• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
    " جلسه پنجاه و يكم "
    دنباله مسأله 15
    مسأله 15 مركّب از دو فرع يا دو بخش بود: اول اينكه ديه قتل شبيه عمد، بر خوداوست و در مال اوست، نه بر عاقله. در اين قسمت اول، اقوال را نقل كرديم، مسأله‏تقريبا اجماعى است، و بعد هم رفتيم سراغ اصل و بعضى از مؤيّدات ديگر، امّا ببينيم‏احاديث در اين زمينه چه مى‏گويد. احاديث تقريبا در باره اينكه آيا ديه قتل شبيه عمد،بر خود اوست يا عاقله، متعارض است. دو طايفه حديث داريم: از بعضى از احاديث‏استفاده مى‏شود ديه بر خود جانى است، منتها همه اين احاديث، مشكل سندى دارد.از بعض احاديث هم استفاده مى‏شود كه ديه شبيه عمد بر عاقله است، آنها هم مشكل‏سندى دارد.
    طايفه اول احاديث
    حديث اول
    كه سخن از بودن ديه بر جانى دارد، اولى‏اش مرسله يونس عبد الرحمان است،حديث 1 باب 6 از ابواب عاقله «عن يونس بن عبدالرحمن» سند شيخ طوسى به‏يونس عبدالرحمن، به احتمال قوى صحيح است. «عمن رواه» اينجا مرسله شد، «عن‏احدهما(ع) انّه قال: فى الرجل اذا قتل رجلا خطأً» اين كلمه «خطأ» در نظرتان باشد تاتفسير كنيم. «فمات قبله» جانى مُرد «قبل أن يخرج الى أولياء المقتول من الدية». يعنى‏قبل از آنكه از زير بار بدهى ديه خارج بشود مُرد. آيا ظاهر اين عبارت اين نيست كه‏ديه بر خود اوست؟ ظاهر همين است قبل از آنكه از زير بار بدهى ديه خارج بشودمات، يعنى ديه بر خود جانى است. اگر اين چنين بشود، «انّ الدية على ورثته» ديه برورثه است. «فان لم يكن له عاقلة» معلوم شد كه ورثه به معناى عاقله است، «فعلى‏الوالى من بيت المال» اگر اين بميرد، ديه بر ورثه است - ورثه به معناى عاقله - و اگرهم عاقله چيزى ندارد، بر بيت المال است.
    خطا به معناى شبيه عمد است
    اين روايت كلمه «خطا» داشت، امّا خطا در اينجا به معناى شبيه عمد است، براى‏اينكه خطاى محض را كه اجماع داريم بر اينكه از اول بر عاقله است، نه اين كه اولا برخود اوست، اگر بميرد بر ورثه اوست، و اگر ورثه چيزى نداشته باشند، بر بيت المال.اين تعبير، نشان مى‏دهد كه خطاى در اينجا به معناى شبيه عمد است، يا به معناى اعم‏است كه شامل خطاى شبيه عمد و خطاى محض مى‏شود، منتهاى خطاى محض به‏ادله عاقله كه عن قريب - ان شاء الله - مى‏رسيم، استثنا شده است، باقى مى‏ماند خطاى‏شبيه عمد. پس اين خطا را يا حمل بر شبيه عمد مى‏كنيم فقط يا بر اعم، استثنا شده‏است خطاى محض، باقى مانده است شبيه عمد.
    اين حديث شاهد مى‏شود بر اينكه اولا و بالذات بر جانى است. ذيلش مربوط به‏بخش دوم مسأله است، منتها سند «عمن رواه» داشت كه مرسله مى‏شود. دلالت خوب‏است، سند معيوب است.
    حديث دوم
    مستدرك 1 باب 3 از ابواب ديه نفس «ما رواه فى الجعفريات باسناده عن جعفر بن‏محمد(ع) قال: اخبرنى ابى، أنّ عليّا كان يقول: ليس على العاقلة دية العمد» قبلا هم‏داشتيم، «انّما عليهم دية الخطأ».
