جمعه 28 ارديبهشت 1403 - 7 ذيقعده 1445 - 17 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب قضا (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جلسه 12
متن
جلسه دوازدهم
درس خارج فقه
بحث قضا
حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى «مد ظله العالى»
تاريخ 1 / 7 / 76رشوه از عناوين قصديه
امام بزرگوار(ره) فرمودند: در مسأله رشوه هيچ فرقى نمىكند، كسى به عنوان رشوه چيزى بدهد، يا به عنوان بيع، هديه، بيع محاباتى و مثل مصالحه و امثال ذلك باشد، واقعش هم همين است، براى اينكه رشوه از عناوين قصديه نيست كه حتماً آن كسى كه چيزى مىدهد براى اينكه حاكم به نفع او حكم به باطل بكند، عنوان رشوه را قصد كند، مثل عنوان تعظيم و عباداتى كه همه آنها نياز به قصد عنوان دارند.
حتى در مسائل «صلاة» نماز ادا و نماز قضا، نياز به يك نيت مستقلى دارد كه روى عنوان نيت ادا يا قضاء بشود. اينها براى اين است كه اين عناوين قصديّه هستند. اما در باب رشوه عنوان قصدى نيست، همينكه يك مالى را به او هبه كند «ليحكم له بالباطل» موجب تحقق عنوان رشوه است، ولو اينكه عنوان رشوه هم به عنوانه متعلق قصد و نيّت واقع نشده باشد و مؤيّد مطلب امام، روايتى است در كتاب (السنن الكبرى للبيهقى) كه از كتابهاى بسيار مهم و نفيس و ارزشمند عامّه به شمار مىرود، حتى صاحب جواهر، اكثر روايات عامّى را از آن نقل مىكند.
در سنن بيهقى داستانى نقل مىكند كه پيغمبر (صلى الله عليه و آله) كسى را مأمور كردند، زكات گاو و گوسفند و شتر و امثال ذلك را از اطراف جمع كند، اين شخص رفت و يك جمع زيادى گوسفند و گاو و شتر به مدينه آورد، حالا كه آمده در مدينه مىخواهد، اينها را تحويل بدهد، مىگويد: اين گوسفند، مال زكات است. آن گوسفند را به خودم هديه دادهاند، اين گاو مال زكات، آن گاو را به خودم هديه دادهاند، آن شتر مال زكات است، اين شتر هم به خودم هديه دادهاند، تقسيمى اينجورى مىكرد كه يك قسمت از اين گاو و گوسفندها و شترها را مىگفت: به خودم هديه دادهاند، يك قسمتش مال زكات است كه پيغمبر مأمور كرده است كه برود زكاتها را جمع آورى كند. مطلب به سمع مبارك رسول خدا(صلى الله عليه و آله) رسيد، ايشان هم فورى منبر رفتند و گفتند: ما عامل مىفرستيم كه زكات گاو و گوسفند و شتر را
جمع كند. مىآيد مىگويد: فلان مقدارش را به خودم هديه دادهاند، فلان مقدارش مربوط به زكات است. اين روايت هم عامى است، به عنوان تأييد ما ذكر مىكنيم، پيغمبر بر بالاى منبر فرمودند: كسى به اين آقا بگويد: اگر تو در خانه پهلوى پدر و مادرت نشسته بودى، آيا اين هديهها را برايت مىآورند، يا اين هديهها براى خاطر مسأله زكات است. پيغمبر فرمودند: كه تمام اين چيزهايى (برحسب اين روايت) كه اين مىگويد: به عنوان هديه براى من آوردند؛ اگر كسى بگيرد، اينها حرام است. روز قيامت كه مىشود «على رقبته» كسى كه گوسفند گرفته است، «على رقبته غنمٌ» همان صداى گوسفند را مىكند، آن كسى كه گاو را گرفته «على رقبته بقرة» صداى گاو مىكند. آن كسى كه شتر را گرفته، «على رقبته بعير» صداى شتر مىكند. اينها حرام است، ولو اينكه به صورت هديه به اين شخص دادهاند، لكن هديه چيست؟ بخاطر مسائل زكات بوده است، و الا اگر در شهر بود، و در خانهاش بود، يك دانه براى او هديه نمىآوردند.
