• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
    " جلسه هفتاد و پنجم "
    كلام در مسأله 27 از مقادير ديات بود.
    بحث در اين بود كه ديه زن در جراحات اگر كمتر از ثلث باشد، مساوى ديه مرداست، و بعداً ديه مرد دو برابر ديه زن مى‏شود.
    اصل مسأله گفته شد، و بعد عرض كرديم «بقى هنا امور»، امر اول شرح داده شد.امروز امر ثانى است.
    عنوان اين امر ثانى اين است كه «لااشكال» اگر زائد بر ثلث باشد «يعود الى‏النصف»، يعنى زيادتر از ثلث ديه كامله باشد، مثل: چهار انگشت كه زيادتر از ثلث ديه‏كامله است و ديه آن چهار صد دينار است، در اينجا «يعود الى النصف»، ديه مرأةنصف ديه رجل است يعنى: در چهار اصبع مرأة ديه آن دويست دينار است، و دررجل 400 دينار است.
    ديه يك سوّم مرأة
    پس اگر مازاد از ثلث باشد «يعود الى النصف». اگر مادون ثلث باشد مساوى است.اما اگر خود ثلث باشد، اينجا چه كنيم؟ مثال در ديه اعضاء، اگر كسى تمام زبان كسى راقطع كند، ديه كامله دارد، اگر نصف زبان را قطع كند، نصف ديه است. اگر ثلث زبان راقطع كند، يك سوم ديه است. حالا مى‏خواهيم ببينيم يك سوم قطع «لسان مرأة»، درخصوص يك سوم، آيا «يعود الى النصف من الرجل»؟ يا مساوى است؟ اين در ديه‏اعضاء.
    در ديه منافع هم داريم كه اگر كسى تمام نور چشم كسى را از بين ببرد، بايد ديه‏كامله بدهد. اگر كسى تمام شنوائى كسى را بگيرد، ديه كامله است. تمام گويائى كسى‏را بگيرد، ديه كامله است. حالا اگر يك سوم بينائى او را از بين ببرد، قبلاً ما بينائى او رإے؛ظظسنجيديم و مى‏دانيم چقدر است، مثلاً يك خط را تا سى متر مى‏خواند، اما حالا ده مترمى‏خواند، درست بينائى او يك سوم شده است، آيا در خصوص يك سوم، مرأة،نصف رجل است؟ يا مساوى است؟ پس موضوع بحث آنجايى است كه دقيقاً به يك‏سوم ديه كامله رسيده است، آيا ملحق به نصف است؟ يا ملحق به مساوات است؟مثالش را هم در ديه اعضاء و هم در ديه منافع گفته شد.
    نبايد در اينجا ساده از اين مسأله گذشت، هم احاديث از طرفين داريم، هم كلمات‏اصحاب را بايد ديد.
    (سؤال ... و پاسخ استاد): اگر نصف زبان قطع بشود، اما منفعت كل زبان از بين‏برود و باقيمانده آن فلج شود، اينجا ديه كامله است.
    اقوال در مسأله
    كلامى از صاحب رياض مى‏خوانم كه بهترين سخن را در اينجا دارد، و اشاره‏اى‏هم به كلام كشف اللثام مى‏كنيم، و كلمات موافقين و مخالفين را بيان مى‏كنيم تا اقوال‏در مسأله معلوم شود.
    اما كلام صاحب رياض، در (جلد دوم رياض، صفحه 505( مى‏باشد، كه عبارت آن‏اين است: «و تتساوى المرأة و الرجل فى الجراح قصاصاً و دية» هم در قصاص و هم‏در ديه مساوى هستند، «حتى تبلغ ثلث دية الحر» يك سوم بدهد، «أو يتجاوزها» ثلث‏معيار است؟ يا مازاد بر ثلث؟ «على الاختلاف» اختلاف است كه ما زاد بر ثلث بايدباشد تا نصف شود يا ثلث و و مازاد هر دو باشد، «فينتصف بعد ذلك ديتها»، «ذلك» به‏چه بر مى‏گردد؟ به ثلث يا مازاد «على الاختلاف». بعد از فاصله ايشان مى‏گويد:«بلاخلافاً فى شى‏ء من ذلك» اينها اختلافى است، بعد نكته اصلى مطلب مى‏رسد، و بافاصله‏اى مى‏فرمايد: «و اعتبار بلوغ الى الثلث مذهب المشهور» معيار ثلث است، ثلث‏كه آمد از آنجا نصف مى‏شود، زائد شرط نيست، ثلث كه رسيد، نصف مى‏شود،«واعتبار بلوغ الى الثلث مذهب المشهور على الظاهر المصرّح به» تصريح به آن شده‏است «المصرح به فى جملة من الاوائر، بل عن الخلاف الاجماع عليه» مرحوم شيخ درخلاف گفته: اجماعى است، معيار يك سوم است، از همان يك سوم نصف مى‏شود.
