جمعه 14 ارديبهشت 1403 - 22 شوال 1445 - 3 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب قضا (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جلسه 5
متن
جلسه پنجم
درسخارج فقه
بحث قضاحضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى «مد ظله العالى»
تاريخ 19 / 6 / 76
جايگاه قاضى از ديد روايات
بعد از آن قسمتى كه عرض كرديم، عبارت تحرير الوسيله اين است، كه حضرت امام(ره) مىفرمايند:
«و منصب القضاء من المناصب الجليلة الثابتة من قِبَل الله تعالى للنّبى صلى الله عليه و آله و من قِبَله للأئمة المعصومين عليهم السلام، و من قبلهم للفقيه الجامع للشرائط الآتية، و لا يخفى انّ خطره عظيم، و قد ورد «انّ القاضى على شفير جهنم»، و عن امير المؤمنين (عليه السلام) أنه قال: «يا شريح! قد جلست مجلساً لا يجلسه الاّ نبىٌ او وصى نبىّ او شقى»، و عن أبى عبد الله(عليه السلام): «اتقوا الحكومة، فانّ الحكومة انما هى للامام العالم بالقضاء العادل فى المسلمين لنبى او وصىّ نبى»، و فى رواية «من حكم فى درهمين بغير ما أنزل الله عزّوجلّ فقد كفر»، و فى أخرى «لسان القاضى بين جمرتين من نار حتى يقضى بين الناس، فاما فى الجنة و اما فى النار»، و عن أبى عبدالله عليه السلام قال: «القضاة اربعة: ثلاثة فى النار و واحدٌ فى الجنة، رجلٌ قضى بجور و هو يعلم فهو فى النار، و رجل قضى بجور و هو لايعلم فهو فى النار، و رجل قضى بالحق و هو لايعلم فهو فى النار، و رجلٌ قضى بالحق و هو يعلم فهو فى الجنة.»
ولو كان (اين جزء روايت نيست، عبارت تحرير است.)
«ولو كان موقوفاً على الفتوى يلحقه خطر الفتوى ايضاً، ففى الصحيح قال أبو جعفر عليه السلام: «من أفتى الناس بغير علم و لاهدىً من الله لعنته ملائكة الرحمة و ملائكة العذاب و لحقه وزر من عمل بفتياه.»
ايشان مىفرمايند: قضا يك منصبى از مناصب جليله است، و ريشهاش هم به خداوند تبارك و تعالى برمىگردد. يعنى اين موضوع قضا، اصالتاً و بالذات مربوط به خداوند است كه همه چيزها مربوط به او است، ليكن خداوند اين منصب را به رسول خدا(صلى الله عليه و آله) عنايت و افاده كرد، به طورى كه - در بحث لا ضرر اين معنا مطرح شده است - رسول خدا مخصوصاً در زمانى كه در مدينه منوره بودند داراى عناوين و مناصبى بودند، يكى عبارت از منصب قضاست كه بر حسب آيات متعددى اين معنا براى رسول خدا ثابت بود، كما اينكه
يكى از شئون ايشان در مدينه منوّره غير از مسأله رسالت، مسأله تشكيل حكومت بود، كه ريشه حكومت ما هم از نظر دليل و منبع به همين معنا برمىگردد. رسول خدا به عنوان حاكم اول در اسلام مطرح بود، اين كارهايى را كه انجام مىدادند از جنگها و زد و بندها و امثال ذلك، مربوط به شئون حكومت است، حالا اين محل بحث است.
قاعده «لا ضرر» و اقوال در آن
در قاعده لا ضرر نظرات و اقوال مختلفى وجود دارد، بعضىها مثل مرحوم شريعت اصفهانى(ره) عقيدهاش اين بود كه اصلاً «لا ضرر» حكم ثانوى نيست «لا ضرر و لا ضرار فى الاسلام» مثل «فلا رفث و لا فسوق و لا جدال فى الحج»(1) يك حكم تكليفى است، دلالت بر نهى تكليفى تحريمى لا ضرر و لا ضرار دارد، و اين حرفهايى كه ما خواندهايم و در ذهنمان است، نظريه مرحوم شيخ انصارى(ره) و نظريه مرحوم آخوند(ره) و اينكه روى هم رفته معتقد هستيم كه «لا ضرر» يك حكم ثانوى است و روى عنوان ثانوى رفته است، ايشان مىفرمودند: نه، اين حرفها نيست، «لا ضرر و لا ضرار فى الاسلام» يك نهى تكليفىِ تحريمى است، و به اين آيه شريفه «لا رفث و لا فسوق و لا جدال فى الحج» تشبيه كردند.
