• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • جلسه 205
    موضوع: احكام ديات
    مورخ: 1377 /11/17
    آية الله مكارم شيرازى
    مكان: مسجد اعظم قم
    .
    بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين
    و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين لا سيما بقية اللّه المنتظرارواحنا فداه و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم
    بحث ما در مسأله اول و قاعده واحد اثنان تمام شد. برويم به سراغ مسئله‏دوم، متن عبارت تحرير الوسيله را مى‏خوانم: «لو نبت بعضه، دون بعض» موى‏سر كنده شد، قسمتى در آمد، قسمتى در نيامد فهل فيه الارش؟ ايشان دواحتمال مى‏دهند: احتمال اول: اين كه ارش بايد ببنيم هست چه اندازه هست؟ديه كامله مال همه بود، نصف و ثلث ديه ندارد و هر چيزى كه در آن ديه نيست،بايد به سراغ ارش برويم «فهل فيه الارش، أو اخذ من الديه بالحساب» يا نه‏جاى ارش نيست؟ جاى مقايسه نسبت است، نصف باشد نصف ديه، ثلث‏باشد ثلث ديه، به همان نسبت «أو اخذ من الدية بالحساب، فيلاحظ نسبت غيرالنابت، الى الجميع» آن مقدارى كه نروييده مقايسه مى‏كنيم به جميع موى سر، «فيؤخذ نصف الديه ان كان نصفاً و ثلثها ان كان ثلثاً و هكذا» خمس، ربع، ثلث،عشر، به همين نسبت و هكذا «و لا يلاحظ خِفَّتُ الشَّعر، و كثافته»، بعضى‏جاهاى سر ممكن است موهاى پرپشتى داشته باشد، بعضى جاها كم پشت،معمولاً موى پشت سر متراكم‏تر از پيش سر است وقتى هم كه موها مى‏ريزد،اول پيش سر مى‏ريزد، آيا پرپشت و كم‏پشت بودن تأثيرى دارد؟ مى‏گويند: نه!«و لا يلاحظ خِفَّتُ الاشعر و كثافته» يعنى به عبارتى ديگر، مساحت معيار است‏نه تعداد موها، تعداد موها معيار نيست، مساحت محل رويش موها مهم است.خوب اين دو تا احتمال بود ايشان دادند، بعد مى‏گويند: الثانى ارجح، احتمال‏دوم كه مقايسه نسبت باشد «الثانى ارجح فى غير النابت» خوب نسبت به نابت‏چه؟ همه موى سرش كنده بود، نصفش روييد و نصفش نروييد، نسبت به آن كه‏نروييده نسبت، نسبت به آن قسمتى كه روييده چه؟
    (سؤال...و جواب استاد:) بله؟ مى‏گويند: ارش. اگر كل‏شان مى‏روييد، ارش‏بود، نصفش هم برويد، ارش است «و فى النابت لا يسقط الارش على الظاهر»در نابت بايد ارش بدهد، كلش ارش بود نصفش هم ارش است. پس در غيرنابت - خلاصه - ملاحظه نسبت به حساب ذلك، در نابت ارش، چرا؟ براى‏اينكه براى مدتى موى سرش را تراشيده بود، از دست داده بود، يك هفته، يك‏ماه، دو ماه، هر چه بود. خب، اين عنوان مسئله، برويم سراغ اول.
