• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
    " جلسه پانزدهم "
    مسأله هفتم
    عبارت تحرير الوسيله: «الخطأ المحض المعبّر عنه بالخطأ الذى لا شبهة فيه هو ان‏لا يقصد الفعل و لا القتل» معنا مى‏كنند آن قسم سوم، از اقسام قتل كه قتل خطاست،ايشان تعبير مى‏كنند كه در احاديث (البته كلمه احاديث ندارند)، گاهى از آن تعبير شده‏است به خطايى كه لا شبهة فيه، بعد احاديث را مى‏خوانيم اين عبارت در احاديث‏نيست، در احاديث «لا شك فيه» است نه «لا شبهة فيه» اين است كه قصد نكند نه فعل‏را نه قتل را، قصد كرده است پرنده‏اى را بكشد، بنا بر اين نسبت به زيد نه قصد قتل‏دارد، نه قصد تير اندازى دارد، قصد هيچ چيز ندارد، نه سبب، نه مسبب، نه فعل. «كمن‏رمى صيدا» تير اندازى به صيدى كرد «او القى حجرا» سنگى مى‏خواست پرتاب كند به‏درّه‏اى، «فاصاب انسانا فقتله» «و منه» اين مثال سوم است، «ما لو رمى انسانا مهدورالدم» زيد مهدور الدم بود، عمرو نبود، زيد در طرف راستِ خانه، بود عمرو در طرف‏چپ بود، «رمى انسانا مهدورم الدم» آن تير كمانه كرد «اصاب انسانا آخر فقتله» اين‏صورت مسأله است مطابق آنچه در تحرير الوسيله آمده است.
    اقسام قتل
    سابقا ما در باره اقسام ثلاثه قتل بحث كرده‏ايم، در اينجا يك مرور مجددى بر اين‏مسأله مى‏شود، منتها مشروح‏تر و دقيق‏تر و گسترده‏تر، و حاصل تفسيرش اين است‏كه نه قصد سبب دارد، نه قصد مسبب دارد، نه قصد فعل دارد. قصد سبب ندارد يعنى‏آلت قتّاله‏اى به زيد نمى‏خواهد نشانه گيرى كند، قصد كشتن زيد را هم نداشت، حتى‏قصد اينكه به سمت او چيزى پرتاب كند نداشت بلكه به سمت طائر، پرنده، انسان‏مهدور الدم بود و بدون توجه كمانه كرد و خورد به آن انسان مؤمن و محقون الدم و اورا كشت. از نظر اقوال اين تفسير، معروف بين اصحاب است، تمام كسانى كه تقسيم‏ثلاثى را گفته‏اند، همين تفسير را گفته‏اند، تفسيرى غير از اين براى خطاى محض‏نداريم. فعلى هذا از نظر اقوال مسأله مشكلى ندارد.
    قبل از آنكه وارد روايات باب بشويم يك تقسيم بندى لازم است در اينجا عرض‏كنم، در كتب فقهى اين تقسيم را نديديم، ولى اين اقسام محل ابتلاى در محافل قضاى‏است، و سؤال هم مى‏كنند. ما مى‏گوييم: همين مسأله خطاى محض داراى 5 صورت‏است.
    اقسام خطاى محض
    1 - يقين داشته است كه در اين حول و حوش انسانى نيست، تيراندازى به يك‏پرنده كرد، تير كمانه كرد برگشت و خورد به انسانى. پس يقين داشت كه در اينجاانسانى نيست، و بود و نمى‏دانست، و تير كمانه كرد خورد به او.
    2 - انسانى بود، احتمال كمانه هم مى‏داد منتها خيلى ضعيف، مثل اين كه كسانى كه‏دارند تير اندازى مى‏كنند به يك سمت، پشت سرشان يك عده انسان ايستاده‏اند،احتمال اينكه اين تير بخورد به آن سنگ و برگردد به انسانهاى پشت سر بخورد،خيلى ضعيف است عقلائى نيست، تير را پرتاب كرد اتفاقا برگشت و خورد به انسانى‏و او را كشت. احتمال به قدرى ضعيف بوده است كه عقلايى نبود، ولى تصادفا كمانه‏كرد و برگشت و اين احتمالِ ضعيف واقع شد.