    مخالفين نظر صاحب رياض
    بعد با فاصله مى‏گويد: «اختلافاً للنهاية» اين يك مخالف. والسرائر» اين دومخالف. «و الارشاد - ارشاد علامه -» اين سه مخالف. «فاعتبروا» اين سه بزرگوار معتبردانسته‏اند «فاعتبروا التجاوز» گفته‏اند بايد زيادتر از ثلث باشد تا نصف شود، خودثلث مساوى است، «للنصوص» عقيده آنها اين است كه نصوص دلالت دارد، كه«يعتبر» تجاوز از ثلث. اين عبارت صاحب رياض بود.
    اما عبارت كشف اللثام در (جلد دو، صفحه 446( مى‏فرمايد: «و على الجملة فلعل‏الاجماع منعقد على التساوى قبل بلوغ الثلث» تساوى، قبل از بلوغ ثلث است، «و على‏انه اذا بلغته» يعنى به ثلث برسد، «أو جاوزته كانت المرأة على النصف» پس اجماع‏داريم كه به ثلث كه رسد يا از ثلث تجاوز كند نصف است.
    پس معيار نصف، خود ثلث و بالاتر از ثلث است، در اينجا بعضيها آمده‏اندمراجعه به عبارت شيخ در نهايه كردند، كه آيا عبارت شيخ در نهايه، واقعاً مخالف‏است؟ (سه نفر را مخالف شمرديم، كه شيخ در نهايه و ابن ادريس در سرائر و علامه‏در كتاب ارشاد بود كه اينها مى‏گويند: مازاد بر ثلث بايد باشد.) دوتا از اين بزرگواران‏عبارتشان دقت شده است، و معلوم مى‏شود اينها مخالف نيستند، صدر عبارتش مازادبر ثلث مى‏گويد، اما ذيل عبارتش مى‏گويد: معيار ثلث است، آيا مى‏شود اين رامخالف شمرد؟ صدر عبارت، معيار را زائد بر ثلث مى‏گيرد، و ذيل عبارت مى‏گويد:معيار ثلث بر مازاد است.
    حالا عبارت نهايه را مى‏خوانم، منتهى ما اين عبارت نهايه و عبارت ارشاد را، هردو را، نقل از همان رياض مى‏كنيم، و عبارت اين است: «و يتساوى جراحتهما مإے؛ظظلم‏يتجاوز ثلث الدية» در اين عبارت معيار چيست؟ تجاوز، بايد از ثلث تجاوز كند، واگر تجاوز نكند «يتساوى»، يعنى ثلث هم «يتساوى».
    بعد در ذيل عبارت مى‏گويد: «فاذا بلغ ثلث الدية نقصت المرأة و زيد الرجل» ذيل‏عبارت چه مى‏گويد؟ «اذا بلغ ثلث» ثلث كه رسيد نصف مى‏شود، صدر مى‏گفت: «زادعن الثلث». ذيل مى‏گويد: «بلغ الثلث».
    حالا آيا اين بزرگوار جزء مخالفين است؟ نه، لااقل عبارت مبهم است، صدرچيزى مى‏گويد، و ذيل چيز ديگر مى‏گويد. و يك احتمال هم هست، و آن اين است كه‏اين عبارات از قبيل مسامحه است، ايشان هم همان عقيده مشهور را دارد، عقيده‏ايشان همان معيار ثلث است. پس چرا صدر عبارت گفته «زاد»؟ اين يك مسامحه‏اى‏است، «مسامحة فى الرواية، بشهادة الذيل».
