• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين‏
    و صلى الله على محمد و اهل بيته الطاهرين لا سيما بقية الله المنتظر عجل الله تعالى له الفرج و لا حول و لا قوة الا باللَّه العلى العظيم‏
    بحث اخلاقى؛ روايت پيامر (ص) در غنيمت شمردن پنج چيز
    فرمود: «يا اباذر اغتنم خمساً قبل خمس، شبابك قبل حرمك و صحتك قبل سقمك» «سَقم» و «سُقم» هر دو به معناى بيمارى است «و غناك قبل فقرك و فراغتك قبل شغلك و حياتك قبل موتك» در واقع پنج سرمايه بزرگ در اختيار انسان است كه پنج دشمن در كمين اين پنج سرمايه است. پيغمبر صلى الله عليه وآلههشدار مى‏دهد كه اين پنج سرمايه را نگهدار، همه اينها در معرض زوالند و هيچ كدام جاودانى نيست. تا زمانى كه اين سرمايه‏ها را در اختيار دارى از آنها استفاده كن.
    سرمايه اول جوانى است كه جاودانى نيست، مدتى زمان نشاط و نيرو و توان و آمادگى براى هر كمال است، قبل از آن كه پيرى فرا برسد و «وهن العظم منى و اشتعل الراس شيباً»(1)بشود، پس قدر بدان و غنيمت بشمار، چون اين سرمايه از دست مى رود.
    سرمايه دوم سلامت است، سلامت تن، سرمايه‏اى است كه تا گرفته نشود، انسان قدر آن را نمى‏داند. گاهى انسان مى‏بيند بعضى از بزرگان از كار افتاده‏اند. يكى از علماى بزرگ مشهد را زيارت كردم مردى است بسيار معروف، گفتند درس خارجشان را تعطيل كرده، چرا؟ در ملاقاتى كه با ايشان داشتيم فرمود چشمم آب سياه آورده و نتوانستم معالجه كنم.
    يك مرتبه يك قطره‏اى به اندازه بال مگس، آب سياهى مى‏آيد جلوى ديد را مى‏گيرد، يك انسان فعال از كار مى‏افتد. و بيماريهايى كه «الى ما شاء الله» زياد است سلامتى انسان را مى‏گيرد و ديگر حوصله هيچ كارى را ندارد، گاهى هم ظاهر انسان سالم است اما مى‏گويد يك ناراحتى عصبى دارم كه نمى‏توانم به كتاب نگاه كنم و اعصابم به هم ريخته.
    برادرها! سرمايه سلامت را قبل از آن كه گرفته بشود غنيمت بدانيد. آدم با يك بيمارى، همه توانش را ممكن است از دست بدهد. همه فعاليت علمى و تبليغى را ممكن است از دست بدهد، قبل از آن كه اين سرمايه از دست برود، بيدار بشويم.
    سرمايه سوم غنى‏ است «غناك قبل فقرك» حالا اين غنى، غناى مادى يا غناى معنوى مى‏تواند باشد و يا غنى به معناى عدم حاجت به طور نسبى مى‏تواند باشد. قبل از آن كه بيچاره و فقير بشويد، غناى مادى و معنوى از دست شما برود، قدر اين سرمايه خدادادى را بدانيد و سعى كنيد از آن استفاده كنيد، آن وقتى كه داشتم اى كاش انفاق فى سبيل الله مى‏كردم، اى كاش چنين و چنان مى‏كردم، حالا ديگر توانايى ندارم، آن وقتى كه توان سخنرانى داشتم اى كاش چنين و چنان مى‏كردم، حالا ديگر توان ندارم، غنى شاخه‏هايى دارد.
