• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • بسم الله الرحمن الرحيم"
    بحث در حرمت لحم و نسل حيوان موطوئه بود، هم لحم آن حيوان حرام است و هم لحم نسلش، منتها صحبت به اينجا رسيد كه آيا نسل، نسل انثى است يا اگر متولد از نسل مذكر حيوان موطو شود، آنهم حرام است؟ به عبارت ديگر؛ حيوان موطوئه اگر جنس مذكر بود نه مونث و اين جنس مذكر فرزندى از نطفه‏اش در رحم حيوان متولد شد، مادر پاك است اما پدر موطوئه بوده، آيا اين بچه هم محكوم به حرمت است يا محكوم به حرمت نيست؟ صاحب جواهر اصرار داشتند به اينكه تفاوتى در نسل، ميان نسل مونث و مذكر نيست. شواهدى هم آوردند و امروز بناست كه كلمات ايشان را مورد بررسى قرار دهيم. انصاف اين است كه وقتى در حيوانات نسل گفته مى‏شود يعنى نسل انثى، نه اينكه نسل مذكر، مثال عرض مى‏كنم، اگر كسى بگويد: «اشتريت بهيمه مع نسلها"شما چه مى‏فهميد از اين؟ مى‏فهميد حيوان ماده و بچه‏اش را خريده است، نه اينكه حيوان نر و بچه آن حيوان نر. يا اگر بگويد: «بعت دابه مع نسلها و مع ولدها"هيچ قرينه‏اى هم همراهش نداشت، نسل و ولد فرق نمى‏كند، اگر بگويد" بعت دابه مع ولدها"ولد از ناحيه مادر يا ولد از ناحيه پدر در حيوانات؟ و السر فى ذلك؛ سر در اين انصراف كه وقتى گفته مى‏شود دابه و ولدش، دابه و نسلش، بهيمه و ولدش، بهميه و نسلش، منصرف مى‏شود به حيوان ماده و بچه‏اش، سر فى ذلك اين است كه نسل در حيوانات از ناحيه پدر محفوظ نيست و از ناحيه مادر محفوظ است يعنى مادر حيوان شناخته مى‏شود و پدر حيوان معمولا ناشناخته است، در ميان گله گوسفند بچه‏اى كه متولد مى‏شود از كدام حيوان نر است، اى بسا هرگز معلوم هم نشود. نسل در انسان است كه از ناحيه پدر و مادر حفظ مى‏شود، هم پدر شناخته شده است و هم مادر شناخته شده است، اما در حيوانات، معمولا مادر شناخته شده است، پدر شناخته شده نيست، مگر آنجايى كه حيوانى يك جفت نر و ماده تنها با هم زندگى مى‏كنند، اما در گله گوسفندان در گله شتران، در گله گاوها، در گله حيوانات و پرندگان، مادر و جوجه‏اش شناخته مى‏شود، اما پدر كدام حيوان بوده است؟ اصلا در حيوانات مطرح نيست. مگر جاهايى خاصى "لاغراص خاصه"مثلا حيوانى كه خيلى جنس و نژادش عالى است و مى‏خواهند اين جنس و نژاد عالى حفظ شود، اين حيوان نر را در موقع جفت‏گيرى كردن حسابش را نگه مى‏دارند كه اين حيوان ماده كه از فلان حيوان نر كه نژاد عالى و مهمى است، جفتگيرى شده است و اين بچه از نسل آن حيوان نر است،
    گاهى به خاطر امتيازات نژادى، نسل از سوى پدر در حيوانات حفظ مى‏شود ولى معمولا نسل از ناحيه پدر در حيوانات محفوظ نيست و كسى نمى‏داند حتى صاحب گله گوسفندان هم نمى‏داند كه اين ده حيوان ماده كه امسال بچه آورده‏اند، اين بچه از نطفه كدام گوسفند است؟ (س:...) (پاسخ استاد:) موارد خاصى است كه نر را بالخصوص در قفس و در جاى معين، معمولا در لابلاى حيواناتى كه روزمره مورد استفاده هستند، گاو و گوسفند و شتر نسل از سوى پدر معلوم نيست كه پدر اين بچه‏اى كه متولد شده است، كدام حيوان است؟ همين سبب مى‏شود كه وقتى گفتند: اين حيوان حرام است" و نسلها"، ذهن منصرف شود به نسل انثى و ذهن انسان سراغ نسل نر نرود. اضف الى ذلك؛ ولو حيوان موطوئه بطبيعه الحال مى‏گويم، حيوان موطوئه ممكن است مذكر و مونث باشد، اما منحرفينى كه به سراغ حيوانات موطوئه مى‏روند بطبيعه الحال سراغ حيوانات انثى مى‏روند تا مذكر، يعنى طبيعه الحال اقتضا مى‏كند كه بيشتر حيوانات موطوئه هم از جنس انثى مى‏باشند، نمى‏گوييم آن هم ممكن نيست بلكه ممكن است اما طبيعه الحال اقتضا مى‏كند كه سراغ اينها بروند. على كل حال شك هم كنيم كه آيا نسل چيست؟ قدر متيقن را مى‏گيريم، نسل انثى را مى‏گيريم، مى‏گوييم: گوشتش حرام است، در اين مساله هم كه ما روايتى نداشتيم بلكه اجماعى بود يا عموم حرمه الانتفاع، يا اجماع بود دليل ما در حرمت لحم نسل يا عمومات حرمت انتفاع. اجماع كه شمولش اول الكلام است و حجيتش هم در اينجا اول الكلام است چون مدركى است، مدركش اطلاقات افساد و حرمت انتفاع است. و اما حرمت انتفاع بعيد است كه اينجا را بگيرد، حرمت انتفاع و مساله افساد بعيد است كه نسل مذكر را بگيرد براى اينكه انتفاعى نيست در آنجا. گوسفند گوشتش حرام باشد، لبنش حرام باشد، همه چيزش حرام باشد، فقط براى جفت‏گيرى حلال باشد قيمتى ندارد، به خلاف اينكه بچه متولد از انثى، حيوانى را نگه داريم بچه‏هايش به درد بخورد، هست اما نادر است، در دامداريها هم هست، نژادهاى خاصى را نگهدارى مى‏كنند، الان دامداريهاى صنعتى كه شده است، نژادهاى خاصى از گاوهاى نر را نگه دارى مى‏كنند، در دامداريها اين مسائل موجود است ولى من سبك دامدارى قديم را عرض مى‏كنم كه در دامدارى قديم مساله انتفاع بالنطفه حيوان نر جزو انتفاعات معتد بها در عرف شمرده نمى‏شد، به خلاف انتفاع به بچه حيوان ماده، حيوان نادر بچه بزايد بچه‏اش گوسفندى مى‏شود مثل خودش، سالى دو بار بچه بزايد و سالى دو گوسفند مثل خودش مى‏آورد، اما حيوان نر از نطفه‏اش بچه‏اى متولد شود، در دامدارى سنتى سابق معمولى اين انتفاع بسيار جزئى و ضعيفى است. على كل حال مهم اين است كه‏
    من مى‏خواهم ايجاد شك براى شما كنم، شك هم در اين مساله شود، اصل حليت و عدم حرمت است، و حرمت، دليل مى‏خواهد. نتيجه بگيريم و رد شوم، تا اينجا نتيجه گرفتيم كه آنچه از ادله عامه و روايات و اجماعات مى‏فهميم، اين است كه حيوان موطوئه لحم خودش حرام، بچه انثى هم حرام، اما بچه از ناحيه اب و مذكر حرام باشد، دليلى نداريم، باقى مى‏ماند قياس اولويتى كه صاحب جواهر درست كرد. (س:...) (پاسخ استاد:) اينها الان خيلى كارها مى‏كند، صحبت در اين بود كه در جو ورود اين روايات نه سرنگى بود و نه با سرنگ نطفه را مى‏گرفتند، اين بحثها نبود، در آن جو اين روايات منصرف به چه چيزى مى‏شد؟ (س:...) (پاسخ استاد:) اگر ما بخواهيم اطلاق را بگيريم، فرق نمى‏كند كه اين نطفه قبلا در شكم اين منعقد شده يا بعدا، كه" يحرم هو و نسلها"نسلى كه از او متولد مى‏شود ولو اينكه در حال انعقاد نطفه، موطوئه نبوده است، بچه فرض كنيد دو ماهى در شكم اين بوده است و بعد وطى شده است، ظاهرا كلمات اطلاق دارند. (س:...) (پاسخ استاد:) صحبت مجازات تنها نيست، صحبت اين است كه مجازاتش كردند به اينكه" يحرم الانتفاع بها"ما مى‏گوييم: انتفاع گوشت خودش و بچه‏اى كه از انثى متولد مى‏شود، است، بچگى در عرف انتفاع نيست، عرفا انتفاعى نيست، هيچوقت نمى‏آيند گوسفندى را نگه‏دارند فقط براى اينكه از ولد مذكر جفت‏گيرى شود غير از دنياى امروز كه وضع دامدارى عوض شده است و صنعتى شده است، در سابق اينطورى نبود و جزو انتفاعات محسوب نمى‏شد. و لذا اگر فرض كنيد از گله گوسفندى، گوسفندانى به گله گوسفند ديگر بروند و در گله دوم، اين گوسفندها با آن گوسفندها جفت‏گيرى كنند، صاحب گله اول نمى‏آيد كه طلبكارى كند كه چون نطفه‏هاى حيوان نر از اين گله به آن گله منتقل شده است، پولى بايد داده شود، اينها چيزى نمى‏بينند به خلاف بچه‏اى كه در شكم حيوان پرورش يافته است اين" له قيمه معتد بها". و اما كلام صاحب جواهر: ايشان قياس كرده بود ما نحن فيه را به حيوانى كه از شير خوك تغذيه كرده است كه ديروز حديثش را خوانديم، راوى سوال كرد كه گوسفندى نر بود و از شير خوك، شير خورده است حالا بزرگ شده است و از اين گوسفند استفاده كردند براى جفت‏گيرى كردن، شايد هم عمدا اين كار را مى‏كردند و معتقد بودند اگر حيوان مذكرى از شير خوك شير بخورد، نطفه‏اى كه از او حاصل مى‏شود، نطفه قوى و نيرومند خوبى خواهد بود، چون خوك در اين گونه مسايل معروف است كه احتمالا متعمدا گوسفند نر را زير شكم خوك ماده مى‏بردند تا از شيرش بخورد و قوى شود و بعدا از نطفه‏اش جفت‏گيرى كنند، امام فرمود: هر چه از نسل او باشد حرام است، نزديكش نشو. صاحب جواهر مى‏گويد:
    وقتى در شير خوك، نسل مذكرش حرام باشد، در حيوان موطوئه به طريق اولى براى اينكه حيوان موطوئه شدت بيشترى دارد و شارع اهميت بيشترى به آن داده است، سر ببر و گوشتش را آتش بزن در حيوان موطوئه است و چنين چيزى در حيوانات ديگر نيست. فعلى هذا؛ وقتى كه در آن كه اخف است حكم شود كه نسل مذكر حرام است، در حيوان موطوئه كه اولاست و حرمتش شديدتر است، بايد به طريق اولى نسل مذكرش حرام باشد. جوابى كه از اين صحبت ما داريم دو جواب است، جواب اول اين است كه اين قياس، قياس ظنى است" و ليس من مذهبنا"، قياس اولويت قطعيه نيست براى اينكه حرمت نسل حيوان موطوئه با حرمت نسل حيوانى كه از شير خوك شير خورده بود، از دو باب است، دو وادى مختلف است، آنكه از شير خوك شير خورده است، آلودگى واقعى است كه از اين حيوان كه خوك است منتقل شده است به حيوان شيرخوار، آلودگى واقعى است شير خوك خورده است گوشت و پوست و استخوانش از شير خوك پرورش يافته است، آلودگى‏هاى خوك منتقل شده است ولى در حيوان موطوئه آلودگى ندارد، اين مجازات الهيه است كما يظهر من الروايات، از وادى مجازات است و آن از وادى آلودگى است. (س:...) (پاسخ استاد:) «افسد"هم معنايش اين است به علت اينكه" فعل ذلك رسول الله و امر به، لكيلا يشترى الناس على نكاح البهائم و انقطع النسل"دو وادى است، وقتى دو وادى شد قياس احدهما على الاخر قياس مع الفارق. اينجا آلودگى سرايت مى‏كند از طريق پدر، از طريق مادر به تمام نسلها، آلودگى