• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
    " جلسه بيستم "
    جريان اقسام سه‏گانه ( عمد، شبه عمد، خطأ» در اعضا
    بحث در مسأله نهم از مسائلِ قتل عمد و اقسام قتل است. عبارت تحرير الوسيله به‏اين صورت است، «تجرى الاقسام الثلاثة فى الجناية على الاطراف أيضاً، فمنها عمد،و منها شبه عمد، و منها خطأ محض»
    بحث در اين است، ما براى قتل انسان سه حالت قائل شديم. قتل عمد، شبه عمد،خطاى محض. صحبت اين است كه آيا اين اقسام ثلاثه منحصر به قتل است، يا درساير جراحات هم جارى مى‏شود، كسى دست ديگرى را شكسته، پاى ديگرى راشكسته، عضوى را قطع كرده است، مجروح كرده است، اينها هم اقسام ثلاثه دارد؟عمد، شبه عمد، خطاء محض.
    مى‏فرمايند: بله، تمام اين اقسام سه گانه، در آنجا جارى مى‏شود و كم و زيادى ازنظر تقسيمات نيست. مسأله را بر حسب اقوال بررسى كنيم.
    ظاهر اين است كه اين مسأله «ممّا لم يختلف احد فيه» است، مسأله اختلافى‏نيست، براى اينكه، كسانى كه متعرض اين مسأله شده‏اند، «أرسله ارسال المسلّمات»اين را به صورت ارسال مسلّم ذكر كرده‏اند و مخالفى در اين مسأله نقل نشده‏است.
    بررسى اقوال علما در مسئله جنايت بر اعضا
    كلامى از مبسوط شيخ، كلام ديگرى از نهايه، كلامى هم از صاحب جواهر نقل‏مى‏كنيم، تا وضع اقوال در اين مسأله اجمالاً روشن بشود.
    شيخ در مبسوط در جلد 7 صفحه 117 اين چنين دارد:
    «قد ذكرنا ان القتل ثلاثة أقسام، عمد محض و خطأ محض و خطأ شبه العمد، فهكذاالجناية على الاطراف» اطراف يعنى اعضاء، هر كجا در اين مباحثِ ديات و قصاص‏اطراف گفته شد، يعنى اعضاى بدن و «هكذا الجناية على الاطراف تنقسم هذه الاقسام،اذا جنى على رأسه أو على طرفه» بر سر كسى جنايتى وارد كند، بر يكى از اعضايش،«اذا جنى على رأسه أو على طرفه فاوضحه» از ماده وضوح است، و اشاره به جنايت‏موضحه است، جنايت اقسامى دارد، جنايت بر اطراف، معمولاً هشت قسم براى آن‏ذكر مى‏كنند، كه چهارمى آن موضحه است، اولى حارصة است، دومى متلاحمه است،سومى سمحاق است، چهارمى موضحه است، حارصه: آن است كه پوست بدن رابشكافد، خون بيايد يا نيايد، بعد از آن متلاحمه است، در گوشت فرو برود، كه بعدتلاحم پيدا و التيام پيدا مى‏كند، به همين دليل هم متلاحمه است، بعد از متلاحمه،سمحاق است، سمحاق: آن جنايتى است كه مى‏رسد به آن پوستى كه روى استخوان‏است، روى استخوان پوستى كشيده است، اصلاً اسم آن پوست سمحاق است،جنايت سمحاق يعنى جنايتى كه به آن پوست مى‏رسد ولى پوست پاره نمى‏شود، آن‏پوست يك نقش مهمى در حفظ استخوان دارد، موضحه آن است كه آن پوست‏بشكافد، يعنى كارد به استخوان برسد.
