شنبه 29 ارديبهشت 1403 - 8 ذيقعده 1445 - 18 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب حدود و تعزيرات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 19
متن
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين
و صلى الله على محمد و اهل بيته الطاهرين لا سيما بقية الله المنتظر عجل الله تعالى له الفرج و لا حول و لا قوة الا باللَّه العلى العظيم
حديث اخلاقى
در كلمات قصار پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم امروز كلمه 179 را مىخوانيم، كه تذكر اخلاقى امروز باشد «و قال (ص) من كثر همّه سقم بدنه و من ساء خلقه عذب نفسه، و من لاهى الرجال ذهبت مروته و كرامته» در اينجا سه جمله است كه جمله اول و دوم ارتباط بيماريهاى جسمى و روحى را بيان مىكند، كه اگر انسان داراى اشكالات روانى و اخلاقى باشد، اين در جسم او هم اثرمى گذارد. كسى كه هموم و غمومش زياد بشود بدنش بيمار مىشود. كسى كه سوء خلق داشته باشد خودش را عذاب مىدهد، شكنجه مىدهد. معلوم است بين جسم و روح يك رابطه بسيار نزديكى است و ناراحتيهاى هر كدام در ديگرى اثر مىگذارد. ناراحتيهاى جسمى، روح را ناراحت مىكند و ناراحتيهاى روحى و اخلاقى، جسم را ناراحت مىكند و لذا اگر انسان قطع نظر از جنبههاى معنوى بخواهد از نظر مادى هم نگاه كند، سوء اخلاق، فساد اخلاق و انحرافات اخلاقى سرچشمه بسيارى از بيماريهاى جسمانى مىتواند باشد. امروز ثابت شده يكى از عوامل بسيار مهم براى مثلاً زخم معده همان فشارهاى روحى است، عامل بسيار مهمى است.
ديشب يكى از آقايان اطباء نقل مىكرد كه سكتههاى قلبى كه در عصر و زمان ما پيدا شده است، ده برابر سكتههاى قلبى گذشته است. در حالى كه عاملش مىگويند چربى خون است، چربى خون دو برابر گذشته شده ولى سكتهها ده برابر شده است. مىگويند عاملى روحى دارد، آن ناراحتىها و فشارهايى كه در جوامع بشرى پيدا شده، سرچشمه اين سكتهها گشته است. كسى نقل مىكرد مىگفت در بعضى از ايستگاههاى قطارهاى زيرزمينى در ژاپن اين را امتحان كردند، كه وقتى ساعت درست كار نكند، افراد نگران مىشوند كه نرسند به وقتشان، يا قطار يك تأخيرى پيدا كند داراى فشار روحى و استرس و اينها مىشوند در آن روز حملههاى قلبى آمارش بالا مىرود ، يعنى اين قدر فشارهاى روحى در بيماريهاى جسمى تأثير دارد. مسائل اخلاقى روح انسان را آرام مىكند، پاك مىكند و به همان نسبت در سلامت جسم انسان اثر مىگذارد، مسلم است كسى كه هموم زيادى دارد، جسم سالمى نمىتواند داشته باشد و كسى كه بد اخلاق و بد خلق است، نمىتواند اعصاب آرامى داشته باشد. حالا مىگوييد هموم و عصبانيت را چكار كنيم، اينها يك سلسله مسائلى است كه علماى اخلاق راه مبارزهاش را بيان كردهاند، هم و غم انسان مقدار زيادش مال دنياپرستى است. اگر دنيا پرستى از بين برود، هموم كم مىشود. مقدار زيادش مال حسد است، من حسد دارم نسبت به رفيقم كه چرا چنين و چنان شد، اگر اين بيمارى حسد از نظر اخلاقى اصلاح بشود، هم و غم من كم مىشود. مقدار زيادش مال توقعات زياد است، من وقتى توقعم را از اشخاص، از دنيا كم بكنم، هم و غمم كم مىشود، مقدارش مال هواپرستى است، هواپرستى كم بشود هم و غم من كم مىشود، فبناء على ذلك، اگر ما تهذيب اخلاق كنيم علاوه بر آن فضائل معنوى، قرب الى الله، علاوه بر اين جسم سالمى هم خواهيم داشت، در زندگى مادى ما هم اثر مىكند، خوب سوء خلق يك معنايى است كه به وسيله تمرين و تهذيب نفس مىشود اصلاح بشود، وقتى سوء خلق اصلاح بشود خوب خيلى از مسائل ممكن است از نظر جسمانى هم درانسان اصلاح بشود. بله همين سوء خلق كه مىفرماييد ذاتى است هشتاد درصد يا بيشتر، همين ذاتى به وسيله تمرين تهذيب نفس و ممارست، مراقبت و دستوراتى كه علماى اخلاق در كتب اخلاق دادند همينها برطرف مىشود از بين مىرود، اجبار كه نيست، جبر كه ما قائل نيستيم، قابل اصلاح است. بنابراين فراموش نكنيم كه تمام مسائلى كه در تعليمات انبياء و اولياء آمده است، همانهايى كه خيال مىكنيم جنبه معنوى خالص دارد، آثار مادى هم دارد، اينها جدا از هم نمىتواند باشد، اين راجع به قسمت اول و دوم.
