• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • درس خارج فقه ،احكام ديات ،آيت الله مكارم شيرازى ،جلسه 197
    بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين
    و صلى الله على سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين، لا سيما بقية الله المنتظرارواحنا فداه و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم.
    بحث درباره مسأله اولى از مسائل ديات اعضاء بود، موضوع مسأله از بين‏بردن موى سر و صورت بود، گفتيم: در اين مسأله چند فرع است: فرع اول اين است‏كه اگر كسى، موى سر ديگرى را از بين ببرد، به طورى كه باز نگردد و نرويد ديه كامله‏دارد، اين مسأله ميان اصحاب ما مشهور و معروف بلكه ادعاى اجماع بر آن شده بود،هر چند مخالفينى هم داشت، دليل عمده ما هم احاديث متضافره‏اى بود كه مى‏گفت:اگر كسى موى سر ديگرى را از بين ببرد، «فيه الديه كامله» احاديث را خوانديم وبحثش را تمام كرديم. اما چند تا نكته در ذيل اين فرع هست، نكته اولى كه هست اين‏است در بعضى از احاديث دارد فيه الديه، در بعضى‏از آنها دارد فيه الديه كامله. دو، سه‏تاى آنها الديه كامله دارد، دو، سه تا فيه الديه دارد، اين نكته را توجه داشته باشندبرادران، كه هر كجا در ابواب ديات، بگويند: «فيه الديه» يعنى ديه كامله، اشاره به ديه‏كامله است، هم در احاديث سنى هم در احاديث شيعه، كسى كه به ابواب ديات آشناباشد مى‏داند اين تعبير، اصطلاحى است در احاديث به ديه كامله والا اجمال ديه كه‏خوب مسلم است اگر كسى موهاى سر ديگرى را از بين ببرد خوب معلوم است ديه‏دارد اجمالاً، فيه الديه اجمال دارد نمى‏خواهد بگويد: الدية الكامله منظور است، به‏قرينه ساير احاديث همين باب، به تعبير به ديه كامله دارد، بنابراين در اينجا جاهاى‏ديگر، هر وقت رسيديم به يك چنين تعبيرى، بايد بدانيم كه منظور از الديه، هو الديةالكامله.
    و اما نكته ديگر اين است كه صغير و كبير گفتند: در اين بحث تفاوتى ندارد،در حالى كه در تعدادى از اين احاديثى كه ديروز خوانديم الرّجل داشت، صبّ على‏رأس رجلٍ الماء، كلمه رجل بود، آيا القاء خصوصيت نمى‏شود؟ حالا اگر يك بچه‏صغيرى بود، بچه شش ماهه‏اى، يك ساله‏اى، پنج ساله‏اى بود، اينها كه رجل نيستند،آيا حكم اينجا هم جارى است؟ بله، «لا فرق بين الصغير و الكبير». چرا؟ به دو دليل:اولاً بعضى از احاديث كلمه رجل ندارد، برگرديد به احاديث ديروز، دو تا از احاديث‏دارد فى شعر الرأس، رجل و مرء و مذكر و مؤنث اصلاً ندارد، فى شعر الرأس الديه،بنابراين شامل مى‏شود صغير و كبير را و اگر جاهاى ديگر هم الرّجل هست، القاءخصوصيت مى‏شود، ثانياً در ابواب ديات هيچ جا بين صغير و كبير فرق نيست، درقتل نفس، در بصر، در سمع، در لسان، در يد، در رجل، همه جا صغير و كبير در ابواب‏ديات مساوى است، نمى‏شود بگوييم: اينجا شعر رأس خصوصيت دارد صغير وكبير، با هم تفاوت دارند. فعلا هذا، هم به دليل بعضى از اطلاقات روايات باب ما نحن‏فيه و هم به دليل مساواتى كه در همه ابواب ديات بين صغير و كبير هست، ما تفاوتى‏در اينجا نمى‏گذاريم و همچنين بين خفيف و كثيف، موهاى پر پشتى دارد يا موهاى‏كم پشتى دارد، تفاوتى در بحث ما ندارد و اينها همه مساوى هستند، چرا؟ چون‏روايات ما در اينجا مطلق بود.
