• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث " حج: وقوف در مشعر الحرام "حضرت آية الله‏
    العظمى فاضل لنكرانى " مد ظله العالى ""
    جلسه هشتاد و دوم "
    بحث در مفاد اين روايت بود كه عرض كرديم به لحاظ اينكه جواب مشتمل بر دو جمله شرطيه است، و در جمله شرطيه اولى تعبير مى‏فرمايد "ان كان جاهلا فلا شئ عليه " و در جمله شرطيه دوم كه مسأله كفاره را مطرح مى‏كند كلمه جاهلاً ذكر نشده، لذا مشهور تقريباً اينطور استفاده كرده‏اند كه اين جمله شرطيه دوم به قرينه مقابله، عالم را دلالت دارد، يعنى در مورد عالم اگر افاضه كند قبل از طلوع الفجر، روايت مى‏گويد "فعليه دم شاٍْ "، و عرض كرديم مسأله به اين مقدار تمام نمى‏شود، بلكه بايد بگوييم حج صحيح است. لازمه صحت حج اين است كه وقوف ركنىِ مشعر را اين بايد درك كرده باشد و لازمه اين اين است كه ركن قبل طلوع الفجر هم تحقق داشته باشد و دايره ركن، قبل طلوع الفجر را بگيرد، بايد همه اين مسائل را ما از اين استفاده كنيم با اينكه عنوان عالماً در قضيه ذكر نشده لكن آنها از قرينه مقابله چنين معنايى را استفاده كرده‏اند، و عرض كرديم صاحب حدائق اين معنى را انكار دارد، مى‏فرمايد تقابل بين جملتين در رابطه با علم و جهل نيست كه جمله اولى جهل را متعرض باشد و جمله ثانيه علم را تعرض كرده باشد، بلكه در هر دو جمله مفروض همان جاهل است، مسأله جهل مشترك بين جملتين است، منتهى در فرض اول افاضه جاهل قبل طلوع الشمس است، يعنى مقدارى از وقوف بين الطلوعين را ادراك كرده، لكن "قبل طلوع الشمس و قبل ان يفيض الناس "اين افاضه كرده از مشعر الحرام الى منى، و در جمله دوم همين جاهل افاضه‏اش قبل طلوع الفجر است، پس دراين دو جمله شرطيه دو فرض براى جاهل ذكر شده و حكم مختلف بيان شده، اول جاهلى كه قبل طلوع الشمس افاضه كند " من المشعر الى منى "، دوم جاهلى كه قبل طلوع الفجر افاضه كند من المشعر الى منى، آن وقت از كجاى اين روايت ديگر اين همه احكامى كه به دنبالش اينها استفاده كرده‏اند ما استفاده كنيم، از كجاى روايت استفاده كنيم كه اگر عالماً قبل طلوع الفجر افاضه كرد و تمام بين الطلوعين وقوفش را ترك كرد، اين " يكون حجه صحيحا "، اين خيلى مطلب مهمى هست و ثمره بسيار عظيمى است كه بر اين تفسير مشهور بار مى‏شود كه روايت بخواهد بگويد كه اگر كسى قبل طلوع الفجر هم عالماً عامداً از مشعر الحرام افاضه كرد، اين يكون حجه صحيحاً و لازمه‏اش اين است كه ركن وقوف مشعر را اين انجام داده و اتيان كرده، منتهى حق نداشته قبل طلوع الفجر از مشعر خارج بشود، آمده خارج شده و كفاره‏اى به نام "دم شاٍْ " دارد، نه انصاف اين است كه روايت يك چنين معنائى را دلالت ندارد و قرينه مقابله بين الشرطيتين، اقتضا ندارد كه‏
