• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
    " جلسه نود و هشتم "
    ضمانت يا عدم ضمانت طبيب در مقابل ضايعات داروها
    كلام در مسأله ضمان طبيب بود، آيا ضامن است يا نه؟ و آيا برائتى كه مى‏جويد رفع‏ضمان مى‏كند يا نه؟ مباحث تمام گفته شد، رسيديم به يك سلسله مسائل مستحدثه ومانند آن كه در عصر و زمان ما هست، مربوط به مسأله طبيب و ضمان طبيب، و برائت‏طبيب. شش امر از اين امور را بيان كرديم، و ششتاى ديگر را هم امروز بگوييم وبحث را تمام كنيم.
    امر هفتم اين است كه داروها عوارض جانبى دارد، كمتر دوائى پيدا مى‏شود كه‏عوارض نداشته باشد، مخصوصا داروهاى شيميائى، كه عوارض اينها بيش ازداروهاى گياهى است، اگر انسان بخواهد، عوارضى نداشته باشد، بايد معالجه با غذاكند، كه يكى از طرق معالجه، معالجه از طريق مواد غذايى است، ميوه‏ها و سبزيها.
    در كتابى ديدم در بعضى از كشورهاى خارج بيمارستانى هست كه با آب سبزيهامثلا بيماران را معالجه مى‏كند، و همينطور هم هست، اگر بخواهيم عوارضى نداشته‏باشد، بايد درمان غذايى را تعقيب كنيم، اما درمان داروئى چه گياهى باشد و چه‏شيميايى باشد، عوارض دارد شيميايى عوارض بيشترى دارد، ما يك حديث داريم كه‏اين حديث ظاهرا از پيغمبر رسول اكرم (ص) است كه اهميت اين حديث در گذشته‏معلوم نبود، اما امروز بسيار معلوم است، فرمود: «ما من دواء الاّ و يهّيج داءً آخر» هيچ‏دوائى نيست مگر اينكه خودش يك درد ديگرى را ايجاد مى‏كند، بنا بر اين معالجات‏بر مى‏گردد به دوران امر بين المحذورين. من حديث را از حافظه‏ام نقل كردم، سندش‏را بعداً مى‏گويم.
    اين به ما دستور مى‏دهد كه ما در مصرف داروها امساك كنيم، حتى الامكان دارو بااندازه لازم و در مقام ضرورت بخوريم، اينكه بعضيها مثل نقل و نبات داروها دردسترشان گذاشته‏اند، و روزى تعداد زيادى قرص مى‏خورند، كمترين سرما خوردگى‏پيدا شود، پشت سرهم داروها را مصرف مى‏كنند، اينها سخت در اشتباهند، داروى‏بى‏ضرر تقريباً نداريم، خود اطباء هم مى‏گويد.
    نتيجه اين مى‏شود كه معالجات به وسيله داروهايى شيميائى و گياهى از قبيل‏دوران امر بين المحذورين است، اگر اين دارو را به كار نبريم، مريض مى‏ميرد، به كارببريم خوب مى‏شود اما يك عوارضى بالاخره خواه ناخواه، دارد، حد اقل عوارض،در معده و كليه‏ها است، كه در مقابل دارو خيلى حساسيت دارد، بالاخره داروها يك‏اثر تدريجى در معده و كليه مى‏گذارند، بسيارى از داروهاست كه رنگ ادرار را به كلى‏عوض مى‏كند، به كليه‏ها فشار مى‏آورد، دوران امر بين المحذورين كه مى‏شود عقلاءمى‏گويند بايد محذور «اخف» را گرفت و «اشد» را دفع كرد، ما اين داروها را استفاده‏مى‏كنيم، و به وسيله اين داروها بيماريمان خوب مى‏شود، خوب ضررهاى جانبيش راهم مى‏پذيريم، حالا كه اين طورى است، آيا طبيب وظيفه‏اى دارد در مقابل ضايعات‏داروها به بيماران سخن بگويد، و اگر نگويد، و ضايعاتى حاصل شود، آيا ضامن‏است، يا ضامن نيست؟ بحثمان ضمان طبيب است.
