شنبه 29 ارديبهشت 1403 - 8 ذيقعده 1445 - 18 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب حدود و تعزيرات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 100
متن
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين و لعنة الله على اعدائهم اجمعين الى يوم الدين و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم
بحث در مسئله دوازده از مسائل ما يثبت به حد الزنا بود، رسيديم به اينجا كه اگر شهود به اندازه كافى نبوده باشند و شهادت به چهار نفر نرسد نه تنها ثابت نمىشود جرم، بلكه آنهاى كه شهادت دادهاند آنها را هم حد قذف مىزنند، دليل بر اين مسئله دو روايت بود يكى از سكونى، و ديگرى هم عباد بصرى، ناچارشديم بحث سكونى را در اينجا مطرح كنيم چون در فقه احاديث زيادى دارد و محل ابتلاء است، در باره سكونى اقوال مختلف بود در دو جنبه، يكى اين است آيا شيعه است يا اهل سنت، و دوم اين است ثقه است يا غير ثقه، عرض كردم شيعه بودن و نبودنش در مباحث خبر مهم نيست، چون خبر ثقه غير شيعه را هم محققين مىپذيرند، آنچه مهم است وثاقت او است نه مذهب او. در باره وثاقت هم نظرات مختلف نقل شد مىخواهيم يك جمع بندى امروز كنيم و اين بحث راتمام كنيم، دريك جمع بندى به اينجاها مىرسيم كه عمده مدرك قائلين به توثيق امورى است. «ان العمدة فى توثيقه امور:
يك: توثيق شيخ طوسى رضوان الله تعالى عليه است و ادعاى اجماع بر عمل طائفه به روايات سكونى، توثيق شيخ طوسى است و ادعاى اجماعى كه ايشان دارد كه علماى ما و طائفه به روايات سكونى عمل مىكنند و معتبر مىدانند ادعاى اجماع هم كردهاند، مدرك رانقل كرديم قبلاً داريم جمع بندى مىكنيم.
دوم توثيق محقق است، ايشان ولو ادعاى اجماعى نكرده ولى خودش گفته ثقه است، و مذهب اينها مانع از صحت روايت شان نيست. (سؤال:...؟ جواب: در معتبر ايشان اين را دارد و در مسائل غريه، مرحوم محقق فى المعتبر و فى المسائل الغرية در اين جا توثيق كرده.
و اما سوم تصريح بحر العلوم بود رضوان الله تعالى عليه، كه «ان تضعيفه من المشهورات اللتى لا اصل لها» تضعيف جناب سكونى از مشهوراتى است كه اصل ندارد، خوب بحر العلوم هم خودش از علماى رجال است كتاب رجال دارد، ايشان دارد توثيق مىكند.
چهارم تصريح كه در مستدركات وسائل است، بايد ببينيم كجاى مستدكات نقل شده، منتها ما از اعيان الشيعه نقل كرديم اين را، در خاتمه مستدرك دارد؟ (سؤال:...؟ جواب: جلد سوم؟ جلد بيست وسائل كه در سكونى ندارد، اسماعيل بن ابى زياد من نگاه كردم ندارد در وسائل. كجا خود تان ديديد؟ در وسائل ندارد. در جلد چندم؟ بله پس در رجالش نيست، آن قسمت رجالش را من نگاه كردم سكونى را همينطورى بدون اين حرفها رد مىشود. بهر حال حالا مابوسيله اعيان الشيعه نقل مىكنيم منتها اين مدركى هم كه ايشان مىگويند مىبينيم، اعيان الشيعه هم خوب بى حساب كه نقل نكرده على كل حال در مستدركات وسائل باز تصريح شده كه «ضعف سكونى من المشهورات اللتى لا اصل لها» اين هم شهادت وسائل.
پنجم هم در فقه ما مىبينيم به روايت سكونى عمل مىكنند در خيلى جاها حد اقل، در موارد زيادى اين تعبير بكنيم خوب است، در موارد زيادى در فقه به روايات سكونى عمل كردهاند. اين پنج نكته شد براى اينكه بتوانيم سكونى را توثيقش كنيم.
