شنبه 29 ارديبهشت 1403 - 8 ذيقعده 1445 - 18 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب حدود و تعزيرات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 14
متن
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين
و صلى الله على محمد و اهل بيته الطاهرين لا سيما بقية الله المنتظر عجل الله تعالى له الفرج و لا حول و لا قوة الا باللَّه العلى العظيم
بررسى مسأله اختيار ونقطه مقابل آن
صحبت در مسأله شرائط جريان حد زنا بود، تا رسيديم به مسأله اختيار، در باره مسأله اختيار، اقوال را نقل كرديم، حالا برويم سراغ شرح اين مطلب، ما گفتيم نقطه مقابل اختيار، سه حالت است، اضطرار اكراه است اجبار است، هر كدام از اينها را دليلش واضح است اجبار باعث اسقاط تكليف است، چون ارادهاى انسان ندارد، وقتى ارادهاى نباشد، تكليفى هم نيست، اين قضايا «قياساتها معها» اجبار مثل اين كه كسى را بخوابانند شراب در دهانش بريزند، اصلا فعل، فعل او نيست، در اجبار فعل اسناد داده نمىشود، نمىشود گفت فلان كس شراب خورد، مىگويند به او خورانيدند «لا يسند الفعل الى المجبور بل يسند الى من اجبر» فعل او نيست وقتى فعل او نيست، نه گناهى است، نه حدى است، نه آثار ديگرى، خواباندند شراب در دهانش ريختند، نمىشود بگوييم شرب خمركرده، مىگويند خوراندند، اين قضايا «قياساتها معها» در مورد اكراه هم كه روايات متعددى داريم كه شخص مكره فعل او حرام نيست، و بنابراين آثار حرمت بار نمىشود، درباره اضطرار هم آيه قرآن است، و هم روايات كه اين مسائل را دارد روشن مىكند، حالا اينها كه روشن شد، درباره اكراه مشكل اين بود كه ما آن مشكل را ديروز شرح داديم كه آيا اكراه در ناحيه مرد تصور مىشود، در زنا يا نه، گفتيم بله اكراه تصور مىشود، اجبار هم تصور مىشود، اضطرار هم تصور مىشود، آنهايى كه مىگويند تصور نمىشود گرفتار دو نكته شدند، يكى روايات، آن رواياتى كه فقط، سخن از استكراه زن و اكراه زن مىگويد، كه آن روايات سبب شده است، كه اينها اين حرف را بزنند، ديگرى هم اين كه آن انبعاث قواى شهوانى در مرد تا پيدا نشود، زنا حاصل نمىشود، و اين انبعاث قواى شهوانى، در صورت اجبار و اكراه حاصل نمىشود، در تهديد و خوف حاصل نمىشود، جواب اين را داديم و اين جمله را اضافه كنيم، كسانى كه اراده آنها، اراده خداست، تسليم در برابر خدا هستند، اصلاً به جايى رسيدهاند كه از گناه بدشان مىآيد، اصلا زنائى هم برايشان فراهم بشود، باعث انبعاث قوايى نمىشود، چرا؟ چون «شملته العناية الالهية و يرضى لرضا الله يسخط لسخط الله» بعضىها به يك مقاماتى مىرسند كه آنجائى كه خدا راضى نيست اينها هم راضى نيستند،اصلاً هوس هم نمىكنند، ولى توده مردم كه اين طور نيستند، كه به اين مقام تسليم رسيده باشند، رضايشان رضاى خدا، سخطشان سخط خدا باشد، اصلاً اگر يك غذاى عالى غصبى جلويشان بگذارند متنفرند، اين كم است اين كسى مىخواهد مثل على عليه السلام كه وقتى اشعث بن قيس آن حلواى مخصوص را به پيش او مىبرد، مىفرمايد «كانما اجنت بريق حية اوغيها» مثل اين كه با زهر مار اين را آميخته بودند، اين كه ظاهرش حلواى خوبى بود، ولى در نظر على عليه السلام چون اين رشوه بوده است، ولى توده مردم نه، مانعشان حرام شرعى است، اگر بدانند حرام نيست، انبعاث قوا هم هست براى او، هيچ پروايى هم ندارند، بعداً هم به آنها بگويند، مىگويد بله خدا كه حرام نكرده بود در اينجا براى من، بنابراين مشكلى هم در اينجا نبوده، پس انبعاث پيدا ميشود، اين غريزه حيوانى است، تسليم نيست «لرضا الله» به آن مقامات عاليه نرسيده، يك آدم معمولى است.
