• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • جلسه نوزدهم‏
    درس خارج فقه‏
    بحث قضا
    حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى «مد ظله العالى»
    تاريخ 19 / 7 / 76
    شرايط لازم در قاضى‏
    راههاى اثبات صفات و شرايط لازم در قاضى‏
    حضرت امام(ره) در تحرير الوسيله اينطور مى‏فرمايند:
    مسأله 2 - «تثبت الصفات المعتبرة فى القاضى بالوجدان و الشياع المفيد للعلم أو الاطمينان و البيّنة العادلة. و الشاهد على الاجتهاد أو الاعملية لابد و ان يكون من اهل الخبرة.»
    بعد ايشان در مى‏فرمايند:
    مسأله 3 - «لابد من ثبوت شرائط القضاء فى القاضى عند كل من المترافعين و لايكفى الثبوت عند احدهما.»
    ايشان در اين دو مسأله راههاى ثبوت صفات قاضى را بيان مى‏كنند: در درجه اول، ثبوت عند المترافعين، عند المدعى و المنكر است. چون اين دو بايد نسبت به مقام و خصوصيات قاضى معترف باشند، و اگر يكى از مترافعين مناقشه‏اى در صفات او داشته باشد، مى‏تواند اين تنازع و تخاصم را به قاضى ديگرى ارجاع كند. نظر شارع هم همين است كه نبايد مترافعين در قاضى شبهه واقعى، و يا حداقل اظهار شبهه كنند. هر دو بايد به مقام قاضى معترف باشند.
    راه ثبوت يكى عبارت از وجدان و علم است كه مترافعان خودشان بدانند كه اين قاضى متصف به شرائط معتبره هست. راه ديگر بينه عادله است، اگر بينه عادل شهادت به وجود شرائط در قاضى بدهد، موجب ثبوت شرائط است و لو اينكه خود مترافعين بالوجدان اين مسأله را درك نكنند. منتها در بعضى از خصوصيات علاوه بر عدالت بيّنه چيز ديگرى معتبر نيست؛ مثل شهادت به ايمان و ذكوريت، اما نسبت به اينكه اين قاضى مجتهد است، يا «اعلم من فى البلد» است كه حضرت علىّ(عليه السلام) فرمود: «اختر للناس للحكم افضل رعيتك» نه «افضل المؤمنين»، اينجا اگر بينه بخواهد شهادت به افضليت و اعلميت بدهد، بايد خودش اهل خبره باشد، يعنى اينكه خود بينه داراى يك مراتب علمى باشد. و الا شهادت او مستقيما شهادت‏
    محسوب نيست، بلكه مسأله در باب شهادت بر شهادت مى‏رود.
    اما اگر دو نفر عوامِ محض، مستقيما بخواهند بگويند: «هذا مجتهدٌ»، «هذا اعلم من فى البلد»، از كجا مى‏توانند شهادت به اجتهاد و اعلميت بدهند؟ با اينكه اجتهاد، اعلميت، از امور قريبه الى الحس است نه اينكه محسوس باشد، و بينه نوعاً شهادت در محسوسات مى‏دهد، اگر شهادت آنها در اين امور قريبه الى الحس هم پذيرفته بشود، بايد خودشان اهل خبره و تشخيص باشند. معيار و ميزان در «اعلميت من فى البلد» چيست و از چه راهى اعلميت تحقق پيدا مى‏كند؟ اين مسأله در وادى شهادت بر شهادت مطرح مى‏شود.
    شياع يكى از راههاى ثبوت صفات قاضى‏
    راه دومى كه ايشان ذكر مى‏كنند، شياع است، كه گاهى از آن تعبير به شياع و گاهى تعبير به استفاضه مى‏شود. آيا شياع فى نفسه حجيت شرعيه دارد «و لو لم‏يفد العلم و لاالاطمينان بل و لاالمظنة؟» يا اينكه حجيتش منحصراً مال جايى است كه افاده علم كند كه در حقيقت معنايش اين است كه «الشياع ليس بحجة» بلكه آنچه حجت است، علم است. در قطع طريقى هم يكى از خصوصيات «من اىّ سببٍ حصل»، است كه حجيت دارد، و حجيتش متوقف بر اين نيست كه از چه راهى حاصل شود، و از چه سببى تحقق پيدا كند؟ آيا حجيت شياع، مقيد به صورتى است كه افاده علم كند؟ و يا ظن متآخم للعلم، كه از آن تعبير به اطمينان مى‏كنيم كه در همه موارد عقلا با اين اطمينان معامله علم مى‏كنند، هم كافى است؟ آنچه كه حكم به حجيت علم مى‏كند، عقل است، اما عقلاء، با اطمينان، معامله علم مى‏كنند. و روى اين جهت هم گفته‏اند: اطمينان، يعنى براى انسان هيچگونه اضطراب قلبى به حسب نظر عرف و به حسب نظر عقلا، وجود ندارد. اين طور نيست كه مسأله صد در صد باشد ولى اينقدر طرف مقابل ضعيف است كه «يفرض وجوده كالعدم»، ما دليل عقلى بر حجيت اين اطمينان نداريم. براى اينكه از مراتب بالاى مظنه است، و اصل در مظنه عدم حجيت است. هر چه مى‏خواهد باشد، تا به مرحله علم نرسد، عقل حكم به حجيتش نمى‏كند.