    بگويد: اين داروها كه مى‏دهيم خوب مى‏شوى، ولى عوارضى هم دارد، حواست‏را جمع كن، كَاَنّ برائت و اجازه‏اى از مريض گرفته، براى اينكه در مقابل حوادث‏جانبى ضامن نباشد، «هل يجب البرائة من هذه الامور، و ان لم يأخذ البراء هل هوضامن؟ ام لا؟»
    عوارض عمومى و خصوصى داروها
    جواب سؤال اين است كه در اين مسأله ما بايد تفصيل قايل شويم، تارة آن‏عوارض عمومى داروهاست، كه «قلّ ما يتفق ان يكون دواء و لا يهيّج الداء» آن‏عوارضى عمومى را لازم نيست طبيب بگويد، معلوم است، تقريبا همه مردم هم‏مى‏دانند، داروها يك عوارضى دارد، يا غالبا مى‏دانند كه غالب داروها عوارضى دارد،وقتى گفتند: اين دارو بى‏ضرر است، يعنى كم ضرر است، نسبت به اين عوارض عامه،كه ناگفته پيداست، و از لوازم هر درمانى است، و درمان بدون آن ممكن نيست، غالبا يادائما، نسبت به اينها اعلام لازم نيست، زيرا اين جزء لوازم است، يا لازمه دائمى است‏يا غالبى است، اين «لا يحتاج الى البيان» است.
    اما اگر يك دارويى يا يك عمل جراحى، عوارض خاص خودش را دارد، مثلامى‏گويد: من اين جراحى را مى‏كنم، اما بينائى تو كم مى‏شود، شنوائى تو كم مى‏شود، يافلان جراحى مى‏كنيم، قواى جنسى از بين مى‏رود، يا قدرت توليد مثل از بين مى‏رود،يك عوارضى است مال دارو، يا مال جراحى، اگر عوارضى خاصى مال جراحى‏مخصوصى يا داروئى مخصوصى باشد، بايد بگويد، و اگر نگويد ضامن است، اگر مابه او مى‏گفتيم: بينائى شما كم مى‏شود، شنوائى شما كم مى‏شود، مى‏گفت: نمى‏خواهم،تحمل مى‏كنم.
    پس در اين قسم دوم طبيب وظيفه دارد بيمار را از عوارض خصوصى اين جراحى‏يا اين دارو با خبر كند، و اخذ برائت نمايد، اگر خبر ندهد و اخذ برائت نكند، و اين‏عوارض نامطلوب واقع شود، «لا يبعد» كه طبيب ضامن باشد، «ما الدليل على ذلك»؟همين ادله‏اى كه تا به حال گفتيم، آنچه كه تا به حال گفتيم هم قاعده و هم روايت‏خاص شاهد خوبى براى اين معنى است.
    ضمان يا عدم ضمان طبيب در مخارج بى فائده مريض
    و اما امر هشتم: گاهى براى مريض يك خسارات ماليه‏اى بار مى‏آورد كه بعدامعلوم مى‏شود هيچ فايده نداشت، طبيب مريض را مى‏فرستد دنبال آزمايشهاى گران‏قيمت، بعداً معلوم مى‏شود اصلا يك چنين آزمايشى لازم نبود، آيا در مقابل خسارت‏ماليه هم ضامن است؟ كما اينكه در مقابل خسارات «انفس و اعضاء و اطراف» ضامن‏بود؟ يا ضامن نيست، گاهى ممكن است طبيب از اول بداند كه اين آزمايشهاى گران‏قيمت ممكن است فايده داشته باشد، ممكن است فايده نداشته باشد، به مريض گويديا نه؟ كه ما احتياطاً اين آزمايشها را مى‏كنيم، خرجش هم سنگين است، شايد مفيدباشد، شايد نباشد، پس گاهى از اول طبيب مى‏داند، گاهى نه، خطا مى‏كند، يك‏آزمايشهايى مى‏دهد بعد مى‏فهمد راه را غلط رفت، آيا در مقابل اين خسارات ماليه‏طبيب ضامن است يانه؟ اينها را كه مى‏گويم از ما سؤال كردند، يك سؤالات خيلى‏مفصلى اطباء مسلمان كرده‏اند كه ريزه كاريهاى زيادى در آن است، اينهايى كه من‏عرض مى‏كنم بعضى از آنها است.
