شنبه 29 ارديبهشت 1403 - 8 ذيقعده 1445 - 18 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب حدود و تعزيرات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 101
متن
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين و لعنة الله على اعدائهم اجمعين و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم
بحث در مسئله دوازده از مسائل ما يثبت به الزنا بود، گفتيم در اينجا فروع چهارگانهاى است كه فرع اول آن گذشت. و اما فرع دوم وسوم و چهارم. دومين فرع كه در اينجا بود اين بود «نعم لا يجب ان يكونوا حاضرين دفعتاً فلو شهد واحد و جاء الآخر بلا فصل فشهد و هكذا ثبت الزنا و لا حد على الشهود» در واقع اين بحث تتمه بحث فرع اول است، در آنجا گفتيم وحدت زمان شرط است، اگر شهود با اختلاف زمان حضور پيد اكنند فايده ندارد، نفر اول و دوم و سوم آمدند و گفتند يك ساعت بعد چهارمى مىآيد، انتظارى نمىكشيم و اين سه نفر باى دحد قذف بخورند، حالا اين فرع دوم دنبال آن است كه آيا اين وحدت زمان وحدت حقيقى است يا عرفى است «وحدة حقيقية او عرفية» مىگويند نه وحدت وحدت حقيقى نيست، بنابراين اگر عرفاً هم پشت سر هم بيايند عيب ندارد، اول نفر اول مىآيد و بعد نفر دوم بعد نفر سوم و چهارم و اينها، مشكلى ايجاد نمىشود. اولى شهادت داد، رفت بيرون دومى آمد، رفت بيرون سومى آمد، وحدت زمان است، عرفاً و اين اشكالى پيدا نمىكند، فبنائاً على ذلك، وحدت وحدت عرفيه است، و وحدت حقيقيه نيست، دليل ما چه است؟ و الدليل على ذلك اطلاقات ما، ما اگر آن دو روايت نبود، روايت سكونى و روايت عباد بصرى نبود، اصلاً وحدت زمان را شرط نمىدانستيم، لو شهد اربعة اطلاق داشت، «شهدوا فى زمان واحد او شهدوا فى ازمنة مختلفة» ما اگر آن دو روايت نبود وحدت زمان اصلاً شرط نمىدانستيم، حالا آن دو روايت آمد وحدت زمان راگفت، آيا واحدت حقيقى؟ نه همان وحدت عرفى كافى است، دقت عقلى لازم نيست، تمسك به اطلاقات مىكنيم مىگوييم اين شهود شهادت شان قبول است. و آن دو روايت هم از چنين مسئلهاى منصرف است، آن دو روايت كه گفتهاند «لا نظر ساعة فى الحد» انتظار نبايد كشيد اين انتظارى نيست، اولى رفت دومى آمد، دومى رفت سومى آمد، سومى رفت چهارمى آمد، انتظارى نيست، پس روايتى هم كه مىگفت اين شهود شهادت شان قبول نيست مال آنجاى است كه يك فاصله زمانيه عرفيهاى بيفتد، نتيجه اطلاقات نسبت به شهادت شامل مانحن فيه مىشود، و آن دو روايت هم شامل نمىشود فعلى هذا ما بايد بپذيريم و مشكلى از اين نظر نيست. (سؤال:...؟ جواب: بلافاصله يعنى به دقت عقلى، اگر حضرت على عليه السلام داشت اين حرف را ميزد دو باره وارد شد، مشغول اين صحبت بود آنها آمدند، مىگوين خوب الحمد لله آمد انتظار نكشيديم، اين را كه انتظار نمىگويند، (سؤال:...؟ جواب: عرفى همين است، كه پشت سر هم بيايند. من مىگويم پشت سرهم، ده دقيقه بيست دقيقه پشت سر هم نيست، من مىگويم اولى تمام شد از در رفت بيرون دومى سلام عليكم وارد شد. ما اين را مىگوييم (سؤال:...؟ جواب:... نه خير ميدانيم كجا مىرود مطمئنيم فرار نمىكند). على كل حال ما هستيم باز تكرار مىكنيم ريشه اصلى استدلال را فراموش نفرماييد، هميشه در مصاديق مشكوكه بايد برويم سراغ اطلاقات، ببينيم اطلاقى در مسئله است شامل بشود يا نه، الآن هم دراينجاى كه شخصى شهادت داد و از در بيرون رفت و دومى بدون فاصله آمد و سومى بعد از آن، ما شك داريم كه آيا ادله شهود شامل مىشود يا نه؟ اطلاقات در اينجا حاكم است، ما اگر آن دو روايت نداشتيم آنجا را هم نمىگفتيم، حالا آن دو روايت آمد اگر فاصلهاى قابل ملاحظهاى باشد، به ما گفت حد شهود بايد زد، انتظار نبايد كشيد، اما غير از محدوده آن روايت مائيم و اطلاقات مسئله، بايد برويم سراغ. نظر مبارك تان باشد قاعده در مسائل فقهيه اين است ما يك مسئله يا كه پيش آمد اول نگاه مىكنيم ببينيم منصوص است يا نيست، اگر نص خاصى دارد، و آن نص واجد شرائط حجيت است سنداً و دلالتاً عمل مىكنيم، و اگر نص خاصى در مسئله نبود مىرويم سراغ اطلاقاتى كه در باب داريم، اگر اطلاقاتى هم نبود مى
رويم سراغ اصول عمليه. مسير مسائل فقهى اين است، اول نص خاص، اگر نبود اطلاقات، اگر نبود اصول عمليه. اين روش صحيح و صاف و مستقيم در مسائل فقهيه و فروع اين است. حالا اين فرع هم ما بهش مبتلا شديم. نگاه مىكنيم نص خاص ما آن دو روايت شاملش نمىشود، مىرويم سلاغ اطلاقات مىبينيم اطلاق در مسئله هم داريم، و تازه اطلاق هم نداشتيم اصل برائت در اين جا حاكم بود، اصل اين است كه اينها برائت دارند از اينكه بخواهيم حد شان بزنيم، نسبت به حد شهود برائت است، نسبت به اثبات زنا هم اطلاقات حاكم است و مىگويد اثبات زنا با اين چهار شاهد مىشود ولو دست هم رانگرفتهاند دوباره وارد مجلس بشوند، با يك فاصله عقليهاى كه عرف مىگويد متتابع است و متحد در زمان است، با يك چنين فاصله عقليهاى اينها شهادت دادند، ما مىگويى زنا ثابت مىشود، شهود هم حدى بر شان جارى نمىشود. اينجا بحث نداريم. (سؤال:...؟ جواب: اگر با فاصله باشد فايده ندارد سه تاى اولى را حد مىزنيم اگر چهارمى وارد شد چهارمى را هم بايد حد بزنيم....).
و اما فرع سوم را ببينيم اين ديگر بحث ندارد اين فرع، فرع سوم اين بود كه آيا. من فراموش كردم اين جمله را بگويم، در اينجا يك مخالفى داريم در فرع دوم مرحوم علامه رضوان الله تعالى عليه، كه از ايشان در قواعد نقل شده گفته لازم است كه اينها قبل از شهادت همه حاضر باشند، همه چهار نفر بايد قبل از شهادت در مجلس حاضر باشند، واحد بعد آخر فايدهاى ندارد. اشتراط كرده «حضورهم قبل الشهادة بالاقامة فلو تفرقوا فى الحضور حدوا» اگر اينها متفرق بشوند در حضور، اول نفر اول بيايد، اينكه شهادت داد از اين در بيرون رفت از آن در نفر دوم بيايد، فايدهاى ندارد حدوا، «و ان اجتمعوا فى الاقامة» اگر اجتماع كنند در اقامه شهادت ولى اجتماع در حضور در مجلس نداشته باشند، حد به آنها جارى مىشود، ما اين را نقل كرديم از مسالك جلد دو صفحه چهار صد و بيست و هفت. يعنى شهيد ثانى در جلد دوم مسالك صفحه چهار صد و بيتس و هفت نقل مىكند از قواعد علامه، كه علامه حضور باهم را شرط دانسته است. ولى جوابش اين است كه كأن وحدت حقيقى را شرط دانسته است، جوابش هم همان جوابى است كه صاحب مسالك داده و ما هم داديم، دليل با اعتبار اين شرط ما نداريم، «لا دليل على اعتبار اجتماعهم فى زمن واحد حقيقى» دليلى نداريم، ماييم و اطلاقات، آن دو روايت هم كارى به اينجا ندارد، پس اين ادعاى علامه در قواعد كه اينها بايد حضور واحدى داشته باشند مجتمعاً همچنين چيزى معتبر نيست «لعدم الدليل كما صرح به الشهيد الثانى فى المسالك».
