• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين‏
    و صلى الله على محمد و اهل بيته الطاهرين لا سيما بقية الله المنتظر عجل الله تعالى له الفرج و لا حول و لا قوة الا بللَّه العلى العظيم
    كلمات بعضى از بزرگان در معنى حد وتعزير
    بحث در مورد مقدمات حدود و تعزيرات بود، رسيديم به امر ثالث معنى حد و تعزير، كلمات بزرگان را در تفسير حد و تعزير نقل كرديم، حالا يك بررسى كامل‏ترى روى معنى لغوى و معنى اصطلاحى حد و تعزير بكنيم، در عباراتى كه از شهيد ثانى و صاحب رياض و ديگران نقل كرديم، حد در لغت تفسير به منع شده بود «الحد هو المنع» مسالك همين را داشت مى‏گفت «الحد فى اللغة المنع» در رياض و تنقيه همين بود، مرحوم آيه الله خوانسارى در كتاب جامع المدارك، ايشان هم، مى‏فرمايد «هو المعروف بينهم» يعنى حد «لغة» به معنى منع است «و هذا هو المعروف، بينهم» لابد تناسب آن هم با حدود شرعيه همين است، كه حدود شرعيه مانع مى‏شود. شخص مرتكب و مانع از تجديد مى‏شود. ديگران هم مانع ازتجديد مى‏شود. شربخوار وقتى حد خورد ديگر شراب نمى‏خورد. ديگران هم نمى‏خورند. منع مى‏كند، حالا منع نسبى منع كامل‏است، ما نمى‏گوييم منع نسبى، بنابراين در لغت به عقيده اينها منع، عبارتى هم از بعضى از كتب عامه در اين جا نقل كنيم، تابحث كاملتر بشود «در كتاب الفقه و المذاهب الاربعة» آنجا هم همين طور است، مى‏گويد «الحد فى اللغة المنع» معنيش اين است. همه لغويون قائلند به اين كه «الحد فى اللغة المنع، و منه الحداد للبواب» بوب يعنى چه؟ دربان به دربان حداد مى‏گويند چرا حدادش مى‏گويند، چون منع مى‏كند ديگران را از اين كه وارد خانه شوند وارد قصر شوند. وارد حصر بشوند، پس «منه الحداد للبوب» به دربان حداد مى‏گويند چون مانع است ممانعت مى‏كند «لمنعه الناس عن الدخول » «و حدود العقار» حدود مزارع، حد تعيين مى‏كنند و حدود العقار موانع الوقوع الاشترك آن هم منع است، حد اين باغ، حد اين زمين، اين براى آن است كه مانع شود از شركت ديگران، كه در اين شريك نيستند «لوقوع الموانع لوقوع الاشتراك «و سمى اللفظ الجامع المانع حدا» حد اين است كه جامع و مانع باشد، چرا به او مى‏گويند حد، چون منع مى‏كند از اغيار «وسمى لفظ الجامع المانع حدا لانه يجمع معانى الشى‏ء و يمنع دخول غيره فيه» پس همه اينها معنى ممانعت داشت، و حدود الشرع رفتيم سراغ شارع «و حدود الشرع موانع و ضواجر» اينها مانع مى‏شود اينها ضاجر مى‏شود «عن ارتكاب اسبابها» مانع و ضاجر مى‏شود از اين كه مرتكب اسباب اين حدود بشويم، مرتكب شراب مرتكب قذف ، اين كارها را نكنند اين در «الفقه على المذاهب الاربعه» جلد 5 صفحه، 7 همه اين حرفها چه در كتب شيعه چه در كتب اهل سنت ديديم همه حد را به معنى منع گرفتند، ولى دقت در بعضى از لغات نشان مى‏دهد كه ريشه اصلى منع نيست، اين معنى دوم، معنى اول منع نيست.
