• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
    " جلسه بيست و يكم "
    مسأله اول از مسائل مقادير
    بحث در مسأله اول از مسائل مقادير ديات است. متن تحرير الوسيلة اين اين‏است:
    «فى قتل العمد حيث يتعيّن الدية أو يصالَح عليها مطلقا» در آنجايى كه قتل عمداست و قصاص نيست، ديه است، مثالهايى دارد كه در شرح مسأله عرض خواهم كرد.بعضى جاها قتل عمد است و قصاص نيست و ديه است. گاهى هم قصاص هست امامصالحه بر ديه مى‏كنند مى‏گويند: قصاص نمى‏كنيم و ديه مى‏گيريم. جانى و ارباب دم‏هر دو توافق مى‏كنند بر گرفتن و دادن ديه. در اين دو مورد، چه آنجايى كه بالاصالة ديه‏است و چه آنجايى كه با توافق طرفين ديه است، ديه شش‏تا اصل دارد: «مأة ابل» صدشتر «او مأتا بقرة» دويست گاو «أو الف شاة» يك هزار گوسفند، «أو مأتا حلّه» دويست‏دست لباس، حالا دوخته، يا ندوخته، حله يمن يا غير يمن خيلى بحث دارد، ما فعلامى‏گوييم: دويست دست لباس. «أو الف دينار» هزار مثقال شرعى دينار، طلا «أوعشرة آلاف درهم» ده هزار درهم. اين اصول ششگانه ديات.
    اين مسأله و يازده مسأله بعد از اين دوازده مسأله است كه از اهمّ مسائل اين باب‏است. در باره اصول ديه و خصوصيات و جزئيات و احكام و فروعش، در اين دوازده‏مسأله بحث شده است كه همه‏اش مهم است.
    «اضف الى ذلك»، يك سلسله مسائل مستحدثى هم اطراف اين مسأله پيدا شده‏است كه آنها هم اگر مهمتر نباشد كم اهميت‏تر نيست. چندتا مثالش را من در اينجا ذكرمى‏كنم.
    مسائل مستحدثه
    مثال اول اينكه در عصر و زمان ما خيلى از اين اصول ششگانه پيدا نمى‏شود،درهمى نيست، دينارى نيست، حله‏اى اگر مقيّد به يمن باشد، برد يمانى باشد دردسترس نيست، «مأة ابل» در بسيارى از مناطق وجود ندارد، از كجا بروند مأة ابل پيداكنند بياورند؟ بنا بر اين از اين اصول ششگانه در بسيارى از مناطق، فقط دو اصل پيدامى‏شود: گاو و گوسفند، چه كنيم نسبه به بقيه؟
    مثال دوم اين است كه اختلاف كثيرى بين قيمتهاى اينهاست. آيا با اين اختلاف‏كثير، تخيير قابل قبول است؟ تخيير بين اقل و اكثر نيست؟ ديروز اشاره كردم گوسفندمتوسطش را فرض كنيم در محيط ما سى هزار تومان است ارزانش بيست هزار چون‏گوسفند، سنّ خاصى ندارد، گاو هم سنّ خاصى ندارد، شتر سنّ خاصى دارد. «اقل مايصدق عليه الشاة» شايد از بيست هزار تومان كمتر نباشد، متوسط سى هزار تومان،بالاتر چهل، پنجاه. هزارتا سى هزارتا مى‏شود سى ميليون. هزارتا بيست هزارتامى‏شود بيست ميليون. بيست ميليون، سى ميليون، چهل ميليون تومان، در حالى كه‏حله اگر آن رقم كه بعضى‏ها حساب كردند كه ما حساب نمى‏كنيم، حساب كنيم شايدفوقش سه چهار ميليون بشود.