    (سؤال و پاسخ استاد): آنهم همينطور است داخل در همين است، نارنجكى است‏نشانه‏گيرى كرد به جلو پرتاب بكند، حالا به واسطه يك عاملى برگشت به عقب وخورد به عقب سرى‏ها كه آن هم مثل همين است.
    3 - احتمال عقلايى دارد، منتها درصدش كمتر است از احتمال خوردن به مقصد،مثالى كه ما براى اين انتخاب كرديم اين است كه راكب و مركوبى را مى‏ببيند شخصى‏سوار اسب است، سوار اتومبيل است، اين قصد مى‏كند چرخهاى اتومبيل را بزند،احتمال هم مى‏دهد 30 20 درصدر تير يك خورده بالاتر بخورد، بخورد به آن انسان،اسب را مى‏خواهد بزند، ولى خوب 20 درصد 30 درصد احتمال اينكه به شخص‏بخورد، هست، مهارتش آن قدر نيست يا مركب سريع دارد مى‏رود، اگر آدم ماهرى‏هم باشد وقتى مركب سريع مى‏رود و اسب را نشانه گيرى كند اى بسا به خود شخص‏بخورد، منتها احتمال اينكه به آن شخص بخورد، كم است، 20 درصد است، احتمال‏عقلايى است امّا 20 درصد، 30 درصد، 70 درصد اين است كه به آن مركب مى‏خوردنه به راكب. بعضى‏ها هم مى‏گويند: زيد ايستاده است، ما تيرانداز ماهرى هستيم‏كلاهش را مى‏زنيم. ولى به هر اندازه ماهر باشى 80 درصد 90 درصد مى‏دهيد كه كلاه‏را بزنيد، اما 10 درصد اين است كه به مغز بخورد احتمال هم مى‏دهيد، حالا يك‏اشخاصى را مى‏گويند به قدرى ماهر هستند كه بعضى‏ها سيگار را مى‏گذارد به دهنشان‏او از آنجا مى‏ايستد با تير آتش سيگار را مى‏زند، اين استثناها را بگذاريم كنار، افرادمعمولى كه نشانه‏گيرى مى‏كند كلاه را ولو 70 درصد مهارت دارد ولى 20 درصد اين‏است كه مى‏خورد به مغز، اين چه مى‏شود؟ اقسامى است كه خيلى محل ابتلاست.
    4 - از اين بالاتر، احتمال خوردن به راكب و مركوب مساوى است، يا قريب به هم‏است، پنجاه پنجاه. من تيراندازى مى‏كنم به مركب، به چرخهاى اتومبليش، اتومبل ازكار بيفتد، ولى پنجاه درصد ممكن است به خودش بخورد، 50 درصد ممكن است به‏ماشين بخورد، قصد هم ندارم آن را بزنم، ابدا، خوشم هم نمى‏آيد، به من هم گفته‏اند:خودش را نزن، ماشينش را بزن، ماشين قاچاچقى است، ماشينش را نشانه‏گيرى كن،بزن، و خود قاچاقى را بگير از او بايد اسرار دربياريم. نمى‏خواهم او را بزنم، ولى من‏آن قدر مهارت ندارم، يا اگر مهارت هم دارم، ماشين با سرعت در حركت است، زدم وخورد به شخص، تكليف چه مى‏شود؟ قتل عمد است؟ شبه عمد است؟ خطاست؟
    5 - غالبا به خودش مى‏خورد، خوردنِ به مركب احتمال كمى است. فرض كنيد اين‏چنين است، نشانه‏گيرى مركب است، اما به احتمال قوىّ 80 درصد به خودش‏مى‏خورد، خوردنِ به مركب ضعيف است، ولى من نيّتم مركب است، قصد خود او راندارم، هر چند غلبه به خوردن به اوست.
    اين قسم پنجم را بايد از اينجا خارج كنيم، ببريم داخل قتل عمد، مثل قصد سبب‏قتّال، سابقا مى‏گفتيم كه اگر قصد سبب بكند ولو قصد مسبب هم ندارد، اين در حكم‏قتل مسَبب است، «هنا قصد قهرى». قسم اخير را جزو قتل عمدش كنيم، تو كه‏مى‏دانستى كه به احتمال قوى به انسان مى‏خورد، خوردن به غير انسان ضعيف بود،ولو قصد تو آن بود اما فايده‏اى ندارد. اين مثل اين است كه با سنگ عظيمى به سر كسى‏بزند به قصد تنبيه نه به قصد اعدام، گفتيم: قتل عمد است.، اين هم قتل عمد.
