• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث " حج: وقوف در مشعر الحرام " حضرت آية الله
    العظمى فاضل لنكرانى " مد ظله العالى ""
    جلسه هشتاد و سوم "
    بحث در اين بود كه آيا در وقوف بين الطلوعين استيعاب معتبر است همانطورى كه مثلا در باب صوم استيعاب معتبر است، يعنى بايد از طلوع فجر شروع بشود و به طلوع شمس خاتمه پيدا كند، كه نه تأخير از طلوع فجر جايز باشد و نه تقديم بر طلوع شمس، ظاهر مشهور همين معنى است لكن جماعتى وجوب استيعاب را به اين كيفيت منكر شده‏اند، و از اين جمله مرحوم صاحب جواهر قدس سره است كه شديدا اين معنى را مورد انكار قرار مى‏دهند ولو اينكه از نظر عمل در آخر مى‏فرمايند سزاوار است كه احتياط رعايت بشود، اما از نظر فتوى منكر وجوب استعياب هستند. ايشان ولو اينكه مسئله مبدأ و منتهى را جداى از هم بحث نكردند بلكه رواياتى كه مورد استدلال ايشان تقريباً قرار گرفته مخلوط است، لكن اين روايات تقريبا مفادش مختلف است، بعضى از اين روايات اگر دلالتى كه صاحب جواهر ادعا مى‏فرمايند تمام باشد، مفادش اين است كه لازم نيست كه از اول طلوع فجر اين وقوف شروع بشود، بلكه مى‏تواند يك مقدار تأخير بيندازد، و كثيرى از روايات راجع به منتهى اگر دلالتشان كامل باشد، مفادشان اين است كه لازم نيست انسان تا طلوع شمس در مشعر بماند، بلكه مى‏تواند يك مقدار قبل طلوع الشمس از مشعر خارج بشود و افاضه كند الى منى، لذا بايد اين روايات ملاحظه بشود تا ببينيم كه آيا اين مطلبى را كه صاحب جواهر ادعا فرمودند از اين روايات استفاده مى‏شود و يا آنهايى كه استفاده مى‏شود آيا از نظر سند قابل استناد و اعتبار هست يا اينكه قابل استناد نيست.يكى از روايات همان صحيحه معاوية بن عمار است كه اين تنها روايتى است كه در رابطه با مبدأ كه عبارت از طلوع شمس است مورد استناد قرار گرفته، حالا ما اين روايت را خوانديم در يكى از بحثهاى گذشته به لحاظ اينكه وقوف قبل طلوع الفجر آيا واجب است يا نه؟ لكن امروز به مناسبت بحث امروز مى‏خواهيم ببينيم كه از آن چه استفاده‏اى مى‏شود. روايت (همان صحيحه معاوية بن عمار كه در باب 11 حديث 1 ذكر شده بود ، و همين يك حديث هم در اين باب بيشتر ذكر نشده است ) از نظر سند هيچ مشكلى ندارد، صحيحه معاوية بن عمار "عن ابى عبدالله (ع) قال: اصبح على طُهرٍ بعد ما تصلى الفجر، فقف ان شئت قريبا من الجبل و ان شئت حيث شئت " مى‏فرمايد كه اصباح كن در مشعر على طُهرٍ كه خوب اين را در رابطه با طهر ما از خارج مى‏دانيم كه در اعمال حج هيچكدامش وضو و طهارت شرطيت ندارد براى او مگر مسأله طواف و نماز طواف، اما از نماز طواف و طواف كه بگذريم ساير اعمال حج هيچكدامش مشروط به طهارت نيست، نه طهارت از