    (سؤال ... و پاسخ استاد) : درست است، بناى آزمايش بر احتمال است، امّا يك‏وقتى است كه ما احتمال مى‏دهيم اين شخص بيماريى تب مالت داشته باشد، وآزمايش بدهيم براى اينكه معلوم شود كه هست يا نيست؟ اين آزمايش مفيد است،چون يا اثبات مى‏كند يا نفى مى‏كند، هردو مفيد است، اما يك آزمايشى است كه اصلانمى‏دانيم كه اين بيمارى اين آزمايش را مى‏خواهد يا نمى‏خواهد، اصلا اينجا جاى‏آزمايش خون هست يا نيست، يا جاى عكس بردارى هست يا نيست، از اول‏نمى‏دانست، احتمالا مى‏رود جلو، امّا آنكه مى‏گوييد آزمايش مى‏كند، ثابت مى‏شودمنفى بوده است يا مثبت، آن آزمايش كه مفيد بود «على كل حال»، يا نفى را ثابت كرده،يا اثبات را، پس گاهى اصلا طبيب نقش آزمايش را شك دارد، گاهى يقين دارد بعدخطا كرده بوده است، و بى‏خود يك خساراتى زيادى بر اين شخص وارد كرد، چكاركند در اينجا؟ در اينجا هم لا يبعد كه ادله شامل شود. «من اتلف ما الغير» اين هم اتلف‏مال الغير،اينجا مباشر داريم و سبب، سبب طبيب است، مباشر مريض است، و سبب‏اقوى است، چون عالم است، مباشر «كالميت بين يدى الغسال» است هر چه بگويد:انجام مى‏دهد، و اگر اينها را حساب كنيم، اينها بعضى جاها داخل در قاعده اتلاف‏است، منتهى مقصر نبوده، قاصر بوده است، اين آقا را به خسارتهاى زيادى انداخته‏است و بعد هم معلوم شد هيچ.
    يكى از آقايان مى‏گفت: يك بيمارى بود يك سر درد عجيبى داشت، پيش بعضى ازاطبا رفت گفتند: دندانهاى شما چرك كرد، تمام دندانهايش را كشيد، باز سر درد ادامه‏پيدا كرد، بعضى شايد به او گفتند، آپانديست چرك كرده است، بايد عمل شويد، رفت‏آن را هم انجام داد، باز هم نتيجه نگرفت، كارهاى زيادى انجام داد، بعد هم گفتند بايدخارج بروى، آماده رفتن به خارج شد، رفت پيش خياط يكى دوتا پيراهن براى من‏بدوزد، پيراهن برايش دوخت، گفت يخه‏اش چقدر باشد، گفت قد همين، گفت: قدهمين اين سفت است، جلو جريان خون را مى‏گيرد، ممكن است شما را سر دردبگيرد، گفت: شل‏تر درست كن، يخه پيراهن كه درست شد، تمام درد سر و سر درد برطرف شد! حالا اطباء ولو مقصر نباشند، اما ضامن هستند يانه؟ گاهى هزينه‏هاى مالى‏است، گاهى هم نقص در اعضاء پيدا مى‏شود، قاعده اتلاف ظاهرا مى‏گيرد، عموم‏ديات مى‏گيرد، نسبت به مال، « من اتلف مال الغير»، نسبت به اعضاء، قاعده ديات‏شامل مى‏شود، چرا نشود.
    (پاسخ استاد به شاگرد): مقصر نباشد، اصلا بحث ما در طبيب قاصر است، طبيب‏مقصر كه محل بحث نيست، بحث در قاصر است، كسى در خواب كاسه و كوزه كسى‏را بشكند، چشم كسى را كور كند، ضامن است؟
    «و على كل حال»، على قاعده ما مى‏گوييم: اينها وقتى مى‏خواهند برائت بجويند ازهمه اينها برائت بجويد، حتى از خسارات ماليه تا مشكلى پيش نيايد، البته يك استثناءدارد، آن چيزى است كه از لوازم معمولى هر درمانى است، هر درمانى اين داروهايى‏را كه مى‏دهند ممكن است نصفشان را بخورد خوب شود، ممكن است نه، بعد شماظرف دار و كيسه را بردارى پيش طبيب بروى و بگويى آقا نصفش اين دارو كافى بود،چرا شما اين قدر خرج روى دست ما انداختيد، ضامن هستى، اينها قابل كنترل نيست،در هر درمانى يك چنين خسارتهايى جزء لوازم قهريه است، آنهايى كه جزء لوازم‏قهريه هست، آنها را ما استثناء مى‏كنيم، «التزام بشى التزام» به لوازمش ست، اما اگرچيزى اضافه بر آن هزينه‏ها تحميل بر مريض كند ضامن است.
