• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
    " جلسه هفدهم "
    حديث اخلاقى
    در بحث حديث اخلاقى امروز، در ادامه حديث موسى بن جعفر(ع) به هشام بن‏حكم، دومين خطاب اين است:
    «يا هشام ان الله تبارك و تعالى اكمل للناس الحجج بالعقول و نصر النبيين بالبيان ودلّهم على ربوبيته بالادلّة» در ادامه اين سخن هم دو آيه از قرآن است، «و الهكم اله‏واحد لا اله الا هو الرحمن الرحيم» و سوره بقره آيه 160 «انّ فى خلق السموات والارض و اختلاف الليل و النهار و الفلك التى تجرى فى البحر بما ينفع الناس تا آخرآيه لايات لقوم يعقلون»
    در اين قسمت از اين حديث تصريح شده بر سه چيز:
    اول: اين نعمت بزرگ خداوند، كه خداوند به انسانها عقل داده است، و حجت را به‏بوسيله عقول بر آنها تمام كرده است.
    دوم: هم خداوند به انبياء قدرت بيان داده تا به وسيله بيان بتوانند اهدافشان را پيش‏ببرند.
    سوم: هم دلائلى در اختيار انسانها در زمين و آسمان قرار داده است.
    حجتى به عنوان عقل، وسيله‏اى به عنوان بيان، و ادله‏اى در زمين و آسمان، بعد به‏عنوان نمونه آيه 160 سوره بقره را بيان مى‏فرمايد كه: خداوند روى شش دليل از ادله‏نظام هستى براى وحدانيت و ربوبيتش در اين ادله تكيه شده كرده‏است، آفرينش‏آسمانها و زمين، آمد و شد شب و روز، كشتيهايى كه در درياها به سود مردم حركت‏مى‏كنند، بارانى كه از آسمان نازل مى‏شود، زمين را بعد از مردنش زنده مى كند، و انواع‏جنبدگان به وسيله اين آب كه مايه حيات است به جنبش در مى‏آيند.
    پنجم «تصريف الرياح» حركت بادها و وزش بادها و ششم ابرهايى كه در ميان‏زمين و آسمان مسخرند، آخرش هم ميفرمايد: «لآيات لقوم يعقلون» آيات درآفرينش، عقل در انسان، در انبيا،
    از جمله چيزهايى كه برادران اهل علم به آن آشنا باشند، يك مقدار از علوم طبيعى‏روز، يعنى يك مقدار هيأت، يك مقدار زمين شناسى، يك مقدار حيوان شناسى، گياه‏شناسى، كتابهايى هست براى اين مسايل، يك مقدار اينها را مطالعه كنيد، كسى كه‏بخواهد با زبان قرآن براى مردم صحبت كند، ناچار است كه اين مسائل را بداند، مثلااز اين شش تا يكى تصريف الرياح است، وزش بادها، از آيات خدا شمرده شده، هركدام از اين شش تا يك بحث مفصلى دارد، من يك و دو نمونه‏اش را مى‏گويم، چون‏بحث بايد كوتاه باشد،
    حركت بادها، به قدرى نقش اين بادها در عالم، حيات بشر و موجودات زنده تأثيردارد كه حساب ندارد، اولين كارى كه بادها مى‏كنند اين است كه آب را از درياها به‏سرزمينهاى خشكيده حمل مى‏كنند، آب به صورت بخار در مى‏آيد، بخارها به‏صورت ابر در مى‏آيد، اگر بادى نبود، همان بالا تبديل به باران مى‏شد دوباره به دريا برمى‏گشت، اما بادها هستند كه «ارسلنا الرياح لواقح، ارسلنا الرياح مبشرات» ابرها به‏وسيله بادها حركت مى‏كنند، زمينهاى خشك، مملو از آب مى‏شود.
