• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
    " جلسه هفتاد و يكم "
    مسأله بيست و ششم از مسائل مقادير ديات
    بحث در اين بود كه ديه زن در قتل نفس نصف ديه مرد است، جراحات ديگر درمسأله بعد مى‏آيد. فعلا بحث قتل نفس است، ديه خطا، ديه شبه عمد، ديه عمد درآنجايى كه مصالحه به ديه مى‏شود، يا حكم اصلى ديه است، ديه زن نصف ديه مرداست‏ز
    از نظر اقوال اين مسأله مسلم بود بين سنى و شيعه، تمام علماى اسلام اين عقيده رادارند، چند نفر شاذ مخالفت كرده بودند آن هم از اهل سنت، كه نه آنها اعتنايى كردندبه اين يكى دو نفر گمنام، و نه ما، بنابراين از نظر اقوال مسأله مسلم است، از نظراحاديث هم در بين ما احاديث متضافره و شايد متواتره‏اى باشد، كه ديه قتل نفس را درزن و مرد متفاوت مى‏كند، ديه زن نصف ديه مرد است، احاديث را خوانديم،تفسيرهاى احاديث را ذكر كرديم، تنها چيزى كه نخوانديم تفاسير احاديث عامه بود،باز براى اينكه تصور نشود كه شيعه‏ها فقط عقيده به اين معنا دارند، و حديث دارندسه چهارتا حديث از اهل سنت پيدا كرديم، در اين مسأله كه اين احاديث در كتاب‏خلاف و در كتاب مغنى ابن قدامه و سنن بيهقى است.
    بررسى روايات وارده از طرف عامه
    اين احاديث را هم بخوانيم و برويم سراغ آن اشكالى معروفى كه روشنفكران‏عصر ما در اين باره دارند.
    حديث اول حديثى است كه شيخ طوسى «رضوان الله تعالى عليه» در كتاب‏خلاف، كتاب الديات، مسأله 63 دارد، از عمرو بن حزام «ان النبى(ص) قال: دية المرأةعلى النصف من دية الرجل».
    حديث دوم را باز شيخ طوسى از معاذ نقل مى‏كند، «عن رسول الله(ص) معاذبن‏جبل آن صحابى معروف و خوشنام از پيغمبر اكرم(ص) نقل مى‏كند، شبيه همين‏مضمون است كه من متن را ننوشتم چون شباهت دارد.
    حديث سوم حديثى است كه بيهقى در سنن كبرى در جلد هشتم، صفحه 96 نقل‏مى‏كند، از على(ع) نقل مى‏كند، ولى در كتب عامه و اهل سنت، «ان عليا (ع) كان يقول‏جراحات النساء، على النصف من دية الرجل، فيما قل‏ژ و كثر» البته اين ظاهرش‏مربوط به جراحات است، ولى عرض كرديم، ظاهر اين تعبير اين است وقتى كه‏جراحات مختصر نصف بوده باشد، به طريق اولى قتل نفس نصف خواهد بود، منتهى‏اين «فيما قل و كثر» استثنا دارد كه بعدا استثنائش را مى‏خوانيم كه اگر ما دون ثلث‏باشد، مانع ندارد يك عامى باشد شامل همه جراحات بشود، ما دون ثلث را استثناءبزنيم به وسيله روايات ديگر كه ما دون ثلث ديه زن و مرد يكسانند.
    (سؤال ... و پاسخ استاد): مهمتر است، ديه‏اش هم مهمتر است، اگر دست مرأه‏نصف دست رجل است، پاى مرأه نصف پاى رجل است، چشمش نصف رجل است،گوشش نصف رجلش است، مجموع بدنش هم نصف مى‏شود، چه فرق مى‏كند؟،الغاء خصوصيت مى‏كند، مخصوصا با كلمه «فيما قل و كثر»، كه ظاهرش است، بعضى‏اعضاء كه ديه كامل مى‏گيرد، اگر كسى دو دست كسى را قطع كند، ديه كامل دارد، اين‏داخل در حديث ما مى‏شود يا نمى‏شود؟ خوب ديه كامله مى‏گيرد، نصف مى‏گيرد، قتل‏نفس هم باشد ديه كامله مى‏گيرد، بعضى اعضاء هست مثل زبان، اگر قطع كند ديه كامله‏است، جزء جراجات است، قتل نفس كه نيست، جراحات است، نصف ديه كامل‏مى‏گيرد، وقتى ديه اعضائى كه ديه كامله است، نصف ديه رجل است، قتل نفسش هم‏همين است چه تفاوتى مى‏تواند داشته باشد؟ بنا بر اين از اين احاديث به خوبى‏مى‏توان قتل نفس را هم استفاده كرد.