    نحوه استدلال: بگوييم: به ذيل روايت استدلال مى‏كنيم «انّما» دليل بر حصر است،فقط ديه خطاست. خطا را هم به معناى خطاى محض بگيريم. فقط ديه خطاى محض‏بر عاقله است. مفهومش اين است كه شبيه عمد هم مثل عمد است و در مال جانى‏است. حالا اشكالش بماند.
    حديث سوم
    حديث سوم هم همين مضمون را دارد، آن هم در مستدرك است، حديث 3 باب 3از ديات نفس «ما رواه فى دعائم الاسلام، عن اميرالمؤمنين(ع)» مضمون همان‏مضمون است، تعبير همان تعبير است، «انّه قال: ليس على العاقله دية العمد، انّماعليهم دية الخطأ» عين همان تعبير.
    استدلال هم به همان كيفيت است كه بگوييم: همان گونه كه «انّما» در حديث قبل،دلالت بر حصر مى‏كرد، اينجا هم «انّما» دليل بر حصر است، حصر هم به معناى اينكه‏فقط خطاى محض بر عاقله است، يعنى ديه عمد و شبه عمد هر دو بر جانى‏است.
    اشكال سندى دو حديث
    اين دو حديث، از نظر سند مشكل دارد. روايات جعفريات و دعائم الاسلام‏مشكل سندى دارند. اما از نظر دلالت هم مشكل دارند به علت اينكه خطاى در اين دوحديث بر خلاف مطلوب ادلّ است. اين دو حديث «على خلاف المطلوب ادلّ» پس‏بهتر است كه به طايفه دوم ملحقش كنيم. چرا؟ چون خطاى در اينجا به قرينه مقابله به‏عمد، هر دو قسم خطا را شامل مى‏شود. اول مى‏گويد: عمد، بعد مى‏گويد: خطا، قسم‏سومى كه نداريم، ظاهرش اين است. بنا بر اين خطا را بايد به معناى خطاى اعم ازخطاى شبيه عمد و خطاى محض بگيريم كه واقعا هم هر دو خطاست، از نظر لغوى‏به شبيه عمد، صدق خطا نمى‏كند ولو اسمش شبيه عمد باشد؟ ولى واقعش خطاست‏چون نمى‏خواست اين شخص را بكشد، قصد نداشت، با آلت قتّاله هم نزد - گفتيم:جايى است كه قصد قتل نباشد، آلت قتاله هم نباشد - وقتى آلت قتّاله نيست، قصد قتل‏هم نبوده است، و قتلى واقع شد، خطاست. مثل كار طبيب، يك داروى داد كه داروى‏شفا بخش بود، و همه هم مى‏خورند، اما اين آقا حساسيتى داشت و مُرد، نه قصد قتل‏داشت و نه آلت قتاله بود، اين شبه عمد است و همچنين امثال اينها. پس واقعا خطا برآن صدق مى‏كند. پس كلمه خطا به قرينه مقابله با عمد، شامل هر دو قسم خطا مى‏شودو مى‏گويد: ديه بر عاقله است، و از اين معلوم مى‏شود كه اين دو حديث، شاهدى است‏براى آن احتمال دوم، يعنى قول ابى صلاح حلبى كه قائل بود به اينكه ديه بر عاقله‏است. آن قول شاذ، شاهدش اين دو حديث مى‏شود.
    خطاى شبيه العمد، خطاى مطلق نيست
    در احاديث ما خطا به شبيه عمد اطلاق نمى‏شود مگر با قيدِ الخطاء شبيه العمد، درمقابل الخطاء الذى لا شك فيه. خطاى مطلق، به شبيه عمد نمى‏گويند، با قيد شبيه عمدمى‏گويند. پس شما خطاى مطلق را نمى‏توانيد بر شبيه عمد اطلاق كنيد، بايد به خطاى‏محض اطلاق كنيد. پس خلاصه اشكال اين شد كه خطاى شبيه العمد، خطاى مطلق‏نيست، بايد قيد شبيه العمد همراهش باشد كما اينكه در احاديث هست، چرا شماخطاى مطلق را حمل بر شبيه عمد كرديد؟
    خطا، حقيقت شرعيه ندارد
    جواب اين اشكال اين است كه خطا، حقيقت شرعيه ندارد، كلمه «خطا» حقيقت‏شرعيه ندارد، مثل صلات و صوم، حج و زكات نيست كه بگوييم حقيقت شرعيه‏دارد، ظاهرش همان معناى لغوى است. اگر در اين لفظ، يك حقيقت شرعيه جديدى‏بود، ما مى‏گفتيم: خطا، در خطاى محض، حقيقت شرعيه است، با قيد شبيه العمد،حمل بر شبيه العمد مى‏شود، مطلق حمل بر خطاى محض مى‏شود، در حالى كه قطعاحقيقت شرعيه در لفظ خطا نيست، ما هستيم و معناى لغوى، معناى لغوى هم عام‏است.