سرايت مى‏كند و اصلا مى‏خواستند شايد اين كار را كنند كه نطفه خوك باشد، و نطفه از شير خوك باشد، احتمالا تعمد داشتند ولى شارع گفته است كه من اين را به عنوان جريمه حرام كردم، حالا قدر متيقنش اين است كه اين جريمه شامل خود حيوان و نسل انثى مى‏شود، اما شامل نسل آن شود، قياس اولويت نيست بلكه قياس مع الفارق از دو باب و از دو وادى است و احتمالش را هم كه بدهيد، جلوى اولويت قطعيه را مى‏گيرد، در اولويت قطعيه بايد هيچ احتمال خلافى نداشته باشد، همين كه مى‏بينيم حرمت دو رقم است و از دو وادى هست، يكى حرمت جريمه‏اى است و يكى حرمت آلودگى است، قياس احدهما مع الاخر قياس مع الفارق و مشكل است. هذا اولا. (س:...) (پاسخ استاد:) ما اثبات نمى‏خواهيم بكنيم، احتمال كافى است چون قياس اولويت بايد اولويت قطعيه باشد و يك احتمال هم جلويش بايستد قياس از كار مى‏افتد، مى‏شود قياس ظنى، من نمى‏خواهم اين طرفش را اثبات كنم، من مى‏گويم: احتمالش هم كه باشد جلو اولويت قطعيه را مى‏گيرد" اذا جا الاحتمال بطل"استدلالى كه شما مى‏كنيد، شماى صاحب جواهر قياس اولويت‏
    مى‏كنيد تعبير فحوا مى‏كند، فحوا در اصطلاح اصول ما يعنى قياس اولويت قطعيه و اين درست نيست. و اما ثانيا: خود اين مساله در باب خنزير است ولو ادعاى اجماع شده است اما قابل گفتگوست كه آيا واقعا حرمت است در آنجا يا كراهت است؟ ولو ادعاى اجماع شده است، آدرسى كه ديروز داديم از جواهر دو صفحه قبلش راجع به خنزيره صحبت مى‏كند، موطوئه دو صفحه بعد است، خنزيره يك صفحه قبل است، ولو ايشان ادعاى اجماع مى‏كند و مسئله اجماعى است، ولى به حسب روايات، قابل گفتگوست براى اينكه يك روايت معارض دارد. روايت معارض، روايت سكونى است، شماره روايت را هم عرض كنم، روايت سكونى كه محل بحث است از نظر ما، ولى از نظر آقايان محل بحث نيست، روايت 4 از باب 25 از ابواب اطعمه محرمه از جلد 16 وسايل، عبارت اين است: «ان امير المومنين (ع) سال عن حمل"حمل گوسفند است كه برج حمل و برج جدى و ثور و سرطان، حمل يكى از شكلهاى فلكى را مى‏گويند كه گوسفند است لذا فروردين را برج حمل گذاشته‏اند" عن حمل غذى بلبن خنزيره"تغذيه شد به لبن خنزيره، يا شير خودش خورد يا تغذيه‏اش كردند "فقال: قيدوه"يعنى زنجيرش كنيد، طناب به گردنش بگذاريد" و علفوه الكسب و النوى"يعنى علف و هسته" و الشعير و الخبز"، جو به او بدهند، نان به او بدهيد، علف به او بدهيد، هسته به او بدهيد، "ان كان استغنى عن اللبن"اگر دوران شيرخوارگيش تمام شده است، علف پاك به او بدهيد تا پاك شود و استبرا شود" و ان لم يكن استغنى عن اللبن"اگر هنوز شيرخواره است، «فيلقى"بياندازيد او را" فيلقى على ضرع شاه" يعنى پستان" سبعه ايام"هفت روز شير گوسفند به او بدهيد يا علف پاك به او بدهيد "ثم يوكل لحمه"استبرا مى‏شود، پاك مى‏شود. اين نشان مى‏دهد كه پاك مى‏شود و مسلم حيوان قبلى" سبعه ايام"كه هيچ، خيلى گذشته بود چون حيوان تا بخواهد جفت‏گيرى كند بايد مدتى از عمرش بگذرد و حيوان شيرخوار كه جفت‏گيرى نمى‏كند لابد مدتى گذشته است پس دوران شيرخوردن از خنزيرش تمام شده است و