    و اما نكته سومى كه در اينجا است، اين است كه بعضى از بزرگان، مانندصاحب مسالك -رضوان خدا بر او باد- و فيض كاشانى صاحب مفاتيح و بعضى ديگركه كلماتشان را ديروز نقل كرديم، اينها تأمل در مسأله كرده بودند، شايد توقف، چرااينها تأمل كرده‏اند در مسأله ما؟ ظاهراً نكته‏اش اين بوده كه يكى از احاديث باب‏صحيحه سليمان بن خالد است كه داراى اختلاف نسخ بود، بقيه هم كه اضعاف است،آن كه صحيحه بود اختلاف نسخ داشت، و آنكه اختلاف نسخ نداشت آن چهارحديث ديگر، همه ضعيف بودند، اين باعث تأمل اين بزرگواران شده است و لكن ماجوابش را عرض كرديم اما آن اختلاف نسخ، ترجيح با نسخه فقيه بود به علاوه آن‏چهار حديث ديگر متضافر هستند و معمولٌ بهاى اصحاب هستند و ضعف سندمشكلى در اينجا براى ما ايجاد نمى‏كند، پس تأمل اين بزرگواران بى وجه است، مى‏رسيم حالا، اين هم يك نكته.
    و اما نكته چهارم، اين است كه دو بزرگوار مخالفت كرده بودند، يكى‏مرحوم صدوق در بعضى از كتبش بود و ديگرى هم شيخ بزرگوار، شيخ مفيد (رض)،اينها گفته بودند معة دينار، كسى آب داغ بريزد روى سر ديگرى و موهاى سر او را ازبين ببرد و بعد از آن نرويد، سبز نشود، گفته بودند: معة دينار، يعنى يك دهم ديه كامله،عشر، دليل آنها چه است؟ غايت چيزى كه براى دليل آنها پيدا كردند، حديث مرسلى‏است كه در بعضى از عبارات به آن اشاره شده است، صاحب رياض در جلد 2«رياض» در صفحه 542 از بعضى از كتب اصحاب اينطور نقل كرده است: عبارت‏دارند، انّ به رواية، در بعضى از كتب قدماء درباره معة دينار اين عبارت است، انّ به‏روايةً، يعنى يك حديث داريم كه مى‏گويد: صد دينار، اين حديث كجا است؟ در منابع‏حديث، كتب اربعه، غير كتب اربعه هست؟ نه، نيست، فقط تو كتب فتاواى اصحاب‏كلمه انّ به رواية آمده است كه گفتند: اين يك حديث مرسله‏اى هست، منتهى حديثٌ‏مرسلٌ متروك، معرضٌ عنه، عند الأصحابه، به فرض كه اين هم يك حديث مرسله‏حساب كنيم منجبر نيست، بلكه به عكس معرضٌ عنها است و همچنين عبارت «فقه‏الرضا» هم هست، عبارت «فقه الرضا» هم اين است، «من حلق رأس رجلٍ فلم ينبت‏فعليه معة دينار» ، اين در «فقه الرضا» است كه أخيراً چاپ شده است صفحه 320، آيا«فقه الرضا»، واقعاً مستند به حضرت رضا است يا فتاواى صدوق است يا فتاواى فقيه‏ديگرى از فقها است اينها همه بحث است و واقعاً هم اثبات اين كه «فقه الرضا» حديث‏باشد كار بسيار مشكلى هست، ولى هر كسى اين را نوشته است صدوق يا ديگرى‏بوده، لابد يك حديثى ديده معة دينار از پيش خودش كه ننوشته است، كتاب حديث‏نباشد بلكه كتاب فقهى باشد بالاخره نويسنده آن كتاب فقهى عالمى از فقهاى شيعه‏بوده است، پيش خودش نمى‏نويسد: فيه معة دينار، لابد يك حديثى ديده است، پس‏اين هم بالاخره قوه يك حديث مرسلى براى ما پيدا مى‏كند «فقه الرضا» هم، فيه قوّةٍحديثٍ مرسل، ولى باز هم حديثٌ مرسلٌ متروك، معرضٌ عنه، نتيجه بگيرم و بگذرم،نتيجه اين كه كلام مرحوم مفيد و مرحوم صدوق دليل معتبرى ندارد و حق با مشهوراست.