صور مختلف رشوه و شبهه سقوط عدالت با اخذ رشوه
مسأله دوم: براى رشوه در مسأله قضا سه صورت ذكر كرديم، يك صورت قدر متيقن بود، كه كسى رشوه بدهد «ليحكم له الحاكم بالباطل». فرض دوم: اين بود كه «ليحكم له الحاكم بالحق». منتها، اينجايى كه حكم به حق مىكند، دو صورت داشت: يك صورت استيفاى حق متوقف بر حكم حاكم است. يك صورتش نه، از راههاى ديگر هم مىتواند، استيفاى حق كند. حكم حاكم هم يكى از راههاست نه اينكه راه منحصر باشد. در تمامى اين موارد ما گفتيم: كه براى گيرنده رشوه كه عبارت از حاكم باشد، حرام مىشود حالا در بعضىهايش براى آخذ مطلقا حرام بود، اما براى دافع دفعش حرام نبود.
اينجا شبههاى پيش مىآيد، حاكمى كه رشوه را مىگيرد، اگر توجه به حرمت دارد از عدالت ساقط مىشود، از عدالت كه ساقط شد، حكمش فايده ندارد. براى اينكه حكم حاكمى كه رشوه مىگيرد، هنوز حكم نكرده است «ليس بعادل» اگر از عدالت ساقط شد، حكمش به درد نمىخورد. شرط نفوذ حكم حاكم «ان يكون عادلا». پس اين رشوه دهنده در اين صورت چطور به منظور خودش مىرسد؟ مخصوصاً در آنجايى كه حاكم مىخواهد حكم به باطل كند و فرضش هم اين است كه مىداند «هذا الحكم باطل»، «كيف يكون عادلا» مىداند كه دارد حكم خدا را زير و رو مىكند. حالا اگر كسى اشتباه كرده باشد،
مجتهدى در نظرش به خطا رفته باشد او يك بحثى است، اما اگر مىداند كه اين حكم به باطل است زيدى كه ادعاى اين خانه را مىكند، مالك اين خانه نيست، يك رشوهاى داده است كه حاكم حكم كند كه اين خانه مال زيد است، اين حكمش به درد نمىخورد. اين حاكم عادل نيست، تا اينكه حكمش نفوذ داشته باشد. به عبارت ديگر مطلب اينطور مىشود كه آن رشوه دهنده به مقصود خودش نائل نمىشود، براى اينكه رشوه دهنده تا رشوه ندهد كه مقصودش حاصل نمىشود. وقتى هم رشوه داد، حاكمِ متوجه را از عدالت ساقط كرده است و اگر متوجه باشد، كه حكمش حكم به باطل است كه دو جهت براى از بين رفتن عدالت او مطرح است. لذا سؤال پيش مىآيد، كه «أن الراشى مع علم المرتشى كيف يتوصل الى مطلوبه بالرشوة وهو الحكم له سواء كان حقاً او باطلا»، منتها در جايى كه حق باشد يك موجب براى سلب عدالت است. در جايى كه باطل باشد، دو موجب براى سلب عدالت است. اگر هم قاضى نمىداند كه اين رشوه است، و روى جهل به رشوه بودن در آن تصرف مىكند، درست است، و بر او حلال هست، ولى ديگر «ليحكم له» نمىتواند تحقق پيدا كند. براى اينكه او اين پول را داده، براى اينكه حاكم به نفع او حكم كند.
عدم قبول شهادت بعضى افراد
در مسأله بعد تحرير الوسيله امام(ره) مىفرمايد:
مسأله 7 - «قيل من لا يقبل شهادته لشخص او عليه، لا ينفذ حكمه كذلك كشهادة الولد على والده و الخصم على خصمه، و الاقوى نفوذه و ان قلنا بعدم قبول شهادته.»