    اطلاع يا عدم اطلاع طبيب از آخرين دستاوردهاى پزشكى در معالجه بيماران
    و اما نكته نهم، علوم و دانشهايى طبى دائما در تحول هست، نه تنها علم طب، تمام‏علوم و دانشها در حال تغيير و تحول و تكامل است، علوم دينى هم همينطور، الان‏اين بحثهايى مفصلى كه ما درباره برائت مريض و ضمان طبيب و برائت طبيب وضمان طبيب ذكر كرديم، كتابهاى قبلى را كه نگاه مى كنيم گاهى يك دهم و گاهى يك‏پنجم اين بحث كرده‏اند، هر كسى مى‏آيد يك چيزى اضافه مى‏كند، يك چيزى كشف‏مى‏كند، آيا اطبا لازم است از آخرين نظريات طبيب با خبر باشند و معالجه كنند؟ اى‏بسا روشهاى درمانى كشف شده است كه زيانبخش است، اى بسا داروهايى كه كشف‏شده است زيانبار است، بايد برچيده شود، سابقا يك داروهايى مسكنى بسيار مؤثر وبسيار خوبى بود، اخيرا آنها را به كلى ممنوع كردند، معلوم شد كه سرطان خون‏مى‏آورد، آيا طبيب بايد از اين مسائل بايد با خبر باشد؟، اگر يك طبيبى همان علوم‏سابقش را كه مى‏داند همان روشهاى و همان داروهارا و قطع رابطه با پيشرفت علم‏پزشكى كرده و آخرين كشفيات را نمى‏داند، با همان روشها معالجه مى‏كند، وخساراتى ببار مى‏آورد، «هل هو ضامن، ام لا؟» آيا موظف است روشهاى جديد رابرود ياد بگيرد، كشفيات تازه درباره داروها و زيان آنها را بايد ياد بگيرد، يانه؟.
    دارويى بود سابقا مصرف مى‏كرديم، هم آمپول داشت، هم قرص داشت، خيلى‏موثر بود در تسكين، من يادم است در يكى از سفرهاى مكّه بر اثر عرق كردن و بادخوردن تمام بدنم فلج شد و از كار افتاد، اصلا قادر حركت نبودم، قبل از اعمال هم‏بود، وحشتى مرا گرفت، يك دانه از آن آمپولها را كه زدم مثل آبى كه روى آتش بريزدتمام بدنم به حركت آمد، حالا كشف شده است كه اگر چندتا از آن آمپولها را اگر انسان‏بزند، يحتمل سرطان خون بياورد، آيا طبيب از اين مسايل بايد با خبر باشد، يا نباشد؟اگر با خبر نبود ضايعاتى پيش آمد، آيا ضامن است يا نه.
    جواب: «فى هذا ايضا تفصيل»، در اين مسأله هم مى‏توانيم تفصيل بدهيم، قسمتى‏از مطالعات جديد علمى درباره طب و دارو است، كه اگر طبيب از آن بى‏اطلاع بماند،عرف اطبا او را مقصر در طبابت مى‏داند، مى‏گويند عجب آدم بى‏خبرى است، فلان‏دارو سالهاست منسوخ شده است، خطر دارد، ضرر دارد، شما چه رقم اين دارو را به‏اين بيمار بيچاره مى‏دهى، خيلى پرت هستى، يعنى طورى است كه اگر اين مقداراطلاعات را كسب نكند، او را مقصر در خبرويتش مى‏شمارند، و در طب به او اجازه‏نمى‏دهد طبابت را، اگر از اين قبيل باشد، ضامن است.