    (سؤال ... و پاسخ استاد): مى‏دانم، ديه‏اش چيست؟ ديه كامله‏اش نصف است، اين‏اشكال را بايد به شارع مقدس كرد كه چرا شما قتل نفس را با قطع زبان يكى‏دانسته‏ايد؟ اين اشكال را به شارع مى‏خواهى بكنى، شارع مى‏گويد قتل نفس با قطع‏زبان يكى است، قتل نفس با قطع دو دست يكى است، گاهى مى‏شود يك انسان ممكن‏است پنج ديه كامله بگيرد، زبانش را كسى قطع كند، دو دستش را جدا قطع كند،دوپايش را جدا قطع كند، با هر كدامش يك ديه كامله بگيرد، شارع مقدس اين طورگفته ما كه نمى‏توانيم بگوييم آقا اين هنوزش روحش باقى است، 5 تا ديه هم گرفته،پس چرا اين طور است؟ اين حكم شرع است.
    چهارم كه در سنن كبرى است، مال بيهقى است، مدرك همان مدرك است، جلدهشتم، صفه 96، آن حديث هم روايتى است، ابراهيم عن على بن ابيطالب، ابراهيم‏يكى از رجال اهل سنّت عن على(ع) نقل مى‏كند عين همين مضمون است، كه على‏فرمود: «قلّ و كثر» جراحات نساء نصف جرحات رجال است» خوب اين در واقع‏چهارتا حديث شد، كه اينها به ما نشان مى‏دهد، اهل سنت هم روايات متعدده در اين‏زمينه دارند، و اتفاق آرائشان هم بخاطر تعدد رواياتى است كه عن النبى(ص) و عن‏على(ع) كه از طرق خودشان وارد شده است، نقل شده است، اينها را براى اين گفته‏اندكه خيال نكنند بعضى از افراد نا آگاه كه اين تنها عقيده ما هست و ديگران قائل به‏مساواتند، و اين اشكال متوجه ماست، اين جزء مسلمات فقه اسلام است، و از نظرفقهى جاى چانه زدن ندارد.
    اشكال روشنفكران در اختلاف ديه زن و مرد
    اشكالى كه روشنكفران و و مثقفين و بعضى از اساتيد دانشگاه، مطرح مى‏كنند كه‏اسلام دين مساوات است، دين عدالت است، و حديث معروف نبوى مى‏گويد:«المسلمون تتكافا دمائهم» مسلمانان خونهايشان برابر است، با اينكه اسلام دين‏مساوات و برابرى است، و «تتكافا دمائهم» هست، پس چرا خون زن نيم بهاى خون‏مرد باشد؟
    ثانيا: سلمنا كه چنين چيزى باشد، ولى در زمان ما موضوع عوض شده است، اين‏مال زمانهايى بوده است كه «للمرأة دور ضعيف فى المجتع الانسانى» زن نقش بسيارضعيفى داشته است در جامعه انسانى، امّا الان كه زنان در مراكز علمى، در دانشگاهها،در مراكز تحصيلى دور فعالى دارند، و نقش فعالى دارند، و در خيلى از مسائل‏همدوش با مردها مى‏آيند، آيا باز هم بايد اينها را برابر و مساوى بدانيم، آيا به خاطرتبدّل موضوع حكم متبدل نشده است؟ اين غايت چيزى كه مى‏شود براى بيان اشكال‏ذكر كرد، به عبارات مختلف.