    نقش دوم بادها تعديل حرارت كره زمين است، آفتاب به مناطق استوايى زيادمى‏تابد و اگر پيوسته بتابد سوزان و غير قابل استفاده مى‏شود، مناطق قطبى از آفتاب‏بهره‏اى بسيار كمى دارند، سرد است و بسيار سخت، بادها برودت را از مناطق قطبى به‏صورت يك سوغات بسيار پر ارزش به مناطق استوايى مى‏آورند، گرما را هم از مناطق‏استوايى به مناطق قطبى مى‏برند، و كلّ كره زمين از نظر هوا تعديل و قابل زندگى‏مى‏شود، اگر نبود بادها يك جا از گرما مى‏سوخت، يك جا از سرما منجمد مى‏شد.
    نقش سوم تصريف رياح، تلقيح گياهان است، گياهان نطفه‏هايى نر و ماده دارند، دربسيارى از گياهان درخت نر از درخت ماده جداست، بعضى گياهان روى يك پايه‏هستند، آن قمستهاى نطفه نر و نطفه ماده روى يك پايه هست، خيليها روى پايه‏هاى‏جدا هستند، حتى در آنجا هم كه روى يك پايه است، اينها بايد جابجا بشوند، بادهامى‏وزند، نطفه‏هاى نر و ماده را باد تلقيح مى‏كند، و ميوه‏ها مى‏رسند، اگر يك سال بادنوزد، در آن سال ميوه‏اى به دست مردم تقريبا نمى‏رسد،
    كار ديگرى كه بادها در روى زمين مى‏كنند، بذر افشانى مى‏كنند، جنگلها به وسيله‏چه پرورش پيدا مى‏كند؟ باد مى‏آيد بذرها را از يك جا به جاى ديگر مى‏افشاند، باران‏هم مى‏آيد، مى‏رويند، مراتع به وسيله بادها پرورش پيدا مى‏كند، جنگلها به وسيله‏بادها پرورش پيدا مى‏كند، نقش پنجمى كه بادها دارند، جابجا كردن اكسيژن هواست،بالاى شهرها مردم تنفس مى‏كنند، اكسيژن هوا از بين مى‏رود، بادها مى‏آيند اين هواى‏مرده را مى‏برند به سوى بيابانها و درختان، درختان و جنگلها را تصفيه مى‏كند، بادمى‏آيد هواى پراكسيژن را بر مى‏گرداند، اگر باد نيايد خيلى از شهرها دچار خفگى‏مى‏شوند، در يكى از شهرهاى اروپاى يكسال باد نيامد عده‏اى زيادى از مردم يا خفه‏شدند، يا به حال خفگى افتادند،
    ببينيد كلمه «و تصريف الرياح» براى كسى كه يك كمى آشنا به علوم روز باشد،چقدر مطلب در آن نهفته است، آياتى از آيات خداست،
    يك جمله ديگرش را هم عرض كنم «و سحاب المسخر بين السماء و الارض» اين‏خيلى پر معناست، ابرهايى كه در ميان زمين و آسمان به تسخير فرمان خدا در آمده‏است، ابر يك وزن مخصوصى دارد، تا يك مقدار مى‏تواند بالا برود، ديگر بالاترنمى‏تواند برود، چون هوا رقيق است، وزن ابر از آن هواى رقيق بيشتر است، تاآنجايى كه وزنش برسد به وزن هوا مى‏رود بالا، آنجايى كه وزن هوا كمتر است ابدا بالإے؛ةةظظنمى‏رود، مسخر است بين السماء و الارض، فراموش نكنيم اين ابرها درياهايى است‏كه در فضا معلق است، خداوند اين دريا را به اين شكل در آورده است، در بين زمين وآسمان معلق كرده است، اين قدرت پروردگار است، وقتى كه تبديل به باران مى‏شود،سيلاب حركت مى‏كند ببينيد چه غوغايى راه مى‏افتد وقتى از حد معمولى بگذرد، كجابود اين همه آب، اين دريايى بود كه بين السماء و الارض معلّق بود، خدا اين را به‏صورتى در آورده است كه تا يك حدى بالاتر نمى‏رود، خيلى بالا برود، بارانهايى كه‏دارد روى زمينها مى‏ريزد ممكن است با بادها برود به درياها بريزد، خيلى پايين باشدنمى‏تواند آب يارى كند، در يك حد مناسب آب يارى كردن سرزمينهاى خشك وسوزان اين را مسخر بين سماء و الارض كرده است، اين دو جمله از اين شش جمله‏بود، بقيه‏اش هم تفسيرهاى جالبى دارد،
    اين را من باز تكرار مى‏كنم آقايان يك مقدار بايد به علوم روز آشنا باشند، تا رموزقرآن را قشنگ شرح بدهند، وقتى اينها را براى دانشجو و دانش آموز و طلبه تحصيل‏كرده تشريح مى‏كنيد كه در قرآن ما با يك كلمه «و تصريف الرياح لايات لقوم يعقلون»اين همه مطلب بيان شده است لذت مى‏برند، ايمانشان قوى مى‏شود، وقتى ايمان‏انسان قوى بشود. انسان عاشق خدا مى‏شود، عاشق خدا كه باشد، گناه نمى‏كند، ثمره‏درخت ايمان تقواست، هرچه ايمان قويتر بشود تقواى انسان بالاتر مى‏رود و ما بايدروى اين آيات قرآن مجيد در اين زمينه تكيه كنيم.