    بله، «اذا اجتمعا افترقا» اين دوتا را وقتى مقابل هم مى‏اندازند، مى‏گويند: «الخطاءشبيه العمد» آن را هم قيد مى‏زند، «الخطاء الذى لا شك فيه». يك قيد به اين مى‏زنند ويك قيدى به آن مى‏زنند. «اذا اجتمعا افترقا» اما وقتى به تنهايى به كار برود «الخطاء»،هر دو را مى‏تواند شامل بشود، مخصوصا اگر قرينه باشد، و در مانحن فيه قرينه داريم،قرينه‏اش مقابله است.
    (سؤال و پاسخ استاد): مى‏گويند: تبارد مى‏شود. اين تبادر يا به واسطه قرينه بايد باشديا به واسطه حقيقت شرعيه است. معناى لغوى كه نيست. معناى لغوى خطا، عام‏است. طبيب خطا كرد، همه مى‏گويند: طبيب خطا كرد و اين را كشت، هيچكس‏نمى‏گويد: خطا نكرد، يا من تيرى زدم، به گمان اينكه آن شخص مهدور الدم است،خطا كردم، معلوم شد مؤمن صالح است، همه مى‏گويند: خطا كرد، اشتباه كرد.
    شما اگر ادعا كنيد كه حقيقت شرعيه است كه نمى‏توانيد چنين ادعايى بكنيد. ادعاكنيد كه يك قرينه‏اى دارد، كه تبادر مى‏شود خطاى محض. من مى‏گويم: قرينه عكس‏است، قرينه مقابله، دليل بر اعم است مى‏گويد: «اما العمد كذا و اما الخطاء على‏العاقلة». اين مقابله قرينه نمى‏شود كه اين خطا يك معناى اعمى دارد كه شامل هر دومى‏شود؟ انصاف اين است كه اين دو حديث و لو در بدو نظر ممكن است كسى به آن‏استدلال بكند ولى عند الدقة با قرينه مقابله و معناى لغوى خطا اين دوتا را كه به هم‏ضميمه كنيم، معلوم مى‏شود كه منظور اعم است، منتها سند هر دو مشكل‏دارد.
    طايفه دوم احاديث
    اين طايفه اولى بود، كه به آن استدلال مى‏شد بر قول مشهور كه ديه شبيه عمد برشخص جانى است. و اما طايفه دوم احاديثى كه مى‏توان به آن استدلال كرد، براى قول‏ابى الصلاح حلبى در كافى، كه گفته بود: ديه شبه عمد بر عاقله است. دو حديث است:يك حديث از طرق خاصه است كه در مستدرك است، يك حديث هم از طرق عامه‏است در سنن بيهقى.
    حديث اول
    اما حديثى كه از طرق خاصه است، روايتى است از جعفريات، حديث 1 باب 2، ازديات نفس، مستدرك وسائل، جلد 18، «انّ عليا عليه السلام قضى فى الدية ثلاثة وثلثون جزعة» ابل پنج ساله «و ثلاثة و ثلثون حقّة» ابل چهار ساله، «و اربعة و ثلثون مإے؛للَّه‏للَّه‏ظظبين السارى» سارى، سرايت، يك واژه تازه‏اى است در اينجا «ما بين السارى الى بازل‏عامها كلّها خلفة». به نظر مى‏رسد كه «سارى» همان «ثنيه» است يعنى همان معنا رادارد، به علت اينكه دارد سرايت مى‏كند، آماده باردارى است. «كلّها خلفة» يعنى بارداربالفعل هم باشد، «الى بازل عامها» تا ده ساله، كه گفتيم: همه‏اش قابليت باردارى دارد،از «ثنيه» تا «بازل عام» قابليت دارند براى باردار شدن، «سارى» هم بعيد نيست همين رامعنا داشته باشد. اينها شاهد ما نبود، شاهد اين است: «اذا كان شبيه العمد، مغلّظة على‏العاقلة» صريح است. نسبت به خطاى محض مغلّظه است، على العاقله هم هست. اين‏حديث به صراحت مى‏گويد: شبيه العمد بر عاقله است.
