• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
    " جلسه هيجدهم "
    اقسام قتل
    بحث ما در مسأله هشتم از مسائل مربوط به اقسام قتل بود، عنوان مسأله هشتم اين‏بود كه مجنون و صبى، عمد و خطايشان يكسان است، يعنى اگر قتل عمدى از مجنون‏يا صبى سر بزند، در حكم خطاى محض است و شرعا قتل ديه دارد، قصاص ندارد وديه هم به عهده عاقله است، اين وضع حال جنايات مجنون و جنايات صبى غير بالغ‏است. مسأله يك مقدارش اجماعى بود، يك مقدارى هم مشهور بود.
    دليل مسئله، (طائفه اولى از روايات)
    دليل براى اين مسأله هم دو دسته از احاديث «رفع القلم» بود كه مى‏گفت: «رُفع‏القلم عن ثلاثة» در منابع ما كمتر هست، در بحار هست، ولى به صورت ديگرى، دروسائل به شكل ديگرى، ولى محتوا و نتيجه يكى است. در منابع اهل سنت هم بسيارگسترده است كه پيغمبر اكرم فرمود: «سه گروهند كه رفع قلم از آنها مى‏شود، شخص‏مجنون تا وقتى كه عاقل و هوشيار شود، صبى تا زمانى كه بالغ شود، و خواب تا زمانى‏كه بيدار شود».
    يك جمله آخرِ بحث گذشته گفتم، چون سريع گذشتيم شايد كاملا معلوم نشده‏است، لذا تكرار مى‏كنم، و آن جمله اين بود، حديث رفع القلم قصاص را ساقطمى‏كند، اما ديه بر عاقله است از حديث رفع قلم استفاده نمى‏شود، چرا؟ به علّت اينكه‏قلم برداشته شده است، اين چه قلمى است؟ قلم، قلم مجازات است؟ قلم، قلم‏قصاص است؟ قلم ، قلم تكليف است؟ اما قلم احكام وضعيه نيست، احكام وضعيه ازصبى برداشته نمى‏شود، دستش اصابت به نجاست مى‏كند، نجس مى‏شود، اسباب‏جنابت براى حاصل بشود، جنب مى‏شود، اتلاف بكند، ضامن هست، پدرش بميردمالك املاك مى‏شود، اگر مصحلت ايجاب بكند، ازدواج برايش بكنند، صاحب زن‏مى‏شود، قلم احكام وضعيه برداشته نشده از صبى، قلم تكليف و مجازات
    (سؤال... پاسخ) مربوط به ديگران نمى‏شود، ازدواج براى خودش است، پدرش‏مرده مال پدر به او به مى‏رسد، اتلاف اگر بكند، در مال خودش مالك مى‏شود، و درمال خودش ضامن مى‏شود، يا اگر ازدواج بكنند، مهريه در مال خود صبى است، همه‏اينها در مال خود صبى است، نتواند، وليش تصرّف مى‏كند،
    بنابراين، على القاعده بايد ديه در مالش باشد، چرا؟ به علّت اينكه مبدأ اتلاف آن‏است، عاقله خلاف قانون است، خلاف اصل است، حكم تعبّدى است، «لولاالاحاديث و الاجماع لم نقل بها» اگر اجماعى نبود ما عاقله را قائل نمى‏شديم، فعلى‏هذا حديث «رفع قلم عن ثلاثة» حد اكثر عقوبت، قصاص، مجازات، حدود، عبادات،اينها را بر مى‏دارد، امّا ديه از احكام وضعيّه است، اصل هم اين است كه در مال خودش‏باشد، اگر بخواهيم ثابت كنيم در مال عاقله است، بايد با دليل ديگر ثابت كنيم، پس‏احاديث رفع قلم پنجاه درصد مدّعا را ثابت مى‏كند، نه تمام مدّعا را. ارتفاع قصاص وتبديل به ديه ثابت مى‏شود، امّا «ديه فى ماله أو فى مال عاقله» نه، ثابت نمى‏شود على‏الاصول هم كه بايد در مال خودش باشد، «فهذه الروايات و هذا الدليل أخصّ من‏المطلوب» تمام مطلوب را ثابت نمى‏كند، اخصّ است، كمى كمتر از تمام مطلوب راثابت مى‏كند.
