• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • بسم الله الرحمن الرحيم"
    من بسيار مايل بودم كه روز چهارشنبه درس را شروع مى‏كردم كه اين يك روز هم تعطيل نشود، ولى احساس كردم آمادگى نيست. ديگر امروز درس را شروع كرديم، اميدوارم كه با جديت جبران تعطيلات زيادى كه متاءسفانه در حوزه به طور سنتى هست، از اين طريق ان شاء الله بشود. بحثى كه داريم يك مسئله‏اى است كه نسبتا داراى اهميت است و از قبل باقى مانده، و آن مسئله حكم استمناء است. در باره اين مسئله، در سه مقام بايد بحث كنيم. يكى اصل حكم تكليفى استمناء، دوم مسئله مجازات و عقوبت در استمناء، سوم هم ماهيت استمناء چيست؟ اشكالى كه براى آن تصور مى‏شود، آيا تمام مصاديقى كه متصور مى‏شود همه اينها هست يا نيست؟ قبلا اشاره به اين جمله لازم است كه عرض كنم كه درباره استمناء، در احاديث ما سه تعبير هست، يك تعبير كلمه استمناء است. يك تعبير هم در بعضى از احاديث، دلك است، دلك كنايه هست، مالش، ماليدن. دلك به اين معنى به كار رفته است. و سوم هم تعبير به خضخضه است كه اين هم به معنى تحريك است، در لغت (خ) با دو تا ضاد، خضخضه. و اين هم كنايه از مسئله استمناء است، چون به معنى تحريك است و در كتب لغت هم آمده، من اشاره‏اى بعدا مى‏كنم. اين سه تعبير در احاديث هست. يك تعبير چهارمى هم گاهى ديده مى‏شود" نكاح النفس". «من نكح نفسه"، يا" ناكح نفسه". اين تعبير هم، تعبير چهارمى هم است كه در بعضى از احاديث ديده مى‏شود. حالا اين تعبيرات تاءثير زيادى در اصل مسئله ندارد، برويم اول سراغ مقام اول، اصل حرمت تكليفى اين موضوع را بدانيم كه كسانى دغدغه و وسوسه در اين مسئله نكنند. از نظر اقوال ظاهرا مسئله اجماعى است بين اصحاب ما، هيچ اختلافى در حرمت استمناء نيست. اجماع اصحاب ما است. از كلمات عامه با يك مطالعه اجمالى كه كرديم چيزى هنوز نيافتيم، ولى باز هم بررسى مى‏كنيم و ببينيم اينها چه مى‏گويند. ولى ظاهر اين است كه مشهور بين اينها هم حرمت است. مشهور است، اما از بعضى از كلمات استفاده مى‏شود كه اينها مخالفينى هم دارند كه حرام نمى‏دانند. مهم براى ما اجماع الاصحاب است كه اجماع اصحاب ما بر حرمت در اين مسئله است، «لا خلاف بينهم فى حرمته تكليفا و انه من الكبائر"، از گناهان كبيره است كه عقوبت و مجازات هم دارد، در مقام ثانى بحث از مجازاتش مى‏كنيم، فعلا مقام اول است و بحث درباره حرمت تكليفى استمناء است، تا برسيم به مسايل مربوط به مجازات. خوب دليل ما
    در اين مسئله غير از اجماع چيست؟ ظاهرا دو دليل است، دليل اول از قرآن مجيد است. در قرآن مجيد دو آيه داريم، يكى در سوره مومنون است و يكى در سوره معارج است. در سوره مومنون آيه 6 تا 8 و در سوره معارج هم آيه 29 تا 31. عبارت عين هم است، يعنى اين سه آيه در سوره معارج و مومنون عين هم هستند، و يك واو هم كم و زياد ندارد. «و الذين هم لفروجهم حافظون الا على ازواجهم اءو ما ملكت ايمانهم فانهم غير ملومين، فمن ابتغى وراء ذلك فاولئك هم العادون"، اين سه آيه است كه در سوره مومنون و در سوره معارج بدون كم و زياد مثل هم ذكر شده است، سابقا استدلال به اين آيات را تشريح كرده‏ايم و گفته‏ايم كه: درست است كه در سوره مومنون