پنج شنبه 27 ارديبهشت 1403 - 6 ذيقعده 1445 - 16 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب حدود (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 115
متن
بسم الله الرحمن الرحيم"
مسئله اولى در وطى بهيمه تمام شد. اما مسئله دوم كه مربوط به طرق اثبات آن است، عبارت تحرير الوسيله را مىخوانم" المسئله الثانيه: يثبت ذلك"، «ذلك"اشاره به مسئله وطى بهيمه است "يثبت ذلك بشهاده عدلين"دو نفر عادل شهادت دهند" و لا يثبت بشهاده النسا، لا منفردات و لا منضمات"تنهايى چهار زن شهادت دهند، كافى نيست و دو زن و يك مرد هم ضميمه شوند كافى نيست" و بالاقرار ان كانت البهيمه له" اگر بهيمه مال خودش باشد و خودش مالك باشد، اقرارش سبب مىشود كه تمام احكام از تعزير و ذبح و احراق لحم و همه و همه بار مىشود" و بالاقرار ان كانت البهيمه له و الا يسقط التعزير"يعنى بهيمه مال ديگرى است و اقرار كرد، از ميان تمام احكام فقط تعزير ثابت مىشود و ذبح و احراق و نفى بلد، نه. «و الا يسقط التعزير باقراره و لا يجرى على البهيمه سائر الاحكام الا ان يصدقه المالك"غير مالك اقرار كند و مالك هم تصديق كند. اين مسئله، مسئلهاى است كه به يك معنا تكرارى است، تا به حال ذيل همه مباحث حدود و تعزيرات اين مسئله را داشتيم كه "بماذا يثبت؟"و عمدتا هم گفتيم كه به سه چيز ثابت مىشود: يكى بينه و ديگرى اقرار و ديگرى علم قاضى كه باز در اين جا امام دو قسمت را بيشتر بيان نفرمودند و علم قاضى را شايد موكول به وضوحش كردهاند. بنابر اين همان مسئلهاى است كه مكررا داشتيم و در اينجا هم روايت خاص و دليل خاص نداريم ولى در يك ريزهكاريهايى با مسائل قبل تفاوتهايى دارد و به خاطر همين است كه ما اين مسئله را دو باره عنوان كرديم. اول برويم سراغ علم قاضى كه ايشان نفرمودند كه آن معناى مسلمى است، علم قاضى در تمام ابواب حدود موثر است و هكذا در ابواب حقوق منتها ما گفتيم كه علم قاضى بايد يا از طريق حس باشد و يا قريب به حس" المبادى الحسيه او القريبه من الحس" شرح آن را داديم قبلا و علم قاضى اينجا هم حاكم است. اما بينه: در مورد بينه مقدارى از كلمات را اشاره كنم بعد برويم سراغ دليلش. مرحوم صاحب جواهر مىگويد: بينه و شاهد عدلين در اينجا كافى است، "من دون خلاف اجده"منتها تعبير مىكند به" بلا خلاف محقق اجده"معلوم مىشود كه خلافى هست اما محقق نيست، مىرسيم نسبت به شيخ طوسى (رحمه الله عليه) داده شده كه ايشان مخالف است، نه! محق نيست ثابت نيست و در واقع شبيه اجماع است. اين را صاحب جواهر در جلد 41 صفحه 642 نقل فرمودند. مرحوم فاضل اصفهانى در كشف اللثام ايشان هم