    ايشان مثالى مى‏زند، مى‏گويد «اذا جنى على رأسه أو على طرفه فاوضحه» يعنى‏جنايت رسيد به استخوان، پوستِ روى استخوان را هم شكافت، «فان كان عامداً فى‏فعله و قصده» در فعلش عامد بوده، در قصدش هم عامد بوده، هر دو «و هو ان ضربه،بآلةٍ يوضح غالباً» اين چاقو است ، چيزى تيز است، نمى‏كشد، اما پيداست مى‏رسد به‏استخوان، كارد تيزى است كه به استخوان مى‏رسد غالباً، اگر بزند، «فهو عمد محض»،«وان كان مخطئاً فى فعله و قصده فهو خطأ محض» مى‏خواسته اين طرف بياندازد،كمانه كرد آن طرف خورد، جنايت جنايت موضحه شد، «و ان كان عامداً فى فعله ومخطئاً فى قصده» قصد فعل كرده است، اما قصد جراحت نكرده، يك چوبى‏برداشت، با اين چوبى كه معمولاً زخم نمى‏كند، به قصد تنبيه زد به اين، زخم كرد ورسيد به استخوان، نه آلت آلت موضحه بود و نه قصد قصد موضحه بود، ولى تصادفاًاين چوب به اين بدن اثر كرد، آدم لاغر و ضعيفى بود، آدمى بود گوشتش نرم بود،ملايم بود، عيبى داشت، رسيد به استخوان. «مثل عن عَمَدَ بحجر» عمداً سنگ‏كوچكى برداشت، «لايوضح غالباً»، «فكان موضحه»، تصادفاً موضحه شد. سنگ‏كوچك، چوب كوچك، عادتاً اين طور نبود، به قصد تنبيه زد، اما گوشت را شكافت تارسيد به استخوان، «فهو عمد الخطا».
    سؤال: چرا مرحوم شيخ طوسى روى موضحه تكيه كرده، جنايات ديگرى هم‏داريم؟ از جنايات حارصه، متلاحمه، سمحاق، موضحه، بعد هم هاشمه و داميه والمنقله و المأمومه».
    چرا موضحه را در بينِ هشت تا انتخاب كرد، اين به خاطر يك مسأله‏اى است كه‏در بحث عاقله مى‏آيد، اين را در نظر داشته باشيد، و آن اين است كه جنايات براطراف، از موضحه به بالا بر عاقله است، زير موضحه نيست، اما زير موضحه را بايدخودش بدهد، ولو خطأ محض باشد، حارصه را بايد خودش بدهد، متلاحمه را بايدخودش بدهد، ولو خطأ محض باشد، در زير موضحه دو قسم است، در موضحه به‏بالا سه قسم است، ديه بر عاقله در موضحه به بالا است. اين كه خصوص موضحه راشيخ طوسى انتخاب كرده است، به همين خاطر است.
    كلام نهايه در جنايت بر اعضا
    در نهايه صفحه 737 تصريح به اين مطلب مى‏كند، گفته : «لا يحمل فى الجراح على‏العاقلة الاّ الموضحه فصاعداً» موضحه به بالا است كه بر عاقله است، آن وقت معنى‏اين سخن چه مى‏شود؟ جنايات بر اطراف، در موضحه و بالاتر، آن كه پوست‏استخوان را كنار مى‏زند و كارد به استخوان مى‏رسد، و بالاتر سه رقم جنايت داريم،خطاى محض، كه بر عاقله است، شبه عمد داريم كه بر خودش است ديه، عمد داريم‏قصاص است، و امّا زير موضحه كه حارصه و متلاحمه و سمحاق است، اينها دو قسم‏بيشتر جنايت ندارد، يا عمد است، قصاص دارد، يا خطاء و شبه عمد است كه ديه برخودش است.
    (سؤال ... وپاسخ) بله؟ آنجا بعيد نيست، حساب بچه، حساب ديگرى است،ممكن است آن را بگوييم، حالا تا برسيم، ولى اين حساب بالغ را دارد، حالا آيا با اين‏توضيحى كه عرض كردم، سزاوار نبود كه در متن تحرير الوسيله هم كلام به صورت‏مطلق ذكر نمى‏شد؟ آخرش مى‏فرمودند: و «منها خطأ محض على العاقلة اذا كان‏موضحةً فما فوق»، چون اين سه قسم همه جا نيست در جنايت بر اطراف، اگر زيرموضحه باشد دو قسم است.