اما راجع به قسمت سوم «من لاه الرجال ذهبت مروته و كرامته» ملاهات به معنى شوخى كردن است. كسى بيايد با افراد با شخصيت شوخى كند، مزاح كند، اصولاً شوخى كردن خودش در دستورات اسلامى، در حد اعتدال مطلوب ولى در صورت افراط و تفريط نامطلوب و خيلى آثار سوء هم برايش بار مىشود، گاهى گناهانى كه انسان با شوخى مىكند، با جدى نمىتواند بكند، نيشهايى كه مىخواهد بزند به كسى، از طريق جدى كه نتواند، در لباس شوخى قرار مىدهد. اعمال حسد، كبر، غرور و بسيارى از مساوى اخلاقى گاهى در لباس شوخى انجام مىشود، چون انسان در لباس شوخى آزادى بيشترى به گمان خودش دارد. مسأله شوخى، مزاح، يك مسأله خيلى دقيقى است از نظر اخلاقى، كما اينكه خشك بودن نامطلوب است از نظر شرع، مسأله شوخى بدون حساب آن هم بسيار نامطلوب است مخصوصاً انسان نسبت به افراد بزرگتر و كسانى كه شخصيت دارند بخواهد نسبت به آنها اين باعث مىشود كه در نظرها كوچك بشود شخصيتش پايين بيايد و ارزش وجوديش پايين بيايد آن را آدمى بى ادب و جسور و نمك ناشناس امثال اينها اين برچسبها را به انسان خواهند زد. مروت به معنى شخصيت كرامت به معنى ارزش است، شخصيت و ارزش انسان در نظرها پايين مىآيد به هر حال ما بايد ان شاءالله به همان نسبت كه در درسها كار مىكنيم به همان نسبت هم در مسائل اخلاقى و سير الى الله و تهذيب نفس كار كنيم كه اگر اينها دوش به دوش هم جلو نرود، محصول آن ممكن است نتيجه معكوس داشته باشد. نتيجه مطلوب كه هيچ، نتيجه معكوس. آدم عالمى بشود بى تقوا عالمى بشود فاقد تهذيب نفس، اين يك موجود خطرناكى مىشود. تمام مفاسد در دنيا زير نظر دانشمندان دنيا است. عوامى كه چيزى نمىفهمند كارى از آنها بر نمىآيد، فوقش آلت دست بزرگترها مىشوند، اين دانشمندان هستند، كه وسائل مرگ دست جمعى را درست مىكنند، اين دانشمندان هستند كه جنگها را هدايت مىكنند، اين دانشمندان هستند كه توطئهها را مىچينند، اين دانشمندان هستند كه مردم دنيا را به جان هم مىاندازند، حالا دانشمندان و علماى علوم طبيعى، علماى علوم مادى، اقتصادى، سياسى يا دانشمندان دينى هم اگر اهل دنيا بشوند همان كارها را مىكنند، همان است. بنابراين اگر علم و دانش خالى بشود از تقوا و پرهيزكارى، خطرش بسيار بسيار زياد است. نكند خداى ناكرده درس بخوانيم و پيش برويم اما از درس اخلاق و معنويت و تقوا حتى الف و بائى را نشناخته باشيم. آموزگار خلق بشويم اما خودمان الف و باء را در مسائل اخلاقى نشناسيم.
