• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث " حج: وقوف در مشعر الحرام " حضرت آية الله‏
    العظمى فاضل لنكرانى "مد ظله العالى ""
    جلسه هشتاد و هفتم "
    در مسأله 1 اينطور مى‏فرمايند:"يجوز الافاضة من المشعر ليلة العيد بعد وقوف مقدار منها للضعفأ كالنسأ والاطفال والشيوخ و من له عذرٌ كالخوف والمرض و لمن ينفر بهم و يراقبهم و يمرضهم، و الاحوط الذى لا يترك الا ينفروا قبل نصف الليل و لا يجب على هذه الطوائف الوقوف بين الطلوعين
    "عمده در وقوف بلكه همانطورى كه ملاحظه فرموديد واجب از وقوف كه ركن هم جزئى از همين واجب است عبارت از وقوف بين الطلوعين است و در اين وقوف همانطورى كه ملاحظه فرموديد استيعاب لازم است، يعنى شروعش حتما بايد از طلوع فجر باشد نه متأخر از طلوع، و منتهاى او هم طلوع شمس نه قبل از طلوع شمس، لكن در عين حال يك طوائفى مستثناى از اين حكم‏اند، و "وقوف بين الطلوعين " براى آنها واجب نيست و هيچ ضرورتى ندارد و اين طوائف تقريباً سه عنوان و سه طائفه هستند، يك عنوان عنوان ضعفا، يعنى آن افرادى كه به حسب نوع و به حسب قالب اينها اتصاف به ضعف دارند و اين ضعفا شامل مى‏شود نسأ را، اطفال را و شيوخ را ولو اينكه از نسأ هم نباشند كه اينها به حسب قالب و به حسب نوع آن قدرتى را كه در ديگران وجود دارد و آن قوتى را كه در ديگران وجود دارد در اينها وجود ندارد. طائفه دوم "من له عذر " ، آنى كه معذور است، حالا علت معذوريتش عبارت از خوفى است كه براى او وجود دارد يك شرايط شخصى برايش وجود دارد، مثلا افرادى اگر در بين الطلوعين در مشعر بمانند فرضاً قصد جان او را كرده‏اند، خوف يكى از علل عذر است، مريض بودن كه نمى‏تواند بين الطلوعين را در مشعر باشد، بلكه بايد در اختيار مداواى يك دكترى مثلا در خارج از مشعر الحرام باشد، اين هم يك عنوان ، عنوان سوم آنهائى است كه ارتباط به اين دو عنوان قبلى دارند، براى اينكه ضعفا اگر بنا شد از مشعرالحرام خارج بشوند معمولاً تحت سرپرستى و نظارت يك يا چند نفر مرد نيرومند بايد قرار بگيرند، يا در عنوان دوم مريض قاعدتاً بايد مواظب و مراقب داشته باشد، آن وقت عنوان سوم اين عنوان است: كسانى كه به عنوان سرپرستى و مراقبت و پرستارى و هميارى با اين دو طايفه قبلى هستند. اين سه طايفه مستثناى از حكم قبلى هستند يعنى وقوف واجب معشر براى اينها وقوف بين الطلوعين نيست، بلكه همين مقدارى كه اينها از عرفات وقتى كه وارد مشعر شدند يك مقدارى قصد وقوف كردند و در مشعر وقوف كردند مى‏توانند از مشعر كوچ كنند به جانب منى، منتهى يك احتياطى هست كه حالا منشأ اين احتياط را بايد ملاحظه كرد اين است كه اينها صبر كنند در مشعر بعد از آنى كه‏
