يکشنبه 9 ارديبهشت 1403 - 17 شوال 1445 - 28 آوريل 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب طواف حج (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جلسه 83
متن
درس خارج فقه بحث " حج: وقوف در مشعر الحرام " حضرت آية الله
العظمى فاضل لنكرانى " مد ظله العالى ""
جلسه هشتاد و سوم "
بحث در اين بود كه آيا در وقوف بين الطلوعين استيعاب معتبر است همانطورى كه مثلا در باب صوم استيعاب معتبر است، يعنى بايد از طلوع فجر شروع بشود و به طلوع شمس خاتمه پيدا كند، كه نه تأخير از طلوع فجر جايز باشد و نه تقديم بر طلوع شمس، ظاهر مشهور همين معنى است لكن جماعتى وجوب استيعاب را به اين كيفيت منكر شدهاند، و از اين جمله مرحوم صاحب جواهر قدس سره است كه شديدا اين معنى را مورد انكار قرار مىدهند ولو اينكه از نظر عمل در آخر مىفرمايند سزاوار است كه احتياط رعايت بشود، اما از نظر فتوى منكر وجوب استعياب هستند. ايشان ولو اينكه مسئله مبدأ و منتهى را جداى از هم بحث نكردند بلكه رواياتى كه مورد استدلال ايشان تقريباً قرار گرفته مخلوط است، لكن اين روايات تقريبا مفادش مختلف است، بعضى از اين روايات اگر دلالتى كه صاحب جواهر ادعا مىفرمايند تمام باشد، مفادش اين است كه لازم نيست كه از اول طلوع فجر اين وقوف شروع بشود، بلكه مىتواند يك مقدار تأخير بيندازد، و كثيرى از روايات راجع به منتهى اگر دلالتشان كامل باشد، مفادشان اين است كه لازم نيست انسان تا طلوع شمس در مشعر بماند، بلكه مىتواند يك مقدار قبل طلوع الشمس از مشعر خارج بشود و افاضه كند الى منى، لذا بايد اين روايات ملاحظه بشود تا ببينيم كه آيا اين مطلبى را كه صاحب جواهر ادعا فرمودند از اين روايات استفاده مىشود و يا آنهايى كه استفاده مىشود آيا از نظر سند قابل استناد و اعتبار هست يا اينكه قابل استناد نيست.يكى از روايات همان صحيحه معاوية بن عمار است كه اين تنها روايتى است كه در رابطه با مبدأ كه عبارت از طلوع شمس است مورد استناد قرار گرفته، حالا ما اين روايت را خوانديم در يكى از بحثهاى گذشته به لحاظ اينكه وقوف قبل طلوع الفجر آيا واجب است يا نه؟ لكن امروز به مناسبت بحث امروز مىخواهيم ببينيم كه از آن چه استفادهاى مىشود. روايت (همان صحيحه معاوية بن عمار كه در باب 11 حديث 1 ذكر شده بود ، و همين يك حديث هم در اين باب بيشتر ذكر نشده است ) از نظر سند هيچ مشكلى ندارد، صحيحه معاوية بن عمار "عن ابى عبدالله (ع) قال: اصبح على طُهرٍ بعد ما تصلى الفجر، فقف ان شئت قريبا من الجبل و ان شئت حيث شئت " مىفرمايد كه اصباح كن در مشعر على طُهرٍ كه خوب اين را در رابطه با طهر ما از خارج مىدانيم كه در اعمال حج هيچكدامش وضو و طهارت شرطيت ندارد براى او مگر مسأله طواف و نماز طواف، اما از نماز طواف و طواف كه بگذريم ساير اعمال حج هيچكدامش مشروط به طهارت نيست، نه طهارت از