    ما بيست سنخ آيات داريم كه در تفسير پيام قرآن در جلد سوم آمدهاست بعضى‏در باره آسمان و زمين است، بعضى در باره خلقت انسان است، بعضى در باره وزش‏بادهاست، بعضى در باره حركت كشتيهاست، و بعضى در باره خلقت گياهان است، وهمينطور و همينطور، 20 سرى آيات خقلت داريم كه اينها را وقتى انسان مطالعه‏مى‏كند دريايى از علم در آيات كوتاه در قرآن مجيد منعكس شده است. در محيطى كه‏سوادى در آنجا نبود علم و دانشى نبود جمعيت جاهل و بى‏خبر از همه جا، يك چنين‏كتابى ظاهر بشود، هم دليل توحيد است، هم دليل نبوت، هم دليل امامت است، هم‏دليل معاد، همه در آن جمع مى‏شود، جمله‏اى اضافه كنم و اين بحث را تمام كنم.
    مى‏دانيد حديث امام كاظم(ع) دارد مردم را به دليل عقل سوق مى‏دهد، ما اگر تابع‏مكتب اهل بيت باشيم، راه‏مان صاف است، شما بياييد تماشا بكنيد در ميان كسانى كه‏پيروان مكتب اهل بيت نيستند جمعيت اشاعره جمعيت عظيمى از اهل سنت هستندبكلى منكر دليل عقلند، دليل عقل حذف بشود، همه چيز حذف مى‏شود، دين تبديل‏مى‏شود به يك تشكيلات خرافى، اگر نبود ولالت اهل بيت، ما هم به همان جناجهامى‏افتاديم، جمعيت اشاعره همه جبرى مسلكند، جبر كه آمد همه چيز از بين مى‏رود،انبيا براى چه آمده‏اند، ماى مجبور انبياء را براى چه مى‏خواهيم، قيامت براى چه‏است؟ عذاب چه صيغه‏اى است؟ سؤال چه صيغه‏اى است؟ كتابهاى آسمانى فايده‏اش‏چه است؟ اگر همه مجبورند، لا كتاب، لانبى، لا اصول، لا اخلاق، لاحساب، لا جزا،لاعدالت هيچ، چى! ولايت اهل بيت است كه «لاجبر و لاتفويض بل امر بين الامرين»اگر نبود ما هم تو همان گل و لايها سرگردان بوديم، به هر حال امام كاظم(ع) در اينجاروى دليل عقل تكيه مى‏كند، عقل گوهر گرانبهايى است، انسان در همه جا بايد عقل رابه كار بيندازد، در مسائل سياسى و مذهبى، در مسائل اجتماعى، در مسائل اقتصادى،در همه جا بايد عقل حاكم باشد، تمام مشكلات مال اين است كه ما عقل را بر وجودخودمان حاكم نمى‏كنيم، هوا، هوس، تعصب، پندار، خيال بر ما حاكم است، حكومت‏عقل باشد، راه صاف است، حكومت هوا و هوس، طول امل، پندارها و خيالها،تعصبها و لجاجتها، اينها بر ما حاكم بشود و عقل برود كنار بدبختى همه جا هست.