    مى‏رويم سراغ كلامى از راغب در مفردات مى‏دانيد كه كتاب مفردات يكى از خصوصياتش اين است كه هميشه به سراغ ريشه‏ها مى‏رود، به سراغ اصول لغت مى‏رود، و در اين مسأله هم صاحب فكر و صاحب ذوق است . كتاب «مقايس اللغه» هم اين است «كتاب التحقيق فى كلمات القرآن الحكيم» آن هم سراغ اينها مى‏رود بعضى لغات هم سراغ ريشه‏ها مى‏روند. معنى اصلى و معنى دوم بعد معنى سوم چون معانى مرحله به مرحله تغيير مى‏كنند . حالا ببينيم راغب در مفردات در معنى حد، چه مى‏گويد راغب در مفردات كه بنائش بر بيان اصول لغات و ريشه‏هاى لغات، مى‏گويد كه «الحد هو الحاجز بين الشئين» حد به معنى حاجز است، منتهى حاجز چيزى كه فاصله بين دو شى‏ء باشد مانع مى‏شود «الحاجز بين الشيئين الذى يمنع اختلاط احدهما بالآخر، الذى يمنع اختلاط احدهما بالآخر» پس اين ديوار را مى‏گويند حد، منتهى ديوار مانع مى‏شود، بنابراين معنى لازمه آن شده منع، معنى اصلى ديوار منتهى اين ديوار «يمنع» چون «يمنع» مثل اين است كه معنى در چهار چوبه و آن تشكيلات مخصوصه، منتهى چون در مانع ورود اغيار مى‏شود به منع هم در بگوييم باب بگوييم، اين معنى دومش.
    (سؤال... و پاسخ استاد:) درست آن ديوار را مى‏گويند حد همان ديوار حاجز يعنى ديوار آن ديوار حد است، نه فعل منع كردن حد نيست حد آن ديوار است آن ديوارى كه آن وسط است آن حد منتهى چون منع مى‏كند بعد از اين معنى مصدرى پيدا كرده «حد المنع» ولى حد اصلش بمعناى منع نبود به معنى جسم بود به معنى آن ديوار بود اينجا چون ديوار آخرش اين است در لازمه‏اش و اثرش به كار بردند «الذى يمنع» منع كار ديوار است «الذى يمنع اختلاط احدهما بالآخر» «و حد الدار» اين حد دار بمعنى منع داراست. مى‏توانيم كلمه حد را برداريم بجاى او منع بگذاريم، «حد الدار» بگوييم «منع الدار» نه «حد الدار» « ما يتميز به عن غيرها» آن ديوار آن سنگ چين آن را مى‏گوييم حد الدار، منتهى بعدا در اثر او كار او نتيجه آن در آن بكار رفت، اين معنى ثانويه «و حد الشى‏ء» حد بمعنى تعريف «هو الوصف المحيط بمعناه» وصفى كه محيط به معنا باشد «المميز له عن غيره» حد به آن تعريف مى‏گويند، اين منع نيست اين اثرش منع اغيار، پس معنى اصلى مال ملزوم بوده، منع لازمه‏اش در اين معنى لازم به كار رفته و كم كم خودش شده يكى از معانى عام خيلى چيزها دارد معنى اصلى چيزى است كه معنى ثانوى پيدا مى‏كند و در همين معنى ثانوى نيز مشهور مى‏شود حقيقت مى‏شود جزء معانى حقيقيه است بعد ايشان مى‏گويد حد زنا و حد خمر اينها كه مى‏گويند به آن حد چون مانع از ارتكاب مجدد، فاعل و مانع از ارتكاب ابتدائى ديگران مى‏شود حد معنى اصليش مصدرى است معنى اصليش آن جسم آن وجود خارجى است، بعد در معنى آن مصدرى به كار رفته. اين معنى دوم آن كه منع و معنى مصدرى به كار مى‏رود نه مصدر نيست اسم است اسم جنس معنى اصليش مصدر مى‏گويند هست نه معنى اصلى حد معنى مصدر ى ندارد معنى اسم جنسى دارد، به آن حدود اشياء خارجيه كه حاجز و مانع مى‏شوند به اينها حد گفته مى‏شود به اثر آن گفته شده و معنى مصدرى و فعلى پيدا كرده است اين كلامى بود مال راغب.
    همين معنى را هم لسان العرب ابن منظور اندلسى در كتاب لسان العرب كه از گسترده‏ترين كتابهاى لغت است ابن منظور در آنجا هم همين معنى را گفته، آن هم مى‏گويد حد آن «فصل بين الشيئين، الفصل من الشيئين» آن فاصله را مى‏گويد حد منتهى «لئلا يختلط احدهما بالآخر» و اينكه يكى به ديگرى مخلوط نشود، و باز هم همان حرفها را دارد كه حدود الشرع هم چرا حد شرعى را مى‏گويند حد، ايشان حدود شرعيه را تفسير ديگرى دارند اين منع نكرده مى‏گويد «حدود الشرع» چيزى است كه فاصل بين حلال و حرام‏است «الفاصل بين الحلال و الحرام» فاصل بين حلال و حرام .