    بررسى اقسام پنجگانه
    قسم اول و دوم، خطاى محض است. اول كه هيچ احتمال نمى‏داد به كسى بخورد،دوم هم كه احتمال عقلايى نبود ولى سوم و چهارم خيلى بحث دارد. قصد پنجاه پنجاه‏بود، يا قصد كمتر بود، احتمال كمتر بود، ولى عقلايى بود، چرا دست به اين كارخطرناك زدى؟ من منظورم اين بود را كه مركبش را بزنم ولى 30 درصد 40 درصداحتمال مى‏دادم كه به خودش بخورد. به او مى‏گويند: تو كه اين احتمال را مى‏دادى،چرا يك چنين تيراندازى خطرناكى كردى؟ من كلاهش را مى‏خواستم بزنم، ولى 30درصد احتمال مى‏دادم به مغزش بخورد. چرا اين كار را كردى؟ سومى و چهارمى راچه كارش كنيم؟
    نتيجه اين شد، اين مسأله به اين سادگى كه در كتب فقهى ماست، نمى‏شود از آن‏گذشت، شقوق پنجگانه‏اى دارد، كه دو شقش قطعا داخل در قتل خطاست، يكى هم‏قطعا داخل در قتل عمد است، اما قسم سوم و چهارم كه احتمال عقلايى بوده ولى دراقليّت بوده است، يا احتمال مساوى بوده است اينها را چه كار مى‏كنيم؟ جزو قتل عمدبدانيم؟ شبه عمد بدانيم؟ خطا بدانيم؟ از كجا مدرك براى اين پيدا كنيم؟ الان هم محل‏ابتلاست، بسيارند از كسانى كه تيراندازى به اتومبيل مى‏كنند و به اشخاص مى‏خورد،مخصوصا آنجايى كه سوار موتور باشد، مى‏گويد: مى‏خواستم چرخ موتور را بزنم،دو سه نفر بودند خورد به يكى از آنها، اينها را ما چه كار بكنيم؟ قاضى هستيم، اينها راداخل در قتل خطا بدانيم؟ عمد بدانيم؟ شبه عمد بدانيم؟ اينها يك مسايلى است كه‏شديدا محل ابتلاست.
    (سؤال و پاسخ استاد): افراد فرق مى‏كنند، اشخاص فرق مى‏كنند، زمان فرق‏مى‏كند، نور كم است، نور زياد است، شب است، روز است، و شبيه اين را هم درمسايل رانندگى مى‏رسيم، اين مشكل را داريم، يك آدم ناشى است، بدون تصديق‏سوار اتومبيل شده است، احتمال مى‏دهد پنجاه پنجاه كه به عابر پياده بزند، اينكه‏تخلّف كرده است و جريمه دارد كه بدون تصديق سوار شده است را كار نداريم آياقتل عمد است يا نيست؟ احتمال ضعيف بوده است، احتمال قوى بوده است، احتمال‏ناچيز بوده است، كسى در جاده نبوده است يا بوده است. خيلى از اين مسايل پيش‏مى‏آيد كه اشخاصى كه ناوارد به كارى هستند دست به كارى مى‏زنند كه احتمال‏خطراتى دارد، منحصر به تيراندازى نيست، رانندگى هم هست چيزهايى ديگر مثل‏بسيارى از صنايع هم همين مشكلات را مى‏تواند داشته باشد.
    (سؤال و پاسخ استاد): محل بحث ما را مى‏شود به پنج قسم تقسيم كرد، كدامش رابياوريم داخل بحث، كدام را خارج، كدامش محل شك، آن وقت بياييم بحث كنيم،مثال زدم گفتم: «من رمى شيئا فاصاب غيره» اين پنج قسم دارد، كلمه خطاى محض رانگوييد 5 قسم دارد، «من رمى شيئا فاصاب غيره» اين داراى احتمالات خمسه است،بعضى از اينها خطاى محض است، بعضى قتل عمد است، بعضى‏هايش هم محل‏شك و شبهه است، ببينيم از كجا مى‏شد مداركى براى اينها پيدا كنيم.
