• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
    " جلسه دوازدهم "
    كلام در اقسام قتل، اعم از عمد و شبه عمد و خطا بود. مسأله چهارم را ديروزخوانديم كه در واقع بيان بعضى از مصاديق قتل عمد بود.
    يك مصداقش آنجايى بود كه كسى را با آلت غير قتّال زياد بزنند و به واسطه كثرت‏دفعات، باعث مرگ او شوند كه بارها در احاديث خوانديم و بحث كرديم كه اين جزوقتل عمد است.
    مثال ديگرى كه زدند، منع از طعام و شراب است، در مدّتى كه احتمال بقا در آن‏مدت عادتاً نباشد، سه روز، چهار روز، هفت روز، عادتا كسى يك هفته تشنه و گرسنه‏مى‏ميرد، اين هم قتل عمد است.
    عرض كردم مبانى اين مسأله و اقوال مربوط به اين مسأله و دلائل آن وتوضيحاتش تمام در مسائل سابقه بود و لذا ما بحثى در باره مسأله چهارم‏نمى‏كنيم.
    بيان حكم منع از طعام و شراب
    اما يك نكته‏اش را ديدم كه احتياج به توضيح دارد، مى‏رويم سراغ آن و يك مقداربحث مى‏كنيم و آن مسأله منع از طعام و شراب است، به كسى آب و نان ندهد و بميرد،مسأله محل ابتلاء است و ممكن است واقع شود و در كتابهاى قدما و متأخرين هم‏تقريبا مطرح بوده است. منع از طعام و شراب صورى دارد كه بعض قتل عمد است،بعضى شبه عمد است و
    هيچ كدامش حديث خاص ندارد، اين همه احاديث كه در باره قتل عمد و شبه عمد وامثال ذلك داريم، در هيچ كدامش اين نيست كه كسى را از خوردن غذا و آب‏جلوگيرى كرد و زندانى كرد و آب و غذا به او نداده و مرده، آيا قتل عمد است يا نه؟حديثى در اين باره نداريم، تمام آقايان كه ما ديديم، بحث كرده‏اند، على القواعد بحث‏كرده‏اند. پس صور اين مسئله و شقوق آن را عرض مى‏كنم، بعد دست به دامن قواعد وادله عامه و مطلقات و عمومات و اصول لفظيه و عمليه مى‏زنيم و حكم مسأله را از آنهااستنباط مى‏كنيم و مطابق آن فتوا مى‏دهيم.
    صورت اولى
    صورت اولى آنجايى است كه اين شخص را محبوس كرده و آب و غذا را از او منع‏كرده است و مدت طولانى مدتى كه افراد عادتاً تا اين مدت باقى نمى‏مانند، در واقع‏قصد سبب قتّال عادتا كرده است، داخل در عنوان قصد سبب است. در اينجا شكى‏نيست كه مصداق قتل عمد است. «لكن هذا يختلف باختلاف الاشخاص و الامكنة والازمنة»، يك وقت بچه شيرخوارى را از آب و غذا و شير قطع مى‏كند، يا بچه كودك‏صغيرى يا پير ناتوانى را، و يك وقت جوان قوى‏اى است، اينها مساوى نيستند، زمانى‏كه آن بچه صغير يا شيخ كبير تحمّل كمبود غذا و آب ندارد، خيلى كوتاهتر است اززمانى كه جوان قوى بنيه قوى هيكل تحمل آن را دارد، اين كه مى‏گوييم: بحسب‏العادة، عادت نوع بشر نيست بلكه عادت صنف خاص است. پير است، جوان است،بچه است، خردسال است، شيرخوار است، عادت آن بحسب العادة قتّال باشد و هكذااگر كسى را (اين عبارت در مبسوط است و من از آنجا ديدم)، در فصل تابستان درحالى كه تشنه و گرسنه است به زندان بيندازند، «فى زمن قصير» مى‏ميرد، اما اگرشخصى را در فصل معتدل يا زمستان در زندان بيندازند، در حالى كه وقتى رفت به‏زندان سير بود و سيراب، اينها به حسب عادت متفاوت است و يكسان نيستند. «فلومنع الانسان عن الطعام و الشراب، انساناً عطشان، شبعان، فى حرّ شديد، يموت فى‏زمن قصير اما لو حبس انساناً ريّان و شبعان لا جوعان و فى فصل بارد او معتدل،يموت فى مدة طويلة لا قصيرة» تمام اينها را بايد در نظر بگيريم. اينكه مى‏گوييم:بحسب العادة قتّال باشد، به حسب عادت صنف است، نه به حسب عادت نوع بشر،صغير و كبير و جوان همه اينها را يك رقم حساب كنيم، نه، يك جا حساب نمى‏كنيم،زمان را در نظر مى‏گيريم، مكان را در نظر مى‏گيريم، خود شخص را هم در نظرمى‏گيريم، سير است يا گرسنه است وقتى كه زندان مى‏رود، تشنه است يا سيراب است‏وقتى كه به زندان مى‏رود، همه اينها را در نظر مى‏گيريم، وقتى مى‏گوييم: بحسب‏العادة با عنايت به تمام اين خصوصيات صنفيه است، اگر اينها را اگر رعايت نكنيم،غلط است.
