• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين‏
    و صلى الله على محمد و اهل بيته الطاهرين لا سيما بقية الله المنتظر عجل الله تعالى له الفرج و لا حول و لا قوة الا بللَّه العلى العظيم
    قوام جامعه اسلامى به حدود و تعزيرات‏
    كلام در حدود و تعزيرات بود، بحثى را كه روز چهارشنبه داشتيم، در چند دقيقه خلاصه و عصاره عرض مى‏كنم، كه پيوند با بحث امروز برقرار بشود، خلاصه اين بود كه انتخاب اين موضوع به خاطر اهميت فوق العاده آن، در عصر و زمان ما هست، و انبوهى از مسائل مستحدثه در كتاب حدود و تعزيرات هست، و يكى از پايه هاى حكومت، همين مسائل محسوب مى‏شود، و حكومت اسلامى بدون حدود و تعزيرات نيست. و خلاصه مورد ابتلاء شديد است و بدين جهت انتخاب شد، و عرض كرديم مقدمتاً بايد چند امر اضافه بشود.
    فلسفه حدود و تعزيرات‏
    امر اول، اين بود كه فلسفه حدود و تعزيرات چيست، عرض كرديم هر قانونى از قوانين دنيا، داراى يك ضامن اجراست، يعنى چيزى كه انگيزه براى اجراى قانون باشد، كه تعبير به ضمانت اجرا مى‏كنند، و مى‏گويند يكى از اركان قانون، ضمانت اجرا است، و اگر يك قانونى تصويب بشود و ضامن اجرا نداشته باشد، يعنى براى متخلف عقوبتى و مجازاتى تعيين نكند. اين اسمش اصلا قانون نيست. اين توصيه است، نصحيت است، قانون يكى از اركانش اين است كه ملزم باشد با يك ضمانت اجرايى، و عقوبتى در صورت تخلف، اسلام هم اين معنى را محترم شمرده است. گر چه اسلام ضمانت اجراهاى مهمترى دارد، و آن ايمان به خداست، ايمان به معاد و حساب و كتاب، شهود اعمال كتابت اعمال، نامه اعمال، ايمان به اينها ضامن اجراى قوى است، ولكن اسلام از اين ضمانت اجرايى دنيوى هم غافل نشده است و اين را در اينجا آورده است، اين خلاصه چيزى بود كه در امر اول عرض كرديم.
    اهتمام شارع مقدس در باب حدود و ديات‏
    و در امر دوم، بحث در اهتمام شارع مقدس است، نسبت به اجراى حدود و تعزيرات، روايات متعددى خوانديم از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و امام باقر عليه السلام و ابو ابراهيم امام كاظم عليه السلام كه اين بزرگوارها هم مخصوصا روى اين مسأله تاكيد داشتند، كه حدود بايد اجرا شود، در سه روايت داشتيم كه اجراى حد، اگر بشود اين مهمتر است و نافعتر است. تعبير به «ازكى» تعبير به «انفع» تعبير به «افضل» سه تا تعبير، متفاوت «افضل» «ازكى» «انفع» از باران چهل شبانه روز تا اينجا رسيديم، حالا يك تحليل كوتاهى من روى اين روايت باران چهل شبانه روز عرض كنم، و رد بشويم، چرا مى‏فرمايد اجراى حد، نافعتر است از چهل شبانه روز باران، يعنى از نظر منافع مادى هم باران منفعت‏اش مادى است از نظر منافع مادى و دنيايى هم از چهل شبانه روز بارانى كه زنده مى‏كند، زمينهاى مرده را بالاتر است ظاهراً علتش اين است كه اساس تمام منافع اقتصادى جمعيت مسائل امنيت است، اين همان چيزى است كه امروز اسمش را «ثبات سياسى» مى‏گويند