    ولى چون عقلا روى اطمينان ترتيب اثر مى‏دهند و اين ترتيب اثر هم به «مرآى و منظر من الشارع» است، شارع مقدس اسلام هم ردعى از اين معنا نكرده است. در حالى اگر حجت نبود، «كان ينبغى له ان يردع»، ما از عمل عقلا و عدم ردع شارع، استفاده مى‏كنيم كه «يعامل معه‏
    معاملة العلم» و لو اينكه دليل عقلى بر حجيت آن نداريم. دليل عقلى منحصر به قطع صد در صد است. و حجيت قطع ذاتى است «و لاتناله يد الجعل لا نفيا و لا اثباتاً»، اما براى اطمينان از اين راه يك حجيت شرعيه درست مى‏كنيم، سپس كلمه شياع را به صورت علم يا به صورت حصول اطمينان مقيد مى‏كنيم، صورت علمش عنوان حجيت عقليه پيدا مى‏كند و صورت اطمينانش حجيت عقلائيه پيدا مى‏كند. و نوع مردمى كه مى‏گويند ما اين مطلب را مى‏دانيم يا براى ما روشن است، اين همان اطمينان است و الا مرادشان علمى كه موضوع براى حكم عقل به حجيت باشد، نيست.
    روايات مستفاد در اثبات مسأله شياع‏
    آيا در غير موردى كه شياع افاده علم و اطمينان بكند مثل اينكه افاده يك مظنه غالبه داشته باشد، نه اطمينان صدى شصت يا صدى هفتاد براى انسان افاده مظنه كرده است، مى‏توانيم دليلى بر حجيت شرعى چنين شياعى پيدا كنيم؟ فقط روايت صحيحه حريز است كه مرحوم صاحب جواهر(ره) در كتاب القضاء(1) مطرح كرده است. حريز اين داستان را نقل مى‏كند و مى‏گويد: اسماعيل پسر امام صادق «صلوات الله عليه» كه به عنوان رهبر اسماعيليه معروف است، اولا اين شخص صلاحيت امامت نداشته و ثانياً فوتش هم در زمان امام صادق(عليه السلام) اتفاق افتاده است، امام صادق(عليه السلام) به كفن و يا پارچه‏اى نوشتند «مات اسماعيل و هو يشهد ان لا اله الا الله» پس چطور مى‏تواند صلاحيت امامت بعد از امام صادق(عليه السلام) را پيدا كند؟ اسماعيل در زمان حياتش پولى را جمع آورى كرده بود، يك نفر از طايفه قريش كه در مدينه ساكن بود، مى‏خواست برود به يمن مال التجاره‏اى را از آنجا بياورد، به اسماعيل گفته بود كه تو هم پولهايت را بده من مى‏روم فلان جنس را برايت مدينه مى‏آورم، استفاده مى‏كنى.
    اسماعيل خدمت پدرش امام صادق(عليه السلام) آمد و به ايشان عرض كرد، فلانى كه از اهل قريش است، مى‏خواهد براى تجارت، به يمن سفر كند من هم مى‏خواهم پولهايم را به او بدهم كه فلان متاع را از يمن براى من بياورد و من بفروشم و استفاده‏اى كنم، امام صادق به او فرمودند: مگر تو نشنيده‏اى كه فلانى كه مى‏خواهد به يمن برود، شارب الخمر است پس پولهايت را به دست او نده، به امام صادق (عليه‏
    السلام) عرض كرد كه مردم مى‏گويند: او شارب الخمر است. در ذيل روايت هم تعبير مى‏كند، كه من به چشم خودم نديدم كه او شرب خمر مى‏كند، بعد امام صادق(عليه السلام) فرمودند: اين كار را نكن. گوش نكرد، پولها را داد او هم يمن رفت و تمام پولها را خورد، و با دست خالى از يمن برگشت. اتفاقاً در آن سال، امام صادق به حج مشرف شدند، اسماعيل هم به حج مشرف شده بود، هر دو طواف مى‏كردند، امام صادق شنيد كه اسماعيل در طواف با صداى بلند به خدا چنين عرض مى‏كند: خدايا اين پولهايى كه اينها از من خوردند تو به من مزدش را بده، در آخرت براى من ذخيره كن.