ما تحقيق در اين باره را نمىخواهيم عرض كنيم، فقط مىخواهيم اشارهاى به اختلاف بكنيم. مرحوم شيخ و مرحوم آخوند معتقد بودند (باز اينها هم اختلاف دارند) كه لا ضرر به عنوان يك حكم ثانوى در مقابل ادله اوليه نسبت به تمامى موارد است، اگر در وضو مثلاً ديديد كه آب خيلى سرد است و برايتان ضرر دارد، از راه همين «لا ضرر و لا ضرار فى الاسلام» وجوبش را نفى بكنيد و بگوييد: وضو گرفتن براى شما لازم نيست. امام(ره) بزرگوار يك نظريه خاصى دارد و اصلاً مىفرمايد: «لا ضرر و لا ضرار فى الاسلام» با آن شواهدى كه ايشان اقامه مىكنند اين حكمِ حكومتى است، نه اينكه حكم شرعى باشد، حالا يا اولاً يا ثانيا، اين حكمِ حكومتى رسول خدا(صلى الله عليه و آله) است، همانطورى كه دستور مىفرمودند فلان روز برويد جنگ، در كجا بايد جنگ را شروع بكنيد، با چه كيفيت بايد شروع بكنيد، يكى از احكامِ حكومتى رسول خدا(صلى الله عليه و آله) هم اين «لا ضرر و لا ضرار» است، و لذا روى نظر ايشان اصلاً در مسائل شرعيه و احكام شرعيه نه به
عنوان حكم اولى و نه به عنوان حكم ثانويه شرعى ما نبايد از آن استفاده بكنيم.
تحقيق اين مطلب در جاى خودش، ليكن در «لا ضرر» نظرات مختلف است، و ايشان معتقد بودند كه يك حكم حكومتى رسول خدا است، آن هم بيشتر به لحاظ مورد كه داستان آن هم در كفايه و به نظرم در رسائل مرحوم شيخ هم هست، كه يكى از انصار خانهاى خريده بود، اين خانه در ابتدا يك مزرعه و يا باغى بود، در اين باغ كسى به نام سمرة بن جندب يك درخت خرمايى داشت، اين شخص گاهى به اين درخت خرما سركشى مىكرد، هيچ خبر هم نمىكرد با اينكه زن در اين خانه وجود داشت، به او مىگفتند: اجازه بگير، وقتى كه مىخواهى بيايى خبر بكن، اين شخص روى فكر جاهليت معتقد بود كه اين نخل مالِ من است، چرا اجازه بگيرم؟ همينطور بدون اجازه و بدون اعلام وارد خانه مىشد و سراغ نخل خودش مىرفت. جريان را به رسول خدا اطلاع دادند، رسول خدا سمرة بن جندب را خواست و هر پيشنهادى به او كرد نپذيرفت، گفت: به قيمت گزافى اين نخل را به من بفروش! گفت: نمىفروشم، گفت: اين نخل را بده يك نخله بهترى در بهشت به شما داده مىشود، گفت: نمىخواهم. هر پيشنهادى كه رسول خدا كردند براى خاطر اينكه اين غائله را بخوابانند و اين مرد را از اين كار بازدارند، قبول نكرد، آخر رسول خدا(صلى الله عليه و آله) فرمود: برويد و اين درخت نخل را قطع و قلع كنيد و بيندازيد پيش او «فانّه لا ضرر و لا ضرار فى الاسلام». عرض كردم كه ما تحقيق در اين باب نداريم، لكن نظر ايشان اين بود كه «لا ضرر» يكى از احكام حكومتى رسول خدا در مدينه منوره است.