    فراغ بال؛ موضوعى بسيار مهم در زندگى‏
    «و فراغتك قبل شغلك» اين نكته چهارم بيشتر مد نظرم بود كه در باره‏اش اشاره‏اى كنم. فراغت، چيزى است كه غالباً به موضوع ساده‏اى مى‏ماند و ما هم اينگونه خيال مى‏كنيم، در حالى كه بسيار مهم است. كتابهاى بسيارى از علما را ببينيد كه در مقدماتش يك درد دلهايى مى‏كنند كه اگر به عقيده من مقدمات كتب علما و بزرگان جمع بشود خودش يك كتاب اخلاقى مى‏شود، خيلى از آنها نگرانند و مى‏گويند «تشتّت البال و عدم الفراق» باعث شد فلان كتاب را نتوانستيم تمام كنيم، چون تشتت و عدم فراق بال بود و فلان موضوع را مى‏خواستيم انجام دهيم ولى نشد. اين فراغت يك نعمت بسيار بزرگى است، بعضى هستند كه يك گرفتارى خانوادگى پيدا مى‏كنند، اصلا تمام فكرشان را مشغول مى‏كند يك نگرانى داخلى، نگرانى شخصى، نگرانى مال برادر، يك نگرانى مال برنامه ديگر، اصلا در جلسه درس فكرش آنجاست، در منبر فكرش آنجاست، در سفر فكرش آنجاست، اينها سبب تشتت بال مى‏شود.
    فراغت، نعمت بزرگى است. در ذيل سوره مزمل به مسأله فراغت اشاره شده، بعد از آن كه دستور مى‏دهد«قم الّيل الا قليلا * نصفه او انقُص منه قليلا * أو زد عليه و رتّل القرءان ترتيلا * انا سنلقى عليك قولا ثقيلا»(2)تا آيه آخر سوره كه مى‏گويد «فاقرءُوا ما تيسّر منه»(3)آن مقدارى كه مى‏توانيد قرآن بخوانيد، چرا براى اينكه هميشه اين فراغت را نداريد «علم أن سيكون منكم مرضى»(4)عده‏اى از شما مسلمانها بيمار مى‏شويد «و ءاخرون يضربون فى الارض»عده‏اى به مسافرت و دنبال كسب و كار مى‏رويد «و ءاخرون يقتلون فى سبيل الله»عده‏اى به جبهه‏ها و عده‏اى به دنبال زندگى مى‏روند و عده‏اى بيمار مى‏شوند. «فاقرءُوا ما تيسّر منه»حالا كه فراغت داريد قرآن را بخوانيد و ياد بگيريد. هميشه اين فرصت و فراغت و آمادگى نيست.
    نكته‏اى كه مى‏خواهم عرض كنم اين است: شما هميشه فراغت بال نداريد، ببينيد تعطيلى‏ها فراوان، گرفتاريهاى زندگى فراوان، فلان كس با يك زجر و زحمت يك خانه قسطى فراهم كرده، هر موقع كه نزديك اول ماه مى‏شود و اقساطش مى‏رسد فكرش به او مى‏رود. فراغت بال ندارد، فراغت بال يعنى چيزى كه فكر انسان را به خودش مشغول كند، نباشد. خيلى از اين عواقب و موانع بر سر ماها هست، وقتى فراغ بال‏
    داريد قدرش را بدانيد. «اغتنم» غنيمت بشمار فراغتت را «قبل شغلك». در درس و بحث استاد، سالم نشسته و همه چيزش خوب است، همه چيز آماده است، اما فراغت بال نيست تا مى‏خواهد گوش بدهد فكرش مى‏رود دنبال آن گرفتارى، آن مشكل، در آن برنامه، و اين را هم من اضافه كنم: نافراقتى‏ها راگاهى ما خودمان براى خودمان فراهم مى‏كنيم خود خواسته است، نه ناخواسته.
    فرض كنيد خانه‏اى دارد 200 متر كه در آن زندگى هم مى‏كند، يا 150 متر يا 120 متر، چشم و هم چشمى‏هايى كه بين همه هست به من هم سرايت مى‏كند مى‏گويم خوب الحمد لله اقساط خانه هم كه تمام شده، پس اينها را بفروشيم يك وام از كجا و كجا بگيريم، يك خانه بزرگترى تهيه كنيم و برويم به خانه بزرگتر. يعنى با دست خودش براى خودش نافراقتى درست مى‏كند. گاهى هم اين فكر را انسان مى‏كند. كه بعضى‏ها اصلا بدون دردسر نمى‏توانند زندگى كنند، وقتى دردسر تمام مى‏شود مى‏گويد بايد برويم يك دردسرى را پيدا كنيم و با آن دردسر زندگى كنيم، و اين دردسرها است كه براى ما بلاست. يكى از آقايان مدرسين معروف كه مى‏شناسيم سر درد سختى گرفته بود، گفت رفتم پيش دكتر، گفت سردرد مهم نيست، درد سر مهم است، اين دردسرهاى مهمى كه خودمان با دست خودمان بيهوده فراهم مى‏كنيم، لااقل ناخواسته‏هايش را بگذاريم باشد خواسته‏هايش را خودمان با دست خودمان فراهم نكنيم «و اغتنم فراغتك قبل شغلك».