    امام صادق(عليه السلام) با انگشت به او اشاره كردند و فرمودند: اين حرفها را با خدا نزن، نه خدا به تو اجرى خواهد داد و نه ذخيره‏اى براى آخرت تو خواهد شد. براى اينكه تو يك آدم شارب الخمرى را مورد اطمينان قرار دادى. اينجا بود كه به امام عرض كرد، من نديدم كه او شرب خمر كند. مردم اين حرف را مى‏زنند، امام صادق(عليه السلام) فرمود: مگر تو قول خدا را نشنيدى كه در اوصاف رسول خدا، مى‏فرمايد: «يؤمن بالله و يؤمن للمؤمنين»(2)، بعد خود امام بر حسب اين روايت تفسير كرده‏اند: كه از اوصاف رسول خدا اين بود كه هم تصديق خدا و هم تصديق مؤمنين را مى‏كرد. چرا مؤمنين وقتى كه به تو گفتند: شارب الخمر است تو به او اطمينان كردى؟ مگر خداوند نفرموده «و لاتؤتوا السفهاء اموالكم»(3)، چه سفهى بالاتر از شرب خمر است؟ شارب الخمر اگر زنى را خطبه كرد، درست نيست كه جواب مثبت به او بدهد. اگر شفاعت كرد، شفاعتش را كسى نپذيرد. كسى پيش او امانت نگذارد تو به چه مناسب اين شارب الخمر را امين شمردى و پولهاى خودت را به او دادى؟
    اين روايت در وسائل در كتاب الوديعه(4) ذكر شده است، تقريباً تنها روايت مهمى است كه در باب شياع و حجيت شياع به آن استدلال شده است. در حالى كه سند روايت صحيح است، ولى دلالتش قابل تأمل است. اينكه امام مى‏فرمايد: يكى از اوصاف رسول خدا «يؤمن بالله و يؤمن للمؤمنين» بود يعنى آيا همه مؤمنين را تصديق مى‏كرد؟ آيا جايى بود كه همه مؤمنين شهادت مى‏دادند؟ همه مؤمنين كه نمى‏توانند شهادت بدهند. «يؤمن للمؤمنين» يعنى «كل مؤمنين»، نه اينكه همه‏
    مؤمنين مطلبى را بگويند تا رسول خدا تصديق كند، معنايش تصديق هر فردى از افراد مؤمن است، و من الواضح اينكه رسول خدا آن تصديق عملى كه موجب ترتيب همه آثار باشد، به قول هر مؤمنى نداشت. اگر مؤمنى مى‏گفت: زيد مال من را سرقت كرده است، اين طور نبود كه رسول خدا احكام سرقت را بار كنند. اگر كسى مى‏گفت: يك مؤمن شرب خمر كرده اينطور نبود كه حد شرب خمر بار كنند.
    لذا اين روايت به حسب اينكه استدلال به اين آيه كرده و مخصوصا با اينكه امام برحسب اين روايت مى‏فرمايد: شما چرا شارب الخمر را مورد اطمينان قرار داديد؟ احتمال اين معنا هست كه خود امام روى علم امامت مسأله شرب خمر را مى‏دانست، و روى اين جهت او را نهى كرد از اينكه دَنانير را در اختيار اين مرد قريشى عازم يمن قرار بدهد، حالا ما از يك روايت اينطورى بخواهيم استفاده كنيم كه شياع يكى از چيزهايى است كه حجيت دارد و لو اينكه افاده علم هم نكند، افاده اطمينان هم نكند، ولو اينكه افاده مظنه هم نداشته باشد، آنجايى كه مظنه غالبه است. آيا به يك چنين روايت با اينكه دلالتش از جهاتى مخدوش است، مى‏توانيم براى حجيت ظن حاصل از شياع، ولو اينكه به مرحله اطمينان نرسد، استدلال كنيم كه حجيت عقلايى دارد؟ ظاهر اين است كه نمى‏توانيم لذا با اينكه اين روايت به منظر جمعى از فقها بوده است، مع ذلك حجيت شياع را منحصر كرده‏اند به آنجايى كه افاده علم كند. پس شياع فى نفسه حجت نيست، ما هم اين نظر را داريم. امام كه فرمودند شياعى كه افاده علم بكند، يا افاده اطمينان كند، معنايش اين است كه «الشياع فى نفسه ليس بحجة» بلكه آن چيزى كه حجيت دارد، چيزى است كه شياع آن را افاده مى‏كند كه تارتاً علم و تارتاً اطمينان است.