    (سؤال: صدر و ذيل منافات ندارد. و پاسخ استاد): ذيل مى‏گويد: «اذا بلغت الثلث‏الدية» بلغ يعنى تجاوز كند، تا به حال هيچ عربى در زير اين آسمان يك چنين تفسيرى‏نكرده است «اذا بلغ الماء قدر كر» اين يعنى تجاوزة؟ يعنى سه وجب در سه وجب درسه وجب، اين هم «بلغ الثلث» يعنى ثلث كامل، يك قطره از كر زياد است، يك مثقال‏زيادى است، «بلغ الماء كراً» يعنى يك مثقال زياد باشد؟ نه، بلغ يعنى كامل. بنابر اين،اين عبارت كه مى‏گويد: «بلغ» معنايش اين است كه ثلث دقيقاً يك سوم زبانش رابريده است، ذيل اين عبارت مى‏گويد: «يعود الى النصف»، صدر مى‏گويد بايد زيادترباشد.
    (سؤال ... و پاسخ استاد): سه طايفه حديث داريم، اين مسأله به اين آسانى نيست كه‏شما مى‏گوييد، كارى به حديث نداريم، فعلاً با كلمات علماء كار داريم. كلمات علماءكه تمام شود سه گروه حديث داريم، بعضى از احاديث مشهور را مى‏گيرد، بعضى ازاحاديث غير مشهور را مى‏گيرد، بعضى از احاديث صدرش يك چيز مى‏گويد، وذيلش يك چيز ديگر مى‏گويد، مثل همين عبارت بعضى از علماء، كه صدرش كلام‏مشهور است، اما ذيلش چيز ديگر مى‏گويد.
    (سؤال ... و پاسخ استاد): من نمى‏خواهم قياس كنم، من مى‏خواهم بگويم كلمه بلغ‏معيار است، «بلغ» يعنى برسد، نه تجاوز كند، «بلغ الى النصف» يعنى دقيقاً نصف.
    (سؤال ... و پاسخ استاد): هر كجا شارع مقدس نصابى و عددى داده است، معياربلوغ به خود آن است، نه تجاوز، نصب زكات به خودش بايد برسد، نصاب خمس،بعضى جاها نصاب دارد مثل معدن كه گفتند نصاب دارد، «عشرين دينار». تجاوزشرطش نيست. بلوغ سن، ده روز اقامت، بلوغ كر، تمام اعدادى كه ما در شرع داريم‏ملاك اين است كه به خودش برسد، تجاوز شرط نيست، حالا براى اين مطلب اين ازشواهدى است كه بعد ذكر مى‏كنم در موقعى كه مى‏خواهيم جمع بين روايات كنيم، كه‏بعضى از روايات تجاوز مى‏گويد، بعضى از روايات بلوغ ثلث را مى‏گويد، بعضى ازاحاديث صدرش بلوغ ثلث را مى‏گويد، ذيلش تجاوز را مى‏گويد.
    (سؤال ... و پاسخ استاد): اينجا مفهوم ندارد، منطوق است، مفهوم جايى است كه‏عبارت خودش تصريح نكند، اين عبارات ما، هم صدرش، هم ذيلش طرفين را گفته‏است، همه اينها منطوق است، به مفهوم نمى‏رسيم.
    پس عبارت جناب شيخ رضوان خدا بر او باد، در نهايه عبارتى است كه نمى‏شودگفت مخالف است، چون يا مبهم است، يا موافق مشهور است، و تعبير صدر عبارتش‏را حمل بر مسامحه مى‏كنيم. و هكذا عبارت علامه در ارشاد، كه ببينيم آيا آن هم جزءمخالفين مى‏شود شمرد يا نه؟. عبارت علامه در ارشاد كه اين عبارت را ما نقل ازرياض مى‏كنيم: «و يقتص للرجل من المرأة و بالعكس و لا رد» چيزى رد نمى‏كنيم،چيزى اضافه نمى‏كنيم، مرأه و رجل بدون رد مى‏تواند قصاص كنند، «ما لم‏يتجاوزثلث الدية» معيار چيست؟ تجاوز است، ظاهر اين است كه اگر ثلث باشد «كلاهمامساويان»، «ما لم‏تجاوز مساويان».
