پنج شنبه 27 ارديبهشت 1403 - 6 ذيقعده 1445 - 16 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب حدود (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 116
متن
بسم الله الرحمن الرحيم"
بعضى از آقايان دو سوال كرداند من آنها را جواب بدهم راجع به درسهاى قبل، يكى راجع به درس ديروز است كه ظاهر كلام شيخ طوسى اين بود كه ايشان در وطى بهيمه قائل به حد است و قائل به تعزير نيست، ما از كلام ايشان اين را فهميديم، نوشتهاند در كلمات سابقش وقتى وارد بحث بهيمه مىشود كه ما سابق نقل كرديم در آنجا تصريح مىكند كه تعزير در وطى بهيمه است چطور؟ اينجا شما مىگوييد: ظاهر كلامش حد است؟ يعنى بين دو كلام شيخ طوسى در بحث گذشته كه مىگفت تعزير و اينجا كه مىگويد حد، منافاتى هست. البته حق اين تنافى است ولى بعيد نيست كه گاهى بزرگان از فتاواى خودشان برگردند، از اينكه ظاهر اين عبارت حد است بحثى نيست، ظاهر عبارت سابقش بلكه صريحش تعزير است، بحثى نيست، ممكن است تغيير فتوا باشد و نگوييد: در اين فاصله به اين كمى، تغيير فتوا چطور ممكن است؟ گاهى اين بحث را تا به يك جائى مىرساند، مىخورد به تعطيلات، بعد سه ماه و 4 ماه و 5 ماه ديگر ممكن است كه بحث را ادامه دهد فتاواى سابق در نظر نيست، تجديد نظرى ممكن است كه پيدا شود. و سوال ديگر اينكه مىگويند: در بعضى از كلمات امام صادق (ع) در مورد بعضى از حيوانات دريا كه امروز دلفين مىگويند، بحثى ديده مىشود و امام اين حيوان دريائى را مىفرمايد: خداوند اين بهيمه را اينطور آفريده است، كلمه بهيمه را به بعضى از حيوانات دريائى اطلاق كرده است. معلوم مىشود كه بهيمه معناى عامى دارد، در حالى كه شما گفتيد: بهيمه همان چهارپايان حلال گوشت صحرايى است. جواب اين است كه ما عرض نكرديم كه بهيمه قابل اطلاق بر غير اينها نيست بلكه گفتيم كه عرفا انصراف دارد، وقتى گفته مىشود كه" احلت لكم بهيمه الانعام"نظر مىرود در همين بهائم معمولى ولو اينكه لغتا محال نيست كه اطلاق شود ولى آن اطلاقات شاذ و نادر است و انصراف ذهن ثابت است، پس صحت اطلاق بر بعضى از حيوانات دريائى مانع از انصراف ذهن نيست. و اما بحث امروزمان مربوط به مسئله چهارم است، مسئله چهارم در باره وطى اموات است، عبارت امام در تحرير الوسيله چنين است - مسئله سوم را عرض كرديم كه مسئله تكرارى است، دليل همان دليل است، بحث همان بحثهاى سابق است و چيز اضافهاى ندارد و ما از آن گذشتيم - امام در مسئله چهارم مىفرمايد: «الحد فى وطى المراه الميته كالحد فى الحيه"وطى مراه ميته حدش مانند حد مراه حيه است، "رجما مع الاحصان و حدا مع عدمه"اگر
محصنه باشد رجم و اگر غير محصنه باشد حد دارد، البته خوب بود به جاى حد مىفرموند: جلد چون مقابل رجم، جلم است ولو هر دو حد است، حالا تعبير تحرير الوسيله ما كه اين است "بتفصيل مر فى حد الزنا"با آن شرايط، محصنه كيست؟ غير محصنه كيست؟" و الاثم و الجنايه هنا افحش"گناه و جنايت در اينجا افحش و اعظم است، «و عليه تعزير زائد على الحد"در اينجا علاوه بر حد، تعزير هم دارد، چرا؟ چون افحش است "بحسب نظر الحاكم"تعزير هم به حسب نظر حاكم است. مدعا اين شد كه بين حى و ميت و حيه و ميته فرقى نيست، هر حكمى كه در حى است در ميت است و هر حكمى كه در ميت است در حى است. در اينجا من نكتهاى را امروز من بگويم ولى وارد بحثش نمىشوم فقط مطالعهاى بكنيد براى فردا ان شا الله كه آيا تجاوز به ميت از قبيل تجاوز به عنف نيست؟ اگر كسى را بيهوشى كنند و به او تجاوز كنند، آيا اين تجاوز به عنف است يا نه؟ تجاوز به عنف دائما اعدام است، جلد ندارد، دائما عدام است، آيا تجاوز به ميت، شبيه تجاوز به عنف نيست؟ اگر تجاوز به عنف باشد، بايد حكمش هميشه اعدام باشد. (س:...) (پاسخ استاد:) سوال مىكنم اگر زنى را ببرند و بيهوش كنند و به او تجاوز كنند آيا تجاوز به عنف هست يا نيست؟ اين علامت استفهامى از سابق در ذهن من بوده، مىرسيم و بحث مىكنيم، من هم فتوايى ندادم نه اين طرف و نه آن طرف، ولى گفتم اين را در فكر باشيد چون گاهى سئوالاتى هم از دادگاهها مىكنند در باره اشخاصى را كه مثلا در خواب تجاوز كنند، مست كنند و تجاوز كنند، بيهوش كنند و تجاوزش كنند، آيا تجاوز به عنف است؟ آيا تجاوز به عنف نيست؟ آيا تجاوز به عنف اين است كه حتما گلايز به او شود، يا نه ماده مخدرى بدهد آيا تجاوز به عنف مىشود؟ اينها مسائلى است كه در ذيل آن بحث ما مىتوانيم اشارهاى كنيم چون امروز هم محل ابتلاست. (س:...) (پاسخ استاد:) اصلا ببينيد كسى در اين باره صحبت كرده يا نه؟ اين يك مسئله است، تا برسيم و در باره آن صحبت كنيم. اين مسئله از نظر اقوال، مشهور و معروف بين اصحاب ما اين است كه در متن تحرير الوسيله آمده است، بين اصحاب ما مشهور و معروف اين است، چند قسمت از اقوال علما را نقل مىكنيم كه اينها ادعاى عدم الخلاف بلكه ادعاى اجماع كردهاند در اين مسئله، كه حكم حى و ميت يكى است. اول كلامى از صاحب رياض نقل مىكنم، ايشان مىفرمايد: «و وطى المراه الميته كوطى الحيه فى الحد و اعتبار الاحصان"فرق بين محصن و غير محصن" و اعتبار الاحصان و غير ذلك بلا خلاف بل عليه الاجماع فى ظاهر بعض العبارات و هو الحجه"يعنى اجماع به قدرى محكم بوده كه از نظر صاحب رياض دليل بوده، «و هو الحجه مضافا الى كونه زنا اجماعا"اين
جمله را هم جزو ادله در نظرتان باشد، به اطلاقات ادله زنا مىخواهم بچسبم كه اين هم صدق زنا مىكند، "مضافا الى كونه زنا اجماعا كما فى الانتصار"سيد مرتضى (رضوان الله تعالى عليه) در انتصار فرموده اين زناست بالاجماع، «فيدخل فى عموم ما دل على احكامه"يعنى تمام احكامى كه براى زناست، اينجا هم هست و عمومات شامل مىشود، اين دليل درست است، درست نيست، انصراف دارد، ندارد، بعدا مىگويم، و فعلا نقل اقوال داريم مىكنيم، اين هم از جلد دوم رياض نقل مىكنيم، آخر ابواب حدود است رياض كه دم دست ما بود شماره صفحه ندارد، آخر ابواب باب حدود است جلد دوم، آخر حدود صفحه آخر. و اما صاحب جواهر (رضوان الله تعالى عليه) هم مىفرمايد: «بغير خلاف اجده بل يمكن تحصيل الاجماع عليه"ايشان هم ادعاى اجماع مىفرمايد" بل يمكن تحصيل الاجماع عليه"اين هم جواهر جلد 41 صفحه 644. كلامى كاشف اللثام دارد يك تكه كوچكش را نقل مىكنم، مىفرمايد:" من وط ميته اجنبيه بلا شبهه"دقت كنيد اين هم نكتهاى دارد كه بايد در ذيل بحث بگوييم ان شا الله، «من وط ميته اجنبيه"اگر زن ميته اجنبيه غير از همسر خودش را" بلا شبهه"يعنى همسر را با غير همسر اشتباه نكند، شبهه اين است كه غير از همسر را با همسرش اشتباه كند، دو ميت را بگذارند در قبر، قبرهايشان اشتباه كند مثلا. «كان زانيا اتفاقا كما فى الانتصار و السرائر"انتصار سيد مرتضى و سرائر ابن ادريس. اين هم كشف اللثام جلد 2 صفحه 410 مىباشد. در اينجا توى پرانتز يك جمله بگويم و فكر كنيد در مورد آن تا آخر كار، و آن اين است كه اگر با همسر خودش بعد الموت مواقعه كند، اين چه حكمى دارد؟ جايز است يا نه؟ صاحب جواهر ذيل مسائل اين بحث تصريح مىكند كه اگر با همسر خودش هم باشد تعزير دارد و ظاهرا هم اجماعى باشد، چون از او جدا مىشود و عده وفات نگه مىدارد، هم بيگانه است هم نيست، مثلا مىتواند غسل بدهد ولى در عين حال تمام احكام زوجه ندارد، اين را بعد متعرض شدهاند كه بعدا بحث مىكنيم. و اما از كلمات عامه چه چيزى استفاده مىشود؟ مرحوم سيد مرتضى (رضوان الله تعالى عليه)، در كتاب انتصار مىگويد: اين از منفردات اماميه است، اين مسئله كه حى و ميت در باب زنا فرق نمىكند از منفردات اماميه است و هيچ موافقى هم از باقى فقها نيست، «لا نعرف له موافقا من باقى الفقها"يعنى از فقهاى عامه هيچ كس وافق نيست. بعد استدلال به اجماع طائفه مىكند، باز هم اجماع است، دقت كنيد، سيد مرتضى هم استدلال به اجماع طائفه مىكند، اين قسمت را از جوامع الفقهيه نقل مىكنيم، چاپ قديمش يك جلد بزرگ است صفحه 199. از كلام سيد مرتضى چه چيزى استفاده كرديم؟ از كلام سيد
مرتضى استفاده كرديم كه اهل سنت هيچ كدام موافق ما نيستند ولى در مغنى ابن قدامه غير از اين است. ابن قدامه از فقهاى معروف عامه در كتاب مغنى در جلد 10 صفحه 148 وارد اين مسئله مىشود، مىگويد: «فيه قولان"اهل سنت دو قول دارند: يك قول از اوضاعى كه يكى از فقهاى آنهاست نقل مىكند، "عليه الحد"چرا؟" لصدق الزنا". پس معلوم مىشود اوضاعى موافق ماست، همان حد زنا را در اينجا جارى مىداند، بلكه مىگويد: «اعظم ذنبا"است، «اكثر اثما"است، عين حرفى كه ما مىزنيم اوضاعى هم از فقهاى عامه دارد ولى قولى نقل مىكند كه" لا حد عليه"است و اين را از حسن بصرى و بعضى ديگر نقل مىكند. دليلش هم اين است كه ميت صدق زنا نمىكند و از كار افتاده است و موجود بى جان است و صدق نمىكند و از اين قبيل حرفها. از اين كلام معلوم مىشود كه در بين عامه دو قول است، سيد مرتضى چرا فرمود كه اين از منفردات اماميه است؟ شايد توجيهش اين باشد كه اكثريت قريب به اتفاق عامه قائل به عدم حد هستند، قليلى قائل هستند، و لذا سيد مرتضى اين را جزو منفردات اماميه شمرده است. جمع بندى اقوال كنيم و رد شويم و برويم سراغ ادله. جمع بندى اقوال اين شد كه بين ما مسئله اجماعى است، همان حد زنا و تعزيرى هم اضافه دارد، اما بين عامه شايد مشهور عدم باشد ولى قول به موافقت ما هم در بين عامه هم هست، اين جمعبندى اقوال مسئله. البته اجماع در اينجا اجماع مدركى است و نمىتواند دليلى براى ما بشود ولى مايه دلگرمى است، اجماع و شهرت در هر مسئلهاى باشد مايه دلگرمى است، اجماع مدركى يا شهرت دليل نمىشود، ولى انسان را دلگرم در مسئله مىكند و مويد خوبى خواهد بود. و اما عمده دليل مسئله روايات خاصه است تا بعد ببينيم صدق زنا مىكند و ادله عامه شامل خواهد شد يا نه؟ روايت خاصه است كه در خصوص ميته وارد شده، چندين روايت داريم. حديث اول: حديث 1 از باب 2 است از ابواب وطى بهيمه و اموات، روايت از عبدالله بن محمد جعفى است، عبدالله بن محمد جعفى محل كلام است، بنابر اين سند حديث از نظر ما كامل نيست ولى مىدانيد كه احاديث كه متضافر كه شوند، قوى مىشود، اينجا متضافر است و به علاوه معمول بهاى اصحاب است فلذا ما سختگيرى در اينجا و در اسناد روايات نمىكنيم ولو اينكه در ميانش روايت معتبر هم داريم، و اگر نداشته باشيم هم مهم نيست، "عن ابى جعفر (ع) فى رجل نبش امراه فسلبها"نبش قبر زنى كرد و كفش را دزديد، «فسلبها ثيابها، ثم نكحها"تجاوز هم كرد، «قال: ان حرمه الميت كحرمه الحى"احترام ميت مانند احترام حى است، "تقطع يده لنبشه"اينجا از جاهايى است كه قطع يد مىشود، «لنبشه و سلبته الثياب و يقام عليه الحد فى الزنا"حد زنا هم بار مىشود" ان احصن
رجم"اگر متجاوز داراى همسرى باشد، زناى محصن مىشود، "رجم"، رجم است، «و ان لم يكن احصن جلد ماه"اين صريحترين روايات باب است، اول هم خوانديم به خاطر صراحتش ولو از لحاظ سند مشكل دارد، مهم اينجا دلالت است و صراحت داشت. حديث دوم حديث دوم همين باب است" عن ابن عمير عن بعض اصحابنا عن ابى عبدالله (ع) « صدر حديث رجالش خوب است، «محمد بن على ابن محبوب" است "ايوب بن نوح"است" حسن بن على بن فضال"است همه اينها ثقات هستند، ابن ابى عمير از بزرگان و معاريف است، «عن بعض اصحابنا"اين چون مرسله مىشود ولى مىدانيد معروف اين است كه ابن ابى عمير" لا يرسل الا عن ثقه"خودش مىگويد: كتابهاى من از دستم رفت، احاديث به ذهنم مانده، اما روات به ذهنم نمانده، ولى من مطمئن هستم تمام رواتى را كه من از آنها نقل مىكنم، احاديثى را كه من از آنها نقل مىكنم، افراد ثقاتى بودند و از غير ثقه حديثى به اين صورت" عن بعض اصحابنا" نقل نمىكنم. بنابر اين حديث، حديث قوى و معتبرى مىشود از نظر سند و اين امتياز را بر حديث قبلى دارد، «عن ابى عبدالله (ع) « دلالتش به مانند قبلى نيست ولى خوب است، «فى الذى ياتى المراه و هى ميته قال: وزره اعظم من ذلك الذى ياتيها و هى حيه" گناهش بيشتر است، حالا اين "وزره اعظم"مختصر ابهامى دارد كه آيا اين گناه آخرتى است، كيفر روز جزايش بيشتر است يا نه مجازات دنيوى آن هم بيشتر است؟ اگر حمل كنيد بر وزر آخرت، دلالتى بر بحث ما نخواهد داشت، اگر حمل كنيد بر وزر دنيا، تعزيرش را خواهد داشت ولى انصاف اين است كه ظهور دارد در اعم وقتى كه وزرش اعظم باشد، معنايش اين است كه حد هم جارى مىشود، بنابر اين اظهر است در اينكه در دنيا و آخرت وزر او اعظم بوده باشد. حديث ديگرى هم داريم حديث 6 از باب 19 از ابواب حد سرقت، قبلا اين حديث را خوانديم حديث 6 از باب 19 روايت مرحوم مفيد است در كتاب اختصاص، «عن على بن ابراهيم بن هاشم عن ابيه"، اين هم مرسله است به علت اينكه شيخ مفيد از على بن ابراهيم بن هاشم نقل مىكند، على بن ابراهيم از پدرش ابراهيم بن هاشم ولى" قال: لما مات الرضا"ابراهيم بن هاشم زمان حضرت امام رضا را به طور مسلم درك نكرده است. فعلى هذا بين ابراهيم بن هاشم و امام على بن موسى الرضا (ع) واسطه يا واسطههايى بوده است، چه كسى بوده؟ نمىدانيم، ولى از نظر ابراهيم بن هاشم واسطهها واسطههاى مسلمى بوده لذا به طور قاطع اسناد مىدهد اين حديث را به امام رضا (ع). مرسله خوبى است، «لما مات الرضا (ع) حججنا فدخلنا على ابى جعفر"راوى مىگويد: هنگامى كه امام على ابن موسى الرضا (ع) از دنيا رفتند، ما حج كرديم در عين حال در حالات ابراهيم بن