    حديث دوم
    حديث دوم اين طايفه «ما رواه ابو هريره» (اين را از سنن كبراى بيهقى جلد 8 -ديات در جلد 8 است - صفحه 70، نقل مى‏كنيم) «قال: اقتتلت امرأتان من هذيل» دوتازن از طايفه بنى هذيل با هم جنگشان شد «فرمت» پرتاب كرد «احديهما الاخرى‏بحجر» سنگى به ديگرى پرتاب كرد، «فاصابت بطنها» سنگ زد به شكم اين زن، هم‏خودش را كشت و هم جنينش را «فقتلتها» هم خود زن را كشت «و القت جنينها»انداخت جنينش را. ما باشيم مى‏گوييم: اين قتل عمد است، به علت اينكه سنگ بود،لابد سنگى بزرگى بوده است، ريگ كه نبوده است. يك سنگى بزرگى بوده است كه‏پرتاب كرده است به شكم او و هم خودش را كشت و هم بچه‏اش را.«فقضى رسول‏الله(ص) بديتها على عاقلة الاخرى».
    توجيه حديث دوم
    اين حديث را بعضى‏ها خواسته‏اند حمل بر شبه عمد بكنند. بيهقى ذيل اين‏روايت، اين روايت را حمل بر شبيه عمد مى‏كند. اگر حمل بر شبيه عمد بكنيم،معنايش اين است كه شبيه عمد بر عاقله است، در حالى كه ظاهرش اين است كه قتل‏عمد است.
    محمل ديگر اين روايت اين است كه حمل كنيم بر اين كه اين زن جانى جنون‏داشته است، ديوانه بوده است. چون ظاهرش قتل عمد است، سنگى بزند به شكمش‏و چنان سنگ هم بزرگ باشد كه «القت ما فى بطنها» باشد، بچه‏اش ساقط بشود. سابقاگفتيم: اگر به حجر كبير كسى را بزنند، اين قتل عمد است، آن هم اگر جاى حساسى‏بزند قتل عمد محسوب مى‏شود، به پايش نزده است، به دستش نزده است، به شكمش‏زده است. اعتقاد ما اين است كه اين را حملش بكنيم بر جنون، اولى است.
    و به عبارت ديگر همانطور كه بعضى از آقايان گفتند اين «قضية فى واقعة» است،«قضية فى واقعة» را كه نمى‏توانيم عموميت از آن بفهميم، حالا بگوييم: اين از قبيل‏شبه عمد بوده است بر عاقله يا از قبيل جنون بوده است بر عاقله، نمى‏دانيم چه بوده‏است.
    على كل حال، در اين دو روايت كلمه عاقله صريحا آمده است، و لكن الانصاف‏اين است كه از نظر سند همان مشكل روايت قبل را دارد.
    پس ما بين دو گروه از احاديث هستيم كه همه‏اش مشكل سندى دارد، و اما از نظردلالت، بعضى دلالتشان خوب است و بعضى دلالتش كافى نيست. اگر آن دو روايت‏طايفه اولى را هم ضميمه كنيم به اين دو روايت طايفه اخيره تا چهارتا روايت بشود،ولى على كل حال، آيا اينها مشكلى را در مسأله ما حل مى‏كنند؟ همه‏اش روايت‏ضعاف است، منهاى ضعف دلالت در بعضى، اسناد همه مشكل دارد. پس قاعدةً اين‏روايات نمى‏تواند در مسأله ما مشكلى را حل كند و على فرض اينكه روايات طايفه‏دوم هم صحيح بود، معرَض عنهاى اصحاب است، «خذ بما اشتهر بين اصحابك و دع‏الشاذ النادر» است، عند التعارض، ترجيح با طايفه اولى است، به علت اينكه شهرت به‏قدرى قوى است كه عده‏اى زيادى ادعاى اجماع كرده‏اند.