    بررسى روايات مسأله
    من احاديث مسأله را برمى‏گردم مى‏خوانم، آنهايى كه تفسير خطاى محض را كرده‏است، بعد كه تمام شد بايد به سراغ يك رواياتى در مباحث ديگرى برويم ان شاء الله،شايد به وسيله آنها بتوانيم آن صور مبهم را به يك نحوى حل كنيم. احاديثى كه‏دسترسى پيدا كرديم در باره خطاى محض مجموعا ده حديث است، آنهايى كه دلالت‏دارد كه 9 حديث از اين ده حديث را مرحوم صاحب وسائل در همين باب 11 نقل‏كرده است، يك دانه هم در مستدرك است، كه مرحوم حاجى نورى آنهم در باب‏يازدهم از ابوب قصاص از دعائم الاسلام نقل كرده است. پنج حديث از اين احاديثى‏كه در وسائل است تفسير قتل خطا را مى‏كند، كلمه خطا دارد، چهارتا هم «الخطأ الذى‏لا شك فيه» است كه تعبير «لا شك فيه» دارد، نه «لا شبهة فيه» كه در تحرير الوسيله‏بود. البته اين «لا شك فيه» در مقابل آن خطايى مطلق است كه به معناى شبه عمد است.خطاى مطلق به معناى شبه عمد است خطاى «لا شك فيه» به معناى خطاست. آن‏روايت دعائم الاسلام هم روايتى است كه فقط كلمه خطا دارد. حالا من احاديث را به‏ترتيب مى‏خوانم، احاديث را تا به حال خوانده‏ايم، فعلاً فقط آن جمله مربوط به ما رامى‏خوانيم. نه‏تا حديث در باب 11 قصاص در وسايل الشيعه است. حديث 1 و 3 و 6و 16 و 18 اينها احاديثى است كه كلمه خطا دارد، حديث 7 و 9 و 17 و 19 اين چهارتاهم احاديثى است كه «الخطأ الذى لا شك فيه» دارد. همه يك چيز است منتها چون‏لحنهايش متفاوست ما جدا كرديم.
    حديث اول، روايت عبد الرحمن بن حجاج است از امام صاق(ع) قال: «انّما الخطأان يريد الشى‏ء فيصيب غيره» اراده چيزى كرد به ديگرى خورد.
    (سؤال و پاسخ استاد): بعضى‏ها «شيئا» دارد، بعضى‏ها «الشى‏ء» دارد، فرق‏نمى‏كند، «شيئا» هم مراد شى‏ء معيّن است.
    حديث دوم، حديث حلبى است، از امام صاق(ع) فرمود: «و الخطأ من اعتمد شيئافاصاب غيره» آنجا اراده بود، اينجا اعتماد است، عمد است، يكى است، يك معناست.
    حديث سوم مرسله جميل است، عن احدهما: «و انّما الخطاء ان تريد الشى‏ءفتصيب غيره» همان تعبير است.
    حديث چهارم روايت ابن ابى عمير است، عن بعض اصحابه. بعضى از بزرگان‏علم رجال معتقدند كه ابن عمير دو نفر هستند، هر دو محمد بن ابى عمير است، يك‏محمد بن ابى عمير است كه اين از اصحاب امام صادق(ع) است و مجهول الحال‏است، يك محمد بن ابى عمير است كه از اصحاب سه امام است، امام كاظم، امام رضا وامام جواد، اين همان محمد بن ابى عمير ثقه است و بنا بر اين هر كجا ديديد ابن ابى‏عمير مستقيما از امام صادق نقل مى‏كند بدانيد اين ابن ابى عمير ثقه نيست، اما اگر ابن‏ابى عمير از بعض اصحاب از امام صادق(ع) نقل كند اين ابن ابى عمير ثقه است،خودش مستقلا نمى‏تواند از امام صادق(ع) نقل كند، عن بعض اصحابه عن‏الصادق(ع) نقل مى‏كند و روى اين حساب اين همان ابن عميرى مى‏شود كه ثقه است‏و معروف است و از بزرگان است، مرد بى‏نظيرى بوده است، مرد بى‏بديلى بوده است،سنّيها قبولش داشتند، شيعه‏ها قبولش داشتند، مرد محترمى است. عن ابن ابى عميرعن بعض اصحابنه عن احدهما «و انّما الخطأ ان تريد الشى‏ء فتصيب غيره».