    پس اين صورت اولى صورت قتل عمد شد كه «قصد ما يقتل مثله عادة» آلات قتاله‏نيست اما «ما يقتل مثله عادة» اين صورت اولى.
    سؤال و پاسخ استاد: قصد قتل شرط نيست، قصد آلت قتاله يا «ما يقتل عادة» ملازم‏با قصد قتل است. حالا بگويند: من اين را پانزده روز زندان كردم، نه آب دادم، نه غذادادم تا ادب شود، مى‏گويم: تو قاتلى، نمى‏دانى يك انسان پانزده روز بدون آب و غذازنده مى‏ماند؟! هر چه هم بگويد قصد تنبيه داشتم، نه قصد قتل، مى‏خواستم امر به‏معروف و نهى از منكر كنم كه شراب نخورد، قمار نزند، كسى گوش به اين حرفهانمى‏دهد، مطابق رواياتى كه مفصّلا سابقا خوانده‏ايم و تكرار لازم نيست. اين صورت‏اولاى منع از طعام و شراب است.
    صورت دوم
    صورت دوم اين است كه چيزى نيست كه قتال عادتا باشد، آدم صبح تا غروب‏گرسنه مى‏ماند، اگر در روز هواى معتدل و زمستان هم باشد، يك صبح تا غروب تشنه‏مى‏ماند، يك صبح تا به ظهر 5 ساعت 6 ساعت تشنه مى‏ماند، در هواى معتدل گرسنه‏مى‏ماند، ولى اين شخص حساسيّتى داشت در برابر كمبود غذا و آب، چند ساعتى كه‏از او آب و غذا قطع شد، مُرد، در اينجا آيا مصداق قتل عمد است؟ نه، چون سبب،سبب قتّال نيست به حسب نوع و صنف، يعنى نوع و صنفى كه مى‏بينيم، ما از باطن‏خبر نداريم كه بگويى در باطنش امثال اين اشخاص كه حساسيت دارند، خودشان‏يك صنفى هستند، ما كه از باطن اشخاص خبر نداريم، اين به حسب ظاهر جوان‏است، هوا هم هواى خنك است، ظاهرش هم سالم است، 5 و 6 ساعت زنده مى‏ماند،فرض ما هم اين است كه قصد قتل ندارد، فرض كلام اينجاست.
    سؤال: صنف اين شخص كه ما خبر نداريم، اين قتّال است.