جايى كه ثبات سياسى ندارد. اقتصاد هم ندارد. هيچ كس جرأت سرمايه گذارى نمى‏كند نه داخل، نه خارج هيچ كس، اگر امنيت در يك منطقه نباشد سرمايه گذارى هاى اقتصادى هم از بين مى‏رود، و بنابراين منافع آن جمعيت نابود خواهد شد، و اجراى حدود و تعزيرات تضمين كننده امنيت است، وقتى حدود و تعزيرات به موقع اجرا شود ديگر افرادى كه امنيت را بر هم مى‏زنند، جرات نمى‏كنند اين كار را بكنند ممكن است از گوشه و كنار هم انجام بشود، اما حركات تك نفرى اين مانع از امنيت كل منطقه نمى‏شود، بنابراين اول بايد امنيت تامين بشود آن هم در سايه اجراى حدود و تعزيرات، و به دنبال آن سرمايه گذارى هاى اقتصادى مى‏شود و مردم منافع مى برند، پس اجراى يك حد بهتر است و بالاتر است از چهل شبانه روز باران، و نكته جالبى اينجا هست كه حضرت ابراهيم على نبينا و آله و عليه السلام، موقعى كه آمد مكه و پايه گذارى اين شهر را كرد، از خداوند تقاضاهايى كرد، تقاضاى ابراهيم را قرآن نقل مى‏كند «اللهم اجعل هذا بلدا آمنا وارزقهم من الثمرات» اول بلد آمن مى‏خواهد بعد «ارزقهم من الثمرات» مى‏خواهد، معلوم مى‏شود تا بلد، بلد آمن نباشد «ارزقهم من الثمرات» نمى‏شود، اول امنيت، بعد « وارزقهم من الثمرات» اين دعاى ابراهيم هم حساب شده است، اين روايات هم اشاره‏اى به همين نكته مى‏كند، بنابراين تعجب نكنيد كه اجراى يك حد در يك منطقه انفع است و ازكى است و افضل است از چهل شبانه روز باران، در باره اهميت اجراى حدود صحبت مى‏كرديم. يكى دو نمونه ديگر هم از روايات كه نشانه اهميت اجراى حدود است ،بخوانم.
    (سؤال... و پاسخ استاد:) عدد چهل يك عدد كامل هست ديگر يعنى يك باران كامل حسابى.
    تفاوت حديث قدسى با قرآن‏
    در روايت ديگرى هست، در حديث قدسى، يا محمد اين حديث، حديث شش باب يك از ابواب مقدمات حدود جلد 18 وسائل ابواب مقدمات الحدود، حديث حديث قدسى است، قدسى آن حديثى است كه خداوند خطاب مى‏كند به مردم، مى‏گويند فرق حديث قدسى با قرآن اين است كه هر دو كلام خداست قرآن «نزل على وجه الاعجاز» اما حديث قدسى «لم ينزل على وجه الاعجاز» آن هم كلام خداست اين هم كلام خداست آن «نزل على وجه الاعجاز» اين «لا على وجه الاعجاز». (سؤال... و پاسخ استاد:) البته آن تفاوت را هم مى‏تواند داشته باشد ميشود هم، نداشته باشد،مى‏شود با هم خطابهايى است كه پيغمبر اكرم مى‏گويد در شب معراج چنين و چنان به من گفتند اين حديث قدسى است يا نيست بله. اين هم بلاواسطه است مثل آياتى كه نازل مى‏شود شايد معراج هم يك چنين برنامه هايى بوده و خداوند با او صحبت كرده است آن چيزى كه «نزل على وجه الاعجاز» قرآن است و آن كه «لم ينزل على وجه الاعجاز» ولى كلام خداست حديث قدسى است «يا محمد من ابطل حدا من حدودى فقد عاندنى» كسى كه يك حد از حدود مرا تعطيل كند با من دشمنى كرده «و غلب بذلك مضادتى» طالب ضديت من شده است، چرا؟ براى اين كه من مى‏خواهم امنيت را تامين بكنم و در سايه امنيت باشم، حتى كمالات معنوى و فضائل معنوى و « سير الى الله» در پرتو امنيت باشد. اما اينها دشمنى با من مى‏كنند و مى‏خواهند امنيت نباشد، باز در حديث ديگرى اين حديث را از باب 25 نقل مى‏كنم حديث 1 باب 25 باز هم از باب مقدمات حدود، حديث اين است «عن السكونى عن الصادق عليه السلام عن على عليه السلام ليس فى الحدود نظر ساعة» نظر، به معناى انتظار است، در حدود حتى يك ساعت هم نبايد انتظار كشيد وقتى مقدماتش آماده شد بايد فوراً اجرا بشود، مگر يك مانعى باشد، اگر موانعى نباشد «ليس فى الحدود نظر ساعة» منظورم از ذكر اين روايت اهميتى است كه حدود دارد، كه حتى تاخير يك ساعت هم در مورد آن مجاز نيست، باز شاهد ديگر دراهميت اجراى حدود، آن است كه در حدود، شفاعت نيست وقتى حد ثابت شد مقدماتش فراهم شد هيچ كس نمى‏تواند شفاعت كند، عفو هم ندارد مگر آن موارد خاصى كه بعدا عرض خواهيم كرد، باز حديثى است در اينجا اين حديث 1 باب 3 از ابواب مقدمات حدود حديث يك، حديث اين است «كان لام سلمة زوج النبى صلى الله عليه و آله و سلم امة» كنيزى داشت «فسرقت من قوم» دزدى كرد كنيز امة سلمة «فاتى به النبى صلى الله عليه و آله و سلم» آوردنش پيش پيغمبر «فكلمته» يعنى رفت امه سلمة پيش پيغمبر درباره آن كنيز شفاعت كرد «فكلمته‏ام سلمه فيها فقال النبى صلى الله عليه و آله و سلم يا ام سلمه هذا حد من حدود الله لا يضيع» اين حد الهى‏
    است تضييع نمى‏شود شفاعت هم ندارد و لو همسر پيغمبر باشد و لو كنيز همسر پيغمبر هم باشد، اينها پنج الى شش تا روايت بود كه بعنوان نمونه عرض كردم، اين حديث يك باب بيست بود.
    پس تا به اينجا هم فلسفه حدود را اجمالا دانستيم هم اهميت اجراى حدود را دانستيم و تاثيرات فوق العاده‏اى كه در سطح يك جامعه خواهد داشت، و اهتمامى كه شارع مقدس نسبت به امر اجراى حدود دارد، و اما برويم سراغ امر ثالث .
    معناى حد و تعزير از حيث لغت و اصطلاح‏
    حد يعنى چه؟ تعزير يعنى چه؟ در لغت در اصطلاح فقهاء حد و تعزير را بدانيم، البته عرض كردم ما محور بحث را تحرير الوسيله قرار مى‏دهيم، و اين كه تحرير الوسيله هم انتخاب شد، نه شرايع و متن جواهر و امثال اينها بخاطر اين كه مسائل مورد ابتلاء و ذكر جزئيات در تحرير بهتر است. و ما هم مى‏خواهيم بيشتر جنبه‏هاى عملى مسائل را دنبال كنيم، ولى در تحرير تعريفى براى حد و تعزير نداريم، صاحب جواهر دارد مسالك دارد ديگران دارند، تحرير عنوانى نكرده ما عنوان ثالث را در باره تعريف حد و تعزير داريم. اول يك مقدارى از كلمات بزرگان را نقل مى كنيم، ببنيم حد يعنى چه؟ لغة و اصطلاحاً تعزير يعنى چه؟ لغة و اصطلاحاً، مرحوم شهيد در مسالك يك عبارتى دارد، جلد دوم مسالك (مسالكهاى چاپ قديم)صفحه «423» شهيد در مسالك كه صاحب جواهر هم اگر ديده باشيد عين آن را نقل كرده. حتما جواهر را در اين مباحث ببينيد، جواهر مسالك واگر بتوانيد «مستند، كشف اللسان» «الحدود جمع الحد» عبارت مسالك را مى‏خوانم «حدود جمع الحد و هو لغة المنع» حد در لغت منع است آيا واقعا ريشه لغويش معناى منع دارد يا نه؟ ما در اين ايراد داريم منتهى الان داريم كلام مسالك را مى‏خوانيم «الحدود لغة الحدود جمع الحد و هو لغة المنع» مى‏گويند علتش نيز اين است حد براى چيزى درست كردن اين كه منع مى‏كند لذا حدود يك خانه حدود، يك ملك، چون مانع مى‏شود از ديگران، بله به تعزير مى‏رسيم حالا تعزير را بمعناى تاديب گرفته «و هو لغة المنع» چون ممانعت مى‏كند از گناه «و منه اخذ الحد الشرعى» حد شرعى هم از همين معنى منع گرفته شده است «لكونه ذريعة الى منع الناس عن فعل موجبه» يعنى كارى كه موجب حد است انجام ندهد «خشية من وقوعه» از ترس «وقوعه» ضمير وقوعه به چه چيزى بر مى‏گردد؟ وقوع حد از ترس حد طرف گناه نمى‏رود. موجب حد نمى‏شود، اين لغتاًو شرعاً معمولا معانى مصطلح خواه اصطلاح شرع باشد يا اصطلاح علماء باشد، معانى اصطلاحى غالبا اخص است از معانى لغوى، يعنى معنى لغوى را مى‏گيرند و قيودى به آن مى‏زنند مى‏شود معنى اصطلاحى «و شرعا عقوبة خاصة يتعلق بايلام البدن» عقوبت مخصوصى است كه متعلق بايلام بدن، تمام حدود يك ايلام بدنى دارد، همه آن چه آن كه تازيانه است، چه آن كه قطع يد است چه آن كه اعدام، همه اينها ايلام‏است . ديگرى به واسطة «تلبس المكلف بمعصية خاصة» بواسطه اين كه مكلف متلبس شده‏است به يك گناه مخصوصى، پس اين قيودى كه شهيد در تعريف گرفت، اين از عقوبت باشد ايلام بدن هم باشد، سببش هم تلبس مكلف به معصيتى باشد، اين سه تا قيد.
    قيد چهارم «عين الشارع بكميتها» اين قيد هم دارد بايد مقدارش را شارع معين كرده باشد «عين الشارع كميتها فى جميع افراده» در تمام افرادش كميتش را تعيين كرده، حد آن چيزى است كه داراى اين چهار قيد باشد، به نظر شهيد، «و التعزير» دنباله كلام شهيد «تعزير لغة التاديب» تعزير را به معناى منع نگرفته‏اند به معناى تاديب گرفتند ايشان اين را مى‏گويد حالا ما مى‏رويم سراغ لغات از كتب لغت، دوباره استفاده مى‏كنيم ،ان شاءالله ،و شرعاً چيست «عقوبة او اهانة» اينجا غير از عقوبت مساله اهانت هم آمد، معلوم مى‏شود حد هميشه جنبه بدنى دارد اما تعزير گاهى جنبه بدنى ندارد، بلكه توبيخ است، ان شاءالله در بحث تعزير مفصلا مى‏رسيم اينكه در ذهن خيلى ها رفته، تعزير منحصر به شلاق است، يا منحصر به شلاق است و زندان، تعزيريعنى هر گونه كارى كه يا ايلام روحى باشد يا جسمى باشد، و باعث ممانعت بشود ما همه اينها را در معنى تعزير مى‏دانيم. منتهى ايشان تنها چيزى كه مى‏گويد عقوبت مى‏گويد و اهانت مى‏گويد اهانت همان توبيخهاى زبانى است اين تعزير، ولى جريمه مالى پول از او بگيرند، كسى كه اين كار را بكند تعزيرش اين باشد كه هزار تومان پول بدهد اين داخل در اهانت نيست داخل در عقوبت هم نيست، آيا نيست؟ اينها جزء تعزير يا هست،اين چيزى است كه بعدا ان شاءالله خواهيم خواند.