    معنى اصلى «حد»
    حالا از مجموع اين بحثها چه چيزى استفاده مى‏كنيم، از مجموع اين بحثها استفاده مى‏كنيم كه معنى اصلى حد آن حاجز آن مانع، آن جسم خارجى آن شى‏ء خارجى كه اثرش جلوگيرى از اختلاط، كلمه اختلاط را هم گذاشتند كنار، كلمه جسم خارجى را هم گذاشتند كنار، حالا حد بمعنى منع شد «كل مايمنع عن شى‏ءهو حد» اصلا معنى مصدرى پيدا كرد، حد بمعنى منع معنى مصدرى،معنى فعلى پيدا كرد، اين معنى ثانوى است كه درباره آن آمد، بله منع معنى اصلى نيست ظاهراً با توجه به كتب ديگر خيلى‏ها معنى منع كرده‏اند، با توجه به اين كتب ديگر حالا من شاهد هم مى‏آورم، در قرآن مجيد هم حدود 14 بار آمده، كه 12 بارآن «حدود الله» تلك حدود الله، من يتعد حدود الله، 14 بار كلمه حدود كه 12 بار اضافه به الله شده، يك بار هم اضافه به ضمير الله شده، حدوده يك بار هم حدود «ما انزل الله» اين 14 تا، 12 بار به اسم الله اضافه شده. حدود الله يك بار به ضمير الله اضافه شده حدوده، يك بار هم «حدود ما انزل الله» وقتى نگاه كنيم به اينها، هيچ كدام از اينها معانى، منعى ندارد. اين 14 تا معناى منعى ندارد، معنى مرزى دارد مرز «حدود الله» آن مرزهاى الهى، لازمه اين مرز اين است كه منع، ولى در معنى منع بكار نرفته در قرآن، همه آنها در معنى مرز حد بمعنى آن حاجز به اين معنى«تلك حدود الله» اينها مرزهاى الهى است «حدود ما انزل الله» شما الان اين حدود را بگذاريد، بعد برداريد جاى آنها منع بگذاريد «تلك موانع الله» نيست حدود آن مرزهاست، موانع نه «تلك منع الله» مصدراست، كه جمع بسته نمى‏شود «تلك منع الله منع الله» نيست آن حواجز آن مرزهاست. بنابراين به نظر مى‏رسد كه حق با راغب و امثال او باشد كه معنى اصلى را همان معنى «الحاجز بين الشيئين» گرفتند، و اين معنى فعلى و مصدرى بمعنى «المنع» اين يك چيزى است كه معنى دوم و به دنبال آن پيدا شده، «هذا كله حديد» بله آن هم منع مى‏كند. حديد را هم كه حديد مى‏گويند «لانه يمنع» اينها مانع ثانوى ممكن است باشد. ولى صحبت در اين است كه معنى اصلى منع است، يا ملزوم منع، منع لازمه آن است.
    (سؤال... و پاسخ استاد:) اصل معنى اصليش مال حد و حدود بوده است و بعد آمده در منع هم بكار رفته.
    معنى تعزير از حيث لغت
    و اما تعزير، برويم سراغ لغت، تعزير در لغت همان گونه كه قبلا خوانديم در كلام شهيد شهيد ثانى و غيره «التعزير» بمعنى چه بود «التاديب» ادب كردن، هر چيزى كه ادب كند مى‏گويند تعزير، ولى باز راغب در اينجا معتقد است كه معنى اصلى تعزير چيز ديگر است و تاديب لازمه است راغب مى‏گويد «التعزير هو النصرة مع التعظيم» يارى كردن توام با عظمت، مبادى استعمالش هم مراقب خيلى جاها در باره پيغمبر و عضروه و نصروه عضروه يعنى پيغمبر را تاديب كردند يا يارى توام با تعظيم، كدام «الذين آمنوا به وعضروه و نصروه» اين عضر ايشان مى‏گويند در اصل عبارت است از «نصرة مع التعظيم» اين معنى اصلى . اين تعزيرهاى فقهى را چرا مى‏گويند تعزير مى‏گويد آن هم چون ياريش مى‏كنى جلو كار شر را مى‏گيرى كمكى مى‏كنى به هدايت او، مى‏گويد «و التعزر ضرب دون الحد» زدن كمتر از حد است «و ذلك يرجع الى الاول» اول كدام بود «النصرة مع التعظيم» بود مى‏گويد اين تاديب هم اين ضرب هم بر مى‏گردد به همان نصرة «فان ذلك تاديب» «و التديب نصرة» اين تاديب و تاديب هم نوعى يارى است «فمن منعته عما يضره فقد نصرته» كسى را كه منعش كنى از آن چه زيان به حالش دارد. ياريش كردى.
