• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث " حج: وقوف در مشعر الحرام " حضرت آية الله‏
    العظمى فاضل لنكرانى " مد ظله العالى ""
    جلسه هشتاد و ششم "
    بحث در وقوف در رابطه با نيّت بود. كلامى شهيد ثانى در كتاب مسالك دارند. مى‏فرمانيد كه اگر ما مبيت در ليله نهر و در شب را واجب ندانيم و تنها وجوب را در رابطه با وقوف بين الطلوعين بدانيم و بگوئيم وقوف قبل از طلوع فجر و مبيت، هيچ عنوانى و وجوبى ندارد اينجا ترديدى نيست كه بايد نيّت همان عند طلوع الفجر تحقق پيدا كند و عند طلوع الفجر و مقارن با طلوع فجر وقوف واجب در مشعر را نيّت مى‏كند. اما اگر قائل شديم به اينكه مبيت هم واجب است و قبل از طلوع فجر هم يك مقدار يا به اندازه‏اى كه صدق مبيت كند بگوئيم كه اين هم واجب است، اينجا آيا لازم است كه عند طلوع الفجر تجديد نيّت بشود يا لازم نيست كه عند طلوع الفجر تجديد نيّت بشود؟ مى‏فرمايند كه محل كلام و محل بحث آنجائى است كه در اولى كه وارد به مشعر مى‏شود، اگر اينجورى نيّت كند، بگويد من وقوف مى‏كنم به مشعر "فى ليلة المزدلف‏ة " كه منوى خودش را مقيد به ليله كند. يا اينكه نيّت را متعلق به مبيت قرار دهد و عنوان مبيت متعلق نيّت واقع بشود، مى‏فرمايند اگر اينجورى نيّت كند، اين هيچ ترديدى نيست كه عند طلوع الفجر نياز دارد به تجديد نيّت و آن نيّت اولى كفايت نمى‏كند، براى اينكه منوىّ به آن نيّت اولى يا عنوان مبيت بوده كه خود عنوان مبيت ليله شب دخالت دارد و از طلوع فجر به بعد را شامل نمى‏شود، و يا اينكه عنوان ليل را نيّت كرده باشد بگويد من وقوف مى‏كنم در مشعر فى الليل، اگر اين عنوان متعلق نيّت واقع شد ايشان مى‏فرمايد هيچ ترديدى نيست در اينكه عند طلوع الفجر بايد تجديد نيّت بشود، براى اينكه آن نيّت اولى دائره‏اش محدود به ليل است و منتهاى ليل هم عبارت از طلوع فجر است، يا اگر عنوان مبيت را هم نيّت كرده، مثل مبيت به منى كه مبيت عبارت از بيتوته در شب است و شب بواسطه طلوع فجر انتها پيدا مى‏كند. و مى‏فرمايد اين محل بحث نيست. آنكه محل بحث است مى‏خواهيم ببينيم آيا به همان نيّت اولى اكتفا مى‏شود يا لازم است تجديد نيّت بشود، و آن عبارت از جائى است كه وقتى كه وارد مشعرالحرام مى‏شود، نيّت مى‏كند وقوف واجب در مشعرالحرام را، نه عنوان ليل همراه آن هست و نه عنوان مبيتى كه منطبق بر ليل است، فرض كنيد يك ساعت به نصف شب وارد مشعرالحرام شد، نيّت كرد وقوف واجب به مشعرالحرام را. هيچ عنوان مبيت و عنوان ليل و امثال ذلك وجود نداشت. اين مورد بحث است كه اگر يك چنين نيتى تحقق پيدا كرد، آيا با آمدن طلوع فجر تجديد نيّت لازم است يا همان نيّت اوليه كفايت مى‏كند و تجديد نيّت عند طلوع الفجر لازم نيست؟ بعد نقل مى‏كند از شهيد