    طائفه دوّم روايات
    و أمّا دليل دوّم، طائفه ثانيه از احاديثى است كه آن تمام مطلوب را ثابت مى‏كند،أحاديثى است كه مى‏گويد: «عمده و خطأه واحد، و ديته على العاقلة» صريح است،عمد و خطاى صبى يكى است، ديه‏اش هم بر عاقله است، أحاديث زياد است، سه‏گونه است اين احاديث، بعضيها فقط مجنون را مى‏گويد، «عمد المجنون و خطأه‏واحد، و ديته على العاقلة» بعضيها فقط صبى را مى‏گويد، «عمد الصبى و خطأه واحد،و ديته على العاقلة» بعضيها هر دو را با هم مى‏گويد: ««عمد الصبى و المجنون» هم‏صبى و هم مجنون، من از هركدام از اينها دوتا حديث برايتان مى‏خوانم، زياد است‏احاديثش، دو حديث از آنجايى كه فقط مجنون مى‏گويد، دوتا آنجايى كه صبى و دوتاآنجايى كه هر دو را مى‏گويد.
    احاديث مجنون
    اما آنجايى كه فقط مجنون را مى‏گويد، حديث يك، باب يازده، از ابواب عاقله،وسائل جلد 19، روايت محمد بن مسلم است، «عن أبى جعفر(ع) قال : كان‏أميرالمؤمنين(ع) يجعل جناية المعتوه» معتوه يعنى ناقص العقل، كسى كه عقلش‏كمبود دارد «يجعل جناية المعتوه على عاقلته خطئاً كان أو عمداً» اين صريحا در باره‏مجنون است، روايت هم چون متعدد است، بعضى از اسنادش هم قابل ملاحظه‏است، بعضى غير قابل ملاحظه، ولى مجموعش براى ما با تضافرى كه دارد، و عمل‏مشهور مطابق آن است، مشكل سندى ندارد.
    روايت 5 باب 11 «روايت اسماعيل بن ابى زياد عن أبى‏عبدالله(ع) ان محمد بن‏أبى بكر» از ابواب عاقله «عن أبى‏عبدالله(ع) ان محمد بن أبى بكر كتب الى‏أميرالمؤمنين(ع)» محمد بن أبى بكر كه پسر خليفه اول بود، از علاقمندان و عاشقان‏اهل بيت (ع) بود، و از طرف مولا هم منصوب به ولايت مصر شد، «كتب الى‏اميرالمؤمنين(ع) يسأله عن رجل مجنون قتل رجلا عمداً فجعل الدية على قومه»قومه در اينجا همان «عاقلته است، «و جعل خطأه و عمده سواء» فرمود: عمدوخطايش يكسان است.
    احاديث صبى
    و أمّا دو حديث در باره خصوص صبى: يكى حديث 3 باب 11 عاقله است «عن‏محمد بن مسلم» بعضى از اينها اسنادش معتبر است، بعضيها مشكل سندى شايددارد، ولى در مجموع سندهاى قابلى قبولى است، با توجه به تضافر سند بعضى وعمل مشهور كه سه ميزان براى حجيت در اينها موجود است، «عن اسحاق بن عمار،عن جعفر، عن ابيه، انّ عليّا كان يقول: عمد الصبيان خطأ، يحمل على العاقلة».
    حديث ديگرى، حديث 2 اين باب است، «عن محمد بن مسلم» اين سند هم سندمعتبرى است، على الظّاهر «عن ابى عبدالله(ع) قال: عمد الصبى و خطأه واحد»معنايش اين است، اولاً: قصاص نيست، ثانيا:ديه بر عاقله است. اين هم فقط صبى‏داشت.
    احاديث صبى و مجنون
    بعضيها صبى و مجنون را با هم دارد، حديث 2 باب 36 از ابواب قصاص نفس،«عن على بن السندى، عن أبى البخترى، عن جعفر، عن أبيه» سند اشكال دارد، «عن‏على(ع) انّه كان يقول: فى المجنون و المعتوه الذى لا يفيق» مجنون ديوانه صددرصد،معتوه ناقص العقل، الذى لايفيق، به هوش نمى‏آيد، هوشيار نمى‏شود، « و الصبى الذى‏لم يبلغ فى المجنون، و صبى الذى لم يبلغ عمدهما خط، تحمله العاقلة و قد رفع‏عنهما القلم» اين حديث رفع قلم در باره اين دوتا به صورت «رفع عنهما القلم» است،وسائل است، در اينجا صبى است، مجنون است، عمد و خطايشان واحد است، رفع‏القلم است، ديه بر عاقله است، تمام مقصود و مطلوب ما از اين حديث ثابت مى‏شود،اين هم يك حديث.