    دوره‏هاى تخصصى اطبا در معالجه بيماران
    اما اگر نه تكامل علم هست، مى‏رود يك دوره در داخل، خارج مى‏بيند، يك دوره‏تكاملى، به طورى است كه مى‏گويند: اين طبيب از آن طبيب بهتر است، اين از او اعلم‏است، آن هم خوب است، اين خوبتر است، امورى است كه در تكامل طب مؤثراست، نداشتن او سبب نمى‏شود كه او را مقصر در امر طبش بشمارند، اگر قسم دوم‏باشد، لازم نيست، هر طبيبى قول نداده آخرين اطلاعاتى كه در طب در سرتاسر دنياپيدا شده است او داشته باشد، نه، تمام مجلات طبى عالم را كه آخرين اكتشافات رامى‏نويسند داشته باشد، لازم نيست، شرط كمال است، اين مثل همان تعبيرى است كه‏در عبادات داريم، مى‏گوييم كه بعضى چيزها شرط صحت است، بعض چيزها شرطكمال است، جماعت شرط كمال است، اذان و اقامه شرط كمال است، حضور قلب‏شرط كمال است، اما حمد و سوره شرط صحت است، وضوء شرط صحت است، درطب هم يك چنين حالتى هست، آن قسم اول ضمان آور است، و قسم دوم ضمان آورنيست.
    (سؤال ... و پاسخ استاد) : مى‏گويند: آن داروهايى كه قبلا تجويز كرده است، اگر ازداروهاى معمولى بوده در عرف اطباء، «التزام به شى‏ء التزام» به لوازم بوده است، علم‏در حال تكامل است، همه مى‏دانند، آنچه كه داروسازهاى امروز مى دانند آخرين‏اكتشاف نيست، فردا ممكن است خلافش ظاهر شود، با علم به اين مى‏روند سراغ‏طبيب، همه مى‏دانند، هيچ كس نگفته آخرين حرف در مسائل طبى زده شده‏است.
    مراقبت از حمل مثل مراقبت از بيمار است
    امر دهم: گاهى درمان دارو و معالجه، ضررى براى بيمار ندارد، نه ضرر جسمانى،مثلا، نه مادى، اما زنى است كه براى حملش ضرر دارد، آيا طبيب لازم است مواظب‏حمل اين مريضه باشد، بچه‏اش ناقص الخلقة متولد مى‏شود، يا بسيار ضعيف ونحيف، يا آماده بيماريهاى مختلف، آيا طبيب بايد مراقب اين مسايل باشد يا نه، آيابايد از بيمار سؤال كند حامله هستى يا نه؟، در صورت شك آيا بايد آزمايش بدهدبيمار را كه باردار هست يا باردار نيست؟ ظاهر اين است كه جواب اين سؤال مثبت‏است، چون مراقبت از حمل او هم لازم است، همانطورى كه مراقبت از بيمار لازم‏است، ادله ديات شامل حمل هم مى‏شود، ادله اطلاق شامل حمل هم مى‏شود، هر زن‏جوانى در سن و سال باردارى پيش طبيب برود اگر دارويى مى‏خواهد مصرف كندبايد فورا از آن سؤال كند، باردار هستى يا نيستى؟، بعضى داروها اثر دارد، عكس‏بردارى مطلقا در موقع حمل مضر است، شيمى درمانيها در موقع حمل قطعا مضراست، يك سلسله آزمايشها و داروها هست كه روى حمل قطعا اثر مى‏گذارد، دراينجاها طبيب بايد اختبار كند، سؤال كند، اگر كوتاهى مى‏كند و صدمه‏اى بر حمل اين‏بيمار وارد شود، ضامن است، چرا؟
    چون ادله‏اى كه ما داريم فرقى بين حمل و صاحب الحمل نمى‏گذارد، انسان انسان‏است، ضرر ضرر است، خسارت خسارت است، اتلاف اتلاف است، آيا همه بايدشامل آن شود، ما در باب روزه مى‏گوييم: براى اگر خودش يا حملش يا كم شدن‏شيرش كه باعث زيان شيرخوار مى‏شود، ضرر داشته باشد، باز هم نبايد روزه بگيرد،همانطورى كه ما فرقى در فقه در جاى ديگر نمى‏گذاريم، در اينجا هم عمومات واطلاقات ما شامل است، و تفاوتى بين اينها نمى‏كند، اگر مقصر باشد، يا قاصر باشد، درهر دو صورت بايد ديه بدهد، بله اگر بيمار يك خبر غلطى به او بدهد، بگويد: اصلامن شوهر ندارم، دروغ بگويد، تازه وضع حمل كردم، بيمار يك خبر دروغى به اين‏طبيب بگويد، طبيب هم باور كند، مقصر خود بيمار است، كه اين خبر دروغ را به‏طبيب داد، و طبيب هم درمانى به او داد كه روى حمل مؤثر بود.