    اول در كتاب دروس كه ايشان قائل شده به اينكه تجديد ننيّت اجب نيست و خود شهيد ثانى در مسالك در ذيل كلامشان همين معنى را استظهار مى‏كنند، مى‏فرمايند ظاهر اين است كه بعد از آنكه ما مبيت را واجب بدانيم و نگوئيم كه واجب تنها در محدوده بين‏الطلوعين است، خوب اينكه وقتى وارد مشعر شد و نيّت كرد وقوف به مشعر را به عنوان عامش مقيد به ليل و مبيت هم نبود، ظاهر اين است كه اين نيّت كافى است و ديگر لازم نيست كه عند طلوع‏الفجر تجديد نيّت بشود، ايشان اينطور فرمودند. لكن صاحب جواهر -عليه الرحمة - مناقشه مى‏كند در كلام شهيد ثانى، مى‏فرمايد كه روى هر دو فرض آن، اما فرض اول (خوب دقت بفرمائيد چون كلام صاحب جواهر كه با عبارات ايشان قاعدةً مأنوس شديد ولى در عين حال با انسى هم كه امسال پيدا كرديد مع ذلك فهم مراد ايشان در بعضى از موارد مشكل است كه چه مى‏خواهد بگويد) خلاصه از كلام ايشان در جواب از صاحب مسالك اين است، مى‏گويد كانّ ما روى هر دو تقرير ميخواهيم در كلام صاحب مسالك مناقشه كنيم. اما بنابر تقديرى كه مبيت واجب باشد يعنى آن كسى كه وارد مشعر شد از همان وقت بيتوته در مشعر بر او واجب است "الى ان يطلع الشمس " ايشان مى‏فرمايد در همين جا ما ممكن است بگوئيم دو نيّت لازم است، با اينكه در حقيقت آن يك عمل ممتد، عبارت از واجب است، يك وقوف ممتد عبارت از واجب است لكن در عين حال مى‏فرمايد بعيد نيست كه بگوئيم دو نيّت واجب است، چرا؟ براى اينكه ما در كلمات فقها اين معنى را ملاحظه مى‏كنيم كه روى مسأله وقوف بين الطلوعين يك خصوصيتى قائل هستند كه عنوان بين الطلوعين در مسأله وقوف به مشعر از نظر كلمات فقها داراى خصوصيت است و اين خصوصيت كانّ ما را ارشاد مى‏كند به اينكه دو فعل در اينجا واجب است، دو فعل مستقل ولو اينكه دومى در ادامه اولى است، لكن يك عمل مستقلى است، يكى وقوف "فى ليلة المزدلف‏ة " يكى هم وقوف بين الطلوعين كه عنوان مستقل در كلمات فقها دارد، لذا اگر ما قائل شديم كه هر دوى اينها واجب است، مى‏فرمايد بعيد نيست كه ما حكم كنيم به اينكه كان دو واجب اينجا داريم، منتهى دو واجب متسانخ و دو جواب متصل، و هر كدام از اينها احتياج به نيّت دارد و اگر نيّت بكند وقوف به مشعر را لدى‏الورود، اين كفايت نمى‏كند از نيّت وقوف بين الطلوعين.
    پس مى‏فرمايد روى اين فرض كه صاحب مسالك استظهار كرد كه همان ننيّت ولى كفايت كند ما ممكن است بگوئيم مسأله اينطور نيست با اينكه وقوف قبل طلوع الفجر هم لازم است، كانّ دو فعل و دو واجب است و با توضيحى كه من دادم دو واجب متسانخ و دو واجب وصله به هم بدون اينكه بينشان فاصله‏اى تحقق پيدا كند، و اگر دو واجب شد - كل واجب يحتاج الى نية مستقلة - و نيّت‏
    اولى كفايت از دومى نمى‏كند. كما اينكه صاحب مسالك گفتند كه اگر ما قائل بشويم به اينكه مبيت يعنى وقوف قبل از طلوع فجر لازم نيست، لامحاله بايد نيّت همان عند طلوع‏الفجر حاصل بشود، ايشان اين را هم مناقشه مى‏كنند، مى‏فرمايند ممكن است ما بگوئيم كه اين مبيت - لايتصف بالوجوب - لكن در عين حال نيّت اين كفايت بكند، چرا؟ براى همان مطلبى كه از آن روايت مسمع استفاده كردند مثل اينكه يك واجب تخييرى در مسأله وقوف تحقق دارد، يا بايد كسى قبل طلوع الفجر وقوف كند و يا بعد طلوع الفجر وقوف كند روى اين مبنى، آن وقت اگر مسأله به صورت واجب تخييرى شد، وقتى كه يك واجبى اول قرار گرفت و اين واجب نيّت شد و عمل به اين واجب تحقق پيدا كرد، ديگر نيازى نه به واجب دوم و نه به نيّت تحقق دارد. پس در حقيقت اينطور نيست كه اگر ما حكم كنيم به عدم وجوب المبيت بايد تمام حسابها را روى بين الطلوعين پياده كنيم و بگوئيم كه مسأله اجزأ و اكتفا ديگر در رابطه با قبل طلوع الفجر نه از نظر عمل و نه از نظر نيّت وجود ندارد. پس روى هر دو تقدير در كلام صاحب مسالك ايشان مناقشه دارند. اما ما آن مقدارى را كه از وقوف واجب دانستيم مسأله وقوف بين‏الطلوعين است كه در كلام امام بزرگوار هم همين معنى مطرح است. نسبت به وقوف قبل طلوع الفجر اينجا لامحاله يا مسأله استحباب مطرح است يا به عنوان يك احتياط وجوبى كه ظاهر كلام امام بزرگوار هم احتياط وجوبى است، يك احتياط وجوبى هم در اين وقوف قبل طلوع الفجر در كار است، پس در حقيقت اينطور است، ما يك واجب مسلم داريم، آن وقوف بين الطلوعين است، واجب احتياطى كه احتياط مطلق اقتضا مى‏كند وقوف قبل طلوع الفجر است، و پيداست كه واجب احتياطى را با واجب مسلم انسان نمى‏تواند در نيّت به يك نيّت اكتفا كند، بلكه واجب احتياطى را انسان به عنوان احتمال وجوب و رجأ وجوب نيّت مى‏كند، به عبارت روشن‏تر وقتى كه انسان وارد مشعرالحرام شد الان كه مى‏خواهد نيّت كند وقوف واجب را، بايد بگويد واجب احتمالى، واجب احتياطى، و در حقيقت نيتش هم مطابق با همان احتياط خواهد شد، آيا مى‏شود ما به اين نيّت به واجب احتياطى اكتفا كنيم براى وقوف واجب مسلم كه عبارت از وقوف بين‏الطلوعين است يا اينكه روى قاعده اينجا دو نيّت لازم است، يك نيّت براى وقوف واجب احتياطى - من حين وروده فى المشعر الى طلوع الفجر - يك نيّت هم براى واجب مسلم محرز محقق، آن هم عبارت از نيّت مقارنه با طلوع فجر است، كه آن چيزى كه من روى آن تكيه دارم اين است كه اين نيت‏ها متسانخ با هم نيست، نيّت واجب احتياطى غير از نيّت واجب مسلم است، واجب مسلم به عنوان يك شئ مقرب قطعى مطرح است اما واجب احتياطى به عنوان يك مقرب احتمالى منتهى احتمالى كه لازم‏الرعاية است و بايد
    رعايت بشود اين دو تا را ولو در تداوم هم و متصل به هم واقع شدند، نمى‏شود به يك نيّت اكتفا كرد، لذا در كلام امام بزرگوار هم دو مرتبه مسأله نيّت مطرح شده، راجع به وقوف بين‏الطلوعين مى‏فرمايد - هو عبادة تجب فيه النية بشرائطها - كه اين نيّت مقارن با وقوف بين‏الطلوعين است، بعد مى‏فرمايد " والاحوط وجوب الوقوف فيه بالنية الخالصة ليلة العيد " اين يك نيتى است كه همراه با احتياط وجوبى است و معنا ندارد كسى اين نيّت را كافىِ از نيّت واجب واقعى بداند و پيداست كه حالا يكى از خصوصيات معتبره در نيّت مسأله مقارنه است، خوب مقارنه اقتضا مى‏كند كه نيّت وقوف بين الطلوعين مقارن با طلوع فجر باشد، اما آن نيّت واجب احتياطى - عند الورود فى مشعرالحرام - تحقق پيدا كند. پس روى مبناى ما و ايشان لازم است كه مسأله تجديد نيّت تحقق پيدا بكند، منتهى نه به آن نكته‏اى كه صاحب جواهر فرموده‏اند، بلكه به اين نكته‏اى كه - بين‏الوقوفين من جهة الفتوى و من جهة الاحتياط - مغايرت وجود دارد و چون مغايرت وجود دارد لامحاله نيتهاى اينها متغاير با هم بايد باشد و در نتيجه تعدد نيّت لازم است. اين هم يك مطلب بود راجع به كلام ايشان.
