دوشنبه 10 ارديبهشت 1403 - 18 شوال 1445 - 29 آوريل 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب طواف حج (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جلسه 85
متن
درس خارج فقه بحث " حج: وقوف در مشعر الحرام " حضرت آية الله
العظمى فاضل لنكرانى " مد ظله العالى ""
جلسه هشتاد و پنجم "
در اين قسمت از بحث در رابطه با عبارت تحرير يكى دو مطلب ديگر باقيمانده: يكى مسأله ركنيت است. هيچ ترديدى نيست در اينكه وقوف به مشعر در رابطه با حج ركنيت دارد به همان معنائى كه در باب حج براى ركن مطرح است، و آن اينكه اگر كسى عالماً عامداً ركن را ترك كند موجب بطلان حج است، و حج آن سال او جز مأمور به شناخته نمىشود. در اصل مسأله ركنيت وقوف هيچ جاى ترديد نيست، لكن بحث در دو جهت است: يك بحث اين است كه آيا دائره ركن عبارت از بين الطلوعين است و ركنيت در محدوده بين الطلوعين مىباشد، يا از همان وقتى كه از عرفات افاضه كرد و وارد مشعر شد، از همان زمان ورودش به مشعر تا طلوع شمس محدوده ركن است، و اين يك معناى وسيعى است. مطلب دوم اين است كه اگر ما ثابت كرديم كه محدوده ركن بين الطلوعين است، آيا آن مجموع ركنيت دارد، يا مثل وقوف به عرفات يك لحظه از اين محدوده، و مسماى وقوف در بين الطلوعين در تحقق ركن كفايت مىكند. در رابطه با مطلب اول تقريبا با اين بحثهائى كه گذشت و با آن تفسيرى كه براى روايت مسمع بود ظاهراً انجام شد، ما به اين نتيجه رسيديم كه "وقوف قبل طلوع الفجر اصلا ليس بواجب "، ولو اينكه حالا در عبارت امام بزرگوار يك احتياط وجوبى در اين رابطه بوده، لكن اول كه مسأله را عنوان مىكند عنوان عنوان وقوف بين الطلوعين است، لكن به صورت يك احتياطى، اين وقوف قبل از طلوع فجر را هم ايشان مطرح مىكنند كه حالا باز در اين رابطه صحبتى مىكنيم انشأالله. اگر وقوف قبل طلوع الفجر واجب نباشد، ديگر معنى ندارد كه مسأله ركنيت در يك دائره وسيعى مطرح باشد، ديگر معنى ندارد كه قبل از طلوع فجر ما احتمال بدهيم كه عنوان ركنيت در كار است. براى اينكه ركن با عدم وجوب هيچ سازگار نيست، اگر ما وقوف قبل از طلوع فجر را هم واجب بدانيم احتمال دارد كه مسأله ركنيت قبل طلوع الفجر را هم بگيرد، مثل صاحب جواهر عليه الرحمه قائل به اين معنى هستند كه قبل طلوع الفجر هم وقوف واجب است و ركن هم شروعش از همان هنگامى است كه وقوف تحقق پيدا مىكند الى طلوع الشمس، در اين فاصله اگر كسى در مشعرالحرام يك دقيقه يا دو دقيقه وقوف كند، ركن تحقق پيدا مىكند، لكن فرض اين است كه وقوف قبل الطلوع هم واجب باشد، اما اگر ما وقوف قبل الطلوع را از دائره وجوب خارج كرديم، اين به طريق اولى از دائره ركنيت هم بيرون مىرود، براى اينكه نمىشود يك عمل مستحبى مجموعش يا يك جزئش ركنيت داشته باشد. ركن بايد در درجه اول