    شرطيه دوم مربوط به عالم باشد، و چيزى كه خيلى حرف صاحب حدائق را تأييد مى‏كند اين است كه در مورد روايت حالا در آن شروع وقوف هم اگر در ذهن بعضى از برادران اين مناقشه بود كه "وقف مع الناس بجمع " اين خيلى ظهور ندارد در اينكه وقوف بعد طلوع الفجر بوده، فرضا معمولا از همان نيمه شب به بعد وقوف حاصل مى‏شود، اگر ما اين معنى را هم قبول كنيم و اين مؤيد را از صاحب حدائق بگيريم، اما آن تعبير دوم كه مى‏گويد "افاض قبل ان يفيض الناس "، اين "افاض قبل ان يفيض الناس "، يعنى نيم ساعت زودتر از ديگران افاضه كرده، ده دقيقه زودتر از ديگران افاضه كرده، اما اگر كسى قبل طلوع الفجر افاضه كند، مى‏گويند "افاض قبل ان يفيض الناس "؟ اين يك معناى عرفى در رابطه با "افاض قبل ان يفيض الناس "نيست، "افاض قبل ان يفيض الناس " يعنى نيم ساعت زودتر از ديگران افاضه كرد، سه ربع ساعت زودتر از ديگران افاضه كرد، اما اگر كسى يك ساعت قبل از نيمه شب كه قبل از طلوع فجر است افاضه كند، اين را نمى‏گويند "افاض قبل ان يفيض الناس "، به لحاظ اينكه افاضه مردم بلا اشكال، حالا اگر در حدوثش هم از نظر زود و دير يك قدرى اختلاف وجود داشته باشد، كما اينكه خارجاً هم برادرانى كه به حج مشرف شده‏اند ملاحظه كرده‏اند كه مسأله افاضه از مشعر در همان حول و حوش طلوع شمس است، يعنى بساط را جمع مى‏كنند و حركت مى‏كنند و هنوز از مشعر خارج نشده منتظرند كه آفتاب طلوع كند، به مجردى كه آفتاب طلوع كرد از مشعر بيرون ميروند. حالا در بحث بعدى يك بحثى با صاحب جواهر عليه الرحمه داريم كه صاحب جواهر منتهى و آخر وقوف به مشعر را طلوع شمس نمى‏داند، بلكه مى‏گويد همين مقدار كه هوا روشن شد، ولو قبل طلوع الشمس، مى‏شود از مشعر الحرام خارج شد، لكن اولا اين فتواى ايشان است، بعداً هم انشأ الله با ايشان بحث مى‏كنيم و ثانيا حالا بر فرض هم كه منتهى عبارت از روشن شدن هوا باشد، بطورى كه در بعضى از روايات تعبير مى‏كند كه جورى هوا روشن بشود كه "ترى الابل مواضع اخفافها "، يعنى شتر جاى پاى خودش را به علت روشن شدن هوا ببيند، حالا اين هم خيلى با طلوع آفتاب شايد نيم ساعت فاصله داشته باشد، اجمالاً اين "افاض قبل ان يفيض الناس "، ظاهرش اين است كه مردم در حدود طلوع آفتاب افاضه مى‏كنند، لكن اين آدم از روى جهل آمده "قبل افاضة الناس "افاضه كرده و اين ديگر منطبق نمى‏شود بر افاضه قبل طلوع الفجر، كسى كه قبل طلوع الفجر افاضه كند، اين همين عنوانش "افاض قبل طلوع الفجر " است نه عنوانش "الافاضة قبل افاضة الناس "، اين "الافاضه قبل افاضة الناس " مال آن آدمى است كه ده دقيقه، بيست دقيقه، نيم ساعت قبل از ديگران افاضه كند. لذا اين جمله‏اى كه در مورد حكم اين روايت مطرح است، "رجل وقف مع الناس بجمعٍ "، حالا در اين حدوث‏