    جواب از اشكالات فوق ذكر
    يك جواب اجمالى داريم كه اشاره كردم، ولى يك جواب تفصيلى داريم كه تمام‏جوانب مسأله را بررسى مى‏كنيم، جواب اجمالى اين است كه ديه بر عكس آنچه كه درفارسى گفته مى‏شود خونبها، خونبها نيست، بهاى خون نيست، خون انسان بالاتر ازاين است كه قيمتش اينها باشد، قرآن مجيد مى‏گويد: «من قتل نفسا بغير نفس او فسادفى الارض، فكأنما قتل الناس جميعا» خون انسان برابر با خون همه انسانهاست، وخون همه انسانها با پول و امثال ذلك قابل مبادله نيست، اينكه مى‏گويند: خونبها، درفارسى تعبير مسامحى است، عرب نمى‏گويد خونبها، مى‏گويد ديه، و ديه به معناى‏بهاى خون نيست.
    پس ديه چه نقشى دارد؟ آيا مجازات است يا جبران خسارت است؟ ديه جنبه‏مجازات دارد، در قتل عمد اگر ديه مى‏گيرند مجازات است، قتل خطا اين است كه‏هشدار مى‏دهد كه حواست را جمع كن دفعه ديگر از اين خطاها نكن، خون انسان‏شوخى بردار نيست، آيا مجازات است يا خسارت اقتصادى است؟.
    جواب اين است كه هردو است، هم مجازات است، كه طرف حواسش را جمع كندديگر از اين اشتباهات نكند، دفعه ديگر از اين عمدها نكند، و هم جبران خسارت‏اقتصادى است، يعنى مردى، زنى، در اين خانواده از ميان رفته است، جاى او خالى‏است، و اين خلاء خسارت اقتصادى به آن خانواده وارد مى‏كند، براى پر كردن اين‏خسارت اقتصادى، جاى خسارت اقتصادى ديه‏اى داده مى‏شود.
    اين جمله را هم اضافه كنم، «و من الواضح ان الخسارة الناشئة من قتل الرجل، اكثرمن الخسارة الناشئة من قتل المرأة»، خسارتى كه ناشى مى‏شود، از فقدان رجل در نظام‏خانواده و مجتمع انسانى از خسارتى كه ناشى مى‏شود از فقدان مرأة مسلم آن بيشتراست، شارع مقدس آمده اين را دو برابر تقدير كرده و گفته ديه مرد دو برابر ديه زن‏است، اين به صورت اجمالى.
    توضيح ذلك:
    اين توضيحى را كه من عرض مى‏كنم خيلى سؤالاتى كه در باره زن و حقوق زن‏مى‏شود غير از مسأله ديه هم شايد با اين توضيحاتى كه عرض مى‏كنم قابل حل بشود،روز گذشته عرض كردم اين به يك معنا بحث فقهى نيست، فقه بر ادله اربعه دورمى‏زند، ولى ما چاره‏اى نداريم براى اينكه احكام اسلام و فقه اسلامى يدست پياده‏شود، بايد توضيحات بدهيم و نفى شبهات كنيم تا افرادى كه معتقد به اسلام هستندگرفتار شبهه تزلزل در ايمان و عقيده نشوند، اين در واقع مسؤوليت ماست، نه تنها به‏عنوان يك فقيه به عنوان يك عالم اسلامى مدافع عقائد مردم، گاهى شبهات فقهى‏باعث تزلزل عقايد مى‏شود، و ما اگر شبهات فقهى را جواب ندهيم، تزلزل عقائد را درواقع پذيرفتيم، چرا ما چنين وظيفه‏اى نداريم؟، داريم، تا آنجا كه مى‏توانيم بگوييم.
    جواب اين است كه زن مانند مرد داراى ابعاد ثلاثه است.
    بُعد اول بعد انسانى است، ما مى‏گوييم بعد انسانى و الهى.
    بُعد دوم بعد علمى و ثقافى است.
    بُعد سوم هم بعد اقتصادى است، هر انسانى اعم از «الرجل و مرأة» داراى اين سه‏بُعد مختلف است، اما از نظر بعد انسانى و الهى «لا فرق بين الرجل و المرأة»، هيچ‏تفاوتى بين اين دوتا نيست، هر دو در پيشگاه خدا يكسانند، تا بى نهايت راه تكامل به‏روى هر دو باز است، و لذا خطابهايى كه از اين نظر در قرآن است، هر دو را شامل‏مى‏شود، مثلا «يا ايّتها النفس المطمئنة ارجعى الى ربك راضية مرضية فادخلى فى‏عبادى و ادخلى جنّتى» اين «ايتها النفس المطئنة» مال رجال است، مال نساء است، يامال هر دو است؟ هر دو را شامل مى‏شود، كجا آيه انصراف دارد؟ اتفاقا صيغه‏اش‏مؤنث است، كجايش انصراف به رجل دارد؟ «يا ايّتها النفس المطمئنة» قبلش هم‏چيزى نيست كه بهانه كنيم، فرقى نمى‏كند.