    بهترين دليل اصل است
    نتيجه اين است كه بهترين دليل در مسأله ما، همان اصل است. «عمدة الدليل‏الاصل» قاعده اوليه كه هر كسى مسئول جنايت خويش است، شما آن را به اين اخبار،و به اجماع تأييد كنيد. چون اجماع هم على الظاهر مدركى است، ممكن است متكى‏بر قاعده باشد. «فالعمده فى اثبات كون الدية فى شبيه العمد على الجانى هو الاصل والقاعدة الاولية». اين تمام كلام در بخش اول مسأله.
    (سؤال و پاسخ استاد): مى‏گويند اصل در خطاى محض هم مى‏آيد. بله در خطاى‏محض هم مطابق اصل، بايد بر جانى باشد، روايات داريم، اجماع داريم كه اين اصل‏استثنا خورده است. اصل يك قاعده كليه است، قابل استثنا است، هر كجا استثناخورد، خورد، ولى در شبيه عمد، استثنا نخورده است.
    اگر جانى مال ندارد
    بخش دوم يا فرع دوم مسأله اين است كه اگر مالى نداشته باشد، در تحرير الوسيله‏فرمودند: «استسعى» بايد برود تلاش و كوشش كند، كار كند، اضافه كارى كند، مال ديه‏را تهيه كند حتى برود از ديگران بگيرد، آنجايى كه سؤال كردن، تقاضا كردن ازدوستان، برادران، مؤمنين، ذلتى نباشد، عسر و حرجى نباشد، برود جمع آورى كند،كمك برايش جمع كنند بگويند: شخصى است كه به زندان افتاده است به واسطه‏نداشتن ديه، ايها الناس جمع بشويد اين كار را بكنيد. الان من گروههايى را مى‏شناسم‏كه اين كار را مى‏كنند، جمعيتى تشكيل داده‏اند براى نجات زندانيان، آنهايى كه واقعابى‏تقصيرند، بى‏گناهند، به خاطر پول كمى در زندان هستند، مى‏روند پول را مى‏دهندو آزادشان مى‏كنند. پول را مجانى هم نمى‏دهند، مجانى فايده ندارند، مى‏گويند اين‏وام بر تو، بيا كار كن، هر وقت گيرت آمد بده، گيرت هم نيامد، مى‏بخشيم، اما بايد كاركنى، و بدهى. اگر از اين راه جمع‏آورى كردند، بكنند، «استسعى» يعنى تلاش وكوشش كند، كسب باشد، كار باشد، تقاضاى از اين و آن باشد فرق ندارد. يا «امهال الى‏المسيرة» باشد كه در عبارت بود، يعنى راهى ندارد، تلاش و كوششش هم به جاى‏نمى‏رسد، از كار افتاده است، ارباب خيرى هم پيدا نشد، «نظرة الى ميسرة» بگذارندشايد پولى گيرش آمد. بايد اين را تا ميسره بگذاريم.
    دليل اين حكم
    دليل اين قسمت از كلام امام معلوم است. اين قانون تمام بدهكارى‏هاست. يعنى‏قانون سارى و جارى در تمام بدهى‏ها اين است كه انسان بايد كوشش كند، اگر نشد،«امهال الى ميسرة»، زندانش هم نمى‏شود كرد اگر ندارد. يك وقت دارد و نمى‏دهد، لَىّ‏الوجد يحل عقوبته» «لَىّ» يعنى تاخير انداختن، واجد يعنى پولدار، بدهى‏اش رانمى‏دهد، عقوبتش مى‏كنند به زندانش مى‏اندازند، اما وقتى ندارد كه ديگر شخصى كه‏معسر است را زندان نمى‏كنند.
