سه شنبه 11 ارديبهشت 1403 - 19 شوال 1445 - 30 آوريل 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب حدود (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 102
متن
بسم الله الرحمن الرحيم"
كلام درباره مسالهايمان و كفرآدم مست بود كه آيا در حال مستى ايمان پذيرفته مىشود يا نه؟ و همچنين ارتداد در حال مستى اثر دارد، يا ندارد؟ گفتيم چون مساله، مساله مهمى است، ما مساله را توسعه دهيم و به تعبيرى كه امروز عرض مىكنم، در چهار محور در باره سكران بحث كنيم. يك: عقود و ايقاعات و مسائل حقوقيه، در مسائل حقوقى، مست چه حكمى دارد؟ بيع و اجاره و هبه و وصيت و نكاح و طلاق و امثال ذلك. دو: در محور مسائل حدودى، اگر در حال مستى زنا كند، سخنان كفر آميز بر زبان بياورد، سرقت كند، ساير اسباب حدود، آيا حكمى براى هست يا نيست؟ سه: مسائل جنايات، اگر در حال مستى جنايتى از او سر زند، قتل نفس، جراحت، ضرب، آيا احكام قصاص بار مىشود يا نه؟ چهار: مسائل ضمانات، در حال مستى اتلاف اموال ديگران كرده است، آيا ضامن هست يا نيست؟ اين كل اعمالى است كه از سكران سر مىزند، اما ممكن است كه عبادات را هم بر آن بيفزايم، ولى چون عبادات حساب جدايى دارد، آن را مخلوط به اين بحث نمىكنيم. پس محور حقوق و محور دوم حدود، سوم جنايات، چهارم ضمانات. نسبت به ضمانات همين جا حسابش را يكسره كنيم و از بحث كنار كنيم. در باب ضمانات شكى نيست كه ضمان حاصل است "لانه لا فرق فى الضمان بين الصغير و الكبير و النائم و المستيقظ و المغمى عليه، و غير المغمى عليه و السكران و غيره"، در ضمان فرق بين صغير و كبير و مست و هوشيار و خواب بيدار نيست. ابواب ضمانات توسعه دارد آن معلوم است. در حال مستى كاسه و كوزهاى كسى را بشكند، اتلاف اموالى كند، ضامن است. در خواب هم همين طور است، در اغما هم همينطور است، در صغر و كبر هم همينطور است. فعلى هذا اين چهارمى را به عنوان امر مسلم كنار مىگذاريم، مىرويم سراغ آن سه محور. گفتيم: در اين جا سه قول است، قول ديگرى را هم پيدا كرديم كه چهار قول است، در باب سكران از لابلاى كلمات قوم كه متاسفانه اين را به عنوان مساله اساسى مطرح نكردند، از لابلاى كلماتشان چهار قول استفاده مىشود. اول: اعتبارى به اقوال و افعال آدم مست نيست "لا له و لا عليه"، نه آنچه به نفع اوست، نه آنچه به زيان اوست، هر كارى كند" لا اعتبار باقواله و افعاله"، اسلام بياورد به نفعش است" لا اعتبار به"، مرتد شود به زيانش است" لا اعتبار به". و هكذا ساير امور. دوم: اقوال و افعالش" فيما له عليه"، مقبول است. حالا همه جا يا در بعضى از محورها؟ "فيما له و فيما عليه"، مقبول است.
