• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين
    و صلّى اللهُ على سيّدنا محمدٍ وآله الطّاهرين ولعنة الله على اعدائهم اجمعين الى يوم الدين ولا حول ولا قوّة الا بالله العلىّ العظيم
    با توجه به اين كه فردا روز چهارشنبه، روزى كه ما حديث اخلاقى مى‏خوانيم به مناسبت شهادت بانوى اسلام فاطمه زهرا(سلام اللَّه عليها) احتمال شهادت در مثل فردا حوزه تعطيل است من يك حديث كوتاهى مى‏خوانم درباره اون حضرت و مى‏رويم سراغ بحث فقهى.
    حديث در بحار الانوار(1)، حديث از ابن عباس است البته ابن عباس هم از پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآلهاست فرمود: لم يركَبَ يوم القيامه إلا اربعه روز قيامت فقط چهار نفر سواره وارد عرصه محشر مى‏شوند و نه بيشتر، أنا وعلىٌ وفاطمه وصالح نبى اللَّه، فأمّا أنا فَعَلَل بُراق وأمّا فاطمه ابنتى فعلى ناقتى الاضباء، شايد بعضى نسخ اضبا باشد بعضى نسخ اضباء باشد اينجا اضبا است. ديگه باقيمانده خبر را مرحوم مجلسى به جاى ديگرى موكول كرده است. مقامات فاطمه زهرا (سلام اللَّه عليها) بسيار زياد است انسان وقتى مطالعه حالات آن حضرت مى‏كند مناقبى كه من بارها گفته‏ام در كتابهاى سنّى و شيعه تقريباً هر دو مساوى هم است آنچه در منابع معروف شيعه در باب بانوى اسلام فاطمه زهرا هست تقريباً تمامش در منابع اهل سنت و منابع معروف آنها هست. اين از مسائل عجيبى است كه كتب اهل سنت و شيعه درباره‏اش هماهنگى دارند. در اون كتابى كه درباره فاطمه زهرا (سلام اللَّه عليها) نوشته‏ام چهل تا
    حديث از منابع اهل سنت نقل كردم آن چهل حديث را ببينيد عمده احاديثى است كه ما هم در منابعمان داريم مهم‏ترين احاديث مناقب تقريباً همان چهل تا است كه ما هم در منابعمون داريم و اين نشان مى‏دهد به قدرى مناقب فاطمه زهرا (سلام اللَّه عليها) روشن و آشكار بوده كه جاى انكار و كتمان و پرده‏پوشى نبوده. نكته‏اى كه در اين حديث بود و من مى خواستم بهش اشاره كنم و اين نكته شايد قابل ملاحظه باشد اين است مى‏فرمايد پيغمبر بر براق سوار مى‏شود اون مركبى كه بوسيله آن به معراج رفت، كأنَّ مركب معراجش در دنيا مركب معراج او در آخرت است، حالا بُراق چى بوده؟ بحثهاى زيادى در مباحث معراج هست نشانه‏هايش، صفاتش، ويژگيهايش، اون خودش بحث مستقلى دارد بُراق هم از مادّه برق گرفته شده خود اين هم پر معنى است و اما فاطمه بر ناقه اضباء، ظاهراً ناقه اضباء همان ناقه‏اى بوده كه پيغمبر اكرم در جنگها سوار مى‏شده يعنى مركب مبارزه او بوده فاطمه زهرا سوار مركبى مى‏شود كه مركب مبارزه پيغمبرصلى الله عليه وآلهبوده و اين معنى دارد كأنّ اشاره به آن بُعد مبارزات فاطمه زهرا (سلام اللَّه عليها) است در اين دوران كوتاه عمرش، مبارزات سخت و سنگينى داشت اون دو خطبه‏اى كه از حضرت زهرا (سلام اللَّه عليها) نقل شده كه اهل علم و روحانيين با دقت هر دو خطبه بخوانند، مطالعه كنند، نكاتش را بررسى كنند، اوج افكار فاطمه زهرا (سلام اللَّه عليها) در آن دو خطبه منعكس است و اوج مبارزات آن حضرت، تحليلهاى سياسى كه فاطمه زهرا (سلام اللَّه عليها) از مسائل اون روز و اون زمان مى‏كند و اون شجاعت عجيبى كه با اون شجاعت با دستگاههاى ظلم و ستم مبارزه مى‏كند و برنامه‏هاى عملى كه در اين زمينه داشت. فرزندانى كه براى مبارزه پرورش داد و ساخت، امام حسن و امام حسين و زينب‏
    كبرى‏ همه اينها نشان مى‏دهد كه چرا روز قيامت فاطمه زهرا بايد سوار مركب اون هم ناقه اضباء سوار بشود و وارد ميدان محشر بشود، آنچه در اونجاست پرتوى از اينجاست قيامت انعكاسى است از دنيا منتهى در يك بُعد بسيار بالا، مصائب اين دنيا در آن عرصه در يك صور بالاتر و والاترى منعكس مى‏شود كار بد، كار خوب، و همين جا من نتيجه اخلاقى را بگيرم و بحث را بگذارم براى يك وقت ديگر البته از امشب تا سه شب را ما اون برنامه را در منزل بعد از نماز مغرب و عشاء توسل را داريم درباره مسائل مربوط به حضرت فاطمه زهرا (سلام اللَّه عليها) هر سال بحثى داشتم امسال هم در اين سه شب بحثى داريم. البته نماز مغرب و عشاء را مدرسه مى‏خوانيم و بعد مى‏آييم منزل نزديك مدرسه و توسّل بحث را خواهيم داشت.