    (سؤال ... پاسخ) بايد آنجاهايى كه امكان ندارد، مى‏گويند: مى‏شود آن را، با كارديواش ببُرد، تا برسد به استخوان، امّا در شكستن استخوان قصاص نيست. چرا؟ به‏علت اينكه قابل كنترل نيست، استخوان مى‏شكند، چه قدر مى‏شكند؟ ولى تا موضحه‏قابل كنترل است، متلاحمه، موضحه، سمحاق، حارصه اينها قابل قصاص است، چون‏تحت كنترل است. امّا آنجايى كه قصاص از كنترل خارج مى‏شود، ديه است، قصاص‏نيست، آن بحثش در آينده مى‏آيد.
    به هر حال ما فكر مى‏كنيم، اگر يك قيد كوچكى هم كنار عبارت تحرير الوسيله‏بود، اين اطلاق را از آن مى‏گرفتيم، يك خورده مسأله شايد روشن‏تر مى‏شد.
    البته در اين دو عبارت كه از شيخ نقل كردم، ادعاى اجماعى در آن نشده بود، فقطارسال مسلّم شده بود. آنجايى كه ارسال مسلم مى‏كنند و هيچ قول ديگرى نقل‏نمى‏كنند، بوى اجماع مى‏دهد ولو اين دليل بر اجماع نمى‏شود.
    كلام صاحب جواهر در جارى شدن اقسام ثلاثه در جنايت اعضا
    و امّا جواهر صريحا گفته: عبارت شرايع كه متن جواهر است اين است «و كذاالجناية على الاطراف تنقسم هذه الاقسام»، اين عبارت شرايع كه متن جواهر است.صاحب جواهر بعد از اين چه مى‏گويد؟ مى‏گويد: «بلاخلاف اجده بيننابل الاجماع‏محصلٌ عليه، بل يمكن استفادته من النصوص ايضا» » اين عبارت جواهر بوى اين رامى‏دهد كه ما يك نص روشنى بر مسأله جنايت بر اطراف و تقسيمات ثلاثه نداريم،مطلب من هم همين است، ما روايتى نداريم درباره اينكه اقسام ثلاثه در جنايت على‏الاطراف هم هست ، نص خاص نداريم، و لذا صاحب جواهر مى‏گويد: «يمكن‏استفادته» يعنى از اطلاقات شايد بشود كه ما رواياتش را انشاء الله ذكر خواهيم كرد. به‏هر حال در مسأله اختلافى نيست، على الظاهر از كسى هم مخالفتى ذكر نكردند.جواهر جلد 43 صفحه 4. مخالفى هم در مسأله نيست.
    جريان عمد، شبه عمد ، خطأ در جنايت بر اعضا
    و امّا برويم سراغ دليل، ولو آدم خيال مى‏كند اين مسأله خيلى كم دليل است، و دركتب فقهيه ما خيلى كم رنگ است، امّا سه دليل مى‏شود براى اين مسأله اقامه كرد.
    دليل اوّل اين است كه ما تعريفى كه براى عمد و شبه عمد و خطاى محض داريم،اينجا منطبق است، تعاريف تعبدى كه نبود، اگر كسى به قصد اينكه سر كسى رابشكند، دست كسى را بشكند، ضربه‏اى به او وارد كند، عرف مى‏گويد: عمد است،عمد اختصاص به قتل كه ندارد، عمد يك معنى دارد كه در همه جنايات جارى است،خواه جنايت بر اعضاء باشد، يا جنايت بر نفس باشد، اگر كسى قصد كند، متوسل به‏يك وسيله‏اى هم بشود، كه شكننده است غالباً، مجروح كننده است غالباً، اين عمداست. و هكذا يك آلت برنده‏اى را انتخاب كند، شكننده‏اى را انتخاب كند، سنگى‏است كه غالباً سر مى‏شكند، عصاى به اصطلاح بزرگ و كلفتى است كه اگر بزند به بازومى‏شكند غالباً، اگر كسى بگويد: دسته بيل محكم زدم به آن و قصد تنبيه‏اش را داشتم،اين غالباً ناقص مى‏كند، آيا اين عذر پذيرفته است؟ نه، همان بياناتى كه در باره قتل‏عمد به دو صورت سه صورت ذكر مى‏كرديم، همان بيانات هم درباره شكستن ومجروح كردن در مورد اعضاء بدون كم و زياد جارى است. پس اگر حديثى هم در اين‏مسأله وارد نشده باشد، غصه‏اى ما نداريم.
