شنبه 29 ارديبهشت 1403 - 8 ذيقعده 1445 - 18 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب حدود و تعزيرات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 12
متن
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين
و صلى الله على محمد و اهل بيته الطاهرين لا سيما بقية الله المنتظر عجل الله تعالى له الفرج و لا حول و لا قوة الا باللَّه العلى العظيم
علم؛ شرط اجراى حد زنا
كلام در شرائط اجراى حد زنا بود، شرط اول بلوغ شرط دوم، عقل بحث اينها تمام شد. و اما شرط سوم، مسأله علم است، كه بايد طرفين عالم باشند، عالم به چه چيزى باشند، ظاهر اين است كه هم عالم به حكم باشند، و هم عالم به موضوع باشند، و عالم بودن به احدهما، كافى نيست، يعنى بداند اين اجنبيه است و بداند زنا هم حرام است، اگر عالم به حكم و عالم به موضوع نباشد، اين حد زنا دربارهاش جارى نمىشود، ظاهر اين است كه اين مسأله اجماعى است، اختلافى در اين مسأله نيست كه علم، شرط اجراى حد زناست، هم علم به موضوع، هم علم به حكم، بنابراين اگر جاهل بود اگر غافل بود، اگر ناسى بود، همه اينها، جاهل كه معلوم است از اول هيچ آشنا به اين حكم شرعى نبوده است، حتى جاهل مقصر اطلاق دارد، كلمات اطلاق دارد، يا فراموش كرد، تازه مسلمان بود و اين مسأله را ياد گرفته بود و فراموش كرد، و يا اين است كه غافل شد «عن غفلة» بود، تازه مسلمان بود و فراموش هم نكرد غافل بود، درتمام اينجاها «لا يجب الحد» حد جارى نمىشود، دليل ما بر اين مسأله اولا اجماع، حالا اگر آن اشكال معروف اجماع، كه اين اجماع مدركى است، صرف نظر كنيم مسأله اجماعى است.
و اما دليل دوم روايات كثيرهاى است، كه همه اين روايات يك مضمون دارد، من يكى دو از آنها را مىخوانم ولى بقيهاش را نمىخوانم مطالعه مىفرماييد، تمام اين روايات مضمونش اين است «رجل دخل الاسلام و لم يعلم» حكم زنا را و مرتكب شد بعداً به او گفتند چرا؟ گفت من نمىدانستم حرام است، در اينجا حد جارى نمىشود، همه اينها مال تازه مسلمانهاست، و اين روايات را در ابواب مقدمات حدود مرحوم صاحب وسائل باب چهاردهم نقل كردهاست، كه در اينجا پنج تا روايت هست، هر پنج تا شاهد ماست، من روايت اول و آخر را به خاطر نكتهاى مىخوانم، حديث يك باب چهاردهم، روايت حلبى است و ظاهراً سند هم معتبراست، مرحوم صدوق با اسنادش از حلبى كه از بزرگان اصحاب امام صادق عليه السلام است نقل مىكند «عن ابى عبدالله قال لو ان رجلاً دخل فى الاسلام و اقر به ثم شرب الخمر و زنى» شرب خمرى كرد و زنايى كرد «و اكل الربا و لم يتبين له شى من الحلال و الحرام» حلال و حرام هنوز برايش تبيين نشده بود «لم اقم عليه الحد اذا كان جاهلاً» من اقامه حد بر او نمىكنم اگر جاهل بوده باشد، حالا مقصر است قاصر است ديگر اين چيزها را ندارد جاهل به موضوع، است يا، حكم، ظاهرش جاهل به حكم است، «الا ان تقوم له البينة» مگر اين كه بر او بينهاى قائم بشود، «انه قرا السوره التى فيها الزنا» آن سورهاى كه زنا در آن هست كدام سوره است؟ با دانستن حكم حرمت اجراى حد مىشود، نه سورههاى ديگر هم هست، منحصر به سوره نور «و لاتقربوا الزنا انه كان فاحشا و ساء سبيلا» آيات ديگرى كه نهى از زنا مىكند منظور اين است حكم را بايد بداند يا مثلا در باره شرب خمر، ما در قرآن حد شرب خمر را كه نداريم، آيه تحريم شرب خمر را بايد خوانده باشد «انما الخمر و الميسر و الانصاب رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه» اين را بايد بداند نه حد را، ولى حد دانستن لازم نيست ما اين را داريم مىگوييم، كما اين كه همين اشتباه در باب صوم هم هست، اگر كسى صوم را عمداً افطار كند و لو نداند كه كفاره دارد يا نداند بايد كفاره بدهد، دانستن كفاره كه شرط نيست، دانستن وجوب صوم شرط است، اگر جاهل باشد به موضوع يا حكم، آنجا مىگويند كفاره ندارد، حالا جاهل به حكم كفاره باشد يا نباشد تاثيرى ندارد، منظورم اين است «انه قرا سوره التى فيها الزنا،و الخمر و اكل الربا» اينها را بايد حرمتش را بداند «و اذا جهل ذلك» اگر جاهل و بى خبر باشد اول آگاهش مىكنند ارشاد جاهل، قبل از نهى از منكر است، اول بايد ارشاد جاهل كرد «فان ركبه بعد ذلك، جلدت و اقمت عليه الحد» اگر بعد مرتكب اين بشود او را تازيانه مىزنم و حد را بر او اقامه مىكنم، من در پرانتز يك جملهاى اينجا بگويم، از اين روايت و امثال اين روايت، استفاده مىشود اين كه اخباريين گفتهاند ظواهر قرآن حجت نيست، اينها، تمام اين گونه روايات كلامى اخباريين را نفى مىكند، بعلت اين كه اگر آيه قرآن را خوانده، حجت بر تمام است، پس معلوم مىشود ظواهر آيات قرآن حجت است، نمىگويد اگر آيه خوانده معصومى برايش تفسيرى كردهاست، نه اگر اين آيات را خوانده، حد بر او جارى مىشود، اخباريين مىگويند ظواهر قرآن حجت نيست، اگر حجت نيست چرا امام صادق عليه السلام اين را حجت شمرده است، براى اجراى حد براى اعدام، براى تازيانه، و ضمناً معلوم مىشود قرائت قرآن هم براى عمل است، نه اين است كه براى تيمن و تبرك بخوانيم ثواب دارد، ثواب دارد تيمن هم هست، تبرك هم هست اما هدف اصلى از تلاوت عمل كردن به قرآن است، اين روايت اول.
چگونگى عدم اجراى حد شرب خمر بر جاهل به حكم آن
روايت دوم روايتى است از محمد بن مسلم همين مضمون را دارد، روايت سوم مال روايت ابو عبيده حذاء كه از بزرگان روات روايت هم معتبر است باز همين مضمون را دارد، يك كمى تفاوت دارد، روايت سوم مرسله جميل است، همين مضمون را دارد، و اما روايت چهارم روايت جميل بود و اما روايت پنجم، روايت ابو بصير است، من روايت ابو بصير را هم مىخوانم، چون يك پيچ و خمى دارد بايد آن هم تبيين بشود، روايت 5 باب 14 از مقدمات حدود نه از حد زنا، «عن ابى عبدالله عليه السلام فى حديث ان ابا بكر اتى برجل قد شرب الخمر» كسى را آوردند گفتند اين شرب خمر كرده است «فقال له لم شربت الخمر، و هى محرمه» با اينكه حرام است چرا خوردهاى؟ «فقال انى اسلمت و منزلى بين ظهرانى قوم يشربون الخمر و يستحلونها» من اسلام آوردم در حالى كه منزل من در ميان جمعيتى هست، كه خمر مىخورند و حلال مىشمرند، ظهرانى و اظهر بين اظهر القوم ،ظهرانى ظهران القوم به معنى وسط، به معنى مجتمع، به معنى انبوه جمعيت، معنى ظهرانى و اظهر كه در كلمات به كار مىرود، انبوه جمعيت است يعنى در ميان اين توده جمعيت زندگى مىكنم، كه اينها خمر را حلال مىدانند « و لو اعلم انه حرام اجتنبتها» اگر مىدانستم حرام است نمىخوردم «فقال على عليه السلام لابى بكر» على عليه السلام به ابى بكر فرمود «ابعث من اسمعه به على مجالس المهاجرين و الانصار» اين را بفرست برود در ميان مجالس مهاجرين و انصار بچرخانند، آيا كسى آيه شرب خمر را بر اين خوانده يا نخوانده است، اگر شهادت دادند خواندهايم حد بر او جارى كن، اگر كسى شهادت نداد، حد بر او جارى نكن «فمن كان تلى آية التحريم فليشهد عليه ،فان لم يكن تلى آية التحريم فلا شى ء عليه» كسى نگفت كه من آيه تحريم را بر او خواندهام، چيزى بر او نيست، «ففعل ابوبكر» اين كار را كرد « فلم يشهد عليه احد» كسى بر او شهادت نداد «فخلى سبيله» گفت رهايش كنيد، عجب اين است كه از عمر مىگويند هفتاد جا نقل شده است، اين گونه مسائل كه پيش مىآمد، بعد يك تشكرى مىكرد «و لو لا على لهلك عمر» مىگفت ولى مىگويند براى درمان درد يك مورد خليفه اول اين جمله را نگفته با اينكه اين گونه مسائل در
زمان او هم واقع شد، على عليه السلام هم به داد مىرسيد مثل همان جا، فقط «لا سبيل» چيزى دنبالش ندارد، اما او چندين بار «لولا على» را گفت، على كل حال، حالا اين شهادت بر چه ميدهد نكتهاى كه در اينجا هست اين نكته است دقت فرماييد، اين است آيا ما وظيفه هم داريم، تفحص كنيم، بلند بشويم دست اين را بگيريم و ببريم او را بين مهاجرين و انصار و بخوانند، آيا كسى آيه تحريم خمر را براى او خوانده است يا نخوانده است، مگر نداريم اگر آمد گفت من زنا كردم اقرار صريح كرد، بگوييم اشتباه مىكنى برو، دفعه دوم آمد اقرار كرد، اشتباه مىكنى برو، جايى كه ما اقرار صريح را مىگوييم بايد به او بگوييم اشتباه مىكنى ما وظيفه داريم دست اين را بگيريم و در ميان مهاجرين گردش بدهيم و آيا كسى آيه شرب خمر را براى او خوانده نخوانده، ما چه وظيفه تحقيق داريم از «الحدود تدرءا بالشبهات» اين است كه ذيل حديث از اين نظر، تو ذهن مىزند كه اين بناى بر فحص و تجسس در حدود نيست، بلكه به عكس بنا بر پرده پوشى است، در اينجا ممكن است نكته اين باشد، كه ببينيد شبهه اگر اين ثابت شده بود تازه مسلمان است، شبهه بود شايد تازه مسلمان بودن ثابت نشدهاست، شما هر كسى را بگيريد بياوريد شرب خمر كرده مىگويد آقا من نمىدانستم، هر كسى كه ادعا كند كه نمىدانستم كه حدى جارى نمىشود، اگر تازه عهد به اسلام باشد. اين شبهه است لعل اين ثابت نشده بود كه تازه عهد به اسلام، و چون ثابت نشده به مجرد ادعا همه ادعا مىكنند نمىدانستيم، اين كه شرب خمرى حد جارى نمىشود، ادعا مىكند كه «اسلمت» اما بگوييم كه در موردى است كه تازه عهد بودنش ثابت نشده است، خودش ادعا مىكند، بنابراين در يك چنين موردى اگر بخواهيم اگر سابقه داشته باشد كسى كه سابقه، الان در مملكت اسلامى ما كسى را بگيرند شرب خمر كرده، همه بگويند آقا ما نمىدانستيم، زناكرده، ما نمىدانستيم، ما حد را باطل مىكنيم به اين چيزها، اگر اين طور بشود هيچكس حد نمىخورد.