    حديث پنجم باز روايت ديگرى از عبد الرحمن بن حجّاج است كه ما احتمال‏مى‏دهيم اين روايت پنجم همان روايت اول بوده است، آنجا مفصّل‏تراست اينجامختصرتر است هر دو عبدالرحمان بن حجاج است، هر دو هم از امام صادق(ع)روايت مى‏كنند، مضمون هم شبيه است، «انما الخطا ان تريد شيئا فتصيب غيره».
    اين پنج حديث بود كه همه‏اش «تريد شيئا فتصيب غيره» بود، كلمه، هم كلمه خطابود.
    امّا آن رواياتى كه «الخطأ الذى لا شك فيه» دارد، كه ما ششم، هفتم، هشتم و نهم‏ذكر مى‏كنيم به ترتيب.
    (سؤال و پاسخ استاد): فرقى نيست، ولى ما مى‏خواهيم دقت بكنيم در تعبيرى كه‏در حديث وارد شده است، شبه و شك يك معنا دارد، ولى بهتر اين است كه دقت كنيم‏عين چيزى كه در متن حديث آمده است را بگوييم.
    ششم روايت ابوالعباس است عن ابى عبدالله(ع) قال: قلت: «ارمى الشاة»تيراندازى مى‏كنم به گوسفند «فاصيب رجلا» به گوسند مى‏اندازم به انسانى مى‏خورد؟«قال: هذا الخطأ الذى لا شك فيه» اين در مقابل شبه عمد است كه اسمش خطا گذاشته‏شده است، خطاى «لا شك فيه» خطا مى‏شود، خطاى مطلق، شبه عمد مى‏شود.
    حديث هفتم باز از ابو العباس است، احتمال دارد كه با حديث قبلى يكى باشد،چون عبارت شبيه است، راوى همان راوى است، امام همان امام است هردو امام‏صادق است، «قلت: رمى شاةً فاصاب انسانا»، به صورت صيغه غايب، آن «ارمى» بود،اين «رمى» است، «قال: ذاك الخطأ الذى لا شك فيه».
    حديث هشتم: زراره از امام صادق(ع) «و الخطأ ليس فيه شك، ان تعمد شيئا آخرفتصيبه» چيز ديگرى را قصد كردى و به اين زدى.
    روايت نهم: روايت فضل بن عبدالملك است، عن الصادق(ع) «و اذا رمى شيئافاصاب رجلا» اين سؤال است «قال: ذلك الخطأ الذى لا شك فيه».
    (سؤال و پاسخ استاد): سيزده را نخواندم چون «يتعمد شيئا» دارد، سيزده هم خالى‏از دلالت نيست. «يتعمد يعنى يقصد» قصد عمد نسبت به آن طائر دارد، «يتعمد طائرإے؛م‏م‏ظظفيصيب انساناً».
    حديث بعدى يك باب 11 از ابواب قصاص النفس مستدرك منتها در مستدرك 18است، «عن‏ابى عبدالله(ع) انه قال: انّما الخطاء ان يرمى شيئا غيره فيصيبه» خطا اين‏است كه چيز ديگرى را پرنده‏اى را مثلا قصد كرده است «فيصيب» به اين. اين جمله‏قيمت دارد، چون در روايات ديگر ما نيست، اين به درد مى‏خورد «او يعمل عملا لايريد به فيصيبه» هيچ چيزى را نمى‏خواسته است بزند، تفنگ را تميز مى‏كرد، «يعمل‏عملا لا يريد به» تفنگ را تميز مى‏كرد، غافل از اينكه يك گلوله‏اى است در لوله تفنگ‏دست به ماشه زد، شليك شد و زد به شخصى، همين چيزى كه گاهى در ميان همين‏پاسداران و امثال آنها آن اوائل كار كه هنوز بعضى‏ها آشنا نبودند با تفنگ گاهى اين‏اتفاق متأسفانه مى‏افتاد و ضايعاتى هم مى‏شد كه حتى آن كسى كه اين كار را مرتكب‏شده بود شديد ناراحت مى‏شد.