    (سؤال...جواب) معيار عدد است ما هم مى‏فهميم قيمت نيست، اما آيا حكيم يك‏چنين تخييرى قايل مى‏شود بين چهار ميليون و سى ميليون در خون يك انسان؟
    اگر درهم حساب كنيم شايد سه چهار ميليون بشود. به نظر مى‏رسد آن زمان‏نزديك به هم بوده است حالا كه اينقدر فاصله گرفته است آيا آن زمان كه نزديك به هم‏بوده است و حالا فاصله گرفته است در بعضى از روايت و عبارات هست كه درهم ودينار نسبتشان يك و ده بوده است كه در كلام حضرت امير(سلام الله عليه) هم در نهج‏البلاغه هست. ده درهم يك دينار بوده است الان ده درهم ده‏تا چهار صدتومان فوقش‏چهار هزار تومان مى‏شود در حالى كه يك مثقال شرعى طلا ده دوازده هزار تومان‏است يا بيشتر. چهار هزار تومان كجا دوازده هزار تومان يا بيشتر كجا. اين نسبتها به‏هم خورده است. از بعضى روايات استفاده مى‏شود هر شاة ده درهم بوده است، حالاشاة چهل، پنجاه درهم است. نسبتها به هم خورده است. بنا بر اين، اين اصول ششگانه‏شايد از چهار ميليون شروع بشود، تا هشت ميليون، ده ميليون، بيست ميليون، سى‏ميليون، در حالى كه در گذشته با هم قريب الافق بودند و الان اين قدر با هم فاصله‏گرفته‏اند. آيا باز هم آن اطلاقات ادله، شامل عصر و زمان ما هم مى‏شود؟ نمى‏گوييم‏نمى‏شود، نكاتى است كه قابل بحث است.
    مثال سوم اين است كه آيا به نظر نمى‏رسد كه اين مال آن زمانى بود كه مردم‏دسترسى به درهم و دينار چندان نداشتند، به آنها اجازه مى‏دادند جنس بدهند، الآن‏زندگى عوض شده است همه چيز بر محور پول دور مى‏زند و ما بگوييم: معيار پول‏است، اين اجناس ستة را در روايات داريم كه اهل الابل، ابل بدهند، اهل الغنم، غنم‏بدهند. حالا اهل الابل نداريم، اهل الغنم در شهرها خيلى كم پيدا مى‏شود، چه كنيم؟
    نكته چهارم هم اينكه مثلا آيا ما مى‏توانيم اين محاكم شرع را به حال خودشان‏بگذاريم هر كدام ديه يك انسان را به يك مقدار معيّنى قرار بدهد يا چند نفر از قضاة وكارشناسان اين امور دست به دست هم بدهند و يك قيمت متعين كند براى شش ماه‏براى يكسال و الاّ اين قاضى مى‏گويد: ده ميليون بده، در آن شهر مى‏گويد: چهارميليون بده، فلان جا مى‏گويد: پنج ميليون بده. آيا تعدّد در اين امور در عصر و زمان ماممكن است يا وحدت ايجاب مى‏كند كه ما عده‏اى را بنشانيم تعيين قيمتى به طورمتوسط لااقل براى سراسر منطقه يك كشور براى شش ماه براى يكسال در نظربگيرند؟ خوب اينها سؤالاتى است، من نمى‏گويم: هست يا نيست، اصولى است كه‏مى‏شود روى آن بحث كرد.
    اقوال مسأله
    در ميان علماى اماميه و پيروان مكتب اهل بيت ظاهرا اتحاد نظر است در اينكه‏اصول ششگانه همه جزو ديات است. حالا چه در آنجا كه قصاص را مصالحه كردندبه ديه و چه در آنجايى كه قصاص نيست و ديه هست. سه‏تا مثال را براى شما عرض‏مى‏كنم و نمى‏گويم: منحصر به اين امثله ثلاث است:
    اگر پدرى فرزند خودش را به قتل برساند آيا قصاص مى‏كنند پدر را در مقابل‏فرزند؟ نه بايد ديه بدهد. در قتل عمد والد لولده ديه است نه قصاص.