    وقوف هم، شما ترديد كنيد، اما "افاض قبل ان يفيض الناس " اين هيچ انطباق بر افاضه قبل طلوع الفجر ندارد، بايد بگوييم اين روايت فقط حكم جاهل را بيان كرده است، اما حكم عالم مورد تعرض قرار نگرفته، حالا چرا حكم عالم مورد تعرض قرار نگرفته؟ براى اين جهت است كه معمولاً عالم عامد از او مخالفت كم تحقق پيدا مى‏كند. نه اينكه تحقق پيدا نكند ولى قلّ ما يتفق كه يك عالم عامدى با اينكه آمده حج انجام بدهد، (حج هم يك سفر معمولى هر ساله نيست، بلكه جائى است كه انسان كمال احتياط را بايد در موردش رعايت كند)، مع ذلك كسى عالماً عامداً بيايد قبل از ديگران يا قبل طلوع الفجر افاضه كند، اين قلّ ما يتفق، علت اينكه روايت عالم عامد را ذكر نكرده است، روى همين ندرت تحقق و قلّت تحقق بوده كه مسأله عالم را مورد تعرض قرار نداده. ممكن هم هست علل ديگرى براى عدم تعرض وجود داشته باشد كه اگر ما نكته‏اش را نفهميم كه چرا روايت عالم عامد را متعرض نشده، آيا اين سبب مى‏شود كه ما روايت را به حسب جمله شرطيه دوم بگوييم مقصودش بيان عالم عامد است، و الا اگر اينطور نباشد، روايت حكم عالم عامد را بيان نكرده، خوب بيان نكرده باشد، مجرد اينكه ما نكته عدم بيان را به دست نياوريم اين سبب نمى‏شود كه در معناى روايت ما دخالت كنيم و از جيب خودمان روى روايت بگذاريم. كجاى اين روايت در جمله شرطيه دوم مسأله علم و عمد را دخالت داده كه مشهور از روايت اين معنى را استفاده كرده‏اند، بعض الاعلام قدس سره ضمن اينكه كلام صاحب حدائق را مى‏پسندند كه حقا هم فرمايش بسيار خوبى صاحب حدائق در معناى اين روايت بيان كرده، بعض الاعلام يك مؤيدى براى صاحب حدائق بيان كرده‏اند، يك روايتى را به عنوان تأييد نظريه صاحب حدائق در تفسير همين روايتى كه خوانديم، حالا آن روايت را ما عرض كنيم، ضمن اينكه كلام صاحب حدائق مورد تأييد است و ما هم قبول مى‏كنيم، اما در مؤيد بودن اين چيزى را كه بعض الاعلام مؤيد قرار داده‏اند، شايد مناقشه‏اى داشته باشيم. يك روايتى هست در باب 26 از همين ابواب وقوف به مشعر، در اين باب همين يك روايت هم بيشتر صاحب وسائل ذكر نكرده، روايت اين است: محمد بن على بن الحسين (صدوق) باسناده عن على بن رئاب (كه طبعاً على بن رئاب اينطور گفته كه) ان الصادق (ع) قال: (امام صادق اينطور فرموده‏اند):"من افاض مع الناس من عرفات (اگر كسى در افاضه از عرفات همراه مردم است، آن هم افاضه كرد، حالا كه رسيدند به مشعر:) فلم يلبث معهم بجمعٍ (اما به مشعر كه رسيدند اين توقف نكرد در مشعر) فلم يلبث معهم بجمعٍ (اين توقف نكرد در مشعر) و مضى الى منى (همينطور به حركت خودش ادامه داد به طرف منى، و اين كار را انجام داد) متعمداً او مستخفاً (يا عالماً عامداً يا اينكه مثل همين عالم عامد، از روى‏