يك جمله هم درباره مسائل روز عرض كنم، كه دور ماندن از آن هم درست نيست. در زمينه مسائل روز هم آقايان بايد وارد باشند كه روز به روز فشارها مخصوصاً بر شيعيان دنيا و بر مملكت ما بيشتر مىشود. دليلش هم اين است كه هر چه جوانه مىزند، انقلابهاى اسلامى در گوشه و كنار دنيا، به همان نسبت كانون اصلى را بيشتر تحت فشار قرار مىدهند. خوب اين انتخاباتى كه در لبنان واقع شد كم چيزى نبود، مذهبىها آن هم حزب اللهىها آن هم شيعهها، به عنوان يك عنصر فعال وارد مجلس شدند. انتخابات كويت هم كه ديروز انجام گرفت ،آن هم محصولش يك مقداريش همين بود، عدهاى از مذهبىها و اسلامىهاى يك عده قابل ملاحظهاى اينها وارد مجلس كويت شدند با تمام اشكالاتى كه اين انتخابات داشت. نگاه مىكنيم كويتى كه اصلاً در دهان آمريكا است، يا نه يك انگشترى است در دست او، وقتى انتخابات مىكنند، نكنند نمىشود، بكنند محصولش نگاه مىكنند، جمع كثيرى از مذهبىها شيعه و سنى هر دو گفتند، به مجلس راه يافتند.
خوب اين مسائلى كه در گوشه و كنار دنيا زياد مىشود، به همان نسبت فشار بر اين كانون اصلى بيشتر مىشود، حتى بهانههاى واهى مثل جزيره ابو موسى و امثال ذلك را مطرح مىكنند، و مكرر فشار وارد مىكنند، اگر اين نشد، جزاير ديگر را مطرح مىكنند، اگر نشد، مسائل ديگر را مطرح مىكنند، چيزى كه مال زمان به اصطلاح خيلى قديم بوده است، مراكزى كه دست ايران بوده و بعداً استعمار انگلستان در آن برههاى كه استعمار بر خليج فارس حاكم بود، گرفت و بعد هم دو مرتبه برگشت و دوباره و نشستند به حساب و كتاب آنها مىرسند و اينها رابراى فشار آوردن بهانه مىكنند، ، منظور اين است بدانيم كه روز به روز فشار دشمن بر ما بيشتر است. بهانهها هم واهىتر است، ما در مقابل اين چنين فشار روز افزون خارجى چه وظيفهاى داريم. آيا وظيفهاى داريم كه بين خودمان اختلافات داشته باشيم يك مسأله مرجعيت را مطرح كنيم و هزار گونه اختلاف در آن توليد كنيم، يا روزى است كه بايد به سوى وحدت برويم، روزى است كه حوزه علميه بايد قيام كند، و جواب گو باشد در مقابل تبليغ اسلام
واقعى و تشيع در صحنه عالم. آيا اين مسائل بالاخره از حوزه علميه انتظارش هست انجام بشود. اگر انجام نشود، چه بايد كرد، به هر حال مىخواهم بگويم بيدار باشيم. نكند خداى ناكرده دشمن در گوشه و كنار مشغول تحريكات باشد روز به روز هم تحريكات را بيشتر كند و دنيا را بر ضد ما بسيج كند، در حالى كه اسلام دارد پيش مىرود ما هم اينجا سر در لاكمان فرو كرده باشيم و اصلاً خبر نداشته باشيم در دنيا چه خبر است، نقشههاى دشمن چيست؟ در مسائلى مثل مرجعيت شروع كنيم به اختلاف و پراكندگى در مسائلى ديگر، تفرقه و پراكندگى و يا حداقل بى خبر ماندن از وضع دنيا كه آن هم خودش يك گناه بزرگ است، ندانيم چه نيازهايى در شرائط فعلى هست، ندانيم بايد پاسخگويى در مقابل تقاضاى روز افزون مردم دنيا در زمينه شناخت اسلام و تشيع ندانيم يك چنين چيزهايى هست. به هر حال اميدوارم خداوند به همه ما توفيق عمل بدهد و توجه به مسائل پيدا كنيم. حديث را بخوانم عرضمان تمام «قال (ص) من كثر همّه سقم بدنه، و من ساء خلقه عذب نفسه، و من لاه الرجال ذهبت مروته و كرامته».