حيض در باب زنها، نه طهارت از جنابت و نه طهارت از حدث اصغر هيچكدام شرطيت ندارد، مسأله وقوف به مشعر هم از همين قبيل اعمال است، لذا اين عنوان "على طهرٍ " را بايد كه به قرينه خارج حمل بر استحباب كنيم " كون على الطهاره "در وقوف به مشعر اين به نحو استحباب مطرح است، لكن حالا بااين جهتش كارى نداريم . بحث در اين عبارت است "اصبح على طهرٍ بعد ما تصلى الفجر فقف "صاحب جواهر از اين عبارت استفاده مىكند كه اين وقوف بعد صلاة الفجر شروع مىشود، حالا درست است كه در همان بحث قبلى ايشان استفاده مىكردند كه اصباح هم بايد در مشعر باشد و از اين لزوم و كون الاصباح فى المشعر استفاده مىكردند كه وقوف در شب هم وجوب دارد، ولو اينكه حالا مبيت را هم دلالت نداشته باشد، لكن يك قسمت وقوف در شب، قبل طلوع الفجر، مىفرمودند از اين استفاده وجوب مىشود، لكن آنجا ما با اين استفاده مخالفت كرديم، اما در رابطه با اين جهت كه خوب حالا كه طلوع فجر تحقق پيدا كرد و معمولا اول فجر هم نماز فجر خوانده مىشود، نماز صبح خوانده مىشود، اين ديگر يك برنامه اسلامى است، مخصوصا براى حاجى، آن هم حاجىاى كه در حال عبادت و وقوف به مشعر باشد، اين ديگر صلاة فجرش را از اول فجر تأخير نمىاندازد. آن وقت آيا اين عبارت كه مىفرمايد "اصبح على طهر بعد ما تصلى الفجر ف -با فائى كه يك مقدار تأخير را دلالت مىكند - فقف " آيا معنايش اين است كه اين وقوف بعد صلاة الفجر شروع مىشود؟ صاحب جواهر مىفرمايد بله، اين در حقيقت يك دلالت واضحه دارد بر اينكه اين وقوف "ليس من اول الفجر بل يكون الوقوف بعد صلاة الفجر " پس معلوم مىشود كه وقوف به مشعر مثل مسأله روزه ماه رمضان نيست كه حتما بايد از اول طلوع فجر شروع بشود مثل آن مسأله نيست، ايشان در رابطه با مبدأ كه عبارت طلوع فجر است، از اين روايت كاملا استفاده كردهاند كه لازم نيست "ان يكون الوقوف " كه در آن شرائطى معتبر است، نيت معتبر است و خصوصياتى در نيت معتبر است، اين لازم نيست "ان يكون من اول طلوع الفجر " نه، "بعد ما تصلى الفجر "مىگويد "فقف ان شئت قريبا من الجبل و ان شئت حيث شئت " آيا اين معنى را ما از اين روايت استفاده مىكنيم يا اين كه از روايت اين معنى استفاده نمىشود؟ و اين مبتنى بر اين است كه اين "بعد ما تصلى الفجر " آيا به "اصبح " متعلق است؟ "اصبح على طهرٍ بعد ما تصلى الفجر " ، بعد متعلق به اين اصباح است؟ اگر بعد متعلق به اصباح باشد بعيد نيست كه همين فرمايش صاحب جواهر درست باشد، لكن به نظر مىرسد كه اين بعد متعلق به اصباح نيست، براى خاطر اينكه اصباح معنايش ورود در صبح است، كسى كه نماز فجر را خوانده، اين به مجرد خواندن نماز فجر وارد در صبح شده، نماز فجر هم كه در غير مشعر خوانده
نشده، بلكه (اين نكته را هم توجه داشته باشيد كه) يكى از مستحبات اين است كه اين حاجى كه از عرفات افاضه مىكند الى المشعر، نماز مغرب و عشايش را در عرفات نبايد بخواند، نماز مغرب و عشا را تأخير بيندازد الى المشعر و در همانجا جمع كند بين المغرب والعشأ باذانٍ و اقامتين، شبيه آن چيزى كه رسول خدا (ص) در وقوف به عرفات در كنار يا داخل مسجد نمره انجام دادند، مستحب است براى حاجى كه حالا كه غروب عرفات شد ديگر نگويد همينجا صبر كنيم، نماز مغرب و عشا را بخوانيم، بعد افاضه كنيم، نه به مجردى كه مغرب شرعى شد حركت كند و نماز مغرب و عشا را تأخير بيندازد الى المشعر، در بعضى از رواياتش هست ولو اينكه ثلث ليل هم گذشته باشد، آن وقت كسى كه نماز مغرب و عشا را در مشعر مىخواند، قاعدتاً