    (سؤال... و پاسخ استاد): نه همه را شامل مى‏شود، پيغمبر نمونه والاى اين است،نفس مطمئنه تمام كسانى كه از مرحله نفس اماره مى‏گذرند و به مرحله نفس مطمئنه‏مى‏رسند وارد اينجا هستند، آنهايى كه داراى نفوس شيطانيه هستند آنها خارج، آنهايى‏كه نفس اماره هستند، بينابين هستند، آنهايى كه داراى نفس مطمئنه مى‏شوند، آن نفس‏مطمئنه فرق نمى‏كند، معصوم باشد يا غير معصوم داخل در اين است.
    و آيات ديگرى هم در قرآن داريم آيه 97 سوره نحل «من عمل صالحا من ذكر اوانثى و هو مؤمن» اينجا تصريح شده «من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو مؤمن» اين‏بعد الهى است، ايمان و عمل صالح، اين دو تا با هم جمع شده است، «فلنحييّنه حياةطيبة» حيات طيبه به او مى‏دهيم، در تفسير حيات طيبه در ميان مفسران خيلى بحث‏است، آيا حيات طيبه معنايش ايمان است، يا بهشت است، يا به معناى زندگى توأم باآرامش است، يا به معناى خوشنودى خداست، همه اينهاست، حيات طيبه منحصر به‏هيچكدام نيست، مصداق نفس مطئنه هم ممكن است بشود، «فادخلى فى عبادى وادخلى جنتى» حيات طيبه است، «و لنجزينهم اجرهم باحسن ما كانوا يعملون».
    يك تعبير لطيفى در ذيل آيه است، كه چرا قرآن نمى‏گويد «لنجزينهم اجرهم بماكانوا يعملون» چرا نمى‏گويد؟ مفسران بزرگ چنين استفاده كردند كه ما هم در تفسيرنمونه ظاهرا آورديم، معنايش اين است كه شما اگر كارى خوب بكنيد خداوند همه رابه حساب خوبتر مى‏گذارد، مثل اينكه شخصى كريمى است و ما جنسهائى براى اوبرديم، بعضيهايش خوب است، بعضيهايش خيلى خوب است، مى‏گويد: همه‏اش رامن به قيمت خيلى خوب برايت حساب مى‏كنم، ولو بعضش خوب است، بعضيش‏خيلى خوب است، كرم خدا اين چنين است، «من عمل صالحا من ذكر او انثى و هومؤمن فلنحيينه حياة طيبه و لنجزينهم اجرهم باحسن ما كانوا يعملون» اين نشان‏مى‏دهد در بعد انسان الهى هر دو يكسان و مسير قرب الى الله بروى هر دو يكسان‏گشوده است.
    در آيه 35 سوره احزاب هم تعبير جالب ديگرى داريم، مى‏فرمايد: «ان المسلمين‏و المسلمات، ده طائفه را ذكر مى‏كند،« ان المسلمين و المسلمات و المؤمنين والمؤمنات و القانتين و القانتات» تا مى‏رسد به اينجا «و الذاكرين الله كثيرا و الذاكرات»اين همان بعد انسانى الهى است، اينها جنبه‏هاى انسانى الهى است، مذكر ، مؤنث، زنان‏مسلم و مردان مسلم، «اعد الله لهم مغفرة و اجرا عظيما» اجر عظيم بالاترين مقام قرب‏الى الله است، مؤمنين و مؤمنات، مسلمين و مسلمات، قانتين و قانتات، متصدقين ومتصدقات، اين سه نمونه از آيات قرآن مجيد به عنوان نمونه بود، نه اين است كه‏منحصر به اينهاست، آياتى كه نشان مى‏دهد كه خطابات الهيه و اجور و پاداشهاى الهيه«لا فرق فيها بين الرجل و المرأة» هر دو يكسان هستند، فعليهذا لا فرق بين الرجل والمرأة من هذه الجهة.