در مقابل كسانى هم كه تضعيفش مىكنند، باز به امورى مىتوانند متشبث بشوند آنها را هم دانه دانه مىشماريم قبلاً بوده، ذكر كرديم حالا جمع بندى مىكنيم اجمالاً بعضى هايش را ذكر كرديم. اولين نكته كه مهمتر از همه است «عدم ذكره بالوثاقة فى كتب الرجال» در كتب رجال ذكر به وثاقت نشده، آيا آدم ثقهاى است، بايد يك نفر از علماى رجال بگويد ثقة هيچ كس نمىگويد همه رد
مىشوند. تضعيف كردهاند بعضىها، ابن غزائلى الآن مىگوييم تضعيف كرده. (سؤال:...؟ جواب: همين اندازه كه ذكر نكند البته كتب رجال كه مىگويم مراد متون اوليه است، نه كلام بحر العلوم و صاحب وسائل و اينها، همين اندازه كه رسيدهاند به اين شخص سكوت كردهاند دليل بر اين است كه مجهول الحال است، اساتين رجال، كشى، نجاشى و ديگرانى كه ائمه فن اند، اينها هيچ كدام شان در كتابها رجاليه توثيقى از اين بزرگوار نكردهاند، همين سكوت دليل بر اين است كه مجهول الحال است، اين چه تضادى است كه بين كتب فقه و فتاوا پيدا شده، فقه و فتاوا مىگويند ثقه، در كتب رجال نه، مجهول. دوم اين است كه (سؤال:...؟ جواب: همين رابايد ببينيم الآن من راهش را مىگويم).
دومين نكته اين است كه شهرت بر ضعفش نقل شده، گفتند «المشهور انه ضعيف» مشهور ضعفش است نه مجهول است، چرا؟ براى اينكه همين بحر العلوم خودش اعتراف كرده بود مىگفت «من المشهورات اللتى لا اصل لها» پس مشهور بودنش را قبول دارد كه مشهور ضعفش است، منتها مىگويد مشهورى است كه «رب شهرة لا صل له» پس اعتراف به شهرت ضعف كرده، و هكذا مستدكات صاحب وسائل هم اعتراف به شهرت بر ضعف كرده مىگويد من المشهورات اللتى لا اصل لها، خود اينها هم اعتراف دارند كه اين مشهور است. پس شهرت درميان اصحاب ضعف اين شخص شهرت هم نداشته باشد مجهول الحال هم باشد كافى است تا چه رسد به اينكه مشهور ضعف اين شخص باشد.
سوم تصريح مجلسى اول است كه ديروز من اين تكهاش را نقل نكردم، تصريح مجلسى اول در آخر كلامش در همان روضة المتقين در ذيل همان كه ديروز نقل كرديم مىگويد «ان الاصحاب تارة يعملون بخبره و تارة يردونه بضعفه» گاهى قبول، گاهى غير قبول، خوب اين معلوم مىشود مشكوك است اين شخص. اين را من ديروز نقل كردم روضة المتقين جلد چهارده بود صفحه پناه و هشت بود.
چهارم هم تضعيف ابن غزائرى است، از ابن غزائرى هم نقل شده كه او تضعيف كرده حالا تضعيفات ابن غزائرى را قبول داريد يا نداريد، آدم سختگيرى بوده زود تضعيف مىكرده، اين بماند حالا يك قرينهاى است.