    اين مسئله را بسيارى از بزرگان عنوان كردند، ولى ادعاى اجماع چيزى‏نشد. لحن كلام‏شان اين است كه «اَرسَله اِرسالَ المُسَلَّمات» مسلم گرفتند، خوداين ارسال مسلم، انسان را مطمئن مى‏كند كه لابد يك شهرتى، يا اجماعى ياشهرتى، يك چيزى در كار بوده كه اينها ارسال مسلم كرده‏اند، از كسانى كه‏عنوان كردند اين مسئله را، شبيه به ارسال مسلم، علامه در «قواعد» است و مى‏فرمايد: «و فى الابعاض بالنسبة الى الجميع بالمساحة» اين كلام علامه است‏در قواعد، متن «مفتاح الكرامة» كه آدرسش را مى‏دهيم «و قال: فى مفتاح‏الكرامة، فى شرح هذه العبارة، ما نصه» عين عبارتش اين است: «أى اَبعاض كُلُ‏واحدٍ مِن الشُعورِ المَذكوره بالحساب» منظور از شعور مذكوره چيست؟ موى‏سر، موى صورت، موى ابرو، در اينها بالنسبه بايد بسنجيم «فَيَسبُطُ فيه مِن‏الدّية المَذكوره، بالنِسبَة مَساحَةِ مَحَلِّ الشَّعر» عدد موها معيار نيست، مساحت‏معيار است «بالنسبة مساحة محل الشعر المجنى عليه» مويى كه جنايت بر آن‏شده، جنايت بر مو شده.
    (سؤال...و جواب استاد:) حالا به دليل برسيم ديگه، دليل‏هايش را نگفتيم،فعلاً عنوان مسئله و اقوال است تا برسيم به ادلّه مسئله.
    «اَلْمَجنى عَليه» خوب، اين نسبت را با چه مى‏سنجيم؟ مى‏فرمايد: «الى مَحلّ‏الجَميع و اِن اختَلَفَت كَثافَته كَثافتاً و قِلَّتاً» هر چند بعضى جاها موها پرپشت‏است و بعضى جاها كم پشت است، عدد موها معيار نيست، بلكه آن قِلَّت وكثافت موها معيار است. اين را از مفتاح الكرامه نقل مى‏كنيم، ج 10 ص 380.بعد هم در همان عبارت مفتاح الكرامه، از تحرير علامه هم همين مطلب را نقل‏كرده « نَقَلَ مِنَ التَّحرير» كه علامه در تحرير هم همين را گفته است. بنابراين‏كلام قوائد بود و كلام تحرير بود و كلام مفتاح الكرامه بود و همه اينها، ارسال‏مسلم كرده‏اند. جمعى ديگر هم همين طور، كه ديگر من نقل نكردم. ولى ازوسيله ابن حمزه، عبارتى نقل شده كه بوى مخالفت مى‏دهد، عبارتى از وسيله‏ابن حمره نقل شده كه بوى مخالفت مى‏دهد، يعنى احتمال ارش داده شده‏است.
    در كلام امام (قده) ديديد كه دو احتمال دادند: يك احتمالش كه نسبت‏سنجى در كلام مشهور است، يك احتمال هم اين است كه نه، ما كار به نسبت‏نداريم، كار به ارش داريم، و خيلى با هم فرق مى‏كنند. شايد كلام امام از اين‏كلام وسيله گرفته شده، حالا من كلام وسيله را مى‏خوانم، ببينيد دلالت برمخالفت دارد يا ندارد؟ عبارت وسيله اين است «اِنْ بَعْضُه او كُلُّه فَفيه الاَرش‏على ما يَراه الاِمام» اين در نابت مى‏گويد ارش است؟ يادر غير نابت؟ عبارت دواحتمال دارد، يكى اين است كه «نَبَتَ بَعضه و لَم يَنبُت بَعضه» اين مى‏خواهدبگويد نسبت به غير نابت، بايد ارش داده بشود. يك احتمال هم اين است كه نه،نابت رادارد مى‏گويد: به قرينه كله، «ان نبت كله و ان نبت بعضه» بعضش نابت‏بشود، ارش دارد، كلش هم نابت بشود، ارش دارد. اين به قرينه كله ظاهرعبارت وسيله، اين است كه نسبت به نابت دارد مى‏گويد: ارش، اين كه همه‏مى‏گويند. نسبت به غير نابت نگفته، بنابراين كسى را پيدا نكرديم كه احتمال‏ارش نسبت به غيرنابت بدهد، كه امام (قده) در تحريرالوسيله احتمالش رادادند، بايد بگوييم: همين طور احتمال داده‏اند، بدون اين كه قائلى باشد، چون‏در مسئله ممكن است قائل هم نباشد، ولى ما احتمال بدهيم. اگر منشأ احتمال‏امام (قده) كلام وسيله است؟ كه احتمال دارد چنين باشد، كلام وسيله خدايى‏دلالت ندارد، بيشتر ناظر به نَبَتَ هست، نابت است. و اگر همين طورى ايشان‏احتمال داده‏اند به عنوان احتمال فى المسئله، اهلاً و سهلاً، احتمال، راه احتمال‏همه جا باز است.