    از جمله كسانى كه در باره دليل عقل و استدلالات عقلى داد سخن را در داده‏است،فاطمه زهرا سلام الله عليها است، در آن دو خطبه معروفش، از چيزهايى كه همه اهل‏علم بايد مطالعه دقيق بكنند، آنهايى كه مى‏توانند حفظ كنند، حفظ كنند، آنهايى كه‏نمى‏توانند مضامين را به خاطرشان بسپارند، دو خطبه است كه از فاطمه زهرا سلام‏الله عليها به ما رسيده است، يك دنيا دليل، يك دنيا استدلال است، يك دنيا منطق‏است، در سطح بسيا بسيار بالاست، افق خيلى بالاست، عشق به فاطمه زهرا سلام الله‏عليها يك راهش اين است كه انسان در اين سخنان، زهرا را بشناسد، و شناخت آن‏حضرت در اين دو خطبه يك ديد ديگر به انسان مى‏دهد، ما اميدواريم كه در دنيا وآخرت دست ما از دامن ولاى آنها كوتاه نشود، شيعيان مخلصى براى آنها باشيم،شيعيان عاقلى باشيم، شيعيان فهميده‏اى باشيم، شيعيانى باشيم كه ان شاء الله‏خدمتگزار اين مكتب باشيم، روز به روز عظمت تشيع را در عالم بيشتر كنيم، درعمل‏مان نشان بدهيم شيعيان اهل بيت چه اندازه پايبندند، چه اندازه با تقوا هستند،چه اندازه فهميده هستند، متحد، منسجم، باهوش، بامحبتند، در عملمان ان شاء الله‏نشان بدهيم.
    آغاز بحث
    فعل الصبى والمجنون
    امروز مى‏رويم سراغ مسأله هشتم، عبارت امام قدس سره الشريف را درتحريرالوسيله مى‏خوانيم، «يلحق بالخطاء محضا فعل الصبى، و المجنون شرعا» اين‏تمام مسأله هشتم است، يعنى افعال صبى، نابالغ، مجنون عمدشان هم خطاست،خطايى هم هست كه خطاى محض است، يعنى از عاقله گرفته مى‏شود ديه، چرا ازعاقله بگيريم، فلسفه عاقله چيست؟ با «لاتزروا وازرة وزر اخرى» مى‏سازد،نمى‏سازد اينها يك مسايلى است كه ان شاء الله در بحث عاقله تبيين مى‏شود وخواهيد ديد عاقله يك بيمه خانوادگى بسيار منطقى و جالبى هست، و شرحش رإے؛ييظظانشاء الله خواهيم داد،
    اقوال در مسئله
    در اينجا اول برويم سراغ اقوالى كه در اين مسأله هست، اين مسأله مشهور بين‏علماى ماست، «عمد الصبى خطا، عمد المجنون خطا» تمام جنايت صبى و مجنون ازقبيل قسم سوم است، عمد و شبه عمد ندارد، همه‏اش قسم سوّم خطاى محض است،اين يك مسأله اجماعى است، ادعاى اجماع روى آن شده است، مراحم هم باشد، يك‏ساعت قبل از بلوغ يك روز قبل از بلوغ تمام اينها هست، البته نسبت به پسر بچه‏اى كه‏ده ساله باشد يك قول مخالفى داريم، كه مى‏رسيم آنجا، ولى آيا آنهايى كه پسر بچه‏اى‏دهساله را نسبت به جنايت عمدش قصاص قائل هستند، سن بلوغ را آوردند به ده‏سال؟ يا مى‏گويند: نابالغ هست و مشمول قانون قصاص است، اينها يك بحثهايى‏هست، عجله نكنيد به آنها مى‏رسيم. تصور ما اين است كه اينها براى بلوغ مراحلى‏قايلند، بلوغ در مسأله جنايت را با بلوغ در مسأله نماز و روزه فرق مى‏گذارند، بعضيهابلوغ در مسأله وصيت را با بلوغ در مسائل ديگر فرق مى‏گذارند، ما يك بلوغ داريم؟ يابلوغهاى متعدد داريم؟ اينها مسايلى است كه در ادامه اين بحث عجله نفرماييد قابل‏صحبت هست. حالا ما سربسته داريم مى‏گوييم، بچه نابالغ