چند ماهى هم گذشته يا چند سالى هم گذشته است، بالاخره مدت زيادى مى‏خواهد كه دوران شيرخوارگى را پشت سر بگذارد. بنابر اين جديى كه در حديث سابق بود، پاك شده بود و وقتى كه پاك شده است، آن وقت مطابق اين حديث نبايد نسلش حرام باشد. اگر سند اين حديث را درست بدانيد و اشكال به خاطر سكونى نكنيد كه از نظر ما مشكل دارد، يا معمول به اصحابش در اينجا بدانيم چون فتوا بر طبقش داده‏اند، تفصيل در مساله قائل شدند اگر به اين عمل كنيد معارض با آن مى‏شود و آن وقت قابل اين است كه اصل مساله زير سوال برود كه اگر با لبن خنزيره تغذيه شود مكروه است، حمل بر
    كراهت كنيم يا حمل بر قبل از استبرا كنيم. (س:...) (پاسخ استاد:) اين روايت مى‏گويد قابل استبراست، اين روايت عام است. على كل حال؛ منظورم اين است كه اصل مساله خنزيره هم به آن صافى كه شما خيال كنيد، نيست. حالا جواب دوم را از ما نپذيرفتيد حداقل جواب اول كه قياس مع الفارق است به قوت خودش باقى است. و اما سومين نكته‏اى كه در اينجا داريم: «ما المراد بالحيوان هنا؟"دو نكته ديگرى باقى مانده است، اين بحث را تمام مى‏كنيم و مى‏رويم سراغ مساله سوم كه اگر حيوانى بوده باشد مربوط به ركوب نه مربوط به لحم، عادتا "لايوكل لحمه"است، آن را بايد بحث كنيم. سومين نكته‏اى كه در اينجاست اين است كه ما المراد من الحيوان در اينجا؟ آيا حيوانى كه اينجا مى‏گوييم، هر حيوان چهارپايى است يا حيوان دو پا را هم مى‏گيرد؟ آيا مراد هر حيوان ماكول اللحمى است؟ ذات اربع باشد يا غير ذات اربع باشد؟ در اينجا كلمات فقها مختلف است. ظاهر كلام محقق در شرايع اين است كه تمام حيوانات ماكول اللحم محل بحث هستند، اينها گفته‏اند حيوان موطو حتى مثلا پرندگانى را مى‏گيرد كه از سوى صبى‏اى موطو واقع شود؟ مساله موطوئه واقع شدن قابل تصور است در پرندگان؟ ظاهر كلام شرايع اين است كه مى‏گويد: «كل حيوان"، حيوان عام است و هم شامل ذوات اربع مى‏شود و هم غير آن. صاحب جواهر در ذيل كلام محقق مى‏گويد: اين مساله اختلافى است. جماعتى از جمله علامه (ره) ظاهرشان اين است كه حكم اختصاص به ذوات الاربع دارد، بهيمه يعنى ذوات الاربع و چهارپا كه گوسفند و شتر و گاو است، چرا؟ به علت اينكه بهيمه در لغت همين است، بهيمه در لغت به معناى ذات اربع است ولى بعضى گفته‏اند كه حكم عام است و همه حيوانات را مى‏گيرد چه ذوات الاربع باشد و چه مانند پرندگان ذات الاثنيين باشد، هر كدام موطو واقع شوند، همين احكامى كه گفتيم هست، بلكه صاحب جواهر نقل مى‏كند كه دومى" هو المشهور"، نقل مى‏كند از بعضى كه" انه هو المشهور". بنابر اين پرندگان را هم شامل مى‏شود، اين كلام را صاحب جواهر در جلد 36 صفحه 287 دارد و صاحب رياض هم جمله‏اى دارد. ايشان مى‏فرمايند: بايد بهيمه ماكول اللحم باشد، اما طير داخل نيست، چرا؟ چون بهيمه در عرف منصرف به چهارپاست، هر چند در لغت ادعا شده است به اينكه عام است اما در عرف بهيمه كه مى‏گويند، به معناى چهارپاست. من يك قاعده اصولى را اينجا بگويم در نظر مباركتان باشد، در ظواهر الفاظ اگر لغت و عرف مختلف شدند مثل همين بهيمه، اگر بهيمه در لغت به معناى كل حيوان بود" كل حيوان لايتميز"حيوانى كه چيزى نمى‏فهمد، همه اينها را مى‏گويند بهيمه، اما در عرف به معناى چهارپا بود، در باب ظواهر الفاظ لغت را بگيريم يا ظاهر عرفى را بگيريم؟