    (سؤال... و پاسخ استاد:) بله ما نمى‏گوييم معنى اصلى در تمام ريشه‏هاش است، معنى اصلى تغييراتى پيدا مى‏كند وقتى معنى دوم مى‏شود تعظيمش هم از بين مى‏رود بله خلاصه معنى اصلى را ايشان «تعظيم نصرت مع التعظيم» گرفته معنى تاديب شده تناسب تاديب هم اين است نوعى نصرت و يارى در آن هست . در بحث تعزيرات كه رسيديم بحث را از اين مفصلتر در معنى تعزير خواهيم آورد، تا ببينيم چه مى‏شود، اين مجموعه‏اى بود در باره معنى لغوى تعزير و معنى لغوى حدود.
    فرق بين حد و تعزير و تفاوت آنها در حر و عبد
    از اين بحث كه رد بشويم مى‏رويم سراغ امر رابع، و آن اين است «ما الفرق بين الحد و التعزير ما الفرق بين الحدود و التعزيرات» فرق بينهما چيست ؟ اين امر رابع مقدمه چهارم از مقدماتى است كه لازم است بگوييم بعد وارد شويم در رسائل، در اينجا مى‏رويم سراغ كلام شهيد در قواعد، شهيد رضوان الله تعالى عليه در قواعد آمده است فرق بين حدود و تعزيرات را بيان كرده، مى‏گويد ده تفاوت دارد «عشره وجوه» تفاوت بين حد و تعزير در ده چيز است، البته حد و تعزير در لسان فقهاء، حد عقوبت است تعزير هم عقوبت است اما اين دو عقوبت، ده نوع تفاوت با هم دارند، دقت كنيد من تلخيص كردم اين ده تا را، مفصل است عبارتش خلاصه «الاول فى عدم التقدير ،فى طرف القله» اين همان تفاوت معروف كه در تعزيرات تقديرى در طرف قلت نيست، «الاول فى عدم التقدير فى طرف القلة فى التعزيرات و لكن فى طرف الكثرة» تقدير هست در كثرتش تقدير «بما لا يبلغ الحد» اين اولين و معروفترين تفاوت است كه در تعزيرات تعيين نشده مقدار از نظر اقل و لو اكثرش مادون الحد است . اما در حدود تعيين مقدار هست ،اين تفاوت اصلى و مشهورى است كه همه گفتند.
    الثانى استواء الحر و العبد فى التعزير در تعزيرات حر و عبد يكسان است ، ولى در حدود فرق مى‏كند، خيلى جاها مال عبد نصف است، كمتر است ولى تعزيرات «لا فرق فيه بين الحر و العبد» حالا من ده تا، از كلام ايشان را مى‏گويم البته ما در آن اشكال داريم بعد از آن كه تمام شد آن وقت ملاحظات خودمان را عرض خواهيم كرد.
    تعيين تعزيرات به مقدار جنايت دون حد
    الثالث كونه على وفق الجنايه فى العظم و الصغر يعنى تعزيرات بمقدار جنايت است در كوچكى و بزرگى، بخلاف العبد حد اين طور نيست زنا به هر مقدار باشد يك لحظه زنا كرده باشد، يا چند ساعت پشت سر هم يا چندين روز چندين سال همه آنها يك حد دارد تكرار نمى‏شود به تعداد زناها غير از اين يك لحظه يك ساعتش يكى است اما تعزيرات اين طور نيست تعزيرات يك تناسبى دارد، به نسبت جنايت تناسبى دارد، به نسبت جنايت خمر، كسى كه يك قطره بخورد يا يك شيشه بخورد آيا اين هشتاد تازيانه تفاوت پيدا مى‏كند، نه، حد شرب خمر «ثمانين جلده» است يك قطره باشد، يا يك شيشه باشد، ولى تعزيرات اين طور نيست يك تفاوت، اين هم سومين تفاوت.