    -----------------------------------------
    و در آخر فرمود «و حياتك قبل موتك» اين لحظه‏هاى عمر هر دقيقه‏اش چقدر قيمت دارد،قيمتش حساب ندارد. انسان يك لحظه يك پشيمانى پيدا بكند از گناه يك توبه حقيقى بكند، درياهاى آتش گناه خاموش مى‏شود، اين كم قيمت دارد اين لحظه عمر، در يك لحظه ى عمر حر بن يزيد رياحى تصميمى گرفت، و اين لحظه ببيند سرنوشت او را، در تمام طول تاريخ عوض كرد، در يك نصف روز شهيدان كربلا به آن مقام رسيدند، پس عمر خيلى غنيمت و سرمايه‏اى مهمى است «اغتنم حياتك قبل موتك» بعدا ديگر فرياد «رب ارجعونى» فايده ندارد، قطعا «كلاّ» در جوابش است، خودت رافريب نده، و حد زندگانى هيچ كس معلوم نيست، جوانى، پيرى، صحت، سلامت، هيچ كدام اينها مانع از مرگ نيست، بنابراين «اغتنم،حياتك قبل موتك» بهر حال آغاز سال تحصيلى است، از اين سرمايه‏هاى خدادادى استفاده كنيد، از روز اول كمربند رامحكم ببنديد، نگوييد آغاز كاراست، حالا تا يك هفته ببينيم چه مى‏شود، يك هفته اين را پيدا كنيم يك هفته آن را پيدا كنيم، مگر ما چقدر درس مى‏خوانيم، درسال 120 جلسه درس هست، يك سوم تمام سال بيشتر درس نيست، اين را ديگر بارى به هر جهت نگذرانيم.از روز اول جدى، و بدانيد شما شايد بارها گفته‏ام مرد دين باشيد يا مرد دنيا، احتياج به سرمايه‏ى علمى داريد، و اين سرمايه‏ى علمى را بايد در همين ايام بياندوزيد، جدى‏تر از جدى ان شاءالله درس را تعقيب كنيد، برنامه هارا منظم كنيد،توكل بر خدا كنيد، نيتهارا خالص كنيد قلبهارا متوجه پروردگار كنيد، خودتان را سرباز امام زمان بدانيد خودتان را شاگرد امام صادق «سلام الله عليه» بدانيد و خلاصه «يا يحيى خذ الكتاب بقوه» با قوت و قدرت ان شاءالله اين برنامه هارا تعقيب كنيد، آخرين جمله‏اى كه عرض مى كنم اين است كه آقايى در نامه‏اى مثل اين كه نوشته بود كه مردم قم و طلاب قم نمى‏دانند موقعيت خودشان را، يك دنيايى چشم به آنها دوخته‏است، تمام عالم تشيع به يك معنا تمام عالم اسلام، ناظر به حال اينهاهستند، و ايهنا نمى‏دانند كه در چه مركزمهمى قرار گرفتند، بهر حال درك كنيم موقعيت را، مخصوصا بعد از مدتى كه بزرگان يكى بعد از ديگرى از دنيا مى‏روند، نبايد اين نورها، خاموش بشوند، از ميان شماها افرادى برخيزند اين پرچمها را بدست بگيرند و بدست آيندگان برسانند جاى يكى از آنهاكه خالى مى‏شود، بايد چندين نفر آماده باشند براى اين كه جاى خالى او را پر كنند، اين پرچم به زمين نيفتد، مسئوليت خلاصه خيلى سنگين است، من در آخرين جمله صحبتم يادى كنيم از مرحوم آيه الله العظمى آقاى خويى رضوان الله تعالى عليه، از مردان بسيار پر كار و جدى، از عجايبى كه من شنيدم در اين اواخر عمرشان قرآن را تمام حفظ كرده بود، كسى نقل كرد و اين خيلى عجيب است، اين چه توفيقى است كه انسان در آن سنى كه حافظه خيلى كم مى‏شود. ايشان خيلى مرد جدى بود در كارهايش، نشانه‏اش هم اين همه آثار زيادى است كه از ايشان باقى مانده است با هم يك فاتحه‏اى براى ايشان بخوانيم و بحث را شروع كنيم.