    جارى شدن شبه عمد در جنايت بر اعضا
    واما شبه عمد، شبه عمد هم همينطور است، شبه عمد اين است كه آلتى بودشكننده نبود، مجروح كننده نبود، چوب خفيفى بود، قصد اين هم، شكستن و بريدن‏و مجروح كردن نبود، حالا زد، تصادفاً اين طورى شد، تعريف شبه عمد در اين صادق‏است، اين خطاء است، عمد نبوده، چون هيچ عرفى اين را نمى‏خوابانند قصاص كند،چرا؟ قصدى نداشته، چوب هم چوب نازكى بود، تصادف شده اين طور شد. پس‏همان تعريف عقلايى كه در شبه عمد هم بود. و همچنين در خطاى محض، من چوب‏را زدم براى اين حيوان، كمانه كرد خورد به اين شخص، سنگ زدم به اين طرف، به‏ديوار خورد برگشت آن طرف، نه قصد سبب داشتم و نه مسبب داشتم، سر و دست‏اين آقا را شكست، مجروح كرد. ملاحظه مى‏كنيد تمام آن بياناتى كه در آنجا داشتيم‏اينجا مى‏آيد، فراموش نكنيد، قتل عمد و شبه عمد و خطايى فلان اينها، اينها حقيقت‏شرعيه تعبديه مثل عبادات ندارد، بلكه اينها حقايق عقلائيه است كه در ميان عقلا هم‏اين تقيسمات هست.
    تنها اينجا يك مسأله تعبدى داريم، و آن اين است كه ديه بر عاقله باشد، در خطاى‏محض بر عاقله است، اين دليل مى‏خواهد، سر كسى را شكستند، ديه‏اش را چرا عاقله‏بدهد، خطاءست خودش بدهد، ديه بدهد، عاقله چرا؟ موضحه فما فوق چرا؟ مادون‏نباشد چرا؟ اين دليل تعبدى مى‏خواهد، اين را با اين دليل نمى‏توانيم ثابت كنيم، اين‏دليل تنها عمد و شبه عمد را درست كرد براى ما، اما خطاى محض بر عاقله بودن،موضحه فما فوق، يك دليل تعبدى مى‏خواهد، كه انشاء الله در بحث عاقله به آن‏مى‏رسيم، و الان جاى بحثش نيست. اين دليل اول
    حالا دليل اول دو قسم و نيم را بيشتر ثابت نكرد، مادون موضحه هم كه بر خودش‏است آن را هم ثابت كرد.
    و امّا دليل دوّم اينست كه ما يك رواياتى داريم مطلق است، كه در اين روايات كلمه‏قتل نيست، تعريف عمد را مى‏كند، «هو ما قصده، هو ما تعمده»، نمى‏گويد «قتل»، اينهااطلاق ندارد؟ حالا ببينيد من سه روايت را برايتان بخوانم.
    دليل دوّم اطلاق روايات
    حديث اول حديث 3 باب 11 است، بعد هم 16 باب 11 و بعد هم 18 باب 11 ازابواب قصاص نفس در كتاب وسائل الشيعه.
    حديث اول حلبى است كه سندش هم صحيحه است ظاهراً قال : قال ابو عبدالله(ع) «العمد كل ما اعتمده شيئاً فاصابه» اصابه يعنى قتله! اصاب يعنى به او بخورد، حالايا مجروح، يا مقتول، امّا «بحديدة» آهن باشد «أو بحجر» سنگ باشد «أو بعصا، أوبوكزة» يعنى مُشت، «فهذا كله عمد»، مشت زد ناقص شد، مشت زد مجروح شد، عصازد ناقص شد، عصا زد مجروح شد، اينكه صاحب جواهر رضوان خدا بر او باد،فرمود: از بعض اخبار هم يمكن» استفادته، مراد همين اطلاقات است، كه عمد يك‏مفهوم گسترده‏اى دارد، هر دو را شامل مى‏شود.
    حديث دوّم كه مرسله ابن ابى عمير است، عن أحدهما(ع) «كلما اريد به ففيه القَوَد»يعنى عمد باشد «ففيه القود» يعنى قصاص، هر چيزى كه عن قصد باشد قصاص دارد،سرش را بشكنى، يا دست و پايش را، يا مقتولش سازى، همه‏اش قصاص دارد. اين‏روايت عام است، شامل حال ما هم مى‏شود.