    انتصاف ليل تحقق پيدا كرد و نصف شب حاصل شد، بعد از نصف شب كوچ كنند از مشعر، حالا دليل بر اين احتياط چيست؟ و آيا احتياط وجوبى است اينطورى كه امام بزرگوار در تحرير بيان مى‏فرمايند؟ يا اينكه احتياط مستحبى است كه شايد از كلام صاحب جواهر اين احتياط مستحبى استفاده بشود، براى اينكه ايشان تعبير مى‏كند به اينكه "ينبغى للمعذورين " ، اينكه نصف شب را در مشعر درك كنند و بعد از نصف شب از مشعر كوچ كنند، كه از اين تعبير به " ينبغى " احيتاط استحبابى استفاده مى‏شود. خوب حالا اين اصل مطلب، دليل بر اين مطلب علاوه بر فتاواى علمأ و فقهأ كه حتى تعبيرى كه علامه قدس سره در كتاب منتهى ذكر كرده‏اند، مى‏فرمايد كه:"و هو قول كل من يحفظ عنه العلم " همه آنهائى كه علم از طريق آنها به ما مى‏رسد و آنها حافظ و نگهبان علم هستند، همه‏شان بر اين معنى متفق هستند كه اين ظاهرش اين است كه كأن علمأ فريقين روى اين مسأله اتفاق دارند. لكن قبل از فتاوى روايات صحيحه معتبره متعدده در اين باب وارد شده است كه بايد اين روايات را ملاحظه كرد كه اولا ببينيم كه اين سه طائفه از روايات استفاده مى‏شود كه اينها مى‏توانند " قبل طلوع الفجر " مشعر را ترك كنند و وقوف بين الطلوعين براى آنها هيچ واجب نباشد كه در عنوان مستثنى مانعى ندارد كه اينها عنوان استثنا در اين رابطه داشته باشند، عمده روايات و مقدار استفاده از روايات است و ببينيم آيا اين مسأله نصف ليل كه امام بزرگوار احتياط وجوبى غسل در اين رابطه دارند آيا از روايات اشاره‏اى نسبت به اين معنى استفاده مى‏شود يا نه؟ روايات در اين باب يكى كه در همان جلد اول كتاب الحج وسائل است همان روايت معروفه مفصله‏اى كه جريان حج رسول خدا (ص) در "حجة الوداع " را بيان مى‏كند و يك قسمتش را در رابطه با وقوف در عرفات همين اواخر ملاحظه كرديم، در آنجا يك تعبيرى دارد كه بعد از آن كه مسأله وقوف رسول خدا را به مشعر بيان مى‏كند آنجا اين عبارت را دارد كه رسول خدا ضعفأ بنى هاشم را دستور دادند كه اينها در همان شب عجله كنند و از مشعرالحرام خارج بشوند، "عجّل لضعفأ بنى هاشم بالليل " كه ليل معنايش "قبل طلوع الفجر " است و معنايش اين است كه رسول خدا فرمودند و دستور دادند كه ضعفأ بنى‏هاشم اينها ديگر لازم نيست كه وقوف بين الطلوعين را انجام بدهند، در همان شب قبل از طلوع فجر اينها را دستور دادند كه از مشعر كوچ بدهند به منى‏ و در يك روايت ديگرى - كه مى‏خوانيم انشأالله - اسامه را مأمور اين ضعفا كرده‏اند كه سرپرستى اين ضعفا را بكند و اينها را ببرد به منى، اما روايات متعددى در همين ابواب وقوف به مشعر مخصوصاً باب 17 روايات متعددى در اين باب هست و در اين جلد از وسائل.