در حال مستى اسلام بياورد قبول است، ارتداد پيدا كند، آثار دارد و همچنين ابواب حدود، حد جارى مىشود. ابواب قصاص، قصاص دارد. سوم: بگوييم" ما عليه"معتبر است، اما در" ما له"معتبر نيست يعنى در حال مستى مرتد شود، قبول است. جنايتى كند آثار دارد و مرتكب اسباب حد شود، حد دارد. اما گر چيزى" له"باشد، اثر ندارد. اسلامش بيهوده و بىاثر است. چهارم: فرق بگذاريم بين اينكه" شرب حراما او شرب حلالا"، اگر اين شراب را حرام خورده است، بگوييم: تمام آثار مترتب مىشود. جناياتش، حدودش. اما اگر حلال خورده، مگر شراب حلال هم داريم؟ بله؛ جاهل بوده، «جاهلا بالموضوع او جاهلا بالحكم لا عن تقصير"، يا مكرها شراب خورد، بعد كارهاى خلافى كرد. يا مضطرا در حال اضطرار از تشنگى هلاك مىشد، جز خمر نداشت، نوشيد. يا براى معالجه، مضطر است براى علاج، اگر اجازه داديم كه سابقا بحثش در باب خمر مفصل گذشت، اگر اجازه داديم و چنين برنامهاى واقع شد، شراب حلال مىشود. در اينجا جناياتى كند عقاب ندارد، حد جارى نمىشود، قصاص نيست. اين هم قول چهارم. بنابر اين يا چهار وجه بگوييد و يا چهار قول بگوييد، در اين مساله تصور مىشود كه ما بايد ببينيم كدام يك از اينها را انتخاب مىكنيم.
(سوال و پاسخ استاد): «له"هم بگوييم آثار حلال مترتب مىشود، اما "عليه"آثار حرام مترتب نمىشود. اين مساله در محورها و اقوال چهارگانه به طور گسترده كه تمام زواياى اين بحث ان شا الله تبيين شود. تكرار مىكنم صحبتى را كه در جلسه قبل داشتيم كه بايد روشن شود كه محل كلام كدام سكران و مست است؟ مست لا يعقل است يا مست يعقل است؟ كسانى هستند كه كم شراب مىخورند، معتاد به شراب هستند، شراب جزو زندگيشان شده، اين مقدار شراب كم مستشان نمىكند، يا سكر خفيف است، در حدى است كه زوال عقل نمىشود. سلب مسئوليت و سلب صحت كلمات و افعال نمىكند. آيا اين هم محل بحث است يا نه، محل بحث، مست لا يعقل است؟ مستى است كه هوشيار نيست، نمىفهمد، افتان و خيزان مىرود؟ گفتيم: ظاهر اين است كه شق اول را از بحث خارج كنيم، آن كه با هوشيارى همراه است و درجهاش خفيف است، منافات با مسئوليتهاى انسان در مقابل اعمال و اقوالش ندارد. پس محل بحث مست سلب تميز است، مست لا يعقل است. تا اينجا زمينه و حدود در بحث واضح شد. اينجا بايد مقدارى سوال اقوالى برويم كه از علما ديدهايم كه در لابلاى اقوال، گاهى اشاراتى به ادله هم هست. بعد از آن كه اقوال را اشاره كرديم، مىرويم سراغ دو بحث. دقت كنيد كه در مسائل پيچيده بايد به همين شكل وارد
مساله شد. محل بحث را تعيين كنيم، اقوال را تعيين كنيم. كلمات علما را بخوانيم و بعد برويم سراغ دو بحث، يك بحث على القواعد كنيم، ببينيم قاعده در اين مساله چه اقتضايى مىكند؟ قاعده اقتضا مىكنند كه ماخوذ به جنايات و حدود و اقوال و افعالش است؟ يا قاعده اقتضا مىكند كه سلب مسئوليت است؟ بعد برويم سراغ احاديث خاصه كه تقريبا در ابواب مختلف فقه منتشر است، آن روايات خاصه را جمع آورى كنيم و ببينيم آنها چه مىگويند؟ اگر بر خلاف قواعد است، قواعد را تخصيص و تقييد مىكنيم. اگر هم موافق قواعد است كه تاييدى مىشود بر قواعد. آخر مساله هم رسيديم اگر جزئياتى ماند، در" بقى هنا امور"تكليف آن جزئيات و فروع را هم ان شا الله روشن مىكنيم. و اما كلمات علما چون اين بحث عمدتا در باب ارتداد مطرح شده بود و از شيخ طوسى كلامى در مبسوط و ضد آن در خلاف نقل كرده بودند، ما اول مىرويم سراغ كلام شيخ طوسى، در مبسوط ببينيم چه گفته است، بعد در خلاف چه گفته است. شيخ طوسى در دو جاى مبسوط اين مساله را مطرح كرده كه يك موردش را قبلا خوانديم و تكرار نمىكنم. اما مورد دومش را مىخوانيم و آن در كتاب مرتد است، مورد اول در كتاب قتال اهل الرده بود و اين در كتاب المرتد است. عبارت شيخ طوسى را مىخوانم، اين را نقل مىكنيم از مبسوط، جلد 7، صفحه 287، مىفرمايد:" حكم السكران عند قوم حكم الصاحى"يعنى هوشيار كه مقابل مست است، "فيما له و عليه و عندنا"البته يك مقدار حذف كردم از عبارتش را" و عندنا ان السكران يختلف حاله فيما له و فيما عليه"بعضى گفتهاند: «ما له و ما عليه"همهاش يكى است، ما مىگوييم: فرق دارد. «فاما طلاقه و عتقه و عقوده فلايصح عندنا بحال"بر مسائل حقوقى، قلم سرخ مىكشيم، كار سكران هيچ اثرى در حقوق ندارد. «و اما اذا زنى او لاط او جنى"حدود و جنايات، «او قذف"، قذف، "او سرق فانه يتعلق به جميع احكامه كالصاحى"، مانند آدم هوشيار. «و اما الكفر فينبغى ان نقول يحكم عليه به و يكون حكمه على ما مضى"يعنى آثار بر آن بار مىشود و كفرش اثر دارد. «و كذا يحكم باسلامه و يكون على ما مضى سوا"، اينجا اشاره به يك خيلى ساده و جزئى مىكند. «و انما قلنا ذلك لان الظواهر التى تتعلق هذه الاحكام بها عامه فى السكران و الصاحى و انما اخرجنا بعضها بدليل". نتيجه كلام شيخ طوسى چه شد؟ ايشان مساله را يك مقدار گسترش داد. مىگويد: ما معتقديم كه در ابواب حقوق، اموال، طلاق، هيچ اثرى ندارد. لابد محل بحثش مست لا يعقل است. و اما در باب جنايات، تمام آثار جنايات بار مىشود. در باب حدود هم اجراى حدود مىشود. در باب اسلام و كفر، هم اسلامش قبول، هم كفرش قبول. دليل چيست؟ اطلاقات ادله كه ان شا الله بعدا بحث مىكنيم آيا
اطلاقات دليل است و يا دليل بر خلاف است؟ ادله مىگويد: «من زنى"، خوب اين هم زنا كرده، «من قتل نفسا بغير نفس"، اين هم" قتل نفسا بغير نفس»."من سرق، السارق و السارقه، الزانيه و الزانى"، اطلاق دارد. مست و هوشيار هر دو داخل در تحت اين عنوان هستند، چرا شامل نشود؟ خوب اين هم كلام شيخ طوسى در مبسوط در كتاب المرتد. و اما در كتاب خلاف گفتيم از اين حرف برگشته است، در كتاب خلاف آنجا هم در كتاب قتال اهل الرده، در مساله پنج، اينطور مىفرمايد: "السكران الذى لا يميز" خيلى خوب شد عنوان مشخص شد، «السكران الذى لا يميز اذا اسلم و كان كافرا او ارتد و كان مسلما لم يحكم باسلامه و لا بارتداده"نه اسلامش قبول است، نه ارتدادش، درست عكس چيزى كه در مبسوط در دو جا داشت" و به قال ابو حنيفه، و قال الشافعى: يحكم باسلامه و ارتداده". خلاصه كلام شيخ در خلاف اين شد كه ايشان محل بحث را مست لا يعقل قرار دادند و گفتند: اعتبارى به اسلام و كفرش نيست، از عامه هم دو قول نقل كردند، ابوحنيفه مىگويد: اعتبارى نيست، شافعى مىگويد: اعتبارى است. در اينجا هم جالب است كه ايشان آمده به استدلالى تمسك جسته است، در مبسوط به چه چيزى استدلال كرد؟ به عمومات و اطلاقات استدلال كرد. اينجا به اصل تمسك مىكند كه بر ضد آن است، كه اصل در اينجا همان استصحاب است. مىگويد: ما نمىدانيم اين اسلام اثر كرد يا نه؟ استصحاب مىكنيم بقاى كفر سابق را، نمىدانيم ارتدادش اثر كرد يا نه؟ استصحاب مىكنيم بقا اسلام سابق را، در اينجا به استصحاب تمسك جسته و گفته اين كفر اسلام اثرى ندارد، حالت سابقه باقى است. اما در آنجا به عمومات تمسك جست و گفت اثر دارد. اين دليل درست بود يا آن دليل درست است؟ اينها بايد روشن شود. كلامى از شهيد ثانى هم نقل كنيم و مقدارى دامنه كلمات را جمع و جور كنيم، باز مىرسيم به كلمات علامه و احتياج داريم. شهيد ثانى در مسالك، در جلد دوم، صفحه 452، فرموده است: «الحق ما اختاره فى الخلاف من عدم الحكم بارتداده حينئذ"يعنى در حال مستى، مست لا يعقل، «لعدم القصد"، دليل ايشان را هم دقت كنيد، دليل ديگرى است، «لعدم القصد و اولى منه عدم الحكم باسلامه حال السكر"يا" حال السكر"اولى از كفر اين است كه حكم به اسلامش نكنيم يعنى در حال مستى، «اذا كان كافرا قبل"چرا؟" لان ذلك مما له لا مما عليه"اين" ما له"است، «ما له"را نبايد بپذيريم، «ما عليه"را چون شراب خورده بايد بپذيريم، اگر" ما عليه"را نپذيرفتيم، به طريق اولى" ما له"را نمىپذيريم، به نفع او چيزى نمىپذيريم در حال مستى. علامه هم در قواعد و فخر المحققين هم در ايضاح القواعد همين مطلب را دارند، يعنى تقويت كردند كلام خلاف را، كلام خلاف را شهيد ثانى در مسالك
تاييد كرد، علامه در قواعد تاييد كرده، فخر المحققين هم در ايضاح القواعد هم تاييد كرده، آدرس ايضاح القواعد را مىدهم بخوانيد، هم متن قواعد آنجاست، هم كلام فخرالمحققين در ايضاح القواعد، جلد چهارم، صفحه 549، اينها هم موافقت كردند بر كلام خلاف. يك مقدارى از كلمات باز هم مىرسيم ان شا الله بايد نقل كنم، فعلا به اين مقدار قناعت مىكنيم، مىرويم سراغ آن دو بحث. مقتضاى قواعد اوليه در اين مساله چيست؟ قاعده چه اقتضا مىكند؟ در اينجا اگر محل بحث، زوال تميز باشد كه محل بحث همين هم هست، لازمهاش اين است كه بگوييم: «اذا زال التمييز كان كالمغمى عليه"، به حسب قواعد فرقى ميان مست لا يعقل با مغمى عليه و نائم نيست. در هر چيزى كه قصد شرط است، عمد در آن شرط است، اينجا نيست. بنابر اين هر چيزى كه قصد در آن معتبر است، در باب حقوق قصد لازم است و اين قصد ندارد چون لا يعقل است. در باب حدود عمد و قصد لازم است چون لا يعقل است. در باب جنايات و قصاص قصد لازم است و او قصد ندارد. در اسلام و كفر قصد لازم است و او قصد ندارد. مگر ما در تمام اين ابواب نگفتيم كه شرايطى دارد، «منها: القصد و الاختيار"، او قصدى ندارد، از خودش ارادهاى ندارد. پس به حسب القاعده بايد مست را هم تراز نائم و مغمى عليه قرار دهيم و لكن ممكن است دو صورت را ما استثنا كنيم، «يستثنى من هذه القاعده صورتان"، اول صورتى است كه اين شخص احتمال مىداد، احتمال عقلايى و معتد به كه در موقع مستى ممكن است جناياتى از او سر بزند. مست لا يعقل كه شد، ممكن است فرزندش را هم بشكد، تو احتمال مىدادى و بين راه آمدى، چرا آمدى؟ احتمال مىداد كه مرتكب زنا و سرقت است، يكى ديگر از اسباب حدود شود. تو احتمال مىدادى يا عالم بودى، هر دو جزو صورت اول است. يا" كان يعلم"يا "يحتمل احتمالا قويا معتد به عند العقلا"، با اينكه احتمال مىدادى، تو خودت وارد اين وادى شدى، تو به حكم عامد هستى، مثل اينكه مغمى عليه هم همين است، خواب هم همينطور است، مىداند اگر اينجا بخوابد، حتما بر كنار دستىاش جنايتى در حال خواب وارد مىكند. مشت محكم مىزنى، آدمى است به قول مردم بد خفت و خواب است، در موقع خواب لگد مىزند، دستش را اين طرف و آن طرف مىكوبد، اين بغل دستش را ممكن است شل و پل كند يا يقين دارد و يا احتمال قوى مىدهد، خوب اين طرف نخواب، برو آن طرف بخواب. اگر خوابيدى نمىتوانى بگويى من نائم بودم، «رفع القلم عن النائم"يا او مىداند كه فلان ساعت بيهوش مىشود و اگر در وسط جمع بيهوش شود، در حال بىهوشى پا و دستش را تكان مىدهد كه اين طرف و آن طرف آدمها و اموال را مىزند، مىشكند، خراب مىكند،
خوب تو مىدانستى، فلان ساعت اغمائت است، برو در خانه، يك گوشهاى باش كه خطر و ضرر تو به كسى نرسد. ما در اغما هم همين را مىگوييم، در نائم هم همين را مىگوييم، در مست هم همينطور. اگر اين باشد، بعيد نيست كه جنايات و همچنين حدودش جارى شود. و من هنا يظهر؛ اگر مستىاش، مستى بىاختيارى بوده، جاهل هم بوده، جاهل به موضوع بوده يا مجبورش كردند. بالاخره چيزى بوده است كه بىاختيار بوده، خوب نمىتوانيم بگوييم تو كه مىدانستى اينطور است، چرا چنين كردى؟ يا اصلا نمىدانست اين شراب است و خورد و مست شد. بنابر اين اينها را شامل نمىشود. مىرويم سراغ آن تفصيلها يواش يواش. پس اين يك صورت است كه مىتوانيم استثنا كنيم، شايد هم نظر علمايى كه گفتهاند: حدود و جناياتش مثل آدم هوشيار است، ناظر به چنين صورتى بوده است. صورت دوم كه از اين اولاست، اين است كه اصلا به خاطر همين شراب مىخورد، عدهاى از جانيان براى اينكه گرم و داغ شوند در موقع جنايت، رحم و شفقتى به دلشان نيايد و پيش بروند در جنايتشان، شراب مىخورند، مىگويد: شراب بخور كه ديگر به صغير و كبير رحم نكنى، شراب خوردم كه داغ شوم در موقع دعوا بزنم. اصلا قاصدا اين كار را كرده است، عامدا اين كار را كرده است، اگر اين باشد، از قبيل همان تسبيب مىشود كه ما در باب جنايات، جنايات بالمباشره داريم، جنايات بالتسبيب داريم، شبيه جنايات تسبيبى مىشود. كارى مىكنى، جاهى وسط جاده مىكنى كه ده روز ديگر كسى در آن مىافتد يا عمدا اين كار را مىكنى يا عمدا هم نيست، احتمال مىدهى چنين چيزى مىشود، ضامن هستى، چاه بر سر جاده