    حجيت علم و اطمينانِ حاصله از شياع‏
    پس ما بايد بگوييم: شياع دليل بر حجيت ندارد حجت عبارت از علم و اطمينان است كه حجيت يكى‏شان عقلى است و يكى‏شان عقلايى است و اختصاص به شياع هم ندارد و از هر طريقى اطمينان حاصل شود، مثلا يكى از خصوصياتى كه در اين روايت مورد مناقشه است، تعبيرش اين طورى است كه امام صادق فرمودند: «اَما بَلَغَكَ» آيا به تو نرسيده كه اين يشرب الخمر؟ خوب بلغك به گفته يك نفر هم صدق بلوغ مى‏كند و لو اينكه آن يك نفر عادل هم نباشد و فاسق هم باشد. در جاى ديگر هم رسماً امام صادق(عليه السلام) مى‏فرمايد: چرا
    به يك شارب الخمرى اطمينان كردى؟ معلوم مى‏شود كه مسأله شاربيتش از نظر امام روشن بوده، و الا صرف يك شياع موجب اين نيست كه امام معصوم نسبت شرب خمر به كسى بدهد و بگويد: به چه مناسبت يك آدم شارب الخمر مورد اطمينانِ تو واقع شد و مالهاى خودت را در اختيار او گذاشتى؟
    (سؤال ... و پاسخ استاد:) مى‏خواهيم بگوييم كه در دلالت اين روايت مناقشه است، اگر بخواهيد بگوييد كه امام روى شياع گفته كه اين شارب الخمر است، امام روى شياع به كسى نسبت شرب خمر نمى‏دهد، روى علم امامت مى‏دانسته مطلب اينطور است. عرض كردم كه تعبير مى‏فرمايد اما بلغك؟ شما در اخبار من بلغ اين همه تحقيق كرديد، حتى كار را به جايى رسانديد كه گفتيد: اگر مجتهدى هم فتوا بدهد ولو يك روايت ضعيفى باشد، بعضى مى‏گويند اخبار من بلغ شاملش مى‏شود، آيا همه مردم گفته‏اند، يك نفر گفته است، و آن يك نفر عادل بوده يا فاسق بوده است؟ تازه قول يك نفر در موضوعات خارجيه حجت نيست، همه اين موارد را شامل مى‏شود اينها مناقشاتى است كه در دلالت صحيحه حريز هست.
    نظر نهايى امام (ره) در مورد شياع‏
    در كتابهاى اصولى بحثى راجع به حجيت شهرت فتوا من حيث هو هست، اما بحثى روى حجيت شياع من حيث هو مطرح نشده است. اين مطلب مؤيد ديگرى هم دارد، مى‏دانيم كه بينه شهادتش براى هر كسى معتبر است، اما در مورد شياع چيزى به اين روشنى به ما نرسيده است در حالى كه اگر حجيت داشت، ما متوجه مى‏شديم «لو كان لَبان» در حالى كه مسأله حجيت شياع هيچ روشن نيست، در غير آن دو موردى كه افاده علم يا افاده اطمينان كند. و حق هم با امام بزرگوار است و دامنه حجيت شياع را ما نمى‏توانيم توسعه بدهيم و توجه و تعبير امام هم مرجعش اين است كه «الشياع ليست بحجة» و آنچه كه حجت است، علم است يا اطمينانى كه «يقوم مقام العلم عرفا، و من جنب النظر العقلاء» و الا علم خودش حجيت ذاتيه دارد و از صد در صد اگر يك درصد هم پايين بيايد و نود و نه درصد هم باشد، عقل حكم به حجيتش نمى‏كند و بايد از راههاى ديگر اين مسأله براى ما روشن شود، كه «شياع ليس بحجة فى نفسه بل الحجة» همان اطمينان و علم است.
    پرسش‏
    1 - راههاى ثبوت صفات قاضى را بيان نمائيد؟
    2 - آيا شياع فى نفسه حجيت دارد؟
    3 - آيا حجيت شياع مقيد به صورت افاده علم است؟
    4 - چه دليلى بر حجيت شياع اقامه شده است؟
    5 - نظر نهايى امام(ره) درباره شياع چيست؟

    1) - كتاب جواهر الكلام، القضاء / صفحه 56.
    2) - توبة / 61.
    3) - نساء / 5.
    4) وسائل الشيعة، ج 13، كتاب الوديعه، باب 6، ح 1.