    دوم: در قتل جنين كامل. جنين مطلقا قصاص ندارد، سابقا عرض كردم، باز هم‏تكرار مى‏كنم و مى‏رسيم - ان شاء الله - جنين قصاص ندارد، ديه دارد. اگر جنين كامل‏باشد، ديه كامله دارد. پس «حيث لا قصاص فى قتل العمد و لكن هناك الدية» ديه‏چقدر است؟
    مثال سوم اين است كه اگر دو، يا سه، يا چند نفر متهم بشوند به اينكه يكى از آنهاقاتل است، نه شركت، اگر شركت بكنند قصاص است. ما مى‏دانيم از ميان اين دو نفريكى تيراندازى كرد به زيد هر دو تيراندازى كرده‏اند اما يكى تيرش خورد و يكى‏نخورده است. يك تير اين زد، يك تير آن زد، بعد هم نگاه كرديم ديديم اثر يك تير درمقتول هست. يا زيد قاتل است يا عمرو. شركت نيست كه بگوييم: هر دو را مى‏توان‏قصاص كرد و اضافه خونبها پرداخت. آيا اينجا جايى است كه ما قرعه بزنيم با قرعه‏قاتل را انتخاب كنيم و اعدام كنيم؟ قرعه در چنين جايى دليل ندارد. با قرعه نمى‏شودخون آدمى را ريخت، شايد بيگناه باشد. هر دو را مى‏توانيم قصاص كنيم؟ يكى واقعابى‏گناه است، شركت هم نداشته است اصلا تيراندازى هم نكرده است. احدهماتيراندازى كرده است و ديگرى نكرده است. هر دو را بخواهيم اعدام كنيم، نمى‏شود،احدهما را قرعه بزنيم نمى‏شود. تخيير بگوييم، نمى‏شود. چه كار كنيم، خون از بين‏برود؟ نه. «يتبدّل بالدية» در يك چنين جايى كه قاتل به علم اجمالى معلوم است،مى‏گوييم: ديه تقسيم بشود، يك ديه كامل را نصفش را اين بدهد و نصفش را آن بدهد.اقرب اشياء به عدالت تنصيف ديه است در ميان اين دو طرف علم اجمالى در موردقاتل. «الى غير ذلك من الامثلة» اين سه‏تا مثال بود از جاهايى كه قصاص نيست و ديه‏است.
    منظورم از اين مثالها اين بود كه كلام تحرير را توضيح داده باشم كه فرمودند:«حيث يتعيّن الدية» كسى سؤال كند مگر در قتل عمد ديه هم متعين مى‏شود؟ بله يك‏جاهاى هست كه قصاص ساقط است و تبديل به ديه مى‏شود. به هرحال معروف بين‏اصحاب اين امور ششگانه است.
    كلام صاحب رياض
    مرحوم صاحب رياض در جلد دوم رياض در صفحه 529 مى‏فرمايد:
    «و اعلم انّ هذه الخصال الستة» اين شش اصل «و ان لم يشتمل على تمامها روايةفيما أجده» مى‏فرمايد: در هيچ روايتى اين شش‏تا با هم نيست. اين را به ذهنتان‏بسپاريد كه صاحب رياض مى‏گويد: در هيچ روايتى اين شش‏تا را با هم پيدا نكرديم.صاحب جواهر هم به دنبال صاحب رياض تصريح مى‏كند مى‏گويد: «لم نجد فى‏رواية» در حالى كه دو سه‏تا روايت به نظر مى‏رسد منتهاى روايتها يك اشكالاتى داردكانّ ذهن مبارك اينها متوجه اين روايات بوده است ولى اشكالاتى داشته است. فعلااينها مى‏گويند: در هيچ روايتى شش‏تا با هم جمع نيست. «الاّ انّها مستفادة من الجمع‏بين روايات المسألة» يعنى اگر طوايف مختلف روايات را با هم جمع كنيم اين شش‏تادر مى‏آيد. يك روايت آن پنج‏تا را دارد، يك روايت اين چهارتا دارد، يك روايت‏سه‏تادارد، يك روايت دوتا دارد، جمع كه مى‏كنيم روى هم مى‏ريزيم شش‏تا ازمجموع روايات استفاده مى‏شود. بعد با فاصله‏اى مى‏گويد: «و قد ادعى فى الغنيةالاجماع عليها بعد ذكرها بعين ما هنا» اصول ششگانه را ذكر كرده است بعين آنچيزى‏كه در اينجاست «مخيّرا بينها و نفى عنه الخلاف بعض اصحابنا» بعضى گفته‏اند: «لاخلاف فيه» صاحب غنيه گفته است اجماعى است، مخالفى هم در مسأله نقل‏نكرده‏اند كه كسى بگويد: اصول ششگانه در باب ديه درست نيست، پنج‏تا است‏چهارتاست.
    كلام صاحب جواهر
    صاحب جواهر هم يك عبارت كوتاهى دارد بسيار كار گشاست. جلد 43 صفحه4، عبارت اين است: «بلا خلاف أجده فى شى‏ء من الستة المزبورة» بعد هم با يك‏فاصله مى‏فرمايد: «بل يمكن استفادتها من النصوص». اين هم اشاره به اين است كه‏توى يكجا جمع نيست، در يك عبارتش هم مى‏گويد: ما نديديم روايتى كه اصول‏ششگانه در آن جمع باشد.