و اما صورت فرع سوم: آيا تواطى اينها لازم است يا نه؟ اين تواطى قيد ديگرى است، آن وحدت زمان بود عرفاً، اينجا تواطى است، تواطى يعنى قبلاً باهم قرار و مدار گذاشته باشند، كه ما چهار تايى برويم شهادت بدهيم، يعنى توافق قبلى، آيا توافق قبلى لازم است؟ اينها باهم توافق قبلى كرده باشند؟! مفهوم اين مسئله اين است كه يك وقت چهار نفر در يك مجلسى نشستهاند هيچ توافقى هم نكردهاند، زيد مىگويد رئيت فلان كس كان كذا، نمىدانم كسى ديگر در اين مجلس است كه آن هم ديده باشد يانه؟ نفر دوم مىگويد من ديدم، نفر سوم گفت من هم ديدم، نفر چهارم گفت من هم ديدم، هيچ توافق قبلى نكردند، اصلاً اولى خبر نداشت كه دومى هم در مجلس حاضر است ولو چهار تا باهم حاضر اند، حالا آن حرف علامه را هم قاطى نكنيم. چهار تايى باهم در مجلس حاضر بودند اما توافق قبلى بر شهادت نكرده بودند، هيچ كدام از ديگرى خبر نداشت، اولى كه به زبان درآمد دومى گفت من هم ديدم، دومى كه گفت سومى گفت من هم ديدم، چهارمى گفت من هم ديدم، «من دون تواطء و توافق من قبل» بدون اينكه تواطى و توافقى از قبل بوده باشد، آيا اين اشكالى دارد يا اشكالى ندارد. در اينجا هم مىگوييم «ظهر الحا فى هذا الفرع من البحث السابق» و آن اين است كه تواطى شرط نيست، «لا يشترط التواطى و التوافق من قبل» چرا؟ اين هم از همان فروعى است كه مابايد مسير را طى كنيم، دليل خاصى داريم بر اعتبار توافق و تواطى، نه، ماييم و اطلاقات (سؤال:...؟ جواب:... مثل كه صورت مسئله روشن نشد، چهل نفر يك حادثه را ديدهاند مطابق شدند، حالا يك عدهاى در محضر قاضى هستند نفر اول مىگويد من ديدم نمىدانم آنهاى كه ديده ندكسى اينجا است يا نه؟ دومى مىگويد من هم ديدم، سومى مىگويد من هم ديدم، چهارمى مىگويد من هم ديدم، هر چهار تا در مجلس قاضى دفعتاً واحدة حضور دارند، اما خبر از هم ندارند، هر چهار تا ديدهاند، هر چهار تا شهادت مىدهند، اما نگفتند بياييد باهم برويم دسته جمعى شهادت بدهيم، يكم وقت دسته جمعى توافق و تواطى مىكنند كه مىرويم دسته جمعى شهادت مىدهيم، يك وقت تصادفاً در مجلس هر چهار تا حاضر اند و شهادت مىدهند هيچ كدام هم از ديگرى خبر نداشت، اما يك وقت مىبينند چهار تا شاهد كامل شد، (سؤال:...؟ جواب: حالا احتياط اگر نكردند شرعاً چه حكمى دارد من آن را دارم مىگويم، صحبت اين است آدم عاقل در اين گونه جاها تا محكم كارى نكند پيش نمىرود، ولى صحبت اين است اگر تواطى نكردند باطل است شهادت؟ چرا باطل باشد، چرا اطلاقات ادله شهادت شامل نشود؟! دليل بر اين قيد چه است كه بايد يك توافق قبلى داشته باشد، (سؤال:...؟ جواب: توارد كردند و مصداق توارد حاصل شد، هر چهار تا شهادت به يك جا خورد. فلان ساعت فلان دقيقه زيد، نمىدانم آن مرئه ديديم، با چشم خود مان، تواردى در شهادت است، خبر ندارند از هم، صورت مسئله اشتباه نشود، شهادتها يكى است مجلس يكى است زمان يكى است حتى اين حرف علامه هم كه قبلاً بود آن هم حاصل است، هر چهار تا هم در مجلس نشستهاند، حضور بالفعل دارند، اما باهم قرار ومدار نگذاشتند از هم خبر ندارند، اتفاقاً چهار تايى شهادت شان درست از آب درآمد مطابق هم. (سؤال:...؟ جواب:...). خلاصه كنم برگرديم به اصل مطلب ببينيد شىء مطلب فرامو نشود، مهم در درس خارج فقه اين است خط سيرها را فرا گرفتن، تك تك مسائل مطلبى نيست كه در اين درجه از اهميت باشد، خود افراد مىتوانند بروند مسائل را يواش يواش سلطهاى پيدا كنند و استخراج كنند، صحبت اين است اين مسئله را وقتى به شما طرح كردند مىگوييد آقا چه دليل داريد بر اينكه توافق قبلى لازم است؟ نص خاصى است؟ نه اطلاقات چه مىگويد الا ان تقوم اربعة شهود، مقتضاى اطلاقات اين است كه بگوييم اين شهادت حاصل است، حد زنا بايد جارى بشود شهود هم هيچ كارى به شان ندارند چون حد ثابت شده، دليلى هم شما داريد بر اثبات اينكه توافق و تواطء قبلى لازم است؟ اقامه كنيد. ليس هناك دليل. (سؤال:...؟ جواب: به هر فكرى شما مىخواهيد بكنيد، اينها مىگويند ما مىرويم براى خاطر خدا نه براى خاطر توهين به مردم، ما مىرويم و شهادت ميدهيم شايد انشاء الله چند نفر ديگر هم در آنجا بودند. (سؤال:...؟ جواب:... به هر نيت كه باشد اصلاً خيال مىكنند كه مصداق قذف مىشود كتك هم مىخورند، به گمان كه كسى را چيز نمىكنند، بعد معلوم مىشود اين گمان اشتباه بود، هذه شهادة كاملة بعد معلوم مىشود گمان من هم اشتباه بود. (سؤال:...؟ جواب:...). اجازه بدهيد اينجا جاى بحث نيست، جاى بحث اين مسئله چهارم است كه بحث دارد.
و اما صورت چهارم: فرع چهارم مسئله اين است كه «شهد بعضهم بعد حضورهم جميعاً للشهادة» يعنى چهار نفر توطئه قبلاً كردهاند توافق، توطئه يعنى توافق، توافق قبلى كردهاند، آمدند نشستند براى شهادت دادن سه نفر كه شهادت دادند «نكل الرابع» چهارمى نكول كرد گفت نمىدانم همين چيزى كه ديروز ما اشاره كرديم اينجا مشروحش است، من الآن شه شك افتادهام، درست است قبلاً آمدم براى شهادت دادن، ولى الآن به شك افتادهام، گاهى مىشود اين قضات هم تو دلى اين شهود را خالى مىكنند، مواظب و مراقب باشيد شهادتى ندهيد بر خلاف حق روز قيامت چنين و چنان به سر شما مىآورند، يك مرتبه اين توى دلش خالى شد و وسوسه درش پيدا شده و نكول كرد. حالا صحبت اين است كه آن سه نفر قبلى را حد بايد بر شان جارى كرد يا نباشد حد جارى كرد. از علماى اهل سنت نقل كردهاند كه اينها گفتهاند نه، حد فريه بر آن سه نفر جارى نمىشوند اين چهار نفر آمدند با توافق قبلى براى شهادت قصد قذفى نداشتند، آمدند بالشهادة يك نفر از اينها تجديد نظر برايش پيدا شد تغيير نظر برايش پيدا شد. علماى خاصه هم مشهور و معروف اين است كه بايد آن سه نفر را حد جارى كنند، بر عكس آنچه عامه گفتهاند مشهور و معروف در ميان ما اين است كه حد در باره آنها جارى بشود. از مرحوم علامه در قواعد نقل شده كه حد جارى نمىشود، ببخشيد علامه در مختلف، از علامه در مختلف نقل شده كه حد جارى نمىشود. ما بوسيه در المنزود نقل مىكنيم، دركتاب الدرالمنزود، تقريرات آيةالله گلپايگانى است، جلد اول صفحه دويست و بيست و