• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • بسم الله الرحمن الرحيم"
    جمله‏اى در باره ماه مبارك رمضان بايد عرض كنم، حديثى از امام صادق (ع) كه اين حديث در كتاب كافى است، در كتاب كافى، معاويه بن عمار مى‏گويد: خدمت امام صادق (ع) عرض كردم" يا ابن رسول الله"!كسانى هستند كه احاديث شما را روايت مى‏كنند، قلوب شيعيان را با آن محكم مى‏كنند، كسانى هم هستند كه اهل اين كار نيستند و مشغول عبادتند، كدام افضل است؟ اما صادق (ع) در جواب چنين فرمود: "الراويه لحديثنا يشد به قلوب شيعتنا افضل من الف عابد"كسى كه روايت كند احاديث ما را "يشد به قلوب شيعتنا"، "يشد"مطلب مهمى را دارد، يعنى آنچنان اين روايات را خوب پياده كند كه باعث تحكيم پايه‏هاى معارف و عقايد آنها شود، ايمان به خدا و قيامت و نبوت و ايمان به ولايت در قلب آنها محكم و راسخ شود، اين افضل است از هزار عابد. ماه رمضان ماه عبادت است ولى هيچ عبادتى بالاتر از تبليغ آيين خدا نيست، تبليغ مخصوصا در ماه رمضان مثل آب حيات است كه بر دلهاى مردم پاشيده مى‏شود "و احيينا به بلده ميتا"باران نازل مى‏شود و زمينهاى مرده را زنده مى‏كند، قلوب هم بوسيله تبليغاتى كه سرچشمه مى‏گيرد از قرآن و حديث، حيات پيدا مى‏كند. هيچ عبادتى برتر و بالاتر و مهمتر و باشكوهتر و مفيدتر و ارزشمندتر براى مخصوصا اهل علم نيست، به اندازه تبليغ. بنابر اين تمام كسانى كه مى‏توانند تبليغ بروند واقعا بايد بروند، روز قيامت مطمئنا كسانى كه مى‏توانستند تبليغ كنند و تبليغ نكردند، پشيمان خواهند شد، درجات مبلغين را مى‏بينند كه در صفوف مجاهدين راه خدا هستند، جهاد به السنه گاهى از جهاد با شمشير هم بالاتر است. هارون در باره يكى از اصحاب امام كاظم (ع) وقتى ديد زبان گويايش دارد صحبت مى‏كند و دفاع مى‏كند از اهل بيت (ع) گفت: «للسان هذا"ظاهرا هشام بن حكم بود "للسان هذا اعظم على من ماه الف سيف"زبان هشام بن حكم بر ضد ما به اندازه صد هزار شمشير يا بيشتر است، «اعظم من ماه الف سيف"معلوم مى‏شود كه زبان گوينده گاهى كار لشگر عظيم را مى‏كند، لشگر صد هزار نفرى و بيشتر در تحكيم پايه‏هاى اسلام و قرآن و مكتب اهل بيت (ع) مخصوصا در اين عصر و زمانى كه ما در آن زندگى مى‏كنيم، سم پاشيهاى مخالفان بسيار زياد است و بايد در مقابل آنها ايستاد و از حريم اسلام و اهل بيت دفاع كرد. همانطور كه هر عبادتى در ماه رمضان اثرش بيشتر است، قرآن خواندن، انفاق كردن، نماز خواندن، مناجات اثرش بيشتر است، همان‏
    طور هم تبليغ در ماه رمضان ثواب و فضيلتش بسيار بيشتر است. باز جمله مرحوم مفيد را كه مرحوم محدث قمى هم در مفاتيح الجنان آورده فراموش نكنيد، بعد از آنكه اعمال ليله القدر را بيان مى‏كند، مى‏گويد: اگر كسى اين دو شبى را كه - شب بيست و يكم و بيست و سوم - كه احتمال شب قدر در اين دو شب از هر شب بيشتر است، اگر اين دو شب را احيا بدارد "بمذاكره العلم فهو افضل"از دعاى قرآن بالاى سر گذاشتن هم بالاتر