• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • درس خارج فقه ،احكام ديات ،آيت الله مكارم شيرازى ، جلسه 198
    بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين
    و صلى الله على سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين، لا سيما بقية الله المنتظرارواحنا فداه و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم.
    كلام در مسأله اولى از مسائل ديات اعضاء بود، رسيديم به فرع سوم ازهمين مسأله اولى و آن اين بود اگر موى سر كسى را، از بين ببرند يا موى صورت را،خواه به وسيله تراشيدن باشد يا به وسيله ريختن آب داغ يا مواد شيميايى يا سوزاندن‏يا به هر وسيله‏اى باشد، اما بعداً موها رشد طبيعى خودش را ادامه داد و به حالت اوّل‏برگشت. مى‏خواهيم ببينيم در اينجا ديه دارد يا ندارد، معروف و مشهور اين است كه‏ديه دارد، منتهى در متن «تحريرالوسيله» فرمودند: اگر موى سر باشد، ديه‏اش به‏صورت ارش داده مى‏شود، يعنى حاكم شرع بايد قضاوت كند، كه چه اندازه نفس براين شخص به واسطه از بين رفتن موى سرش به طور موقت حاصل شده است و ارش‏را بدهند.
    و اما اگر در موى صورت باشد ايشان فرموده‏اند: ثلث ديه كامله است ومى‏دانيد ثلث ديه كامله هم يك مبلغ خيلى زيادى است در حدود 2/5 ميليون تومان،به حسابى كه امروز دادگاهها مى‏كنند اما به حساب ما شايد بيشتر از اينها هم بشود، به‏خاطر اين كه سر اين را تراشيده يا ريش او را تراشيده است، بعداً هم موها رامى‏گيرد، يك مقدار اقوال ديگر علماء را ببينيم چه است در اين مسأله، مرحوم شيخ‏طوسى، شيخ الطائفه (قدس) در كتاب «خلاف» در «كتاب الجنايات» در مسأله 91،ايشان فرموده: (إذا حَلَق لحيةَ غيره فنبت كان عليه ثلث الديه» شيخ طوسى هم در لحيه‏موافق به ثلث الديه هست، اما محقق اردبيلى در «مجمع الفائده» جلد 14 صفحه 356،ايشان قائل به ارش است، مرحوم صاحب جواهر هم، از كلماتش استفاده مى‏شود كه‏قول به ارش در موى سر اتفاقى است، در موى سر قول به ارش مسلم است. اما درموى لحيه كمى از قدماء قائل شده‏اند، كمى، اكثر، اكثر كه نه، عامّة المتأخرين همه‏متأخرين و جمع كثيرى از قدماء در لحيه هم قائل به ارش شده‏اند، ثلث نگفت،بنابراين قول مشهور و معروف در لحيه هم حكومت و ارش است نه ثلث ديه، كه در«تحرير الوسيله» انتخاب كردند و در كلام شيخ طوسى هم در كتاب «خلاف» هست،صاحب جواهر در همان جلد 43 صفحه 171، اشاره به اين معنا كرده است كه عامّة من‏تأخر در لحيه هم قائل به حكومت هستم، همانطور كه همه در موى سر قائل به‏حكومت و ارش هستند.
    (سؤال....پاسخ استاد:) بله، قليلى از اصحاب در موى لحيه قائل است به ثلث، خوب اگر ما قائل به ارش شديم، در ارش ظاهراً مبلغ كمى تعلق مى‏گيرد، موى سركسى را تراشيدند و يك هفته ديگر در آمد، ما بايد ببينيم چند درصد نقص و عيب به‏آن وارد شده است گاهى هيچى، هيچ درصد.