    پنجمين نكته را عرض كنم و پرونده اين فرع اول مسأله اولى را ببنديم، آيابين آب داغ ريختن يا اسباب ديگر تفاوتى در اين مسأله است؟ احاديث ما غالباً آب‏داغ داشت، ولى مسلم است كه آب داغ خصوصيت ندارد، دارويى روى بدنش بريزد،اسيد بريزد يا مثلاً دارويى بخوراند به او، هر عرفى القاء خصوصيت مى‏كند، به علاوه‏بعضى از احاديث ما ذهاب و شرع داشت همه آنها ماء حارّ نداشت.
    (سؤال....پاسخ استاد:) بله، روايت اين دارد بر سرش آب داغ ريخت، فمطعةشعره، ندارد كه سرش مجروح شد، دارد موهايش ريخت. بله، بله شما خروس و مرغ‏را كه تو آب داغ مى گذارند تمام پرهايش را مى‏كنند، بدنش مجروح مى‏شود؟ نه، آب‏داغ در يك مرحله فقط موها و بال و پر را مى ريزد، بدن را مجروح نمى‏كند، در بعضى‏از مراحل اين طورى است، فعلا هذا مجروح شدن، به فرض كه مجروح هم بشود،حديث روى مجروح شدن بدن تكيه نكرده است، فقط تكيه‏اش اين است امطعةشعره، موها ريخته است. توجه كرديد،(ادامه سؤال) بله، اگر مجروح بشود آن هم‏جداگانه بايد ديه بدهد منافات ندارد، يك ديه كامله براى شعر باشد، يك ديه‏اى هم‏براى مجروح شدن به مقدار جراحتى كه وارد شده است. بگذرم فرع اول تمام، برويم‏سراغ فرع ثانى مسأله اولى. نظر ما شد كه ديه كامله است.
    (سؤال....پاسخ استاد:) نه، گفتيم كه اينها،(اذامه سؤال) بله، آن دليل اول را نپذيرفتيم‏كه قائده عامه بود كه در شعر انسان، «كلّ ما كان فى البدن منه واحد و فيه الديه» ما در آن‏خدشه كرديم اما در روايات خاصه‏اى كه پنج تا حديث داشتيم، احاديث خاصه راپذيرفتيم، دلالتاً و سنداً هم تقويت كرديم و مطابق مشهور فتوا داديم و گذشتيم و امافرع ثانى، نرسيديم هنوز، نرسيديم حالا ما به ترتيب تحرير الوسيله داريم پيش‏مى‏رويم آقا جان، تحرير الوسيله عبارتش اين بود: «فى شعر رأس الذكر صغيراً وكبيراً، كثيفاً و خفيفاً الديه كامله أن لم ينبت، كما له صبّ على رأسه مائاً حارّاً فسقط شعرو لم ينبت و أذهب شعره و أىّ وجه ان كان و كذا فى الّحيه» حالا هم مى‏رويم سراغ فرع‏دوم، لحيه.