    «فينتصف المرأة» كجا «ينتصف»؟ «اذا تجاوز» يعنى تجاوز كه كرد، نصف مى‏شود،اين صدرش بود. حالا ذيل عبارت را مى‏ببينيم عكس اين است: «و كذا يتساويان فى‏الدية» مرد و زن در ديه مساوى هستند، «ما لم‏تبلغ الثلث» اينجا بلوغ ثلث معيار است،يعنى به ثلث كه برسد، نصف مى‏شود، آنجا مى‏گفت: تجاوز از ثلث. اينجا مى‏گويد: به‏ثلث كه برسد نصف مى‏شود، «فينتصف المرأة».
    نتيجه اين شد كه اين دو بزرگوار، علامه و شيخ (رضوان خدا بر هر دو باد)نمى‏شود جزء مخالفين شمرد، اينكه صدر عبارتشان چيزى دارد، و ذيل عبارتشان‏چيز ديگرى دارد، يا قائل به ابهام مى‏شويم، و يا مى‏گوييم مسامحه است، و اينها هم‏حرف مشهور را دارند مى‏زنند، «كما هو المعمول» در نصابات، بلوغ معيار است، نه‏تجاوز.
    (سؤال ... و پاسخ استاد): يعنى اگر به ثلث برسد نصف مى‏شود، صدر عبارت‏مى‏گفت: «ما لم‏تجاوز» يعنى بايد تجاوز كند تا نصف شود، صدرش مى‏گويد: تجاوزشرط است، اما ذيلش مى‏گويد: ثلث كافى است.
    (سؤال ... و پاسخ استاد): باعث مى‏شود كه كلام مبهم شود، و لذا اينكه بعضيهاادعاى اجماع مى‏كنند، به خاطر همين است، و به خاطر همين است كه مرحوم صاحب‏رياض مى‏گويد اگر ما ادعاى اجماع كنيم بعيد نيست، مخالفين هم مخالف نيستند،صدر چيزى دارد، و ذيل چيز ديگرى. منتهى عبارت سرائر ما اينجا در دست نداشتيم،كه ببينيم آيا صدر و ذيل عبارت آن هم فرق مى‏كند. يا يك طرفه است.
    از مجموع اين مطالب ما مى‏توانيم به خوبى نتيجه بگيريم كه مسأله مشهور است،و بلكه بالاتر از مشهور است، وجود مخالف در اين مسأله ثابت نيست.
    احاديث در اين مسأله
    احاديث باب، سه گروه است:
    گروه اول: بعضى از احاديث مى‏گويد: معيار ثلث است، به يك سوم كه نرسيده‏باشد زن و مرد مساوى هستند، اما به يك سوم و مازاد كه رسيد نصف مى‏شود، ثلث كه‏رسيد نصف مى‏شود، يعنى مذهب مشهور.
    گروه دوم: بعضى احاديث زائد بر ثلث را معيار قرار مى‏دهد.
    گروه سوم: بعضى از احاديث صدرش مطابق يكى است، ذيلش مطابق ديگرى‏است.
    احاديث طائفه اول: (حديث 1 و 2 و 3 باب يك، از ابواب قصاص الطرف)مسأله‏اى است كه ساده از آن گذشته‏اند لذا احتياج به دقت دارد، اسناد بعضى از اين‏احاديث صحيح است، از جمله همين حديث اول.
    حديث اول: )1، باب 1، از ابواب قصاص الطرف): عن الحلبى، عن ابى عبدالله(ع) فى حديث قال: «جراحات الرجال و النساء سواء:» تا مى‏رسد به اينجا: «حتى‏تبلغ الجراحة ثلث الدّية» تا به ثلث برسد، «فاذا بلغت ثلث الدية» نه اينكه تجاوزت‏كند، «ضعّفت دية الرجل على دية المرأة» اين روايت صريح است، مى‏گويد: معيار اين‏است كه به ثلث برسد، همين كه به ثلث رسيد و لو يك دينار هم اضافه نباشد، مرد دوبرابر زن مى‏شود.