هاشم هم نگاهى بكنيم و ببينيم كه عمرش طولانى بوده كه زمان حضرت امام رضا را درك كرده باشد، اگر آن باشد كه حديث، حديث معتبرى مىشود، «حججنا فدخلنا على ابى جعفر"اين ابى جعفر، ابو جعفر بن جواد امام نهم است" و قد حضر خلق من الشيعه"جماعت كثيرى از شيعه در آنجا حاضر بودند، «الى ان قال":حديث مفصل است اينجا مورد بحث ماست، "فقال ابو جعفر: سئل ابى"يعنى امام جواد از پدرش امام رضا (ع) حديثى نقل كرد، «فقال ابو جعفر سئل ابى عن رجل نبش قبر امراه، فنكحها" تجاوز هم كرد" فقال ابى: يقطع يمينه للنبش و يضرب حد الزنا"صريح است در ما نحن فيه، «فان حرمه الميته كحرمه الحيه"احترامشان يكى است و فرقى بين حى و ميت در اين مسئله نيست. دلالت خوب است و سند آن مشكل را دارد، ببينيم اگر على بن جعفر بتواند زمان امام جواد را درك كند، آنوقت آن مشكل هم حل مىشود. مهم اين است كه سند در اينجا براى ما مشكلى ندارد، دلالت، دلالت خوبى است، اين سه حديث مثل هم هستند، هر سه يك مضمون را دارند، يعنى همان احترام حى را دارد. بنابر اين اگر محصنه باشد رجم است و اگر غير محصن باشد جلد است، ولى ذيل اين حديث، اين نكته را هم حيفم مىآيد كه نخوانم چون محل بحث است و بارها در منابر هم گفتهايد و تفسيرش هم كردهايد، يا در تفسيرش ماندهايد، «فقال: يا سيدنا تاذن لنا عن مسئلك؟"اجازه مىدهيد باز هم مسئله سوال كنيم؟" قال: نعم فسالوه فى مجلس عن ثلاثين الف مسئله"سى هزار مسئله "فاجابهم فيها"جواب همه را حضرت در آن مجلس داد، «و له تسع سنين"در حالى كه ساله بيشتر نبود. مسئله 9 ساله بودن مشكلى ندارد، بعد از آن كه قرآن مجيد در مورد حضرت مسيح مىگويد: «قال انى عبدالله آتانى الكتاب و جعلنى نبيا"و جاى ديگر" و آتيناه الحكم صبيا"در باره يحيى اينها مشكلى ندارد، سن در ائمه هدى و انبيا مسئله نيست. و اما مشكل 30 هزار تا، حساب سر انگشتى من مىكنم، اگر هر دقيقه يك سوال و يك جواب باشد، 30 ثانيه سوال و 30 ثانيه جواب، 500 ساعت تمام وقت لازم است به علت اينكه يك ساعت 60 تا سوال مىشود و ده ساعت 600 تا سوال مىشود، 100 ساعت 6000 تا سوال مىشود، 500 ساعت 30000 تا سوال مىشود، اگر دو برابر اين باشد يعنى در هر دقيقهاى 2 تا سوال، 2 تا جواب، هر سئوالى 15 ثانيه و هر جوابى 15 ثانيه، باز هم مىشود 250 ساعت، اگر 8 تا سوال و جواب در دقيقه كنيد كه على العاده، ديگر بيشتر از اين تصور نمىشود، 125 ساعت تمام مىشود، خوب حالا اگر بخواهند روزى 10 ساعت هم صحبت كنند، 12 روز طول مىكشد، اگر شبانه روز بحث كنند 6 روز طول مىكشد، يك هفته طول مىكشد، دو هفته و يك ماه، به يك حساب 50 روز، حالا هر رقم كه
مىخواهيد شما حساب كنيد ما با شما مماشات مىكنيم، اين" فى مجلس واحد"، چگونه تصور مىشود؟ مرحوم علامه مجلسى در جلد 50 بحار الانوار وارد اين مسئله شده و 7 جواب داده است، بحار الانوار صفحه 93 است ظاهرا جلد 50. بعضى از اين جوابها خيلى به دل نمىچسبد من جوابهائى را كه قابل قبول است عرض مىكنم. يك جواب كه شايد مشهورترين جواب باشد و قابل قبولترين جواب باشد اين از قبيل" باب ينفتح منه الف باب"باشد كه پيغمبر اكرم هزار باب از علم به حضرت على (ع) ياد داد و از هر بابى هزار باب منفتح شد، امام امهات مسائل را فرموده و از مجموع اين شايد امام هزار