    (سؤال....پاسخ استاد:) بله، تراشيدن چقدر نقص به آن وارد شد، موى صورتش‏تراشيدند ديگر بدتر، در جامعه‏اى كه ريش تراشى عيب نيست، موى صورتش راتراشيدند، نقص حاصل چقدر است؟ گاهى هيچى، گاهى يك مقدار كمى،(ادامه سؤال)بله، نسبت به اشخاص، افراد، ازمنه، امكنه، مى دانيم متفاوت است ولى در مجموع درعصر و زمان ما حساب كنيد ريش كسى را بتراشند، اما اگر يك عالم بزرگوارى،شخصيتى، اما افراد معمولى را ريششان بتراشند چه مى‏شود؟ هيچى نمى‏شود، راضى‏نبوده است حرام به جا آورده‏اند، تعذير هم دارد، عنفاً بوده است ديگر، ظلماً بوده‏است، تعذير هم دارد، ولى مى‏خواهيم ببينيم چه نقصانى حاصل شده است كه ماقيمت بين، كار خلاف مى خوابانند شلاقش مى‏زنند، صحبت اين است چه پولى مابدهيم، پول، ما مى گفتيم: بايد ببينيم چند درصد به اين آقا نقصان وارد شده است، آن‏آقايان هم كه مى گفتند: بايد عبدى حساب بكنيم صورتش مو دارد، همين عبدصورتش را تراشيدند، ببينيم قطع كلمه تعلق بگيرد در بعضى از موارد، بله،اشخاص فرق مى‏كنند، امكنه، ازمنه اينها متفاوت است اينها را قبول داريم. ولى به هرحال، خيلى‏ها اينطورى نيستند.
    خوب برويم سراغ دليل، در سقط جنين ديه منصوص است در ما نحن فيه‏ارش هست منصوص نيست، مى‏خواهيم قيمت حساب كنيم، مى‏بينيم قيمت هيچى،آنجايى كه منصوص است كه ما حساب نمى‏كنيم،
    (سؤال....پاسخ استاد:) حالا اجازه بدهيد ما برويم سراغ ادلّه.(ادامه سؤال )بسيارخوب، اينها يك فرضهاى نادرى هست، بسيار خوب در يك موارد خاصى ضررهايى‏وارد مى‏شود.
    اجازه بدهيد ما برويم سراغ ادلّه اين مسأله، در مورد شعر رأس چون هيچ‏روايتى نداريم بايد ارش داده بشود. چرا؟ به علت اين كه در هر موردى كه جنايتى‏واقع بشود و دليل خاصى بر تعيين مقدار ديه نباشد در آنجا بايد به سراغ ارش‏حكومت برويم در مورد شعر رأس هم جنايتى وارد شده است و تعيين ديه هم دراحاديث نيست، مى‏رويم سراغ ارش .
    و اما در مورد لحيه، چندين روايت داريم كه مى‏گويد: «فيه ثلث، ثلث الديه»ديروز خوانديم، 3 الى 4 حديث بود كه در احاديث ديروز شماره هايش را هم داديم،آدرس‏ها را هم داديم، شرح هم داديم كه مى‏گفت: در لحيه «اذا نبت ثلث الديه» بحث‏در اين است كه آيا ما مى‏توانيم به اين روايت عمل كنيم يا نمى‏توانيم به اين روايت‏عمل كنيم؟ روايات از نظر سند ضعاف بود، آدرسى كه ديروز خوانديم راجع به لحيه«لو نبت فيه ثلث الديه» اينها ضعاف است. ولى متضافر بود، تعدد داشت اما مشكل‏بزرگ فقها از آن اعراض است، غالباً فتوا ندادند، عده‏اى كمى مطابق اين احاديث فتوادادند. عامّة المتأخرين، همانطورى كه از صاحب جواهر هم نقل كرديم، عامّة من‏تأخر اعراض كردند جماعت قابل ملاحظه‏اى هم از قدماء، آنها هم اعراض كردند، آيابا اين وضع ما مى‏توانيم فتوا بدهيم؟ نمى‏شود، بنابراين اينها معرضٌ عنها است، به‏خصوص اين كه واقعاً ثلث الديه مبلغ عجيبى است براى يك تراشيدن ريش، آن هم‏براى اشخاصى كه ريششان را مى تراشند، اگر آمد به عنف و اجبار ريش اين را تراشيد،دو ميليون و نيم به آن بده، اگر دليل داشت مى گفتيم: چشم، على عينى، على رأسى، امايك دليل نيم بندى داريم براى اثبات يك چيزى به اين ثقيلى سنگينى، ديه‏اى به اين‏ثقيلى و سنگينى را بايد با يك دليل محكم ساقط كرد، نه با اين دليل نيم بند و احاديث‏ضعافى كه معرضٌ عنها هم هست، پس در اينجا ما از «تحرير الوسيله» جدا شديم،ايشان فرمود: «الأغى ثلث الديه ما مى‏گوييم: نه،
    (سؤال....پاسخ استاد:) بله، فرض كنيد بعد از 2 سال در نمى‏آيد، اينها رافرضهاى نادر است، ما بحثمان اين است ما مى‏گوييم: ارش بدهند بايد ارش بدهند،(ادامه سؤال) هر چه؟ ببين ارش او چقدر است؟ چقدر نقصان حاصل مى‏شود، يك سال‏داراى محاسن نيست، يك آدمى هست كه خوب، واقعاً نقصانى به آن پيدا مى‏شود دراين يك سال، يك ميليون تومان بايد بدهد اما يك وقتى است نه، آدمهايى هستند كه‏هيچ نقصانى هم به آنها وارد نمى‏شود، خوشحال هم مى‏شوند، بسيارى از اشخاص‏هستند كه نقصانى هم به آنها وارد نمى‏شود، بدشان هم نمى‏آيد، آنجا ديگر ارش لازم‏نيست كه ما بدهيم، ما هستيم و تابع ارش ، بحسب الموارد، ديگر چك به چك نكنيد،به حسب اشخاص و موارد متفاوت است. (ادامه سؤال) جنايت با ارش سازش دارد،جنايت با ارش تناسب دارد، اگر جنايت نبود كه اصلاً ارش نداشت، ارش يعنى ديه،ارش يعنى ديه غير مقدّر، ديه مال جنايت است ديگر، بقيه حالا امورهم، دو، سه،نكته باقى مانده من بگويم و برويم سراغ فرع چهارم و اين مسأله را در فرع چهارم‏تمام كنيم.