    كتاب الحدود و التعزيرات‏
    بسم الله الرحمن الرحيم‏
    انتخاب اين كتاب، به خاطر ابتلاء شديدى است كه، به آن داريم، مخصوصا بعد از تشكيل حكومت اسلامى، و نياز به اجراى حدود و تعزيرات، و مسائل مستحدثه زيادى كه در اطراف ما پيدا شده‏است، نياز شديدى همه ما داريم به اين كه بحث را تعقيب كنيم، من در حدود 15- 10 سال قبل يك بار كتاب حدود و تعزيرات را صحبت كردم درس خارج، ولى الان فكر مى‏كنم خيلى با آن وقت فرق كرده، قبل از انقلاب بود يا اوائل انقلاب بود. اين همه مسائل پيدا نشده بود الان با ديد ديگر و با يك فكر تازه‏اى بايد اين مسائل، ان شاءالله دنبال و تعقيب بشود. حتى ما تصميم داريم ان شاءالله اين مسائل مبتلابهى كه براى دادگاهها و دستگاههاى قضايى پيدا مى‏شود در مسأله حدود و تعزيرات، و جوابش هم در اين كتابها نوشته نشده‏است آن مسائل را هم از آنها بخواهيم، كه در لابلاى اين بحثهابه هر كجا رسيديم ان شاءالله آن مسائل راهم تعقيب كنيم و ببينيم خداوند چه مى‏خواهد، قبل از آنكه وارد بحث حدود بشويم يك مقدماتى را بايد بيان كرد.
    فلسفه تشريع حدود وتعزيرات
    مقدمات اولى، در فلسفه تشريع حدود و تعزيرات است. حدود و تعزيرات براى چيست، بخصوص اينكه وقتى نگاه مى‏كنيم حدود و تعزيرات منحصر به شريعت مقدسه اسلاميه نيست، در تمام شرايع بوده با اختلاف شكل و در ميان تمام عقلا است، همه عقلا حدود و
    تعزيرات دارند، اشكالش مختلف است. ببينيم فلسفه تشريع اين در شريعت اسلاميه و در ميان عقلا چيست شكى نيست كه اسلام، هدفش «ليقوم الناس بالقسط» قيام به قسط مى‏خواهد «اقيموا الشهاده لللَّه» مى‏خواهد «اعطاءكل ذى حق حقه» مى‏خواهد، اسلام طرف دار اين، هدايت «مجتمع الى سبل الامن و السلام» است مى‏خواهد، جامعه را به امنيت و سلامت و صلح كشاندن، و تازه همه اينها مقدمه است براى اين كه ما خودسازى كنيم، و به مصداق «يا ايها الانسان،انك كادح الى ربك كدحا فملاقيه» «قرب الى الله» را پيش بگيريم «سير الى الله» را پيش بگيريم،امنيت سلامت، همه اينها مقدمه است براى اينكه انسان به آن اهداف معنوى الهى كه دارد برسد. به آن تكاملها برسد، حالا، قوانين عقلائى هم كار به قرب الله و مقامات معنوى و روحانى ندارد. ولى امنيت رامى خواهد به عنوان يك هدف نه وسيله، امنيت جامعه را مى‏خواهد، آنها را مى‏خواهد، و لو براى زندگى مرفع مادى باشد، آنهاهم مى‏خواهند، حالا از طرفى هم مى‏بينم قوانينى كه تشريع مى‏شود، براى تامين امنيت، اين قوانين در همه نفوس موثر نيست به «طبيعة الحال» قوانين در همه نفوس موثر نيست، عده‏اى هستند در مقابل قوانين سركشند، و اگر ما نتوانيم يك نيرويى در كنار قانون بگذاريم، و قانون را نتوانيم اجرا كنيم، به آن هدف كه امنيت و سلامت جامعه است. نمى‏رسيم، پس قوانين الهيه و هم چنين قوانين بشرى به «طبيعة الحال» در جميع نفوس موثر نيست و بايد بشارت و انذار در كنار آن باشد، بشارت و انذارهاى معنوى الهى، در عده‏اى از نفوس