مقصود از قيل، مرحوم محقق(ره) در كتاب شرايع است، كه در صفحه 71 كتاب القضاء جواهر دارد، محقق مسألهاى را عنوان فرموده، و اشاره هم نكرده، كه اين مسأله حتى محل خلاف است. كانه ارسله، ارسال المسلمات، به صورت يك مسأله مسلم اين مطلب را در كتاب شرايع در باب شهادات گفته است. يك طوائفى شهادتشان مقبول نيست، يعنى اگر بخواهند، جزء بينه باشند، يا دو تايشان همين خصوصيت را داشته باشند، شهادتشان مقبول نيست، مثل اينكه فرزندى بخواهد عليه پدرش يا لهِ پدرش شهادت بدهد، گفتهاند: اين شهادتش قبول نيست، براى اينكه اتهامى در كار است، چون اگر بچه بخواهد، به نفع پدرش شهادت بدهد، مردم مىگويند: اين پسرش است، بچهاش است، آن هم پدرش است.
همينطورى دارد، شهادت مىدهد، اتهام دارد. امّا اگر عليه پدرش بخواهد شهادت بدهد، باز هم مردم مىگويند: معلوم مىشود، مسائل داخلى وجود دارد و يك ناراحتى از پدرش دارد حالا آمده بر عليه پدرش شهادت مىدهد. محقق در شرايع مىفرمايد: عبد نسبت به مولا، بخواهد، شهادت له بدهد، متهم است. مىگويند: اين عبدش است، كه دارد شهادت مىدهد، عليه او بخواهد، شهادت بدهد، مىگويند: لابد مسائل داخلى است، كه اين عبد با اينكه ملك اين مولا است، آمده به ضرر اين مولا شهادت مىدهد. لذا جمعى گفتهاند: كه شهادتش قبول نمىشود. مثالى امام(ره) ذكر مىفرمايند: «الخصم لخصمه» اگر دشمن به ضرر دشمن شهادت مىدهد، بايد دشمنى شان به حدى باشد، كه سلب عدالت نكند، و الا اگر سلب عدالت كند، از راه عدم عدالت، شهادتش حجت نيست. اما اگر دشمنىاش به نحوى نباشد كه سلب عدالت كند، ولى به عنوانى متهم بشود، شهادت او پذيرفته نمىشود.
محقق فرموده: هر كسى كه عليه كسى يا به نفع كسى شهادتش پذيرفته نمىشود، حكمش هم پذيرفته نمىشود. يعنى اگر فرزندى آمد طلبه شد، و درس خواند و زحمت كشيد و شرايط قضاوت را پيدا كرد، رفت در مسند قضاوت نشست، نمىتواند عليه پدرش حكم كند، چون شهادتش به نفع پدر قبول نيست. حكمش نه به نفع پدر و نه به ضرر پدر نافذ است.