    و اما آن چيزى كه مى خواستم نتيجه اخلاقى بگيرم اين است كه هر كس در اين دنيا كارى بكند در قيامت منعكس مى‏شود. تصور نكنيم كه اعمال كه فراموشش كرديم فراموش شده در اين عالم چيزى نابود نمى‏شود، فراموش نمى‏شود، بنده فراموش كنم اون فراموش نخواهد شد در اين فضا مى‏ماند در اين در و ديوار آثارش مى‏ماند از همه مهمتر در اعماق روح و جانمان مى‏ماند، من با اين روح مى‏آيم در آنجا با اين جسم مى‏آيم در آنجا، جسمى و روحى كه اون آثار را در خودش حفظ كرده آثار حسادتها، تكبرها، رياكاريها، هوى‏پرستيها، هوسرانيها، اون آثار را در خودش حفظ كرده با همان آثار وارد عرصه مى‏شوم منتهى آنجا يوم البروز است آنچه پنهان است آشكار مى‏شود. ببينيد من ميل دارم با چه قيافه‏اى با مردم در عرصه محشر روبرو بشوم، اون قيافه را از آنجا بايد درست كنم، تعمير كنم، اگر غير از آن در روح من است اينجا بايد از روحم پاكش كنم، محوش كنم، با يك استغفراللَّه هم از بين‏
    نمى‏رود، آثارى كه مى‏ماند رسوباتى كه مى‏ماند در اعماق روح انسان، جسم انسان اينها را بايد از طريق خودسازى و تربيت و تهذيب نفس اين آثار را از بين برد تا اونجا كه يوم البروز است شرمنده و سرافكنده و سربزير نشوم، مثلاً تجسّم اعمال يك مسئله بسيار مهمى است مسأله چهره‏هاى مردمى در قيامت، چه چهره‏اى خواهد بود؟ و در روايات چه تعبيرات عجيبى هست مسأله مهمى هست. بهرحال اين ايام، ايام يادآورى اين بزرگواران است و ايام يادآورى يعنى ايام اتّصال به مكتب اونها و بهره‏گيرى از عنايات آنها، تعليمات آنها، الگوهاى آنها، اخلاق و سيره آنها، فضايل و مناقب آنها، يادآورى كنيم كه انشاء اللَّه بتوانيم بهره‏اى بگيريم. خداوند همه ما را از پيروان مكتبشان انشاء اللَّه قرار بدهد.