    يك مطلب كوچك ديگر هم مانده كه ما از لابلاى بحثهائى كه كرديم تقريباً اين هم روشن شده، لكن حالا تذكرش لازم است. ايشان مى‏فرمايد "و يستحب الافاضة من المشعر قبل طلوع الشمس بنحوٍ لايتجاوز عن وادى محسر " همان مفاد روايت "لاتجاوز وادى محسر قبل طلوع الشمس " ايشان همان مفاد را در اينجا آوردند به ضميمه آن روايت ديگرى كه راوى از امام سؤال كرد كه كدام ساعت نزد شما محبوبتر است براى افاضه از مشعر؟ امام فرمود "قبل طلوع الشمس بقليلٍ " آن وقت اين روايت مستحب با اين روايت "لاتجاوز "در اين جمله كلام امام خلاصه شده، مى‏فرمايد مستحب است افاضه از مشعر، افاضه به همان معنائى كه عرض كرديم يعنى از آن محل اقامت در مشعر كه در ذيل كلام ايشان يك قرينه محكمى براى اين معنى وجود دارد كه معناى افاضه اين نيست كه از مشعرالحرام خارج بشود، آن وقت اين به نحو لايتجاوز به همان نحوى كه ما روايت را معنى كرديم كه مقصود از تجاوز و عدم تجاوز دخول در وادىِ محسر است، نه اينكه وادى محسر را پشت سر بگذارد و تمام آن را بپيمايد، چون ابتدائا از كلمه تجاوز اين معنى در ذهن مى‏آيد كه وادى محسر را تماماً بپيمايد و پشت سر بگذارد لكن ما با آن قرائنى كه در ذيل روايات عرض كرديم مقصود از اين لايتجاوز لايدخل است، آن وقت معنى اين مى‏شود: مستحب است كه انسان از همان محل خاص وقوف خودش در مشعرالحرام حركت كند، اما تا چه زمان؟ به نحوى كه وارد وادىِ محسر نشود، حالا اگر كسى قبل طلوع الشمس وارد وادى محسر شد چطور؟ مى‏فرمايد "ولو جاوزه‏
    عصى و لا كفارة عليه ". برخلاف مطلبى كه از مرحوم محقق نائينى در آن متن كتاب الحج خودشان كه دليل الناسك شرح بر آن متن مرحوم محقق نائينى هست، مى‏فرمايد اگر كسى قبل طلوع الشمس وارد وادى محسر شد نه تنها يك خلاف شرعى مرتكب شده بلكه كفاره بايد بپردازد و ظاهرش هم اين است كه كفاره را عبارت از بدنه قرار داده‏اند، در حاليكه در هيچ يك از روايات معتبره ما اشاره‏اى به اين معنى نشده، تنها در فقه الرضا يك جمله‏اى هست كه اين معنى را تأييد مى‏كند و فقه الرضا هم ليس بمعتبر و لذا صاحب وسائل از كتاب فقه‏الرضا نقل نكرده و عبارات فقه‏الرضا هم شاهد بر اين است كه اين مطلبى نيست كه مربوط به حضرت رضا (ع) باشد، بلكه شايد يك فقيهى بوده به نام رضا و فقهى نوشته، فقه را خواسته مستند به نام خودش بكند، اسمش را گذاشته فقه‏الرضا، بدون اينكه ارتباطى به حضرت رضا (ع) داشته باشد و شواهد بر اين معنى فراوان است. حالا آنكه گفتم در كلام امام (قدس سره) شاهد اين معنى است كه مسأله افاضه معنايش خروج از مشعر نيست، بلكه مسأله افاضه يعنى حركت كردن از آن نقطه‏اى كه در مشعرالحرام وقوف داشته، شاهدش اين تعبير ذيل است، مى‏فرمايد:"والاحوط الافاضه "همان تعبير افاضه است، افاضه كند "بنحو لايصل قبل طلوع الشمس الى وادى محسر " هنوز طلوع شمس نشده، قبل از طلوع شمس به وادى محسر نرسد. خوب كسى كه به وادى محسر نرسد معنايش اين است كه در مشعرالحرام است، لكن در عين حال كلمه افاضه در اينجا بكار رفته و اين هم شاهد اين است كه معناى افاضه ملازم با خروج از مشعرالحرام نيست، معناى افاضه همانطورى كه در بعضى از روايات عرض كرديم اين است كه آن كسى كه در مشعر متمركز شده، اثاث و زندگى و لوازم خودش را جمع كند و حركت كند، و تازه بعد از حركت زمانى نسبةً معتنابه طول مى‏كشد تا اين بتواند از مشعر خارج بشود و وارد وادى محسر بشود، و حتى در زمان ما با اينكه مسأله ماشين و امثال ذلك مطرح است، ملاحظه مى‏كنيد وقتى كه انسان از مشعر حركت مى‏كند، كلى در راه است تا اينكه بتواند مشعر را پشت سر بگذارد، منتهى آنهائى كه جلوتر رفتند آنها آخرين نقطه مشعر توقف مى‏كنند تا طلوع شمس تحقق پيدا بكند، "يشرق لك ثبير " بر طبق تعبير آن روايت تحقق پيدا بكند، بعد از آنكه "يشرق لك ثبير "تحقق پيدا كرد آن وقت حركت مى‏كنند و وارد وادىِ محسر مى‏شوند.