نماز فجر را ديگر مسلم در آن مشعر الحرام مىخواند، آن وقت اگر بعد متعلق به اصبح باشد، "اصبح بعد ما تصلى الفجر "، خوب آدمى كه نماز فجر را در مشعر خوانده، با خواندن نماز فجر اين اصباح كرده، اصباح يعنى دخول در صبح، خوب دخول در صبح مىشود با خواندن نماز فجر تحقق پيدا نكند، لذا به مجردى كه وارد در صلاة فجر شد يتحقق الاصباح، پس چطور مىشود كه ما بگوئيم "اصبح بعد ما تصلى الفجر "، اين نمىخواند با هم، سازش ندارد با هم. پس روى اين قرينه به نظر مىرسد كه اين بعد متعلق به "طهرٍ " باشد، مىخواهد بگويد اين طهرى كه به واسطه نماز فجر تهيه شده و تحصيل شده، اين طهر را ادامه بدهد، اينطور نيست كه حالا به مجردى كه نماز فجر خوانده شد اين طهركنار برود، لذا به نظر من مىآيد قوياً كه اين بعد متعلق به "طهر " است نه متعلق به "اصبح "، و اگر متعلق به طهر شد به آن قرينهاى كه من عرض كردم، اگر گفت "اصبح فقف "معنايش اين است كه وقوف از اول صبح بايد تحقق پيدا كند، وقوف بايد از اول طلوع فجر تحقق پيدا كند. پس چيزى كه در ذهن اولى انسان مىآيد اين است كه اين "بعد ما تصلى الفجر " متعلق به "اصبح " باشد و آن وقت "فقف "هم عطف بر "اصبح "است، "اصبح " هم "بعد ما تصلى الفجر "است، آن وقت نتيجه اين مىشود كه وقوف بعد صلاة الفجر شروع مىشود، بعد صلاة الفجر ابتدأ وقوف تحقق پيدا مىكند و اين همان فرمايش صاحب جواهر مىشود كه مىفرمايداين يك دلالت روشنى دارد بر اينكه مسأله وقوف به مجرد طلوع نيست، بلكه مسأله وقوف "بعد طلوع الفجر و بعد ما تصلى الفجر " تحقق دارد. پس نكته آن معنىاى كه به ذهن مىآيد اين است، اين بعد اگر متعلق به اصبح باشد، همين فرمايش صاحب جواهر است، اما چون اين معنى مناسب نيست، اصباح، بعد ما تصلى الفجر نيست اصباح به مجرد شروع در نماز فجر تحقق پيدا مىكند، بلكه قبل شروع در نماز فجر تحقق پيدا مىكند، اين را ما قرينه بگيريم كه اين "بعد ما تصلى الفجر " متعلق به
طهر است، و مىخواهد بفرمايد كه آن طهارتى كه در نماز فجر تحصيل شده، آن طهارت ادامه پيدا كند و بعد صلاة الفجر آن طهارت از بين نرود، و روى اين نكته معناى روايت اين است. پس در حقيقت تنها روايتى كه در رابطه با مبدأ مىشد از آن استفاده بشود كه "لا يلزم ان يكون طلوع الفجر " همين روايت و تعبير وارد در اين روايت است و اين هم به اين صورتى كه ملاحظه فرموديد محل مناقشه است. همين روايت بعد از اينكه در وسطش يك دعاهايى براى وقوف ذكر مىكند، "و اذا وقفت فاحمد الله عزوجل واثن عليه واذكر من آلائه و بلائه ما قدرت عليه و صل على النبى (ص" ) و بعد هم يك دعائى را ذكر مىكند، يك جمله هم در ذيلش راجع به منتهاى وقوف در مشعر دارد كه اين جمله خيلى مورد بحث واقع شده، در سطر آخر بعد از اينكه آن دعاها را مطرح مىفرمايد، مىفرمايد "ثم افض "بعد افاضه كن از مشعر به سوى منى، خوب، چه زمانى افاضه از مشعر تحقق پيدا كند؟ اينجا در نقل صاحب وسائل (كه اين نقل هم غلط است به لحاظ اينكه روايت نه در تهذيب و نه در كافى به اين كيفيت نيست، بعلاوه اين خودش يك معنايى است كه در لغت هم مطرح است، و يك معناى كنائى متداول در تعبيرات هم هست، اينها همه مؤيد اين است كه اين نقل غلط است، نقل ايشان) اين است:"ثم افض حيث يشرق لك ثبير "، "يشرف " نيست، بلكه با قاف است، "حيث يشرق لك ثبير " - ثبير بر وزن امير - يك كوهى است به مكه، افرادى كه عرض مىشود كه از مشعرالحرام به جانب منى افاضه مىكنند اولين كوهى كه مسأله طلوع شمس را نشان مىدهد، اين كوه ثبير است. ثبير (با ثاى سه نقطه)"جبل بمكه "، منتهى خصوصيت اين جبل اين است كه وقتى كه خورشيد مكه از مشرق طلوع مىكند، اولين كوهى كه نشان مىدهد طلوع خورشيد را عبارت از اين كوه است، آن وقت تعبير اين است:"يشرق لك ثبير "يعنى موقعى كه كوه ثبير براى تو روشن مىشود، اين همينطورى كه هم لغت دلالت دارد و هم بعضى از روايات ديگرى كه همين تعبير در آن وارد شده تفسير كرده است ، اين "يشرق لك ثبير " يك استعمال كنائى است، در استعمالات كنائيه اينطورى كه در معانى بيان، مطول و جاهاى ديگر، ملاحظه فرمودهايد صدق و كذب استعمالات كنائيه، تابع معناى حقيقى آن نيست، بلكه صدق و كذبش تابع آن معناى كنائى است، مثل اين مثالهائى كه در ادبيات مىزنند، زيد كثير الرماد است، زيد خاكسترهاى منزلش فراوان است، اين كنايه از اين است كه اين مهمان نواز و كثير الضيف است، حالا اگر ما استعمال كرديم زيد كثير الرماد را، اين جمله خبريه صدق و كذب اين جمله خبريه به چه بستگى دارد؟ صدق و كذبش تابع اين معنى نيست كه در خانهاش خاكستر زياد باشد يا نباشد، كه اگر خاكسترهاى منزلش فراوان بود، اين جمله، جمله صادقه باشد، و اگر
خاكسترهاى منزلش كم بود اين جمله جمله كاذبه باشد، نه در استعمالات كنائى صدق و كذب تابع آن معناى كنائى است، يعنى وقتى شما مىگوييد زيد كثير الرماد و معناى كنائيش عبارت از جود و سخاوت زيد است، بايد بروند سراغ اين معنى، اگر زيد واقعاً داراى جود و سخاوت باشد اين استعمال استعمال صدقى است، اما اگر زيد فاقد جود و سخاوت باشد ولو اينكه از نظر معناى حقيقى خيلى هم در منزلش خاكستر باشد، لكن اين جمله دروغ است، به خاطر اينكه در استعمالات كنائى آن معناى كنائىِ مقصود، ملاك صدق و كذبش خواهد بود و همينطور در مثالهاى ديگرى كه آنجا زدند، مثل زيد مهزول الفصيل، يعنى زيد كسى است كه بچه شترش خيلى لاغر است، يعنى شير شتر را بيشتر در اختيار مهمانها مىگذارد و در نتيجه آن بچه كمتر از شير مادرش استفاده مىكند، و در نتيجه گرفتار هزال و لاغرى شده، اين معناى كنائيش همين جود و سخا است، ديگر صدق و كذبش تابع اين نيست كه اين يك فصيلى داشته باشد و اين مادر شيردهى داشته باشد و اين مهزول باشد تا اينكه ما حكم كنيم به اينكه اين جمله صادق است، نه ملاك در صدق اين جمله اين است كه اگر زيد سخى شد، "زيد مهزول الفصيل "درست است، اما اگر زيد داراى جود و سخاوت نشد، اين جمله غلط است ولو اينكه واقعاً هم مهزول الفصيل باشد و علت مهزول بودنش آن بخلى است كه در زيد وجود دارد كه شيرهاى مادر اين فصيل رامىگيرد و مىفروشد و حتى در اختيار آن فصيل قرار نمىدهد. پس در استعمالات كنائيه اين معنى را بايد ملاحظه كرد، وقتى هم به لغت مراجعه مىشود و هم بعضى از روايات ديگر اين معنى را تفسير كردهاند، اصلا "يشرق لك ثبير "، اين معناى كنائيش يعنى تطلع الشمس، اين كنايه از طلوع شمس