    و اما برگرديم به بحث فقهى، من يك نكته ملحق كنم به بحث سابقى كه داشتيم درباره جمع اخبارى كه در مورد قذف جماعت آمده، گفتيم سه طايفه از اخبار درباره قذف جماعت است بعضى مى‏گويند يك حدّ بيشتر ندارد بعضى مقيّد مى‏كنند به كلمه واحده و كلام متعدد بعضى هم مقيّد مى‏كند به شكايت دسته‏جمعى و انفرادى، جمع كرديم بين همه اينها بعد از تقييد مطلق و مقيد به اينجا رسيديم كه كلام مشهور كلام متينى هست اگر جمله واحده باشد تابع اين هستيم شكايت دسته‏جمعى باشد يا واحد باشد، و اگر به جملات متعدد باشد حدّ متعدد است خواه دسته جمعى شكايت كنند يا دونه دونه شكايت كنند. يك حديثى در دعائم الاسلام هست كه من غفلت كردم اين حديث را بخوانم اين حديث شاهد جمع است، يعنى دو قيد را با هم در يك روايت آورده، حديث شاهد جمع است، هر دو قيد در يك روايت با هم ذكر شده اين شاهد جمع مى‏شود، روايت دعائم الاسلام در
    مستدرك(2)، عن ابى عبداللَّهعليه السلامسندى ندارد مرسله است معيّد است وإن قذف كلَّ واحدٍ منهم على الانفراد اگر هر كدام منفرد را حذف كند حُدَّ له، حدود جداگانه دارد اتوا به اجمعين أو منفردين يا مجتمعين، اگر قذف كند كل واحد را جداگانه حدّ جداگانه دارد مى‏خواهد مجتمعاً شكايت كنند يا منفرداً مفهومش اين است اگر يك جا قذف كند بين شكايت دسته‏جمعى و شكايت انفرادى، از اين ذيل حديث مفهوماً و منطوقاً مى‏شود تفسير مشهور را استفاده كرد كه اگر جدا جدا قذف كند كدام متعدد است مطلقا اگر بكلمةٍ واحده قذف كند فرقٌ بيناً اتيان بين مجتمعين أو متفرقين اين شاهد بحث ما است.
    و اما بحث باقى مانده بود در امورى، دو امرش را گفتم، امر سوم باقى مانده بقيه هنا امور اشاره مى‏كنم به اون دو امرى كه گفتم منظور از مجتمعين و متفرقين چيست؟ آيا مجتمعين يعنى در شكايت در طرح دعوا يا نه، اجراى حدّ هم بشود متفرّقين يعنى در طرح دعوا يا اين كه اجراى حدّ هم بشود ما گفتيم ظاهر اين است هم طرح دعوا جدا باشد هم اجراى حدّ، چون معمول اين بوده هر وقت طرح دعوا مى‏شده اجراى حدّ هم بوده البته مصاديق نادر هم داشته ممكن است متّهم فرارى بوده ولى اينها مصاديق نادر بوده است. در اينجا يك جمله‏اى اضافه كنم بر بحث ديروز كه قد يقال مى‏شود تأييد كنيم اين نظريه را، كدام نظريه؟ معيار اجراى حدّ است، تأييد كنيم اين نظريه را به باب قذف كه در آينده مى‏آيد اگر كسى سه بار پشت سر هم قذف كند ده بار قذف كند يك نفر را، يك حدّ دارد مگر اين كه اجراى حدّ بشود تكرار مى‏كنم اگر كسى قذف انساناً مرّات عديده بقول بعضى از مردم چشمش هم بگذارد دهنش را باز كند پشت سر هم نسبت زنا بدهد، ده بار، يك‏
    حدّ بيشتر ندارد. سيأتى، اما اگر حدّ جارى كردند براى قذف اولى، قذف دومى باز حدّ دارد براى دومى جارى كردند قذف سوّمى حدّ دارد بلواى زنا هم همينطور است اگر شخصى زناكارى گرفتيم صد بار، كمتر، بيشتر، العياذ باللَّه زنا كرده بود، زن است معروفه مشهوره است در طول عمرش به كرّات مرتكب شده حالا كه دستگير كرديم يك حدّ بيشتر ندارد بله اگر حدّ جارى شد بعدش دوباره حدّ دارد قد يقال اين يعيّد ما ذكرنا، شاهد بحث ديروز مى‏شود كه تا حدّ جارى نشود اين متفرقين حساب نمى‏شود ولكن يمكن أن يجاب، جواب بدهيد كه اين قياسها مع الفارق است، در آنجاها جرم درباره يك نفر واقع شد يك نفر را قذف كردند ولو صدبار اما يك نفر را قذف كردند شخص زناكار حق اللَّه را شكسته صد بار، يك نفر، مجرم يكى است به كسى هم كه ظلمى نكرده چون عن اختيارٍ بوده أن اكراهٍ كه نبود ولى ما نحن فيه، ظلم بر اشخاص متعدد واقع شده اين آمده قذف كرده زيد و عمر و بكر را، در واقع آبروى سه نفر را برده، بنابراين اگر حدّ درباره يكى جارى بشود آبروى دومى تأمين نمى‏شود اونهم حق دارد اونهم حدّ دارد غرض اين است كه اين قياس يك مقدار مع الفارق است مانحن فيه رفع الظلم والإهانه على اشخاص متعدده كلُّ واحد له حدّ، ولى آن امثله از اين قبيل نيست.