    (س:...) (پاسخ استاد:) معمولا اينطور نيست، براى اينكه اينهائى كه در مشعر وقوف مى‏كنند، معمولا بين اينها و بين وادى محسر فاصله وجود دارد. كما اينكه در عرفات هم همينطور است، اين همه حاجى در عرفات جمع مى‏شود، معمولا در قسمتهاى وسط عرفات مجتمع مى‏شوند. عرفات مثل منى نيست، مشعر هم همينطور. منى يك محدوده كوچكى است، لذا در عيد قربان و آن‏
    روزهاى بعد شايد تمام اجزأ منى پر مى‏شود، اما عرفات و مشعر اين خصوصيت را ندارند، آنها دو وادىِ خيلى وسيعى هستند كه اگر ده‏ها برابر اين جمعيتى كه الان براى مكه مى‏روند در ايام حج، هيچ مشكلى برايشان نيست، از نظر منى امكان دارد يك مشكلاتى برايشان پيش بيايد، لذا اينكه بخواهيم براى يك مورد روايت يا كلمات فقها يك حاجى فرض كنيم كه اين رفته درست در مرز مشعر و وادى محسر وقوف كرده يك امرى است كه عادتاً تحقق ندارد، ولو اينكه امكان عقلى آن به جاى خودش محفوظ است.
    (س:...) (پاسخ استاد:) افاضه از عرفات آنجا شاهد داشتيم ما، آنجا بعضى از دوستان گفتند من جوابشان را دادم، آنجا ببينيد مى‏گويد اگر كسى از عرفات (اين نكته را دقت بفرمائيد!) قبل غروب الشمس افاضه كند اين بايد كفاره بدهد، خوب كفاره بر چيست؟ كفاره بر اين است كه اين در عرفات نيست، پس خود حكم به ثبوت كفاره، اين مبين اين است كه افاضه از عرفات معنايش خروج از عرفات است و الا اگر كسى از يك گوشه عرفات بلند شود راه بيفتد و بدود به يك طرف ديگر عرفات، اينكه كار حرامى مرتكب نشده، كفاره‏اى هم ندارد. لذا خود ثبوت كفاره در مسأله افاضه از عرفات دليل بر اين است كه آنجا معناى افاضه خروج از عرفات قبل غروب‏الشمس است و الا اگر خروجى نباشد، چادرش و بساطش را جمع كرد، حالا يك ساعت هم بايد راه طى كند تا از عرفات خارج بشود،اين چه معنى دارد كه ما حكم به ثبوت كفاره كنيم. پس قرينه وجود دارد در آنجا كه معناى افاضه از عرفات خروج از عرفات است، اما در جاهاى ديگر هيچ قرينه‏اى بر اين معنى وجود ندارد، بلكه ما قرائن زيادى در تفسير روايات براى شما عرض كرديم كه آن قرائن اقتضا مى‏كرد كه معناى افاضه يعنى خروج از آن نقطه‏اى كه محل وقوفش به مشعر بوده، نه معنايش خروج از مشعرالحرام باشد.
    هذا تمام الكلام در اين قسمت، حالا از اين قسمت به بعد مسائل وقوف به عرفات شروع مى‏شود كه اين را موكول مى‏كنيم به بعد ان شأ الله. و الحمد لله رب العالمين.
    پايان