منصب قضاوت براى رسول خدا(صلى الله عليه و آله)
لذا يكى از شئون رسول خدا هم مسأله حاكميت بود كه در مدينه منوّره به عنوان اولين حاكم اسلام، خود رسول خدا احكام حاكم را انجام دادند. مسأله رسالتشان هم كه محرز و مفروض است، منصب بعد هم منصب قضاوت بود، حالا اين قضاوت از چه راهى بر رسول خدا (صلى الله عليه و آله) ثابت شده است، آياتى از قرآن دلالت بر اين دارد كه مىگويد: «فان تنازعتم فى شىء فردّوه الى الله و الرسول»(2) كه اين «ان تنازعتم» منحصر به موارد قضا نيست، ليكن موارد قضا هم يكى از
مصاديقش است، و الاّ در مسائل ديگر هم همينطور است. يا مثلاً در يك آيه ديگرى «و ما كان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قضى الله و رسوله امراً ان يكون لهم الخيرة»(3) يا در آيه ديگر «انّا انزلنا اليك الكتاب بالحق لتحكم بين الناس بما اراك الله»(4). يا در آن آيه «فلا و ربك لايؤمنون حتى يحكّموك فيما شجر بينهم ثم لايجدوا فى انفسهم حرجاً مما قضيت و يسلّموا تسليما»(5) كه از روى هم رفته اين مسائل استفاده مىشود كه مسأله منصب قضا براى رسول خدا يك مسأله مسلّمى بود و يكى از مناصب ثلاثه رسول خدا شناخته مىشود. و اين معنا از رسول خدا به ائمه معصومين داده شد، نه تنها خودشان قضاوت كنند، قضاوت منصبشان بود حتى تعيين قاضى، به نحو عموم كه در شرايط ما كه شرايط زمان غيبت است، مىبينيم بعضى از ائمه(عليهم السلام) فقيه جامع شرايط را با آن شرايطى كه بعداً ذكر مىكنيم، قاضى قرار دادهاند.
منصب قضاوت در زمان غيبت
خود امام مىفرمايند: «فانّى قد جعلته عليكم قاضياً»، وقتى امام به كسى منصب قاضى مىدهد شخصاً يا عموماً، ديگر ترديدى نمىماند كه حق نصب با امام است. يا در مشهوره أبى خديجه كه به آن اشاره مىكنيم دارد: «فانى قد جعلته عليكم حاكماً» آن روز هم عرض كردم كه هم تعبير به قاضياً شده و هم تعبير به حاكماً شده است، و از كلمه «جعل» هم بيشتر همان مسأله ولايت بر حكم در تعريف قضا استفاده مىشود، مثل اينكه خداوند مىفرمايد: پدر ولىّ صغير است، جد پدرى ولىّ صغير است، از اين جعل هم استفاده ولايت مىشود. از اين جهت از «انى قد جعلته عليكم حاكماً» يا «قد جعلته عليكم قاضياً» اين معنا استفاده مىشود كه مسأله قضا و مسأله حكم به معناى قضا، ولايت و شأنيت و منصبى است كه امام آنرا ذكر مىكند. منصبى است از مناصب، نه اينكه فعليت حكم در باب قضا به عنوان معناى قضاى اصطلاحى مطرح باشد. امام(ره) در تحرير الوسيله در كمتر موردى روايات زيادى ذكر مىكند، ولى در اينجا روايات زيادى را نقل كردهاند كه صاحب وسايل اين روايات را قبل از كتاب حدود در كتاب قضا نقل كرده، و در جواهر جلد چهلم است. صاحب وسايل هم در همان آخرهاى وسايل، كه در وسايل بيست جلدى ظاهراً در جلد هيجدهم
است، در اين وسايلِ آل البيتى كه من همراه آوردهام، در جلد بيست و هفتم است، مسأله قضا را مطرح مىكند و روايات زيادى هم مطرح مىكند، مفاد رواياتش هم مختلف است.