    (سؤال ... و پاسخ استاد) : بله اگر نجات بيمار وابسته بود، دوران امر بين محذورين‏شد، آن موضوع مسأله ديگرى است، مادر سرطان دارد بايد شيمى درمانى كند، بچه‏ناقص الخلقة مى‏شود، آيا اجازه مى‏دهيد خاتمه بدهيم به بارد دارى و سقط جنين‏بكنيم، يا اجازه نمى‏دهى، اين يك موضوع مفصلى است و بحث پر پيچ و خمى داردكه ما در استفتائات جديد اشاره به آن كرديم و دلائلش بايد يك روز جداگانه موردبحث واقع شود، فعلا درباره ضرر و زيان صحبت مى‏كنيم، از مسأله دور نشويم.
    (سؤال ... و پاسخ استاد) : وجهش اين است، احتمال ضرر در اين گونه موارد منجّزاست، جاهايى كه خطر معقولى هست، شما يك غذايى كه احتمال مى‏دهمى مسموم‏باشد، نمى‏خوريد، عقل حكم مى‏كند به دفع ضرر محتمل، احتمال عقلائى كه باشدعقل واجب مى‏داند، تمام غذاهايى را كه شما بيرون مى‏ريزيد يقين داريد كه اينهامسموم است، يا آنهايى هم كه احتمال قوى مى‏دهيد سمى شده باشد دور مى‏ريزيد،همانطورى كه در خودتان اين كار را مى‏كنيد، در باره بيمار هم اين مسأله بايد رعايت‏شود.
    اطلاع بيماران لا علاج از عوارض و مخارج داروها توسط پزشك معالج
    امر يازده، بيمارانى هستند كه بيمارى آنها درمان ندارد، اما براى اينكه درد نكشند،طبيب داروهاى مسكن قوى تجويز مى‏كند، مريض هم گاهى به خيال اينكه اين‏درمان درد است، عواقب دارو را تحمل مى‏كند به گمان اينكه دارو است، اما اگر به اوبگويند اين تنها براى تسكين توست، اى بسا بگويد: درد را مى‏كشم و اين دارويى كه‏اين عوارض را دارد تحمل نمى‏كنم، مسلّم جايز است تسكين و آلام دردهاى جانكاه‏بيماران به وسيله داروها، اما اعلام به مريض لازم است، يانه، كه اين دارو فقط مسكن‏است؟، درمان نيست، هزينه‏اش زياد است، عوارضش زياد است، درمان هم نيست،تسكين آلام است، ظاهر اين است كه در اينجا اطبا بايد بيماران را در جريان كاربگذارند، و اگر بيمار آمادگى ندارد و نمى‏شودبه او بگويند، به اولياء بيمار بگويند.
    (سؤال ... و پاسخ استاد): مى‏گويند تسكين آلام به چه دليل جايز است، يك غرض‏عقلائى است، عقلاء براى اينكه درد نكشند حاضرند خيلى چيزها را تحمل بكنند،شما نمى‏دانيد پناه بر خدا، بعضى از دردها كه معالجه ندارد آلامش به قدرى شديداست كه مريض اصلا فرياد مى‏كشد، نعره مى‏زند، مى‏خواهد زمين را دندان بگيرد، هرعاقلى مى‏گويد: مجوز دارد يك مسكنى به اين بدهند، حالا عوارضى دارد داشته‏باشد، آن قدر درد نكشد، منتهى به مريض يا به اولياء مريض بايد گفت، اين خرجها،اين عوارض فقط مسكن است، اين درد دواء ندارد، نگويد باز احتمال ضامن بودن‏طبيب قوى است.