و احتمالا سوره معارج، اين آيات در سلسله آيات صفات مومنين است كه بعضى از صفات مستحبه در آن است. يعنى مستحبات هم در لابلاى آن ذكر شده است. «قد افلح المومنين الذين هم فى صلاتهم خاشعون"، خشوع كه واجب نيست. «و الذين هم عن اللغو معرضون"، نمى‏توانيم هر لغوى را بگوييم: حرام است. درست است كه اين آيات هم در لابلاى آن آيات است، و سياق مانع از اخذ حرمت است، ولى آيه سوم" ما نحن فيه"دليلى است بر حرمت، كه مى‏فرمايد: "فمن ابتغى وراء ذلك فاولئك هم العادون". منظور از" ابتغى وراء ذلك"، يعنى "وراء ازواجهم او ما ملكت ايمانهم". اين سه آيه مى‏گويد: اشباع غريزه جنسى بايد منحصرا از دو راه باشد، يا ازواج و يا" ما ملكت ايمانهم". و اگر از غير طريق ازواج و ملك يمين بوده باشد "اولئك هم العادون"، يك نوع تعدى است، و تجاوز از حكم خدا است، و يك نوع پناه بردن به شيطان است. پس ذيل اين آيات، دليلى مى‏شود بر مسئله حرمت. «ان قلت": چطور شما مى‏فرماييد: استمناء داخل در عنوان آيه است، "و الذين هم لفروجهم حافظون". «فروجهم حافظون"ظاهرش مقابل زنا است، كه" للفرج دخل فيه"، دخالتى داشته باشد. اما اگر نه، اين شخص مثلا به مجرد فكر و انديشه كه در اقسام استمناء عرض مى‏كنيم، گاهى با فكر و انديشه، سبب نزول ماء مى‏شود و يا با مشاهده مناظر و فيلمهاى مبتذل و امثال اينها است. مثلا نگاه است كه هيچ دخالتى فرج، در اين ندارد، نگاه سبب نزول ماء مى‏شود. يا استماع بعضى از مسايل، گاهى از طريق گوش است، مطالب محركى را براى ما مى‏گويند و مى‏گويند، ممكن است سبب نزول ماء بشود. يا نه نگاه است و نه استماع است، بلكه انديشه است، فكر مى‏كند، اين چه دخالتى براى "فروجهم"هست، «و الذين هم لفروجهم حافظون". اين نگاه و سماع و فكر و انديشه‏اى است كه سبب نزول ماء شده است. آيا اين هم در آيه شريفه وارد است؟ كجاى آيه وارد است؟ فروج، اشاره به آن عضو است، عضو در مثل زنا و امثال ذلك‏
    دخالت دارد، در اينجا چه دخالتى دارد؟ مائى است" نزل من العضو بسبب من الاسباب الخارجيه". اين بود "ان قلت". «قلنا": جواب عرض مى‏كنيم كه درست است در بدو نظر شايد اين طور به نظر برسد كه اين داخل در آيه نباشد، چون آن عضو دخالتى در اين مسئله ندارد، پس اسباب نزول ماء چيزهاى ديگرى شده است. «ولى عند التاءمل"عرف الغاء خصوصيت مى‏كند، «عند التاءمل"انصافا عرف الغاء خصوصيت مى‏كند. مى‏گويد: منظور اين است: اشباع غريزه جنسى فقط از دو راه است، «الا على ازواجهم او ما ملكت ايمانهم". هر نوع اشباعى ديگر، داخل در آيه شريفه است. بنابر اين مسئله استمناء كه اشباع غريزه جنسى است از غير طريق ازواج، از غير طريق" ما ملكت ايمانهم"، اين هم داخل در مستثنى مى‏شود، نه داخل در مستثنى منه. «و الذين هم لفروجهم حافظون الا على ازواجهم او ما ملكت ايمانهم". «و الذى يشهد لذلك"، شاهدى بر اين معنا داريم، اين است كه امام صادق (ع) در يكى از احاديث استدلال به همين آيه كرده براى حرمت استمناء، اين هم مويد مى‏شود كه اين آيه شامل استمناء هم هست. مى‏خوانيم حديثش را در باب احاديثى كه خواهيم رسيد. حديث نوادر محمد بن عيسى است، درباره سندش هم بحث مى‏كنيم. الان وارد احاديث كه مى‏شويم صحبت مى‏كنيم.