است، از نماز شب هم بالاتر است. ما چنين ديدگاهى در باره تبليغ و نقل روايات، مبارزه با هجوم شياطين و مخالفان اسلام و ولايت داريم، با اين ديدگاهها برنامه‏هاى ما بايد روشن باشد. مهم اين است كه در اين كار نيات خود را خالص كنيم و براى خدا سخن بگوييم تا سخن از دل برخيزد و بر دل بنشيند. نگاه كنيم كه نيازهاى مردم در هر منطقه چيست، آنچه كه آنها نياز دارند، بگوييم. طبيب بايد نگاه به نياز بيمار كند نه خوش آيند بودن بيمار چون بيمار از دارويى خوشش نمى‏آيد، اما طبيب با وجدان، طبيبى است كه نياز واقعى بيمار را در نظر بگيرد. نيت خالص بودن و براى خدا گام بر داشتن، مطالعه كردن، هرگز بى مطالعه منبر نرويد، انسان صد سال هم منبر برود باز بايد قبلا مطالعه‏اى كند، باز بايد مطالبش را فهرست‏وار ولو در يك صفحه كوچك باشد قبل از منبر بنويسد. مطالعه به منبر رونق مى‏دهد، قدرت مى‏دهد، منبرى آن كسى است كه سلطه داشته باشد بر مجلس. كسى كه گم شود، كارى از او ساخته نيست و بايد مسلط باشد، سلطه هم وقتى حاصل مى‏شود كه انسان با مطالعه وارد شود، آدمى كه با مطالعه است مسلط بر سخنان و مجلس و شنونده و دلها و افكار است و آدمى كه بدون مطالعه صحبت مى‏كند، گاهى مى‏شود مانند غريقى كه افتاده توى دريا و دست و پا مى‏زند كه از كجا خارج شود و چه رقم خودش را به ساحل برساند. در احاديث اهل بيت همه چيز هست، در قرآن همه چيز هست. اگر با دقت مطالعه كنيد قرآن و احاديث اهل بيت را واقعا مى‏بينيد همه چيز در اين كتابها هست، يك مقدار آن نكته‏هاى باريكى كه در احاديث اهل بيت هست دقت كنيد. من همه را تشويق و ترغيب مى‏كنم به اينكه تبليغ بروند ولى اگر كسانى به دلائلى واقعا معذور بودند و ماندند، ما هم در ماه مبارك باز امسال تصميم گرفتيم كه ان شا الله درس نهج البلاغه را بعد از نماز ظهر و عصر در مدرسه امير المومنين داشته باشيم ما هم به سهم خودمان گامى در بسط علوم اهل البيت و نشر احاديث ان شا الله داشته باشيم. به هر حال من به ياد شما خواهم بود، از طرف همه‏تان قطعا طواف مى‏كنم و شما هم دعا كنيد كه ان شا الله ما هم بتوانيم در جوار بيت الله تجديد قوا كنيم به اين نيت كه بتوانيم در باقى مانده عمرمان خدمت بهتر و بيشترى ان شا الله به اسلام‏
    و مكتب اهل بيت داشته باشيم. و اما حديث را دو مرتبه بخوانم "الراويه لحديثنا" حديث از امام صادق است، «راويه"كه مى‏دانيد صيغه مبالغه است، يك روايت نباشد مثل علامه است كه تاى آن براى مبالغه است، كسى كه بسيار روايت كند حديث ما را تنها سرسرى نخواند و عميق پياده كند" يشد به قلوب شيعتنا"دل شيعيان را با آن محكم كند، در مقابل هجوم و تهاجم فرهنگى دشمن جا نخورند "افضل من الف عابد" برتر از هزار عابد است. من اين جمله را هم فراموش كردم كه بگويم، من سال گذشته مشرف بودم ماه رمضان بود ديدم در ماه رمضان نبايد نبوديم از قم غائب باشيم، مراجعات و سوالات در ماه رمضان زياد است، تصميم گرفتم ماه رمضان را صرف