    عدم جواز اعدام ارفاقى و از روى محبت
    و اما دوازدهمين و آخرين نكته، كه من يك اشاره مى‏كنم، امّا به اين آسانى اين‏بحث را نمى‏شود در چند دقيقه، شايد در چند ساعت هم نشود تمامش كرد، آن قتل به‏خاطر ارفاق است، اعدام ارفاقى، و از روى محبت، كه امروز در تمام دنيا اين مسأله‏بين پزشكان و در محافل پزشكى مطرح است، بيمارانى هستند كه همه اطبا مى‏گويند:دردشان قابل درمان نيست، و دائما رنج مى‏برد، دست به دامن طبيب مى‏شود،مى‏گويد: يك دوايى به من بده راحت بشوم، يك آمپول به من بزن چشمانم را روى‏هم بگذارم، اين همه درد نكشم، سه سال ديگر، 5 سال ديگر بايد همينطور درد بكشم،آخرش هم مى‏ميرم، درمان هم نمى‏شوم، خوب از حالا مرا راحت كن، اين رامى‏گويند قتل ارفاقى، اعدام از روى محبّت، در محافل پزشكى دنيا اين مسأله خيلى‏مطرح است، عده‏اى طرفدار اين طرفند، عده‏اى طرفدار آن طرف، عده‏اى مى‏گويند:چه اشكالى دارد؟ اين خدمت است، اين احسان است.
    اگر آيه قرآن هم بلد باشند، «ما على المحسنين من سبيل» خودش خواهان است ماهم مى‏دانيم راست مى‏گويد، شبهه مصداقى اينجا نكنيد، چون بعضيها مى‏گويند اگرراه اين مسأله باز شود، هر كس مشكلى پيدا كرد و بخواهد انتحار كند، مى‏رود پيش‏اطبا يك چنين بساطى را در مى‏آورد. من مى‏گويم نه ضوابطى بايد داشته باشد،كميسيون پزشكى بايد تشكيل شود، از اطباى مورد اعتماد همه تصديق كنند، ده نفر،20 نفر به اينكه اين درمان ندارد، شبهه مصداقى براى من درست نكنيد، در اين فرض‏حكم چيست؟ «هل يجوز» ادله قتل نفس از اينجا منصرف است؟ مصداق احسان‏است؟، مصداق «ما على المحسنين من سبيل» است؟، يا نه جنايت است؟، نه خودمريض مجاز است به خود كشى و انتحار، و نه طبيب مى‏تواند چنين ارفاقى ظاهرى رادر حق او كند، طرفداران اين نظريه به اخلاف پزشكى مى‏چسبند، آنها به احسان‏مى‏چسبند، حالا با قطع نظر از بحثهايى زيادى كه در اين مسأله شده است، از نظرعمومات و اطلاقات ما چه بگوييم؟ مقتضاى اطلاقات ادله چيست؟ قتل نفس حرام‏است، استثناء دليل مى‏خواهد، شما مى‏گوييد: الاّ اينجا، دليل مى‏خواهد، بخصوص‏اينكه در باب قتل نفس دليل ضعيف هم به درد نمى‏خورد، بايد يك دليل محكمى‏باشد، «الحدود تدرأ بالشبهات» ما گفتيم: معناى شبهات شك نيست، يعنى ادله‏اى كه‏حد اقل حجيتند و در نماز و روزه بدرد مى‏خورد، اينها در باب قتل به درد نمى‏خورد،«فعلى هذا ما نمى‏توانيم يك چنين چيزى را اجازه بدهيم. و صلى الله على سيدنامحمد و آله الطاهرين.
    پايان
    پرسش
    1- آيا اطباء در مقابل ضايعات داروهايى كه به بيمار مى‏دهند ضامن هستند چرا؟
    2- آيا اطباء در مقابل مخارج بيفايده درمان ضامن هستند چرا؟
    3- آيا اطلاع طبيب از آخرين دست داوردهاى پزشكى براى معالجه لازم است؟
    4- آيا اطلاع بيماران لاعلاج از بى‏اثر بودن داروها و مخارج آنها توسط طبيب لازم است‏چرا؟
    5- آيا مرگ ارفاقى و از روى محبت جايز است يا نه چرا؟