(سؤال... و جواب استاد:) بله ما كه افراد گمنام را نمىتوانيم بگوييم حتما سابقه اسلام داشته يا نداشته، از كجا ما بفهميم، من مىگويم ذيل را حمل كنيد بر آنجايى كه جديد الاسلام بودنش ثابت نيست خودش ادعا مىكند، بنابراين بايد يك تحقيقى بشود، آيا راست مىگويد يا دروغ مىگويد، آيه شرب خمر را برايش خواندهاند يا نخواندهاند ،على كل حال ذيل داراى اين بگو مگو هست، مىگويند يك شاهد كفايت مىكند؟ ظاهرش اين است يك شاهد، ما بايد بگوييم حمل بر آنجايى مىشود كه از قول آن يك شاهد، يقين پيدا كنيم، اطمينان پيدا كنيم، كه راست مىگويد، بنابراين مسأله مسلم شد، و يك دليل سومى هم مىشود در اينجا آورد.
اين دليل را هم اقامه مىفرمودند، شبيه آن چيزى كه ديروز در، كلام ظاهراً «ايضاح القواعد» در جايى ديگر بگوييم كه حد عقوبت، عقوبت فرع بر گناه است، يكى از شرايط عامه تكليف، علم است، اگر كسى عالم نباشد، تكليف ندارد، و گناه نمىشود، وقتى گناه نيست چگونه حد جارى كنيم، يكى از شرايط عامه تكليف علم است، اين كه جزء مسلمات مذهب است، كه علم از شرايط عامه است نه اين باب، آن جزء مسلمات است كه خدا بدون علم كسى را عقاب نمىكند، عقلاء هم بينشان كسى را بدن علم عقاب نمىكنند، جاهل را عقاب نمىكنند، عقوبت بر غير مكلف مگر مىشود، كسى كه مكلف نيست «معذور عندالله» آيا مىشود او را عقوبت كرد، نه نمىشود، پس به اين دليل هم كه حد جزو عقوبات است و عقوبات فرع بر گناه، و گناه فرع بر علم است، به اين دليل هم مىتوانيم تمسك بجوييم، منتهى اين جاهل مقصر را نمىگيرد، جاهل قاصر را مىگيرد، چون جاهل مقصر در حكم عامداست، اگر بخواهيم جاهل مقصر را حد برايش جارى نكنيم، بايد برويم سراغ اطلاقات روايات، آن پنج روايتى كه الان به او اشاره كردم، در باب چهارده پنج تا روايت بود، كه همه اينها ظاهرش جاهل بود، حالا مقصر بوده نبوده كوتاهى كرده نكرده، ظاهر همه آنها عام است.
(سوال...وجواب استاد) ما قدر متيقن را مزاحم اطلاق نمىدانيم، قدر متيقن هيچ جا مزاحم اطلاق نيست، در مقدمات حكمت گفتيم، اگر بخواهيد قدر متيقن را مزاحم اطلاق را بدانيد. اطلاقى براى شما باقى نمىماند «احل الله البيع» اطلاق ندارد، بيع به صيغه را مىگيرد، جاهاى ديگر اطلاق ندارد شان نزولها را شامل مىشود، زائد بر آن شامل نمىشود، قدر متيقن مانع از اطلاق نمىتواند بوده باشد «فبناء على ذلك» ما به اطلاقات جاهل قاصر و مقصر را هم ثابت مىكنيم، (سوال...وجواب استاد) از كجا بفهميم قاصر مقصر، قاصر آن است كه توانايى نداشته بر تحقيق، مقصر آن است كه توانايى داشته و تحقيق نكرده است، كسى كه هيچ احتمال تو ذهنش نمىآيد جزء قاصر است، ممكن است در اين «قبة الاسلام» قم در همسايگى حوزه علميه افرادى باشند در بعضى از مسائل جاهل قاصر باشند، اصلاً احتمالش در ذهنش نمىآمد كه برود سوال كند مسأله را، يك مسألهاى است كه غالباً از آنها غافلند. گر چه حالا فتواى مسلمى نيست، بعضيها فتوا دادند كه اگر كسى نماز عشاء را فراموش كند فردا بايد روزه بگيرد، «من نام العشاء فعليه الصيام غداً» البته ما فتوا نمىدهيم به اين، من ندادم ولى بعضىها دادند، يك مسأله ايست نه عوام مىدانند يك بسيارى از خواص، نماز عشاء را فراموش كرد فردا روزه نگرفت حالا اين احتمالش نمىداد كه برود سوال بكند، اما نمازش كارى به روزه ندارد، اصلاً احتمال تو ذهن مباركش نمىآمد، كه برود سوال بكند، اين مىشود جاهل قاصر، بعضيها خيال مىكنند جاهل قاصر اين است كه آن طرف دنيا باشد، نه اين طرف دنيا هم جاهل قاصر پيدا مىشود، چرا؟ بخاطر اين كه بخاطر مباركش نمىرفت كه برود سوال بكند.