    (سؤال....و جواب استاد:) بله؟ فتاوايى نسبت به ارش نداريم.
    (سؤال...و جواب استاد:) قدما هم همين است، آنهايى كه متعرض شده‏اند،خيلى‏ها متعرض نشده‏اند، آنهايى هم كه متعرض شده‏اند، غير از نسبت، چيزى‏نگفته‏اند.
    (سؤال...وجواب استاد:) بعدش چى؟ «على ما يراه الامام» يعنى امام ارش رامى‏سنجد. بله. خب، على كل حال، اين مسأله را بسيارى متعرض نشده‏اند،عده‏اى از بزرگان متعرض شده‏اند، ارسال مسلم كرده‏اند، مخالف روشنى درمسأله نيست، آنهايى كه متعرض شده‏اند نبت را گفته‏اند، همين.
    (سؤال...و جواب استاد:) بله، مى‏گويند فرق بين ارش و نسبت چيست؟ خيلى‏است، اگر ما نسبت بگوييم، خيلى ديه بالا مى‏رود. اگر يك دهم موى سر كسى‏را كارى كنند كه بريزد، در نيايد، يك بيستم، اگر نسبت بسنجيم، يك بيستم‏مى‏شود پنجاه مثقال طلا. قيمت هنگفتى مى‏شود، امّا اگر بخواهيم ارش بگيريم‏چقدر نقصان بر اين شخص وارد شده؟ يك بيستم موى سرش در نيامد، حتماًيك مقدار كمتراز اين است.
    (سؤال...و جواب استاد:) ارش يك قانون كلى در ابتداى مباحث ديات‏اعضا گفتيم، گفتيم: هر كجا ارش مى‏گوييم، بايد نقصان حاصل را به حكم خُبَرابفهميم، يعنى بيايد كارشناس طبى بگويد: به چشم اين چه قدر نقصان واردشده؟ به موى اين چقدر نقصان؟ اين چند درصد آسيب ديده اين آدم؟ آدمى كه‏نصف موى سرش بريزد چقدر آسيب ديده؟
    (سؤال...و جواب استاد:) بله بعضى نه. (ادامه سؤال از استاد) نه! بر نسبت‏ديه كل بدن انسان، آدمى كه نصف موى سرش بريزد، چقدر نقصان در مجموع‏بدن پيدا كرده، نه در مجموع مو! نسبت به كل بدن مى‏سنجند، اين آدم نصف‏موهاى سرش را از دست داده، اين آدم، آدم چقدر ناقص شده؟ نه مو چقدرناقص شده، خيلى فرق است. فلذا يك ديه كمى تعلق مى‏گيرد اگر ارش بگوييم،اما اگر نسبت به مو بسنجيم، كل مو ديه كامله دارد، عقلا در كل مو ديه كامله‏نمى‏گويند، شرع مقدس گفته، گفته.
    (سؤال...و جواب استاد:) عبد تمام شد، (ادامه سؤال از استاد) عبد خدايش‏رحمت كند، ديگر عبد، بى عبد.