    پاسخ استاد: اين كه معيار نيست، چيزى كه ما خبر نداريم كالعدم است، ولى حالتى‏در باطنش بود و بيمارى مخفى و پنهانى داشت، حساسيتى داشت، اگر ما صنف اين‏اشخاص را مى‏شناختيم، افرادى كه حساسيت دارند و در پيشانى‏اش علامتى بود،توى دست و صورتشان علامتى مى‏بود، اينها يك صنف مى‏شدند، اما فرض ما اين‏است كه اين چيزى نيست كه قابل تشخيص باشد، و تشكيل صنفى بدهد. فعلى هذانمى‏توانيم اين را قتل عمد بدانيم، مى‏گوييم: اين مثل آنجايى كه در احاديث داريم كه‏يك عصا به او زد و مُرد، اگر تشخيص بدهيم حساسيت است، قتل عمد است،نمى‏دانيم، خيال كرديم جوان گردن كلفتى است، 5 ساعت بدون آب و غذا طورى‏نمى‏شود، در را بستيم و بعد باز كرديم ديديم كه مرده است، بعد هم تحقيق شد ومعلوم شد كه علتش جوع و عطش بوده است، مى‏شود قتل شبه عمد چون قصد فعل‏كرده است كه حبس كند و آب و غذا ندهد، اما نه قصد سبب قتّال كرده است و نه قصدمسبب كه قتل است، كرده است. فعلى هذا اينجا قتل شبه عمد مى‏شود و بايد ديه‏بدهد.
    صورت سوم
    و اما صورت سوم اين است كه سبب سببى است كه «يقتل عادة»، اما اين آقا درست‏تشخيص نداد، پير ناتوانى است، دو روز غذا به او ندهند مى‏ميرد، شب بود، آورد وزندانى كرد، خيال كرد جوانى قوى‏اى است، پير را جوان خيال كرد، صغير را كبيرخيال كرد، يك بيمارى ناتوانى است، يك روز آب و غذا به او نرسد مى‏ميرد، خيال‏كرد سالم است، اشتباه مصداقى است، صنف اين صنفى بود كه «يقتل عادة»، اما اين‏خطا كرد در شناخت اين به واسطه تاريكى و بى خبرى. دليلى از دلايل سبب شد كه‏اين را نشناسد، انداخت زندان، چند شبانه روز اين را زندان كرد و آب و غذا به اونرساند و فوت كرد، آيا اين قتل عمد است؟ در قتل عمد يا بايد قصد سبب داشته باشدو يا مسبّب، اين شخص نه قصد سبب داشت و نه مسبب، درست است سبب قتّال بودولى او جاهل به سببيّت سبب بود. سبب قتال آنجايى قتل عمد است كه عالم به سببيت‏باشد.
    سؤال و پاسخ استاد: جاهل مقصّر است ولى قصد سبب قتال نداشت و چون قصدسبب قتال نداشت، «ولو بجهله» شب بوده و نديده، به هر حال اگر جايى باشد كه بايدزندانى را قبلا بياورند و معاينه كنند، تحقيق كنند كه در معاينه كوتاهى كرده است،مريض بوده است، اينجا شايد قتل عمد باشد. اما فرض ما اين است كه جايى نبوده‏است كه از اين قبيل باشد، عاملى پيدا شد كه اين اشتباه كرد و بشر جايز الخطاء و محل‏السهو و النسيان است، قصد سبب نكرد، قصد مسبب هم نكرد، بنا بر اين، قتل، قتل‏خطاست، عرض كردم مگر آنجايى كه معلوم باشد بايد قبلا معاينه كنند، كوتاهى كرده‏و مريض بود متوجه نشد، زندان انداخت و كشته. يا اين است كه او گرسنه بود وقتى‏كه آمد به زندان، خيال كرد سير است، خبر به او دادند گفت سير است و تا دو روزديگر هم چيزش نمى‏شود. در حالى كه او نهايت گرسنگى را داشت، خبر دادند كه اوسيراب است و الان آب خورده است، در حالى كه در نهايت تشنگى بود ونمى‏دانست، تشنگى از قبل داشته، اين نصف سبب، او هم يك روز به او تشنگى داده،اين هم نصف ديگر و به اين وسيله فوت كرد، در حالى كه اين شخص نمى‏دانست.
    سؤال و پاسخ استاد: اگر جاهل مقصر باشد آن بحث ديگرى است، خبر به اودادند، علم پيدا كرد، ديد كه آنجا آب مى‏نوشد، نمى‏دانست كه صورتش را مى‏شويد،يقين پيدا كرد، جاهل، جاهل قاصرى بود، در اينجا باز هم مى‏شود شبه عمد، چرا؟چون نه قصد سبب كرده و نه قصد مسبب كرده.