تأثير علم اجمالى در اجراى حد
«و اما هاهنا فرع» من اين فرع را عرض كنم، اين فرع را من در كلمات مرحوم آية الله خوانسارى ديدم، در اين «جامع المدارك» ايشان، يك عبارتى هست كه اين فرع در آن متعرض شده، و آن اين است در مورد علم اجمالى چطور است، آيا حد جارى مىشود يا نمىشود.
(سوال...وجواب استاد) به حديث ربط هم مىشود استدلال كرد، فرع در اين است كه آيا كسى علم اجمالى داشته باشد، حد بر او جارى مىشود، يا نه، مىداند «احد هذين الانائين خمر» اگر هر دو تا را شرب كند، مسلماً حد براو جارى مىشود، «احدهما خمر و ان شرب كليهما» اين كه حرفى نيست، اما اگر احدهما را شرب كرد، مسلم حرام است. ولى آيا حدى بر او جارى مىشود؟ بايد گفت قطعاً بر چنين شخصى حد جارى نمىشود، به دو جهت، اولاً ما در باب شبهه محصوره اگر نظر مباركتان باشد، ما مىگوييم شبهه محصوره به حكم عقل واجب الاجتناب است، اما آثار آن حرام را هيچ كجا بار نمىكنيم آيا ملاقى شبهه محصوره نجس است؟ بله ملاقى احد الاطراف نجس؟ نه فتوا نمىدهند، اگر دست شما به احد طرفين از شبهه محصوره بخورد، نجس نمىشود، شما حكم نجاست را بار نمىكنيد «احد الانائين خمر» نمىدانيم كدام است دست خورد نجس نيست، لباس خورد نجس نيست، حد هشتاد تازيانه را مىخواهى جارى بكنى، حالا آن كشف به حديث حالا بماند، منهاى اين كه كشف بشود، آيا شما مىتوانيد احكام شرعيه را بار كنيد؟ نه ما در اطراف علم اجمالى مىگوييم عقل مىگويد احتياط كن، نمىگويد طرفين به حكم خمرند، اين عبارت خوبى آن اين است كه، عقل مىگويد احتياط كن نمىگويد طرفين آثار خمر دارند، مىگويند اگر آن حرام واقعى باشد، معذور نيستى، ولى تمام آثار نجس يا تمام آثار خمر بار نمىشود، اين اولاً در هيچ كجا در اطراف علم اجمالى تمام آثار را ما بار نمىكنيم، فقط وجوب احتياط مىگوييم، حكم عقل «اضف الى ذلك» به اين كه «الحدود تدرءا بالشبهات» هم داريم در اينجا، جاهاى ديگر كه ما احتياط نكنيم، اينجا بايد احتياط كنيم، يعنى حد جارى نكنيم «الحدود تدرا بالشبهات» پس اين احتمالى كه در بعضى از تعبيرات ديده مىشود اصلاً احتمال هم نبايد داد، كه اگر كسى «احد الاطراف» در مشتبهين به خمر مرتكب بشود، ما بيايم حكم شرعى حد بر او جارى كنيم، اگر دو تا را مرتكب بشود قطعاً حكم شرب
خمر دارد، لباسش هم به هر دو بخورد نجس، اجراى حد هم مىشود چون شرب الخمر عن علم، جاى ترديد نيست علم تفصيلى مىگويند حاصل ميشود بواسطه آن، كه اين كار انجام شده، و اگر امراتين هم باشند همين است، دو امراة مشتبهند، «احدهما زوجته، و الاخر ليس بزوجته» اگر علم اجمالى مشتبه شده بود، با احدهما آميزش جنسى داشت، ما نمىتوانيم حد در اينجا جارى كنيم، چرا؟ بعلت اين كه در اطراف علم اجمالى تمام آثار بار نمىشود فقط حرمت است آن هم از باب احتياط «و الحدود تدرءا بالشبهات» هم در اينجا حاكم است علاوه بر چيزى كه در جاهاى ديگر گفته مىشود، اگر چيزى مستصحب الخمريه است، سابقاً خمر بوده نمىدانيم تبديل به سركه شده يا نه؟ و اين نوشيد اين مشكوك را كه به حكم استصحاب خمر است، استصحاب مىگويد سابقاً خمر بوده، پس بگو الان خمر است، اگر كسى «مستصحب الخمريه» را نوشيد آيا حد براو جارى بكنيم، يا نكنيم، يا امرهاى كه «مستصحب الحرمه» است، حرام بود برايش و معلوم نيست اين همان است كه عقد برايش خوانده يا نه؟ الان مشكوك است، شك دارد اجراى صيغة را كردند يا نكردند، بنا بوده اجراى صيغة كنند نمىداند «مستصحب الحرمه» است، آيا اگر كسى در اينجاها اقدام كند به آميزش جنسى، آيا حد جارى مىشود، يا نه؟ «مستصحب الخمريه مستصحب الحرمه» استصحاب حسابش از علم اجمالى بالاتر است، براى اين كه در موارد استصحاب تمام آثار شرعيه بار مىشود، مستصحب الخمريه پاك است يا نجس است؟ نجس است بنا بر اين كه خمر نجس باشد، يا آن زوجهاى كه محرم بوده، «مستصحب الحرمه» آثار حرمت را دارد استصحاب تمام آثار شرعيه را بار مىكند، مثل علم اجمالى نيست، ولى باز هم «ليس من البعيد» كه بگوييم «الحدود تدرءا بالشبهات» باز در اينجا جلوى ما را بگيرد، شايد از خمريت افتاده بوده، شايد سركه شده «صار خلاً» بعد ان كان خمراً» نمىدانيم، شك بدوى است علم اجمالى نيست، از علم اجمالى آمديم بيرون، رفتيم تو شك بدوى رفتيم توى استصحاب، استصحاب مىكنند مىگويند حرمت باقى است، ولى در عين حال «الحدود تدرءا بالشبهات» اينجا حاكم مىشود.
(سوال...وجواب استاد) مىگويند استصحاب معنايش قيام حجت است، من همين را مىخواهم بگويم، من مىخواهم بگويم «الحدود تدرءا بالشبهات» چه مىخواهد بگويد، دقت كنيد اين مهم است، «الحدود تدرءا بالشبهات» يك چيز تازهاى مىخواهد درباره حدود بگويد، اگر واقعاً حجت تمام نباشد، نه حدود نه هيچ چيز جارى نمىشود، «حدود تدرءا بالشبهات» يعنى حجت تمام است، اما حداقل حجيت است، از روايات الحدود مامى فهميم حد نصاب حجيت در باب حدود بيش از حد نصاب حجيت در ابواب ديگر است، اگر شبهه به معنى «لاحجة» باشد، اين كه اختصاص به حدود ندارد، آنجايى كه «لاحجة» است هيچ چيز جارى نمىشود، اين چه اختصاص به حدود دارد، از الحدود مىفهميم نه، آن حداقل حجيت كه طهارت و نجاست و حلال و حرامهاى ديگر را ثابت مىكند، آن حداقل حجيت در باب حدود كافى نيست، بايد نصاب بالاترى از حجيت باشد، خون مىخواهد انسان بريزد، ريختن خون غير از طاهر نجس بودن يك آب است، آن مقدار خبر واحد حداقل حجيتى كه طهارت و نجاست به واسطه آن ثابت مىشود، آن مقدار نمىشود خون به او ريخت، دماء نفوس اعراض مهم است .بايد يك قوت بيشترى باشد اين كه من مىگويم بايد روى اين قاعده بحث كرد، براى اين است كه خيال نكنيم شبهه يعنى «لاحجة» نه در ابواب ديگر شما اين مقدار حجت را قناعت مىكنى فتوا مىدهى، اما در باب حدود كه آمديد اين مقدار از حجيت را نمىشود فتوا بدهى، ما با يك خبر واحد نمىتوانيم مگر علماء مشهور عمل كرده باشند، معروف بين اصحاب باشد، دل ما از يك جا گرم باشد، با يك خبر واحد نمىشود اعدام كرد.