پنج، ايشان نقل مىكنند «هو خيرة العلامة فى المختلف» مختار علامه است در مختلف كه حد جارى نمىشود يعنى خلاف آن چيزى كه شهرت است بلكه ادعاى اجماع هم كردهاند، بعضىها ادعاى اجماع هم كردهاند. و خود در المنزود هم متمايل به اين قول است، يعنى اين قول شاذ، خود در المنزود هم تمايل به اين قلو شاذ، كه قول علامه در مختلف باشد دارد. كه بابا اينها چهارنفر اند آمدهاند به قصد اقامه عدل، توافق هم كردهاند حالا چهارمى تغيير نظر پيدا كرد به قول بعضىها كف دست شان را كه بو نكرده بودند اينها، شما مىگوييد اينها را همه شان را بايد كتك بزنيد، خوب مهم اين است كه ببينيم دليل ما در اين مسئله چه است، (سؤال:...؟ جواب: نه اين دليل بر تواطى، تواطى هم بوده، اگر تواطى هم شرط بكنيد، تواطى قبلى هم كردهاند اين بيچارهها و بدبختها. حالا مع ذلك شما مىگوييد بايد سه تاى شان را كتك زد. چون چهارمى نكون كرده، قائلين به اينكه حد در اينجا بايد خورده بشود اين سه نفر حد جارى بر شان مىشود به چند دليل استدلال كردهاند، دليل اول اجماع است، ادعاى اجماع شده است مىگويند مسئله اجماعى است، مسلم است، وقتى مسئله مسلم است ديگر بحثى ندارد. ولى آيا تمسك به اجماع در يك چنين مسئلهاى كه مدارك ديگرى هم دارد قابل قبول است؟! نه، ما اجماعات را در مسائلى حجت مىدانيم كه هيچ مدركى ديگرى كه قابل استناد مجمعين باشد وجود نداشته باشد. مسئله داراى دو سه مدرك ديگر است كه ممكن است مجمعين به آن استناد كرده باشند، اجماع روى مبناى كشف حجت است، كشف هم در جايى است كه هيچ مدركى هم نداشته باشيم و بدانيم يداً بيد و سينه به سينه از معصومين رسيده است به اين علما. اينجا واجد آن شرط نيست پس اجماع مدركى است به اصطلاح، منتها شرحش دادم كه اجماع مدركى چه است.
و اما دومين دليل كه براى اين مسئله اقامه كردهاند آن صحيحه معروف محمد بن قيص است، محمد بن قيص روايتى دارد، حديث يازده باب دوازده از ابواب حد الزنا. حديث اين است «محمد بن على بن الحسين باسناده عن عاصم بن عمير عن محمد بن قيص» اين سند سند معتبرى است، قضاوتهاى على عليه السلام را محمد بن قيص نقل كرده است، منتها عن ابى جعفر الباقر، محمد بن قيص از اصحاب امام باقر عليه السلام است قضاوتهاى على عليه السلام را از امام باقر نقل مىكند و رواياتش هم خيلى صحيح است مثل اينجا «عن ابى جعفر عليه السلام قال قال امير المؤمنين» صدر روايت كارى به ماندارد «لا يجلد رجل و لا امرئة حتى يشهد عليهما اربعة شهود على الايلاج و الاخراج» آن مسئله رؤيت و صراحت و اينها، كه تا چهار نفر شهادت بر ايلاج و اخراج ندهند فايده ندارد «و قال» اينجا شاهد ما است، باز «قال محمد بن قيص لا اكون اول شهود الاربع» من اولين شهود اربع نخواهم بود، قال امير المؤمنين ببخشيد، قال امير المؤمنين يعنى دنباله حديث «قال امير المؤمنين عليه السلام لا اكون اول الشهود الاربعة اخشى الروعة» مىترسم، يعنى اخشى خشيتاً البته نسخه جواهر طور ديگرى است، اين عبارت در جواهر طور ديگرى نقل شده در جواهر دارد «اخشى ان ينكل» بله اين الروع ندارد، «اخشى ان ينكل بعضهم» دارد، اينجا دارد «اخشى الروعة ان ينكل بعضهم فاجلد» من مىترسم ترسيدنى كه نكول كند بعضى و بخاطر آن من شلاق بخورم. اجلد، شلاق بخورم. حالا «اخشى الروعة» يك خورده سنگين است عبارت، اگر آن طور باشد كه در جواهر است «اخشى ان ينكل بعضهم فاجلد» اين راحتتر مىشود. حالا يا اين نسخه باشد يا آن نسخه تفاوتى نمىكند. (سؤال:...؟ جواب:...) روايت روايتى صحيح السند است، دلالتش هم خوب همان بحث نكول است، مگر ما كجا بحث مىكنيم؟ ما داريم بحث نكول را مطرح مىكنيم اين هم بحث نكول است. مىگويد اگر نكول بكند بقيه را كتك مىزنند، من مىترسم ولذا مىگذارم احتياطاً سه نفر ديگر شهادت بدهند من حالا همه اگر خواستند باهم احتياط كنند چه كار كنند؟ همه باهم دست بالا ببرند يك دو سه بگويند بگوييم «اشهد» همچنين دسته جمعى مثل نوحه دسته جمعى، «اشهد اينكه انى رئيت هذا و هذا كذا و كذا» باهم براى اينكه...؟ نيفتند درد سرى براى شان پيدا بشود. (سؤال:...؟ جواب:...) خوب ما باشيم و اين روايت، اين روايت همان مسئله ما است، و بنابراين ما بايد طبق اين مسئله فتوا بدهيم و حكم كنيم. اين دليل دوم.
دليل سومى كه آوردند فحواى آن دو روايت ديروز را استدلال كردهاند، فحوى، رويت سكونى و عباد بصرى، چرا فحوايش است؟ فحوى يعنى قياس اولويت، كجايش اولويت دارد؟ گاهى ما خيال مىكنيم ضد اولويت است، اينها هر چهار تا باهم جمع اند، در روايت سكونى سه نفر آمده بود چهارمى نيامد، چه اولويتى دارد اين مسئله نسبت به مسئله ديروز. نكته اولويت را دقت كنيد، نكته اولويت اين است كه ما اگر آنجا مهلت مىداديم چهارمى مىآمد؟ اى بسا مىآمد، اصلاً بعد از نيم ساعت آمد، شايد نفر شهادت دادند، اينجا يكش نكول كرده، اينجا سه تا شاهد است، آنجا چهار تا بود با فاصله زمانى. اينجا اصلاً سه تا است. خوب دقت كنيد نكته اولويت را، در بحث ديروز چهار تا آمدند فرضاً با يك نيم ساعت فاصله، اما در اينجا سه نفر شهادت دادند، چهارمى ندارد اصلاً چهارمى نكول كرد گفت من نديدم، شك دارم، وقتى چهار تا هستند با فاصله زمانى كتك مىزنند خوب سه تا با اينكه يكى نكول كرده است به طريق اولى بايد بزنند، (سؤال:...؟ جواب: نه كتك نزدند، مىخواستند مقدمات كتك زدن اين سه نفر را آماده كنند چهارمى آمد، ما مىگوييم كافى نيست، مسئله نيست كافى نيست. نه نزدند كتك نزدند چهارمى آمد چه مىگوييد آنجا مىگوييد هر چهار تا را بزنيد چون وحدت زمان ندارد، همين مسئله است كه عدهاى امدند متزلزل شدند كه بابا اين چه قانونى است كه اين آدمهاى خوب را يكى يكى كتك بزنيم و فلان و بساط و اينها متزلزل شدند در اين. حالا اين مسئله ايست كه داريم دنبال مىكنيم تا ببينيم به كجا مىرسيم اجازه بدهيد حالا). خوب پس دليل سوم چه شد؟ فحواى روايتين مسئله قبل، توافق هم دارند ولى در نتيجه توافق بهم خورد، چهارمى منفى از آب درآمد اما آنجا چهارميش مثبت است، اينجا چهارمى منفى است، خوب آنجا وقت آنجا را كتك بزنيم اينجا به طريق اولى.