از روايات استفاده مىشود مسأله اينكه بايد ببينيم كه چه كسى از طرف چه كسى منصوب است، يك وقت كسى از طرف سلاطين جور آن زمان يا اين زمان در غير كشور ايران منصوب است، روايات اين معنا را نهى مىكند. يك دسته روايات هم روى حق و غير حق تكيه مىكند كه اين حكمى كه حاكم مىكند آيا حكم به حق است يا حكم به غير حق است؟
انواع قاضى از نظر روايات
يك قسمت روايات هم، مثل اين روايت چهار قاضى كه در كتاب رسائل هم مرحوم شيخ در اول بحث تعبّد به ظن آورده است، كه چهار نوع قاضى تصوير مىكند، سهتايشان در آتش هستند و يك نوع در جنت است، و آن قاضىاى هست كه هم قضاوت به علم بكند و هم خودش بداند كه دارد قضاوت به علم مىكند، و قضاوت به علم براى او روشن باشد. اينطور روايات نظر دارد به اينكه قاضى اگر عالِم نباشد حق تصدّى قضاوت ندارد. لذا لسان اين روايات لسان واحد نيست، مثلاً در آن رواياتى كه مسأله حق و باطل را مطرح مىكند تعبير عجيبى دارد كه خودتان رواياتش را در ابواب مختلف همين كتاب القضا كه من اشاره مىكنم، مطالعه بفرماييد. در اين روايات مىگويد: اگر كسى در مقدار دوتا درهم - تازه ده درهم يك دينار مىشود - قضاوتش قضاوت صحيحى نباشد، در حدّ كفر به خدا است، تعبير به كفر كرده است، كه البته اين تعبير، تعبير مجازى است، نه اينكه تعبير صحيح حقيقى و واقعى باشد، يعنى مرتبه طغيانش و مرتبه عصيانش خيلى بالا مىرود، نه اينكه واقعاً در حدّ كفر به خدا باشد. حالا اگر يك قاضى خداى ناكرده عمداً و عالماً آمد يك دو تا درهم را زير و رو كرد «واقعاً يصير كافراً»؟ البته چنين چيزى كه نيست.
در خيلى از عبادات، مثل باب حج كه در قرآن دارد «للّه على الناس حجّ البيت من استطاع اليه سبيلا و من كفر فانّ الله غنىٌ عن العالمين»(6) ما در همان جلد اول كتاب الحج، احتمالاتى كه در باب «و من كفر» است اينها را ذكر كرديم. ولى حكم اگر بخواهد حقيقى باشد يعنى كسى
كه منكر حج است، كسى كه اصلاً عقيدهاش اين است كه حج در اسلام نيست، اما اگر كسى منكر حج نيست و ليكن عملاً تنبلى مىكند، يا اينكه از مال خودش نمىتواند صرفنظر بكند و نمىرود حج را انجام بدهد، مسامحه دارد، ولو اينكه در بعضى از روايات ما هم هست كه به او مىگويند: «مت يهودياً او نصرانيا»، لكن همان هم به معناى واقعى نمىتواند باشد، اين يك مسلمان و مسلمانزاده است، لكن در مسأله حج مسامحه و مساهله كرده است، يا اينكه تنبلى كرده كه برود، يا اينكه گذشتش از مال مثلاً خيلى كم بوده است. لذا تعبير به كفر در بعضى از اين روايت واقعى نيست.
كما اينكه اين عبارتى كه امام(ره) هم ذكر فرمودهاند كه در روايتى دارد كه امير المؤمنين به شريح قاضى (عليه اللعنة) فرمودند كه «يا شريح! جلست مجلساً لايجلسه الاّ نبى او وصىّ نبى» اين وصى را ما بايد به معناى وصايت عامهاى كه شامل فقيه جامع الشرايط هم بشود بگيريم، و الا اگر مقصود از وصى آن اوصياى حقيقى نبى باشد و رسول گرامى اسلام، معنايش اين است كه فقيه جامع الشرايط هم حق قضاوت ندارد، فضلاً از آنهايى كه به مرحله اجتهاد واستنباط نرسيدهاند و فقيه جامع الشرايط نيستند.
ضمناً اين نكته را هم توجه داشته باشيد كه بعضى از روايات در همين جلد وسايل، مثل همين مقبوله عمر بن حنظله هست كه روايت مفصلى است، لكن صاحب وسايل آنرا تقطيع كرده است، آن هم تقطيع نه به دو مرتبه، بلكه يك قسمتش را يكجا گفته است، يك قسمت زيادش را جاى ديگر ذكر كرده است، يك قسمت ديگرش را شايد هم اصلاً ذكر نكرده باشد. و اين تقطيع، اختصاص به اين روايت هم ندارد، در خيلى روايات، صاحب وسايل اين كار را كرده است و عمده اينكه مرحوم بروجردى (اعلى الله مقامه الشريف) اين كتاب جامع الاحاديث الشيعه را به وجود آوردند و بحمد الله بعداً طبعش ادامه پيدا كرد، نظر مهمشان يكى به همين مسأله بود، كه اين روايات وقتى تقطيع مىشود آدم نمىفهمد كه صدر و ذيلش چيست؟
پس همه روايت را در يك محل مناسبى نقل بكنند و در ابواب ديگر هم اشارهاى به آن باب بكنند كه روايت به صورت كامل و به صورت مجموعه در يكجا ذكر شده باشد. يكىاش همين مقبوله ابن حنظله است، نه در كتاب رسائل مرحوم شيخ در باب تعادل و تراجيح همهاش ذكر شده است و نه صاحب وسايل در يك باب، در يك جايى يك قسمتش را ذكر كرده، در باب همين قضا، در مسأله جمع بين روايتين
متعارضتين يك قسمت زيادش را نقل كرده است، بعضى قسمتهايش هم در هيچ يك از اين دو جا ذكر نكرده است، در يك جاى سومى كه الآن پيدا نكرديم، آن جاى سوم را. حالا من به ابوابش هم اشاره مىكنم، در همان جلد بيست و هفتم است. در ابواب صفات قاضى، در باب قضا سه باب دارد، يكى ابواب صفات القاضى، باب يك حديث پنج و حديث يك، باب سه حديث دو و سه، باب پنج حديث دو و پنج و شش، در ابواب كيفيت حكم، غير ابواب صفات القاضى، باب دوازده حديث دو و سه، باب چهار حديث شش و يك، در ابواب صفات القاضى. اينها مواردى است كه نوعاً اين رواياتى كه امام ذكر كردهاند در آن موارد مطالعه كنيد.