    نكته اولى كه در اينجا داريم اين است كه كسى خودش موافقت كرد، رفت‏مغازه سلمانى، در نوبت هم نشست، گفت: سر من بتراش، صورت من بتراش، و او هم‏تراشيد، آيا اينها هم داخل در عمومات است؟ ادلّه است؟ نه، جنايت نيست، خودت‏رفتى به ميل خودت سرت را بتراشند، تراشيدند، حالا ارش بدهند، بنابر قول ثلث‏ديه، ثلث ديه در لحيه بدهند، نه، چرا؟ «لانَّ الدية و الارش مترتبتان على الجنايه» امااگر طرف، «وافق به نفسه و رضيه به نفسه ليس هنا جنايةٌ» جنايتى حاصل نشده است‏بنابراين ديه‏اى هم نيست، حالا خواه ثلث الديه بگوييم، خواه ارش بگوييم هر چه‏بگوييم، در صورت باشد در سر باشد تفاوت نمى‏كند، بله مى‏گويند: در تراشيدن‏گاهى زخم ايجاد مى‏شود، آنهايى كه جراحتى حاصل بشود بايد اينها را ديه‏اش رابپردازد.
    (سؤال....پاسخ استاد:) نه، بيرون نيامد مورد بحث نيست، بيرون نيامد بحث‏سابق بود، سمى بوده است آن بحث سابق بود ما داريم بحث جايى را مى‏كنيم كه‏بيرون آمده است.
    و اما نكته دوم، اين است كه، اگر كوتاه بكند موى سر يا ريش را، آن چه؟ تا به‏حال بحثمان در ازاله مو بود، آمد و با قيچى كوتاه كرد، با ماشين كوتاه كرد، حلق نبود،ازاله شعره نبود، آيا اين هم مشمول روايات باب هست؟ الانصاف اين است كه نه، اين‏داخل در احاديث باب نمى‏شود، «تقصير الشّرع خارجٌ عن احاديث الباب» پس چكاركنيم در اينجا؟ اگر نقصى حاصل شده است در اينجا هم ارش مى‏گوييم، آمده موى‏صورت اين عالم روحانى را تا ته زده است يك مختصر خيلى كمى را گذاشته است،خوب نقصانى حاصل شده است، جنايتى حاصل شده است، ارش را بايد بدهد، اگرهم نقصانى حاصل نشده است موى سرش را كمى كوتاه كرده است، موى محاسنش راكمى كوتاه كرده است، عيبى هم حاصل نشده است حسنى هم حاصل شده است و لو به‏اجبار بوده است، گناه كرده است، تعذير دارد، ظلم و ستم كرده است، اما نقصى حاصل‏نشده است، پس در اينجا هم ما قائل به ارش هستيم، منتهى مقامات مختلف است،بعضى مقامات اصلاً نقصانى حاصل نمى‏شود كه ارش از آن بگيريم، بعضى از مقامات‏چرا، نقصان حاصل مى‏شود، ارش هم قائل مى شويم، اين هم نكته دوم درباره كوتاه‏كردن مو، كه آقايان سؤال مى‏كردند كوتاه كردن چه حكمى دارد؟ كوتاه كردن نه درفتاواى اصحاب وارد است، نه در احاديث باب، «خارجٌ عن فتاوا الأصحاب احاديث‏الباب» ما هستيم و قائده كليه، جنايتى است و نقصانى اگر حاصل شده است بايد ارش‏بدهد.