    (سوال و پاسخ استاد): بله حديث را جداگانه مى‏گوييم. اين را در باب آيات، به عنوان يك مويد ذكر كرديم و الا حديث جداگانه استدلال به آن مى‏شود. امام فرمود:" الاستمناء مما وراء ذلك"است، و داخل در" ما وراء ذلك"است، يعنى داخل در مستثنى منه است، نه داخل در مستثنى است، «و الاستمناء مما وراء ذلك"است، يعنى داخل در" فمن ابتغى وراء ذلك فاءولئك هم العادون"است. البته اين حديث را ما به عنوان مستقل مطرح مى‏كنيم، ولى خواستم عرض كنم كه در روايات، انعكاس هست كه امام هم استدلال كرده است. آن حديث را دو رقم استدلال مى‏شود به آن كرد، يكى اينكه امام حكم به حرمت كرده و يكى اينكه امام استدلال به آيه كرده است، دو چيز در حديث است، «استدلال الامام بالآيه و حكم الامام بالحرمه"، حكم حرمتش را مى‏خوانيم. فقط اينجا مى‏خواستيم بگوييم: امام استدلال به آيه هم فرموده است. به هر حال، بسيارى از فقها هم در اين بحث، استدلال به آيه شريفه كرده‏اند. آنها هم معلوم مى‏شود كه همين را فهميده‏اند. پس اينكه خيال كنيم كه استمناء، فرج ممكن است دخالتى در آن نداشته باشد، بلكه نزول ماء به اسباب ديگرى مانند فكر و نگاه و شنيدن و استماع و امثال اينها بوده باشد، بنابر اين داخل در آيه نيست، اين اشتباه است. اين يك مطالعه سطحى در آيه است. اين يك مطالعه بدو نظر است، اما" عند التاءمل"
    عرف الغاء خصوصيت مى‏كند و مى‏گويد: استمناء داخل در آيه شريفه هست. «و الذين هم لفروجهم حافظون الا على ازواجهم او ما ملكت ايمانهم فانهم غير ملومين"، اين دليل اول ما كه آيات بود. حالا اگر اجماع را دليل نگيريم، اين دليل اول مى‏شود. اگر اجماع را هم دليل بگيريم كه خوب در اين مقام، معمولا اجماع مدركى است، اين هم يك دليل ديگر مى‏شود. و اما روايات، روايات زياد داريم، اين روايات عمدتا در دو باب است. يكى باب سه، جلد 18 وسائل از ابواب نكاح بهائم است، همين ابواب نكاح بهائم كه داشتيم، و يكى هم در باب بيست و هشت، از ابواب نكاح المحرم، جلد چهاردم وسائل، اكثر روايات آنجا است. يك مقدارش هم در همين باب حدود است و همين ابواب نكاح بهائم. اين روايات هم دو دسته است، يك دسته از اين احاديث، مجازات را بيان مى‏كند كه به دلالت التزاميه حكم حرمت استفاده مى‏شود. يك دسته‏اش مجازات را مى‏گويد، تعزير را مى‏گويد كه ما در مقام ثانى آن احاديث را مى‏آوريم. آيا رواياتى كه مجازات براى استمناء بيان كرده به دلالت التزاميه دليل بر حرمت تكليفى نمى‏شود؟ چرا، مى‏شود. اين دسته از روايات كه مربوط به مجازاتى است كه در مقام ثانى مى‏گوييم، اينها به دلالت التزاميه، دلالت بر حركت استمناء دارد، اين را بعد مى‏گوييم، ديگر رواياتش را اينجا الان نمى‏گوييم. اما رواياتى كه كار به مجازات ندارد، حكم حرمت را بيان مى‏كند، و بيان حكم حرمت در آن است، «و هى روايات كثيره". من اين روايات را يكى يكى بخوانم، جمع كنيم و ببينيم چند تا روايت است. تا ببينيم از منابع اهل سنت هم چيزى به دستمان مى‏آيد يا نه؟