حكم عقد نكاح باطل واقسام آن، شبهات حكميه، شبهات موضوعيه
بحث ما به اينجا رسيد كه ما در مسأله پنجم، در واقع چهار فرع داريم و تمام اينها به مسائل شبهه برمى گردد. بحث ما در اين بود كه اگر كسى عقد نكاحى انجام بدهد و اين عقد نكاح در واقع باطل باشد و به دنبال اين عقد نكاح باطل، اقدام به نزديكى كند، آيا اين حد دارد يا نه؟ تا به حال بحث عقد نكاح باطل نبوده، بحث شبهات ديگر بوده، اكنون عقد نكاح باطل را طرح مىكنيم. اگر كسى عقد نكاح باطلى بكند و ناآگاهانه يا آگاهانه حالا تا ببينيم بعد آميزشى هم بعدش باشد آيا احكام زنا و حد زنا بر اين عقد باطل جارى مىشود يا نه؟ گفتيم در اينجا چهار صورت داريم.
صورت اول اين بود كه در شبهات حكميه گرفتار اعتقاد فاسدى شده، يعنى واقعاً مسأله را اشتباه فهميده و به دنبال اشتباه در مسأله رفته اقدام كردهاست. مثلاً نمىدانست مرضعه نكاحش حرام است عقيدهاش اين بود حلال است. معتقد بود فتوايش بود، يا نه مذهب غير اسلامى داشت و مطابق آن مذهب، بعد از اسلام هم، عمل كرد نمىدانست اين مسأله را و رفت و اقدام به ازدواجى كرد كه اعتقاد به صحتش داشت، در واقع باطل بود، گفتيم در اينجا حدى جارى نمىشود، بحثش گذشت.
شاخه دوم گفتيم در شبهات موضوعيه است. در شبهه موضوعيه بينه و حجتى قائم شد بر جواز نكاح، و نكاح كرد «ثم انكشف» كه اين بينه خلاف واقع بود. بينهاى قائم شد به اين كه اين زن شوهرش مرده، شوهرش طلاقش داده و اين زن رفت ازدواج كرد، بخاطر اين بينه «ثم انكشف» به اين كه شوهر زنده است. آيا در اينجا مجازاتى دارد، ندارد گفتيم نه، اين هم مجازات ندارد و اشكالى ندارد. شواهدش را هم ديروز ذكر كرديم، صدق زنا بر اين نمىكند. ادلهاى هم كه مىگويد «تدرء الحدود بالشبهات» شامل حال اين مىشود و مسائل ديگر.
(سؤال...و پاسخ استاد) حديث رفع هم مىشود «رفع ما لا يعلمون» اين «ما لا يعلمون» است نمىدانسته بلكه حجتى بر جواز داشته چه در شبهات حكميه و چه در شبهات موضوعيه اقدام كرده است.