    حيض در باب زنها، نه طهارت از جنابت و نه طهارت از حدث اصغر هيچكدام شرطيت ندارد، مسأله وقوف به مشعر هم از همين قبيل اعمال است، لذا اين عنوان "على طهرٍ " را بايد كه به قرينه خارج حمل بر استحباب كنيم " كون على الطهاره "در وقوف به مشعر اين به نحو استحباب مطرح است، لكن حالا بااين جهتش كارى نداريم . بحث در اين عبارت است "اصبح على طهرٍ بعد ما تصلى الفجر فقف "صاحب جواهر از اين عبارت استفاده مى‏كند كه اين وقوف بعد صلاة الفجر شروع مى‏شود، حالا درست است كه در همان بحث قبلى ايشان استفاده مى‏كردند كه اصباح هم بايد در مشعر باشد و از اين لزوم و كون الاصباح فى المشعر استفاده مى‏كردند كه وقوف در شب هم وجوب دارد، ولو اينكه حالا مبيت را هم دلالت نداشته باشد، لكن يك قسمت وقوف در شب، قبل طلوع الفجر، مى‏فرمودند از اين استفاده وجوب مى‏شود، لكن آنجا ما با اين استفاده مخالفت كرديم، اما در رابطه با اين جهت كه خوب حالا كه طلوع فجر تحقق پيدا كرد و معمولا اول فجر هم نماز فجر خوانده مى‏شود، نماز صبح خوانده مى‏شود، اين ديگر يك برنامه اسلامى است، مخصوصا براى حاجى، آن هم حاجى‏اى كه در حال عبادت و وقوف به مشعر باشد، اين ديگر صلاة فجرش را از اول فجر تأخير نمى‏اندازد. آن وقت آيا اين عبارت كه مى‏فرمايد "اصبح على طهر بعد ما تصلى الفجر ف -با فائى كه يك مقدار تأخير را دلالت مى‏كند - فقف " آيا معنايش اين است كه اين وقوف بعد صلاة الفجر شروع مى‏شود؟ صاحب جواهر مى‏فرمايد بله، اين در حقيقت يك دلالت واضحه دارد بر اينكه اين وقوف "ليس من اول الفجر بل يكون الوقوف بعد صلاة الفجر " پس معلوم مى‏شود كه وقوف به مشعر مثل مسأله روزه ماه رمضان نيست كه حتما بايد از اول طلوع فجر شروع بشود مثل آن مسأله نيست، ايشان در رابطه با مبدأ كه عبارت طلوع فجر است، از اين روايت كاملا استفاده كرده‏اند كه لازم نيست "ان يكون الوقوف " كه در آن شرائطى معتبر است، نيت معتبر است و خصوصياتى در نيت معتبر است، اين لازم نيست "ان يكون من اول طلوع الفجر " نه، "بعد ما تصلى الفجر "مى‏گويد "فقف ان شئت قريبا من الجبل و ان شئت حيث شئت " آيا اين معنى را ما از اين روايت استفاده مى‏كنيم يا اين كه از روايت اين معنى استفاده نمى‏شود؟ و اين مبتنى بر اين است كه اين "بعد ما تصلى الفجر " آيا به "اصبح " متعلق است؟ "اصبح على طهرٍ بعد ما تصلى الفجر " ، بعد متعلق به اين اصباح است؟ اگر بعد متعلق به اصباح باشد بعيد نيست كه همين فرمايش صاحب جواهر درست باشد، لكن به نظر مى‏رسد كه اين بعد متعلق به اصباح نيست، براى خاطر اينكه اصباح معنايش ورود در صبح است، كسى كه نماز فجر را خوانده، اين به مجرد خواندن نماز فجر وارد در صبح شده، نماز فجر هم كه در غير مشعر خوانده‏
    نشده، بلكه (اين نكته را هم توجه داشته باشيد كه) يكى از مستحبات اين است كه اين حاجى كه از عرفات افاضه مى‏كند الى المشعر، نماز مغرب و عشايش را در عرفات نبايد بخواند، نماز مغرب و عشا را تأخير بيندازد الى المشعر و در همانجا جمع كند بين المغرب والعشأ باذانٍ و اقامتين، شبيه آن چيزى كه رسول خدا (ص) در وقوف به عرفات در كنار يا داخل مسجد نمره انجام دادند، مستحب است براى حاجى كه حالا كه غروب عرفات شد ديگر نگويد همينجا صبر كنيم، نماز مغرب و عشا را بخوانيم، بعد افاضه كنيم، نه به مجردى كه مغرب شرعى شد حركت كند و نماز مغرب و عشا را تأخير بيندازد الى المشعر، در بعضى از رواياتش هست ولو اينكه ثلث ليل هم گذشته باشد، آن وقت كسى كه نماز مغرب و عشا را در مشعر مى‏خواند، قاعدتاً نماز فجر را ديگر مسلم در آن مشعر الحرام مى‏خواند، آن وقت اگر بعد