    و اما نكته سوم كه اين روزها گرفتارش احياناً ممكن است بشويم، اين است‏كه در بعضى از جاها يا موها را مى تراشند يا كوتاه مى‏كنند، مثلاً بچه‏ها را در مدارس‏مى‏گويند: اگر موى سرتان كوتاه نكنيد به مدرسه نياييد، اجبار مى‏كنند على التقصير،در زندانها عموماً موى سر را كوتاه مى‏كنند، در سربازخانه‏ها هم معمولاً همين است،زندانها را كه به اجبار، مى برند و خودشان موى سر را كوتاه مى‏كنند، زندانى كه واردزندان شد دو كار درباره‏اش انجام مى‏دهند: يكى اين است موى سرش را كوتاه‏مى‏كنند و ديگر هم آن نمره را در سينه‏اش مى اندازند و عكسش را بر مى‏دارند،نمره‏اش را معين مى‏كنند كه اين زندانى شماره چند است، همه جا هست، اينها چه‏حكمى دارد؟ اما در مورد مدارس كه مشكلى نيست، كسى را در مدارس موى سرش راكوتاه نمى‏كنند، به او مى‏گويند: شرط آمدن به مدرسه اين است مى خواهيد بياييد،نمى‏خواهيد نياييد، شرط مى‏كنند اشكالى ندارد چنين شرطى، شما مى خواهى بيايى ازاين تحصيل علم استفاده كنى بايد مقررات مدرسه را رعايت كنيد، موى سر كوتاه،لباس اين رنگ، فرم اين رقم، دخترها اينطور، پسرها اينطور، برنامه هايى براى‏لباسشان، براى رنگ لباسشان، براى شكل لباسشان، براى موى سرشان مى‏گويند هركس نخواست به اين شرائط عمل نكند نيايد، ديگر اين گناه ندارد مثل اين كه بنده‏دعوت مى‏كنم از كسانى مى‏گويم: آقا وقتى مى‏خواهيد بياييد بايد به اين شكل وشمائل در ميهمانى ما شركت كنيد، خوب اشكالى ندارد ديگر، بله ميهمانى اسمش كه‏لاقل خوب است حالا، عمل نشود اما، ذكر خيرش خوب است، به هر حال، اين كه‏اشكالى ندارد هر كه مى‏خواست مى‏آيد، هر كه نمى‏خواهد نمى‏آيد و اما آنجايى كه به‏اجبار سر افراد را كوتاه مى‏كنند يا مى تراشند
    (سؤال....پاسخ استاد:) اين، اجازه بدهيد، اين مسلماً جايز نيست، به عنوان اوليه‏نه سر زندانى را مى‏شود به اجبار تراشيد و كوتاه كرد و نه سرباز را، عنوان اوليه ظلم‏است و جنايت است و اگر تفاوت نقصانى، اگر نقصانى حاصل بشود ارش هم دارد،ولى گاهى به عنوان ثانوى اينها مى‏گويند و حكم حكومتى مى‏شود، عنوان ثانوى‏مى‏شود، اين كه مسأله بهداشت مطرح است، موها اگر بلند باشد در يك محيطى كه‏جمعيت زيادى هست، شلوغ است، مشكلات بهداشتى ممكن است براى اينها پيدابشود، گاه هم گفته مى‏شوند: براى شناسايى يك زندانى كه فرار كند پيدا كردنش آسان‏است، چون نگاه مى‏كند ببينيم چه كسى كله‏اش را تراشيده‏اند و كله‏اش موهايش كوتاه‏است، زود شناخته مى‏شوند در ميان افراد عادى، و همچنين سربازها را هم‏مى‏خواهند شناسايى كنند در افراد عادى، لباس عوضى پوشيد فرار كرد از سربازخانه،پيدا كردن اينها با اين نشانه مو، خيلى آسان‏تر مى‏شود، هم زندانيان، هم سربازان رامى‏توان شناسايى كرد. حالا اگر اينها بشود در حد يك عنوان ثانوى، بهداشت،شناسايى، مسائل ديگر، اگر در حد يك عنوان ثانوى بشود، چه اشكالى دارد كه‏حكومت شرط كند بايد با زندانى اينچنين رفتارى بشود اما اگر نه، ضرورتى نباشد وعنوان ثانوى نشود جايز نيست، اين آقايان مى‏گويند: ضرورت است و عنوان ثانويه‏است و بايد اين كار را بكنيم، بسيار خوب.