    كلام شيخ در خلاف
    مرحوم شيخ هم در خلاف در كتاب ديات در مسأله 10 ايشان هم مى‏گويد: «دليلنااجماع الفرقة و اخبارهم» ايشان هم ادعاى اجماع كرده‏اند. ولى از علماى اهل سنّت‏اقوالى مختلفى نقل كرده‏اند حداقل اين شش قولى است كه ما جمع‏آورى كرديم ازكتابهاى مختلف، از خلاف شيخ، از مغنى ابن قدامه و ابن رشد هم در بداية المجتهددارد كه مداركش را بعد اشاره مى‏كنم.
    اقوال اهل سنّت
    از مجموع كلمات اهل سنّت استفاده مى‏شود كه اينها شش قول حداقل ميانشان‏هست.
    قول اول: آن چيزى است كه موافق اصحاب ماست؛ يعنى اصول ششگانه. اين قول‏را از احمد حنبل و ابو يوسف شاگرد ابوحنيفه و محمد بن الحسن الشيبانى شاگردابوحنيفه، اينها هم مطابق ما اصول ششگانه را گفته‏اند با اين تفاوت كه آنها به جاى‏هزار گوسفند، دو هزار گفته‏اند. و الاّ اصول ششگانه را دارند. اين چيزى است كه شيخ‏طوسى در خلاف در همان آدرسى كه دادم نقل مى‏كنند كه اينها اصول ششگانه راقائلند.
    قول دوم اين است كه اصول خمسه است، حلّه را انداخته‏اند. ذهب، فضه، بقر، غنم‏و ابل، اين اصول پنجگانه را گفته‏اند يعنى حلّه را ذكر نكرده‏اند.
    ابن قدامه در كتاب مغنى اين را از فقهاى مدينه نقل مى‏كند. فقهاى مدينة السبعة،هفت فقيه معروف در مدينه بودند مى‏گويد: همه اينها اصول پنجگانه را قائل بودند ودر آنجا به ابو يوسف و محمد بن حسن شيبانى كه شيخ طوسى اصول ششگانه رانسبت داده بود، ابن قدامه اصول پنجگانه را نسبت مى‏دهد. يعنى ابن قدامه مى‏گويد:اين دوتا طرفدار پنج اصل هستند در حالى كه شيخ طوسى مى‏گفت: طرفدار شش‏هستند.
    قول سوم اين است كه اصول سه تاست: ابل، الف دينار و عشرة آلاف درهم. ابل‏صدتا، الف دينار و عشرة آلاف درهم، اصول همين سه تاست، اما بقر و شاة و حلّه اين‏سه اصل ذكر نشده است. مرحوم شيخ در خلاف اين اصول سه‏گانه را از ابوحنيفه نقل‏مى‏كند.
    قول چهارم اين است كه اصول سه‏تاست: همان كه گفتيم، ابل، دينار و درهم، منتهاتا دسترسى به ابل هست به سراغ دينار و درهم نمى‏رويم. درهم را هم دوازده هزارگفته‏اند. اين قول چهارم به جاى ده هزار، دوازده هزار گفته‏اند. بنا بر اين اصول ثلاثه‏است: ابل، درهم و دينار. درهم دوازده هزار، دينار هزار، ابل هم صدتا، ولى مادامى كه‏دسترسى به ابل باشد «لا يعدل الى غيره»، غير آن جايز نيست. اين را هم شيخ طوسى‏در خلاف از شافعى نقل مى‏كند در فتواى قديمش. شافعى دو فتوا دارد: قديم وجديد، اين قديمش است.
    قول پنجم اين است كه ديه فقط ابل است، اصل يكى است، اما دستمان به ابل‏نرسيد، قيمت ابل را مى‏دهيم كه در واقع درهم و دينار به عنوان قيمت ابل است نه‏اينكه خودش اصل باشد. اين هم قول شافعى است در فتواى جديدش بنا بر آنچه‏مرحوم شيخ در خلاف گفته است.
    قول ششم اينكه ديه فقط ابل است «الاصل فى الدية هو الابل». و عجب اين است‏كه در مغنى ابن قدامه مى‏گويد: اجماع اهل علم بر اين است كه اصل در ديه، ابل است.
    اين اقوال ششگانه‏اى را كه نقل كردم قسمتى از كتاب خلاف، كتاب الديات مسأله10 و قسمتى هم از مغنى ابن قدامه جلد 9، صفحه 482.
    (سؤال... پاسخ) اصلا هيچ تصريح نكرده است كه درهم و دينار بدل است يانيست، مى‏گويد: اصل ابل است اما قيمت جانشينش مى‏شود، درهم دينار يا چيز ديگراينها را نگفته است و به اين حساب من قول ششم گفتم. ممكن است اين قول ششم باقول پنجم احيانا ادغام بشود و ممكن است جدا ذكر كنيم.