    (سؤال ... و پاسخ استاد): ظاهر آيه مساوى است، چون مى‏گويد: «لهم مغفرة واجرا» ، اجر واحد ذكر شده است، مغفرة واحد ذكر شده است، حيات طيبه واحد ذكرشده است، همه‏اش «باحسن ما كانوا يعملون»، نگاه به عملشان مى‏كنيم نه نگاه به‏جنسيت، صحبت جنسيت در آيه نيست، صحبت عمل است، هر مقدارى كه عمل‏كنند مثل هم هستند، قانتين و قانتات بودن، متصدقين و متصدقات بودن، ذاكرين الله‏بودن، معيار اين است، معيار جنسيت نيست.
    (سؤال... و پاسخ استاد): «و ليس الذكر كالانثى» من نمى‏گويم منحصر به اينهاست،شما مى‏توانيد «بالتدبر فى القرآن الكريم»، آيات متعددى پيدا كنيد به همين صراحت،يا از قبيل اينها بوده باشد، كه نشان مى‏دهد رجل و مرأه من هذه الناحية و فى هذا البعدلا فرق بينهما.
    زن و مرد از نظر بُعد علمى
    و اما بعد دوم بعد علمى و ثقافى است، از اين نظر هم بين زن و مرد تفاوتى نيست،اسلام فرا گرفتن علم را مخصوص مردان نمى‏دانست، طلب علم را فريضه بر همه‏مى‏داند، درست است در بعضى از رويات «على كل مسلم» دارد، در بعضى روايات«على كل مسلم و مسلمه» دارد، به عقيده ما هر دو يك معنا مى‏دهد، آنجا كه مى‏گويد«على كل مسلم» جنس را مى‏گويد، مثل اين است كه «يا ايها الذين آمنوا كتب عليكم‏الصيام»، آيا روزه منحصر به مردان است، «يا ايها الذين آمنوا» اينجا تغليب است،جنس مراد است، تغليب مراد است، زياد داريم آياتى از قرآن مجيد كه خطاب مذكراست، اما به يقين هيچ تفاوتى بين مرد و زن در آن خطابات نيست.
    فعلى هذا علم هم على كل مسلم و مسلمة يا على كل مسلم كه معناى جنسى دارد،و همچنين خطابات قرآنيه كه تشويق به علم مى‏كند آيات زياد است، كه در باره علم‏صحبت مى‏كند، يادم مى‏آيد كه در جلد اول پيام قرآن ما چهل آيه مختلف از چهل بُعدنقل كرديم كه اينها در باره اهميت علم است، و معرفت و شناخت بحث مى‏كند، فرقى‏هم بين زن و مرد در هيچ كدام از اين آيات چهل گانه كه در ابعاد مختلف بحث علم واهميت علم مى‏كند نشده است، به هرحال از اين بعد هم تفاوتى بينهما نيست، باقى‏مى‏ماند بعد سوم كه بعد اقتصادى زن و مرد است.
    (سؤال ... و پاسخ استاد): و اما در باره اينكه بعضى از مناصبى كه زن از آن محروم‏است، مفهومش اين نيست كه اينها بُعد انسانيش كم است، يا بعد علميش نمى‏تواندعالم بشود، دانشمند بشود، اين مناصب را هم اشاره كردم.
    (سؤال... و پاسخ استاد): بله آن روايت كه مى‏گويد: كتابت به زنان ياد ندهيد، سوره‏نور را يادشان بدهيد، سوره يوسف يادشان ندهيد، اين روايت ضعيف است، يك‏روايت مرسل است، و اين خلاف كتاب الله است، قرآن براى همه است، سوره‏يوسف كه مردانه نيست، اتفاقا سوره يوسف بيش از آنچه مردانه است، زنانه است،نشان مى‏دهد عاقبت هوس انگيزى زليخا را به كجا كشيد، و نتيجه پاكدامنى يوسف به‏كجا منتهى شد، روايت هم روايت مرسله‏اى است ما در تفسير نمونه نوشتيم، قرآن‏براى همه است، همه آياتش براى همه است، مردانه و زنانه هم ندارد، ما نمى‏آييم يك‏چنين مسأله محكمى كه از خود قرآن استفاده مى‏شود، بياييم اين قرآن را به خاطرروايت مرسله ضعيفى بزنيم كنار، ما نمى‏توانيم، حالا آن روايت درست بوده، نبوده،منظور چه بوده، مسلم مفهومش اين نيست كه ما بخواهيم بگوييم قرآن بيان للناس‏نيست.