    بى‏اعتنائى و بى‏مبالاتى نسبت به احكام الله، مى‏فرمايد:) فعليه بدنة (اينجا را مى‏فرمايد يك شتر بايد كفاره بدهد)". بعض الاعلام مى‏فرمايد كه اگر آن روايت قبلى كه ما در آن بحث مى‏كرديم اگر جمله شرطيه دوم حكم عامد را بيان مى‏كرد، خوب آن روايت كه مى‏گفت "فعليه دم شاة "آن فقط يك گوسفند به عنوان كفاره تثبيت مى‏كرد، اين روايت هم كه صريحاً متعمد را دارد و در مورد متعمد مسأله بدنه را مطرح كرده، آن وقت چطور مى‏شود كه در عالم عامد دو تا روايت يكى شاة را بگويد و يكى بدنه را بگويد، آيا معنى دارد كه در عالم عامد در كفاره اين مقدار اختلاف باشد. پس حيث اينكه اين روايت با تصريح به تعمد مسأله بدنه را ثابت مى‏كند، اين دليل بر اين است كه آن روايت مورد بحث ما كه مسأله شاة را مطرح مى‏كند، او مربوط به متعمد نيست، او مربوط به همان جاهلى است كه "افاض قبل طلوع الفجر ". پس اين روايت را به عنوان شاهد و مؤيد براى فرمايش صاحب حدائق قرار دادند و مى‏فرمايند اين روايت در مورد متعمد مسأله بدنه را مى‏گويد، اين قرينه بر اين است كه آن روايت قبلى مربوط به متعمد نيست كه در آن كفاره شاة مطرح است. لكن عرض كرديم ما كه ضمن اينكه صاحب حدائق را در تفسير آن روايت كاملا مى‏پذيريم، اما در اين تأييد من مناقشه دارم، چرا؟ براى اينكه فرض كنيم كه آن روايت قبلى مورد بحث، آن هم مال متعمد است، اما اين دو متعمدها فرق مى‏كنند، متعمد در آن روايت آن است كه وقوف به مشعر صادر شده از او لكن " افاض قبل طلوع الفجر "، كلمه افاض معنايش اين است كه اصل الوقوف با شرائط، با نيت با قصد قربت تحقق پيدا كرده، آن معنايش اين است، لذا آنجا بعيد نيست كه همان كفاره شاة باشد، اما اينجا مى‏گويد "فلم يلبث معهم بجمع " ، اين اصلا وقوف به عرفات را انجام نداد، ولو اينكه از عرفات هم گذشت يعنى مشعر، ولو اينكه از مشعر هم گذشت، اما صرف بودن در مشعر كه "ليس بوقوف "، بايد به نيت وقوف، عنوان قربت، جزئيت للحج، به اين عنوان تحقق پيدا كند، و مورد اين روايت اين است:"فلم يلبث معهم بجمع "، اين روايت مى‏گويد اصلا وقوف را ترك كرد، عالماً عامداً وقوف را به طور كلى ترك كرد و لذا است كه صاحب وسائل با اينكه در اين باب همين يك روايت بيشتر نيست و معمولا در بابهايى كه يك روايت وجود داشته باشد، عنوان باب را از همان روايت مى‏گيرند، بايد عنوان باب با آن روايت موافق باشد، ايشان در عنوان باب اين عنوان را آورده:"باب ان من ترك الوقوف بالمشعر عمداً بطل حجه و لزمه بدنه "، اصلا بطلان حج را ايشان در عنوان باب آورده، بلحاظ اينكه اين عالماً عامداً مسأله وقوف به مشعر با اينكه ركنيت در باب حج دارد، اين را ترك كرده، خوب اگر كسى ركن را عالماً عامداً ترك كند، يكون حجه باطلا، ضمن اينكه كفاره هم بر گردن او ثابت است، مثل باب جماع. (س:...) (پاسخ استاد:)