    (سؤال...و جواب استاد:) مى‏دانم، مى‏گوييم: اين آدم، آخر چون شما اهل‏پزشكى‏اش نيستيد، مى‏گوييد: چه رقم؟ به پزشكان بگوييد، مى‏گوييد: آقا اين‏معلول چند در صداست؟ نصف موهايش بر اثر شيميايى از بين رفت، اين‏معلول چند درصداست؟ مى‏گويد به تو، آنها يك ظوابطى دارند معلولها راچند درصد مى‏گويند، دست باشد، پا باشد، چشم باشد، گوش باشد، استخوان‏باشد، مو باشد، مى‏گويد: اين جزء معلولين چند درصد است؟ نصف موهاى‏سرش ريخته و در نمى‏آيد به واسطه آن بمب‏هاى شيميايى. (سؤال...و جواب‏استاد:) چند درصد كه گفت، ارش است.
    (سؤال....و جواب استاد:) شما مثل اين كه فراموش كرديد ما اين بحث‏ارش را كرديم، بحث ارش خيلى مفصل ما متعرض شديم، چرا ديگر برمى‏گرديد به آن؟! اجازه بدهيد ما برنگرديم، برويد يك مطالعه مجدداً بكنيدبحث ارش را، مفصل گفتيم ديگر.
    و اما على كل حال، برويم سراغ ادلّه، چه دليلى داريم بر اين مسأله كه به نسبت‏است؟ يا ارش است؟ ظاهر اين است كه، همان طورى كه تحرير الوسيله تقويت‏كردند، احتمال دوم حق است و مخالف هم شايد نداشته باشد «و يدل عليه‏امورٌ» يعنى بر نسبت سنجيدن نه ارش.
    دليل اول يك اجماعى است كه در كلام جواهر من ديدم، صاحب جواهريك عبارت دارد، مى‏گويد: «اِتِّفاق العُلَماء ظاهراً، على الاتِّباع النِّسبة فى اَبعاض‏كل ما له مُقدّر» ايشان ادعاى اجماع بر يك قاعده تازه مى‏كند، اين هم يك قاعده‏جديد است در باب ديات، كه هر كجا ديه معينى باشد، در ابعاض عضو، نسبت‏بايد سنجيده شود، همه چى، در چشم، در گوش، در ابرو، در موها، در زبان، دربينى «كُلُ ما كانَ فيه الدَّية المُعَيَّنه ففى ابعاضه، يُعتَبَرَ النسبة» عبارت ايشان اين‏بود، كه «اتفاق العلماء ظاهراً على الاتباع النسبة فى ابعاض كل ما له مقدّر» اين‏از جواهر، جلد 43 ص 172 نقل مى‏كنيم. خب، اگر اين بشود يك قاعده‏اى‏درست بشود باز هم يك قاعده تازه‏اى پيدا مى‏كنيم كه در باب ديات خيلى‏جاهاى آن حل مى‏كنيم، كه هر چه ديه مقدر داشته باشد، در ابعاضش به نسبت‏سنجيده مى‏شود.
    (سؤال...و جواب استاد:) بله، تا اينجا هم همين طور عمل كرده‏ايم، ولى آيايك همچين قاعده كلى داريم يا نداريم؟ خب، اين كلامى است كه جواهر دارد.ما مى‏گوييم كه: اين قاعده درست است، الان هم دليلش را مى‏آوريم. ولى‏اجماع مدرك دارد، احاديث كثيره‏اى داريم در ابواب ديات، هم ديات اعضا،هم ديات منافع، هر دو، دقت كنيد، هم ديات اعضا، هم ديات منافع، كه دراحاديث خاصه نسبت سنجى شده و ظاهراً هم علما اتفاقى دارند، از آن‏احاديث گرفتند، كه مى‏آيد. بنابراين، اجماع به تنهايى نمى‏تواند در اين مسئله‏دليل باشد، «لانه مبنى على مدركٍ معلوم» مدرك اجماع شناخته شده است، ولى‏به هر حال دلگرمى به ما مى‏دهد، خوب است، كلام جواهر، دلگرمى در اين‏قاعده به ما مى‏دهد.