مىفرمايد: «و يثبت الفعل بشهاده عدلين و كلام المبسوط ربما يعطى اشتراط اربعه رجال او ثلاثه مع امراتين"كلام مبسوط شايد قطعى نيست، شايد اعطا مىكند اشتراط اربعه رجال را، يا سه مرد و يا دو زن، بيايند شهادت دهند. بعد از آنكه اين مطلب تمام شد، مىگويد: عدلين موافق مشهور هستند، يعنى شهادت عدلين كفايت مىكند كه مشهور هم قائل به كفايت شهادت عدلين است. صاحب جواهر گفت: خلافى نديدم و ايشان مىگويد: مشهور است، اين هم كشف اللثام ج 2 ص 411 است. اما عبارت مبسوط مهم است و دقت بفرماييد ببينيم كجاى اين مخالفت است، آيا به طور قاطع مبسوط مخالف است و چهار شاهد را شرط مىكند يا نه مبسوط مخالف نيست "بلاخلاف محقق ربما يعطى مخالفه المشهور"چرا؟" و قال فى المبسوط":بعد از اينكه احكام بهيمه موطوئه را مىگويد، عبارت اين است: «فاما الشهاده عليه فلا يقبل الا اربعه رجال"خيلى صريح به نظر مىرسد پس چرا خلاف محققى نيست؟ دقت كنيد اين نكته دارد ببينيم از كجا مىفهميم؟ كه مقصود مخالف نيست. تكرار مىكنم" فاما الشهاده عليه فلا يقبل الا اربعه رجال و كذلك اللواط و الزنا"يعنى اين سه مثل هم است. (س:...) (پاسخ استاد:) مشهور قائل شده بودند به عدلين و مبسوط مخالف است شايد مخالف است و شايد هم مخالف نباشد، حالا عبارت مبسوط را مىخوانيم ببينيم كه واقعا مخالف جدى است يا مخالف قطعى نيست؟ ايشان مخالف است، اما آيا مخالف جدى است يا نيست؟ ديگران دو شاهد گفتهاند، مبسوط چهار شاهد گفت. تا اينجا كه با صراحت مخالف است پس چرا" بلا خلاف محقق"گفته؟ كلام مبسوط پيش صاحب جواهر نبوده؟ فقط نگاه به كلام كاشف اللثام گفته" ربما يعطى"اصل "ربما يعطى"كانه خلاف محققى كشفى نكرده، كلام شيخ طوسى هم پيش صاحب جواهر نبوده و لذا به عنوان "من دون خلاف محقق"ذكر كرده ولى اينطور نيست. كلام مبسوط را ادامه بدهم" فاما الشهاده عليه فلا يقبل الا اربعه رجال و كذلك اللواط و الزنا و قال بعضهم: مثل ذلك"، "بعضهم"ضميرش به چه كسى بر مىگردد؟ لابد به فقهاى ما برمىگردد" و من قال: يوجب التعزير منهم"اينجا را دقت كنيد "و من قال يوجب التعزير، منهم من قال مثل ما قلنا"، «مثل ما قلنا"يعنى چه؟ يعنى چهار شاهد، آنهايى كه قائل به تعزير هستند، آنها هم چهار شاهد گفتهاند" و منهم من قال: يثبت بشهاده رجلين". خلاصه كلام شيخ در مبسوط اين است كه اول محكم مىگويد كه در وطى بهيمه چهار شاهد عادل لازم است، بعد مىگويد: آنهايى كه قائل به تعزير شدهاند، بعضى چهار شاهد گفتهاند و بعضى دو شاهد گفتهاند، آيا شيخ در مبسوط با اين عبارتش مخالف در اين مسئله هست با ما يا مخالف نيست؟ ظاهر اين است كه
مخالف نيست ولى آدم خيال مىكند كه صريحا مخالف است. از كلام مبسوط استفاده مىشود كه ايشان قائل به حد بوده نه تعزير، مىگفته حد زنا هست، بنابر اين 4 تا شاهد مىخواهد. تكرار مىكنم از ذيل كلام مبسوط استفاده مىشود كه ايشان در وطى بهيمه قائل به حد بوده مانند حد زنا و لذا 4 شاهد را معتبر دانسته مانند او و لذا در ذيل آن مىگويد: «و من قال بالتعزير"يعنى ما قائل به حد هستيم" و من قال بالتعزير"بعضى 4 شاهد گفتهاند و بعضى 2 شاهد گفتهاند پس شيخ طوسى از مخالفت رفت كنار و ما كه قائل به تعزير هستيم، شيخ طوسى با ما مخالف نيست اما" منهم من قال"يك گوينده مجهول الهويهاى در اين وسط هست كه قائل به تعزير هم هست و 4 تا را لازم مىداند. (س:...) (پاسخ استاد:) ايشان در مبنا با ما مخالف است، حالا كه ما قائل به تعزير شديم، ايشان با ما مخالف هست يا نيست؟ چون حد مىگويد، پس اگر قائل به تعزير مىشد با ما مخالف نبود، نگوييد: شيخ طوسى مخالف است با ما بلكه مبنا با ما مخالف است، او قائل به حد است و ما هم اگر قائل به حد بوديم مىگفتيم كه 4 تا. صحبت اين است كه وقتى مبنا مسلم شد كه غير از تعزير هيچ چيزى نيست، حالا مىخواهيم ببينيم 2 تا لازم است يا 4 تا؟ شيخ طوسى در اينجا با ما مخالف نيست، مىگويد: «منهم من قال مثل ما قلنا و منهم من خالف"خود شيخ طوسى مىگويد: اين بنا بر قول به حد 4 تاست. (س:...) (پاسخ استاد:) پس مخالفت شيخ طوسى بر ما ثابت نيست" لم يثبت مخالفته"به علت مبناى ايشان با ما مخالف است. (س:...) (پاسخ استاد:) نكته اصلى اين است كه شيخ كه 4 تا شاهد مىداند، چون در اينجا قائل به حد است، پس مبنايش از ما جداست، وقتى ما بياييم در مبناى خودمان كه تعزير است، ايشان مخالفتى با ما نكرده است" بلا خلاف محقق"است. اين كه صاحب مىگويد: «بلا خلاف محقق"اين حرف خوبى است. حرف كاشف اللثام خوب نيست چون مىگويد: «ربما يعطى لزوم اربعه رجال"نه!. كلام شيخ بر مبناى اين است كه ما حد را جارى بدانيم در بهيمه، كالزنا و اللواط مىگويد 4 تا، اما بر مبناى اين كه مىگويد: تعزير است "كما هو المسلم عندنا" ايشان مخالفت محققى با ما ندارد" ربما يعطى"هم نيست. پس نكته كلام جواهر كاملا اينجا روشن شد كه چرا مىگويد: «بلا خلاف محقق عندنا"جواهر يك كلمهاش هم خيلى معنا دارد، اين كلمه" خلاف محقق"توضيحاتش اينهايى بود كه عرض كردم. (س:...) (پاسخ استاد:) يعنى قائلين به تعزير هم بعضيهايشان 4 تايى قائل هستند. پس معلوم مىشود يك قائل به چهار تايى هست اما شيخ طوسى نه، يك قائل به 4تايى هم هست كه مجهول الهويه است. (س:...) (پاسخ استاد:) او مىگويد كه 4 تا با اينكه قائل به تعزير است مثل ما قائل كه به حد هستيم" مثل ما قلنا"يعنى مثل مائى كه قائل به حد
هستيم آنهم 4 تا مىگويد يعنى يك قائل مجهول الهويهاى به 4 تا در تعزير هست، اما آن شيخ طوسى نيست. به هر حال اين عبارت مبسوط را برويد دقت كنيد، نكتهاى در آن هست كه هماهنگ با كلام جواهر است اما هماهنگ با كلام كاشف اللثام نيست. مبسوط جلد 8 ص 7 قبلا هم نقل كردهام، ببينيم مدرك مسئله چيست؟ اينها حرف بزرگان بود، اما مدرك مسئله چيست؟ در اين مسئله ما دليل خاصى نداريم و ما هستيم و عمومات بينه، عمومات شاهد عدلين. در ابواب حقوق و حدود همه جا بينه معتبر است" الا ما خرج بالدليل"كه مىگويد 4 تا. همه جا 2 تاست" الا ما خرج بالدليل"و اينجا" ما خرج بالدليل"نيست. وطى بهيمه دليل خاصى ندارد، و العجب از كلام صاحب رياض كه ايشان مىگويد: استقرا 4 تا شاهد را ممكن است ثابت كند، اما استقرا ظنى را مىگويد، استقرا ظنى 4 تا شاهد را به ما توصيه مىكند و مىگويد: اين استقرا ظنى را اگر حجت دانستيد چه بهتر، و اگر ندانستيد اين از قبيل شبهه شود، پس مىگوييم 4 تا. تكرار مىكنم، كلام صاحب رياض اين است كه اگر استقرا ظنى بر 4 تا داريم در ابواب حدود، اگر اين استقرا ظنى براى شما معتبر بود چه بهتر و اگر نبود شبهه مىشود، و شبهه هم شد معناى آن اين است كه كمتر از 4 تا اجراى احكام نكن." فتامل"هم در آخر كار دارد. كلام صاحب رياض آيا به عقيده شما قابل قبول است؟ يعنى آيا در ابواب حدود غالبا 4 تاست؟ نه، اكثر حدود با 2 نفر ثابت مىشود، 5 تا از حدود را مىشمارم، قذف 2 نفر، سرقت 2 نفر، شرب خمر 2 نفر شاهد عادل، محارب 2 نفر، مرتد 2 نفر، اينها با 2 نفر است و مشهور با 2 نفر گفتهاند، باب زنا و لواط است كه عمدتا 4 نفر گفتهاند اين چه استقرايى است؟ كجا استقرا را بر 4 نفر داريم كه شما استقرا ظنى درست مىكنيد؟ استقرا ظنى در اين بحث نيست و شبهه هم نيست. شبهه آن است كه مشهور قائل شده باشند كه نگفتهاند بلكه مشهور گفتهاند: 2 نفر. شبهه آن است كه روايت ضعيفى داشته باشيم در اين باب كه نداريم، عمومات مىگويند: 2 تا، و استقرا هم نداريم. بنابر اين در اين مسئله نبايد ترديد كرد و همانطور كه در تحرير الوسيله فرمودهاند و مشهور هم فرمودهاند شهادت عدلين كافى است. اما زنان در باب حدود شهادتشان معتبر نيست بارها صحبتش را كردهايم كه در اينجا لازم نيست تكرار كنيم و روايات هم داريم كه شهادت زن را در باب حدود نپذيريد. البته در باب زنا استثنايى دارد، بقيه هم استثنا ندارد كه شارع مقدس نخواسته است كه زنان پايشان در اين ميدان باز شود و شهادتشان را هم قبول نكرده است و كنار باشند از اين مسائل، لابد مصالحى هست. و اما برويم سراغ اقرار، اصل اينكه اقرار از دلايل اثبات اين جرم است بحثى نيست، اجماع است، اتفاق است، ولى بحث در اين است كه يك بار اقرار
لازم است يا دو بار؟ ما در ابواب حدود معمولا يا 4 بار اقرار داشتيم يا 2 بار، شاهد هيچ كجا كمتر از 2 بار نباشد يا 4 بار يا 2 بار آيا در اينجا 1 بار اقرار كافى است يا بيشتر؟ مشهور در اينجا قائل شدهاند به اينكه 1 بار كافى است. از چند نفر نقل شده است اعتبار مرتين، مرتين در اقرار مىگويم، اشتباه نشود. از جمله اينها ابن حمزه است، ابن ادريس است، علامه در مختلف است، حالا اينها واقعا مخالف هستند يا نه؟" يحتاج الى مزيد تتبع و تامل"، ابن حمزه و ابن ادريس و مختلف از اينها نقل كردهاند مخالفت را. بنابر اين مشهور كفايت مره شد، برويم سراغ دليل. مقتضاى ادله عامه كه در باب اقرار است كه كرارا هم خدمتتان خواندهايم، هم ادلهاى كه مىگويد: «اقرار العقلا على انفسهم جايز"هم رواياتى كه اقرار در باب حدود معتبر مىدانست، مقتضاى ادله اوليه كفايت مره واحده است، جنس اقرار" يصدق و يثبت بمره"، يك مرتبه صدق مىكند كه اقرار حاصل شد. شما اگر مىخواهيد مخالفت كنيد دليل بياوريد، دو بار به چه دليل؟ در اينجا 2 دليل ممكن است اقامه شود كه از لابلاى كلمات بزرگان هم شايد استفاده شود، 2 دليل اقامه شود بر لزوم تعدد و 2 بار. دليل اول باز مىگوييم استقرار است، اين استقرا خوب است، اقرار در ابواب حدود معمولا 2 تايى است يا چهار تايى؟ اقرار در ابواب حدود معمولا يا همه جا يا الا ما شذ 4 تاست يا 2 تا و اقرار يكى نداريم يا خيلى كم است، آيا مىشود ما با اين استقرا تعدد را ثابت كنيم؟ يا نه ما نحن فيه تعزيرات است و حدود نيست؟ شما باب حدود را مىگوييد استقرا كرديد، بسيار خوب درست است، در باب حدود استقرا ايجاب مىكند تعدد را يا 4 تا را يا 2 تا را، اما ما باب تعزيرات را داريم مىگوييم، در تعزيرات چنين چيزى ثابت نيست، جاهاى ديگر در تعزيرات يك نفر كافى است، مىگويند: يك اقرار كافى است، يا 2 تا شاهد يا يك اقرار فعلى هذا بحث شما كه در باب حدود است، در باب تعزيرات نياوريد و درست است كه كلمه حد گاهى به تعزير هم گفته مىشود، كلمه حد گاهى به معناى عام به تعزير هم گفته مىشود ولى آن در جايى است كه دليل لفظى داشته باشيم، رفتن سراغ كلمه حد آنجايى است كه دليل لفظى داشته باشيم و در اين مسئله دليل لفظى نداريم، و شما استقرا مىگوييد، استقرا دليل عقلى است. تكرار مىكنم درست است كه كلمه حد گاهى اعم از حد و تعزير است و كررا در معناى جامع استفاده شده اما اين به درد ما نحن فيه نمىخورد چون پاى دليل لفظى در ميان نيست و اينجا دليل، دليل استقرا و عقلى است، شما از باب حدود بالمعنى الاخص استقرايتان جمع آورى شده است و استقرائى كه از باب حدود بالمعنى الاخص هست، چگونه به باب تعزيرات سرايت مىكند؟ ما نمىتوانيم به باب تعزيرات بياوريم و اين را حاكم كنيم. فعلى هذا
اين استقرا كنار برود و در اينجا يك اقرار كافى است و 2 تا لازم نيست. (س:...) (پاسخ استاد:) بله! ولى قياس كه جايز نيست، ملاك يعنى قياس، اين ملاك در روايت وارد شده يا شما مىگوييد؟ خوب قياس است، چون شما تعزيرات را مىخواهيد به باب حدود قياس كنيد، اين قياس كه ليس من مذهبناست، اين قياس ابوحنيفه است. و اما دليل دومى كه ممكن است بياوريم بر تعدد اقرار، بگوييم كه شبهه است، بالاخره شك داريم كه با يك بار اقرار بزنيم و يا اينكه نزنيم؟ احكام را بار كنيم يا اينكه نكنيم؟ و چون شبهه مىشود، «الحدود و التعزيرات و القصاص تدرء بالشبهات". جواب مىدهيم كه شبههاى در اينجا نيست، منشا شبهه چيست؟ شبهه منشا مىخواهد. مشهور كه قائل به وحدت شدند، عمومات هم كه وحدت مىگويد، استقرا هم كه مال باب حدود است نه باب تعزيرات. بنابر اين چه منشا شبههاى وجود دارد؟ اگر بنا باشد شبهه به مخالف 2 نفر يا 1 نفر ثابت شود، پس همه جا شبهه باب حدود است، شبهه يعنى احتمال قابل ملاحظهاى، شهرتى بر خلاف باشد، روايتى باشد در كتب معتبره ولو روايت ضعيف، استقرا ظنى باشد و مخالفت 2 يا 3 نفر كه تازه مخالف آنها هم پا بر جا نيست اينكه نمىشود، و اگر اينطور باشد، تمام ابواب حدود را شما ببريد در شبهه. (س:...) (پاسخ استاد:) اطلاقاتى كه در مقابلش شهرتى بر خلاف باشد، روايتى ضعيف بر خلاف باشد و الا هيچ مخالف اطلاق نداشته باشيم، ما اطلاقات را در باب حدود به زمين بزنيم كه بسيارى از مسائل حدود بلاجواب مىماند چون بسيارى از مسائل حدود با اطلاقات ثابت مىشود، «لا فرق بين الحر و العبد و الامه و كذا و كذا" اين مسائل و فروعى كه در باب حدود است بله ما مىگوييم اطلاقات به تنهايى اگر در مقابلش نغمه مخالف معتبرى باشد، ما نمىتوانيم به آن قناعت كنيم. اما در اينجا بايد به اين نكته توجه كرد كه اقرار كننده آيا مالك است يا غير مالك؟ اگر مالك بهيمه است كه اقرار مىكند به وطى كه تمام احكام بار مىشود، يعنى احراق و ذبح آن حيوان، آتش زدن گوشتش و نفى بلد. در همين جائى كه مالك است من اين سوال را از شما كنم كه مالك گفت كه من چنين كارى كردهام، تعزيرش كن چون اقرار مىكند، اما گوشت از كجا اين احكام حرمت را پيدا كند؟ يك نفر فاسق شهادت داده، يك نفر فاسق اقرار كرده كه چرا اين گوشت بايد حرام باشد و دليل حرمت گوشت چيست؟ (س:...) (پاسخ استاد:) نسبت به مجازاتش كه بحثى نيست، نسبت به حيوان، نسبت به شير آن حيوان، شما فرض كنيد شخصى شير حيوان را دوشيده، به چه دليل شما مىگوييد كه حرام است؟ اقرار لازمهاش اين است كه مجازاتش كنيد، اما احكام شرعيه حرمت از كجا؟ جواب روشنى دارد، ذبح حيوان به ضرر خودش است اما حرام بودن گوشت
چرا آيا آن هم به ضررش است؟ يك نفر رهگذر مىخواهد گوشت آن را ببرد. جواب اين است كه ذو اليد است، اقرار ذو اليد ولو فاسق هم باشد، در همه ابواب معتبر است، ذو اليد مىگويد اين شراب است و شما نبايد بخوريد، ذو اليد مىگويد: اين لباس نجس است ولو ذو اليد آدم عادلى هم نباشد. در تمام ابواب، طريق عقلائى است، قول ذو اليد در همه ابواب حجت است الا آنجائى كه متهم بوده باشد، شايد دروغ مىگويد و كثير الكذب است و امثال اينها، اگر ذو اليد متهم نباشد، اعتبار و حجيت قول ذو اليد يكى از طرق است، شما الان لباس را مىدهيد به شخصى براى شما مىشويد، لازم نيست كه عادل باشد و به شما خبر دهد، ذو اليد است و وقتى به شما خبر دهد، كافى است. فعلى هذا اين حرمت لحم و اين آثار به خاطر ذو اليد بودنش است، مجازاتش به خاطر اقرارش است و احكام حرمت بخاطر اعتبار ذو اليد است و اعتبار خود ذو اليد در ابواب مختلف است. و اما اگر اقرار كننده مالك نباشد، ذو اليد نباشد، اگر اقرار كننده آن نباشد، نصف حكم ثابت مىشود كه تعزير است، اما نصف ديگر حكم ثابت نمىشود، تعزيرش مىكنيم اما اين حيوان را ذبح كنند، احراق لحم كنند. چرا؟ چون اقرار بر ضد ديگرى كردى و قولت معتبر نيست. (س:...) (پاسخ استاد:) مالك مىگويد: اين دروغ مىگويد و مىخواهد حيوان مرا از دستم بگيرد، مىخواهد حيوان مرا آتش بزند و پولش را به من بدهد، من نمىخواهم دروغ مىگويد، شما در مقابل آدم فاسقى كه اقرار به فسق خودش دارد مىكند و الان دارد تعزير مىشود، به چه دليل مىخواهيد اين حيوان را از دست مالك در بياوريد و پول آن را بدهيد؟ هر كس بيايد و چنين اقرارى كند و بخواهد حيوان كسى را از دست كسى در آورد و ببرد در شهر ديگرى بفروشد، بعد اقرارى كند و از دست او بگيرد. اين نمىشود. فعلى هذا آن مقدار ثابت نيست و مقدار تعزيرش ثابت است. مسئلهاى بعد از اين مسئله داريم كه من عرض كنم كه اگر 4 بار تعزير كنند، در بار چهارم اعدام مىشود و يا در بار سوم؟ اين را بارها گفتهايم كه بار سوم دليل قطعى ندارد و بار چهارم است و من ميل دارم كه فردا وارد اين مسئله نشوم و مىخواهم بروم سراغ مسئله چهارم.
پايان
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...