    حديث دوم: (حديث 1، باب 1، از ابواب قصاص الطرف): حديث ابى بصير است،و سند آن اشكال دارد، چون در سند على بن ابى حمزة است قبلاً گفتيم كه على بن‏حمزه ضعيف است. عن أبى بصير، قال: سألت أبا عبد الله(ع) عن الجراحات، فقال:جراحة المرأة مثل جراحة الرجل حتى تبلغ ثلث الدية فاذا بلغت ثلث الدية سواء -دقيق - اضعفت» ضِعف مى‏شود، «جراحة الرجل ضعفين على جراحة المرأة» اين هم‏با صراحت مى‏گويد معيار بلوغ ثلث است، به ثلث كه رسيد نصف مى‏شود.
    (سؤال ... و پاسخ استاد): اينها مال گروه اول است. تجاوز نكند، يعنى دقيقاً يك‏سومش، يك ريال هم اضافه نيست، حالا كه رسيده به يك سوم، مى‏فرمايد: خود يك‏سوم هم نصف است.
    حديث سوم: (حديث 3، باب 1، از ابواب قصاص الطرف): همه اينها احاديث‏مشهور است، يعنى فتواى مشهور. روايت عن جميل بن دراج است، ظاهراً سند اين‏معتبر است، «قال: سألت أبا عبد الله (ع) عن المرأة بينها، و بين الرجل قصاص؟ قال:نعم فى الجراحات» يعنى در جراحات قصاص است، «فى الجراحات حتى تبلغ الثلث‏سواء، فاذا بلغت الثلث سواء» ثلث مساوى «ارتفع الرجل و سفلت المرأة» نمى‏گويدچقدر، دو برابر ديه مرد بالا ميآيد، و ديه زن پايين مى‏آيد، اين بالا و پايين اشاره به‏همان دو برابر است، اين سه حديث در اين باب 3.
    حديث چهارم: (حديث 1، باب 44 از ابواب ديات الاعضاء) حديث معروف‏صحيحه أبان بن تغلب است، كه در رسائل خوانديد، اين حديث مفصل است،مى‏گويد: خدمت امام سؤال كردم، اگر مردى يك انگشت زنى را قطع كرده باشدچقدر بايد بدهيم؟ فرمود: ده شتر، گفتم دو انگشت؟ فرمود: بيست شتر، عرض كردم‏سه تا، فرمود: سى تا، عرض كردم چهارتا قطع كرده است، فرمود: 20 تا. گفتم سبحان‏الله، سه تا را قطع كرده است، فرموديد 30 شتر بدهد، 4 تا را قطع كرده است فرموديد:20 بدهد، أبان فقط به سبحان الله قناعت نكرد، و يك حرف تندى هم زد، گفت: ماعراق بوديم و اين مسأله رابراى ما نقل كردند و ما گفتيم اين حرف حرف شيطان‏است، «فقال: مهلا يا ابان» آرام باش، مى‏فهمى چه مى‏گويى؟ اين حكم پيغمبر است، تااينجا، كه شاهد هم اينجا است: «ان المرأة تعاقل الرجل الى ثلث الدية» «تعاقل» يعنى:مساوى است، «فاذا بلغت الثلث رجعت الى النصف» اين كه مى‏گويد نه اين است كه به‏تدريج قطع كنيد، اگر سه تا قطع كرد و بعد چهارم را قطع كرد، 400 تا، سه‏تا را 300 تامى‏گيرد، يكى ديگر هم 400 تا، اگر تصادفاً چهارتا را با هم قطع كرد، 200 تا مى‏گيرد،تصادفاً سه تا را با هم قطع كرد، 300 تا مى‏گيرد.
    فبناء على ذلك، اين چهارتا حديثى كه خواندم، همه‏اش معيار، كلام مشهور بود،فتواى مشهور سندش اينها است. حالا مى‏رويم سراغ سه تا حديث، كه حد اقل دروسائل داريم، كه در بعضى از كتب غير اين هم داريم، كه مى‏گويد: معيار تجاوز است،بعد تجاوز از ثلث شود.