    و اما دليل دوم: دو تا حديث خاص داريم در موى سر، ما فعلاً بحثمان موى‏سر است تا قاعده كلى را هم ثابت كنيم، فعلاً موى سراست. دو حديث خاص‏داريم در باب موى سر، كه مى‏گويد: اگر نصف باشد به نسبتش، ثلث باشد به‏نسبتش. اين دو حديث سندش فايده‏اى ندارد، دعائم الاسلام است و به سندش‏نمى‏شود اعتماد كرد، اما دلالتش خوب است. متن حديث را بخوانم، آدرس‏دو حديث مستدرك است وسايل است، جلد 18، باب ديات ا لاعضا، باب 34،حدث 1 و 2.
    حديث يك را مى‏خوانم: «ان امير المؤمنين (ع) انه قال: فى اللحية» اين حالاموى لحيه است با موى سر فرقى نمى‏كرد «فى اللحية تونتف، تونتف، مى‏كند،او تحلق، مى‏تراشد، او تُسَمَّت، با نخ بند مى‏اندازند، سين بود و ميم بود و طادسته دار، سِنت، به معنى نخ است، تسمت يعنى نخ مى‏اندازند، بند مى‏اندازند،مثل صورت زنها. «فلا تنبت» نمى‏رويد. «ففيه الدية كاملةً» تا اينجايش كار به ماندارد «و ما نقص منها، فبحساب ذلك» اينجا شاهد ماست «و ما نقص منها،فبحساب ذلك» نصف، ثلث، عشر، به حساب ديه كامله مى‏سنجيم. «فان نبت» اين‏ذيلش را هم دقت كنيد، چون ممكن است باب حرف بشود «فان نبت فعشرون‏ديناراً» ما اين نبت را گفتيم چه؟ ارش گفتيم. اين مى‏گويد: بيست دينار، خيلى‏هم كم. سركسى را تراشيدند بعد از يك هفته، دو هفته مو در آورد، بيست‏دينار. آيانمى شود گفت اين بيست دينار بيان مصداق ارش است؟ ديه نيست،يكى از مصاديق ارش را امام فرموده، هيچ بعيد نيست كه در آن زمان، محاسبه‏ارش «على ما يراه الامام» بيست دينار بوده نسبت به كل سر. اگر اين را بگوييم،ديگر روايت مشتمل بر چيز خلافى نمى‏شود، ممكن است زمانها فرق كند،ريش در هر زمانى يك قيمتى دارد، در زمان هاى سابق قيمت ريش بيش ازحالا بوده است، حالا آن قيمت سابق، قبل از انقلاب و بعد از انقلاب فرق دارد.و هاكذا.
    به هر حال، اگر اين را نگوييم، مشكل پيدا مى‏كنيم. ذيل حديث بيان ديه‏است، در حالى كه ما قائل به ارش بوديم، خواهى مشكل پيدا مى‏كند ذيل‏حديث، ولى اگر گفتيم: «مصداقٌ من مصاديق الارش على ما يراه الامام»مشكلى نداريم، ديه هست. حديث دلالتش خيلى واضح است بر مقصود ما كه‏نسبت سنجيدن است، ولى سند مشكل دارد.