قسم سوم نكاح باطل: جاهل بسيط غير ملتفت
و اما ثالث، در ثالث جاهل بسيطى بود كه غير ملتفت بود. اين حديث ابى روح را من در ثالث و رابع مىگويم اجازه بدهيد. در صورت ثالث گفتيم جاهل بسيط است، غير ملتفت است و اين شخص اقدام كرد. يعنى يك كسى بود اصلا توى ذهنش نمىآمد كهازداوج با مرضعه حرام است . اصلاً هيچ به ذهنش نمىآمد. جاهل غير ملتفت، شاك نيست. ملتفت نيست، كه شك بكند. اصلا احتمال نمىداد. ملتفت نبود و اقدام كرد، حالا اگر چنين شخصى خواه قاصر باشد خواه مقصر باشد، چون قاصر و مقصر هر دو تصور مىشود. صورت اولى و دومى جاهل مركب بود، صورت سوم و چهارم جاهل بسيط است، آن جاهل بود ولى خيال مىكرد عالم است، اين جاهل است و خيال نمىكند عالم است دو صورت جاهل مركب و دو صورت جاهل بسيط. در اينجا گاهى قاصر و گاهى مقصر است. نرفته است مسأله را ياد بگيرد كه مرضعه حرام است. نرفته است ياد بگيرد كه عقد فى العده حرام است، نرفته است ياد بگيرد كه ازدواج كردن با زنى كه مزنى بها بوده، در حال عقد شوهر سابق حرام است.
(سؤال...و پاسخ استاد) غير ملتفت بودن گاهى قاصر است گاهى مقصر است. اگر سراغ مسأله مىرفت ملتفت مىشد، اگر مىرفت مسائل دينى اش را سوال بكند اين را هم در گوشه توضيح المسائل مىديد، اصلاً تقليد نكرد، توضيح المسائل نخريد، مطالعه نكرد و چون نرفت و نگاه نكرد، در اين مسأله ملتفت نشد و چون ملتفت نشد اين شخص اقدام به ازدواج كرد «جهلاً بسيطاً خالياً عن الالتفات و الشك»
(سؤال...و پاسخ استاد) نه در خصوص اين مسأله، كل مسائلش اصلاً تقليد نكرد. نياز به تقليد نمىديد، مىدانست تقليد كردن لازم است و نرفت. اگر مىرفت تقليد مىكرد، رساله هم مىگرفت، اگر رساله مىگرفت توى رساله نوشته بود كه مرضعه عقدش حرام است. ملتفت مىشد. جاهل قاصر و مقصر هر دو در اينجا تصور مىشود.
(سؤال...و پاسخ استاد) جاهل دو رقم داريم اين را كه اول رسائل به ما گفتند «الجاهل على قسمين، ملتفت و شاك و غير ملتفت و فاقد للشك»يك وقت غافل است «جاهل غافل» شك هم ندارد. يك وقت «جاهل ملتفت شاك» يعنى ملتفت به جهلش هست و لذا شك مىكند بعضىها هستند مسأله را اصلاً نرفتند سراغش شك هم نمىكنند، ملتفت هم نيستند، غافل است، اما اين رفته و الان شك مىكند، آنكه شك مىكند مسأله چهارم است كه مىآيد صورت چهارم است كه بعد مىآيد.
اما ما در صورت سوم جايى را مىگوييم كه اصلاً شك هم نمىكند «الجاهل الغافل اما قاصر و اما مقصر» هر دو جزء صورت سوم هستند. در اينجا باز معتقديم به اين كه حد جارى نمىشود. در تحرير الوسيله هم به عدم جريان حد در اينجا فتوا دادند، چرا؟ باز همان ادله در اينجا مىآيد،اينجا صدق زنا نمىكند، يا لااقل صدق زنا در اينجا مشكوك است، نمىدانستهاست، خيال مىكرد مىشود عقد بكنند. عقد كرد و ازدواج كرد و به عنوان ازدواج، همين ازدواجهاى ناآگاهانه در ميان افراد هست، جاهل قاصر يا مقصر، ازدواج مىكند، بعنوان ازدواج وارد شدهاست، به گمان اين كه اين همسرش است و حلال است. صدق زنا به اين مورد در عرف نمىكند، يعنى نمىفهمد، مراسم ازدواج، عقد عروسى تمام تشكيلات را هم گرفت، ولى بدون اين كه بداند يك چنين زنى براى او حرام است «فعلى هذا» صدق زنا مشكل است، به علاوه دليل دوم هم مىآيد «الحدود تدرء بالشبهات» حدود درء به شبهات مىشود. خوب اين شبهه است ديگر، اين خيال مىكرد حلال همسرش است رفته ازدواج كرده، حالا كه آمد از آقا سوال كرد، مىگويد نه اين مادر رضاعى تو بوده و مادر رضاعى حرام است بنابراين تو حق نداشتى با اين ازدواج كنى، با صراحت اين رابه او مىگويد. حالا تازه مىفهمد «فبناء على ذلك الحدود تدرء بالشبهات» در اينجا حاكم است و مسأله عدم صدق زنا و مشتقات ديگرش هم در اينجا حاكم است و بحثى در آن نيست و لكن بحث تكليف.