    و اما فرع دوم درباره لحيه است، كه اگر به وسيله آب داغ يا هر وسيله‏اى‏ديگر موهاى لحيه ساقط بشود يا حتى اگر حلقش كنند آن را بتراشند و لم ينبت،نرويد، آنچه حكمى است ؟ در مسأله حلق لحيه هم يا ذهاب شعر لحيه، اين هم مسأله‏مشهور بين اصحاب است، كه ديه كامله است، اگر لم ينبت، ديه كامله است، اجازه‏بدهيد فعلاً كبرى را بگوييم، بعضى از عبارات سابقه اصحاب كه ديروز خوانديم‏ديگر حالا تكرار نمى‏كنيم ادعاى اجماع شده بود هم در شعر رأس، هم در لحيه كه اگر«ذهب و لم ينبت» ديه كامله دارد، مرحوم صاحب جواهر هم، از كتاب «خلاف» نقل‏مى‏كنند كه ايشان در لحيه هم ادعاى اجماع كرده است، صاحب جواهر از شيخ در«خلاف» در «كتاب القصاص» نقل مى‏كند كه در مورد لحيه ادعاى اجماع كرده است برچه چيز؟ بر اين كه ديه كامله هست، كلام جواهر را هم مى‏خواهيد ببينيد در جلد 43صفحه 170، بنابراين مسأله مشهور است، چندين روايت هم دلالت بر آن دارد و لواين كه رواياتش ممكن است ضعاف باشد، اما متضافر است و معمولٌ بهاى اصحاب‏است، روايات را مى‏خوانم، حديث اول، حديث سكونى، حديث اول حديث مسمع‏را مى‏خوانم، بعد حديث سكونى را، حديث 1 باب 37، دو تا حديث است در واقع،يكى روايت مسمع است و ديگرى روايت سكونى است، دو حديث است تحت يك‏شماره ذكر شده است، راوى متعدد است، ابواب ديات اعضاء باب 37، البته روايت‏ضعيف السند است عده‏اى از مجاهيل در سندش هستند، عن مسمع عن أبى عبدالله(ع) قال: قضا اميرالمؤمنين، قال قضا اميرالمؤمنين (ع) «فى الّحيه اذا حلقت، فلم تنبت‏الديه كامله، فاذا نبتت اگر روييد، فثّلث الديه» اين جمله فثّلث الديه در نظر مباركتان‏باشد براى فرع سوم، كه نبتت. فعلاً لم تنبت را داريم بحث مى‏كنيم، خوب اين حديث‏دلالاتش خيلى خوب است اما سند عده‏اى از مجاهيل است و به علاوه سهل بن زيادهم دارد، سهل بن زياد هم خودش محل اشكال است، عرض كردم: حديث دوم‏سكونى است كه صاحب وسائل مى‏گويد: «رواة الصدوق باسناده عن السكونى مثله»شبيه اين را از سكونى، صدوق نقل كرده است، سكونى هم از امام صادق (ع)، دوحديث مى‏شود، آخرين راوى دو تا است ديگر،
    (سؤال....پاسخ استاد:) يعنى دو نفر ممكن است در مجلس واحد نمى‏خواهم‏خوب مى‏شود دو روايت، مثل حديث غدير، 300 نفر نقل كرده‏اند، 200 نفر نقل‏كردند، اين احاديث متعدد مى‏شود، متواتر مى‏شود، حادثه يكى است، اما راوى متعدداست، همين راوى متعدد شد، همين طورى خوب متعدد مى‏شود روايات متعددمى‏شود، روايات متعدد است، مرويعاً يكى است، روايات متواتر همين است ديگر،حادثه يكى است روايات متعدد است، حالا اگر بخواهيد عين عبارت صدوق را هم‏بدانيد، ما عين عبارت صدوق را از من «لا يحضره الفقيه» جلد 4 صفحه 112مى‏خوانيم، عن السكونى انّ علىٍ (ع) «قضا في الّحيه، إذا حلقت فلم تنبت بالديه كاملةًفاذا نبتت فثلث الديه» بنابراين عبارت تقريباً عين عبارتى بود كه فسمع عن الصادق(ع) عن على الله‏اش، خوب اين دو روايت.