پنجم هم كلام صدوق است، گمان مىكنم اين را هم من ديروز نقل نكردم، كلام صدوق در باب ميراث مجوسى است، وقتى مىرسد به باب ميراث مجوسى در آنجا صدوق تصريح مىكند «لاافتى بما ينفرد السكونى بروايته» اين را ما نقل كرديم از تنبيه المقال، رجال ماماقانى ذيل ترجمه همين اسماعيل بن ابى زياد، در رجال ماماقانى اين كلام را از صدوق نقل ميكند. حالا ببينيد يك پنج نكته نقل كرديم براى توثيقش، پنج نكته نقل كرديم براى تضعيفش، و اينها متضارب اند، آنچه به نظر مىرسد، نظر نهايى را دقت كنيد، آنچه به نظر مىرسد اين است كه سكونى صاحب روايات زيادى است و تعداد قابل ملاحظه از رواياتش معمول بها است. شايد همين سبب شده كه گمان كنند اين ثقه است، همين باعث اين توهم شده كه مرحوم شيخ طوسى رضوان الله تعالى عليه و محخقق تصور كنند كه اين شخص ثقهاى است كه اين رواياتش معمول بها است، در حالى كه معمول بها بودن روايت دليل بر وثاقت رجل و راوى نيست، خيلى جاها داريم روايت معمول بها است و راوى قطعاً ضعيف است، در ضعاف قطعى داريم اشخاص كه قطعى الضعف هستند ولى روايت شان معمول بها است، چرا؟ عرضم را دقت كنيد، چرا؟ براى اينكه از قرائنى از خارج كشف كردهاند صحت روايت را، ما در فقه زياد داريم اشخاص ضعيفى كه روايت شان معمول بها است، چرا؟ لقرائن خارجيه، و اين قرائن خارجيه سبب نمىشود كه ما راوى را ثقه بدانيم، هركجا قرائن خارجيه بوده مشهور عمل كردهاند، ما روايت را اعتبار مىكنيم بهش، اما وثاقت راوى نه. ثابت نمىشود. (سؤال:...؟ جواب: چه جوابى جواب نداريم. (سؤال:...؟ جواب: نه اين درست نيست، ما يقين داريم اجماع كردهاند بر عمل به روايت غير ثقه، داريم، زياد داريم در فقه، تا بحال چه قدر رويات ضعيف ما رسيديم گفتيم مجبور به عمل اصحاب است، مجبور به عمل اصحاب يعنى چه؟ يعنى روايت روايت ضعيفى است، به واسطه عمل اصحاب ما قبولش مىكنيم، اصحاب چرا عمل كردهاند) (سؤال:...؟ جواب: بسيار خوب هر روايت ضعيفى كه به قرينه خارجيه تقويت بشود ما قبول مىكنيم نظر تان مثل كه رفته، ما عرض كرديم ما نوكر وثاقت راوى نيستيم، ما وثاقت روايت را مىخواهيم، وثاقت روايت «قد
يحصل من وثاقت الراوى، و قد يحصل من قرائن خارجية» اين را تا بحال كراراً گفتيم). بنابراين قرائنى در دست اين بزرگان بوده كه به اين روايات ضعاف گاهى عمل كردهاند به قرائن خارجيه، لعل شيخ طوسى هم اين مسئله مانع شان شده، يا محقق هم همين، يك شاهدى هم ديروز داشتيم كه من در واقع خواندم گفتم ياد تان باشد عبارت اين بود «و لم يقدح بالمذهب فى الرواية مع اشتهارها» اين مع اشتهارها چه است؟ شيخ طوسى مىگويد اعتنايى نكنيد به مذهب راوى، اگر روايتش مشهور است، پس معلوم مىشود يك قرينه خارجيه، شهرت است، كه سبب قبول روايت شده، ولو فاسد المذهب است. ما از اينها احتمال مىدهيم شيخ طوسى رضوان الله تعالى عليه و محقق رحمة الله عليه و رعض ديگر، خلطى كردهاند بين راوى و رويات، روايتهاى معتبرى بوده معمول بهاى اصحاب از سكونى، اينها اين را گذاشته اندبه حساب ثقه بودن سكونى. حالا يا اقل من الشك بعد از همه اينها در شك بمانيم در حال اين رجل، چه كار مىتوانيم بكنيم، نمىتوانيم روايت اين شخص را بعنوان روايت ثقه بپذيريم، هركجا مشهور بين الاصحاب و معمول بها بود، ما مىپذيريم، هركجا معمول بها نبود، نمىپذيريم، (سؤال:...؟ جواب: هميشه نيست، غالباً، بله گفتهاند همانگونه كه سكونى درست مىشود نوفلى هم كه قبل از او است درست مىشود، ولو آن هم مجهول الحال است، چرا؟ چون وقتى رويات سكونى را بپذيريم چارهاى نداريم كه روايات نوفلى هم كه قبل از راوى از او است آن را هم بپذيريم، حالا ما سكونى درست نكرديم شما رفتيد سراغ دنباله كار كه نوفلى باشد، اگر اين درست باشد آن را بالملازمه مىشود درستش كرد. اما خود اين سكونى محل بحث شد و محل ايراد. بنابراين اينكه بعضى از آقايان گفتهاند شما در روايات سكونى ترديد مىكنيد در حالى كه ادعاى اجماع شيخ كرده است، در حالى كه محقق چنين و چنان، مسئله را اين قدر ساده نگيريد، جامع الاطراف در باره اين مسئله فكر كنيد از دو طرف قرائن وجود دارد، ما شك هم كه بكنيم نمىتوانيم اين رجل را جزء ثقات بدانيم ما از قديم الايام با ترديد با روايات ايشان برخورد مىكرديم، حالا هم كه مجدداً بررسى مجدد كرديم به همانجار رسيديم كه قبلاً داشتيم. خوب «و الذى...؟ فى ما نحن فيه» آنچه در مانحن فيه كار را آسان مىكند بالخصوص اين است كه شهرت بر طبق اين روايت است، فى مانحن فى بالخصوص نه همه جا، چيزى كه كار را آسان مىكند اين است كه در مانحن فيه يعنى مسئله حد زنا، و لزوم وحدت مجلس يعنى وحدت زمان، وحدت زمان بر شهادت شهود، و روايت سكونى كه در اين زمينه وارد شده چيزى كه كار را آسان مىكند اين است اين روايت در اينجا معمول بها است. و منجبر به عمل اصحاب است. (سؤال:...؟ جواب: خيلى خوب ثابت كنيد شيعه است، شيعه بودنش را ثابت كنيد، آن قرائن مربوط به شيعه بودنش است كه روايتش مخالف عامه است، امام تقيه نمىكرده، من گفتم مذهبش را رها كنيد، كار به مذهبش نداريم، شيعه، ما در وثاقتش بحث داريم، نه مذهب، آن شواهد مذهب است، مارها كرديم آنها را).
و اما روايت دوم مان، روايت عباد بصرى بود، عباد بصرى شخصاً توثيق شده، در احاديث در كتب رجال، بعضى از ارباب رجال صريحاً گفتهاند ثقة ولى كسى قبل از عباد بصرى است، بنام نعيم بن ابراهيم است، اين جناب نعيم بن ابراهيم اين مجهول الحال است، و وضع حال ايشان روشن نيست، بنابراين روايت دوم ما هم ضعيف شده به نعيم بن ابراهيم الراوى العباد البصرى، باز هم الكلام هو الكلام، چون معمول بهاى اصحاب است، منجبر بعمل الاصحاب. پس هردو روايت ضعيف، و هردو روايت منجبر به عمل اصحاب فى مانحن فيه. ولذا مشكلى در مسئله ما ايجاد نشد ولى ما ميل پيدا كرديم كه خوب وضع حال اين راوى معلوم بشود، بدرد جاهاى ديگر فقه بخورد بالاخره.
تا به اينجا مسئله روشن شد، مسئلة مشهورة فيه روايتان معمول بهما، و بنابراين حجت و فتواى در اين مسئله به اين ترتيب مىتوان داد. (سؤال:...؟ جواب: همين است غير از اين دو روايت هيچ دليل ديگرى ما نداريم) (سؤال:...؟ جواب: اصحاب از قرائن خارجيه كشف كرده بودند كه اين دو روايت معتبراست و فتوا دادهاند، آن قرائن امروز به ما نرسيده اما فتاواى اصحاب به ما رسيده، و ما هم به اين دو روايت عمل مىكنيم «لانهما منجبرتان بعمل الاصحاب»). ولى در مقابل اين مسئله مسئله صاف است، از نظر مبانى فتوايى در مقابل اين بعضىها آمدند تشكيكهاى كردهاند، چندين نكته ذكر كردهاند كه من از ميان آنها سه نكته را انتخاب كردهام، بعنوان تشكيك در اصل حكم، اينها را مطرح مىكنيم عمدهاش اين سه تا است، يكى اين است صدق عنوان قذف در اينجا نمىكند،