(سؤال...و پاسخ استاد) بسيار خوب وقتى مكلف نشد، عقوبت هم ندارد.
و لكن اين مسأله در زمينه جاهل قاصر خوب است، در مقصر چه مىگوييد؟ درمقصر آيا گناه زنا را برايش مىنويسند يا نمىنويسند، بله، در مقصر «لا يكتب عليه اسم الزنا يكتب»
(سؤال...و پاسخ استاد) اسم تقصير در ياد گرفتن مسائل نه، معروف بين بزرگان اين است كه ياد نگرفتن مسائل گناه ندارد، ياد گرفتن ياد نگرفتن، چون جنبه مقدماتى دارد و مقدمه ثواب و عقاب ندارد، ثواب و عقاب مال ذى المقدمه است. اگر كسى نرود حرمت شرب خمر را ياد بگيرد و شرب خمر كند، گناه بر ترك تعلم برايش نمىنويسند، گناه شرب خمر را برايش مىنويسند «لان العلم طريقى، مقدمى» در اصول هم به ما گفتند مقدمه ثواب و عقاب ندارد. بنابراين ترك تعلم را ثواب و عقابى بر او نمىنويسند، روز قيامت هم همين است، روز قيامت هم گناه عمل را مىگويند «هلا عملت» مىگويد «ماعملت» مىگويند «هلاتعلمت» مقدمه را به او اشكال مىكنند، ولى آنچه كه به او اشكال مىكنند «هلا عملت» چرا به دستورات اسلام عمل نكردى، گناه اين است. مىگويد نمىدانستم. مىگويند مىخواستى بروى ياد بگيرى. گناه، گناه عمل است. علم
مقدمه است اين مسلم است. در اصولاين را گفتهايم.
دليل عدم اجراى حد در جاهل مقصر
فعلى هذا اينجا يك معضلى پيدا مىشود و آن معضل اين است كه در جاهل مقصر عقاب دارد و عقاب زنا و اسم الزنا دارد، در عين حال مىگوييد حد ندارد، چطور بينهما تفكيك ميشود. شبيه همين اشكال، در مسأله كفاره روزه هست. كسى كه جاهل مقصر باشد و مسأله را ياد نگيرد و روزهاش را خراب كند، مىگويند كفاره ندارد، جاهل مقصر است، اما عقاب روزه خوار دارد، اسم افطار كننده شهر رمضان را دارد، «عليه الاثم» مع ذلك كفاره ندارد. جدايى اين دو از هم، مشكل ايجاد مىكند و لذا ما اين را به عنوان يك ان قلت مطرح كرديم، كه «ان قلت كيف يكتب عليه اسم الزنا و لا حد عليه و لايصدق عليه الزان» اسم الزنا را برايش مىنويسند ولى صدق زانى نمىكند و حد را جارى نمىكنند. اين چيزى است كه مىبايست در اين مسأله به آن توجه مىشد و كمتر حداقل من ديدم توجه كنند. مىنويسند قاصر و مقصر هيچكدامشان در اينجا حد براو جارى نمىشود و رد مىشوند، خوب حد جارى نمىشود اسم زنا دارد يا ندارد، گناه زنا دارد يا ندارد، براى او مىنويسند يا نمىنويسند، مىنويسند پس چرا زانى به او صدق نمىكند، اگر زانى صدق مىكند چرا در مقصر حد جارى نمىشود و همين مسأله در مسأله افطار شهر رمضان هم «عن جهالة تقصيرية» آنجا هم جارى است. يك ان قلتى است كه در اينجا در مقابل چشم ماست. از آن طرف بخواهيم بگوييم بياييم اين را اعدامش كنيم، خوب جاهل است، رفته ازدواج كرده، توى دهات از اين چيزها هست. آن قدر عقدهايى مىكنند و اينها باطل و ازدواج مىكنند و بعد هم فرزندانى از آنها متولد مىشوند، خيلى هايشان هم جاهل مقصرند، نرفتند ياد بگيرند، همه اينها را اعدام كنيم، اين كه نميشود. از اين طرف هم بگوييم گناه ندارد خوب آن اصول شناخته شده از مذهب كه جاهل مقصر بحكم العامد «الجاهل المقصر بحكم العامد» اين از اصول شناخته شده مذهب ماست. آن را مىخواهيم رها كنيم، نمىشود اين را مىخواهيم رها كنيم نمىشود، در اين مسأله چه كنيم و اما جواب.