    (سؤال... پاسخ) ببينيد، «رفع عنهما القلم» معنايش اين است كه قلم تكليف وقصاص نيست در اينها، اما «تحمله العاقلة» اين يك چيز اضافى است، مى‏گويند: چراحضرت به اين روايت استناد كردند؟ چون نصف مقصود ثابت مى‏شود به وسيله اين‏حديث، در مقابل بعضى از اهل سنت كه اينها گويا مجنون را قصاص مى‏كردند، چون‏آنها قصاص مى‏كردند، ولذا امام مى‏فرمايد: اينها «مرفوع عنهما القلم» است، وقصاصى در باره اينها نبايد بشود.
    و اما حديث ديگر اين روايت را از مستدرك ما نقل مى‏كنيم، حديث دوم كه جامع‏بين صبى و مجنون هردو است، «عن دعائم الاسلام عن أميرالمؤمنين(ع) ما قتل‏المجنون المغلوب على عقله، عقلش شكست خورده، غلبه برايش حاصل شده، والصبى، (هم مجنون است و هم صبى) و الصبى فعمدهما خطأ على عاقلتهما»مستدرك، حديث 4 باب 8، از ابواب عاقله.
    به اين ترتيب ما 6 حديث نقل كرديم، دوتا فقط صبى مى‏گفت، دوتا فقط مجنون،دوتا هر دو، منحصر به اين احاديث هم نيست، نمونه عرض كردم، خوب اين احاديث‏را هم ضميمه بكنيم، روايات متضافر، معمول بها اصحاب، بعضى از اسناد هم قابل‏قبول و در مجموع ثابت مى‏شود، بنا براين، مجنون و صبى عمدشان به منزله‏خطاست، و ديه بر عاقله است، خلاف قاعده است، باشد، وقتى نص صريح واردبشود، مى‏گوييم: «على عينى»، «من اتلف مال الغير فهو له ضامن» شامل صغير ومجنون هم مى‏شود، از مالشان بر مى‏داريم، نه از عاقله، آنجا استثنا نداريم، اينجاست‏كه در باب جنايات گفتند كه: بر عاقله است، اينجا دليل قايم شده است، مشهور بين‏اصحاب هم است،
    (سؤال...و پاسخ) بله، يك سنگ گنده بردارد بزند به مغز يك كسى، ميشود قتل عمد،مجنون «ان الجنون له فنون» درجات دارد، بعضيها ديوانه هستند كه اصلا نمى‏فهمندچه مى‏كنند، اينها را مى‏گويند: مثل آدم خوابند، ولى يك مجانينى هستند مى‏فهمند،ولى كمبود دارند، پناه بر خدا انسان گاهى گرفتار بشود، بعضيها را مى‏بيند كه عقل هم‏نعمت بزرگ خدادى است، كم و زياد هم ممكن است غذاى نامناسب بخورد، عقل‏منتقل بشود
    آقايى بود از اهل علم، در همين صحن حضرت معصومه(س) ما مى‏ديديم عمامه‏را گذاشته بود كنار، با همان قبا مى‏آمد بدون عبا، مى‏نشست در بعضى از حجره‏هااشكالات كفايه را از او سؤال مى‏كردند، مجنون هم بود، روزى از او پرسيده‏بودند:آقاى فلانى با اين سوادت چرا نماز نمى‏خوانى؟ گفته بود: «أخذ ما وهب فسقط ماوجب» آنى را كه بخشيده بود گرفت، آنى كه واجب بود ساقط شد، واقعا مجنون بود،ولى خوب اين را هم مى‏فهميد. نگوييد ديوانه چطور مى‏شود قتل عمد كند، بعضى ازديوانه ها خيلى چيزها مى‏فهمند، و مى‏گويند: ديوانه‏ها گاهى يك نكته‏هائى گاهى‏مى‏گويند كه عاقلها به آن نكته‏ها نمى‏رسند، مجنون من جميع الجهات نيست.