قذف نيست، سه نفر به قصد قربت مطلقه جايى زناى ديدهاند براى نهى از منكر براى مبارزه با فساد، آمدند از متدينين از مقدسين، هيچ قصد توهينى به كسى ندارند، براى اينكه جلو فساد گرفته شود آمدند خدمت قاضى و شهادت دادند به گمان اينكه چهارمى هم مىآيد، حالا چهارمى چه شد نيامد نمىدانيم، شما مىگوييد اين سه نفر را بخوابان، نفر ثمانون جلده، هشتاد تازيانه بزن چرا؟ حداً للقذف للفرية فريه امر قصدى است، به نيت توهين است به نيت وسله چسباندن است، اينها وسلهاى نمىخواهند بچسبانند، اينها بعنوان شهود دادگاه آمدند، اگر كسى دو نفر بعنوان شاهد مىآورند در باره خانهاى ملكى شهادت مىدهند اينها قصد شان توهين به ديگرى است؟ قصد شان احقاق حق است، اينها براى احقاق حق براى مبارزه با فساد آمدند شهادت دادند، حالا آن چهارمى چه شد نيامد نمىدانيم؟ بنابود بيايد، قرار هم بود نيامد، حالا اين بندگان خدا و مقدسين را كه به قصد كار خير پا درميانى كردهاند شما اينها شلاق بزنيد، چرا؟ لانهم قذفوا، اينها كى قصد قذف داشتهاند؟ مگر قذف عنوان قصدى نيست؟! كى اين عنوان را قصد كرده بود؟ پس «لايصدق عنوان القذف هنا لانه كان بقصد الشهادة و احقاق الحق لا بقصد الحق» فحش نمىخواستند به كسى بدهند، وسله نمىخواستند به كسى بچسبانند، اين يك استبعاد. اين يك نكته.
نكته دوم اين است كه شهود در اينجا اى بسا جاهل به حكم اند، اينها نمىدانستند كه اگر سه تا شاهد چهار تا نشد، اينها را مىخوابانند و مىزنند، و آدم جاهل به حكم كه حد در بارهاش جارى نمىشود، «الشهود هنا جاهلون بالحكم» و كسى كه جاهل به حكم باشد، من كه گاهى جاهل به موضوع هم هستم، يعنى جاهل به قذف، چون چهار تايى بنابود بيايند، چه شد چهارمى نيامد، مريض شد، چه شد نيامد، اينها جاهل به موضوع هم گاهى هستند، نمىدانستند چهار تا مىشود يا سه تا، خيال مىكردند چهار تا است، شهادت جمع است، نشد. پس اينها هم جاهل به حكم اند و هم جاهل به موضوع، «الجاهل بالحكم و الجاهل بالموضوع» درباره شان حد جارى نمىشود البته بعضىها كه گفتهاند فقط جاهل به حكم گفتهاند ما جاهل به موضوعش را هم اضافه كرديم.
و اما سومين نكته اين است اگر فتح اين باب بكنيد، ديگر كسى شهادت بر زنا نخواهد داد، و اين سنت كه احقاق حق الهى بشود در مورد مرتكبين اين عمل خلاف متروك خواهد شد، همه مىترسند، خوب برويم در مجلس اى بسا يكى نكول كرد، اى بسا يكى پشيمان شد، اى بسا چنين و چنان شد، بنابراين آدم عاقل چرا كند كارى كه باز آرد پشيمانى، بهتر اين است كه سراغ اين كار نرويم، چرا؟ خطر شلاق دارد، خوب اين «يوجب رغبة الناس عن الشهادة» اين سه تا نكته است كه بعضىها آمدهاند در اينجا گفتهاند.
البته اين نكات و استبعادات در صورتى خوب است كه مسئله از نظر مدارك فقهى تمام نباشد، مسئله از نظر مدارك فقهى تمام است، و اينها هم در سرحد استبعاداتى است، آيا ما مىتوانيم حكم را بخاطر اين استبعادات كنار بگذاريم؟! بما نمىگويند اجتهاد مقابل نص، نمىگويند؟ پس اين گونه تشكيكات در جايى خوب است كه مسئله محكم نباشد پايه هايش، پايههاى اين مسئله ظاهراً محكم است.