علاوه بر اين اشكالى كه صاحب جواهر هم مىكند، خوب است صاحب جواهر مىگويد مسأله زنا گفتيم «يتحقق بالغيبوبه» خوب غيبوبه بدون انبعاث قوا هم ممكن است، پس هم اجبار در آن تصور مىشود، هم اكراه تصور مىشود، مشكلى در اينجا نيست «بقى هنا امور» چند امر كه اينها را بايد روشن بكنيم و بياييم جلو، گاهى متعرضش نشدند بزرگان.
امر اولى كه در اينجا هست، من فراموش كردم يك روايتى را بياورم كه اين روايت در مستدرك بعضى از برادران پيدا كردند، كه عن على عليه السلام است ظاهراً، ببينيد در همان «استكراه على الزنا» در مستدرك هست حالا من بعد مدركش را هم مىگويم، فرمود «لا حد على المستكره، و لا على المستكرهه» هم مستكره را و هم مستكرهه را فرموده است، چون ما مىگفتيم فقط روايت در باب مستكرهه است، ولى اين روايت هر دو را دارد، تحت عنوان حد الزنا مرحوم صاحب مستدرك حاجى نورى اين روايت را نقل مىكند، كه «لا حد على المستكره و لا على المستكرهه»تا نگوييد چرا در روايات مرد نيامده، فقط زن آمده است نه هر دو ممكن است، منتهى اشكالى كه ما در اين روايت داريم، اين است كه ولو زير عنوان استكراه على الزنا، در آن باب نقل شده، ولى در آن ندارد روايت استكراه على الزنا است، شايد استكراه بر شرب خمر باشد، لا حد، حد شرب خمر باشد، يك اطلاقى دارد مىخواهم بگويم در خصوص مورد زنا نيست، ولو اين آقايان آمدند در آن باب ذكر كردند، از مسائلى كه خيلى بايد هوشيار باشد انسان در آن، عناوين ابواب كتب روايت نبايد شما را غافل كند، از دقت در متن حديث، گاهى به استنباط خودش، صاحب مستدرك يا صاحب وسائل، آمدند يك حديثى را تحت عنوانى قرار دادند شما منهاى عنوانى كه صاحب وسائل و صاحب مستدرك دادند، بايد روى آن فكر كنيد، ولو اين را در حد زنا آوردند، ولى ما نگاه مىكنيم دارد «لا حد على المستكره، و لا على المستكرهه» اين زنا ندارد، عام است و يحمتل كسى پيدا شود و بگويد اين مال شرب خمر است مال سرقت است كه انسان را به اجبار مرد و زن مساوى باشند، نص در مسأله مانحن فيه نيست، ولى خوب چون عموميت دارد، يك تاييدى در اين حديث مىتواند براى بحث ما باشد «بقى هنا امور» اين چند امر را دقت بكنيد، من مىآورم آن چند آدرس را، و اما اين چند امرى كه باقى ماندهاست.
معيار اجبار واكراه واضطرار در باب حدود
اولين امرى كه بايد در موردش بحث بكنيم، معيار اجبار و اكراه، و اضطرار چه چيزى است؟ «ما المعيار» معيار اجبار معلوم است، اين است كه انسان مسلوب الاراده بشود، اجبار معيارش مسلوب الاراده بودن، يعنى به حدى برسد كه فعل اسناد به او داده نشود، دست مرا بگيرند به صورت ديگرى سيلى بزنند، هيچ كس نمىگويد من سيلى زدم، دست مرا گرفتند سيلى زدند، من مسلوب الاراده هستم در اينجا، يا كسى را بخوابانند شراب تو گلويش بريزند، يا آدم صائم را بخوابانند آب در دهانش بريزند، اينها مسلوب الاراده است، اين معيار اجبار است، فعل هم اسناد داده نمىشود در اينجاها، و اما معيار اكراه چيست؟ مفصل در مكاسب محرمه بحث آن شدهاست، اشارهاى مىكنم آنجا را هم مطالعه مىفرماييد، معيار اكراه اين است كه او را توحيد كنند تهديد كنند، به اضرار من ناحية النفس، او المال او الارث فيه و فى من يتعلق به، التهديد بالاضرار فى نفسه او ماله او عرضه او من يتعلق به، كسى كه اضرار او اضرار به من است، تهديد مالى جانى عرضى، اگر اين كار را نكنى اينها در اختيار توست در انتظار توست، يك همچين بلاهايى، و ما يقين داشته باشيم يا احتمال بدهيم آن تهديد كننده عمل مىكند، مع العلم او الظن او الخوف، من العمل بتهديده، اگر يقين داريم توپ تو خالى است، يا ما زورمان بر او مىچربد، خواست فضولى زيادى بكند آن را كنارش مىگذاريم ، اين چه تهديدى است، اين چه اكراهى است، اكراه آن است كه او قادر باشد
عمل كند و احتمال هم بدهيم خوف عمل هم داشته باشيم، البته شرح اين مسأله در همان بحث مكاسب محرمه و اكراه بر ولايت من قبل الجائراست، و آيا اين اكراه در اينجا با اكراه باب بيع فرق دارد كه چند روز آقايان سوال كردند، آيا اكراه ما نحن فيه با اكراه كتاب البيع يكى است يا فرق دارد، اين را در امر بعد مىگويند، فعلا در اين امر بماند، مرحوم آقاى خوانسارى رضوان الله تعالى عليه، در جامع المدارك يك اشارهاى به اين مسأله كرده، كه فرق فى ما نحن فيه و الاكراه فى باب البيع، جاهاى ديگر حداقل من نديدم، كسى متعرض شده باشد، صاحب جواهر هم كه اين مسأله را خيلى مفصل كرده بحث نكردهاست.