متعلق به اصبح باشد، "اصبح بعد ما تصلى الفجر "، خوب آدمى كه نماز فجر را در مشعر خوانده، با خواندن نماز فجر اين اصباح كرده، اصباح يعنى دخول در صبح، خوب دخول در صبح مى‏شود با خواندن نماز فجر تحقق پيدا نكند، لذا به مجردى كه وارد در صلاة فجر شد يتحقق الاصباح، پس چطور مى‏شود كه ما بگوئيم "اصبح بعد ما تصلى الفجر "، اين نمى‏خواند با هم، سازش ندارد با هم. پس روى اين قرينه به نظر مى‏رسد كه اين بعد متعلق به "طهرٍ " باشد، مى‏خواهد بگويد اين طهرى كه به واسطه نماز فجر تهيه شده و تحصيل شده، اين طهر را ادامه بدهد، اينطور نيست كه حالا به مجردى كه نماز فجر خوانده شد اين طهركنار برود، لذا به نظر من مى‏آيد قوياً كه اين بعد متعلق به "طهر " است نه متعلق به "اصبح "، و اگر متعلق به طهر شد به آن قرينه‏اى كه من عرض كردم، اگر گفت "اصبح فقف "معنايش اين است كه وقوف از اول صبح بايد تحقق پيدا كند، وقوف بايد از اول طلوع فجر تحقق پيدا كند. پس چيزى كه در ذهن اولى انسان مى‏آيد اين است كه اين "بعد ما تصلى الفجر " متعلق به "اصبح " باشد و آن وقت "فقف "هم عطف بر "اصبح "است، "اصبح " هم "بعد ما تصلى الفجر "است، آن وقت نتيجه اين مى‏شود كه وقوف بعد صلاة الفجر شروع مى‏شود، بعد صلاة الفجر ابتدأ وقوف تحقق پيدا مى‏كند و اين همان فرمايش صاحب جواهر مى‏شود كه مى‏فرمايداين يك دلالت روشنى دارد بر اينكه مسأله وقوف به مجرد طلوع نيست، بلكه مسأله وقوف "بعد طلوع الفجر و بعد ما تصلى الفجر " تحقق دارد. پس نكته آن معنى‏اى كه به ذهن مى‏آيد اين است، اين بعد اگر متعلق به اصبح باشد، همين فرمايش صاحب جواهر است، اما چون اين معنى مناسب نيست، اصباح، بعد ما تصلى الفجر نيست اصباح به مجرد شروع در نماز فجر تحقق پيدا مى‏كند، بلكه قبل شروع در نماز فجر تحقق پيدا مى‏كند، اين را ما قرينه بگيريم كه اين "بعد ما تصلى الفجر " متعلق به‏
    طهر است، و مى‏خواهد بفرمايد كه آن طهارتى كه در نماز فجر تحصيل شده، آن طهارت ادامه پيدا كند و بعد صلاة الفجر آن طهارت از بين نرود، و روى اين نكته معناى روايت اين است. پس در حقيقت تنها روايتى كه در رابطه با مبدأ مى‏شد از آن استفاده بشود كه "لا يلزم ان يكون طلوع الفجر " همين روايت و تعبير وارد در اين روايت است و اين هم به اين صورتى كه ملاحظه فرموديد محل مناقشه است. همين روايت بعد از اينكه در وسطش يك دعاهايى براى وقوف ذكر مى‏كند، "و اذا وقفت فاحمد الله عزوجل واثن عليه واذكر من آلائه و بلائه ما قدرت عليه و صل على النبى (ص" ) و بعد هم يك دعائى را ذكر مى‏كند، يك جمله هم در ذيلش راجع به منتهاى وقوف در مشعر دارد كه اين جمله خيلى مورد بحث واقع شده، در سطر آخر بعد از اينكه آن دعاها را مطرح مى‏فرمايد، مى‏فرمايد "ثم افض "بعد افاضه كن از مشعر به سوى منى، خوب، چه زمانى افاضه از مشعر تحقق پيدا كند؟ اينجا در نقل صاحب وسائل (كه اين نقل هم غلط است به لحاظ اينكه روايت نه در تهذيب و نه در كافى به اين كيفيت نيست، بعلاوه اين خودش يك معنايى است كه در لغت هم مطرح است، و يك معناى كنائى متداول در تعبيرات هم هست، اينها همه مؤيد اين است كه اين نقل غلط است، نقل ايشان) اين است:"ثم افض حيث يشرق لك ثبير "، "يشرف " نيست، بلكه با قاف است، "حيث يشرق لك ثبير " - ثبير بر وزن امير - يك كوهى است به مكه، افرادى كه عرض مى‏شود كه از مشعرالحرام به جانب منى افاضه مى‏كنند اولين كوهى كه مسأله طلوع شمس را نشان مى‏دهد، اين كوه ثبير است. ثبير (با ثاى سه نقطه)"جبل بمكه "، منتهى خصوصيت اين جبل اين است كه وقتى كه خورشيد مكه از مشرق طلوع مى‏كند، اولين كوهى كه نشان مى‏دهد طلوع خورشيد را عبارت از اين كوه است، آن وقت تعبير اين است:"يشرق لك ثبير "يعنى موقعى كه كوه ثبير براى تو روشن مى‏شود، اين همينطورى كه هم لغت دلالت دارد و هم بعضى از روايات ديگرى كه همين تعبير در آن وارد شده تفسير كرده است ، اين "يشرق لك ثبير " يك استعمال كنائى است، در استعمالات كنائيه اينطورى كه در معانى بيان، مطول و جاهاى ديگر، ملاحظه فرموده‏ايد صدق و كذب استعمالات كنائيه، تابع معناى حقيقى آن نيست، بلكه صدق و كذبش تابع آن معناى كنائى است، مثل اين مثالهائى كه در ادبيات مى‏زنند، زيد كثير الرماد است، زيد خاكسترهاى منزلش فراوان است، اين كنايه از اين است كه اين مهمان نواز و كثير الضيف است، حالا اگر ما استعمال كرديم زيد كثير الرماد را، اين جمله خبريه صدق و كذب اين جمله خبريه به چه بستگى دارد؟ صدق و كذبش تابع اين معنى نيست كه در خانه‏اش خاكستر زياد باشد يا نباشد، كه اگر خاكسترهاى منزلش فراوان بود، اين جمله، جمله صادقه باشد، و اگر
    خاكسترهاى منزلش كم بود اين جمله جمله كاذبه باشد، نه در استعمالات كنائى صدق و كذب تابع آن معناى كنائى است، يعنى وقتى شما مى‏گوييد زيد كثير الرماد و معناى كنائيش عبارت از جود و سخاوت زيد است، بايد بروند سراغ اين معنى، اگر زيد واقعاً داراى جود و سخاوت باشد اين استعمال استعمال صدقى است، اما اگر زيد فاقد جود و سخاوت باشد ولو اينكه از نظر معناى حقيقى خيلى هم در منزلش خاكستر باشد، لكن اين جمله دروغ است، به خاطر اينكه در استعمالات كنائى آن معناى كنائىِ مقصود، ملاك صدق و كذبش خواهد بود و همينطور در مثالهاى ديگرى كه آنجا زدند، مثل زيد مهزول الفصيل، يعنى زيد كسى است كه بچه شترش خيلى لاغر است، يعنى شير شتر را بيشتر در اختيار مهمانها مى‏گذارد و در نتيجه آن بچه كمتر از شير مادرش استفاده مى‏كند، و در نتيجه گرفتار هزال و لاغرى شده، اين معناى كنائيش همين جود و سخا است، ديگر صدق و كذبش تابع اين نيست كه اين يك فصيلى داشته باشد و اين مادر شيردهى داشته باشد و اين مهزول باشد تا اينكه ما حكم كنيم به اينكه اين جمله صادق است، نه ملاك در صدق اين جمله اين است كه اگر زيد سخى شد، "زيد مهزول الفصيل "درست است، اما اگر زيد داراى جود و سخاوت نشد، اين جمله غلط است ولو اينكه واقعاً هم مهزول الفصيل باشد و علت مهزول بودنش آن بخلى است كه در زيد وجود دارد كه شيرهاى مادر اين فصيل رامى‏گيرد و مى‏فروشد و حتى در اختيار آن فصيل قرار نمى‏دهد. پس در استعمالات كنائيه اين معنى را بايد ملاحظه كرد، وقتى هم به لغت مراجعه مى‏شود و هم بعضى از روايات ديگر اين معنى را تفسير كرده‏اند، اصلا "يشرق لك ثبير "، اين معناى كنائيش يعنى تطلع الشمس، اين كنايه از طلوع شمس است، نه