    اين داستان را هم بگويم عيب ندارد، بعد از ايّام شهادت آية الله العظمى خويى نقل‏مى‏كردند، ما در نجف كه بوديم خدمتشان، ايشان داستانهاى جالبى راجع به اين‏مسايل اخلاقى داشتند، يك وقت خصوصى نقل كردند يك آقاى بود، حالش بد بود،ديوانه بود، ولى بى‏آزار بود، در مجالس سوگوارى زياد شركت مى‏كرد، امّا كفشش رازير بغلش محكم مى‏گذاشت، مى‏رفت دم منبر هم مى‏نشست، تا آخر هم اين كفش راسفت زير بغلش نگه مى‏داشت، به منبرى هم مى‏گفت: يك دعايى براى من بكن، شايدوسواس هم داشت، هى تكرار مى‏كرد، آقا يك دعاى هم به من بكن، يك روز منبرى‏عصبانى شد، يكى از اهل علم بود، خدايا هرچه زودتر شرّ اين ديوانه را از سر همه‏ماها كم بكن، ديوانه رو كرد به سوى مردم، صدا زد مردم اين آقا را مى‏گويند عاقل؟ من‏را مى‏گويند ديوانه! خوب اگر مى‏خواستى دعا كنى، بگو خدايا! عقلش بده، عمرطولانيش هم بده! چرا اين طور دعا نكردى؟! حالا گاهى ديوانه هم يك نكته‏هايى‏مى‏فهمد كه آن را عاقل نمى‏فهمد، نگوييد كه قتل عمد از ديوانه چه رقم سر مى‏زند،بله! گاهى سر مى‏زند، چون ديوانگى مثل حالت خواب نيست، ديوانگى نسبى است،كمبود دارد، به هرحال تا به اينجا اصل مسأله ما ثابت شد، مشكلى در مسأله نداريم.
    و أمّا در اينجا دو نكته باقى ماند تحت عنوان «بقى هنا أمران من اين دو نكته راعرض كنم، اين بحث را تمامش كنم.
    (سؤال...و پاسخ استاد) مى‏گويند: ديوانه‏اى است كه آلت قتاله دارد، اما چيزى‏نمى‏فهمد، آن فرض عمد است، يعنى عمد در آن آلت قتّاله، وقتى اين عامد نيست، نه‏عامد در قصد قتل است، نه عامد در آلت قتاله است، اين مثل آدم خواب است، اگرديوانه سفت و سختى است كه افعالش را نمى‏فهمد، آلت قتاله را هم‏نمى‏فهمد.
    تذكر دو نكته
    و أمّا دو نكته‏اى كه مانده است: نكته اول اين است كه از بعضى عبارات علمااستفاده مى‏شود، كه صبى وقتى ده ساله بشود، پسربچه، أو خمسة أشبار، 5 وجبى‏بشود، يعنى قامتش، 5 وجب به وجب به خودش، در بعضى از عبارات علما هست كه‏او را قصاص مى‏كنند، و حدود به طور كامل در باره او اجرا مى‏شود، حدود تامّه، اين‏عبارت، عبارت مرحوم شيخ در نهايه است، توجه داريد كتابهاى شيخ هر كدام يك‏هدفى را تعقيب مى‏كند، چنين نيست كه اين آقايان كتابهاى متعدد فقهى مى‏نوشتند،تكرار مكرّر باشد، نه، كتاب خلاف، همانطور كه از اسمش پيداست ناظر به اختلاف‏بين شيعه و سنّى و اقوال مختلف علماى اسلام است، استدلالى هم است،
    كتاب مبسوط هم همانطور كه از اسمش پيداست، فروع زيادى دارد، آن قدر كتاب‏مبسوط فروع فقهيه دارد كه در كتابهاى متأخرين هم بعضى از آن فروع به هيچ وجه‏شايد نباشد، خيلى گسترده است از نظر فروع فقهى،
    كتاب نهايه كه مال شيخ طوسى است، بُعد ديگرى را در نظر دارد، متون احاديث رإے؛ظظرفته فتوا داده است، كتاب نهاية در واقع مجموعه‏اى از متون احاديث است، و لذا درجاهايى كه دستشان به دامن روايات نرسد، به متون كتابهايى مثل نهايه اهميت‏مى‏دهند.
    شيخ در اين كتاب نهايه با اين وصفى كه عرض كردم موضوع و موقف نهايه است،عبارتى دارد در صفحه 760، يك جلد است، «اذا قتل الصبىّ رجلا متعمّداً كان عمده وخطأه واحداً» تا اينجا همان حرف مشهور است، «فأنّه يجب فيه الديّة على عاقلته» ديه‏بر عاقله‏اش است، «الى أن يبلغ عشر سنين أو خمسة أشبار» پنج وجب، «فاذا بلغ ذلك‏اقتصّ منه» قصاصش مى‏كنند، و اقيمت عليه الحدود التّامة» اين روايت دلالت دارد كه‏صبى پنج وجب قامتش كه شد، يا ده سال تمام شد، اقتصّ منه، معنايش اين است كه‏ديه بر عاقله نيست، عمده خطأه واحد نيست، مثل كبير است، راجع به اين حكم.