اما مرحوم آقاى خوانسارى يك اشارهاى كرده من اين را يك امر مستقل قرار دادم، چون يك فرق واضحى است بين اكراه باب بيع و اكراه باب محرمات، خيلى با هم تفاوت دارد، مىرسيم.
(سوال...وجواب استاد) يعنى چه پنجاه درصد، بله همان خوف است معيار خوف است، گاهى كمتر از پنجاه درصد، سى درصد احتمال مىدهيم مىگوييم شليك مىكنم تو مغزت، بيست درصدش را احتمال مىدهيم باز اكراه است، اگر تهديد تهديد به امر مهمى بوده باشد، واقعاً اگر احتمال مىدهيم بزند، گلوله خالى كند، ده درصدش هم خوف است خطر است، معيار خوف است كما اين كه در صوم هم مىگوييم معيار خوف است ظن نيست، يك آدم بى كلهاى است مىگويد شليك مىكنم، بيست درصد هم احتمال بدهيد خوب هم اين است ديگر، ظن و پنجاه درصد و شصت درصد و اينها در خوف معيار نيست، توجه داشته باشيد خوف ضرر، نه اينجا نه باب وضو، نه باب غسل، نه باب صوم، خوف ضرر به معنى شصت درصد و پنجاه درصد نيست، كمتر از آن هم، مىگويند الاحتمال العقلائى، يك احتمال عقلائى كه بشود، منشاء خوف مىشود، خوب اين معيار اكراه را دانستيم، معيار اضطرار را دانستيم، به درد همه جا مىخورد، معيار اجبار و معيار اكراه .
معيار اضطرار در باب حد زنا
و اما معيار اضطرار، آن دو تا را دانستيم سومى را مىخواستم عرض كنم، كه اضطرار است، معيار اضطرار اين است كه، انسان خوفى بر جان و مال و عرضش دارد، بدون اين كه تحت فشار كسى باشد، همان اكراه بدون اين كه كسى بالاى سر انسان باشد، من از تشنگى دارم هلاك مىشوم، از گرسنگى دارم هلاك مىشوم، حرام مىخورم چرا؟ چون گرسنگى هلاك مىكند، آبرويم در خطر است، اموالم در خطر است، اضطرار اينهاست ديگر، همان «الخوف على النفس، او المال او العرض، مع عدم وجود المندوحه» مندوحهاى هم نيست راه فرارى هم نيست، فشارى هم از ناحيه كسى بالاى سرم نيست، گرفتار شدم، خوف بر نفس بر مال بر عرض، نسبت به خودش نسبت به متعلقينش، با عدم وجود مندوحه، و راه فرار اين مىشود اضطرار، معيار اضطرار با معيار اكراه شبيه هستند، منتهى آن كارى از ناحيه شخصى است، اين نه بن بست است، از ناحيه بن بست گرفتار خطرى ضررى چيزى شده است.