    آنكه محل بحث بود حالا، هنوز ما در بحثش هستيم، پس خوب دقت كرديد كه اين روايت نمى‏تواند مؤيد صاحب حدائق باشد، براى اينكه آن روايتى را كه صاحب حدائق تفسير مى‏كند اگر جمله شرطيه دوم هم عالم عامد باشد، لكن عالم عامدى است كه اصل وقوف به مشعر را نيت كرده منتهى قبل طلوع الفجر افاضه كرده، اما اين روايت موردش آن عالم عامدى است كه "ترك الوقوف بالمشعر رأساً " و كسى كه وقوف به مشعر را رأساً قطع كند، همانطورى كه صاحب وسائل هم استفاده كرده "يكون حجه باطلا "، ضمن اينكه بايد كفاره‏اى هم بدهد مثل جماع در بعضى از موارد كه هم موجب كفاره است و هم موجب بطلان حج است. (س:...) (پاسخ استاد:) كجاى روايت دارد كه نيت كرده؟ صدق وقوف نيت مى‏خواهد. عبارت اين است "فلم يلبث معهم بجمع " يعنى وقوف را ترك كرد. (س:...) (پاسخ استاد:) پس چه كار كرده؟ لم يلبث معهم بجمع يعنى چه؟ ... همه اينهائى را كه شما مى‏گوييد من جوابهايتان را قبلا داده‏ام، مى‏خواهى بگويى چون كفاره است بطلان نيست كه در مورد جماع جواب شما را دادم، در مورد جماع كفاره هست حج هم باطل است، ..." لم يلبث معهم بجمع " طلوع شمس مطرح نيست اينجا، "فلم يلبث معهم بجمع "، يعنى همانطور كه حركت كرد رفت به منى، اين روايت همانطورى كه صاحب وسائل عنوان باب را از اين روايت اخذ كرده حق با صاحب وسائل است، اين روايت مال كسى است كه عالماًعامدا آمد از مشعر عبور كرد و اصلا نيت وقوف به مشعر را هم نكرد، "لم يقف بالمشعر وقوفاً شرعيا " حتى يك لحظه، فقط از مشعر عبور كرد و مضى الى منى. اين حجش باطل است، كفاره بدنه هم به دنبال او هست. پس ضمن اينكه كلام صاحب حدائق را در آن روايت من تأييد مى‏كنم اما اين روايت مؤيد صاحب حدائق نيست، اينطور كه بعض الاعلام قدس سره اين روايت را مؤيد صاحب حدائق قرار داده‏اند. تا اينجا ترتيب بحث را ان شأ الله دقت كرده‏ايد، ترتيب بحث ما اين بود كه ما اول با صاحب جواهر در باب وقوف به مشعر اين معنى را بحث كرديم كه آيا قبل طلوع الفجر وقوف به مشعر واجب هست يا نه؟ تا اينجا بحثمان دنباله اين معنى بود و ما نتيجه گرفتيم كه ما دليلى بر وجوب وقوف به مشعر قبل طلوع الفجر اينطور كه صاحب جواهر مدعى هستند نداريم و بدانيد مهمترين مسأله‏اى كه در همينجا ايجاد انحراف كرده و مسأله وقوف به مشعر را قبل طلوع الفجر آورده، همين تفسير غلطى بوده كه از اين روايت گذشته شده، اين روايت گذشته را حمل بر عالم عامد كردند، گفتند عالم عامد اگر قبل طلوع الفجر افاضه كند، اين روايت مى‏گويد حجش درست است، عليه دم شاة، خوب چطور مى‏شود حجش درست باشد؟ آيا اگر قبل طلوع الفجر وقوفى واجب نباشد و وقوف واجب منحصراً مابين الطلوعين باشد و در حقيقت‏
    ركن هم در بين الطلوعين محدوديت پيدا كند، آن وقت چطور مى‏شود اگر كسى قبل الطلوع الفجر افاضه كرد و رفت كه رفت و ديگر برنگشت، روايت مى‏گويد اين حجش صحيح است. پس معلوم مى‏شود كه وقوف قبل طلوع الفجر هم حساب دارد، نه تنها حساب دارد بلكه با افاضه قبل طلوع الفجر ركن وقوف به مشعر هم تحقق پيدا كرده، تمامى اين انحرافها براى اين است كه اين روايت را درست معنى نكردند، اين روايت را به همان نحوى كه هم صاحب جواهر هم محقق در شرايع و هم كثيرى از فقها معنى كردند، روايت را بر عالم عامد حمل كردند، لذا