    (سؤال...و پاسخ) يعنى يك نفر ياد بچه نابالغ بدهد، آن برود كارى بكند، دو حالت‏دارد، يك وقت بچه نابالغ يك بچه‏اى هست تعليم پذير، اينجا سبب اقوا از مباشرمى‏شود، و آن كسى كه اين بچه را تحريك كرده، وادار به اعدام كرد، وادار به جنايت‏كرد، آن سبب قويتر است و قاتل عمداست،
    اما اگر يك بچه‏اى باشد چيز فهم، واقعا مستقل الفكر، ولو اينكه هنوز يك هفته‏مانده به بلوغش، مباشر قوى است، در اينجا ما نمى‏گوييم: آن شخص آمر حكم اعدام‏دارد، و لو آمر مجازات دارد، ولى آمر قاتل نيست، مگر آنجايى كه اقوا از مباشر بوده‏باشد، باز اين بحث آمر و مباشر را بگذاريم در جاى خودش كه مى‏رسيم در موجبات‏ضمان ان شاء الله معلوم مى‏شود، به هرحال ما فعلا مسأله را سربسته داريم بحث‏مى‏كنيم نا بالغ و ديوانه، ديوانه هم خواه ديوانه اطباقى باشد يا ديوانه ادوارى، اطباق‏يعنى استمرار، ادوارى يعنى دور دور، چند روزى حالش خوب است چند روزحالش بهم مى‏خورد، اگر در دور جنون مرتكب جنايتى بشود فرقى با جنون اطباقى‏ندارد، خوب اينجا من يك كلامى از شيخ الطائفه در خلاف مى‏خوانم، اشاره به كلام‏ايشان در مبسوط مى‏كنم، اشاره‏اى هم به كلام صاحب رياض و اشاره‏اى هم به كلام‏جواهر، از اين چهارتا كلام اقوال اجمالا معلوم مى‏شود،
    كلام شيخ در خلاف
    و اما كلام شيخ الطائفه «قدس سره فى الخلاف» ايشان مى‏گويد: «روى اصحابنا انّ‏عمد الصبى و المجنون و خطأهما سواء» اصحاب ما روايت كرده‏اند، عمد صبى، عمدمجنون، خطاى‏شان مساوى است ، فعلى هذا يسقط القَوَد بنابراين (يسقط القود يعنى‏قصاص نيست) «و دية على العاقله» ديه هم بر عاقله است مخففتا، ديه مُخَفَف (ديه‏مخفف داريم و مغلّظ كه شرح ديات مى‏آيد، ديه مخفف مثلا وقتى مى‏گوييم كه اينهابايد صد شتر بدهد، شترى است كه سنش كمتر است و قيمتش ارزانتر، ديه مغلظ كه‏مى‏گويم: شترى است كه سنش بالاتر است، و قيمتش بيشتر است، كجا مغلظ است؟در اينجا ديه مخفف است، در شبه ديه غليظ است، در ديه عمد اگر تبديل شد قصاص‏به ديه، گاه غليظ است، «فعلى هذا يسقط القود عنهما و دية على العاقله مخففة،
    و لشافعى فيه قولان» : شافعى امام اهل سنت دو قول دارد، «احدهما مثل ما قلنا»اوّلى مثل ماست كه عمد و خطا مساوى است «و الآخر انّ دية فى قتلهما دية العمد» ديه‏عمد محض است يعنى مغلظ است، مؤجله، مؤجل يعنى بعضى ديه‏ها را دو و سه سال‏اقساط مى‏دهند؟ نه بايد فورا بدهد اقساطى نيست در مقابل ديه‏هايى كه مخفف واقساطى است، «حالّة فى مالهما» حلول دارد در مال خودش است، صبى و مجنون اگرمالى داشته باشند ديه حالّ در مال آنها،