    السادس را بحث كنيم، سادس يك فرعى است صاحب جواهر و مرحوم محقق در شرايع متعرضش شده‏اند و عجب اين است كه در تحرير الوسيله اين طرح در ذيل اين مسأله نيامده، با اين كه تحرير را روز اول مى‏دانيد وسيلة النجات مال مرحوم اصفهانى، ايشان پيداست در سايه جواهر پيش رفته بعد هم امام (قدس سرّه الشريف) كه تكميلش كردند بنام تحرير الوسيله منتشر شد بحثهايى است در
    سايه جواهر، جواهر در اينجا يك طرح مهمى دارد و اين طرح در اينجاها ذكر نشده ما به عنوان الامر الثالث بقياه هنا امور آورديمش اينجا و اون اين است كه اگر تعزير كه اگر موجب تعزير نسبت به جماعتى واقع بشود چه مى‏شود؟ به جماعتى در آن واحد فحاشى كرد گفت همه شما فاسقيد همه شما فاجريد همه شما شرابخواريد اينها كه حدّ ندارد تعزير ندارد آيا همين بحثهاى حدّ هم آنجا مى‏آيد؟ اگر به كلمةٍ واحده باشد به كلمات متعدده باشد يعنى موجب تعزير متوجه جماعت شد إما بكلمةٍ واحده أو بكلماتٍ متعدده آيا تفصيلى كه مشهور در باب قذف داشتند در دشنام و ناسزا و موجب تعزير هم جارى مى‏شود همان تفصيل؟ گفت كلكم شارب الخمر، كلكم الفاسقون، فاجرون، هتك و توهين و نسبتهاى دروغ و يا مقدمات زنا، نه خود زنا، يا الفاظ غير صريح كه اينها تعزير دارد اگر اينها بود همين وصف مى‏آيد؟ تفصيلى كه مشهور داشتند فرق بگذاريم بين كلمه واحد و متعدد، تعزير در آنجايى كه كلمه واحده باشد متعدده باشد مى‏گوييم تعزير هم متعدد است اما اگر كلمه واحده باشد تفصيل بدهيم بين شكايت واحد و شكايتهاى متعدد، تعزيرها هم بگوييم متعدد مى‏شود واحد مى‏شود، صاحب جواهر در اينجا كلامى دارد، نقل اقوال هم درش هست استدلالات هم درش هست كوتاه است من عين كلام ايشان را بخوانم بعد ما تحليلى داريم در اينجا، عرض مى‏كنم، كلام جواهر اين است مى‏فرمايد: هل الحكم فى التعزير كذلك قال جماعةٌ نعم، هم متن شرايع است هم عبارت جواهر است، هل الحكم فى التعزير كذلك قال جماعةٌ نعم منهم المفيد وسلّار على حكم، آنها گفتند بله همان تفصيلى كه در باب حدّ قذف جماعت بود درباره تعزير قذف جماعت هم مى‏آيد، بل فى المسالك نسبته الى المشهور، مشهور قائل به همان تفصيل‏اند در
    باب تعزير، چرا؟ دليل هم آورده للاُولويه، يعنى وقتى قذف آنچنان باشد تعزير به طريق اولى است تعزير كه سبكتر است بايد همان تكرار و همان برنامه‏ها باشد، خلافاً للمحكى عن ابن ادريس، ابن ادريس قبول نكرد، خلافاً للمحكى عن ابن ادريس من العدم، يعنى تكرار نمى‏شود، هيچى، تعزير واحد لكونه من القياس الممنوع، قياس نمى‏شود كأنى قياس ظنى است، اولويت قطعى اين نيست اولويت ظنيّه است ما قياس اولويت را حجّت مى‏دانيم به شرط اين كه اولويت قطعيّه بوده باشد نه ظنيّه، بسيار خوب، ونفى المصنف الخلاف، مصنف نفى خلاف كرده اين نفى خلاف يك معنى دارد من معنى كنم، منظور از نفى خلاف يعنى اين نزاع، نزاع بى فايده‏اى هست خلاف بى‏فايده است ونفى المصنف الخلاف، يعنى ثمره‏اى اين نزاع ندارد حالا مى‏گوييم چرا؟ چى گفته فقال يعنى محقق در شرايع گفته ولا معنى للاختلاف هنا، اين نزاع ثمره‏اى ندارد حالا، حاصل كلام اين است كه اين نزاع، نزاع بيهوده‏اى است چرا؟ چون تعزير حدّ معين ندارد، حدّ است كه هشتاد تازيانه است تعزير حالا شما بخواهيد براى همه تعزير كنيد خيلى خوب، بالاخره مى‏زنيد شصت تا، شصت تا مى‏زنيد، پنجاه تا مى‏زنيد، حالا اين پنجاه سه تا براى اون حساب كن، چهار تا براى اون حساب كن، پنج تا براى اون حساب كن، تعزير واحد و متعددّى درش تصور نمى‏شود چون حدّش ثابت نيست، سه تا تعزير است، پنج، شش، هفت تا هم تعزير است، ده تا تعزير است، بيست تا تعزير است، سى تا تعزير است، تا بشود هفتاد و نه تا، همه‏اش تعزير است بنابراين چه نزاعى ما بكنيم تعزير متعدد مى‏شود يا نمى‏شود، مگر تعزير حدّ معينى دارد كه متعدد بشود يا متعدد نشود؟ بحث تعددّ آنجايى بدرد مى‏خورد كه حدّ ثابتى داشته باشد ما در آنجا مى‏گوييم اما وقتى تعزير
    حدّ ثابتى نداشته باشد واحد و متعدد درش تصوّر نمى‏شود، هرچند تا شلاق بزند يك تعزير واحد است، تكرار مى‏كنم هر چند تا شلاق بزنه تعزير واحد است متعدد و واحد ندارد، مرز ندارد، ولى صاحب جواهر و مرحوم شهيد ثانى در مسالك به فكر اين افتادند كه نه، نزاع ثمره دارد، ثمره عمليه دارد، يك ثمره آنجايى پيدا مى‏شود كه عدد جماعت هشتاد بالا باشد يا هشتاد به بالا باشد اگر اين جماعتى كه تعزير كرده عدد هشتاد به بالا باشد ثمره پيدا مى‏شود، دقت كنيد بحث را، چرا؟ براى اين كه اگر صد نفر آمدند و مورد قذف واقع شدند، صد نفر حاضر بود گفت كلكم شارب الخمر، هر صد تا شرُب خمريد، خب اگر بخواهيم تعزير متعدد جارى كنيم هر كدام يك شلاّق بايد بزنيم يا نه؟ مى‏شود صد تا شلاّق، اما اگر تعزير واحد بخواهيم بكنيم مى‏شود بيش از شصت و نه تا نمى‏توانيم بزنيم، نزاع تعدد و وحدت ثمره دارد محقق مى‏گفت نزاع تعدد و وحدت بى ثمره است فايده‏اى ندارد، ما مى‏گوييم نزاع وحدت و تعدد در بحث تعزير هم مثمر ثمر است به شرط اين كه عدد بيش از تعزير باشد يعنى به اندازه هشتاد به بالا باشد. در اينجا نفرى يك شلاق هم بخواهد بزند، بايد هشتاد تا، نود تا، صد تا شلاق بزند اما اگر گفتيم واحده، شصت و نه تا بيشتر نمى‏تواند بزند، اما اگر گفتيم متعدده مى‏توانيم حداقل صد تا بزند، يا دويست تا بزند، به هر كدام دو تا بزند، يا سيصد تا بزند، به هر كدام سه تا بزند اما اگر گفتيم حدّ واحد است شصت و نه تا بيشتر نمى‏شود پس اون تفصيل راجع به وحدت و تعدّد در تعزيرات هم متصوّر است و در تعزيرات هم ثمره دارد اون تفصيل، چرا مى‏گوييم ثمره ندارد؟ حالا فرض است كه شلاق دارد ثمره پيدا مى‏كند ديگه، ثمره پيدا مى‏كند. بلكه مى‏شود گفت اگر عدد كمتر از هشتاد باشد باز هم ثمره دارد اين را شهيد ثانى در مسالك گفته منتهى‏