در ذيل كلام امام(ره) يك مطلبى هست كه اين را هم عرض كنيم و تمام كنيم. ضمن اينكه امام(ره) مىفرمايد: قضاوت يك خطر عظيمى دارد، مىفرمايند: مسأله فتوا اگر به اين قضاوت ضميمه بشود و شخص غير اهل باشد، دوتا چوب و كتك دارد، يكى به عنوان فتوا و يكى هم به عنوان قضا، و يك روايت صحيحهاى را هم در اين باب ذكر مىكنند كه «من أفتى الناس بغير علم و لا هدى من الله لعنته ملائكه الرحمة و ملائكة العذاب و لحقه وزر من عمل بفتياه»، يعنى وزر مقلدين را هم بايد به دوش بگيرد، علاوه بر اينكه خودش فتواى به غير علم داده است و رساله به غير علم منتشر كرده است لذا مشكلات از نظر معنا و خداوند در اين روابط زياد است، مخصوصاً با توجه به اين روايات و امثالش كه امام(ره)، اشارهاى كردهاند و يك روايتى هم، من خود روايتش را پيدا نكردم، مرحوم سيد در ملحقات عروه در كتاب القضا ذكر مىكند.
روايت اين است كه مىگويد: «من جعل قاضياً ذبح بغير سكين» هر كسى را كه قاضى قرار دادند بدانيد كه بدون كارد او را ذبح كردهاند، يعنى اينقدر مسأله قضا مشكلات دارد، و مخصوصاً مسأله مرجعيت هم كه ضميمه بشود كه مرحوم بروجردى(ره) يك تعبيرى مىكردند كه من اگر به كسى بخواهم نفرين بكنم بالاترين نفرينها اين است كه مىگويم: خدا او را مرجعش بكنند، اين بالاتر است، حالا نگوييد كه لابدّ به ما نفرين كرده كه ما اينطور شدهايم، ايشان به طور كلى يك چنين حرفى مىفرمودند. حالا اين استفاده را هم بكنيم، در مسؤوليتها مطلب را واگذار به خدا بكنيد، يعنى خود انسان هم نمىداند، صلاح و فساد خود انسان هم براى خود انسان روشن نيست، بايد انسان هميشه از خدا بخواهد آنچه كه صلاح دنيا و آخرتش است، خدا پيش بياورد، و آنچه كه فساد دنيايى و يا آخرت است خدا او را از آن كنار بزند. لذا
همه امور را واگذار به خدا بكنيد، خدا ان شاء الله به همه ما كمك خواهد كرد.
پرسش
1 - جايگاه و منصب قاصى از ديد روايات چگونه مىباشد؟ توضيح دهيد.
2 - حكم در «لا ضرر و لا ضرار فى الاسلام» از نظر امام راحل(ره) چه نوع حكمى است؟
3 - منصب قضاوت در زمان غيبت متعلق به چه كسانى است؟ با دليل توضيح دهيد.
4- روايتى كه قاضى را بر چهار نوع تقسيم كرده است، را توضيح دهيد.
1) - بقره / 197.
2) - نساء / 59.
3) - احزاب / 36.
4) - نساء / 105.
5) - نساء / 65.
6) - آل عمران / 97.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...