قبل از ركنيت وجوب داشته باشد، بعد نوبت برسد به اينكه آيا اين واجب ركنى است يا واجب غير ركنى، اما اگر يك چيزى اتصاف به وجوب نداشت ديگر مسأله ركنيت درباره او مطرح نيست، نمىتوانيم احتمال بدهيم كه در عين اينكه وقوف قبل از طلوع فجر مستحب است مع ذلك احتمال دارد كه اين داخل در دائره ركنيت هم باشد. پس نسبت به قبل از طلوع فجر اساس مسأله به اين برمىگردد كه اگر ما قائل به عدم وجوب وقوف قبل از طلوع فجر شديم، ديگر مسأله ركن را آنجا نبايد جستجو كنيم و احتمال بدهيم، براى اينكه اين يك امر غير صحيحى است، حتى اگر ما به صورت احتياط وجوبى وقوف قبل طلوع را واجب بدانيم، باز مسأله ركنيت در آنجا مطرح نيست، ركنيت مال واجبى است كه وجوبش محرز باشد، اما واجبى كه از طريق احتياط وجوبى ما بخواهيم وجوبش را بيان كنيم، اين معنى ندارد كه اتصاف به ركنيت پيدا كند. پس در نتيجه روى مبناى ما كه وقوف قبل طلوع الفجر واجب نيست بلكه وقوف واجب عبارت از بين الطلوعين است و ظاهر هم همانطوريكه در جواب صاحب جواهر ملاحظه فرموديد استيعاب واجب است، يعنى از اول طلوع فجر تا لحظه طلوع شمس، ديگر "لا يتأخر من طلوع الفجر و لا يتقدم على طلوع الشمس ولو بقليل " روى اين مبنا حالا ما بايد بحث كنيم كه آيا ركن عبارت از همين واجب است؟ يعنى اين مجموعه ركنيت دارد؟ يا اينكه نه از اين مجموعه مسمى ركنيت دارد؟ يك لحظه بين الطلوعين را اگر در مشعر بيايد و قصد وقوف كند، اين ركن تحقق پيدا كرده ولو اينكه بقيه بين الطلوعين را عالماً عامداً وقوف به مشعر را ترك كند، اين سبب بطلان حجش نمىشود، ركن با يك دقيقه وقوف در بين الطلوعين تحقق پيدا مىكند. خوب حالا دليل بر اين مسأله چيست؟ آن مقدارى كه ما تا بحال ثابت كرديم وجوب وقوف در مجموع اجزأ بين الطلوعين است، اما اينكه ركن هم اين مجموعه يا ركن مسمى و يك لحظه از اين مجموعه، آن هم نياز به اقامه دليل دارد و روايات متعددهاى هست كه ما از آنها استفاده مىكنيم، در باب ركنيت وقوف به عرفات يادتان هست كه ما از رواياتى استفاده مىكرديم كه اگر كسى قبل از غروب شمس از عرفات افاضه كند يك كفارهاى داشت، اما حجش صحيح بود، ما استفاده مىكرديم كه پس لابد ركن تا غروب شمس در عرفات ادامه ندارد، و الا اگر تا غروب شمس در عرفات مسأله ركن مطرح بود، كسى كه قبل از غروب شمس افاضه كند و عالماً عامداً از عرفات خارج بشود، بايد حجش باطل باشد، نه اينكه حجش صحيح بوده و به وسيله كفاره جبران كند. حالا ما بايد دليلى هم اينجا به همين نحوه اقامه كنيم و از آن استفاده كنيم كه با اينكه واجب بنحو استيعاب همه بين الطلوعين را شامل مىشود، لكن در عين حال همهاش اتصاف به ركنيت ندارد، بلكه يك لحظه و يك دقيقهاش كفايت
مىكند. اينجا روايات متعددهاى هست كه اين معنى را دلالت دارد علاوه بر يك نكته، و آن نكته اين است كه از نظر فتاوى اين معنى مسلم است كه ركن وقوف يك لحظه است، منتهى اين يك لحظه در بين الطلوعين است يا يك لحظه از اول وارد شدن به مشعرالحرام تا اول طلوع شمس است؟ اصل اين معنى مسلم است كه دائره ركن بيش از مسمى نيست، اما مسماى چى؟ آيا مسماى وقوف بين الطلوعين؟ يا مسماى وقوف از لحظه ورود به مشعر الى طلوع الشمس؟ پس خود اين مسأله اجمالا مورد تسلم است كه مسأله ركنيت وقوف به مشعر با ركنيت وقوف به عرفات از نظر مسمى و يك لحظه و دو لحظه مشترك است، لكن در عين حال رواياتى كه مىتواند دليل بر اين معنى باشد، بعضىهايش را بايد ملاحظه كرد. در باب بيست و سوم از ابواب وقوف به مشعر روايتهائى كه دلالت دارد، يكى روايت سوم اين باب است. روايت محمد بن خزيل:"قال سئلت ابالحسن (ع) عَن الحد الذى اذا ادركه الرجل ادرك الحج " آن چيزى كه اگر شخص او را درك كند و آن مقدار را به آن برسد حج را درك كرده است و مشكلى از نظر صحت حج ندارد، كدام است؟ "فقال: اذا اتى جمعاً " اگر اين آدم حاجى وارد مشعرالحرام شد - جمع همان مشعرالحرام است - "اذا اتى جمعاً والناس فى المشعر قبل طلوع الشمس " هنوز طلوع شمس تحقق پيدا نكرده، اين به مردم در مشعرالحرام رسيد، در حاليكه مردم در مشعرالحرام هستند و طلوع شمس تحقق پيدا نكرده، اين خودش را به مشعرالحرام رساند، "فقد ادرك الحج " اين ديگر حجش درست است "و لا عمرة له " اين لا عمرة له مال بعضى از موارد است كه حج باطل مىشود، خوب حالا تكليف اين بيچارهاى كه مُحرم به احرام حج شده است چيست؟ حالا مُحرم شد به احرام حج، فرض كنيد عالماً عامداً وقوف به مشعر را ترك كرد، خوب حجش هم كه مىگوئيد باطل است، پس اين بيچاره چه كند؟ تكليفش اين است كه اين احرامى را كه به عنوان حج مُحرم شده و الان ديگر نمىتواند حج را ادامه بدهد "يجعلها عمرة مفرده "، بايد به صورت يك عمره مفردهاى اعمال عمره مفرده را انجام بدهد، و بعد از احرامى كه براى حج بسته بيرون بيايد، اينكه مىفرمايد "فقد ادرك الحج و لا عمرة له "، اينجا مىفرمايد ديگر مسأله تبدل به عمره مفرده نيست، همين مقدار كه قبل طلوع الشمس وارد مشعرالحرام بشود و ببيند كه مردم هنوز در مشعرالحرام هستند، معنايش چيست؟ معنايش اين است كه در مسأله ركنيت همين مقدار لازم است كه "ادرك الناس فى المشعر قبل طلوع الشمس "، حالا ده دقيقه قبل طلوع الشمس باشد، بيست دقيقه قبل طلوع الشمس باشد، ديگر فرقى نمىكند. پس معلوم مىشود كه مجموع بين الطلوعين با اينكه وقوفش واجب است، ركنيت ندارد. ركنيت همين "درك الوقوف بالمشعر قبل طلوع الشمس ولو آناماً،
دقيقتاً او دقيقتين، اين روايت با كمال ظهور دلالت بر اين معنى مىكند. پس عبارت اين شد:"اذا اتى جمعاً والناس فى المشعر قبل طلوع الشمس فقد ادرك الحج و لا عمرة له ". اما "و ان لم يأت جمعاً حتى تطلع الشمس، اگر عالماً عامداً قبل طلوع الشمس نيامد براى وقوف به مشعرالحرام "فهى عمرة المفرده " اين احرامى را كه محرم به آن شده، بايد به عنوان يك عمره مفرده او را تكميل كند " و لا حج له " و متأسفانه ديگر حجى براى او نيست. خوب حالا در رابطه با حجش بيچاره چه كند؟ "فان شأ اقام بمكه " اگر دلش مىخواهد يك سال به مكه بماند تا سال آينده حج را انجام بدهد "و ان شأ رجع و عليه الحج من قابل " برگردد به وطن خودش و سال ديگر براى انجام حج بيايد حج را انجام بدهد. اين خيلى دلالت روشنى بر ركنيت مسمى دارد. لكن بعضى از تعبيرها چندان به اين وضوح نيست، مثل روايت دوم اين باب: روايت دوم عبيدالله و عمران ابنى على الحلبيين، (عبيدالله بن على الحلبى و عمران بن على الحلبى) عن ابى عبدالله (ع) نقل كردهاند، "قال: اذا فاتتك المزدلفه فقد فاتك الحج " اگر مشعر از تو فوت شد بدان كه حج از تو فوت شده است و ديگر نمىتوانى در آن سال حجى داشته باشى. خوب تعبير اين است:"اذا فاتتك المزدلفه " عرض كرديم اين ظهور روشنى ندارد، اذا فاتتك المزدلفه دو احتمال در آن جريان دارد، يك احتمال اين است كه مقصود اين باشد، يعنى اگر مزدلفه به طور كلى از تو فوت بشود، حتى يك لحظه از مزدلفه را درك نكنى، خوب اين همان معنائى است كه ما مىخواهيم و دلالت دارد، اما يك احتمال ديگر هم دارد كه "اذا فاتتك المزدلفه "، يعنى "الوقوف الواجب فى المزدلفه "، و وقوف واجب در مزدلفه مجموع بين الطلوعين است، و فوت مجموع بين الطلوعين به اين هم تحقق پيدا مىكند كه انسان يك ساعتش را درك نكند بقيهاش را درك كند، اين هم صدق مىكند كه "فات الواجب من الوقوف فى المزدلفه "، براى اينكه ما ثابت كرديم كه واجب عبارت از مجموع وقوف بين الطلوعين است، حتى "من اول طلوع الفجر الى زمان حدوث طلوع الشمس ". لذا چون اين دو احتمال در آن جريان دارد، آن ظهور قوى در آن جهتى كه ما دنبالش هستيم ندارد، اما به خلاف روايت قبلى كه كاملاً ظهور در اين معنى داشت.
(س:...) (پاسخ استاد:) ما همين مسأله را در مقابل احتمال اينكه مجموع عبارت از ركن باشد نه مسمى بحث مىكنيم. و همينطور در اين باب بعضى روايات اين تعبير را دارد (خوب دقت بفرمائيد!) روايت 6 اين باب، عبدالله بن مغيره: قال جأنا رجل بمنى " در منى يك كسى آمد سراغ ما "فقال انى لم ادرك الناس بالموقفين جميعا الى ان قال " مسائل و جرياناتى را گفت تا به اينجا رسيد "قال فدخل اسحاق بن عمار على ابى الحسن عليه السلام "اسحاق بن عمار وارد بر ابوالحسن (ع) شد "فسأله عن ذلك، فقال اذا ادرك مزدلفه فوقف
بها قبل ان تزول الشمس يوم النهر " البته اين راجع به اضطرارى مشعر است كه ما بعداً بحث مىكنيم، كه بر خلاف عرفات مشعر داراى دو اضطرارى هست: يكى اضطرارىِ ليلى و يكى اضطرارىِ نهارى، لكن روى كلمه ادرك يك مقدارى بايد عنايت كرد، آيا اين ادرك مثل همان قاعده من ادرك در باب نماز است، "من ادرك ركعتاً من الوقت فقد ادرك الوقت "، حالا اگر تعبير اين بود كه اگر كسى وقوف به مشعر را درك كند، اين غير از آن عبارت "اذا فاتتك المزدلفه " است، اگر تعبير اين باشد: اذا ادركت المزدلفه، اين ادركت يك لحظه را هم شامل مىشود، ظاهر "ادركت " اين نيست كه اين مجموع را شما درك كرده باشيد، يك لحظه را هم كه انسان در كند، اين صدق ادراك مىكند. پس على اى حال روايات ديگرى هم در اين باب بيست و سوم وجود دارد، علاوه بر آن تسلم فتوائى كه عرض كرديم همه قبول دارند كه وقوف در مشعر مثل وقوف به عرفات مسما است، منتهى مسماى از چه؟ در آن اختلاف هست، آيا مسماى از وقوف بين الطلوعين يا مسماى از هنگام ورود به مشعر الى حين طلوع الشمس كه صاحب جواهر ادعا مىفرمايد. در عبارات امام بزرگوار در مسأله وقوف به مشعر، ما تقريباً همه مسائل را عرض كرديم. يكى مسأله احتياط وجوب در وقوف به مشعر در شب قبل طلوع فجر. منشأ احتياط ايشان همان فرمايشات صاحب جواهر عليه الرحمه است و اينكه ايشان هم معمولاً در مسائل كمتر مخالفتى با مشهور دارند، منتهى مسأله را به صورت احتياط وجوبى مطرح كردند. آن وقت در رابطه با اين يك مطلبى هست و آن مسأله تجديد نيت است. كسى كه از عرفات وارد مشعر مىشود، حالا ولو اينكه واجب هم نباشد، خوب استحباب كه دارد تا طلوع فجر اين وقوف تحقق پيدا كند. خوب اينجا يك نيتى مىكند، نية الوقوف بالمشعر، بعد مىفرمايند موقعى كه طلوع فجر تحقق پيدا كرد، اين تجديد نيت بشود براى خصوص از طلوع فجر تا طلوع شمس. در اينجا يك قدرى ابهام وجود دارد. آيا اين تجديد نيت براى خاطر اين است كه وقوف واجب خصوص بين الطلوعين است و آن نيت ابتدائى كه "لدى الورود بالمشعر " تحقق پيدا مىكند، آن نيت استحباب است؟ و اگر نيت استحباب كرد بايد محدود باشد الى طلوع الفجر، يعنى آدمى كه سه ساعت از شب رفته وارد مشعرالحرام شده، بگويد من الان تا طلوع فجر به عنوان وقوف مستحب يا وقوفى كه يحتمل ان يكون واجبا نيت مىكنم، آن وقت طلوع فجر كه شد، آن قسمت ديگر داخل در دائره نيت نبوده، لذا احتياج به يك نيت جديدى دارد به عنوان واجب، اول طلوع فجر نيت مىكند وقوف واجب به مشعرالحرام را الى طلوع الفجر، آيا مسأله اينطور است؟ يا اينكه لقائل ان يقول؟ اگر كسى همان هنگام ورود به مشعرالحرام نيت كرد، وقوف به مشعر را الى طلوع الشمس، بعد هم گفت ديگر حالا واجبش كدام است،
مستحبش كدام است، ما اين مجموع را به يك نيت انجام مىدهيم، چون واجب و مستحب اولا كه تداخل ندارند و ثانيا يك عمل بنام وقوف هستند و زمانهاى آنها اتصال به هم دارد. اگر كسى اينطورى نيت كرد كه من نيت مىكنم وقوف به مشعر الحرام را "من لحظة الورود الى طلوع الشمس "، آيا اين كفايت نمىكند در صحت وقوف و حتما بايد عند طلوع الفجر تجديد نيت بشود، بطورى كه اگر تجديد نيت نشود اين وقوف به مشعر در بين الطلوعين به عنوان وقوف فاقد نيت خواهد بود؟ اين يك مشكلى است در مسأله نيت. اگر ما مثل صاحب جواهر بيائيم بگوئيم كه مسأله وقوف قبل طلوع الفجر هم واجب است، وقوف بين الطلوعين هم كه واجب است، و پيداست كه ما دو واجب در مسأله وقوف نداريم، اينطور نيست كه دو واجب در كار باشد: يك واجب الى طلوع الفجر، يك واجب هم من طلوع الفجر الى طلوع الشمس، و مؤيد آن هم اينكه صاحب جواهر مسأله ركن را به قبل از طلوع فجر هم توسعه مىدهد و مىگويد ركن مسماى وقوف "من حين الورود الى حين طلوع الشمس ". در اين دائره وسيع يك لحظه و يك دقيقه اگر وقوف تحقق پيدا كند همان عنوان ركن تحقق پيدا كرده. لذا يكى از مشكلات در اين بحث مسأله نيت است، كه آيا تعدد نيت لازم است؟ يك نيت كافى است؟ و تعدد نيت در صورتى كه اولى مستحب باشد و دومى واجب باشد لازم است؟ يا على القول بوجوب هم، باز مسأله تعدد نيت مطرح است؟ اين يك قدرى نياز به دقت دارد. انشأالله مطالعه بفرمائيد فردا عرض مىكنيم.
پايان
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...