(سؤال...و پاسخ استاد) فرض كنيد با ازدواج ديگرى محصنه است.
مىخواهيم ببينيم اين چه مىشود، ما جواب داريم از اين ان قلت، ببينيد حالا اين جوابى است كه به فكر ما رسيدهاست، نگاه كنيد آقايانى كه شرحى بر تحرير نوشتهاند و متعرض اين اشكال و جواب شدند، در جاهل مقصر؟ نشدند، ما عرض مىكنيم نوشتن گناه بر كسى غير از اين است كه عنوان بر او صادق باشد. ممكن است گناه عملى را بخاطر تسبيب بر او بنويسند، ولى عنوان آن عمل بر او صادق نشود، زانى به او نگويند، گناه زنا را مىنويسند، اما زانى نيست، چطور يك همچنين چيزى مىشود. بله گناه زنا را مىنويسند، اما زانى نيست. دو تا مثال من بزنم، يك روايت داريم اگر كسى «كان له ولد فبلغ النكاح» پسرى دارد اين را هم همه خوب است بدانند و به ديگران هم برسانند مضمون اين حديث را مرحوم طبرسى در تفسير آيات نور در مجمع البيان نقل مىكند. كسى كه «كان له ولد فبلغ سن النكاح» به سن نكاح برسد «فلم يزوجه» تزويج نكند اين ولد بالغ حد النكاح را «فاحدث» يعنى كار منافى عفتى انجام داد «احدث» بمعنى زناست «كان الاثم بينهما» نصف از گناه را بر آن فرزند مىنويسند و نصفش را بر آن پدر، خوب حالا اين گناه كه بر فرزند مىنويسند، تسبيب شده سبب شده، آيا به اين پدر هم زانى مىگويند، صحبت اين است نوشتن اثم و گناه بر كسى به عنوان تسبيب، يا در باب «من سنّ سنة سيئة كان عليه وزر من عمل بها» هر كسى يك سنت سيئهاى در ميان يك جمعيت بگذارد ، تا عاقبت تا هزاران سال صدها سال به اين سنت سيئه اگر عمل كنند، گناه آن را بر اين مىنويسند، ولى صدق زانى هم به او مىكند، يك سنت سيئهاى گذاشت و سبب شد مردم آلوده شراب بشوند، زنا بشوند، چه بشوند چه بشوند، آيا اگر واقعاً كسى سنت سيئهاى گذاشت و مردم آلوده شدند، گناه را بر او مىنويسند، به آن شخص صدق زانى مىكند، صدق غيبت كننده مىكند، صدق شارب الخمر مىكند.
(سؤال...و پاسخ استاد) نتيجه يكى است، حد زنا مال الزانية و الزانى است، بايد صدق زانى و الزانية بكند.