    (سؤال ...و پاسخ) نه! ما به مناسبت اينكه بحث ما بحث قتل بود، و الاّ ضميرانحصار به اين ندارد، «كل ما اريد به» يعنى «اريد به جنايت» ما اگر قتل هم گفتيم به‏عنوان مصداق جنايت بود.
    (سؤال...و پاسخ ) ديات منحصر به آنجايى است كه خطا باشد، اينها تفصيل‏مى‏دهد، آن را روشن مى‏كند.
    حديث سوّم روايت عبدالرحمن بن حجاج است. حديث 18 «فى حديث ، اين فى‏حديث صدرش را ما حالا الآن دست نداريم كه آيا صدرش در باره قتل است، نيست؟اين ذيلش كه براى ما نقل شده عام است، «فى حديث قال انّما الخطاء أن تريد شيئافتصيب غيره» خطاء اين است، اراده چيزى كنى به ديگرى بخورد، «فامّا كل شى‏ءقصدت اليه فاصبته فهو العمد» اين قتل نفس دارد؟ نه، سلّمنا كه صدر حديث در باره‏عمد باشد، مانع از عموميت ذيل حديث نيست، ذيل نبايد اخص باشد، اعم بودنش كه‏اشكالى ندارد، پس اين سه حديث را كه خواندم، همان احاديثى است كه صاحب‏جواهر تلويحاً به آن اشاره فرموده بود كه «يمكن استفادته من الاخبار»
    (سؤال ...و پاسخ) خيلى خوب آنها عمد مى‏شود، بسيار است قصد قتل از طريق‏جراحت، يعنى هم قصد مجروح كردن داشت و هم قصد مقتول، بكشد او را از طريق‏مجروح كردن، منتها جراحت كارى نشد، تبرئه‏اش كه نمى‏توانيم بكنيم، بگوييم آقا«ما قصد لم يقع و ما وقع لم يقصد» بفرماييد التماس دعا. اين كه نيست،
    درباره شبه عمد من روايتى پيدا نكردم، كه غير مورد قتل باشد، شبه عمد همه‏اش‏در قتل است، بنابر اين اطلاق بخواهيم نسبت به شبه عمد، در روايات ما نيست.روايات شبه عمد در مورد قتل هست، «تقتله ، قتلته»، عام نيست. اما روايت خطاءمحض زياد است، ما ده روايت داشتيم در باره خطاء محض، غالبش عام بود، خوب‏دقت كنيد «انّما الخطاء ان تريد شيئاً فتصيب غيره» اين عام نيست؟ ده‏تا روايت ما نقل‏كرديم براى خطاء، غالب آنها، اگر نگويم همه آنها، عام است، خطاى نفس را شامل‏مى‏شود، هم در قتل نفس و هم جنايت على الاطراف، هر دو را شامل مى‏شود.
    (سؤال...و پاسخ ) بله؟ باشد، جواب اعم باشد كه عيب ندارد، بگذار سؤال بكند، آيامن رمان حامض بخورم، بعد در جواب بگويد «لاتأكل الحامض مطلقا» اشكال ندارد،خمر چطور است؟ بگويد «كل مسكر حرام»، جواب اعم باشد از سؤال كه اشكالى‏ندارد، اخص بودن از سؤال اشكال دارد، اگر جواب اطلاق دارد بگويد، من ديگر آن‏ده‏تا روايت را تكرار نمى‏كنم، غالب آنها طورى بود كه «انما الخطاء ان تريد شيئافتصيب غيره» هم شامل جنايات بر اطراف مى‏شد، هم شامل جنايات بر نفس، به هرحال اطلاقات نصف بيشتر مطلب ما را ثابت كرد.
    تا اينجا دو تا دليل بيان شد، دليل اول تعاريف عقلائيه‏اى كه داشتيم، تطبيق كرد برما نحن فيه. دليل دوم اطلاقات روايات، مقدار زيادى از مقصود ما را ثابت‏كرد.