و اما دليل چهارم: يك دليل چهارمى هم در اينجا آوردهاند دقت كنيد و آن داستان مغيره است، ظاهراً مرحوم شيخ در خلاف نقل كرده، در مسئله سى و دو، از مسائل كتاب حدود، در درالمنزود هم داستان مغيره آمده، خلاصه داستان مغيره اين چنين است مغيره آمده بود والى بصره بود، در يك خانه زندگى مىكرد در طبقه پائين جاى مغيره بود والى بصره، طبقه بالا هم چند تا از اصحاب على عليه السلام بودند، از مسلمانان سرشناس بودند، ضمناً معلوم مىشود كه حتى والى شهر مغيره بى بند و بار هم زمان خليفه دوم ببخشيد، معلوم مىشود حتى والى شهر در يك طبقه از خانه زندگى مىكرده، طبقه بالا در اختيار آن چند نفر صحابى ديگر بوده است. در آن اثناى كه آنها در آن بالا بودند مغيره هم آدم بى بند وبارى بود و يك وقت پردهاى بر در اطاق مغيره بود باد آمد پرده را كنار زد آنها از طبقه بالاى امارت ديدند كه مغيره مشغول كار قبيحى است، صبح آمد و مىدانستند كه اين همسرش نيست، صبح آمد خواست امام جماعت بشود گفتند تنها، برو كنار، تو صلاحيت براى امام جماعت ندارى، تو قاصرى، بعد چهار نفر توافق كردند و آمدند مدينه پيش خليفه دوم، سه نفر شهادت دادند، كه ما با چشم خود مان ديديم اين منظره را در خانه مغيره، اينكه بعضىها مىگويند چه رقم ممكن است يك همچنين چيزى واقع بشود اصلاً محال عقلى است، نه اين ممكن است اين مصداقش. يك پرده يك باد پرده را كنار زد در لحظه واحد ديدند. و اما نفر چهارم زياد بود مىخواست شهادت بدهد، عمر گفت كه آه اين مرد صادقى است اگر اين شهادت داد مثل اينكه زياد البته لحن روايت اين است تصريح نيست، ولى آدم دقت كند باور مىكند. زياد احساس كرد كه عمر مايل نيست شهادت بدهد، عمر مايل نيست، عمر سختش بود كه سه نفر شهادت دادند مضطرب شد و فلان و اينها، مايل بود چهارمى نشود و گفت آه، اين آدم خوبى است اين زياد، بدون اطلاع حرف نمىزند، محكم است خيلى دقيق است، يعنى نگو. خلاصه زياد كه اينطور ديد گفت من رئيت شيئاً قبيحاً اما نمىتوانم بگويم حالا حتماً زنا بوده است يا نبوده، ولى «رئيت شيئاً قبيحاً خليفه گفت الله اكبر مسئله حل شد آن سه نفر را بخوابانيد و كتك بزنيد، و شلاق بزنيد. خوب اينجا مصداق شهود اربعه ايست كه سه نفر شهادت دادند يكى نكول كرد، چهارمى نكول كرد، در عين حال خليفه دوم سه نفر را كتك زد كسى هم ايراد بهش نگرفت. و اصحاب جمع نشدند بگويند آقا نكول بعدى فايده ندارد، بقيه را كتك چرازديد؟ حالا مغيره را اعدام نكردى نكن، اما چرا سه نفر را زدى، خوب چرا اصحاب و ياران پيغمبر در اينجا اعتراض نكردند؟ چرا على عليه السلام اعتراض نكرد كه نكول دليل نمىشود، معلوم مىشود اگر نكول بكنند سه تاى باقى مانده كتك مىخورند. اين چهار دليل تتمه بحث انشاء الله مىماند براى فردا.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...