    فتواى شيخ طوسى
    در اينجا يك فتوايى ظاهرا از شيخ طوسى است در مبسوط - مسأله‏اى است كه فتح‏باب مى‏شود براى بسيارى از قضات و دادگاهها و مسأله‏اى است كه مبدأش اينجاست‏كه فروعات زيادى دارد، يك فتوايى است كه شيخ طوسى ظاهرا در مبسوط نقل كرده‏و صاحب جواهر هم چند خط كوتاهى در اين باره دارد - و آن اين است كه «لو مات‏بسبب جوع السابق باضافة الجوع اللاحق» 50 درصد او گرسنه بود، 50 درصد هم اوگرسنه‏اش نگهداشت، «مات بهما» فتوا دادند كه نصف ديه را بدهد، چرا؟ چون سبب‏مرگ جوعان شد، «الجوع السابق و الجوع اللاحق»، در اينجا تقسيم مى‏كنيم ومى‏گوييم نصف اين و نصف آن بايد ديه را بدهد. بعد هم تشبيه كنيم، بگوييم: اين‏شبيه اين است كه كسى بيايد يك خنجر به او بزند، نفر بعد هم بيايد خنجر دوم رابزند، به سبب اين دو بميرد، آيا اينجا ديه نصف نمى‏شود اگر قتل خطا باشد؟ يا عمدى‏است كه تبديل كرديم به رضايت طرفين به ديه، تشريك شده، شركت شده، مواردشركت در جنايت، خيلى فروع دارد، اينها را چه كنيم؟
    شبيهش را باز در سؤالات و استفتائات نوشته بودند، شخصى را مثلا بردندبيمارستان و بيمارستان در باره‏اش كوتاهى كرد، از آنجا آوردند به بيمارستان ديگر،بيمارستان ديگر هم كوتاهى كرد، «و مات بسببهما»، ديه را چه كسى بايد بدهد؟ اگرقتل شبه عمد باشد، بيمارستان سابق يا لاحق، آيا تقسيم شود يا بايد اهل خبره نسبت‏سنجى كنند؟
    حالا هم مى‏گوييم: «مات بجوع سابق و مات بجوع لاحق»، بنا بر اين، تقسيم‏مى‏شود.
    كلام صاحب جواهر
    صاحب جواهر نكته‏اى در اينجا دارد كه مى‏فرمايد اين درست نيست، راهش اين‏است كه قتل شبه عمد است، اگر مقصر نباشد تمام ديه را بايد بدهد، براى اينكه الان‏قتل را به اين آقا نسبت مى‏دهند، انسان حالات مختلف دارد، يك انسان تشنه است ويك انسان گرسنه است، عينا مثل مريضى را بياندازد به زندان، مرضش يك عامل است‏و عطش هم يك عامل، پس تقسيم كنيم، اين تقسيم درست نيست، «للانسان حالات‏مختلفة»، اين را قياس نكنيد به اينكه دو ضربه خنجر دو نفر در آنِ واحد يا در دو آنِ‏مختلف به كسى زدند «و مات بسببهما»، اين مثل آن نيست، در انسان حالات مختلف‏هست.
    بنا بر اين، اگر بچه را هم منع از آب و غذا كردند، بگوييم: نصف ديه، نصفش به‏خاطر بچگى‏اش است، و نصف هم به واسطه اين ظالم، يا پيرمرد و پيرزن ناتوان رازندان كردند «و مات» بسبب پيرى به اضافه تشنگى و گرسنگى، بگوييم: نصفش مال‏پيرى است و نصفش مال اين است، پس ديه تنصيف شود، كسى اين فتوا را مى‏دهد؟«للانسان حالات مختلفة»، اينها را نمى‏شود گفت عامل مرگ، عامل مرگ ظالمى بوده‏است كه آگاهانه اگر بوده عمد است و اگر ناآگاهانه بوده، شبه عمد است، اين شخص‏را از آب و غذا منع كرده است، حالا كه از آب و غذا منع كرده، عامل اصلى اين شمرده‏مى‏شود و آنها زمينه‏هاست، نه اينكه آنها هم علت باشند مثل دو خنجر.