حديث اول: حديث چهار در باب سه از ابواب نكاح بهائم در همين باب حدود. «ما رواه احمد بن محمد بن عيسى فى نوادره"، احمد بن محمد بن عيسى در كتابى كه به نام نوادر احمد بن محمد عيسى است، نقل كرده است. يعنى از اين تعبير صاحب وسائل استفاده مى‏شود كه اين كتاب نوادر، پيش ايشان بوده و مستقيما حديث را از كتاب نوادر گرفته است. درباره احمد بن محمد بن عيسى صحبت خواهيم كرد. «قال: سئل الصادق (ع) « و در سند كسى نقل نشده است. «سئل الصادق (ع) البته به طور قاطع مى‏گويد، مى‏گويد: از امام صادق سوال شد" عن الخضخضه"، كه گفتيم يكى از لغاتى است كه در استمناء به كار مى‏رود. چهار تا لغت بود كه يكى آنها خضخضه است. «فقال:اثم عظيم"، گناهى است بزرگ، «قد نهى الله عنه فى كتابه". «اثم عظيم"را كه حرمت است فرمود، استدلال به آيه هم مى‏خواهد بكند. «و فاعله كناكح نفسه"، مثل كسى است كه با خودش نكاح كند. البته عملا امكان ندارد و ليكن مثل اين است كه اين چنين شده باشد. «و لو علمت بما يفعله ما اكلت معه"، اگر من آگاه شوم كه كسى داخل‏
    در اين برنامه است، من حاضر نيستم با او بر سر يك سفره بنشينم. آن قدر پرهيز از او مى‏كنم كه با او بر سر يك سفره نمى‏نشينم. «فقال السائل"، چون كه امام فرمود: خداوند از او نهى كرده در كتاب، سائل سوال مى‏كند: كجا؟ كدام آيه؟" فقال السائل: فبين لى يا ابن رسول الله من كتاب الله فيه"، كجاى قرآن اين بيان را دارد؟" فقال: قول الله:فمن ابتغى وراء ذلك فاءولئك هم العادون". داخل در اين آيه است. «فقال:قول الله: فمن ابتغى وراء ذلك فاءولئك هم العادون، و هو مما وراء ذلك"، يعنى كلمه" ما وراء ذلك" داخل در مستثنى منه است. «فقال رجل: اءيما اكبر"، باز سائل سوال كرد و عرض كرد: كدام از اين دو گناه بزرگتر است؟" الزنا او هى"، زنا يا استمناء، كدام گناهش بزرگتر است؟ حضرت از اين مقايسه كنار كشيد خودش را، «فقال: هو ذنب عظيم"، فرمود: گناه بزرگى است. نگفت كه كدام عظيم و كدام عظيم‏تر است. «فقال: هو ذنب عظيم، قد قال القائل بعض الذنب اءهون من بعض"، يعنى چه؟ يعنى بعضى از مردم مى‏نشينند مقايسه مى‏كنند و مى‏گويند: اين از آن سبك‏تر است، اين از آن سنگين‏تر است، «و الذنوب كلها عظيم"در حالى كه همه گناهان عظيم است. «و الذنوب كلها عظيم من عند الله". يك نكته‏اى اين حديث يادمان مى‏دهد، نظر مباركتان باشد، در موقع آموختن اين مسايل دين به مردم، گناهان را با هم مقايسه نكنيد. بگوييد: آقا! اين گناهش كمتر است، خيلى از مردم وقتى به آنها گفتيم: گناهش كمتر است، خيال مى‏كنند نه، اين گناه چندانى ندارد و عيبى ندارد. همه گناهان بزرگ است، حالا من به تو بگويم: استمناء كمتر از زنا است، مى‏گويد: كمتر است، يعنى گناهى ندارد. گاهى مى‏گويند: اين اعظم است، من حالا على الحساب يادم نمى‏آيد كه جايى بگويند: اين كمتر از آن است. مى‏گويند: آن گناه اعظم از آن است، بله داريم كه مثلا يك درهم از ربا اعظم از چنين و چنان است. اما اينكه بگويند: «الزنا اهون من الربا"، اين تعبير معمولا نيست در روايات، حالا من يادم نمى‏آيد. و من ديده‏ام كه در تعليم به مردم عوام و عادى، گاهى اين تعبيرات به منزله چراغ سبزى براى گناه محسوب مى‏شود. مقايسه نبايد كرد گناهان را يك مقدار به يكديگر و اين تعبير هم اشاره به اين است.