    (سؤال... و پاسخ استاد:) اگر كسى يك قطره شراب خورده باشد يا يك شيشه خورده باشد آيا فرق مى‏كند؟ نه، ولى اگر كسى گوشت خوك خورده باشد تعزير مى‏شود كم خورده‏باشد كم تعزير مى‏شود زياد خورده‏باشد زياد تعزير مى‏شود، گوشت خوك اين طور نيست تعزير كم و زياد مى‏شود اما شراب كم و زياد نمى‏شود اين همان را
    مى‏خواهد بگويد.
    وسيع بودن دائره تعزير از حيث مكلف وغير مكلف بودن
    الرابع چهارم«انه تابع للمفسده و ان لم تكن معصيه» انه ضميرش به چه چيزى بر مى‏گردد، به تعزير «تابع للمفسده و ان لم تكن معصيه» و لو معصيت نباشد تعزير هست «كتاديب الصبيان» بچه را تعزيرش مى‏كنند اما حدش نمى‏زنند بچه‏اى مرتكب كار خلافى شده تعزير بصورت تاديب مى‏كنند. ولى هرگز حد زنا، شرب خمر، امثال ذلك در باره صبى جارى نمى‏شود، پس معلوم مى‏شود يك تفاوتى ديگر اين است دايره تعزير اوسع از مكلف و غير مكلف است در حالى كه دايره حد مخصوص به مكلفين است، درست بعد در ذيل كلامش مى‏گويد «و بعض الاصحاب يطلق على هذا عنوان التاديب» بعضى اصحاب مى‏گويند تعزير نيست مال صبى، تعزير نيست تاديب تعزير است اسم تعزير نمى‏آورند بعضى از اصحاب اسم تعزير را بر تاديب صبى نگذاشته اند اگر آن نباشد اين فرق از بين مى‏رود.
    پنجم «اذا كانت المعصيه حقيرة لا تستحق من التعزير الا الحقير» معصيت اگر كوچك باشد تعزيرش هم كوچك مى‏شود، به طورى كه گاهى اصلا صدق تعزير نمى‏كند، كسى كه يك معصيت خيلى كوچكى را انجام داده، فرقش را الان مى‏گوييم، سومى مى‏گفت همه آن تعزير است گاهى شديد گاهى خفيف، اين پنجمى مى‏گويد گاهى باندازه‏اى حقير مى‏شود كه صدق تعزير هم به او نمى شود. مثلا يك شلاق معمولى به او زدند يك شلاق يواش به كسى زدن اصلا تعزير نيست. گناهش آن مقدار كم بوده كه تعزيرش بايد يك شلاق باشد يك شلاق هم خفيف باشد، اين ديگر تعزير نيست همين، پس گاهى تعزيرات به قدرى كوچك مى‏شود كه «لا يصدق عليه اذا كانت المعصيه حقيره لا تستحق من التعزير الا الحقير و كان لا اثر له البتة» «قيل لا يعزر» در اينجا مى‏گويند اصلا تعزير نيست، تعزير نيست ولى در حدود اين طورى نيست.
    سقوط تعزير به سبب توبه و تخيير در تعزير
    «و اماالسادس سقوطه بالتوبه» تعزير با توبه ساقط مى‏شود اما بعض الحدود فيه خلاف، در حدود اختلاف است كه آيا با توبه ساقط مى‏شود يا نمى‏شود. پس تعزيرات ساقط مى‏شود بوسيله توبه اما حدود درآن، حداقل اختلاف است در بعضى از آنها.
    و سابع هفتم «دخول التخيير فيه بحسب انواع التعزير » نه مقدار نه كميت كه بگوييد بر مى‏گردد به قبلى انواع تعزير مثلا مى‏گويند فلان كس را يا دو ماه زندان كنند يا ده هزار تومان پول بگيرند تخيير بين جريمه زندان شلاق حالا جريمه مالى را بعضى‏ها جزء تعزيرات نمى‏دانند . زندان را كه جزء تعزيرات مى‏دانند سجن اهانت را كه جزء تعزيرات مى‏دانند يا در بين ضرب و سجن تخيير ولى در حدود «لا تخيير فى الحدود الا المحارب» همان محاربى كه ما قبول نداشتيم باز ايشان مى‏گويد «دخول التخيير فيه» در تعزير بحسب انواع تعزير «و لا تخيير فى الحدود الا فى المحارب».