    (سؤال... و پاسخ استاد:) نمى‏گرفتند ولى تعريف را بايد وسعت داد، مى‏خواهيم بدانيم تعريف چيست؟ تعريف آيا مطلق تاديب، يا نه تاديب بدنى است، از قبيل همان مجازاتهاى بدنى است، يا علاوه بر بدنى اهانت يا بيش از همه اينها است، هر چيزى كه باعث ادب انسان بشود خواه تنبيهات جسمانى باشد خواه روحانى باشد خواه نقره داغ كردن باشد يا محروميت از بعضى مسائل اجتماعى. در مدت محدود يا امثال ذلك فلان كس لباس روحانيت را از تنش در بياورند، خيلى مجازاتش شديدتر مى‏شود تا صدتا شلاغش بزنند توجه داريد. اين هم يك نوع تعزير است آيا اينها هست يا نيست اينها يك سرى بحثهاى است كه البته حالا عقوبت، نه عقوبت عذاب جسمانيه پول گرفتن عقوبت جريمه عقوبت نمى‏گويند عقوبت حالا اجازه بدهيد هنوز مقدمه است تا برسيم كلام شهيد را مى‏گويم «وشرعاً عقوبة او اهانة» دايره‏اش بيش از عقوبت و اهانت نيست، گسترش ندارد «لا تقدير له» قيد دوم اين است «لا تقدير لها باصل شرع» تقديرى ندارد اندازه‏اى ندارد اصل شرع غالبا اين يك قيد غالبى اينجا گذاشته بعداً خودش مى‏گويد چرا غالبا گفته است معنى اين غالبا اين است كه يك جاهايى هم است كه تعزيرات تقدير دارد. تعزيرات تقدير دارد اندازه‏گيرى دارد «و الاصل فيهما الكتاب و السنة و الاجماع» اصل در اين دو، حد و تعزير، كتاب و سنت و اجماع است اين جلد دوم مسالك بود صفحه 423 اگر ملاحظه فرموده باشيد كه ان شاء الله ملاحظه فرموده‏ايد.
    كلام مرحوم صاحب جواهر در باب حدود و تعزيرات
    مرحوم صاحب جواهر در جلد 41 جواهر يك مقدارش قضا و شهادات، نصف ديگرش حدود و تعزيرات، در جواهر بعد از آن كه اين عبارت شهيد را نقل مى‏كند اضافه مى‏كند، مى‏گويد «و نحوه فى التنبيه و الرياض» صاحب رياض هم همين تفسير و تعريف را دارد براى حدود و تعزيرات صاحب تنقيه هم همين را گفته است هر دو همين را، منتهى مى‏گويد تفاوتى كه دارد تنقيه و رياض با مسالك اين است كه هم «انهما لم يذكرا قيد الغلبة فى الاخير» يعنى چه؟ يعنى غالباً كه در تعريف تعزيرات شهيد ثانى آورد اين غالباً در كلام صاحب رياض نيست، و الان هم شرح مى‏دهيم و بايد هم نباشد ما مى‏گوييم غالباًرا شهيد بايد نياورده باشد «كان صاحب رياض و صاحب تنقيه» متوجه شدند كه اين قيد غلبة قيد مناسبى نيست. اين هم كه بعداً عرض خواهم كرد و اين قيد غلبه را حذف كردند، بنابراين حدود تعيين مقدار كميت دارد در لسانش اما تعزيرات تعيين حدود و مقدار مطلقاً ندارند. نه غالباًنه مطلقاً اين يك فرق، فرقهايى است كه بين حدود و تعزيرات ذكر كرده‏اند بعضى‏هادر حدود ده تا فرق بين حدود و تعزيرات ذكر كرده‏اند. يكى آنها هم همين است كه «فيه تعيين الكميه» اين «ليس فيه تعيين الكميه» (سؤال... و پاسخ استاد:) بچه‏ى هفت ساله كه اولا حدى برايش جارى نمى‏شود تعزير كه تعيين مقدار نشده است. حد است كه تعيين مقدار شده تعزير كه تعيين مقدار نشده. خوب مى‏رسيم كه مى‏گويند «من ناحيه الاقل» تعيين نشده «ومن ناحيه الاكثر» تعيين شده از نظر اكثر بايد به حد نرسد «اما من ناحيه الاقل لا تحديد فيه».