    روايت سوم و چهارم را ما از مرحوم حاجى نورى در «مستدرك» نقل‏مى‏كنيم، حالا اجازه بدهيد فعلاً در لحيه هستيم تا بعد برويم سراغ شارب، «مستدرك‏الوسائل» جلد 18 ابواب ديات اعضاء حديث 3 و 1 باب 3 .34 باب 34 را مى‏خوانم:«عن الصدوق في المغن عن هشام بن سالم» مرسله هست «عن الصدوق في المغن عن‏هشام بن سالم، عن أبي عبدالله، قال: و إذا حلق رجلٌ لحية رجل و إذا حلق رجلٌ لحيةرجل فان لم ينبت فعليه ديةٌ كامله، فان لم ينبت فعليه ديةٌ كامله و ان نبت فعليه ثلث‏الديه» اين باز در خاطرتان باشد «و ان نبت فعليه ثلث الديه» تا اينجا سه تا روايت‏داشتيم ثلث الديه را و ان نبت، اين هم يك حديث و اما حديث 1 باب 34 را بخوانم‏مال «مستدرك»، اين هم مرسله دعائم الإسلام است، دعائم الإسلام عن امير المؤمنين(ع)، انّه قال: (في الّحيه، تنطف مى‏كند تنطف، أو تحلق مى تراشند، أو تسمّط اين يعنى‏چه؟ سين و ميم و طاء دسته دار أو تسمّط، تسمّط از ماده سمط است، سمط به معنى نخ‏است خيط، نخ، يعنى چكار مى‏كنند؟ بند مى اندازند، همينطور كه در زمان ما هم‏بعضى از جوانها شنيده‏ايد مثل زنان، صورتشان را بند مى اندازند. تسمّط يعنى بندانداختن، بله اين نطف نيست نطف با دست مى‏كنند، اما تسمّط با نخ مى‏آيند اينها راريشه كن مى‏كنند، فلا تنبت، بالاخره نتيجه همه آنها فلا تنبت است، يا نطف است ياحلق است يا تسميط، بند انداختن فلا تنبت، «ففيه الديه كامله» باز هم كلمه كامله دارد،يك جمله اينجا تازه دارد اين هم بخوانم براى بعد به درد مى‏خورد «و ما نقص‏فبحساب ذلك»يعنى چه؟ نصف لحيه ،نصف ديه، ثلث لحيه، ثلث ديه، هر مقداريش‏باشد به حساب سانتى مترش حساب دارد، بايد تقسيم بشود بر مجموع و به حساب‏ذلك باشد، مى رسيم راجع به سلمانيها، خوب اين چهار تا روايت بود، يك روايت‏پنجم هم مى‏شود دست و پا كنيم، نظرتان هست چه روايتى؟ روايت صحيحه سليمان‏بن خالد، كه ديروز خوانديم، لحيه داشت، اگر واو به معنى ُ باشد، آن هم دليل نيست،اگر واو به معنى ُ باشد، البته بنابر نسخه «تهذيب»، بله «تهذيب»، اگر آن باشد، بله آن هم‏يك دليلى مى‏شود ولى ما نسخه تهذيب را نپذيرفتيم، نسخه «فقيه» را پذيرفتيم، واو رابه معنى ُ بگيريم و نسخه «تهذيب» را ملاك بگيريم، آنوقت بگوييم: آن هم يك روايت‏پنجمى مى‏شود، حالا دل به آن نمى‏بنديم، بعضى وقتها در ينبت است آخر، فرق‏مى‏كند، بعضى‏ها هستند صورتشان آمادگى دارد كه مو را بروياند، اما بعضى‏هاموهايش به قدرى ضعيف شده است كه اگر از ريشه بكنند ديگر در نمى‏آيد، پياز موضعيف است، شما هم با نخ، ريشه كنش كنى، در نمى‏آيد ديگر، غير از افرادى است كه‏موهاى قوى اى دارند، صورت جوانى هست و اينها مى رويد و اينها، آنها را بحث‏نمى‏كنيم، آنها نطف هم بشود، اين دارد حلق بشود در نمى‏آيد، حلق تراشيدند كه‏بخواهد در بيايد، همان يك موى ضعيفى است كه اگر تراشيدند كه ديگر در نمى‏آيد،به هر حال، اين چهار تا حديث ما دلالتشان بر مدعا خوب بود، سند ضعيف بود باشد،اولاً متضافر است، ثانياً هم معمولٌ بهاى أصحاب است، بنابراين ما مطابق آن فتوا مى‏دهيم و اما اين كه آقايان پشت سر هم سؤال مى‏كنند سلمانيها چى؟ اينها هم دارندمى‏كنند موها را؟ كسى كه سلمانى مى‏رود خودش با ميل خودش قدم آنجا مى‏گذارد،بحث ما در جنايت است، بر خلاف ميل كسى اين كار بشود، حالا ما مى رسيم مسأله‏فرع سوم مى‏گوييم: اگر از ريشه نكنند و بتراشند بعد دوباره سبز بشود يا ثلث ديه‏مى‏گوييم يا ارش مى‏گوييم، هر چه گفتيم، سلمانيها كه اينطور نيست، خودش با ميل‏خودش رفته پيش او ريش تراشيده است، يك پول هم مى‏دهد،