است، نه اينكه معنايش اين است كه اين مقدار تاريكى كنار رفته كه شما از دور مىتوانيد كوه ثبير را ببينيد، "يشرق لك ثبير "معنايش اين باشد كه كوه ثبير براى شما روشن است و قابل رؤيت است و مىتوانيد كوه ثبير را ببينيد، نه اين "يشرق لك ثبير " معنايش طلوع الشمس است، هم لغت اين معنى را دلالت دارد و هم روايتى كه حالا عرض مىكنيم كه متأسفانه در اين روايت مفسره هم دو تا اشكال به صاحب وسائل وارد است، يكى اينكه نقل روايت را كم كرده و يكى اينكه در همانجا هم بجاى "يشرق "، "يشرف " ذكر كرده در حالى كه اصلا اين يك مثل معروفى است و "يشرف لك ثبير " اگر به آقايانى كه در مثالهاى ادبى عرب وارد هستند، بگوييد چه بسا خنده جواب انسان مىدهد، پس اين عبارت "حيث يشرق لك ثبير "، عبارٌْ اخراى "حيث تطلع الشمس " است، اما صاحب جواهر، ايشان به اين معناى كنائى توجه نكردهاند و فرمودهاند كه "يشرق لك ثبير " معنايش اين است كه "اسفار " - با سين - حاصل بشود، يعنى هوا روشن بشود، ولو اينكه طلوع شمس هم هنوز
تحقق پيدا نكرده باشد، براى خاطر اينكه در بين الطلوعين تقريباً بيست دقيقه، نيم ساعت به طلوع شمس كم كم هوا روشن مىشود و انسان كاملا مىتواند اشيأ را ببيند و با حس بصر آنها را مشاهده كند، صاحب جواهر مىفرمايد كه " حيث يشرق لك ثبير " اولا معنايش اين است يعنى هوا روشن بشود و كوه ثبير براى شما نمايان بشود و اين نمايان شدن كوه ثبير معنايش اين نيست كه آفتاب طلوع كرده باشد، قبل طلوع آفتاب هم كوه ثبير براى انسان روشن و قابل رؤيت است و مىفرمايد مؤيدش اين جمله بعدى روايت است، و "ترى الابل مواضع اخفافها "، بايد طورى باشد كه اين شتر كه مركب متداول آن روز بوده، اين جاى خفش را ببيند، اين مقدار هوا روشن شده باشد كه ابل جاى پاى خودش را كه عبارت از خُفّ اوست ببيند ، صاحب جواهر مىفرمايد اين " ترى الابل مواضع اخفافها "، اين كاملا معنايش روشن است و اين هيچگونه توقفى بر طلوع شمس ندارد، وقتى كه معناى اين روشن شد، اين سبب مىشود و قرينه مىشود بر اينكه آن "يشرق لك ثبير " هم معنايش همين روشنايى است، آن روشنايى كه قبل طلوع الشمس تحقق پيدا مىكند و دقايقى 20 دقيقه 25 دقيقه با طلوع شمس فاصله دارد. لذا مىفرمايد اگر در معناى " حيث يشرق لك ثبير "هم ما يك ترديدى داشته باشيم، اين "ترى الابل مواضع اخفافها " يك قرينه خوبى است كه رفع شك و رفع ترديد مىكند از اين "حيث يشرق لك ثبير "، لكن دو تا جواب دارد صاحب جواهر: يك جواب اين است كه اولا "حيث يشرق لك ثبير "معناى حقيقيش اراده نشده، اين يك استعمال كنائى است و استعمال كنائى همانطورى كه لغت مىگويد و اين روايتى را هم كه الان مىخوانيم انشأالله تأييد مىكند، معناى "حيث يشرق لك ثبير "، يعنى حيث تطلع الشمس، حتى تطلع الشمس، آن وقت اگر جمله اول معناى كنائيش حتى تطلع الشمس بود و استعمالات كنائى هم ابلغ از استعمالات حقيقى است، آن وقت سؤال دوم و اشكال دوم اين است كه آيا "ترى الابل مواضع اخفافها " مىتواند در جمله اول تصرف كند يا بعد از آن كه معناى جمله اول روشن شد، اين جمله اول قرينه مىشود بر اينكه اين "ترى الابل مواضع اخفافها " هم مقصود آن رؤيتى است كه همراه با طلوع شمس