به لوازم و ملزوماتش لا محاله ملتزم شده‏اند، گفتند روايتى كه مى‏گويد قبل طلوع الفجر اگر افاضه كند فقط يك گوسفند كفاره بدهد، اين معنايش اين است كه حجش درست است، ديگر بيا و اينجا آثار صحت حج را بار كن، پس معلوم مى‏شود وقوف قبل از طلوع فجر واجب‏است . پس معلوم مى‏شود كه ركن هم در همان قبل از طلوع فجر محقق است كه با افاضه عن علم و عمدٍ، هيچ اخلال به حجى تحقق پيدا نمى‏كند و اگر ما روايت را روى معناى صحيح خودش قرار بدهيم، ديگر همه اين حرفها كنار مى‏رود، "ما الدليل على وجوب الوقوف قبل طلوع الفجر؟ ما الدليل على كون الوقوف قبل طلوع الفجر مجزيا؟ ما الدليل على كون الافاضه قبل طلوع الفجر غير موجب للاخلال بركن؟ " همه اين مسايل كنار مى‏رود و ديگر ما نمى‏توانيم يك همچين حرفهائى در اين رابطه داشته باشيم. پس ترتيب بحث ما اين بود كه ما تا اينجا با صاحب جواهر به اصطلاح كلنجار رفتيم و نتيجه گرفتيم كه دليلى بر وجوب وقوف قبل طلوع الفجر در رابطه با وقوف به مشعر نداريم، بلكه مسأله وقوف به مشعر، در بين الطلوعين خلاصه مى‏شود، هم اصل وجوبش و هم محدوده ركنيش، كه ركن هم در همين محدوده بين الطلوعين است. لكن بايد اين را هم رويش بحث كنيم، براى اينكه در هر طرفش صاحب جواهر با اينكه وقوف قبل الطلوع را واجب مى‏داند، مع ذلك وقتى كه به بين الطلوعين مى‏رسيم، هم از نظر مبدأ كه عبارت از طلوع فجر است، هم از نظر منتهى كه عبارت از طلوع شمس است، صاحب جواهر با ما مخالفت ميكند، لكن حالا مدعاى ما اين است، ما فعلا بر اين مدعا بايد اقامه دليل كنيم و آن اين است كه وقوف به مشعر آن مقدارى كه واجب است، مبدأش عبارت از طلوع فجر است و منتهايش عبارت از طلوع شمس است و همه اين فاصله از نظر حكم شرعى وجوب دارد وقوفش، لكن آن كه ركنيت دارد يك جز از اين فاصله بين طلوع شمس و طلوع فجر است، مثل مسأله وقوف به عرفات كه وقوف به عرفات از اول زوال يا يك ساعت بعد از زوال واجب بود الى الغروب، لكن در عين حال ركن عبارت از مسمى بود كه اگر كسى يك لحظه مى‏آمد در عرفات و نيت وقوف مى‏كرد و بعد عرفات را ترك‏
    ميكرد، اين ركن وقوف به عرفات تحقق پيدا كرده بود و حجش صحيح بود ولو اينكه خلاف شرع مسلمى مرتكب شده بود. عين همين مطلب را ما در رابطه با وقوف به مشعر نسبت به بين الطلوعين داريم. لذا ما در اين رابطه سه تا مطلب را بايد ثابت كنيم: يكى اينكه مبدأ عبارت از طلوع فجر است، ديگر اينكه منتهى عبارت از طلوع شمس است و سوم اينكه ركن اين مجموعه نيست، بلكه ركن يك لحظه وقوف به مشعر با نيت وقوف و شرايط معتبره در وقوف است، بطورى كه اگر كسى در بين الطلوعين يك دقيقه در مشعر به قصد وقوف در مشعر وقوف كرد "قربةً الى الله " اين تارك ركن نيست و حجش صحيح است ولو اينكه ترك واجبى نسبت به او تحقق پيدا كرده، پس ما در بحثهاى بعدى اين معنى را بايد ان شأ الله دنبال كنيم.
    پايان