نظر كنم، آخر شعبان را انتخاب كردم و در آنجا ديدم هجوم تبليغات بر ضد شيعه خيلى است. بعد از انقلاب جمهورى اسلامى مخصوصا خيلى شديد شده، كتابهاى زيادى نوشتند، سى جلد كتاب قطور بر ضد شيعه من ديدم نوشته بودند، كه با خودمان آورديم براى بررسى كردن كه چه اشتباهات عجيبى، چه دروغهاى عجيبى، چه استنباطهاى عجيبى كه اينها داستانهايى دارد كه بماند يك وقت عرض كنم خدمتتان. من از آنجا به فكر افتادم كه مشكل ما يك مساله است. يك مشكل ما اين است كه ما يك كتاب جمع و جور فشرده‏اى كه عقايد شيعه را فى الجمله مستند و صريح و حساب شده و متكى به منابع در باره تشيع نداريم و اينها هم هر چه مى‏خواهند به ما نسبت مى‏دهند. اگر ما يك كتاب فشرده‏اى در باره عقايد شيعه بنويسيم و به زبانهاى مختلف دنيا منتشر كنيم، مقدار زيادى اينها خلع سلاح مى‏شوند. دست بر نمى‏دارند ولى خيلى فرق مى‏كنند، از همان جا شروع كردم به نوشتن بعد هم آمدم در جلسات دو ماه خوانديم و آقايان هم روى آن بررسى‏هاى زيادى كردند، كتابى كوچكى است ولى خيلى روى آن كار شده است. عقايد شيعه را تحت 80 عنوان بيان كرديم، من دلم مى‏خواهد اين كتاب را همه بخوانند و كتاب به نام "اعتقاد ما"است و عربى آن هم ترجمه شده به "عقيدتنا"، انگليسى‏اش هم داديم ترجمه كنند به زبانهاى مختلف دنيا منتشر كنيم، كتابى است در حدود دويست صفحه و عقيده شيعه را تحت 80 عنوان بيان كرده است اگر ما بتوانيم اينها را در مقابل دشمن بگوييم، خيلى از تهمتها و دروغهايى كه به شيعه مى‏بندند و روى آن مانور مى‏دهند، خلع سلاح مى‏شود، اين را هم فراموش نفرماييد. و اما مساله‏اى كه باقى مانده، يك تكه از مساله سابق باقى مانده. مساله لواط به ميت است در دنباله بحث زنا. در اينجا معروف بين اصحاب ما اين است كه" بحكم الزنا بالميت"لواط هم به ميت مانند زناست يعنى همان احكام حى را دارد. اضافه تعزير هم دارد. از كسانى كه تصريح به اين معنا كرده‏اند، مرحوم سيد
    مرتضى در انتصار است - يعنى تصريح به اصل حكم - و شيخ در نهايه است و ابن حمزه در وسيله و ابن ادريس در سرائر كه ديگر منابع اينها را بگويم به درازا مى‏كشد. عبارتى از رياض مى‏خوانم كه ادعاى اجماع در اين مساله كرده است. مى‏فرمايد: «و من لاط بميت كان كمن لاط بحى سوا فى الحد"حد همان است" و لكن يعزر هنا زياده على الحد المقرر له"حدى كه برايش مقرر شده است" من القتل او الجلد"خوب قتل در حد لواط مسلم است اما جلدش مال كجاست؟ جلد مال آنجايى است كه دخول حاصل نشود كه آنجا صد تازيانه است. اگر دخول حاصل شود قتل است و اگر نشود، صد تازيانه است. «بلا خلاف"منظورم همين "بلا خلاف"بود، ادعاى" لا خلاف"است.
    (سوال و پاسخ استاد): محصن و غير محصن در باب لواط هيچ فرقى نمى‏كند فقط دخول و لا دخول فرق مى‏كند كه در صورت دخول قتل است و در صورتى كه دخول نباشد و تفخيذ و امثال ذلك باشد صد تازيانه است. اين را من از رياض نقل مى‏كنم جلد دو صفحه 500 همان اواخر است.