    اخذ قيد غلبه در كلام شهيد
    حالا برويم سراغ اينكه قيد غلبه در كلام مسالك چيست، ما الان داريم نقل مى‏كنيم . اين قيد غلبه كه مى‏گويد غالباً در تعزيرات تحديدى نشده، معنيش اين است «نادراً» تحديد شده، اين ناظر به چست؟ شهيد خودش در مسالك در ادامه بحث مى‏گويد «انما ذكرنا» غلبه را براى اين كه ما در چند مورد در شرع داريم تحديد شده، چند مورد
    مى‏گويد پنج مورد، ما تمام موارد تعزيرات را جستجو كرديم و زير و رو كرديم، و ديديم پنج مورد است كه شارع با اين كه تعزير را تحديد كرده، حد بيان كرده با اينكه تعزيراست تعزير بايد حدى نداشته باشد حداقل، اقلش حدى نداشته باشد اكثرش حدى داشته باشد. ولى در عين حال شارع تعيين يك حد معين و ثابتى كرده است، مى‏گويد «تقرير الحد شرعا» مى‏گويد تعزير، اصل در او «عدم التقدير» است غالباً «عدم التقدير» «الا انه وردت فى الروايات تقدير» اصل عدم تقدير است ولى در بعضى روايات در يك موارد معدودى تقدير وارد شده است. تقدير «بعض افراده فى خمسة مواضع» در پنج موضع.
    1 «المجامع زوجته فى نهار رمضان» كسى كه با همسرش در روز ماه رمضان نزديكى كند اين در روايات داريم مقدر «بخمسة و عشرين سوتا» 25 تازيانه دارد، تعزير نيست كه تعيين شده «خمسة و عشرين سوتا».
    (سؤال... و پاسخ استاد:) حالا ما كلام جناب شهيد راداريم مى‏گوييم ايشان مى‏گويد اين تعزير است. فقهاى ما هم همه گفتند تعزير است ما هم مى‏گوييم تعزير است ولى در عين حال بيان حد شده، حالا من حرفى را كه آخر مى‏خواهم بزنم چرا اول نزنم، كه بى تابى كنيد، يك سوالى من از شهيد دارم كه آيا 25 كه گفته شده، از باب ذكر مثال است بيان مصداق است، يا نه؟ فقط 25 تا، اگر قاضى صلاح ديد 30 تا بزند ولى نزند. 60 تا بزند، ولى نزند. آيا اين بيان يك مصداق است، يا نه تعينى دارد، ما مى‏خواهيم ادعا كنيم قرائن هم شايد بتوانيم اقامه كنيم در باب تعزيرات برسيم ان شاءالله كه امام در اينجا ذكر يك مصداق كرده است ،اين غير از صد تازيانه مال حد زناست آن بيان مصداق نيست آن 99 تا و 101 تا نمى‏شود، اما اين 25 شايد بيان مصداق يكى باشد، حالا چه قرينه‏اى براى اين داريم در جاى خودش فعلا بعنوان يك احتمال، «اذا جاء الاحتمال» را ما بگيريم تا ببينيم چه مى‏شود.