    بعد اقتصادى زن و مرد
    اما بعد سوم اين است كه زن با مرد از نظر بازدهى اقتصادى در جامعه بشرى با هم‏تفاوت دارند، حتى در عصر و زمان ما، حتى در جوامعى كه اصلا بين زن و مرد فرق‏نمى‏گذارند، شوروى سابق، يا جوامع مادى امروزى كه دين را فقط معتقدند كه يك‏مسأله شخصى است، اين را هم بگويم كه بعضيها خيال مى‏كند در غرب دين هست،درست است، ولى دين در ميان آنها يك مسأله شخصى و اخلاقى است، يعنى يك‏رابطه است بين انسان و خالق، اما بين انسان و انسان، بين انسان و اجتماع، و بين انسان‏طبيعت، نه، دين فقط يك رابطه اخلاقى و شخصى است، آنها اصلا دين را دخالت دراين مسائل نمى‏دهند، حتى در آن جوامع هم بازدهى اقتصادى زن و مرد يكسان‏نيست.
    حتى در جوامع لا دين، حتى در جوامعى كه زن و مرد را مساوى مساوى مى‏دانند،رئيس جمهور مى‏كنند، ديگر بالاتر از اين كه نيست، باز مى‏بنيم باز دهى اقتصادى‏اينها يكى نيست، دلائلى هم داريم، يكى از دلائلش اين است كه بالاخره واقعيتها رانبايد منكر بشويم، ما يك وقت مى‏آييم بحثهاى شعارى را مانع از واقعيت قرارمى‏دهيم، واقعيت يك چيز است مسائل شعارى يك چيز است، گاهى از هم جدامى‏شود.
    يك واقعيت اين است كه زن بالاخره بايد باردار بشود بچه داشته باشد، يك‏واقعيت است، دوران باردارى، دوران شير دادن، دوران حمايت از بچه، بالاخره يك‏دورانى است كه مقدار زيادى از بهترين زمان عمر زن را مى گيرد، خدمتى است ولى‏كارى اقتصادى نيست، بخواهد سه تا بچه بياورد، چه مقدار از عمر او صرف اين‏مى‏شود.
    و اين را هم بدانيد، مسأله وضع حمل براى زن، مقدار زيادى از نيروى جسمانيش‏را هم جذب مى‏كند، هر چه فرزند بيشتر بياورد در واقع ايثارگرى بيشترى كرده است،اين يك واقعيتى است، آفرينش زن اين است، با شعار نمى‏توانيم آفرينش را عوض‏كنيم، اين يكى از موانعى است كه نمى‏گذارد بازدهى اقتصادى زنها بيشتر بشود.
    و اما نكته ديگر، ساختمان زن با مرد از نظر جسمانى متفاوت است، مردها براى‏كارهاى خشن ساخته شدند، و طبعا بسيارى از كارهاى اجتماعى به خاطر اين‏ساختمان افتاده دست مردها، ولو عدالت كامل، اما توان زن با توان مرد من حيث‏مجموع از نظر قواى جسمانى با هم فرق دارند، به همين دليل است كه در كشورهائى‏كه شعار مساوات مى‏دهند از 20 وزير يكى يا دوتا زن است ،18 تا مرد است، گاهى از20 تا هيچ كدامش نيست، چنان نيست كه اين پستها مساوى در ميان آنها تقسيم باشد،ساختمان فرق دارد، با شعار واقعيتها عوض نمى‏شود و دلائل ديگر كه بازدهى‏اقتصادى اينها را ولو در عين مساوات ملاحظه كنيد اينها باهم متفاوت است.
    پايان
    پرسش
    1- خلاصه احاديث اهل سنت در ديه زن را بيان كنيد؟
    2- اشكال روشنفكران به ديه زن با جواب آن را بيان كنيد؟
    3- سه بعد مشترك بين زن و مرد را بيان كنيد و بگوييد در كدام بعد با هم فرق دارند؟
    4- چند آيه قرآنى در رابطه با مساوى بودن مرد و زن در بعد الهى و انسانى را بيان‏كنيد؟