    يكى روايت 2 اين باب است، صحيحه سعيد اعرج "قال: قلت لابى عبدالله‏
    (ع) جُعلت فداك معنا نسأٌ " همراه ما در حج و وقوف زنهائى هستند "فافيض بهن بالليل " آيا در همان شب من مى‏توانم اينها را افاضه كنم از معشر كه ديگر بين الطلوعين را در مشعر نباشند؟ "فقال نعم "امام فرمودند مانعى ندارد. بعد خود امام اضافه كردند، فرمودند "تريد ان تصنع كما صنع رسول الله (ص)" ميل دارى كه به همان كيفيتى كه رسول خدا انجام دادند تو انجام دهى؟ "قلت نعم "سعيد اعرج گفت، عرض كردم بله، به همان صورتى كه رسول خدا معامله كردند من هم ميل دارم "قال "آن وقت امام فرمود:"افض بهن بليلٍ "اينها را در شب كوچ بده "و لا تفض بهن حتى تقف بهن بجمعٍ " و خيال نكنى كه مقصود از كوچ دادن اين است كه اصلا وقوف به مشعر بر اين زنها واجب نيست، نه، "و لا تفض بهن حتى تقف بهن بجمعٍ " اينها بايد در مشعرالحرام وقوف كنند، لكن وقوفشان همان وقوف به ليل است، ديگر وقوف بين الطلوعين برآنها لازم نيست، پس كأنّ يك دفع دخلى مى‏كند امام (ع) كه خيال نشود كه مقصود از جواز افاضه نسأ اين است كه وقوف به مشعر به طور كلى بر اينها واجب نيست، نه، بايد وقوف به مشعر انجام بگيرد، منتهى در شب نسبت به اينها واقع بشود."و لا تفض بهن حتى تقف بهن بجمعٍ ثم افض بهن " اينها را از مشعرالحرام كه كوچ دادى، ديگر اينها را در راه معطل نكن اينها را، "حتى تأتى جمرة العظمى فترمين الجمره "كأن يكسراينها را ببر سراغ جمره عقبه كه همان جمره عظمى است و اينها وقتى كه آنجا وارد شدند "فترمين الجمره " آن وقت رمى جمره را انجام بدهند، پس رمى جمره روز عيدشان محقق شد."فان لم يكن عليهن ذبح "حالا كه صبح روز عيد شد اگر اينها افرادى باشند كه هدى برآنها واجب نيست، مثل آنهائى كه حجشان حج افراد است -كه اين افراد لا يجب عليهم الذبح والهدى- حالا امام اين فرض را ذكر مى‏كنند:"فان لم يكن عليهن ذبح " اگر اينها مسأله هدى و ذبح را نداشته باشند و بر آنها واجب نباشد، رمى جمره را كه انجام دادند، ذبح هم كه بر آنها واجب نيست، پس از آن طرف هم كه اينها زن هستند، مسأله حلق درباره‏شان مطرح نيست، فقط مى‏ماند مسأله تقصير درباره زنها، لذا مى‏فرمايد "فليأخذن من شعورهن " يك مقدار از موها را اخذ كنند "و يقصرن من اظفارهن " و از ناخنهاى خودشان يك مقدار بچينند. پس در حقيقت اعمال روز عيدشان با اين عمل تمام مى‏شود، حالا كه تمام شد "و ينوين الى مكه فى وجوههن " حال حركت كنند به جانب مكه در مقابلشان و مناسك و اعمال بعد از روز عيد را انجام بدهند. حالا آن اعمال چيست؟ "و يطفن بالبيت " طواف حج را انجام بدهند "و يسعين بين الصفا و المروة " و بعد از سعى "ثم يرجعن الى البيت " براى طواف نسأ "و يطفن اسبوعاً " هفت شوط به عنوان طواف نسأ انجام بدهند، پس كارشان در مكه تمام شد "ثم يرجعن الى منى " بعد برمى‏گردند به منى‏ براى مبيت به منى‏ و
    براى رمى جمرات در روز 11 و 12 "و قد فرغن من حجهن " ديگر مسأله حجشان با اين خصوصيات تمام مى‏شود و از حجشان فارغ مى‏شوند "و قال " آن وقت امام صادق (ع) در ذيل روايت اين نكته را يادآور شدند كه:"ان رسول الله (ص) ارسل معهن اسام‏ة " اسامه را همراه زنها در حجةالوداع از مشعرالحرام فرستادند به جانب منى‏ و اعمال منى‏ را انجام دادند، كه ما از اين روايت يكى عنوان نسأ را استفاده مى‏كنيم، كما اينكه از اين روايت استفاده مى‏شود كه آن ضعفائى كه رسول خدا "عجّل بهن بليلٍ " نسأ جز آن ضعفا بودند، و باز استفاده مى‏كنيم كه اسامه با اينكه "لم يكن من الضعفا " ، چون عنوان سرپرستى نسأ را داشت او هم برايش جايز بوده كه وقوف بين الطلوعين را ترك كند و همراه زنها از مشعر كوچ كند و برود سراغ منى، ديگر هيچ اشاره‏اى به اينكه اسامه برگشت به مشعر در كلام امام نشده، اين دو مطلب را اين روايت صحيحه دلالت مى‏كند.