مسئله را فرموده و از اين هزار تا مسئله 30 هزار تا مسئله يا 500 تا مسئله را فرموده، 30 هزار تا مسئله از آن استنباط شده است، از قبيل" باب ينفتح منه الف باب"ممكن است اين يك جواب است كه موجه است. جواب دوم اين است كه بگوييم: "مجلس واحد"به قول مرحوم مجلسى" كمنى"كه اينها مدتى در منى بودند ولى منى چند روزى بيشتر نيست باز با حساب منى جور در نمىآيد كه مرحوم مجلسى مىفرمايد در منى، مىگويد: «مجلس واحد"يعنى مكان واحد، مدينه بوده، مكه بوده، همه روز جمع مىشدند در مسجد پيغمبر، آنجا حضرت جواب را گفت تا يك ماه، «فى مجلس واحد"يعنى "مكان واحد"، ولو فى ايام متعدده باشد، مثل اين است كه بگوييم: ما در مجلس واحد در مسجد اعظم بحث حدود را تمام كرديم، يعنى در مكان واحد بوده، اين هم راه حلى است كه لا باس به است. جواب سومى كه لا باس به است اين است كه سئوالات شبيه بوده، صد نفر يك سئوال داشته، جواب داد از مسائل اينها يعنى سئوالات اينها و سئوالات مشابه بوده و چون مشابه بوده امام با يك جواب اينها را جواب مىداده، اين سه تا جواب، جوابى است كه لا باس به است كه حل مشكل مىكند. اما جوابهاى ديگرى كه ديگران دادهاند كه اين از قبيل طى الارض است، طى اللسان است، همانطور كه طى الارض براى اوليا الله بوده، طى اللسان هم بوده. بعضى از جوابها درويشى است در اينجا، به علتى كه امام طى اللسان داشته و مردم كه نمىفهمند، مردم سئوالشان را چكار مىكردند؟ مگر بايد بگوييم: مردم هم طى اللسان بودهاند، با قلب امام افاضه مىشده و از قلب امام به قلب مردم، از قلب مردم به قلب امام، اينها جوابهايى نيست كه ما بتوانيم اينها را چيز كنيم، بنده يك جمع بندى كنم. «تلخص من جميع ما ذكرنا"اينكه روايت به اندازه كافى در مسئله متعدد داريم و اصحاب هم موافق با اين فتوا دادهاند، از اين نظر روايات معتبر است فقط يك دانه حديث معارض داريم كه بايد اين حديث را در يك، دو دقيقه من بخوانم و جواب بدهم و اين مسئله خوردهريزهايش براى ما باقى مىماند، حديث معارض اين
است" عن ابى حنيفه"اين كدام ابى حنيفه است؟ حديث 3 از باب 2 از ابواب نكاح بهائم و اموات، «عن ابى حنيفه"آيا ابى حنيفه معروف است؟ يا نعمان بن ثابتى داريم كه يكى از صحابه است، صحابه يعنى ائمه است كه ابو حنيفه لقب مىكردند "قال: سئلت ابا عبدالله عن رجل زنا بميته، قال لا حد عليه"اين با صراحت مخالف ان است كه تا به حال گفتيم به فرض كه سند اين حديث درست باشد، آيا عند التعارض در مقابل آنها مقاومت مىتواند داشته باشد؟ نه! از جهاتى قابل تعارض نيست. اول: شهرت فتوائى و شهرت روائى، مطابق آن روايات است. ثانيا: «ما خالف العامه"است. بنابر اين كه" مما انفردت به الاماميه"باشد، اكثريت عامه مخالف باشند در اين مسئله و مطابق" لا حد عليه"باشند، پس شهرت اين طرف و مخالفت عامه هر دو سبب مىشود كه ما اين را بگوييم. بعضى خواستهاند جمعى دلالى كنند و بگويند: «لا حد عليه"اين استفهام است، امام فرمود: «لا حد عليه"، عقلت اجازه مىدهد كه حدى نداشته باشد؟! استفهام انكارى است. فبنا على ذلك قابل جمع نيست و به تعارض كشيده شده و شكى نيست كه مرجحات مىآيد آن طرف، تا به اينجا اين مسئله تمام شد، خورده ريزهايش براى فردا ان شا الله.
پايان
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...