اينكه معنايش اين است كه اين مقدار تاريكى كنار رفته كه شما از دور مى‏توانيد كوه ثبير را ببينيد، "يشرق لك ثبير "معنايش اين باشد كه كوه ثبير براى شما روشن است و قابل رؤيت است و مى‏توانيد كوه ثبير را ببينيد، نه اين "يشرق لك ثبير " معنايش طلوع الشمس است، هم لغت اين معنى را دلالت دارد و هم روايتى كه حالا عرض مى‏كنيم كه متأسفانه در اين روايت مفسره هم دو تا اشكال به صاحب وسائل وارد است، يكى اينكه نقل روايت را كم كرده و يكى اينكه در همانجا هم بجاى "يشرق "، "يشرف " ذكر كرده در حالى كه اصلا اين يك مثل معروفى است و "يشرف لك ثبير " اگر به آقايانى كه در مثالهاى ادبى عرب وارد هستند، بگوييد چه بسا خنده جواب انسان مى‏دهد، پس اين عبارت "حيث يشرق لك ثبير "، عبارٌْ اخراى "حيث تطلع الشمس " است، اما صاحب جواهر، ايشان به اين معناى كنائى توجه نكرده‏اند و فرموده‏اند كه "يشرق لك ثبير " معنايش اين است كه "اسفار " - با سين - حاصل بشود، يعنى هوا روشن بشود، ولو اينكه طلوع شمس هم هنوز
    تحقق پيدا نكرده باشد، براى خاطر اينكه در بين الطلوعين تقريباً بيست دقيقه، نيم ساعت به طلوع شمس كم كم هوا روشن مى‏شود و انسان كاملا مى‏تواند اشيأ را ببيند و با حس بصر آنها را مشاهده كند، صاحب جواهر مى‏فرمايد كه " حيث يشرق لك ثبير " اولا معنايش اين است يعنى هوا روشن بشود و كوه ثبير براى شما نمايان بشود و اين نمايان شدن كوه ثبير معنايش اين نيست كه آفتاب طلوع كرده باشد، قبل طلوع آفتاب هم كوه ثبير براى انسان روشن و قابل رؤيت است و مى‏فرمايد مؤيدش اين جمله بعدى روايت است، و "ترى الابل مواضع اخفافها "، بايد طورى باشد كه اين شتر كه مركب متداول آن روز بوده، اين جاى خفش را ببيند، اين مقدار هوا روشن شده باشد كه ابل جاى پاى خودش را كه عبارت از خُفّ اوست ببيند ، صاحب جواهر مى‏فرمايد اين " ترى الابل مواضع اخفافها "، اين كاملا معنايش روشن است و اين هيچگونه توقفى بر طلوع شمس ندارد، وقتى كه معناى اين روشن شد، اين سبب مى‏شود و قرينه مى‏شود بر اينكه آن "يشرق لك ثبير " هم معنايش همين روشنايى است، آن روشنايى كه قبل طلوع الشمس تحقق پيدا مى‏كند و دقايقى 20 دقيقه 25 دقيقه با طلوع شمس فاصله دارد. لذا مى‏فرمايد اگر در معناى " حيث يشرق لك ثبير "هم ما يك ترديدى داشته باشيم، اين "ترى الابل مواضع اخفافها " يك قرينه خوبى است كه رفع شك و رفع ترديد مى‏كند از اين "حيث يشرق لك ثبير "، لكن دو تا جواب دارد صاحب جواهر: يك جواب اين است كه اولا "حيث يشرق لك ثبير "معناى حقيقيش اراده نشده، اين يك استعمال كنائى است و استعمال كنائى همانطورى كه لغت مى‏گويد و اين روايتى را هم كه الان مى‏خوانيم انشأالله تأييد مى‏كند، معناى "حيث يشرق لك ثبير "، يعنى حيث تطلع الشمس، حتى تطلع الشمس، آن وقت اگر جمله اول معناى كنائيش حتى تطلع الشمس بود و استعمالات كنائى هم ابلغ از استعمالات حقيقى است، آن وقت سؤال دوم و اشكال دوم اين است كه آيا "ترى الابل مواضع اخفافها " مى‏تواند در جمله اول تصرف كند يا بعد از آن كه معناى جمله اول روشن شد، اين جمله اول قرينه مى‏شود بر اينكه اين "ترى الابل مواضع اخفافها " هم مقصود آن رؤيتى