موثراست. البته نفوس مستعده، و بسيارى هم هستند كه براى آنهاارزشى قائل نيستند، از بشارت به جنت، و انذار به نار، باكى ندارند، چاره‏اى نيست جز آنكه عقوبات دنيويه باشد، يك سلسله عقوبات دنيويه درست بشود. اين همان چيزى است كه اسم آن رامى گذارد ضامن اجراى قانون، ضمانت اجرا مى‏گويند، و مى‏گويند هر قانونى بايد داراى ضمانت اجرا باشد، در ميان عقلا اصلا مى‏گويند چيزى كه ضامن اجرا كنارش نباشد اسم قانون روى آن نمى‏گذاريم، مى‏گوييم توصيه، مثلااين مجلس شوراى اسلامى مى‏نشينند تصويب مى‏كنند كه چه بايد بكند. هر كسى از طرف راستش مثلا حركت بكند و از چراغ قرمز نرود، بعد هم نگويد اگر متخلف شد اين چيست؟ اين قانون نيست اين توصيه است، قانون اركانى دارد عناصر ى دارد.
    ضمانت اجراى قانون‏
    يكى از اركان و عناصر قانون ضمانت اجرا است، اگر كسى ضمانت اجرا نكرد؟ اين عقوبت را دارد. اين همان قانون است اگر اين عقوبت كنارش نباشد مى‏شود توصيه و سفارش و وصيت و نصيحت، اگر در كنار آن يك عقوبتى گذاشتند براى متخلف اين مى‏شود قانون، اصلا در تعريف قانون اين ضمانت اجراى اخذ شده، جز اركان و عناصر است.
    تعريف قانون
    قانون عبارت است از آن حكمى است كه در كنار آن ضمانت اجرائى باشد، اگرضمانت اجرايى نباشد اصلا اسم قانون ندارد بين عقلا، ببينيم تعريفى كه براى قانون مى‏كنند جز اركانش ضامن اجرا است. در احكام الهيه هم، به اين شدت نيست چون ما ضمانت اجراى معنوى قائليم، ايمان به «يوم الجزاء» «مالك يوم الدين» «من يعمل مثقال ذرة يره» اينها را عقيده داريم، ولى اسلام در عين اينكه ضامن اجرايى دارد از ضامن اجراى مادى غافل نشده‏است.
    (سؤال... و پاسخ استاد:) عرض كردم در قوانين الهيه، يكى از ضامن اجراهاى قوى وعده و و عيدى است كه در باره قيامت داده، ولى در عين حال اسلام به اينها قناعت نكرده‏است، ممكن بود قناعت بكند ولى نكرده، چرا؟ چون يك عده‏اى هستند اين‏ها را نسيه مى‏دانند، واقعا اگر بگويند هيچ زندانى در اسلام نيست هيچ قصاصى از قاتل نيست، هيچ حد و تعزيرى جارى نمى‏شود، آيافقط به ترس ازروز جزا، جامعه اسلامى امن و امان مى‏شود، نه نمى‏شود، همه كه پابند نيستند به آن ضمانت اجرايى معنوى الهى «يوم المعاد» و لذا اسلام قانع نشده است نتيجه بگيرم، قوانين مادى كه هيچ چاره‏اى ندارند جز ضمانت اجراى مادى بايد عقوبات را كنارش بگذارند و لذااگر نباشد اصلا اسم قانون نمى‏گذارند براى آنها، مى‏شود نصيحت، قوانين الهيه مى‏تواند ضامن اجرايش معنوى قرار بدهد امادر بسيارى از نفوس موثر نيست و تجربه نشان داده است «الناس لا يقيمهم الا السيف» كه «الناس» در اينجا «بعض الناس» راحت «بعض الناس لايقيمهم الا السيف» ناچار اديان الهى هم از عقوبات دنيوى براى ضمانت اجراى قوانين استفاده كرده‏اند، و اين فلسفه تشريع حدود و تعزيرات است همه اينها براى اين بود، شروع كرديم از اهداف دين چه چيزهاى مى‏خواهد بعنوان هدف نهايى و چه چيزهاى مى‏خواهد بعنوان هدف