    ثمّ قال، شيخ طوسى مى‏گويد: شاهد اينجاست «دليلنا اجماع الفرقة و اخبارهم»پس مسأله اجماعى است و اخبار هم داريم، بعد هم به دو دليل ديگر استدلال مى‏كند،به وسيله اصل هم مى‏خواهد بگويد: قصاص ندارد، اصل بر اين است كه قصاص‏ندارد، مشمول قصاص نيستند، اصل عدم قصاص است، بعد هم به روايت «رفع القلم‏عن ثلاثه» مى‏چسبد «رفع القلم عن الثلاثة عن المجنون حتى يفيق عن النائم حتى‏يستيقظ عن الصبى حتى يحتلم» روايتشان را بعدا نقل خواهيم كرد از منابع شيعه واهل سنت، البته اين حديث رفع قلم هم فقط براى اينكه قصاص برداشته بشود خوب‏است، اما ديه بر عاقله است با حديث رفع قلم ثابت نمى‏شود، نصف مدعا بوسيله‏عقل و حديث رفع قلم ثابت مى‏شود نه تمام مدعا اما «اجماع الفرقة و اخبارهم» تمام‏مدعا را ثابت مى‏كند. اين كلام خلاف بود در كتاب جنايات، مسأله 39
    كلام مبسوط
    كلام در مبسوط است كه من خلاصه‏اش را از خارج عرض مى‏كنم، در مبسوط هم‏باز همين مطلب را تكرار مى‏كند كه صبى و مجنون اگر كسى را بكشند قصاص ندارد،دليل را هم حديث رفع القلم مى‏گيرد، بعد هم ديه بايد بدهند، اما اين ديه چيست؟ آياديه خطاى محض است يا ديه عمد است، ايشان مى‏گويد: «قال قوم ديه ديه عمد است،و قال قوم ديه خطاى محض است و هو مذهبنا اين يك جمله شاهد «و هو مذهبنا»يعنى ديه بر عاقله باشد و ديه خطاى محض باشد، مذهب ماست اينها مشعِر بر اجماع‏است، ظاهر مدعاى اجماع است، اين هم از مبسوط جلد 7 صفحه 50 نقل كرده است،
    (سؤال...و پاسخ) بله؟ خطا ظاهرش همان قسم سوم است ديگر، چه خطاى‏محض چه بگويد چه نگويد، ما شبه عمد مى‏گوييم، به آن دومى خطا نمى‏گوييم، توى‏روايت خطا گفته بود، وقتى گفتيم خطا يعنى خطاى محض،
    گفتار صاحب رياض
    صاحب رياض جمله‏اى دارد كه من از خارج مى‏گويم، بحثى در باره شرائطقصاص دارد، در شرائط قصاص مى‏گويد: شرط چهارم را كمال عقل مى‏شمارد، و بعددر ذيل كلامش مى‏گويد: بعضى از اخبار صريح است كه جنايت صبى و مجنون عمداو خطاء على العاقله است، اينجا شاهد است: «كما عليه الاصحاب» اين عندناى‏مبسوط است، اين هم ظاهرش ادعاى اجماع است، اين هم از رياض جلد دوم صفحه512 نقل مى‏كنيم
    كلام صاحب جواهر
    صاحب جواهر رضوان الله تعالى عليه نه اينجا جاى ديگرى متعرض اين مسأله‏شده است، اگر بخواهيد بدانيد كجا متعرض شده است، جواهر جلد 42 كتاب‏قصاص، صفحه 177 و 278،، شرائط قصاص، شرط چهارم عقل، بلوغ، در آنجا بحث‏مى‏كند مسأله عقل و بلوغ را، و اين مسأله را متعرض مى‏شود، اول مى‏گويد: مشهوراست، نسبت به عقل در مقابل جنون كه مى‏گويد: مسلم است اجماعى است، نسبت به‏بلوغ مى‏فرمايد: مشهور است، بلكه بعضى ادعاى اجماع صريحا كرده‏اند، البته اينكه‏راجع به مجنون مسأله اجماعى است نسبت به صبى، ادعاى شهرت شده است، به‏خاطر همان بچه دهساله را كه بعضيها استثنا كرده‏اند كه بعدا انشاء الله به‏آن مى‏رسيم والاّ آن هم به يك معنا اجماعى نيست، مسأله تقريبا در سرحد اجماع است، شهرت‏بسيار قوى صريح اجماع است، و اما دلائل كه مسأله دارد، دو تا دليل دارد، يك دليلش‏طولانى است مى‏گذاريم براى هفته آينده دليلش كوتاهش را عرض مى‏كنم:
    روايات رفع القلم
    دليل اول: طايفه‏اى از اخبار است كه (حديث رفع القلم عن ثلاث باشد، رواياتى‏داريم در كتب شيعه و اهل سنت، تحت عنوان «رفع القلم عن ثلاث، رفع القلم عن‏الصبى حتى يحتلم، و عن المجنون حتى يفيق و عن النائم حتى يستيقظ» ديوانه تاعاقل نشود مرفوع القلم است، بچه تا بالغ نشود، مرفوع القلم است، خواب تا بيدارنشده است، مرفوع القلم، منابع حديث را فهرست وار عرض مى‏كنم، عجيب اين‏است كه اين حديث در وسائل نيست. در حالى كه انسان خيال مى‏كرد در چند جاى‏وسائل اين حديث رفع القلم چون در كتب استدلالى ما خيلى است، در وسائل الشيعه‏نيست، در مستدرك در دوجا حديث رفع القلم است، يكى جلد اول است، يكى هم‏جلد هيجدهم، و اما جلد اول، صفحه 84 است، جلد 18 صفحه 13،
    مرحوم علامه مجلسى هم در دوجاى بحار نقل كرده است، يكى در جلد چهلم‏است، حديث رفع القلم عن الثلاث، صفحه 277، جاپ بيروت، و جلد 85 صفحه134،
    اما كتب عامه بيشتر از ما اين حديث را نقل كرده‏اند، در منابع دست اولشان نقل‏كرده‏اند، در كتب عامه چهار منبع را من اشاره مى‏كنم، يكى مسند احمد است، كه ازكتب معروفشان است، همان امام احمد يكى از ائمه چهارگانه‏شان جلد اول صفحه140، ديگر در سنن بيهقى است، كه گسترده‏ترين كتاب روايت فقهى آنهاست، يعنى‏مثل وسائل الشيعه ماست ، در سنن بيهقى جلد هفتم صفحه 359، در سنن دار قطنى كه‏از منابع معروف آنهاست، دار يعنى خانه، قطن يعنى پنبه، خانه پنبه، در جلد سوم‏صفحه 139، آخرى هم در جامع الصغير سيوطى است، جلد 2 صفحه 16،
    اين حديث در منابع ما هست، در منابع آنها هست، متضافر است، از همه مهمتراينكه در كتب فقهى ما غالبا به اين حديث استدلال مى‏كنند، نمى‏شود بگوييم اين‏حديث حجت نيست، با اين شهرت با اين عمل علما، با اين شهرت در منابع اهل‏سنت، با اين مقدارى كه در منابع شيعه است، بنابر اين حديثى است معتبر و دلالت‏ش‏هم بر نفى قصاص مسلم است، بيشتر از آن دلالت ندارد، و صلى الله على سيدنامحمد و آله الطاهرين.
    پايان
    پرسش
    1 - قول شافعى در مسأله عمد و خطأ صبى و مجنون را بيان فرمائيد.
    2 - ديه مغلظ و مخفف را توضيح دهيد.
    3 - نظر مرحوم شيخ طوسى در دو كتاب «مبسوط و خلاف» در رابطه با عمد صبى ومجنون را بيان كنيد.
    4 - كلام مرحوم صاحب رياض و مرحوم صاحب جواهر در رابطه با عمد صبى ومجنون را بيان كنيد.