است كه همراه با طلوع شمس است نه آن رؤيتى كه قبل طلوع الشمس حاصل است، لذا به اين دو جهت كلام صاحب جواهر مخدوش است، حالا عبارت اين بود:"ثم افض حيث يشرق "(كه ايشان يشرف نقل كرده)"حيث يشرق لك ثبير و ترى الابل مواضع اخفافها "، حالا لغت را خود شما به لغت مراجعه كنيد و مخصوصاً به اين كتابهائى كه مثلها و استعمالات كنائى در آن جمع شده، و اما روايتى كه اين معنى را تفسير مى‏كند، آن در باب 15 روايت 5 تصادفاً آن هم روايت معاوية بن عمار است كه من احتمال مى‏دهم آن هم همين روايت باشد، منتهى يك ذيلى به صورت‏
    اضافه در آن مطرح شده:"عن ابى عبدالله (ع) قال: ثم افض حيث يشرق - باز اينجا هم ايشان يشرف نقل كرده - حيث يشرق لك ثبير و ترى الابل مواضع اخفافها "، آن وقت اضافه دارد اين روايت "قال ابو عبدالله (ع) كان اهل الجاهلية "،( چون اهل جاهليت هم حج را انجام مى‏دادند، آنها شركشان شرك در ذات و افعال و امثال اينها نبود، آنها فقط شركشان شرك در عبادت بود كه اين اصنام را مى‏پرستيدند و خيال مى‏كردند اينها "ما نعبدهم الا ليقربونا الى الله زلفى " ، و الا آنها هم حج انجام مى‏دادند)."كان اهل الجاهليه يقولون: اشرق - باز اينجا اشرف نقل كرده - اشرق ثبير كيما يغير " (كه در بعضى از نسخ هست كيما نغير) يعنى خورشيد طلوع كرد براى اينكه ما اغاره كنيم، حالا در معناى اغاره هم اختلافاتى هست، يك احتمال اينكه با سرعت برويم به طرف منى، براى اينكه گوسفند و گاو و شتر را قربانى كنيم، يك احتمال هم اين است كه نه برويم به منى براى اينكه از اين ذبائح و قربانى‏هاى ديگران استفاده كنيم و مقدار زيادى گوشت جمع كنيم، خوب "كان اهل الجاهليه يقولون اشرق ثبير كيما نغير "، چيزى كه صاحب وسائل اينجا اشتباه كرده يعنى اضافه‏اى و تفسيرى در اينجا بوده و در تهذيب هم كه خود من مراجعه كردم در تهذيب هم اين اضافه وجود داشت، و صاحب وسائل هم روايت را از تهذيب نقل مى‏كند، اين است كه به دنبال "اشرق ثبير "امام صادق (ع) يك تفسيرى دارند بين عبارت، مى‏فرمايند "يعنون الشمس "، مقصود اينها طلوع شمس است، " يعنون الشمس، اشرق ثبير شغلته الشمس، "الشمس اشرق ثبير " يعنى طلعت الشمس، اين تفسيرى است كه خود امام صادق (ع) بدنبال "اشرق ثبير "بيان كردند و لغت هم همين معنى را دلالت مى‏كند، لكن متأسفانه صاحب وسائل هم "اشرق " را "اشرف "آورده و هم اين "يعنون الشمس "كه در خودتهذيب مصدر روايت وجود دارد، اين "يعنون الشمس " را ايشان انداخته، پس ببينيد خود امام صادق بر طبق اين روايت كه سندش هم صحيح و معتبر است، آن ابراهيم اسدى مورد توثيق نجاشى است، امام صادق "اشرق ثبير " را به "يعنون الشمس "خودشان تفسير و معنى كردند. خوب ما روايات را براى همين جهت خوانديم، لكن حالا ذيلى دارد كه اهل الجاهليه ... با يك سرعت، با يك عجله، با تحريك شترها، با زدن به اسبها از مشعر افاضه مى‏كردند، اما رسول خدا با يك آرامش و با يك سكينه و وقارى افاضه از مشعر به منى را انجام مى‏دادند كه مقصود ما از نقل اين روايت فقط همان تفسيرى بود كه امام صادق (ع) راجع به "اشرق ثبير "در كلامشان ذكر شده بود، حالا بحثمان باز دنباله دارد انشأالله.
    پايان