مقدماتى و بعد رفتيم سراغ قوانين و بعد رفتيم سراغ ضامن اجراى معنوى ضامن اجراى مادى رسيديم به اينجا كار به جايى مى‏رسد كه بايد يك سلسله عقوبات مادى هم براى اجراى اهداف معنوى درست بشود، تا به اينجا ما مسأله فلسفه وضع عقوبات و حدود و ديات را دانستيم من در اينجا يك اشاره‏اى در پرانتز مى‏كنم ان شاءالله شرحش اينجا نيست جاى ديگر «و من هنا يعلم» كه بعضى مى‏گويند كه در زمان امام زمان حدود و تعزيرات بايد تعطيل بشود چقدر در اشتباهند جامعه بشرى كه تعطيل نشده است، نماز و روزه كه تعطيل نشده است «يا ايها الانسان انك كادح الى ربك كدحا فملاقيه» كه تعطيل نشده اهداف نبوت كه تعطيل نشده‏است، يك جامعه امن و امانى مى‏خواهد، جامعه امن و امان بدون ضمانت اجرا كه نمى‏شود، چطور مى‏گوييد امام پشت پرده غيبت كه رفت، حدودو تعزيرات تعطيل است چرا؟ ولى فقيه را براى همين گذاشتند، حاكم شرع را براى همين گذاشتند، قضاوت تعطيل، حدود تعطيل، تعزيرات تعطيل،جامعه تعطيل، اين كه معنى ندارد، حالا يك شرحى داريم بعدا كه ولى فقيه حق دارد حاكم شرع حق دارد، حدود و تعزيرات را اجرا كند محال‏است كه تعطيل بشود ولو مخالفينى نيز در اين مسأله هست، اين مقدمه اولى بود.
    اجازه بدهيد من مقدمه ثانيه را هم يك مقدار صحبت كنم روز اول قناعت مى‏كنيم به مقدار كمتر، و بگويم موضوع بحث ما چيست و كجاها را بايد مطالعه كنيد، تا با اطلاع قبلى ان شاءالله در درس حاصر بشويد.
    اهتمام شارع مقدس به اجراى حدود وتعزيرات‏
    مقدمه ثانيه اهتمام شارع مقدس به اجراى حدود و تعزيرات است ،اهتمام شارع مقدس اهتمام زيادى داده‏است، به اجراى حدود و تعزيرات، دليلش نيز همان است كه در امر اول گفته شد، امر دوم از امر اول نتيجه‏گيرى مى‏شود، جامعه بدون امن و امان و بدون سلامت قابل زندگى مادى و معنوى نيست «فعلى هذا» اجراى حدود بايد بشود. به همين دليل شارع مقدس اهميت زيادى به حدود داده‏است، كه به عنوان نمونه، در اهميت اجراى حدود چند روايت را مى‏خوانيم.
    بررسى روايات در باب حدود وتعزيرات‏
    يك روايتى داريم كه مى‏گويد اجراى يك حد در ميان قوم از چهل شبانه روز باران بهتر است اين روايت از پيغمبر اكرم است، از امام باقر هم هست از امام هفتم هم هست «سه تا روايت» در يكى دارد «انفع» نافعتر است از چهل شبانه روز باران، در يكى دارد «ازكى» يعنى نمودارتر است، در يكى هم دارد «افضل» شبيه افضل، انفع، ازكى ، حالا روايتشان آدرسشان را عرض مى‏كنم روايتى كه از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم است، حديث 4 باب 1 از ابواب مقدمات وجوب. همه اينها جلد 18، ديگر ما بعد از اين با جلد 18 وسائل معمولا سر كار داريم، در جلد 18 باب 1 حديث چهارم «عن ابى عبدالله عليه السلام قال قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم اقامة حدٍافضل من مطر اربعين صباحا» يك اقامه، يك حد، جارى بشود از چهل شبانه روز باران بهتر است، حالا نكته‏اش را عرض مى‏كنم.