    روايت ديگر روايت سوم اين باب است: اين روايت هم روايت ابى بصير است، كما اينكه روايت 7 هم روايت ابى بصير است، هر دو هم از امام صادق (ع) است، لكن عبارتهايش با هم فرق مى‏كند، در روايت سوم "قال "امام صادق (ع) فرمود:"رخص رسول الله (ص) للنسأ و الصبيان ان يفيضوا بليل " به اينها اجازه داد و ترخيص كرد كه اينها در شب افاضه كنند "و ان يرموا الجمار بليلٍ " و اينكه رمى جمرات را اينها در شب انجام بدهند "و ان يصلوا الغداة فى منازلهم " نماز صبح روز عيد را كه ديگران در مشعر انجام مى‏دهند، اينها در منازل خودشان در منى‏ انجام بدهند كه در منى‏ از سابق ايام منازلى وجود داشته و الان هم در منى‏ ساختمانها و منازلى وجود دارد، اما به خلاف مشعر و به خلاف عرفات كه چيزى به عنوان منزل و ساختمان مسكونى در آنها وجود ندارد "و ان يصلوا الغداة فى منازلهم " و علتش هم اين است كه فرق بين منى‏ و بين مشعر و عرفات اين است كه تمام توقف در عرفات يك نصف روز است، تمام توقف در مشعر چند ساعت بيشتر نيست، اما اين منى‏ است كه حداقل تا ظهر روز 12 معمولاً بايد در ممنى‏ اشند، روزها رمى جمرات واجب است، شبها مبيت واجب است، لذا دو سه روز معمولاً در منى‏ توقف هست، و همين سبب شده است كه از همان اول منازلى را در منى‏ ايجاد كنند، اما در مشعر و عرفات چون مجموعاً بيش از چند ساعت توقف نيست، لذا جائى براى منزل و مسكن وجود ندارد، "و ان يصلوا الغداة فى منازلهم، فان خفن الحيض " اگر اينها خوف دارند كه كم كم حيض به سراغشان بيايد، "مضين الى مكه " اينها بروند سراغ مكه براى طواف و حتى اين روايت مى‏گويد قبل از آنكه قربانى را انجام داده باشند "و وكلن من يضحى عنهن "كسى را از ناحيه خودشان وكيل كنند كه برايشان قربانى و ذبح را انجام بدهند -كه حالا اين مسائلش را بعداً و به‏
    تناسب هر مسأله و فصلى ما بايد بحث كنيم- اما آن كه فعلا به ما ارتباط دارد اصل همين مسأله است كه بر اينها جايز است كه "قبل طلوع الفجر " از مشعرالحرام كوچ كنند و وقوف بين الطلوعين براى اينها لازم نيست. روايت 7 هم روايت همين ابى بصير است، منتهى آنجا ابى‏المعزا نقل كرده عن ابى‏بصير، در روايت 7 ابن مسكان نقل كرده از ابى‏بصير."قال: سمعت ابا عبدالله (ع) يقول: لا بأس بان يقدم النسأ اذا زال الليل " مانعى ندارد كه زنها را جلوتر بفرستند "اذا زال الليل " اين كلمه "اذا زال الليل " ،اگر بخواهيد جمود بر خود اين عنوان كنيد، "زال " به معناى زوال است، زوال ليل هم با طلوع فجر حاصل مى‏شود، آيا مقصود از "اذا زال الليل "، يعنى "اذا طلع الفجر " كه به طلوع فجر زوال ليل تحقق پيدا مى‏كند؟ اگر مقصود اين بود كه تعبير به طلوع فجر بهتر از تعبير به زوال ليل بود، لذا بعيد به نظر نمى‏رسد كه اين "زال الليل "به معناى " انتصف الليل " است، مثل همين زوال شمس كه در روز موجب نصف النهار است، زوال شمس ملازم با نصف نهار و روزاست. به نظر مى‏رسد كه اين "اذا زال الليل " يعنى "انتصف الليل "، بعد از آن كه ليل به نصف رسيد. آن وقت اگر معناى "اذا زال الليل " يك چنين معنائى باشد كه به نظر ترجيح هم دارد اين معنى، اين دليل بر آن احتياط وجوبىِ امام بزرگوار هم مى‏شود كه اينها تا نصف شب را در مشعر بمانند، بعد از آن كه نصف ليل تحقق پيدا كرد آن وقت از مشعرالحرام به جانب منى‏ كوچ كنند، و الا اگر اين "اذا زال الليل " معنايش " انتصف الليل " نباشد، هيچ دليلى بر اين معنى كه بايد نصف شب را در مشعر باشند و بعد از نصف شب كوچ كنند، نداريم. هيچ دليلى بر اين معنى نداريم مثل روايات گذشته‏اى كه ما خوانديم، خوب آن روايت سعيد اعرج مى‏گفت " ولا تفض بهن حتى تقف بهن بجمع " اما هيچ اشاره‏اى به مسأله انتصاف ليل در آن روايت نشده بود و همينطور در روايات ديگر كه عنوان نصف الليل وجود ندارد، تنها روايتى كه اين معنى در آن محتمل است همين روايت است به لحاظ تعبير به "اذا زال الليل " كه به نظر قوى مى‏آيد كه مقصود همان انتصاف ليل باشد (س:...) (پاسخ استاد:) مسأله اختيارى نيست، "زال "به معناى زوال است، زوال ليل به معناى از بين رفتن شب است، از بين رفتن شب به معناى طلوع فجر است، حالا اين معنائى هم كه ما مى‏گوئيم به لحاظ اين است كه نظير در روز دارد كه زوال شمس از دائره نصف النهار موجب انتصاف نهار است، به اين اعتبار ما "زال الليل " را به معناى "انتصف الليل "مى‏گوئيم، اما "زال الليل " يعنى "ذهب جز من الليل " ، روى چه حسابى "زال الليل " را اينچنين معنى كنيم؟ "لا بأس بان يقدم النسأ اذا زال الليل فيقفن عند المشعرالحرام فى ساعة " يك ساعت - گرچه ساعت اصطلاحى نيست - يك مقدار در مشعرالحرام اينها وقوف مى‏كنند "ثم ينطلق بهن الى منى " بعد اينها را مى‏برند به سوى منى‏ "
    فيرمين الجمره " جمره عقبه و جمره عظمى را اينها رمى مى‏كنند "ثم يصبرن ساعة ثم يقصرن و ينطلقن الى مكة و يطفن " بعد مى‏روند مكه براى طواف "الا ان يكنّ يردن ان يذبح عنهن " مگر يك جماعتى و زنهائى باشند كه وظيفه هدى و وظيفه ذبح هم به دوش اينها هست "فانهن يوكلن من يذبح عنهن " اينهائى كه وظيفه ذبحى به دوششان است، اينها نائب مى‏گيرند، كما اينكه ديگران هم در حال اختيار - ولو زن هم نباشند - مى‏توانند نايب بگيرند، هر كسى موظف نيست كه خودش بالمباشرة برود ذبح را انجام بدهد، مى‏تواند نائب بگيرد و همانطورى كه ملاحظه فرموديد كثيرى از حجاج هم در رابطه با ذبح استنابه مى‏كنند، به يك نفر پول مى‏دهند و او را مأمور مى‏كنند، و او مى‏رود آنجا گوسفندهائى را خريدارى مى‏كند و به نيابت اينها آن گوسفندها را ذبح مى‏كند و قربانى مى‏كند. اين رواياتى را كه ما خوانديم تقريباً مسأله نسأ در آنها بود، مسأله "ارسل معهن اسامه " بود در روايت حج رسول خدا تعبير به ضعفأ هم شده بود كه يك عنوان عامى بود "و عجل لضعفأ بنى هاشم بالليل " اما آنهائى كه مريض و يا خائف هستند، حكم آنها از كجا استفاده بشود؟ در مسأله خوف و همينطور مرض يك روايتى هست در باب 14 از ابواب رمى جمره عقبه كه اين روايت را ملاحظه بكنيد و بعضى از خصوصيات و نكاتى باز در اين مسأله وجوب دارد كه انشأالله به ضميمه آن روايت فردا عرض مى‏كنيم.
    پايان