    عدم اختصاص اقسام سه گانه به قتل نفس
    دليل سوم مسأله الغاى خصوصيت است، آيا شما احتمال مى‏دهيد اين اقسام سه‏گانه مخصوص قتل نفس باشد، جنايت بر اطراف اقسام ندارد؟ همه‏اش عمد است،خطاء ندارد؟ اگر تمام روايات ما هم منحصر به قتل بوده باشد و در مورد قتل واردشده باشد، اگر به دست عرف و عقلا بدهيد، الغاى خصوصيت از آن مى‏كنند، ومى‏گويند «اقسام ثلاثه لايختص بقتل النفس، بل تجرى فى جميع الجنايات، على‏الاطراف و على النفس».
    انصاف اين است كه به دست عرف بدهند از طريق الغاى خصوصيت هم مى‏شوداين مسأله را درست كرد.
    (سؤال...و پاسخ ) دوم اطلاق بود، احتياج به الغاى خصوصيت نداشت. اول وسوم بگوييد، نه اينكه دوم و سوم، دوم اينكه دليل تعبدى بود و از روى اطلاقات بود،اول و سوم بگوييد، بله اول يك رابطه با سوم دارد، اما از دو مسير وارد مى‏شويم.اجازه بدهيد من اين بحث را تمام كنم، يك سر نخى براى بحث فردا كه وارد بحث‏مهم و بسيار پر درد سرى مى‏شويم كه از مهمترين مباحث ديات همين است.
    مقادير ديات يا اصول شش گانه
    آن اين است كه امام(ره) مانند ساير فقهاء (قدس سرهم) وارد بحث مقادير ديات‏شده‏اند، براى ديات شش اصل گفته‏اند: كه يكى صد شتر است، دومى دويست گاواست، سومى هزار گوسفند است، چهارمى دويست حُلّه است، پنجمى هزار دينار،ششمى ده هزار درهم است، اين مسأله مسأله‏اى است كه هم مسأله مستحدثه دراطرافش زياد است، هم اصلش، اصل اين مسأله، آيا اين اصول شش گانه تخيير؟تعيين است؟، آيا در زمان ما كه اينها پيدا نمى‏شود چه كار كنيم، سه تا از آنها كه در زمان‏ما قطعاً نيست. درهم كه نداريم، درهم بايد رايج معامله باشد، دينار رايج معامله‏نداريم، و حله هم كه اگر به معناى بُرد يمانى باشد، بُرد يمانى كه التماس دعاست،شايد دسترسى به اين آسانى برآن نباشد، بعضيهايش هم كم است، مثل ابل كه در خيلى‏از محيطها پيدا نمى‏شود، باقى مى‏ماند گاو و گوسفند كه در اكثر محيطها پيدا مى‏شود،چه كنيم در اينجا؟ آيا مى‏توانيم اينها را يك قيمت مناسبى برايش پيدا كنيم؟ عجيب‏اين است كه قيمتهايش خيلى در زمان ما باهم فرق دارد، هزار گوسفند قيمتش چقدرمى‏شود؟ سى ميليون حداقل، اگر هر گوسفند سى هزار تومان باشد هزار گوسفند سى‏ميليون. ده هزار درهم شايد چهار يا پنج ميليون بشود، حلّه شايد به دو ياسه ميليون‏جور در بيايد، دينار به ده يا پانزده ميليون برسد. سى ميليون، بيست ميليون، ده‏ميليون، پنج ميليون، دو ميليون، سه ميليون، آيا اينچنين تخييرى هم مى‏شود؟ چه‏كسى مخير است، ارباب دم مخير است؟ جانى مخير است؟ اينها مسايل مهمى است‏كه از حالا هشدار دادم به شما مطالعه كنيد براى فردا انشاء الله.
    و صلّى الله على محمد و آله الطاهرين.
    پايان
    پرسش
    1- آيا اقسام سه گانه (عمد، شبه عمد، خطأ) اختصاص به قتل نفس دارد، يا در اعضا هم‏جارى مى‏شود؟.
    2 - نظر مرحوم صاحب جواهر و شيخ طوسى را در مورد سؤال يك بيان كنيد.
    3 - از روايات در رابطه با سؤال يك چه استفاده مى‏شود؟.
    4 - از الغاء خصوصيت در رابطه با سؤال يك چگونه استفاده مى شود.
    4 - چرا شيخ طوسى بر موضحه تكيه كرده؟ توضيح دهيد.