    حديث دوم حديثى است كه از امام باقر عليه السلام است حديث 2 باب 1 «قال ابو جعفر عليه السلام حد يقام فى الارض ازكى فيها من مطر اربعين ليلة و ايامها حد يقام فى الارض ازكى فيها» اين ارض هم، ارض مطلق است «فيها» هم فيهاى مطلق است «من مطر اربعين ليلة و ايامها».
    (سؤال... و پاسخ استاد:) البته منظور چهل شبانه روز باران نرم نرم است، كه در زمين بنشيند نه باران سيل آسا.
    و اما حديث سوم حديثى است از امام كاظم عليه السلام «عن ابى ابراهيم»،مى‏دانيد كه امام هفتم دو كنيه معروف دارد، يكى «ابوالحسن»دومى هم«ابو ابراهيم» مخصوصا به قرينه عبد الرحمن بن حجاج كه راوى عبد الرحمن بن حجاج از اصحاب امام كاظم عليه السلام هست، بعضى از ائمه ديگر هم نقل كرده، درك كرده ولى از اصحاب امام كاظم هم است «عن ابى ابراهيم» حديث 3 اين واقعه من به ترتيب خواندم اول حديث پيغمبر و بعد حديث امام باقر را بعد حديث امام هفتم، حديث 3 باب 1 اين حديث يك مقدمه‏اى هم دارد دقت كنيد بخوانيم تمام كنيم «فى قول الله عزو جل يحيى الارض بعد موتها» منظور از «يحيى الارض بعد موتها» كه در قرآن است «و اعلم ان الله يحيى الارض بعد موتها» آن چيست؟ «قال ليس يحييها بالقطر» قطر دانه‏هاى باران «ليس يحيها بالقطر» منظور زنده كردن بوسيله باران نيست، من فكر مى‏كنم اين روايت و شبيه اين روايت معنيش اين است كه باران را نفى كنيم، يعنى فقط باران نيست ،خيال نكنيد «و اعلموا ان الله يحيى الارض بعد موتها» فقط باران ،اين اشاره به اين است، فقط اين نيست. و الا قرينه نشان مى‏دهد كه آيات قرآن همه جا مى‏گويد « ان الله يحيى الارض بعد موتها» به وسيله باران و اينها مسلم باران هست ولى امام مى‏فرمايد تنها آن نيست از آن مهمتر داريم «و لكن يبعث الله رجالا» مردانى را مبعوث مى‏كند «يحيون العدل» زنده مى‏كنند عدالت را «فتحيى الارض لاحياءالعدل» زمين زنده مى‏شود با عدالت، كه از آياتى كه بشارت به ظهور امام زمان مى‏دهداين هم يكى از آنها است «و لاقامة الحد فيه» اينجا شاهد است « و لاقامة الحد فيه انفع فى الارض من القطر اربعين صباحا» اينجا انفع دارد اقامه حد در آن نافع‏تر است در زمين از باران چهل روز، يك سوال از شماها دارم اين ضمير «فيه» به چه چيزى بر مى‏گردد در«اقامة الحد فيه» ارض كه مونث است، به چه چيزى، به همان ارض برمى گردد . ظاهراً « فيه» يعنى «فى احياء الارض» به آن برمى گردد چون وجه هم دار د«و لاقامة الحد فيه» يعنى « فى احياء الارض انفع فى الارض من القطر اربعين صباحا» يعنى براى اقامه عدل، اجراى حد مى‏كنيم اين باعث مى‏شود كه از چهل شبانه روز باران بالاتر باشد. حالا در اين زمينه باز هم روايت داريم ان شاءالله تاروز شنبه.
    پرسش‏
    1 - فلسفه تشريع حدود وتعزيرات چيست؟
    2 - قانون را تعريف كنيد؟
    3 - مقصود از ضمنانت اجراء چيست توضيح دهيد؟
    4 - چرا ضمانت اجراء در يك حكومت لازم است؟


    1) - سوره مريم / 4
    2) - سوره مزمل / 2 - 5
    3) - سوره مزمل / 20
    4) همان‏