    (سؤال....پاسخ استاد:) بله، بله، ظن؟ مى‏گويند يك نوع تعذير است، تعذيردرباره كسى كه جرمش ثابت شده باشد، تعذير در صورتى است كه جرمش ثابت شده‏باشد، اين را از راه به راه كه زندان مى‏آورند، سرش را مى تراشند هنوز ثابت نشده است‏جرمش، سرباز هم كه جرم ندارد. فعلا هذا نمى‏شود ما به عنوان تعذير اين كارها راانجام بدهيم، بلكه بايد به عنوان ثانوى ضرورت و امثال ذلك. خوب، اينها تمام شدفرع سوم.
    و امام برويم سراغ فرع چهارم اجازه بدهيد.
    (سؤال....پاسخ استاد:) حد لحيه سؤال مى‏كنند، آن در باب خدمت شما كه‏عرض كنم، حرمت تراشيدن ريش و اينها، ما در آنجا گفته‏ايم و بعضى ديگر هم ازآقايان دارند، آنچه واجب است آن مقدار چانه واجب است، اصلاً لحيه هم به همين‏مى‏گويند، اين دو طرف را لحيه نمى‏گويند عارض است، اينها را مى‏گويند عارض،طرف عارض مى‏گويد، لحيه اين قسمت پايين، حلق لحيه حرام است اين قسمت‏پايين حرام است، آنهايى كه مى گويند: حرام است و ما هم كه احتياط مى‏كنيم، بنابراين‏آنهايى كه به اصطلاح ريشهاى چانه‏اى مى گذارند كه اسم آن را مى‏گويند: ريشهاى‏پروفسورى، آنها كار حرامى مرتكب نشده‏اند، توجه داريد.
    و اما برويم سراغ فرع چهارم، در فرع چهارم بحث درباره مؤنث است، تا به‏حال مذكر را بحث مى كرديم حالا مؤنث، اگر موى سر زنى را ازاله كنند زائل كنند، باآب داغ، با اسيد، با داروها، با كندن، با تراشيدن، باز همان دو حالت دارد: اگر نرويد ديه‏كامله است، بيچاره كچل الى الابد شد، اين ديه جاودانه را، ديه كامله را بايد به او بدهندو اما اگر نبت، يواش يواش موى سر بلند شد فرمودند: مهر المثل بايد داد، ببينيم اين‏زن مهريه‏اش چقدر است به اندازه مهريه‏اش بايد به او بدهيد. «تحرير الوسيله» اين‏فتوا را دادند و اما از نظر اقوال، در مسأله نسبت به آنجايى كه نرويد آن كه اجماعى‏است، اتفاق نظر است كه اگر نرويد ديه كامله است و اما اگر برويد آن هم مشهوراست، مشهور ميان فقها اين است كه مهر نسائها هست.
    (سؤال....پاسخ استاد:) مى رسيم آن را كه اگر مهر از ديه زيادتر باشد خيلى‏هاگفتند: نه، بعضى‏ها گفتند: نيست.
    به هر حال، مخالفى كه نقل مى‏كنند در مورد صورت دوم از اسكافى، احمدبن محمد بن جنيد اسكافى از قدماى أصحاب است از ايشان نقل مى‏كنند: ثلث الديه‏است، ايشان گفته است: اگر موى سر برويد مثل موى لحيه كه بعضى از ثلث الديه گفته‏بودند، ثلث الديه گفته است، مرحوم صاحب جواهر اين مسائل را دارد، بلا خلافٍ‏أرجده الا من الإسكافى مى‏گويد، صورت أوّل هم اجماعى و مسلم است آن را هم‏مى‏گويد، از صاحب غنيه هم اجماع بر خلاف اسكافى هم نقل مى‏كند.
    (سؤال....پاسخ استاد:) در همان، بله صاحب جواهر دارد البته اين كه ما نقل‏كرديم از «رياض» است، اين بلا خلافٍ أرجده الا من الإسكافى را و ادعاى اجماع غنيه‏را ما از «رياض» نقل مى‏كنيم جلد 2 صفحه 542.