كندن با اينكه يقين دارى يا احتمال عقلائى مىدهد كه كسى در آن بيفتد، ضامن است و حكم قصاص هم بر او جارى مىشود. فبنا على ذلك؛ ما دو صورت را استثنا كنيم. صورت اولى آنجايى كه احتمال مىداد يا يقين داشت، صورت ثانيه آنجايى كه متعمد بود اصلا به همين قصد وارد شد. سوال: اگر متعمد بود كه من شراب بخورم، مست شوم، تكليف از من ساقط شود. جواب: حكم الهى كه در اختيار ما نيست بلكه در اختيار خداوند است و مسئول تبيينش ما هستيم، او مىتواند قصد كند، جنايت كند، نكند، او قصد موضوع مىتواند كند، قصد حكم كه نمىكند. ما بايد بگوييم: مسئوليت از او سلب مىشود يا نمىشود. به هر حال، اين دو صورت را ما استثنا مىكنيم و باقى مانده اگر چيزى بماند، مستى باشد، كه عن علم نباشند، عن عمد نبوده باشد، قصدى نداشته باشد و اينها، على القاعده مثل آدم خواب و مغمى عليه است، هيچ تفاوتى ندارد، نبايد احكام جنايات و احكام قصاص در بارهاش جارى شود. و من هنا يظهر: چنين شخصى در مورد اينكه مىگويند: «ما له"قبول نمىشود و
"ما عليه"قبول مىشود، شايد نكتهاش همين باشد، اگر مىداند كه در حال مستى كفر مىگويد. چرا شراب خوردى كه در حال مستى كفر بگويى؟ ممكن است ما بگوييم: ارتدادش آثار دارد، تويى كه مىدانى موقعى كه مست مىشوى، كفر مىگويى، چرا خوردى؟ اما اسلامش مست لا يعقل است، «لا يقبل منه"، اسلامش پذيرفته نيست. اما ارتدادش شايد اثر داشته باشد، اگر از قبل مىدانست كه در حال مستى كفر و ناسزا مىگويد و آگاهانه وارد اين كار شد. تا به اينجا مساله قواعد روشن شد، در اينجا اجازه دهيد باز من يك مقدار از كلمات بعضى از علما، براى روشن شدن اين قواعد بخوانم كه براى ما شاهد خوبى است، بحثى از اردبيلى مىخوانم و بحثى از كشف اللثام، كشف اللثام را شايد نرسيم امروز بخوانيم، ولى چند جملهاى از كلام محقق اردبيلى مىخوانم كه مويد قواعد ماست. مرحوم محقق اردبيلى در مجمع الفائده در جلد 13، صفحه 314، عبارتش اين است، براى بحث ما عبارت خوبى است، مىفرمايد: «و لا عبره بفعل الصبى و قوله ما لم يبلغ"تا بالغ نشود، «و كذا المجنون ما لم يفق"يعنى افاقه پيدا نكرده، هوشيار نشده است، «و كذا المكره ما لم يرتفع اكراهه"خوب دقت كرديد صبى، مجنون، مكره، بعد مىگويد: «و السكران ما لم يترك سكره"، سكران را هم رديف صبى و مكره و مجنون انداخته است، همه را در يك افق قرار داده. بعد هم دليل مىآورد، مىگويد: «للعقل و النقل"هم عقل حاكم است، هم نقل حاكم است، چرا؟ چون قصد ندارد. آخر كار هم" فتامل"آيا "فتامل"اشاره به دو صورتى كه ما استثنا كرديم نيست كه مىخورد به سكران و سكران گاهى مقدماتش اختيارى بوده، مىدانسته اين را مىخورد جنايتى مىكند؟ و بنا على ذلك ما نمىتوانيم اين را از مسئوليتهايش تبرئه كنيم، چون آگاهانه بود و وارد مستى شده، «فتامل"مرحوم محقق اردبيلى در مجمع الفائده ممكن است كه اشاره به اين باشد. فردا ان شا الله كلام كشف اللثام و روايات را مىخوانيم.
پايان
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...