    (سوال و پاسخ استاد): از جمله چيزهاى كه صدق مى‏كند اگر دخول هم نباشد همه گفته‏اند: صدق لواط مى‏كند بر خلاف آنچه كه توى ذهن بعضى هست كه خيال مى‏كنند صدق نمى‏كند، لواط به هر دو قسم صدق مى‏كند. يكى‏اش حدش قتل است و يكى حدش جلد است كه مفصل در حد لواط داشتيم. اين را نقل مى‏كنيم از رياض جلد دوم صفحه 500. مرحوم سيد هم در انتصار ادعاى اجماع كرده است. او از" لا خلاف"هم بالاتر است، سيد مرتضى در انتصار ادعاى اجماع در اين باره فرموده است. انتصار هم اگر بخواهيد، «السلسله الينابيع الفقهيه"جلد بيست و سه صفحه 51. دليل بر اين مساله چيست؟" ما الدليل على هذه المساله؟"روايت خاص كه ندارد. حق اين است كه روايات خاصه بحث زنا به ميت و روايات و عموماتى كه براى زنا و لواط است در اينجا مى‏آيد و شامل اينجا مى‏شود. اما روايات خاصه: براى اين است كه اولا مى‏شود اولويت ادعا كرد. جايى كه زناى به ميت حكم زناى به حى دارد، لواط به ميت اولاست چرا؟ چون ما مى‏دانيم در نظر شارع اين موضوع مهمتر و شديدتر است. وقتى در اخف حكم مساوات بين حى و ميت جارى شده، در اشد به طريق اولى حكم مساوات است، يا از طريق اولويت وارد شويد يا نه از طريق مساوات كه در روايات وارد شده، "حرمه الميت كحرمه الحى". به نكته جالبى كه در اينجا بايد به آن توجه داشته باشيد، اين است كه دو روايت داشتيم كه مى‏گفت: احترام مرده و زنده يكى است، يك روايتش حيه و ميته دارد و يك روايت هم حى و ميت دارد. در حديث جعفى كه حديث يك باب از دو بود، داشت: «حرمه الميت كحرمه الحى"ميت داشت‏
    و ميته نداشت كه حتما بايد حمل بر جنس كنيم چون موردش زناست، بايد حمل بر جنس كنيم" حرمه الميت"به صورت مذكر" كحرمه الحى"به صورت مذكر كه اين را حمل بر جنس مى‏كنيم، هم شامل زن مى‏شود و هم شامل مرد مى‏شود و باب تغليب است. در حديث ابراهيم بن هاشم كه در باب سرقت نقل شده بود، دارد: «حرمه الميته كحرمه الحيه"مورد زنا بود حيه و ميته است كه آنجا بايد الغاى خصوصيت كنيم و بايد حمل بر جنس كنيم، به علت اينكه وقتى زنده و مرده مساوى شد، زنش هم مساوى است و مردش هم مساوى است. مگر مى‏شود در زنده و مرده زن مساوى باشد و زنده و مرده مرد مساوى نباشد؟ بلكه مثل هم است. پس هر دو حمل بر جنس مى‏شود، اما روايت جعفى واضحتر بود، مذكر شده بود و براى بحث ما مفيدتر و موثرتر است. و اما اين روايات خاصه بود كه از آن مى‏شود حكم ما نحن فيه را در مساله لواط استفاده كرد. و اما روايات عامه كه اگر نظرتان باشد آنجا گفتيم از جمله استدلالات، استدلالات به عموم زناست، «الزانيه و الزانى"اينجا هم به عمومات لواط استدلال مى‏كنيم و حى ميت را هر دو مى‏گيرد. عمومات شامل حى و ميت هر دو مى‏شود اما انصراف ديروز گفتيم: اين انصراف بدوى است و بالتامل زائل مى‏شود، انصراف پا بر جايى نيست بنابر اين هر دو را شامل مى‏شود و بحثى در اينجا نيست. و اما راجع به زيادى تعزير، نه در آنجا دليل حسابى دارد و نه در اينجا دليل حسابى دارد. بنابر اين زيادى تعزير كار مشكلى است هناك و هنا. باقى مى‏ماند دو مساله كه در يك مساله‏اش هيچ بحث ندارد كه فقط عبارتش را مى‏خوانم و تمام دلائلش را قبلا گفتيم كه مساله پنجم است. مساله پنجم راجع به شروط اربعه است، در حد همه جا بلوغ و عقل و اختيار و علم معتبر است. در حى و ميت و سرقت و شراب است در همه جا هست. اينجا هم شرايط چهارگانه در اجراى حد هست. عبارت امام در