    به هرحال اين ذيل يك معناى اضافى دارد، «يعمل عملا»، نارنجكى دارد مى‏سازد،تفنگى اصلاح مى‏كند، كارى مى‏كند، اصلا طائرى را نمى‏خواسته است تيراندازى‏كند، اما يك وقت منفجر مى‏شود و يك انسانى را از بين مى‏برد.
    اين احاديث دهگانه بود من نمى‏گويم منحصر به اينهاست، بعضى‏هايش چون‏خيلى دلالت نداشت نقل نكردم.
    اينها دلالت دارد، اسنادش هم بعضى‏هايش صحيح است، بعضى‏هايش صحيح‏نيست، احتياج به سند هم نداريم، با اين تضافرى كه دارد، مشهور بين اصحاب هم‏فتواى به آنهاست.
    بنا بر اين هم تطابق فتاوى با احاديث و تضافر احاديث در اين باب است، اصل‏مسأله روشن است. ولى براى آنجاهاى كه محل بحث بود، بايد برويم يك جاهاى‏ديگر را هم مطالعه كنيم. من يك مواردى را مى‏گويم رويش مطالعه كنيد، ببينيد آيا به‏جايى مى‏رسيد، يا نه؟ از جمله چيزهايى كه باعث ضمان است اين است كه اگرقافله‏اى بروند در جايى و آتشى روشن بكنند، آتش هم در مسير باد باشد، قصد هم‏ندارد، قصد به اين دارند كه غذا طبخ كنند، ولى آتش در مسير باد است، آن طرف هم‏خانه‏هاى مردم است، اگر باد آمد و آتش را برد در خانه‏هاى مردم، ضامن هستند. اگركسى در شارع عام، گودالى كنده است و علامت نگذاشته است، قصد نداشته است كه‏به كسى لطمه‏اى بزند، شب تاريك كسى رد شد و در اين گودال افتاد، ضامن است. واين ضامن هم ظاهرش همان است كه قتل شبه عمد است، و بعضى از انواعش هم‏ممكن است عمد باشد.
    اين ابواب ديات و قصاص را ببينيد يك مواردى است كه انسان دست به كارهايى‏مى‏زند كه اين كارها در معرض خطر و تلف و ضايع شدن كسى يا چيزى است،احتياط لازم را هم نمى‏كند، در روايت حكم به ضمان او شده است. آيا بحث ما از آن‏قبيل است، كه تير اندازى مى‏كند به سوى مركب اما راكب هم در معرض است؟ اين‏مثل آن آتش روشن كردن در آنجا نيست؟ نمى‏خواهم قياس كنم ميخواهم القاءخصوصيت كنم، همين گودالهايى كه اينها مى‏كنند، علامت نمى‏گذارد، كسانى كه درشارع عام تصرّفاتى بكنند، و خطراتى پيش بيايد، خيلى مسئوليت دارد.
    اشخاصى هستند شب تاريك مى‏آيند، ماشينشان پنچر مى‏شود، چهار سنگ اينجامى‏گذارد، چهار سنگ آن طرف مى‏گذارند، بعد هم كه ماشينش كارش درست شد،سنگها را برمى‏دارد، مى‏رود به امان خدا، اين كارهاى بى‏نظمى كه در امر رانندگى واقعاآزار دهنده است، در بيابان و خيابان همه جا هست. كسانى آمدند در شب تاريك وزدند به آن سنگها و واژگون شدند، اين داخل در چيست؟
    روايات در اين زمينه داريم. آيا از آن مسايل نمى‏شود يك روشنايى در اين‏مسأله‏اى كه در آن هستيم بيندازيم و بعضى از مشكلات را حل كنيم يا نه؟ ولو ديگران‏به سراغ آن نرفتند، شما به سراغ آن برويد، و صلى الله على سيدنا محمد و آله‏الطاهرين.
    پايان
    پرسش
    1 - تعريف خطاى محض چيست؟
    2 - اقسام سه‏گانه قتل را اجمالاً توضيح دهيد.
    3 - براى خطاى محض چند قسم تصوّر مى‏شود؟
    4 - چرا قسم پنجم ملحق به قتل عمد است؟