    اگر از پرداخت جانى مأيوس شديم
    در صورتى كه اين شخص قادر نشد، تاخير هم انداختيم، قادر نشد، مأيوس‏شديم، عبارت تحرير اين بود: «فلو لم يقدر عليها ففى كونها على بيت المال احتمال»كه اول كار خوانديم كه آيا بر بيت المال هست يا بر بيت المال نيست؟ ايشان مى‏گويند:احتمال دارد بر بيت المال باشد. دليل آن را مى‏رسيم. بعضى از كلمات فقها را نقل‏مى‏كنم. عجيب اين است كه در اين مسأله دو اجماع بر ضد هم نقل كرده است، بعضى‏ادعاى اجماع كرده‏اند كه در صورتى كه خودش نداشته باشد بايد تلاش و كوشش كندو اگر تلاش و كوشش كرد به جايى نرسيد، بايد ورثه‏اش بدهند، ورثه‏اش هم ندادندبايد بيت المال بدهد، ادعاى اجماع هم كرده‏اند. بعضى هم ادعاى اجماع به عكسش‏كرده‏اند.
    نقل اجماع در مسأله
    عبارت را از مفتاح الكرامة نقل مى‏كنم جلد 10 ص 360، دو اجماع ضد هم ادعامى‏كند. «ان هذه الدية تجب فى مال القاتل» «هذه الديه» اشاره به همان شبيه عمد است.«فان لم يكن له مال، استسعى فيها» - اين «فيها» يا «بها» لازم است در متن تحريرنداشت - «او اُمهل الى ان يوسر» مهلتش بدهيم تا پولدار بشود، «فان مات، او هرب»فرار كرد، در عبارت تحرير الوسيله «مات و هرب» نبود، «لم يقدر» بود، يعنى زنده‏است. «فان مات او هرب اخذ بها اولى الناس به» يعنى الاقرب فالاقرب. «فان لم يكن‏له» يعنى براى آن اولى الناس هم مالى نبود، «اخذ من بيت المال». بعد، صاحب مفتاح‏الكرامه مى‏گويد: «و فى الاخير اعنى الغنيه» در كتاب اخيرى كه در عبارات قبلش بوده‏است، «اعنى الغنيه الاجماع على ذلك كلّه» همه اينها اجماعى است. بر عاقله نيست وبر مال خودش است، اجماعى است. «استسعى» اجماعى است. «ان مات او هرب» ازاولى الناس بگيريم، اجماعى است. از بيت المال بگيريم اجماعى است. همه اجماعى‏است. «و قد مرّ مثل ذلك فى العامد» عين اين معنا را در عامد هم داشتيم كه اگر فراربكند بايد از اولى الناس بگيريم، اگر اولى الناس ندارند، از بيت المال بگيريم. «و انكرابن ادريس اخذها من الولى او بيت المال» ابن ادريس در مقابل غنيه ايستاده است گفته‏است: نه از ولى مى‏گيريم و نه از بيت المال «و قال انّه خلاف الاجماع». او گفت:اجماعى است، اين مى‏گويد: خلافش اجماعى است. «فانّه لاضمان عليهما» اين ضميرتثنيه به ورثه و بيت المال برمى‏گردد، ضمانى بر آنها نيست «الاّ فى الخطأ المحض».پس در اينجا دوتا اجماع بر خلاف هم ادعا شد تا فردا ببينيم مدركى بر اين مسأله‏داريم يا نداريم. و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين.
    پايان
    پرسش
    1 - چرا در مرسله يونس عبد الرحمان، خطا به معناى شبيه عمد است؟
    2 - اشكال دلالى دو حديثى كه از جعفريات و دعائم الاسلام نقل شد چيست؟
    3 - جواب اشكال اينكه خطاى شبيه العمد، خطاى مطلق نيست را بيان كنيد.
    4 - چرا حديثى كه بيهقى نقل كرده است احتياج به توجيه دارد و توجيه آن چيست؟
    5 - بهترين دليل براى مسأله پانزده چيست؟
    6 - اگر جانى مال ندارد كه ديه بپردازد چه بايد كرد؟ توضيح دهيد.