تحرير الوسيله چنين است: مساله پنج "يعتبر فى ثبوت الحد فى الوطى بالميت ما يعتبر فى الحى من البلوغ و العقل و الاختيار و عدم الشبهه"اگر شبهه‏اى در اينجا تصور شود، عدم شبهه به اعتبار يعنى علم در مقابل جهل. اين شرايط چهارگانه از اول باب حدود بوده اينجا هم هست، دلائلش را هم بارها گفته‏ايم و تكرار كرده‏ايم و نيازى هم به ذكر دلائل نداريم. اگر نظر مباركتان باشد و بارها هم گفتيم: اين شرايط چهارگانه نه تنها در اسلام است بلكه در عرف همه عقلاى دنيا همين چهار شرط براى مجازات هست. همه بلوغ را شرط مى‏كنند، همه عقل را شرط مى‏كنند، همه اختيار را شرط مى‏كنند، همه علم در مقابل جهل را شرط مى‏كنند. فبنا على ذلك؛ مساله پنجم بحثش كاملا تكرارى است و رد مى‏شويم. و اما مساله ششم كه آخرين مساله است كه فقط يك فرع استمنا باقى‏
    مى‏ماند. مساله ششم يك مقدار بحث دارد. عبارت امام (قدس سره الشريف) در تحرير الوسيله در مساله ششم اين است: «يثبت الزنا بالميته"صحبت اين است كه زنا و لواط را به ميته از چه راهى ثابت كنيم كه واقع شده؟ بينه، اقرار، علم قاضى، مختصر صحبتى در بينه اينجا هست" يثبت الزنا بالميته و اللواط بالميت بشهاده اربعه رجال" چهار نفر بايد شهادت بدهند، همانطور كه در حى شهادت چهارتا لازم بوده، در ميت هم شهادت اربع لازم است. «و قيل يثبت بشهاده عدلين"اين اضافه بحث ماست، بعضى گفته‏اند: در ميت عدلين كافى است و اربعه لازم نيست. «و الاول اشبه"چهارتا به قواعد شبيه‏تر است و قاعده اقتضاى چهارتا مى‏كند، روايت خاصى در اينجا نداريم. ما هستيم و قواعد. «و لا يثبت بشهاده النسا"اين تكرارى است" منفردات و لا منضمات"نه منفرد نه منضم.
    (سوال و پاسخ استاد): آن را تعبير به زنا مى‏كنند يعنى نسبت به زن ولو لواط هم باشد، يسمى زنا و تعبير به زنا مى‏شود. اين را توجه داشته باشيد كه آن فقط در جنس موافق است كه تعبير به لواط مى‏شود. «حتى ثلاثه رجال مع امراتين"اين را چرا" حتى" مى‏گويد؟ چون در باب زنا زناى به حى قبول مى‏شود، سه مرد و دو زن استثنائا در زناى به حى قبول است، فقط در اينجا استثناست، آيا در ميت هم مى‏توانيم اين را تعميم دهيم؟ ايشان مى‏فرمايند: تعميم ندهيم" على الاحوط فى وطى الميته و على الاقوى فى الميت"، "على الاقوى"در ميت چرا؟ چون در حى، لواط به شهادت زنها ثابت نيست قطعا، زنا ثابت مى‏شود، سه مرد دو زن در حى اما سه مرد و دو تا زن در لواط در حى نيست. در ميت هم" على الاقوى"نيست. اينكه آنجا را "على الاحوط" مى‏گويند و اينجا را" على الاقوى"مى‏گويند، چون در حى آنجا گفته شده و مشهور هم هست و روايت متعدد هم دارد ولى در لواط هيچ كس در حى هم نگفته، پس در ميت "على الاقوى"مى‏گويند و در زنا" على الاحوط"مى‏گويند. «و بالاقرار اربع مرات"با چهار بار اقرار هم ثابت مى‏شود. عمده چيزى كه ما بايد در آن يك مقدار بحث كنيم اين است كه در چهار تا و دو تا در اينجا اختلاف شديدى هست. مشهور ميان قدما اين است كه دو تا كافى است. در ميت خواه لواط و خواه زنا، هر دو را داريم مى‏گوييم اشتباه نشود، در ميت مطلقا مشهور ميان قدما اين است كه با دو نفر كافى است و مشهور ميان متاخرين اين است كه چهارتا. اگر به كلام صاحب رياض جلد دو صفحه 499 مراجعه كنيد توجه پيدا مى‏كنيد كه بين قدما و متاخرين در اين مساله اختلاف شديدى هست. دليل عمده براى چهارتا چيست؟ دليل عمده براى دو تا چيست؟ مهم همين است. عمده دليلى كه براى چهارتا ذكر شده اين است كه ما از مجموع روايات‏