    نظر استاد در مورد مباشرت با قتل
    پس تنصيف ديه مناسبتى ندارد و حق با صاحب جواهر است نه فتوايى كه درمبسوط نقل شده است، اگر جواهر را مى‏خواهيد ببينيد جلد 42 صفحه 24، ايشان درباب قصاص متعرض اين مسئله شده است.
    سؤال و پاسخ استاد: جاهل مقصر اگر باشد، حكم عامد دارد، آنجا قتل عمدمى‏شود.
    و اما مسأله پنجم كه بحث امروز است و شبه عمد است، عبارت امام (قدس سره‏الشريف) را در مسأله پنجم تحرير الوسيله مى‏خوانم.
    «شبيه العمد، ما يكون قاصداً للفعل الذى لا يقتل به غالباً» بارها اين را داشتيم وتكرارى است اين تكه‏ها تا برسيم به آنجايى كه تكرارى نيست، «غير قاصد للقتل» نه‏قصد مسبب و نه قصد سبب كه تا به حال كرارا داشتيم، «كما» چهار مثال مى‏زنند كه‏يك مقدار روى اين مثالها بايد بحث و بررسى كنيم، «كما ضربه» عبارت‏تحريرالوسيله «كما ضربه» است، ولى در اينجا تعبير عربى «كما لو ضربه» مى‏باشد، ومعمولا «كما» سر «ضربه» در نمى‏آيد، «كما اذا ضربه تأديباً بسوط و نحوه» به نيت‏تأديب با يك تازيانه زد، يكبار «فاتفق القتل» فعل او اوست، يك تازيانه زده است، امانه سبب قتال است و نه قصد قتل داشته است. نيت چه بوده است؟ نيت خير بوده‏است، يادتان نرود، مثال اول مصداق نيت خير و صلاح است، «و منه علاج الطبيب، اذااتفق منه القتل» طبيب مى‏خواست خوب كند اين را و نمى‏خواست كه بكشد، سبب‏قتال هم كه نبود، بلكه معالجه بود، لابد حساسيتى داشت روى اين داروى خاص،بعضى وقتها مى‏گويند: هر هزار نفر هر ده هزار نفر، هر 20 هزار نفر روى فلان داروحساسيت دارند، اينكه سبب قتّال نمى‏شود، «مع مباشرته العلاج»، اين اشاره به‏نكته‏اى است كه ان شاء الله در بحث طبيب مى‏رسم. ولى بگذاريد من اين نكته را فقطتقسيماتش را بگويم.
    معالجه طبيب سه رقم است: يك وقت مثل جراح است و مى‏خواباند و جراّحى‏مى‏كند. يك وقت آمپول بر مى‏دارد و مى‏زند كه مباشرت معالجه دارد، خودش معالجه‏مى‏كند، اين جراحى مثل آمپول زدن، مثل قرص را در گلويش گذاشتن، سرم وصل‏كردن همه كارها را خودش مى‏كند، اين يك رقم است. يك رقم هم امر مى‏كند و نسخه‏مى‏نويسد، برو اين دوا، اين دوا، اين دوا، 6 ساعت، 8 ساعت، يك روز در ميان، دوروز در ميان، يك روز 3 تا كپسول يك روز 4 تا كپسول، دستور مى‏دهد، امر ومباشرت نيست.
    صورت سوم توصيف است، نه امر است نه مباشرت، يك كسى كه بيمارى داشته‏باشد اگر اين قرص را بخورد، يك ماه خوب مى‏شود، دستور نيست، توصيف است،اين دوا براى اين بيمارى خوب است، اينها با هم تفاوت مى‏كند. فعلا آن شق اول راايشان بحث كرده، نه مباشرت را كه فعلى از اين شخص سر زده باشد.
    فعلى هذا اگر طبيب، مباشر علاج شود بدون قصد قتل، سبب هم سبب قتال مسلم‏نبوده و اين شخص بميرد، اين مصداق واضح شبه عمد است، مع المباشرة با اين قيد،حالا آن دو شق ديگر را برسيم كه رويش بحث داريم، مثال دوم هم قصدش خير بود.