    عرف معيار است، ما لغت را تا آنجا قبول داريم كه مخالف ظاهر عرفى نباشد، اگر ظاهر عرفى مخالف لغت شد، ريشه لغت را رها مى‏كنيم چون در ظواهر الفاظ مراجعه به عرف مى‏كنيم و در اصول چنين آموخته‏ايم، در اينجا هم صاحب رياض مى‏گويد: در لغت ولو از زجاج و بعضى نقل شده است كه كل حيوان داخل در عنوان بهيمه است ولى عرف وقتى مى‏گويد بهميه، يعنى چهارپا. گاهى منشا لغت عرف است و گاهى هم نيست. اين كلام از رياض نقل كرديم جلد 2، صفحه 498 عبارتش را نخواندم براى اينكه معطل نشويم. و اما حق در اين مساله چيست؟ بالاخره عام است يا عام نيست؟ واقع مساله اين است كه تمام روايات ما بهيمه است، در حدود 13 روايت شمردم يا كمى بيشتر كه همه‏اش مال بهيمه است و حيوان ندارد، كلمه حيوان نيست بلكه بهيمه است و انصاف اين است كه بهيمه در عرف، پرندگان را شامل نمى‏شود، كار نداريم كه در لغت چيست؟ انصاف همان است كه صاحب رياض فرموده است كه بهيمه در عرف شامل پرندگان نمى‏شود، هيچ موقع به پرندگان نمى‏گويند بهائم و موارد استعمال را هم ببينيد، تمام موارد بهيمه در قرآن، "بهيمه الانعام"يا بهيمه در روايات، يك جا را بياوريد كه بهيمه را گفته باشند پرنده. در روايت، آيه، اشعار عرب، ما كه هر چه بهيمه ديديم، بهيمه در چهارپايان بوده. سوال: پرنده مى‏تواند نجاست‏خوار باشد، بنابر اين داخل در بحث ما هم مى‏تواند باشد. جواب: ما نمى‏خواهيم قياس كنيم، شما هميشه برويد روى متن دليل، دليل ما در اين مساله چه چيزى بوده است؟ سيزده تا روايت بوده است، متن دليل ما كلمه بهيمه دارد، آن را بگيريد بياييد جلو، هميشه ببينيد ريشه مساله از كجا آب مى‏خورد؟ ريشه مساله از اين روايات بود، سيزده روايت يا كمى بيشتر، همه كلمه بهيمه داشت، بهيمه هم در عرف و استعمالات قرآن و روايات، تا آنجا كه ما به خاطر داريم به پرندگان اطلاق نمى‏شود اين از نظر جمود بر نص. اما اگر بخواهيم تعليلات روايات را بگيريم، تعليلات روايات مى‏گفت: اين مجازاتى است براى اينكه نسل منقطع نشود، براى اينكه انسانها نروند سراغ روايات، اگر تعليلات بعضى از روايات را بگيريد، عام است، «العله يعمم و يخصص"اينجا از جاهايى است كه" يعمم". بنابر اين اگر جمود بر نص را به خاطر تعليلات رها كنيم، بايد تعميم بدهيم آنچنان كه از مشهور نقل شده است. فتواى نهايى ما در اين مساله اين مى‏شود كه" الاحوط لولا الاقوى"تعميم دادن و شامل پرندگان هم شدن است، چون اين تعليلات نصوص عام است، عرف هم بعيد نيست كه الغاى خصوصيت كند، چهار پا چه خصوصيتى دارد؟ (س:...) (پاسخ استاد:) تعليل كه انصراف ندارد، تعليل مى‏گويد: «لئلا ينقطع النسل"آن هم فردى از
    افراد است. انصافا احتياط در اين مساله ترك نشود، معامله حرمت با گوشت چنين پرنده‏اى هم كنيم، لااقل احتياطش ترك نشود بسيار اولاست. فردا ان شا الله برويم سراغ نكته چهارم.
    پايان‏