    ادعاى دوم مرحوم شهيد
    و اما دومين موردى كه شهيد مدعى است تعيين شده «من تزوج امة على حرة» كنيز را بر زن آزاد ازدواج كند اين بايد اجازه بگيرد از زن آزاد بايد اجازه ازدواج بگيرد «من تزوج امة على حرة و دخل بها قبل اذن» عروسى هم بكند قبل از آن كه اجازه از حره بگيرد، اين داريم كه 5/12 شلاق به او مى‏زنند ،12 تا و نصفى ،نصفش كه مى‏دانيد چه رقم شلاق مى‏زنند ،وسط تازيانه را مى‏گيرند دولايش مى‏كنند. مى‏زنند تازيانه هرچه درازتر باشد بالا مى‏رود و پايين مى‏آيد آن فشار و ضربه شديد مى‏شود دولا سه لا چهارلايش كنند ديگر اثرى نمى‏گذارد دولا هم نصفه مى‏شود، بله «اثنى عشر و نصفا» اتفاقا دولا، كه شود فشارش خيلى كم مى‏شود.
    و اما سوم« المجتمعان تحت ازار واحد مجردين» ما دو نفر را زير يك مثلا پوشش، ديديم كه اينها برهنه در آنجا هستند ما يقين نداريم كه كار خلاف شرعى اينها انجام داده باشند، يقين نداريم در عين حال نمى‏شود اين را هم صرف نظر كنيم بگوييم نه اينجا مقدر «بثلاثين الى تسعة و تسعين على قول،بثلاثين الى تسعة و تسعين» تعزير است ديگر 30 تا 99 حالا حق نداريم. ما از شهيد سوال كنيم اين كه تعيين نشده آقا شما خودتان مى‏گوييد 30 تا 99 اين كه تعيين نشد. تعيين آن است كه مثل حدود باشد ده تا «جلدة ثمانين جلدة» ولى اين مثل حدود نيست باز هم اين غير معين است.اين دايره وسيع است باز هم يك دايره وسيع حالا اين «المجتمعان» يعنى زن و مرد يا دو مرد بعدا مى‏رسيم «المراة و الرجل مجردين» مى‏رسيم در آن مرحله پنجم، از آن قرينه كه «مراة و رجل» هست، و يك تعزير ديگرى دارد، مى‏فهميم كه اين «المجتمعان» كما اين كه تثنيه مذكر هم است، چرا حملش بر تقليل كنيم. مى‏گوييم نه اين اشاره به دو مذكر است كه برهنه تحت ازار پيدا كرديم اينها را.
    چهارم «من افتز بكرا باسبعة» كه در روايات آمده كسى كه باكره‏اى را ازاله بكارت كند با اسبع «قال يجلد من ثلاثين الى سبعه وسبعين» 30 تا 77 . اين تعيين شده باز هم تعيين نشده، مردد است. حالا ايشان همين مقدار تعيين را هم شايد تعيين گرفته است . تنها آيا همين تازيانه 30 تا 77 را مى‏زنند يا يك جرم ديگرى هم اين شخص دارد، بايد «مهر المثل» را بدهد مسلم است «مهر المثل» باكره را هم بايد بدهد ازاله بكارت بهر وسيله‏اى هم بوده باشد حتى در روايات داريم كه اگر زنى با زنى ديگر العياذ بللَّه مساحقه كند و ماء رجل كه در او بوده، او جذب بكند و باعث بشود او باردار بشود. و براى وضع حملش بكارتش از بين برود آن هم بايد «مهر المثل» را بدهد غير از مجازاتهاى ديگر ى كه مال سحق و امثال ذلك دارد هر كسى سبب بشود كه «بالمباشره» مثل اين «افتز به» يا «بالتسبيب» باعث زوال بكارتى بشود. بايد «مهر المثل» باكره را بپردازد.