    جمع‏بندى اقوال ششگانه
    جمع بندى اقوال اين كه در ميان ما اختلاف نيست، اصول ششگانه است اما درميان اهل سنّت، شش‏تا، پنج‏تا، سه‏تا و يكى گفته شده است. اين براى اين است كه يك‏روشناى بيندازد روى روايات اگر بعض جاها بخواهيم حمل بر تقيه كنيم بدانيم اهل‏سنّت چه اقوالى دارند و چگونه بايد اقوال اهل سنّت را ارزيابى كرد و روايت تقيه راشناسايى كنيم.
    بررسى روايات
    مهم در اينجا احاديث است چون در آيات قرآن فقط اشاره سربسته به ديه شده‏است «فدية مسلّمة الى اهلها» اما ديه چقدر است، در آيات قرآن هيچ اشاره‏اى نيست،تنها در روايات است. احاديثى دارى طوايفى است كه از هم جدا مى‏كنيم.
    طايفه اول احاديث
    احاديثى كه هر شش‏تا را دارد، سه روايت داريم كه اشاره به شش‏تا شده است.(فراموش نكنيد مرحوم صاحب رياض و صاحب جواهر گفته بودند: ما روايتى‏نداريم كه اصول ششگانه باشد. لابد در اين سه روايت عيبى ديده‏اند واقعا هم عيبى‏دارد كه من عيبش را عرض مى‏كنم)
    اولين روايتى كه از همه‏اش شايد بهتر باشد اما سندش خيلى عالى نيست حديثى‏است كه مرحوم محدّث نورى در مستدرك از دعائم الاسلام نقل كرده است.مستدرك الوسائل جلد 18 حديث 1 باب 1 از ابواب ديات:
    «قال روينا» مرسله است راوى كيست، نمى‏دانيم «عن ابى عبدالله(ع) عن ابيه عن‏آبائه(ع) انّهم قالوا» همه آنها، كانّ روايات متعددى هست از ائمه معصومين(ع) «انّهم‏قالوا تؤخذ الدية من كلّ قوم مما يملكون» اين تعبير را دقت كنيد براى بحثهاى آينده‏خوب است. از هرگروهى از آنچه دارند مى‏گيرند. «من اهل الابل، الابل و من اهل‏البقر، البقر و من اهل الغنم، الغنم و من اهل الذهب، الذهب و من اهل الورِق، الورِق»،ورِق يعنى درهم . در قرآن هم «وَرِق» است «فابعثوا احدكم بورِقكم هذه» شايد «وَرَق»هم صحيح باشد ولى قرآن «وَرِق» است «و من اهل الوَرِق ، الوَرِق و لا يكلّف احدّ ماليس عنده» كسى چيزى كه ندارد را مجبورش نمى‏كنيم، هركسى هر چيزى دارد.
    بعد در ذيل حديث يك توضيحى دارد كه من تخليص كرده‏ام مى‏فرمايد: اگر ذهب‏مى‏خواهند بدهند، هزار دينار است، فضه مى‏خواهند بدهند، عشرة آلاف است، بعيرمى‏خواهند بدهند صدتا، بقر مى‏خواهند بدهند، مأتا بقرة است، غنم مى‏خواهندبدهند، الف شاة است، حلّه مى‏خواهند بدهند، مأة حلّه است. اينكه صاحب جواهرمى‏گويند: ما نداريم، عتلش اين است كه اين روايت دعائم حلّه را صدتا دارد، صدرش‏كه عدد ندارد، ذيلش كه عدد دارد مى‏گويد حلّه صدتا است در حالى كه اصحاب‏دويست‏تا گفته‏اند. پس فتواى اصحاب، پنج‏تا از اصول ششگانه‏اش اينجا هست اماششمى كه مأتا حلّه است را اين حديث ندارد بلكه مأة دارد، صدتا، نه دويست‏تا.
    اما حديث دومى كه اصول ششگانه را دارد و اما مشكلى دارد، حديث 4 باب 1 ازديات نفس، نه قصاص نفس، ابواب ديات النفس وسائل. حديث 4 را مى‏خوانم ببينيداشكالش كجايش است؟ سند عالى است «عن على» على يعنى على بن ابراهيم «عن‏ابيه عن ابن ابى عمير عن جميل بن درّاج فى الدية قال: ألف دينار» اين يكى «أو عشرةآلاف درهم» ده هزار درهم، اين هم خوب است. «و يؤخذ من اصحاب الحلل، الحلل‏و من اصحاب الابل، الابل و من اصحاب الغنم، الغنم و من اصحاب البقر، البقر» اين‏اصول ششگانه را دارد، اما تعداد درهم و دينار بيان شده است اما تعداد آن چهارتاى‏ديگر بيان نشده است.