    «و منه الختان» ختّان ختنه كرده است، «اذا تجاوز الحدّ» كارد است و تجاوز از حدكرد و باعث قتل اين صبى شد، يك وقت ناشى است كه اين قتل عمد ممكن است‏حساب شود، يك وقتى ناشى نيست، اما سهل انگارى مى‏كند، كارد جراحى بايدخيلى كند باشد، نه مثل كاردهايى كه قصابها دارند، هيچ جراحى با كارد قصابى كه‏نمى‏آيد جراحى كند، ذره ذره بشكافند بروند جلو، او برداشت كارد آشپزخانه را ختنه‏كرد و زد و كشت بچه را. سهل انگارى كرد در كار خودش.
    اگر بدون سهل انگارى دست بشر است خوب تكان مى‏خورد، يك وقت بيشتر ويك وقت كمتر، معصوم كه نيست، خطا كرد، نه قصد سبب داشت و نه قصد مسبب،همين اندازه فعل از او صادر شده است، اين هم مصداق شبه عمدش. پس در اينجإے؛ططظظقصد خير است، نه سبب و نه مسبب مقصود نبوده، اين شبه عمد است.
    و اما مثال چهارم: «و منه الضرب عدواناً» كسى عدوانا زد يك سيلى زد به ديگرى،«بما لايقتل به غالباً» يك سيلى يواش يا متوسط چيزى نيست كه غالبا بكشد، «بمالايقتل به غالباً من دون قصد القتل» قصد قتل هم نداشت، نه قصد سبب قتال داشته، نه‏قصد قتل داشت، اين هم شبه عمد است، فرق اين با آنها چيست؟ از نظر شبه عمدبودن يكى است، اين گناه كرده است و آنها گناه نكرده‏اند، اما ديه بين هر چهار مثال‏مساوى است، تفاوتى نمى‏كند.
    من يك مقدار در اين باقى مانده وقت كلمات علما را نقل كنم، ادله را مى‏گذاريم‏براى فردا ان شاء الله، در اينجا ما كلمات علما را قبلا نقل كرديم، من آدرس قبلى رامى‏دهم كه مراجعه كنيد.
    اقوال علماء
    كلامى نقل كرديم سابقا از مسالك در تعريف قتل شبه عمد كه از مشهور هم نقل‏شده است، جلد دوم مسالك، من عرض كرده بودم، صفحه 56 كه 456 درست است،فرمود: قتل شبه عمد آن است كه نه قصد سبب و نه مسبب داشته باشد «و هذا هوالمشهور خلافاً للشيخ» در مبسوط كه اينها را جزو عمد دانسته است، اين يك كلام‏بود كه سابقا نقل كرديم.
    كلامى ديگرى هم از محقق اردبيلى در مجمع الفايده نقل كرديم، از جلد سيزدهم‏مجمع الفايده اردبيلى صفحه 373 عبارتى نقل كرديم كه اشهر و مشهور اين است كه‏شبه عمد را همينطور تفسير مى‏كنند كه در تحرير الوسيله آمده بود و ديگران هم‏گفته‏اند، «خلافاً للمبسوط» كه اينها را جزو قتل عمد دانسته.
    كلامى هم از عامه نقل شده است، از كلمات عامه هم استفاده مى‏شود كه آنها هم‏غالبا مثل ما شبيه العمد دارند، همين كلمه شبيه العمد را تفسير مى‏كنند، در اينجا ازكتاب تازه‏اى برايتان نقل مى‏كنم، كتابى است به نام «المجموع» بيش از 20 جلد است،«فى شرح المهذب للشيرازى فى فقه الشافعى»، نويسنده‏اش معروف به نووى است‏نه نبوى، «نووى منسوب الى نوا بليدة قريب الشام»، شهركى نزديك دمشق، آنجا كه‏بوديم مى‏گفتند نوا، اين عالم شافعى از آنجا برخاسته است، به عنوان نووى مشهوراست، ظاهرا از علماى قرن هفتم هجرى بوده باشد، اين در مجمع الفائده‏اش كلامى ازشافعى نقل مى‏كند و كلامى هم نقل مى‏كند از ابو حنيفه.