تفاوت اكراه در معاملات واكراه بر زنا
اما امر ثانى، آيا هل هناك فرق بين الاكراه فى المعاملات و الاكراه فى ما نحن فيه، اكراه در معاملات كه مىگويند موجب بطلان معامله است، با اكراه در ما نحن فيه فرقى دارد، بعضى گفتند بله، و آن در جامع المدارك جلد هفتم، صفحه 3 الى مابعده، ايشان مىگويد فرق عبارت يك كمى اندماج دارد كه اين چه فرقى مىخواهد بگويد، ولى ظاهرا عبارت نتيجهاش اين است اين فرقى كه است اين است، من فكر مىكنم شيخ انصارى هم در يك جا ايشان هم فرق بين باب معاملات و غير معاملات را دارد خلاصه، در باب معاملات هر چيزى كه سبب عدم رضايت باطنى بشود اكراه است، شايد مرحوم شيخ انصارى باشد كه مثال مىزند، بنده اينجا نشستم در مسجد، مشغول عبادت هستم، كسى مىگويد اين خانه ات را به من بفروش، و الا بايد بلند شوى بروى آنجا، از اين طرف مسجد به آن طرف مسجد، من هم مىبينم حالا مشغول عبادتم، حالى پيدا كردم و قلبم هم راضى نيست، مىگويد صيغه معامله را بخوان، مىخوانم، اين اكراه باب معامله است اين معامله باطل است، و لو تهديدى هم كه كرده يك چيز جزئى است مىگويد از اين طرف مسجد بايد بروى به آن طرف مسجد، از اين صف اول برو به صف دوم، تهديد خيلى هم جزئى است، ولى بالاخره من راضى به اين معامله نيستم، راضى نبودم مىخواستم جايم را عوض نكنم، اين كه ديگر اصلاً ضررى به من نمىزند، يا نه يك ضرر جزئى، مىگويد كه اگر خانه ات را نفروشى يك شلاق بهت مىزنم، ما هم براى اين كه حال اين يك شلاق را نداريم، مىگوييم بعت، قلبم راضى نيست، در اكراه باب معاملات، به جزئىترين چيز اكراه حاصل است، و معيار عدم طيب نفس است، و نتيجهاش بطلان معامله است، اين مال باب معاملات است، اما ابواب محرمات هم همين طور است؟ باب زنا همين است؟ مىگويد يا بايد برخيزى زناى محصنه كنى، يا يك شلاق يواشكى به شما مىزنم، اين واقعاً اكراه است، جايز است اين عمل، يا دو تا حرف نامناسب به تو مىزنم، يا از اين مسجد بيرونت مىاندازم، نمىگذارم عبادت كنى، آيا در باب محرمات به يك چنين چيز جزئى ما مىتوانيم مرتكب بشويم، قطعاً نه، در اينجا بايد چكار كنيم، باب محرمات غير از باب معاملات است، باب معاملات الان نبوده به من گفت مجبورى معامله كنى صيغه خواندم،صيغه هم اثر نمىكند، چرا؟ بعلت اين كه تجارة عن تراض، مهم اين است كه تراضى ندارد، اما باب محرمات مىخواهد يك گناه كبيرهى عظيمه ى را انجام بدهد، در مقابل يك تهديد جزئى، يك تلنگار، يك صوت جلده واحده، يك شتم ساده، دشنام ساده، مىشود مرتكب شد زناى محصنه را، شرب خمر را، يا بايد اين مقدارش را تحمل كرد، يا مىگويد يا بايد شراب بخورى يا ده تا يك تومان بده، مىگوييم اكراه است در باب معاملات هست اگر بگويد يك ده تومان بده، يا خانه ات را بفروش، مىگويم بعت، اين بيع باطل است، ده تومان هم نمىدهم، راضى نيستم، اما در باب زنا و شراب و اينها، با يك پول جزئى ضرر جزئى مىشود نمىشود، در اينجا معيار چيست؟ معيار اهميت در نظر شارع است، يعنى بايد چنان خطرى متوجه من بوده باشد كه آن خطر بيارزد به اين گناه، تهديد بر جان، يا تهديد بر عرض، يا تهديد بر مال عظيمى كه، خانه ات را آتش مىزنم، يك چيزى باشد حالا من نمىخواهم مصداق تعيين كنم مىخواهم بگويم يك تهديدى باشد كه بخورد به اين گناه در مذاق شرع، و متشرعه، ما در اينجا تابع اين هستيم كه ببينيم، سبك و سنگين كنيم، گناه و تهديد را، آنجا گناهى نبود عدم رضا بود، سبك و سنگين كردن نداشت، بنابراين فرق بين الاكراه فى البابين، اينجا بايد يك مقدار اهم و مهم و نظر شارع را ببينيم، اما در آنجا آن معنى لازم نبود بقيه ان شاءالله شنبه.
پرسش
1 - تفاوت تأثير اختيار، اضطرار و اكراه در اجراى حد چيست؟
2 - آيا اجبار و اكراه و اضطرار در باب حدود داراى معيار مىباشند. توضيح دهيد.
3 - معيار اضطرار در باب حد زنا چيست؟ توضيح دهيد.
4 - آيا اكراه در معاملات و زنا تفاوتى دارد؟ توضيح دهيد.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...