    (سؤال... پاسخ) اينكه صاحب جواهر و صاحب رياض مى‏گويند: «لم نجد»روايتى كه اين اصول ششگانه را بيان كرده باشد، يعنى اصول ششگانه با عددش نه‏بدون آن.
    به هر حال سند خوب، اصول سته هم هست اما عدد و ارقام نيست.
    (سؤال... پاسخ) بله اين روايت مقطوعه است از امام نيست ولى پيداست كه جميل‏بن دراج از اصحاب و يارانى است كه از خودش آن هم در يك مسأله تعبّدى اين‏چنينى هرگز چيزى نمى‏گويد، حتما جميل بن دراج اين را از امام شنيده است، چيزى‏نيست كه خودش فتوا بدهد يك چنين مرد عالمى، از اين جهت مشكلى در صحّت‏حديث نمى‏شود ولو به حسب اصطلاح مقطوعه است ولى در عين حال مشكلى ازاين نظر با توجه به مقام جميل و استناد و تسليمش در مقابل ائمه(ع).
    حديث سوم، حديث 1 باب 1 است. حديث از نظر سند خوب است صحيحه‏عبدالرحمان بن حجاج، دقت كنيد ببينيد عيبش را پيدا مى‏كنيد. عبدالرحمان حجاج‏گفت: «سمعت ابن ابى ليلا يقول:» از ابن ابى ليلا كه از فقهاى عامه است شنيدم كه‏چنين مى‏گفت: «كانت الدية فى الجاهلية مأة من الابل فأقرّها رسول الله(ص)» امضاءكرد، معروف هم هست كه ديه در زمان جاهليت سنّت صد شتر را عبدالمطلب جدّپيغمبر گذاشت، كه به اخبارش مى‏رسيم. بعد در ذيلش مى‏گويد: نسبت به اهل بقردويست‏تا بقر است، اهل شاة، هزار شاة، اهل ذهب، الف دينار، اهل ورق، عشرة آلاف‏درهم، «و على اهل اليمن الحلة مأتى حلّة». عبدالرحمان بن حجاج مى‏گويد: من اين راخدمت امام صادق عرض كردم كه ابن ابى ليلا يك چنين حرفى مى‏زند، امام صادق‏اين را در جواب گفت: «كان على يقول» امام صادق مى‏فرمايد: «الدية الف دينار و قيمةالدينار عشرة دراهم، و عشرة آلاف لاهل الامصار» ده هزار براى اهل امصار «و على‏اهل البوادى مأة من الابل» صدتا «و لاهل السواد» اهل سواد آنجاهايى كه مزرعه و باغ‏دارند. بوادى، بيابان نشينها هستند. «على اهل سواد مأة بقرة أو الف شاة».
    صدر حديث مربوط به ابن ابى ليلاست كه ربطى به ما ندارد، ذيل حديث حله‏ندارد، بقر را هم صدتا دارد به جاى دويست‏تا. پس اين حديث هم عيبش اين است كه‏بجاى شش‏تا، پنج‏تاست در كلام امام صادق مخصوصا با توجه به نقل ابن ابى ليلا، امام‏اعتنا نمى‏كند حله را نمى‏گويد، بقره را هم او مأتين گفت و حضرت مأة مى‏گويند. پس‏اين حديث هم با آنچه كه مشهور بين اصحاب است نمى‏سازد. پس حق دارد صاحب‏جواهر و صاحب رياض كه بگويند: ما نيافتيم حديثى را كه به طور كامل بيان كند.
    و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
    پايان
    پرسش
    1 - صورى كه قتل عمد قصاص ندارد و بايد ديه پرداخت شود را بنويسيد.
    2 - شش اصلى كه ديه مطرح است را بنويسيد.
    3 - چند مورد از مسائل جديدى كه در اصول سته ديه پيش آمده است را بنويسيد.
    4 - چرا صاحب جواهر و رياض مى‏گويند: «روايتى كه شامل تمام اصول سته ديه باشد مانيافتيم» با اينكه روايت موجود است؟
    5 - آيا مقطوعه جميل بن درّاج در مسأله ديه نفس قابل عمل است؟ چرا؟