    (سوال و پاسخ استاد): گناه صغيره و كبيره، آن يك بحث ديگرى است. اما اينكه بگوييم: اين گناهش از آن كمتر است. در اينجا يك كلمه خضخضه بود كه قبلا عرض كردم، البته منابع لغت خضخضه را ندارد. بعضى از كتب معروف را كه لغت، من مى‏ديدم اصلا كلمه خضخضه ندارد. اما آن كتابهاى لغت كه ناظر به روايات هست، اين را دارد. ما دو تا كتاب لغت داريم در سنى و شيعه كه ناظر به تفسير روايات و آيات است. هر وقت يك كلمه‏اى در آيه و روايتى در كتابهاى لغت ديگر پيدا نشد بايد در
    اين دو تا كتاب پيدا كرد، يكى كتاب مجمع البحرين است براى طريحى و ديگرى نهايه ابن اثير است. آن از عامه و اهل سنت است، و طريحى از ما هست، ابن اثير از عامه است. در اين دو كتاب (مجمع البحرين و نهايه) هر دو دارد. تعبير مجمع البحرين اين است كه مى‏گويد: «الخضخضه هو الاستمناء باليد". در نهايه، مقدار بيشتر اشاره كرده و مى‏گويد: «الخضخضه هو الاستمناء باليد و هو استنزال المنى فى غير الفرج". و اصل خضخضه هم از تحريك است، و در لغت به معناى تحريك است، و شايد از قبيل اسم فعل هم باشد، كه شبيه اسماء افعال باشد. خوب اين از نظر لغت. اما سند اين حديث چطور است؟ گفتيم: حديث در نوادر احمد بن محمد بن عيسى است. احمد بن محمد بن عيسى مرد بسيار با شخصيتى است، تعبيراتى كه درباره‏اش مى‏كنند اين است كه" كان شيخ القميين". احمد بن محمد بن عيسى اشعرى از بزرگان است، مثل اين مراجع مهم قم بوده، «كان شيخ القميين و وجههم و فقيههم". وجه آنها بود و شخصيت آنها و فقيه آنها بود. در حالاتش مى‏نويسند كه سه امام از ائمه بزرگوار را ملاقات كرد. ندارند" روى"، مى‏گويند: «لقى". «روى"يعنى روايت كرد، «لقى" ملاقات كرد. ملاقات كرد امام على بن موسى الرضا و امام جواد و امام هادى (عليهم السلام) را. در زمان اين سه امام، «لقى الرضا و الجواد و الهادى (ع) «. اين سه بزرگوار را ملاقات كرد. بنابر اين ايشان در زمان امام صادق (ع) قطعا نبوده است. اگر مى‏گويد":سئل الصادق (ع) «، در آن مجلس نبوده كه خودش باشد و كسى سوال كند از امام صادق (ع)، كه اين حديث، حديث مسندى براى ما بشود. نه، چون درك نكرده زمان امام صادق و امام كاظم (ع) را، بنابر اين نمى‏تواند از امام صادق چيزى نقل كند، قطعا او در مجلس نبوده كه" سئل الصادق (ع) «، پس چه بوده است؟ روايتى براى او نقل شده، رواى كه بوده؟ نمى‏دانيم. نمى‏دانيم چه كسى اين روايت را براى احمد بن محمد بن عيسى نقل كرده است. آيا ثقه بوده يا غير ثقه بوده است؟ اى بسا اگر روايت را اسناد به راوى اصلى مى‏داد، ما در راوى اصلى تاءمل داشتيم. ولى ايشان مى‏گويد:" سئل الصادق (ع) «، بنابر اين حديث، در حد يك حديث مرسل است. تنها چيزى كه در آن هست، اين است كه به طور قاطع خبر مى‏گويد، مى‏گويد: «سئل الصادق (ع) «، قطعا اين سوال از امام صادق شده و قطعا امام هم اين جواب را داده است، يعنى سند حديث از نظر احمد بن محمد بن عيسى، سند معتبرى بوده است، و اين شبيه بعضى از مرسلات صدوق است، يادتان هست؟ صدوق گاهى مى‏گويد":روى عن الصادق"و گاهى مى‏گويد: «قال الصادق (ع) «، يعنى اسناد مى‏دهد، اينها هر دو مرسل است، «روى عن الصادق"يا" قال الصادق (ع) « هر دو مرسل است، اما آنجايى كه صدوق‏