    ميت كه در اينجا نقل كرديم فهميديم كه حى و ميت در اين مسائل يكى است. خوب وقتى يكى شد همه چيزش يكى مى‏شود، حدش يكى شهودش يكى، چگونگى شلاق زدنش يكى، رجمش يكى. ديگر ما نمى‏توانيم بگوييم: همه چيز در اينجا مثل آنجاست اما شهودش فرق دارد. و به عبارت ديگر؛ ما فهميديم كه حكم شارع در باب ميت بيان عمومات است يعنى عمومات زنا و عمومات لواط توسعه دارد، خوب اگر عمومات توسعه دارد در تمام جهات عمومات توسعه دارد. پس بعباره اخرى؛ از كلام شارع در باب ميت فهميديم كه تعميم عمومات دارند مى‏دهند و مى‏خواهند بگويند عمومات در آنجا و در اينجا همه يكسان است و تفاوتى ندارد. خوب اگر عمومات شامل حى و ميت مى‏شود، چهارتايش هم شامل حى و ميت مى‏شود، همه شرايط شامل حى و ميت مى‏شود. اين عمده دليل است و واقعا هم دليلى است معقول و متاخرين هم اگر اين را پذيرفته‏اند و اگر امام (قدس سره الشريف) هم اين را گفته است، معقول است. اما بزرگان قدما چرا دوتا گفته‏اند؟ عمده دليل آنها ظاهرا روايتى است كه در جلد نوزدهم وسائل است حديث باب يك از ابواب" دعوى القتل"در آنجا مقايسه‏اى مى‏شود بين قتل و زنا، راوى سوال مى‏كند كه چرا قتل دو نفر شاهد مى‏خواهد ولى در زنا چهار تا مى‏خواهد؟ امام در جواب مى‏فرمايد: در قتل يك آدم را كشته، دو شاهد شهادت مى‏دهد. اما در زنا دارد شهادت بر ضد دو طرف مى‏دهد، مى‏گويد: زيد با عمرو زنا كرده، دو شاهد براى زيد بايد بياورد و دو شاهد براى عمرو بايد بياورد لذا چهارتا بايد بياورد. امام مى‏فرمايد: در قتل دو شاهد كافى است چون يك طرفى است اما در زنا در باره دو شخص دارد شهادت مى‏دهد و چون در باره دو نفر هست، دو تا دوتا مى‏خواهد. روايت داريم و ظاهرا عمده دليل هم شده است. و لكن الانصاف كه اين روايت هيچ دلالت ندارد. اين از قبيل حكمت است و قطعا از قبيل علت نيست. و اما درست است كه زنا دو جرم است و لكن اين روايت بيان حكمت است و نمى‏تواند بيان علت باشد و الا هر كجا كه زنا يك طرفه باشد بايد دو شاهد بياورد، مثلا يكى از آن دو تا وطى به شبهه بود، زن خيال مى‏كرد شوهرش است، شوهر مى‏دانست زنا مى‏كند، مرد مى‏دانست زنا مى‏كند ولى زن خيال مى‏كرد شوهرش است. تاريكى بود نمى‏دانست، غفلت بود، شبهه از يك طرف داريم، يا بالعكس مرد مشتبه بود در روايت داريم كه زنى را عوضى بردند در حجله و كلاه سر مرد گذاشتند و مرد خيال مى‏كرد اين همان زن معقوده است و بعد معلوم شد زن معقوده نيست و ديگرى است به جاى او آورده‏اند. خوب شبهه از يك طرف مى‏شود. در اينجا دو شاهد كافى است يا چهار شاهد مى‏خواهد؟ چهار شاهد را مى‏گويند. اگر يك طرف‏
    مكره باشد يك طرف صبى باشد، يك طرف مجنون باشد، يك طرف شبهه باشد، در همه اينها چهارتا مى‏خواهد، احدى از علما نگفته در اينجاها كه زنا يك طرفى است دو شاهد باشد. پس اينها دليل بر اين مى‏شود كه آن حكمت است نه علت، بنابر اين در مساله ميت هم مثل صبى است، مثل نائم است و مثل مجنون است، مثل آدم بيهوش است. همانطور كه آنجا چهارتا مى‏خواهد، اينجا هم چهارتا مى‏خواهد و در اين مساله اشكال نيست. بعد از ماه رمضان ان شا الله يك مساله باقى مانده راجع به استمنا كه اين مهم است و بايد خوانده شود، بعد امام حكم اقليتهاى مذهبى را فرموده‏اند كه اين جزو مسائل مورد ابتلاست كه تعقيب مى‏كنيم ان شا الله الرحمن.
    پايان‏