است نه آن رؤيتى كه قبل طلوع الشمس حاصل است، لذا به اين دو جهت كلام صاحب جواهر مخدوش است، حالا عبارت اين بود:"ثم افض حيث يشرق "(كه ايشان يشرف نقل كرده)"حيث يشرق لك ثبير و ترى الابل مواضع اخفافها "، حالا لغت را خود شما به لغت مراجعه كنيد و مخصوصاً به اين كتابهائى كه مثلها و استعمالات كنائى در آن جمع شده، و اما روايتى كه اين معنى را تفسير مىكند، آن در باب 15 روايت 5 تصادفاً آن هم روايت معاوية بن عمار است كه من احتمال مىدهم آن هم همين روايت باشد، منتهى يك ذيلى به صورت
اضافه در آن مطرح شده:"عن ابى عبدالله (ع) قال: ثم افض حيث يشرق - باز اينجا هم ايشان يشرف نقل كرده - حيث يشرق لك ثبير و ترى الابل مواضع اخفافها "، آن وقت اضافه دارد اين روايت "قال ابو عبدالله (ع) كان اهل الجاهلية "،( چون اهل جاهليت هم حج را انجام مىدادند، آنها شركشان شرك در ذات و افعال و امثال اينها نبود، آنها فقط شركشان شرك در عبادت بود كه اين اصنام را مىپرستيدند و خيال مىكردند اينها "ما نعبدهم الا ليقربونا الى الله زلفى " ، و الا آنها هم حج انجام مىدادند)."كان اهل الجاهليه يقولون: اشرق - باز اينجا اشرف نقل كرده - اشرق ثبير كيما يغير " (كه در بعضى از نسخ هست كيما نغير) يعنى خورشيد طلوع كرد براى اينكه ما اغاره كنيم، حالا در معناى اغاره هم اختلافاتى هست، يك احتمال اينكه با سرعت برويم به طرف منى، براى اينكه گوسفند و گاو و شتر را قربانى كنيم، يك احتمال هم اين است كه نه برويم به منى براى اينكه از اين ذبائح و قربانىهاى ديگران استفاده كنيم و مقدار زيادى گوشت جمع كنيم، خوب "كان اهل الجاهليه يقولون اشرق ثبير كيما نغير "، چيزى كه صاحب وسائل اينجا اشتباه كرده يعنى اضافهاى و تفسيرى در اينجا بوده و در تهذيب هم كه خود من مراجعه كردم در تهذيب هم اين اضافه وجود داشت، و صاحب وسائل هم روايت را از تهذيب نقل مىكند، اين است كه به دنبال "اشرق ثبير "امام صادق (ع) يك تفسيرى دارند بين عبارت، مىفرمايند "يعنون الشمس "، مقصود اينها طلوع شمس است، " يعنون الشمس، اشرق ثبير شغلته الشمس، "الشمس اشرق ثبير " يعنى طلعت الشمس، اين تفسيرى است كه خود امام صادق (ع) بدنبال "اشرق ثبير "بيان كردند و لغت هم همين معنى را دلالت مىكند، لكن متأسفانه صاحب وسائل هم "اشرق " را "اشرف "آورده و هم اين "يعنون الشمس "كه در خودتهذيب مصدر روايت وجود دارد، اين "يعنون الشمس " را ايشان انداخته، پس ببينيد خود امام صادق بر طبق اين روايت كه سندش هم صحيح و معتبر است، آن ابراهيم اسدى مورد توثيق نجاشى است، امام صادق "اشرق ثبير " را به "يعنون الشمس "خودشان تفسير و معنى كردند. خوب ما روايات را براى همين جهت خوانديم، لكن حالا ذيلى دارد كه اهل الجاهليه ... با يك سرعت، با يك عجله، با تحريك شترها، با زدن به اسبها از مشعر افاضه مىكردند، اما رسول خدا با يك آرامش و با يك سكينه و وقارى افاضه از مشعر به منى را انجام مىدادند كه مقصود ما از نقل اين روايت فقط همان تفسيرى بود كه امام صادق (ع) راجع به "اشرق ثبير "در كلامشان ذكر شده بود، حالا بحثمان باز دنباله دارد انشأالله.
پايان
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...