    اسناد قطعى مى‏دهد، مرسلى است كه" له شاءن، له نوع اعتبار"ولو اعتبار كامل نيست. اما" له شاءن ،له نوع اعتبار". اين حديث نوادر احمد بن محمد بن عيسى اشعرى قمى هم همين طور است. «له شاءن، له نوع اعتبار". چنان قاطع مى‏گويد، مثل اينكه آنجا بوده، در نتيجه اين شد كه اين يك مرسله خوبى است، مرسله آبرومندى است. اين حديث اولمان. اما احاديثى ديگرى نقل مى‏كنيم از جلد چهاردهم كه در باب 28 از ابواب نكاح محرم است. حديث 5 و 2 و 4 و 7 از ابواب نكاح محرم. اول: حديث پنج، اين را ما به ترتيب دلالتش من نوشتم، چون بعضى دلالتش واضح‏تر است، آن را جلو انداختم. حديث، حديثى است" عن علا بن رضين عن رجل"، متاءسفانه مرسله است، ولى احاديث به قدرى زياد است اينجا، كه ضعف اسناد بعضيش ضررى به ما نمى‏زند. «عن رجل عن ابى عبدالله (ع) قال: ساءلته عن الخضخضه"، سوال كردم از خضخضه يعنى استمناء، «فقال: هى من الفواحش، و نكاح الامه خير منه". البته نكاح امه در يك شرايطى خاصى جايز است، و مطلقا جايز نيست. مى‏گويد: اگر ناچار بودى، پناه به اين گناه مبر، و برو سراغ نكاح امه،
    (سوال و پاسخ استاد): مثل" و العبد المومن خير من مشركه و الامه المومنه خير من مشركه"افعل التفضيل نيست. «خير"در اينجا معنى مطلق دارد، زياد است جاهايى كه معنى مطلق دارد و معنى افعل التفضيل ندارد. اما حديث 2، حديثى است از عمار "عن ابى عبدالله (ع) « نقل مى‏كند. «فى الرجل ينكح بهيمه او يدلك"(ماده دلك)، «فى الرجل ينكح بهيمه"، با بهيمه‏اى اجتماع مى‏كند، «او يدلك"كه همان استمناء است. «فقال": مهم براى ما جواب است، در سوال ممكن است يك ابهامى در "يدلك"باشد، ولى جواب مهم است. «فقال: كل ما انزل به الرجل مائه من هذا و شبهه فهو الزنا"، اين خيلى عام است. «كل ما انزل به الرجل مائه من هذا و شبهه فهو الزنا"، هر چيزى كه سبب انزال ماء بشود، خواه به اين وسيله باشد و يا مانند اينها باشد، اينها زنا محسوب مى‏شود. اين حديث خيلى خوب است براى ما، براى اينكه بعدا ممكن است بعضى‏ها وسوسه كنند كه استمناء به معنى" انزال الماء باليد"است. حالا اگر به تفكر باشد، به نگاه كردن باشد، به شنيدن باشد، اينها كه "باليد"نيست. ممكن است كه درست نيست البته اين وسوسه، ممكن است اين وسوسه‏ها را بكنند، اما جلوى اين وسوسه‏ها را با اين گونه احاديث كه مى‏گويد: انزال ماء معيار است، به هر وسيله و به هر سببى كه مى‏خواهد باشد مى‏گيريم. حديث چهار: «عن اسحاق بن عمار، قال: قلت لاءبى عبدالله (ع): الزنا شر او شرب الخمر"؟ آيا زنا بدتر است يا شراب خوردن؟ اين مقايسه خوب است، كدام بدتر است؟ نمى‏گويد: كدام بهتر است؟" الزنا شر او شرب‏
    الخمر و كيف صار فى شرب الخمر ثمانون و فى الزنا ماءه"؟ در ذهن انسان اين است كه مثلا شراب بدتر از زنا است. خوب چرا؟ حد زنا صد تا تازيانه است و حد شراب هشتاد تازيانه. چرا؟ "فقال: يا اسحاق، الحد واحد"، فرمود: حد همه جا، در اين موارد هشتاد تازيانه است. اصل حد، هشتاد تا تازيانه بود. خوب آن بيست تاى زنا براى چيست؟ فرمود: آن براى تضييع نطفه‏اى كه كرده بود در غير محل، و نطفه‏اى را ضايع كرده است. «يا اسحاق الحد واحد و لكن زيد هذا لتضييع النطفه"، چون نطفه را تضييع كرده، «و لوضعه اياها فى غير الموضع الذى امره الله عز وجل به". ما مى‏توانيم از اين حديث، يك كبراى كليه به دست بياوريم كه: «كل تضييع نطفه حرام". آن وقت استثنائاتى دارد. از مواردى كه دليل بر حرمت نداريم، عزل است. عزل يعنى" عند الجماع مع الزوجه"ماء را در بيرون رحم بريزد، اين كراهت دارد على الاقوى"، شايد خيلى‏ها مى‏گويند: كراهت دارد اين عزل، اين چرا حرام نيست؟ يا مى‏رسيم به استمناء "مع الزوجه"، ملاعبه مى‏كند در حدى كه انزال ماء بشود، و آن هم حرام نيست. ملاعبه "الى حد الانزال". بايد بگوييم: اينها استثنا است. بايد بگوييم: تضييع نطفه است و حرام، حالا بعضى جاها استثنا شده، خوب شده، و اما در موارد استمناء به حرمت خودش باقى مى‏ماند. چند تا حديث ديگر مانده كه ان شاء الله فردا تكميل خواهيم كرد.
    پايان‏