تأثير اكراه، اجبار، اضطرار و اختيار در اجراى حد
چهارمين شرط اختيار است، كه اين هم جزء شرائط عامه است بايد مختار باشد، مكره مجبور مضطر، نباشد، معمولاً مقابل مختار، مكره را ذكر كردهاند، ولى ما سه عنوان ذكر مىكنيم، مكره، مجبور مضطر، اين سه عنوان با هم فرق دارند، مضطر كسى بالاى سرش نيست مجبورش كند، مىرسيم تو همين روايات اختيار زنى مىگويد من در بيابان بودم، از تشنگى داشتم مىمردم، يك ذره آب از كسى خواستم، اباء كرد، خيمهاى بود و گفت نمىدهم تا تسليم خواسته من شوى، من هم ديدم دارم از تشنگى مىميرم، و آب را نوشيدم و اضطرار، امام فرمود حد بر ايشان جارى نكنيد، چرا؟ داخل «فمن اضطر غير باغ و لا عاد» اين مضطر است كارى به اكراه ندارد، اين نقطه مقابل اختيار هم هست، و هكذا مجبور، يك وقت مراةاى را بالاجبار تجاوز به او كردندهاند او را با بند و طناب بستند و بالاجبار تجاوز به او كردند، اين مىشود مجبور، مكره چطور؟ تحديد كردند گفتند اگر به اختيار خودت، نه دست و پايش را ببندند، اگر تسليم نشوى مغزت را با يك گلوله داغون مىكنيم، مجبور كسى است كه هيچ از خودش اختيارى ندارد، مكره اختيار دارد ولى تهديد مىشود، اين مفصل مرحوم شيخ انصارى بحث را در مكاسب محرمه در باب اكراه داشتهاند فرق بين اكراه در ولايت جائر كه اگر كسى از طرف جائر ماموريت پيدا كند مكرهاً، آيا مىتواند دستورات آن سلطان جائر را جارى بكند يا نه، مفصل مرحوم شيخ دارد، ما هم در مكاسب محرمه داشتهايم و ان شاءالله عن قريب چاپ مىشود، على كل حال پس مكره آن است كه تهديد بشود، مجبور آن است كه از كفش اختيار برود، مضطر آن است كه مىبيند جانش در خطر يا مانند آن و در چنين شرايطى تسليم مىشود، حالا اين شرط اختيار در واقع مقابل هر سه است، و اما اين مسأله على الظاهر اين است كه اجماعى باشد باز، صاحب جواهر جملهاى دارد، در شرح كلام محقق، محقق مىفرمايد، «و يسقط الحد مع الاكراه» ببينيد فقط اكراه را اينها مىگويند، بقيه را نمىگويند «و يسقط الحد مع الاكراه» صاحب جواهر مىگويد «بلا خلاف و لا اشكال» منتهى يك اختلافى است در بين زن و مرد، كه آيا اكراه در مورد مرد هم هست، يا فقط اكراه در مورد زن، اين دعوى يك دعواى موضوعى است نه حكمى، صحبت اين مرد را مىشود اكراهش كنند، يا مرد تا مختار نباشد نمىتواند اقدام به اين كار بكند، فرق دارد با زن، مرد اگر بخواهد قادر بر دخول بوده باشد، بايد «عن ميل» باشد «عن طبع» باشد، به اجبار كه نمىشود « فبنائاً على ذلك» يك دعوايى دارند بعضيها كه آيا اكراه مصداق دارد، صغرويان دعواست، ولى كبروين دعواى نيست، اگر اكراهى بوده باشد «لا فرق بين الرجل و المراة» روايات را مىبينيم ادله ديگر را مىبينيم، تفاوت موضوعى را مىبينيم ان شاءالله براى فردا.
پرسش
1 - با توجه به شرط سوم كه علم است. در چه مواردى حد بر زانى وزانيه جارى نمى شورد؟
2 - تفاوت جاهل با ناسى در اجراى حد را بيان كنيد.
3 - فرق جاهل قاصر ومقصر در باب حدود چيست؟
4 - نقطه مقابل اكراه چيست توضيح دهيد؟
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...