خلاصه عرض من اين است: نوشتن گناه بر كسى اعم از صدق عنوان است. تعبير روشنش اين است: نوشتن گناه بر كسى اعم از صدق عنوان است. يك مثالى بزنم در خود ما نحن فيه يك كسى مىداند كه اگر فلان جا برود، به شرب خمر مجبور مىشود، آنجا مىرود، نه به قصد اين كه مجبورش كنند، مىرود بخاطر منافعى كه دارد، كسبى دارد كارى دارد درآمدى دارد، مىرود آنجا و مىداند هم مجبورش مىكنند، حالا اگر رفت آنجا و مجبورش به شرب خمر كردند، آيا حد شارب الخمر براو جارى مىشود يا فقط اسم گناهش بر او نوشته مىشود. گناهش كه قطعاً نوشته مىشود. تو چرا رفتى به آنجايى كه مىدانستى گرفتار اين مسأله مىشوى، چرا؟ در عين حال مانمى توانيم اين را بخوابانيم هشتاد تازيانه بزنيم «انت شارب الخمر» نه، نوشتن اثم و گناه از باب تسبيب مسألهاى است و صدق عناوين و اجراى حدود مسألهاى ديگر است. درست «و لو اقل من الشك» حد بالا اين است كه ما مىگوييم شك مىكنيم اين را حد بزنيم يا نزنيم. جاهل قاصر را كه نمىزنيم، مقصر را بزنيم يا نزنيم؟ خوب «الحدود تدرء بالشبهات» مال كجاست؟ شك در اجراى حد كرديم كه آيا اين مقدار مطلبى كه بنده عرض مىكنم، آيا كافى است كه اين را حد بزنيم كافى است كه نزنيم، جاهل مقصر هم است، مسأله «الحدود تدرء بالشبهات» به عقيده ما در چنين جايى حاكم است و ما بايد مطابق آن عمل كنيم.
قسم چهارم نكاح باطل: جاهل ملتفت
اما صورت چهارم، صورت چهارم جاهل ملتفت است. يعنى چه؟ يعنى كسى كه مىداند كه در اين مسأله نمىداند. مىداند كه نمىداند و شاك هم هست و مىداند كه بايد برود مسأله را بپرسد، نمىرود مىگويند آقا اين زن در عده است، مرضعه است، شايد حرام باشد، برو سؤال كن، مىگويد انشاءالله حرام نيست، حالا ديگر حوصلهاش را نداريم برويم پيش آقا و سوال كنيم، انشاءالله حرام نيست، در ميان عوام خيلى رائج است، بعضى جاها كه شك مىكنند، با اين كه ملتفت به حكم الهى هم هست و شاك هم هست اعتناء نمىكند و عملش را ادامه مىدهد، بعضىها هستند مىگوييم آقا اين حمد و سورهات درست نيست، نمازت درست نيست، مىگويد انشاءالله عيب ندارد، همان نماز را ادامه مىدهد، حمد و سورهاش را نمىرود درست كند، حالا يك چنين شخصى حجت شرعيه بر او تمام است، با اين كه حجت شرعيه بر او تمام است نمىرود. آيا در چنين جايى كه حجت شرعيه فساد و بطلان و عدم جواز را اقتضاء مىكند، اين اعتناء نمىكند و مىرود مرتكب مىشود. آيا در چنين جايى حد جارى مىشود يا نمىشود؟ اگر حرام بود اگر زنا بود، رفت و يك چنين عقد ازدواج مشكوك به حسب ظاهر، ممنوع را انجام داد، آيا اين عقد ازدواج حساب مىشود؟ يا اين زنا است؟ ظاهر تحرير الوسيله اين را مىگويد كه ايشان مىخواهند اين را بگويند حكم زنا دارد، حد براو جارى مىشود، ولى به عقيده ما اين مسأله هم جاى چانه زدن دارد، كه حتى در اينجايى كه جاهل مقصر ملتفت شاك، به حسب ظاهر هم ممنوع بوده، احتياط نكرده، به دنبال مسأله نرفته ، با بى اعتنايى عقد ازدواجى را به جا آورد، به عنوان همسرش، حتى در اينجا اجراى حد مشكل است، بقيه انشاءالله شنبه.
پرسش
1 - حكم عقد نكاح باطل واقسام آن را بنويسيد.
2 - دلائل عدم اجراى حد در نكاح باطل چيست؟
3 - اقسام جاهل واحكام آن را بنويسيد.
4 - چرا در جاهل مقصر بااين كه مقصراست حد جارى نمىكنيم؟
5 - آيا شواهدى براى حكم جاهل مقصر وجود دارد، ذكرنمائيد.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...