    (سؤال ... و پاسخ استاد): سه انگشت كه ثلث نيست، سيصدتا در مقابل هزارتا،هزار تقسيم به 3 مى‏شود 333 و يك سوم، سه انگشت ثلث نيست، 33 دينار و يك‏سوم، كمتر از ثلث است، پس به ثلث نرسيده، چهارتا كه شد، مازاد بر ثلث است.
    امام (ع) در ذيل اين حديث فرمود: قياس نبايد كنيد، سنت اسلام و پيغمبر اكرم اگرقياس شود دين باطل مى‏شود، مسائل قوانين دارد، قاعده دارد، با قياس نمى‏توانيم‏احكام اسلام را بيان كرد.
    احاديث غير مشهور
    اما احاديثى كه كلام غير مشهور را مى‏گويد، اگر غير مشهور در اينجا چيزى داشته‏باشند.
    (حديث 4، باب يك از ابواب قصاص الطرف) كه حديث ابن أبى يعفور است‏احاديثش را هم سخت نمى‏گيريم، چون از نظر سند متكاثر است، متضافر است، «قال:سألت أبا عبدالله (ع) عن رجل قطع اصبع امرأة قال: تقطع اصبعه» اصبع رجل مساوى‏است، «حتى تنتهى الى ثلث المرأة» تا به ثلث برسد، «فاذا جازت الثلث اضعف‏الرجل» خود ثلث فايده‏اى ندارد، بايد جاز باشد.
    (سؤال ... و پاسخ استاد): يعنى دو انگشت، سه انگشت، 4 انگشت، يك انگشت كه‏ما فوق ثلث نيست، يك دهم است. معنايش اين است كه يك انگشت، دو انگشت، 3انگشت، 4 انگشت شود.
    (سؤال ... و پاسخ استاد): قانون كلى اين را مى‏گويد «فاذا جازت الثلث اضعف‏الرجل» حديث ابان داشت «اذا بلغ الثلث» اين مى‏گويد «جازت ثلث».
    (سؤال ... و پاسخ استاد): «فاذا جازت» مفهوم دارد، ظاهرش تجاوز كرد، البته مإے؛ظظبين احاديث جمع مى‏كنيم، جمع دلالى دارد.
    (حديث 6، باب يك، از ابواب قصاص الطرف) حديث حلبى است عجب اين‏است كه حلبى حديث آن طرف داشت، حديث اين طرف هم دارد، سندش هم سندخوبى است، «عن الحلبى قال: سئل أبو عبد الله (ع) عن جراحات الرجال و النساء فى‏الديات و القصاص» تا مى‏رسد به اينجا: «فاذا جازت الثلث صيرت دية ا لرجال فى‏الجراحات ثلثى الدية» دو برابر مى‏شود.
    من آدرس بقيه احاديث را مى‏گويم و مطالعه كنيد تا ببينيم جمع بين اين سه گروه‏را بايد چه كار كنيم. گروه دوم يك حديث ديگرى دارد كه (حديث 2، باب 44، ازديات الاعضاء) است. كه «اذا جازت» مى‏گويد.
    و حديث 3، باب 44 صدرش مى‏گويد: معيار بلوغ ثلث است، ذيلش مى‏گويدمعيار تجاوز از ثلث است، كه طايفه سوم است و يك حديث داريم.
    پس حديث 2 دنباله گروه دوم است، كه تجاوز معيار است، و حديث 3 باب 44صدرش بلوغ ثلث است، و ذيلش تجاوز از ثلث است. اين احاديث را بايد دقيق از هم‏جدا كرد، حالا چطور بايد از هم جدا كرد، مى‏رسيم كه بايد جمع بين اينها كنيم ومسأله را حل كنيم.
    پايان
    پرسش
    1- ديه چهار اصبع مرأة چند دينار است، چرا؟
    2- ديه يك سوم مرأة را بنويسيد؟
    3- نظر صاحب رياض در ديه ثلث و بالاتر از ثلث را بنويسيد؟
    4- معقد اجماع، در عبارت كشف اللثام را بنويسيد؟
    5- آيا عبارت شيخ در نهايه مخالف قول مشهور است؟ توضيح دهيد؟