    و اما حديث دوم: عن ابى عبداللّه، از امام صادق عن ابيه عن ابائه عن اميرالمؤمنين (ع) «اِنَّ رسول اللّه» اين حديث غير آن حديث است، آن حديث‏علوى بود اين نبوى است، اين از پيامبر است « انَّ رسول اللّه (ص) قضى فى‏شعر الرأس، يونتف كلّه فلا ينبت، ففيه الدية كاملة و ان نبت بعضه دون بعض»شاهد ما اينجاست، «وان نبت بعضه دون ذلك، فبحسساب ذلك» صريح «فبحساب‏ذلك» قال ابو عبدالله: امام صادق (ع) يك چيزى اضافه كرد «فان نَبَتَ فعشرون‏ديناراً» همان ذيلى كه حرف داشت، اينجا هم از كلام امام صادق (س) در ذيل‏حديث پيامبر(ص) ذكر شده. خب، اين هم دلالتش خوب، اما سند مشكل‏دارد. حالا، اگر ما توانستيم در اين مسأله شهرتى ادّعا كنيم، آيا آن شهرت‏جبران ضعف سند نمى‏كند؟! مى‏كند. لا يبعض كه شهرت باشد، و لا يبعد كه‏جبران ضعف سند به وسيله اين شهرت بشود. خب اين دليل دوم ما بود. اولى‏ادعاى اجماع كلام جواهر برقاعده، دومى دليل خاص در موها. منتهى يك‏حديث ما در موى سر بود و يك حديث در موى لحيه بود، اولى موى لحيه‏بود، دومى موى سر بود، تفاوتى نمى‏كند اين دو تا مثل هم اند.
    و اما دليل سوم: كه مى‏توانيم بگوييم: «و هو العمدة» احاديث خاصه است،كه در جاهاى معين، در اعضاء و در منافع وارد شده، امام مى‏فرمايد: «ان كان‏بعضه فبحساب ذلك، ان كان بعضه فبحساب ذلك» همه‏اش بعض را به حساب‏ذلك گفته‏اند، متعدد است. من اينها را براى شما مى‏خوانم، آيا از مجموع اينهانمى‏توانيد يك قاعده كلى اصطياد كنيد؟ آيا اين مصداق استقراء نيست؟!انصافاً كه هست، آن وقت هم بحث موى سر برايمان درست مى شود، هم درتمام ابواب ديات اعضاء و منافع، يك قاعده تازه‏اى پيدامى كنيم كه «ان كان‏للكل دية المقدرة فللبعض بنسبة ذلك» خب اين خيلى مشكل حل كن است‏براى ما در باب ديات. من نمونه روايات را مى‏خوانم، همه‏اش را نمى‏خوانم،زياد است، آدرس هم نسبت به بقيه مى‏دهم.
    اولين روايت چيزى است كه در ديه حاجب، ابروها، وارد شده است.روايتى است كه ابو عمرو مططبب، طبيب، مططبب. آمد يك كتاب دياتى راخدمت امام صادق عرضه داشت، خوب دقت كنيد! اين يك پايه‏اى باز مى‏شودبراى بحث هاى باب ديات. ابو عمرو مططبب، كه بود؟ چه بود؟ بماند.
    از اصحاب امام صادق، آمد خدمت امام صادق (ع)، كتاب الدياتى خدمت‏حضرت عرض كرد، گفت: اين از جدّت اميرالمؤمنين نقل شده است، از جدت‏امير المؤ منين، بخوان‏ا خواند. امام صادق فرمود: همه‏اش درست است، درست‏است. سيأتى كه اين كتاب، همان كتاب معروف ظريف ابن ناصح است. كتاب‏ظريف ابن ناصح يك كتاب خيلى مفصلى است، يعنى روايت بزرگى است،چندين صفحه، كه تمام احكام، نه تمام، قسمت مهمى از احكام ديات، درروايت ظريف ابن ناصح است، كه او نقل مى‏كند، همين كتابى كه عمرو ابن ابومططبب است، كه آوردم اين كتاب امير را خدمت امام صادق (ع) خوانده شد،امام صادق قبول كرد، ما بايد برويم روى كتاب ظريف ابن ناصح بعداً.