حالا علاوه براين دانه دانه اينها قابل جواب است. هر سه تشكيك قابل جواب است. اما اولى كه گفتيم صدق قذف نمىكند قذف منظور چه است؟ القذف ما ذا؟ قذف اين است كه نسبت عمل خلافى را به كسى بدهيد بدون اينكه بتوانيد ثابت كنيد؟ هذا هو القذف، قذف يعنى بايد نيت عداوت درش باشد؟! عداوت نمىخواهد، ياد تان اگر باشد در مسئله لعان اگر مردى كسى را در خانه همسرش ببيند، درحال عمل منافى عفت بيايد خبر بدهد حد برش جارى مىكنند، مگر لعان كند، تا لعان نكند، مگر اين قصد و غرضى با زنش دارد، اين دلش نمىخواهد كه آبرويش برود، آنجا مسلم است حكم لعان، ديگر لعان آنجا را كه شما شك نداريد، مردى كه مىآيد در باره زنش خبر مىدهد قصد كار بدى دارد؟ مىخواهد آبروى خودش را ببرد؟ نه مىخواهد يك احقاق حقى بشود، مع ذلك اگر لعان نكند حدش اين است قرآن مىگويد، اين را كه شما نمىتوانيد ديگر شك بكنيد، قرآن را درش. قرآن مىگويد اگر لعان نكند «..؟ عنه العذاب» كه همان هشتاد تازيانه است، وقتى ازش برطرف مىشود كه لعان كند. زن، مرد را لعان كند. و هذا دليل بر اينكه قذف چيزى نيست جز اينكه نسبت عمل خلافى به كسى بدهند و نتوانند ثابت كنند، اگر نسبت خلافى داديد و نتوانستيد ثابت كنيد اين مىشود قذف، عداوت، توهين، غرض، شرطش نيست. عرض كردم شاهد خوبش آيه لعان است، آن ديگر
حديث نيست كه شما ترديد درش بكنيد سندش. پس صدق قذف در اينجا مىكند.
و اما نسبت به دومى كه مىگفتيد جهل به حكم دارد، من ديروز جواب يكى از آقايان را دادم، جهل به حكمى كه مانع از اجراى حد است، جهل به حرمت است، نه جهل به حد. تكرار مىكنم جهل به حرمت است نه جهل به حد، مثال زدم، كسى شراب خورده مىدانست حرام است، اما حدش هشتاد تازيانه است نمىدانست، «شرب الخمر و لا يعلم ان الحد فيها ثمانون جلدة» اما حرمت شراب را مىدانست، اين را همه مىگويند حد جارى بشود، كسى نيست بگويد حد جارى نمىشود، چون جاهل بوده، جاهل به حرمت شراب باشد حد بهش نمىزنند، «فول ان رجلاً دخل الاسلام و لم يعلم حرمت الخمر فشرب الخمر لا يحد» اما «اذا علم حرمة الخمر ولكن لا يعلم ان الحد فيه ثمانون جلدة» اين حد جارى مىشود برش، پس اينجا جاهل نيست، جاهل نبوده كه اگر كسى بيايد شهادتى بدهد و نتواند ثابت كند اين حكم قذف دارد، اين قذف است، قذف آن است نسبتى بدهد و ثابت نكند. اين را جاهل نمىگويند، جاهل به موضوع هم نبوده، جاهل به حكم هم نبوده، بله جاهل به حد بوده، جهل به حد مانع نيست، اين هم جواب دوم. (سؤال:...؟ جواب: يعنى نمىدانست نسبت داد. قذف اين است كه نسبتى بدهند به كسى و نتوانند ثابت كنند، قذف اصلاً همين است مگر قذف چه است؟ (سؤال:...؟ جواب: مىدانند بدون چهارمى حرام است، اگر بداند چهارم نيايد دنبالش حرام است (سؤال:...؟ جواب: سيجىء نه لم يجىء گفتند مىآيد ولى نيامد).