    در كتابهاى فقهى اشاره كردند كه اين روايتى دارد، ولى صاحب رياض مى‏گويد: مادر منابع حديث نيافتيم حديثى را به اين مضمون، بعد نتيجه گيرى مى كند صاحب‏رياض، مى‏گويد: «فهى رواية مرسلة» اين يك روايت مرسله‏اى هست، خوب لابدمعرض عنه اصحاب هم هست، فتوا نداده‏اند، شيخ در نهايه اين را گفته‏اند، شايدديگرى هم نگفته است، اگر هم گفته كم است، يا كسى موافق شيخ نيست، يا كمتركسى موافق شيخ است، پس يك حديثى است كه در عبارات كتب فقهيه به عنوان‏حديث مرسل ديده مى‏شود، و در منابع حديث ما هم به صورت مسند نقل نشده‏است، «فهى حديث مرسل» معرض عنه اصحاب هم هست، حجت نيست.
    نكته دوّم
    اين نكته را دقت كنيد، اين نكته مهم است. در احاديث باب وصيت باب 44احاديث زيادى دارد، كه بچه ده ساله وصيّتش فى الجمله قبول است، يا بچه پنج‏وجبى وصيتش قبول است، اما وصيّت چه ارتباطى به بحث ما دارد؟ شايد در باب‏وصيت خيليها فتوا داده باشند كه عشر سنين وصيت كمى اگر بكند، آنهم در كارهاى‏خير استثنا شده است، جايز است، اما ما بخواهيم در همه جا اين حكم را سارى وجارى بدانيم، بدون اينكه مدركى داشته باشيم و قياس هم در اينجا جايز نيست، قياس‏أولويت نيست، بلكه ضد اولويت است، نمى‏توانيم اين حرف را بزنيم.
    «أضف الى ذلك» اين را هم دقت كنيد، مهم است، آيا اين مسأله پنج وجب و ده‏سال، اين اختلاف در سنّ بلوغ است يا نه؟ نابالغ است و اين حكم را دارد استثنائا؟ اين‏قابل بحث است، چون در جايى كه سن بلوغ را متعرض مى‏شوند علامات بلوغ چيه؟كتاب الحجر معمولا متعرض مى‏شوند علما، كه در وسائل جلد سيزدهم است كتاب‏الحجر، در جواهر هم است، اما كدام جلد؟ جلداش يادم نيست، بالاخره علائم بلوغ‏آنجا هست، آيا اينهايى كه ده سال را مى‏گويند يا خمسة أشبار را مى‏گويند، اين در سنّ‏بلوغ با ما دعوا دارند يا مى‏گويند بچه نابالغ است، استثنائا اين حكم را دارد؟ يا در باب‏قصاص صبى، آيا استنائا صبى قصاص مى‏شود، ده ساله يا ده ساله بالغ است؟ اگر اينهادر سن بلوغ با ما دعوا داشته باشند، كه آن رواياتى زيادى بر ضدش قائل مى‏شود،ازاين نظر ساقط و باطل مى‏شود، در صورتى مى‏توانند در اينجا عرض اندام كنند، كه‏بگويند نه، استثنا از حكم بلوغ است، و الاّ بلوغ را معيار ده ساله در پسر، شاذ است،نادر است، يا مقياس خمسة أشبار باشد، كه يك مقياس خيلى غير طبيعى به نظرمى‏رسد، افراد قامتشان با هم خيلى فرق دارد، بچه‏ها با هم فرق دارد، نژادها با هم فرق‏دارد، اين را هم كه كسى قايل نشده است، يا اگر هم قايل شده خيلى شاذ است.
    نتيجه اين شد، فتواى شيخ طوسى در نهايه در اين باره كه عشر سنين يا خمسةأشبار ملاك براى قصاص واقع شود و مستثناى از حكم صبى بشود، يك چنين چيزى‏براى ما ثابت نيست، و روايت باب وصيت هم نمى‏تواند مشكلى را در اين مسأله حل‏كند، و در باب بلوغ هم اگر كسى اين را بگويد خلاف روايات كثيره است، و خلاف‏شهرت است، امر ثانى ماند براى فردا. و صلى الله على سيّدنا محمد و آله الطاهرين.
    پايان
    پرسش
    1 - مضمون روايات رفع قلم را بيان كنيد، و دو نمونه ذكر كنيد.
    2 - آيا جنايات عمد صبى و مجنون مثل خطأ آنهاست؟
    3 - عبارت مرحوم شيخ در نهايه در رابطه با صبى و مجنون را بيان كنيد.
    4 - آيا روايات باب وصيت در مورد صبى در بحث ما دخالت دارد يا ندارد؟ توضيح‏دهيد.