    آيا سند دارد ياندارد؟ اگر نداشته باشد واويلا! خيلى از احكام ديات روى‏اين كتاب دور مى‏زند، روى اين حديث، حديث چند صفحه‏اى. اگر درست‏بشود، خيلى مشكلات در اين حديث حل شده است. و اين حديث طرق‏مختلفى دارد؛ بعضى هايش معتبر و بعضى هايش غير معتبر. صاحب جواهرهم تصريح مى‏كند كه بعضى از طرق حديث معتبر است. اين را عرض مى‏كنم‏عجله نكنيد، بعداً ما مى‏آييم روى كتاب ظريف ابن ناصح يا ابو عمرو مططبب،يكى است، آنها را مى‏خوانيم.
    حالا به هر حال، اين بخشى از آن كتابى است كه عن على (ع) در باب ديات‏بوده، هم ظريف ابن ناصح آن را نقل كرده، هم ابو عمرو مططبب نقل كرده.آمدند خدمت امام صادق اين كتاب ديات را خواندند، امام صادق فرمود:خوب است. و شد يك سند براى همه علما، در قسمت مهمى از ابواب ديات.خب، حالا آنى كه مربوط به ماست، حاجب است.
    (سؤال...و جواب استاد:) بله؟ اين، اولى حديث 3ى باب 2 از ابواب ديات‏اعضاء وسائل «و ان اصيب الحاجب، فذهب شعره كلّه، فديته نصف دية العين»ابروها نصف ديه چشم است، دو تايش به اندازه يك چشم، هر يك دانه‏اش، هرچشمى چند دينار است؟ پانصد دينار، نصفش مى‏شود چه قدر؟ دويست‏وپنجاه دينار. «فنصفه دية العين مأتا دينارٍ و خمسون ديناراً» خب اين مال كل‏حاجب. شاهد ما اينجاست كه مى‏خوانم: «فما اصيب منه، فعلى حساب ذلك»«فما اصيب منه» مِن چه هست؟ تبعيضيه است، «فما اصيب منه، فعلى حساب‏ذلك».
    (سؤال...و جواب استاد:) بله؟ نفهميدم «فان اصيب؟» من فما اصيب اينجانوشتم، اينجا چه است؟ سه را بدهيد ببينم. 3ى باب 2. بله! «فما اصيب منه» ماهست، «فما اصيب منه فبحساب ذلك» يك حديث ديگر هم بخوانم، بقيه‏اش‏بماند براى فردا و جمع بندى بكنيم.
    حديث دوّم در باب شفتين است، 1 باب 5، اين هم باز كتاب ظريف ابن‏ناصح است، ظريف ابن ناصح عن امير المؤمنين (ع) قال: «و اذا قُطِعَت الشَّفة»لب به كلى قطع بشود «و اذا قطعت الشفة العليا،والشفة العليا، وصتوصلت»واصتوصلت با صاد يعنى چه؟ از ريشه بكندش، ازاصل. «فديتها خمس مأةدينار» پانصد دينار. اين جزء رواياتى است كه مى‏گويد: ديه لب بالا و پايين يكى‏است، مساوى است. اين قسمت را حمل بر تقيه كرده‏اند، بالا و پايين مساوى‏باشد، حمل بر تقيه كردند، چون مشهور مااين است كه لب پايين ديه‏اش بيشتراست. شاهد اينجاست «فما قطع منها، فبحساب ذلك»،«فما قطع منها، فبحساب‏ذلك» نصف باشد، نصف. ثلث باشد، ثلث. مى‏بينيد اين دو تا حديث كه‏خواندم، احاديث زياد ديگرى هم داريم، همه‏اش «فبحساب ذلك» مى‏گويد وما مى‏خواهيم از مجموع استفاده عام كنيم.
    آن روز چهارشنبه يكى از آقايان خواهش كرد از من، مريض سختى هست، به آقايان بگوييديك حمد براى شفاى آن مريض و برتى شفاى ساير مرضا بخوانند، من يادم رفت، همه با هم‏سوره حمد را بخوانيم.