    (سؤال....پاسخ استاد:) آن يك بحث ديگرى است، آيا حلق لحيه حلال است يإے؛ظظحلق لحيه حرام است؟ ما احتياط مى‏كنيم، فتوا نمى‏دهيم قطعاً، حرمت حلق لحيه را،ولى احتياط عاجل مى‏كنيم در اين مسأله، و لذا اگر كسانى ريش تراش باشند ما حكم‏به فسق آنها نمى‏كنيم، چون اختلاف فتاوا است در اين مسأله، بعضى از بزرگان پيشين‏و بعضى از فعلى‏ها فتوا به حرمت نمى‏دهند فتوا به سواد مى‏دهند، ما هم كه احتياطمى‏كنيم اگر يك آدم ريش تراشى را ديديم نمى‏گوييم: فاسق است، لعلّ مقلّد آنها آقايى‏باشد كه مجاز شمرده است، بحث، بحث درباره حرمت ريش تراشى نيست حرام، آيااين كه حرام هست؟ آيا بايد يك ديه هم بدهد در حالى كه طرف با ميل خودش رفته‏است پيش اين؟ نه، مسلماً آن خارج از بحث ما است و ارتباطى با بحث ما ندارد،منتهى يك سؤال ديگرى در اينجا هست اين را دقت كنيد، آيا اين اگر يك محيطى‏باشد كه نداشتن ريش عيب است كما اين كه در محيطهاى سابق اين چنين بود يا يك‏محيط مذهبى فعلى، اما اگر يك جايى است كه نداشتن ريش حسن شد، قبحش از بين‏رفت، آيا اين احكام آنجا را هم شامل مى‏شود؟ كسى به زور ريش كسى تراشيده است‏مى‏گويد: خوب خدمت به تو كرده است، ولى اگر ما باشيم و اطلاق روايات، اين قيد وبندها را ندارد، روايت مطلق را مى‏گويد: اين احكام هست، خواه اين احكام درمحيطى بوده باشد كه نداشتن ريش عيب باشد يا تراشيدن عيب باشد يا ريشه كن شدن‏و نروييدنش عيب باشد يا جايى باشد كه حسن باشد، حسن و عيب معيار نيست،روايات ما از اين حد مطلق است ما نبايد تفاوتى بگذاريم، اجازه بدهيد من مسأله سوم‏هم عنوان كنم كه رويش مطالعه كنيد.
    فرع سوم از مسأله اولى
    (سؤال....پاسخ استاد:) خوب آن يك بحث ديگر است،
    اجازه بدهيد فرع سوم از مسأله اولى در صورتى كه شعر رأس و شعر لحيه‏برويد، آن چه حكمى دارد؟ مى‏گويند اين كه ديه كامله دارد، دليل بر حرمت ريش‏تراشى است، بعضيها مى‏گويند: روايات داريم حلق الّحية مصلح، بنابراين دليل برحرمت ريش تراشى است، اين دليل بر حرمت جنايت است، بحث در اين است كسى‏به عنف، به اجبار ريش كسى را بتراشد، موى سرش هم بتراشد، موى سر تراشيدن‏حرام است؟ بله، موى سر تراشيدن حرام است؟ حرام نيست، مى دانم در اينها هر دوديه دارد، چه تنبت، چه لا تنبت هر دو ديه دارد، موى سر را بتراشند، لا تنبت ديه كامله‏است، تنبت ديه دارد، موى سر هم ديه دارد، بنابراين تراشيدن به عنف ديه دارد و لوحلال هم باشد، بنابراين موى سر و صورت در اين مسأله تفاوتى ندارد
    (سؤال....پاسخ استاد:) اجازه بدهيد من عنوان مسأله كنم و تمام، وقتمان داردتمام مى‏شود،
    در متن «تحرير الوسيله» داشتيم، اگر موى سر و صورت را بتراشند و موبيرون بيايد، ايشان فرمود: در لحيه ثلث ديه است ولى در شعر رأس ارش است،حكومت، يعنى ديه مقدر ندارد، بلكه ديه را بايد حاكم شرع تعيين كند در موى سر،ديه بوسيله حاكم شرع تعيين مى‏شود و ليكن در موى صورت ثلث ديه كامله است‏اين فتواى تحرير است ولى بسيارى از بزرگان با اين فتوا مخالفت كردند، فرداانشاءالله بحث خواهيم كرد
    و صلى الله على سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين .
    پايان تصحيح اول