    شرح نداده گفته ولو كانوا اقل باز هم نزاع ثمره دارد - اون دو كل واحد هم حدّ است اگر قائل به وحدت بوديم براى همه يك حدّ است اگر قائل به تعدد بوديم براى كل واحد حدّ دارد هر كدامشان هشتاد تا مى‏زنيم، به كلُّ واحد مى زنيم ديگه بحث نداريم، - حالا اين كلام شهيد ثانى را چطور تصوير مى‏كنيم؟ فرض كنيم پنجاه نفر بودند گفت كلكم شارب الخمر، باز هم وحدت و تعدد ثمره دارد اگر حدّ واحد باشد بيش از هفتاد و نه تا نمى‏توانيم بزنيم اما اگر حدّ متعدد باشد ده تا براى اولى، ده براى دومى مى‏زنيم، ده تا براى سومى مى‏زنيم، كى گفت يك شلاق بزنيم ده مى‏خواهيم بزنيم، قاضى صلاح مى‏داند ده تا بزنيم، براى هر كدام ده تا بزند، پنجاه تا ده تا مى‏شود پانصد تا، براى هر كدام دو تا بزند، پنجاه دو تا مى‏شود صد تا، بيش از هفتاد و نه تا است، باز ثمره تصور مى‏شود خيال كرديد اگر عدد كمتر از هشتاد باشد ثمره ندارد، صاحب جواهر ثمره را برده در هشتاد به بالا، مگر ما مجبوريم من قاضى به هر كدام يك شلاق بزنم در تعزير؟ نه، دو تا مى‏خواهم بزنم، خب اگر عدد كمتر از هشتاد تا باشد، پنجاه تا باشد به هر كدام دو تا بزند اگر متعدد قائل بشويم دو تا به خاطر اين، دو تابه خاطر اون، دو تا به خاطر اون مى‏شود صد تا، اگر حدّ واحد باشد هفتاد و نه تا بيشتر نمى‏شود، پس على كل حال، مسأله ثمره دارد.
    بحث در اين است كه آيا ثمره عمليه براى نزاع سابق در مانحن فيه هست يا نيست؟ كدام طرف نزاع ما انتخاب مى‏كنيم، آيا قائل مى‏شويم تفصيلى هست يا نيست، اين بحث بعد است. لو قلنا اون نزاع در اينجاست ثمره عمليه داريم يا نداريم؟ محقق مى‏گويد نداريم. نتيجه اين شد در مانحن فيه تعدد تصور مى‏شود خواه كسانى كه مورد هتك واقع شده‏اند به عددى مافوق هشتاد به بالا باشند يا هشتاد به پايين ولو
    دو نفر هم باشند، حاكم شرع مى‏گويد آقا تو به دو نفر توهين كردى و ما هم قائل به تعدد هستيم جدا جدا در كلمات متعدد به اين گفتى يا شارب الخمر به اون گفتى يا شارب الخمر، در يك مجلس واحدى و ما قائل به تعدديم، پنجاه تا براى اين مى‏زنم، پنجاه تا براى اون، صد تا، تصور مى‏شود پس نزاع ثمره در اينجا دارد بله، اگر حاكم شرع آمد يك تعزير واحدى را جارى كرد، ديد به اندازه كافى متنبه شد دومى را نمى‏زند، چون منظور از تعزير منع است التعزير بمن المنع، اگر پنجاه تا زد بخاطر نفر اول، ديد آثار ندامت در اين نمايان است و همين كافيش است دومى را نمى‏زند اما اگر ديد نه پنجاه تا زد و بلند شد و لباسش را تكاند، گفت آقا باز هم آماده‏اما، خب دوباره مى‏خواباننش پنجاه تا ديگه مى‏زننش، بحث حق الناس، حق اللَّه مى‏آيد در ادله، ادله را بگذاريد كنار، پس تلخّص اين كه در مانحن فيه تعدد تصور مى‏شود منتهى بايد برويم سراغ ادله، آيا اولويت در اينجا جارى مى‏شود يا نه؟ القاء مى‏شود يا نه؟ دو سه دليل براى اين مسأله مى‏توان آورد، ادله را بگوييم بررسى كنيم انشاء اللَّه رحمن روز شنبه، وصلى اللَّه سيّدنا محمد.


    1) . ج 43، ص 19.
    2) ج 18، حديث 1، باب 10 از ابواب قذف.