    كلامى از شافعى نقل مى‏كند، البته آدرسش را هم عرض كنم، جلد هفتم«المجموع» صفحه 61، اتفاقا كتاب الارث اين بحث را كرده است، چرا كتاب الارث؟براى اينكه كتاب الارث يكى از موانع ارث قتل عمد است، ناچاريم در اينجا قتل عمدو شبه عمد را معنا كنيم. شبه عمد مانع از ارث نيست، بلكه قتل عمد مانع است. به‏مناسبت اينكه يكى از موانعى ارث اين است، عبارت نووى را نقل مى‏كنم در آنجاايشان مى‏گويد: «و شبه العمد ان يتعمّد ضربه بما لايقع القتل به غالباً كالعصا الصغيرة»مثل عصاى صغير، «و نحوها، فالفرق بينه و بين العمد» بينه يعنى بين شبيه عمد «فى‏الآلة التى يقع بها الضرب» آن آلت قتّاله است و آن آلت قتاله نيست. بعد نقل مى‏كند ازابوحنيفه، مى‏گويد: ابوحنيفه و دو شاگردش در اين مسأله دو رأى مختلف دارند.
    اختلاف بين شيبانى و محمد شاگردان ابوحنيفه
    ابوحنيفه يكى از فقهاى اربعه است، دو شاگرد دارد يكى به نام محمد است وديگرى به نام شيبانى است، تعبير به «صاحباه» مى‏كند، دو دوستش، دو رفيقش، دوشاگردش، «احدهما محمد»، دومى شيبانى كه هر دو از فقهاى اهل سنت هستند،مى‏گويد: اينها در يك جا در شبيه العمد فتوايشان با هم فرق مى‏كنند، اگر به آلت‏قتّاله‏اى كه مؤدى قتل است، بيايد دست بزند، اين قتل عمد است، اما اگر آلتى است «لم‏يؤد للقتل»، مثل آجر، آجر براى آدم كشى نيست، اگر با آجر بزند، با آهن پاره بزند وبميرد، ابوحنيفه مى‏گويد: قتل عمد نيست، ما مى‏گوييم: قتل عمد است چون سبب‏قتال است ولو اينكه آلت قتل نيست، خوب دقت كنيد، چيزهايى داريم كه آلت قتل‏است مثل شمشير، چيزهايى داريم كه قتّال است امّا آلت قتل نيست مثل يك پاره آجركه به مغز او زده است، در خصوص دومى بين ابوحنيفه و محمد و شيبانى اختلاف‏است، ابو حنيفه اين را جزو قتل عمد نمى‏داند و مى‏گويد ديه دارد، ما مى‏گوييم قتل‏عمد است، اما دو شاگرد ابوحنيفه محمد و شيبانى مثل ما مى‏گويند، يعنى مى‏گويند:آن هم كه با آجر زده است، قتل عمد بوده است، ولو آلت تيز نيست، ابوحنيفه‏مى‏گويد: حتما بايد تيز باشد، اگر آجر تيزى باشد كه براى كشتن به كار مى‏رود، اما آجرمعمولى كه «لم يؤد للقتل».
    بنا بر اين، قتل شبيه عمد است و بايد ديه بگيرند.
    نتيجه اين شد شافعى با ما موافق است، محمد و شيبانى با ما موافق است، اگر آلت‏قتاله باشد ولو آلت مؤدى نباشد، ما اينها را عمد مى‏دانيم، شبه عمد آنجايى است كه‏هيچ كدام از اين دو نباشد. ادله مسأله براى فردا و صلى الله على محمد و آله الطاهرين.
    پايان
    پرسش
    1 - صورى كه در مسئله منع از طعام و شراب وجود دارد را كاملا توضيح دهيد.
    2 - فتواى مرحوم شيخ طوسى در اين باره را شرح دهيد.
    3 - اگر باعث قتل دو نفر بودند، ديه چگونه پرداخت مى‏شود؟
    4 - اختلاف بين شيبانى و محمد در چيست؟ و كداميك مطابق مذهب ماست؟