دليل صاحب جواهر(ره) بر عدم قبول شهادت بعضى افراد
صاحب جواهر(ره) دليلى به نفع مرحوم محقق ذكر مىفرمايد: حكم حاكم مخصوصاً آنجايى كه به نفع يك طرف است، در حقيقت يك شهادتى است كه به نفع آن طرف داده مىشود و يك اضافهاى هم دارد كه هم شهادت است و هم زياده، به تعبير ما اولويتى در كار است، مفهوم موافقت و اولويتى ثابت است كه اگر شهادتش قبول نمىشود، حكمش كه از شهادت بالاتر است، به طريق اولى و به مفهوم الموافقه نفوذ ندارد. لكن اين مطلب نه اصل و نه اولويتش مسلم است. اولا خود اين كه شهادت ولد نه بر ضرر پدر و نه به نفع پدر معتبر است، در كتاب شهادات مىخوانيم، مسأله هم اينطور نيست.امام بزرگوار(ره) هم مىفرمايد: اگر ما قائل بشويم، به اينكه شهادت اينها نفوذ ندارد، لكن بين مسأله شهادت و مسأله حكم، اولويت و اين حرفى كه صاحب جواهر ذكر فرمودند، نيست. مخصوصاً مسأله شهادت تعبدى و عبادى و شايد عرفى هم باشد. آيا اگر ما در شاهد خصوصياتى را معتبر كرديم،
در حاكم هم بايد معتبر كنيم؟
در كتاب حدود كه سالهاى سابق بحث مىكرديم، خيلى از موارد بود كه حدّ الهى به شهادت امرأتين يا بشهادت چهار زن، ثابت مىشد. پس بعد كه مىگوييم كه مثلا قاضى بايد مرد باشد، و زن نمىتواند قضاوت كند، چطور بين اين دو تا جمع كنيم، شهادتشان را مىپذيريم، اما حكمشان را نمىپذيريم. مسأله حكم، يك وادى مستقل و مسأله شهادت يك وادى ديگر است و هر كدام هم كتاب مستقلى دارند، كتاب القضاء و كتاب الشهادات، (كتابان) نه اينكه يك كتاب باشند. شرايط قاضى با شرايط شاهد فرق مىكند، شايد عموم و خصوص من وجه باشد، در مسأله شرايطشان وقتى كه ما بررسى كنيم، ان شاء الله. لذا صاحب جواهر مىفرمايد: اين فرمايشى را كه محقق فرمودند، نمىدانيم، كه اين مطلب از كجا آمده، اگر همانطورى كه از ارسال مسلماتش مثلا پيداست، مسأله اجماعى باشد، انسان روى آن اجماع، تكيه مىكند، به تعبير ما، اگر اجماع اصالتى، در اين مسأله داشته باشد، پس دليلش اجماع مىشود.
اما اگر اجماعى در كار نباشد، - ظاهر هم همين است كه اجماعى در كار نيست - دليل بر اينكه اجماع نيست، اين است كه بعضى اين مسأله را منحصر به قاضى تحكيم كردهاند. اما قاضى اصلى كه امام او را قاضى قرار داده، «جعلته قاضياً» يا(جعلته حاكماً) و شرايطى را هم براى آن ذكر كرده، گفتهاند: چنين مسألهاى وجود ندارد. ما از مخالفت اينها كشف مىكنيم، كه مسأله، اجماعى نيست و لو اينكه در كلام محقق، اشاره به اينكه مسأله اختلافى است، نشده، و همان طورى كه عرض كرديم «ارسلها ارسال السلمات». ما كوركورانه نمىتوانيم تقليد كنيم، و مسائل را قبول كنيم، ما دنبال دليل هستيم.
لذا امام بزرگوار(ره) مىفرمايد: اقوى اين است كه در مسأله شهادت اولاً اين مسلم نيست. ثانياً، اگر هم قبول كنيم كه ولدى عليه والدش نمىتواند شهادت بدهد، اين ملازم با اين نيست، كه عليه والدش روى موازين شرعى نمىتواند حكم كند، مخصوصاً با اينكه قاضى عادل است، و روى موازين شرعى حكم مىكند و مجتهد است و شرايط ديگرى در او معتبر است. كه اينها را ان شاء الله بعدا عرض مىكنيم. لذا اين فرمايش محقق در اينجا با ملاحظه دليلش قابل قبول نيست تا مسأله بعدى.
پرسش
1 - آيا رشوه از عناوين قصديه است؟
2 - صور مختلف رشوه را بيان كنيد.
3 - آيا عدالت به مجرد اخذ رشوه، سقوط مىكند؟
4 - شهادت چه افرادى مورد قبول نمىباشد.
5 - خلاصه نظر صاحب جواهر(ره) و امام(ره) را در باره رشوه بيان كنيد.
6 - آيا تلازمى ميان قبول شهادت و حكم وجود دارد؟
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...