و اما سومى كه خوب يك استبعاد است كه مردم نمىآيند ديگر شهادت بدهند، مردم نيايند، اصلاً شارع مقدس مىخواهد حتى الامكان زنا ثابت نشود، اين را هم درست كرده كه مردم نيايند، همان شارعى كه شرط كرده كالميل فى المكحلة خوب مىخواهد....؟ نيايند شهادت بدهند، مردم اقرار هم نيايند بكنند، از اين طرف مىآيد اقرار مىكند مىگويند برو حواست جمع نيست، از آن طرف مىآيد اقرار مىكند مىگويد برو شايد عقلت درست نيست، حالت خوش نيست. خوب معلوم مىشود شارع نمىخواهد ثابت كند. در باب شهادت هم مىخواهد خيلى شاهدان نتوانند دست شان باز باشد، مخصوصاً اين شلاق را گذاشته براى آدمهاى فضول كه نيايند فضولى كنند، مىخواهد ثابت نشود، حالا شما مىگوييد مردم ديگر نمىآيند شهادت بدهند، خوب نيايند، ما مىخواهيم امر پنهانى آشكار نشود، پس چرا اگر مىخواست كالميل فى المكحلة گذاشت؟ همان كسى كه آن قيد و بندها را گذاشت اين قيد و بندها را هم گذاشته اينها استعادى ندارد. ولكن (سؤال:...؟ جواب: مفاسد اجتماعى مىگويند پيدا كند اين اشكال را شما بايد به امام صادق عليه السلام بكنيد كه چرا شما شرط كرديد كالميل فى المكحلة، اين مفاسد اجتماعى دارد، نه دو نفر در اين اطاق تنها ديديم همانجا بخوابانيم و بزنيم، گفتهاند ديگر اين معنا را، اين طرفش هم مفاسد اجتماعى دارد اين مسائل هى برملا بشود بر ملا بشود هى بياورند شلاق بزنند، در واقع شارع خواسته يك مترسكى اينجا باشد كه اينها يك وحشتى داشته باشد مبادا پرده بالا برود و ثابت بشود و اعدام بشود و رجم بشوند و نمىخواهند خيلى هم ثابت بشود، گفتيم همان قانون سهل و ممتنع است، از روش كجدار مرى است، سهل و ممتنع است شارع خواسته در اين وسط استفاده كند، ولكن بعد ذلك كل اين جمله را بگويم دامنه بحث را جمع كنم ولكن در بعضى از مصاديقش فى النفس شىء، آنجاى كه چهار تايى باهم رفتند در دادگاه شهادت بدهند، سه تايى شهادت دادند چهارمى گفت و الله مثل اينكه من به شك افتادم، چهار تايى ديدهاند توافق كردهاند بروند شهادت بدهند، سه تايى شهادت دادند چهارمى يك مرتبه مقدسيش گرفت، گفت نه، مثل اينكه كالميل فى المكحلة هم نبود. الآن شك كردم آقا ما برگشتيم از حرف مان، حالا اگر اين طور بشود خوب اين ديگر مصداق نيست، اين يقين داشتند به اينكه اين مصداق شهادت است يقين داشتند قذف نيست، يقين داشتند قابل اثبات است، اين يك مرتبه صحنه عوض شد، اينجاها را هم ما بگوييم كتك بزنند؟ در بعضى مصاديق مسئله من كلى مسئله را منكر نيستم معلوم باشد، «فى النفس من بعض الصور المسئلة شىء» آنجاى كه هرچهارتا توافق كرده بودند، علم داشتيم كه مصداق قذف نيست، علم داشتيم كه مصداق شهادت اثبات زنا است، رفتيم در محضر قاضى سه تايى گفتيم، چهارمى يك مرتبه مقدسش گل كرد و پشيمان شد، گفت نه، آنطور هم كه بايد و شايد من يقين ندارم، آقا ما شهادت نمىدهيم، حالا آن سه تا را بخوانيم بزنيم؟ در حالى كه هيچ مصداق نيست بابا اين مثل كسى است كه يك مايعى را مىخورد نمىداند شراب است، مايعى خورده
نمىدانست شراب است شما مىگوييد حد بزنيد؟ جهل به موضوع است. در اين گونه مصاديق اگر تدرء الحدود بالشبهاتش كنيم و اينها شايد (سؤال:...؟ جواب: خيلى فرق دارد قبلى هايش احتمال مىداد چهارمى نيايد، قبلى هايش مىگفت ما مىرويم شايد چهارمى آمد و يا چهارمى هم نيامد، خوب آن يك احتمال مىداد قذف باشد، اما) (سؤال:...؟ جواب: شهادت داشت اما يقين نداشت اثبات مىكند، چون يقين نداشت احتمال قذف بود، اما اينجا احتمال نمىداد نتواند اثبات كند). بهرحال بعض از صور مسئله كه واقعاً جهل به مصداق است، من مصداق را مىگويم، جهل به مصداق است خالى از شبهه نيست اگر قضات احتياط كنند بجا است. فردا ميرويم دنباله فروع انشاء الله.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...