    و اما پنجم «الرجل و المراه يوجدان فى لحاف واحد» اين رجل و مرائه است و ازار مجردين برهنه يعذران من عشره» آنجا من ثلاثين بود شديدتر اينجا زن و مرد خفيف‏تر « من عشره الى تسعه و تسعين» از ده تا تا نود و نه تا اينها را جمع بكنيد كنار هم بگذاريد يك مقدارى شاهد بر عرض ما مى‏شود كه همه آنها از قبيل ذكر مصداق است، يك جا سى تا مى‏گويد يك جا ده تا مى‏گويد يك جا بيست و پنج تا مى‏گويد، دوازده تا و نصفى مى‏گويد، به هر حال اين خلاصه كلام تا به اينجا كلام شهيد قدس سره كه چرا غلبه گفت ما در اينجا چند تا نكته داشتيم اين نكته‏ها را من لابلا اشاره كردم ولى تحت عنوان «اقول» در اينجا اين نكته‏ها را ذكر مى‏كنيم، يك نكته اين است كه، بله «لعل» قرائنى در كار باشد، كه ذكر اينها در اين موارد از قبيل مسأله مثال باشد. بيان مصداق باشد نه تعين باشد. دومين نكته اين است كه چند تا از اين مثالهايى كه فرموديد اينها تخيير بود اينها تعيين نبود، حدوداً همه آنها تعيين است، تخيير ندارد، جز يك مورد، كه مى‏گويند در حدود تخيير كجاست؟ لواط كه حدود ندارد تخيير نيست اعدام است. آن وسيله اعدام است در محارب تبعيد يا «قطع ايدى و ارجل» يا اعدام كه در قرآن سه تا مجازات براى محارب ذكر شده، تبعيد است نفى بلد و «تقطع ايديهم و ارجلهم من خلاف او ينفر من الارض» يا «يقتلون» اعدام نفى بلد و«قطع ايدى و ارجل من خلاف» ولى سياتى ان شاءالله ما در حد محارب مى‏گوييم ما معتقد نيستيم در حد محارب تخيير باشد، محاربها باهم فرق دارند، خيلى بعيد است قاضى مخير باشد بين نفى بلد و اعدام نفى بلد يك سال تبعيد كردن كجا، اعدام كجا، قاضى نگاه بكند ما آنجا دليل داريم كه محارب مراتبى دارد. در يك جا مرتكب قتل شده، در يك جا مرتكب قتل نشده، در يك جا مالى را به دزدى برده، در يك جا فقط شمشير به روى مردم كشيده نه دزدى كرده نه قتلى نه جرحى، اينها با هم فرق دارند. و اين سه مجازات براى سه مرحله مختلف است. همه آنها تعيينى است.
    عدم تخيير در حدود
    نتيجه‏اش اين مى‏شود همان كه با او آوردنش هم مال سه مرحله است حالا من اينجا دلايلم را ذكر نكنم، در حدود مطلقا تخيير نداريم، حدود همه جا تعيينى است در حالى كه اين كلام شهيد در اينجاها ديديد كه دو موردى كه ايشان ذكر كرده بود تخيير بود، بنابراين اين كلمه غالبا لازم نيست «و من هنا يظهر» كه اگر صاحب رياض غالباً نگفته، صاحب تنقيه غالباً نگفته، شايد آنها هم همين را ملاحضه كردند كه اين تعيين‏ها در تعزيرات تعيين نيست ذكر مصداق است، يا تخيير در اينجا هست، در حدود تخيير نيست، تا به اينجا كلام شهيد را كلا گفتيم و يك تجزيه و تحليلى روى او كرديم فردا ان شاءالله ادامه مى‏دهيم كتب لغت را ببينيد. كلمات فقهاء را ا ن شاءالله همين بحث را ادامه بدهيم.
    پرسش‏
    1 - فلسفه حدود و تعزيرات رابيان كنيد؟
    2 - علت اهتمام شارع مقدس به حدود و تعزيرات چيست؟
    3 - تفاوت حديث قدسى با قرآن در چيست؟
    4 - حدود و تعزيرات را از حيث لغت و اصطلاح تعريف كنيد؟
    5 - كلام مرحوم صاحب جواهر را درفلسفه حدود بنويسد؟