    و اما هشتم اين سه قسمت ديگر را تمام كنيم هشتم «اختلافه بحسب الفاعل و المفعول و الجنايه» «والحدود لا تختلف بحسبه» حدود اختلاف ندارد، اين چيزى است كه ما جزء اشكالات خواهيم شمرد كه اين هشتمى با سومى چه فرقى دارد، سومى مى‏گفت كه على وفق الجنايه، اينجا مى‏گويد «على وفق الجنايه و الفاعل و المفعول و الفعل» .اين همه را شامل مى‏شود پس هشتم مورد اين است كه اختلاف پيدا مى‏كند به حسب جنايات فاعل و مفعول فعل وليكن حدود اين طور نيست.
    و اما تاسع نهم ، اين قسم يك چيز تازه است «لو اختلف الاهانات فى البلدان فى كل بلد عادتها اين اشاره به چه چيزى هست ،اگر در يك شهرى كارى احترام، ولى در شهر ديگر آن كار اهانت است مثلا كسى را سر برهنه بكنند، و سوار ماشين بكنند بگردانند در يك شهر اهانت، در يك شهر اين طور نباشد. سر برهنه بودن، نشانه احترام است، نشانه تعظيم است، كما اينكه الان همين هست، ما طلاب، ما باصطلاح علماء بدون عمامه جلوى هم بنشينيم بى ادبى‏است ولى امروزيها وارد اتاق مى‏شوند. اگر كلاه به سرت باشد با كلاه بنشينى آن‏را بى ادبى مى دانند كلاه رافوراً بر مى‏دارند ، ولى ما عمامه را فوراً مى‏گذاريم وقتى كه كسى از در وارد مى‏شود. بنابراين اين مختلف مى‏شود عادات، آمديم در شهرهاى مختلف هم اهانات مختلف شد، يك لباسى در يك شهر پوشيدن نشانه اهانت است، همان لباس را در شهر ديگرى پوشاندن به كسى، دليل بر تعظيم هست، اين «روعى فى كل بلد ما هو عادته» در هر شهرى نگاه مى‏كنيم مسائل مختلف مى‏شود. اما حد اين طور نيست حد شلاق را بايد زد حالا مى‏خواهد احترام باشد يابى احترامى باشد، حد، حد است.
    تنوع و عدم تنوع در تعزير
    و اما دهم «انه يتنوع» متنوع است تعزير، گاهى «حق الله» «تعزير حق الله كالكذب» كذب حق الله مى‏زنند گاهى «حق الناس» «كالشتم» «فحش» نه قزفها فحش يعنى مادون آن نسبتهاى ناموسى و جنسى، به كسى توهين كنند احمق بگويند نادان بگويند اين جمله‏ها را كسى بگويد اين شتم‏است و اين تعزير دارد اين حق الناس است گاهى حق الله مثل كذب است گاهى حق الناس مثل شتم‏است، گاهى هم هر دو هست، مى‏گويند مثل جنايت بر صلحاى موتى به شتم كسى بنشيند مثلا روحانيين بزرگ گذشته را فحاشى بكند بد بگويد، هم حق الله هم حق الناس، حق الناس چون به يك انسانى بد گفته است حق الله چون به علماء كه بد گفت به دين بد گفته، پس تعزير حق الله دارد. حق الناس دارد. و هر دو باهم، هم دارد، ولى ايشان معتقد است كه حدود همه آن حق الله است. الا القذف «حدود كلها حق الله الا القذف» اين ده تفاوتى است كه شهيد در قواعد دارد بررسى آنها را فردا مى‏كنيم آدرس قواعد است جلد 2 صفحه 142 زنا حق الناس نيست نه زنا بر خلاف آنچه بعضيها خيال مى‏كنند حق شوهر نيست ولو زناى محصنه باشد.
    پرسش
    1 - فرق حد وتعزير را بيان كنيد؟
    2 - مقصود از تخيير در مسأله تعزير چيست؟
    3 - علت تساوى وتفاوت حر وعبد در باب حدود و تعزيرات چيست؟
    4 - چرا دائره تعزير نسبت به حد وسيعتر است؟