    خوب، دليل ما، دليلمان اولاً اطلاقاتى كه در باب موى سر مردان داشتيم‏گاهى شامل زنان مى‏شود، چون همه‏اش رجل نداشت، بعضى از احاديث داشت وفى‏الشعر، اذا ضال يا اذا نطق، شعر داشت، رجل و أنثى نداشت، دو، سه تا از روايت مامتعدد است ، عذر فعل الالوية، ألويت هم اقتضا مى‏كند نسبت به اين كه نرويد، مسلم‏موى سر در زن نقش بيشترى از موى سر در مرد دارد، جمال المرء شعرها، اگر موى‏سرش را بزنند و ديگر اصلاً در نيايد، خسارتى كه به او مى‏رسد بسيار بيشتر ازخسارت مردى است كه موى سرش را بزنند و در نيايد. فعلا هذا قياس اولويت هم‏مى‏شود نسبت به آنجايى كه نرويد قائل بشويم، پس هم اطلاقات داريم، هم قياس‏اولويت داريم، هم ادعاى اجماع هم در مسأله شده است، مهم اين است كه اگر برويدبه چه دليل مهر نسائها، مهم آن است، در اينجا يك حديثى داريم عن اميرالمؤمنين(ع)، حديث 1 باب 30 از ابواب ديات اعضاء، جلد روزنامه وسائل الشيعه عن‏عبدالله بن سنان، خوب حديث را دقت كنيد يك چيزهاى تازه‏اى در آن است، عن‏عبدالله بن سنان: قال: قلت لأبى عبدالله (ع) «جعلت فداك ما على رجلٍ وثب على‏امرأةٍ فحلق رأسها، قريب موى سر زن را تراشيد، قال امام صادق (ع) فرمود: «يضرب‏الضرباً فجيعا» مى‏زنند آن را، اين همان تعذير است، منتها اين سؤال هست، ذيلش مى‏رسيم ديه دارد، جايى كه انسان ديه مى‏دهد تعذير هم بايد بشود، پس هر كسى‏جنايتى، به هر كسى وارد كرد هم ديه، هم تعذير، جمع بين ديه و تعذير معموم نيست،اين روايت دارد هم تعذير، هم ديه، «يضرب الضرباً وجيعا»، وجيع يعنى دردناك ازوجع است، وجع درد مى‏كند وجيع دردناك است يعنى يك شلاق محكمى را به آن‏مى‏زنند.
    (سؤال....پاسخ استاد:) موى سر چه چه عجب دارد، مى دانم پس در همه ديات‏بگوييد شما، هر كجا هر كسى جنايت مى‏كند هم ديه بگيريد، هم كتكش بزنيد، خوب‏چرا نمى‏گوييد جاهاى ديگر، (ادامه سؤال) و يحبس، اجازه و يحبس فى سجلٍ مسلمين،خوب ديگر حبسش براى چه است، حبس مى‏كنيم او را در زندان مسلمانها، حتى‏يستبرع شعرها، تا موهايش در بيايد، يستبرع از ماده برع است يعنى خوب بشود،موهايش در بيايد، فانّبت اگر برويد اخرج منه مهر نسائها، اگر برويد مهر المثل‏مى‏گوييم، «و ان لم ينبت، اخذ منه الديه كامله» نرويد ديه كامله مى دهيد،
    قلت عبدالله بن سنان مى‏گويد: باز سؤال كردم: «فكيف سار مهر نسائها؟»چرا مهر النساء؟ چرا مهر المثل؟ ان نبت شعرها، خوب موى سرش كه روييده است،ديگر مهر المثل براى چى؟ فقال: يابن سنان، «انَّ شعر المرء و عذرتها شريكان فى‏الجمال» موى سر زن و همچنين بكارة زن، اينها هر دو سرمايه‏اى هستند براى او، «فاذاذهب بأحدهما» چه بكارة را از بين ببرند، بايد مهر المثل بدهند، در بكارة هم اگر كسى‏ارضاء به عنف، بايد مهر المثل بدهد، «فاذا ذهب بأحدهما يا بكارة را از بين ببرد ياموى سر را از بين ببرد وجب له المهر كاملاً»، بايد يك مهر المثل كامل داده بشود، حالااين روايت را از نظر سند بايد بررسى كنيم، از نظر دلالت اين حبس براى چه است؟جاهاى ديگر كه نمى‏گفتيم: حبس بكنند، أجّل سنه مى گفتيم اينجا كرده است حبس،ديگر اين چرا كتكش بزنند. اينها يك مسائلى است كه فردا انشاءالله الرحمن بحثش‏مى‏كنيم
    و صلى الله على سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين .
    پايان تصحيح اول