• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث " حج: وقوف در مشعر الحرام " حضرت آية الله‏
    العظمى فاضل لنكرانى " مد ظله العالى ""
    جلسه هشتاد و يكم "
    عرض كرديم كه بر خلاف آنچه كه صاحب جواهر نظرشان هست، وقوف به مشعر در شب عيد قربان آن هم به طورى كه صدق مبيت كند كه عنوان مبيت معنايش اين است كه حداقل سه چهار ساعت در مشعر بماند، براى اينكه مبيت يا با نصف تحقق پيدا مى‏كند، مثل مسأله مبيت به منى در شب 11 و 12 كه آنجا مسأله نصف مطرح است، منتهى بحثى است كه آيا تخيير بين نصف اول شب و نصف آخر هست يا نه؟ لكن عنوان مبيت با نصف ليل تحقق پيدا مى‏كند و يا احتمالاً بگوئيم حتى نصف هم لازم نيست بلكه مثلا با ثلث هم تحقق پيدا مى‏كند كه اگر شب 12 ساعت باشد، مثلاً با 4 ساعت او تحقق پيدا كند، آيا اين مقدار وقوف به مشعر در شب عيد قربان لازم است؟ دليلى كه دلالت بر وجوب اين معنى كند ملاحظه نشد، ادله صاحب جواهر يا سنداً و يا دلالتاً و يا هر دو قابل مناقشه بود، لكن چيزى كه سبب شده براى اينكه مسأله وقوف قبل طلوع الفجر اصولا مطرح بشود، عمده همان روايتى است كه ديروز عرض كرديم و عرض كرديم كه بايد يك مقدار در دلالت آن روايت دقت بشود، بر طبق آن روايت آن هم روى فهم جمعى از فقهأ بلكه بالاتر از جمع حتى مثل محقق در شرايع يك عبارتى دارند اينجا و صاحب جواهر هم خيلى سعى مى‏كند كه اين عبارت را با هم درست كند و تفريعى كه درآن هست يك تفريع درستى باشد، كه اولا خود آن فرع محل بحث است، و ثانيا تفريعش محل مناقشه و اشكال است، و چون عبارت مربوط به محقق در شرايع است، لذا عبارت را مى‏خوانيم، مختصر هم هست عبارت، اما عجيب از مثل محققى با چنين تفريعى در اين كلام. مرحوم محقق وقتى كه واجبات وقوف را بيان مى‏فرمايد قبلا يك سرى واجبات را مثل نيت و امثال ذلك را بيان مى‏كند، بعد به صورت واو عاطفه در ضمن بيان واجبات وقوف اين عبارت را مى‏فرمايد، مى‏فرمايد "و أن يكون الوقوف بعد طلوع الفجر "، بايد حتماً وقوف بعد طلوع الفجر باشد، وقوف واجب وقوف بعد طلوع الفجر است، خوب اين مطلب اساسى. بعد با كلمه فأ تفريعيه مسأله را به اين صورت فرع را متفرع مى‏كند، مى‏فرمايد:"فلو افاض قبله " (يعنى قبل طلوع الفجر)"عالما " (در حال علم و عمد هم باشد)"بعد ان كان به ليلا ولو قليلا "، اگر يك مقدار از شب را در مشعر بود و عالما عامدا بدون عذر بدون نسيان قبل طلوع الفجر از مشعر افاضه كرد به طرف منى، رفت كه رفت ديگر، نه اينكه برود و برگردد، "فلو افاض قبله عامدا بعد ان كان به ليلاً ولو قليلاً لم يبطل حجه "، اين حجش باطل نيست، "ان كان وقف بعرفات " اگر در رابطه با وقوف به عرفات مسأله‏اى نداشته باشد، از
    نظر وقوف به مشعر به اين كيفيت "لا يكون حجه باطلا، و جبره بشاٍْ "، لكن بايد اين معنى رابه وسيله گوسفند و كفاره يك گوسفند جبران كند، بعد هم مى‏فرمايد كه براى يك عده‏اى ترخيص شده كه قبل طلوع الفجر افاضه كنند بدون اينكه كفاره‏اى هم داشته باشد، "و تجوز افاضة قبل الفجر للمرأة (براى زنها) مطلقا، و من يخاف على نفسه "(آنهائى كه خائف هستند كه در بعضى از روايات خائف يعنى خائف على النفس اين مورد استثنا است)"تجوز من غير جبرانٍ "، ديگر لازم نيست كه با يك گوسفند جبران بشود، همينطور "و لو افاض ناسياً "، اگر افاضه عن نسيانٍ تحقق پيدا كرد:"لم يكن عليه شئ "، بر اين مفيض ناسى كفاره‏اى واجب نيست. آنى كه مشكل است همان تفريع در جمله اولى است. خوب اينكه مى‏فرمايد "و ان يكون الوقوف بعد طلوع الفجر " بايد وقوف بعد طلوع الفجر واقع بشود، بعد اين معنى را تفريع مى‏كند كه اگر كسى عامداً قبل طلوع الفجر افاضه كند، اين حجش باطل نيست، منتهى بايد يك گوسفند كفاره بدهد، عرض كرديم حالا خود اين فرع با قطع نظر از تفريعش ولو اينكه در كلام خيليها ذكر شده و مستندش همان روايت ديروز و فهمى كه خودشان از آن روايت داشته‏اند، حالا اين بايد همين امروز انشأ الله بحث مى‏كنيم كه آيا اصلا روايت چنين چيزى را مى‏گويد كه يك كسى عالماً عامداً قبل طلوع الفجر از مشعر افاضه كند، بگوييم اين حجش صحيح است و لازم هم نيست كه تكرار واقع بشود، فقط يك كفاره گوسفندى دارد. خوب اين خودش محل بحث كه بايد روايت را ملاحظه كنيم. آنچه كه من روى آن عنايت دارم اين معنى است كه خوب حالا بر فرض كه اين فرع هم درست باشد، به همين كيفيتى كه اينها ذكر مى‏كنند ما هم از روايت فرضاً همين معنى را استفاده كنيم كه همين هم سبب شده كه خيليها دايره وقوف را از نظر ركن توسعه بدهند، بگويند ركن اختصاص به آن جز ما بين الطلوعين ندارد، همين به تعبير محقق اگر در شب هم وقوف بكند به او ليلاً ولو قليلاً معنايش اين است كه ركن حاصل شده و حج باطل نيست، با اينكه هيچ ترديدى نيست در اينكه وقوف به مشعر مثل وقوف به عرفات ركنيت دارد، و ما در باب وقوف به عرفات گفتيم اگر كسى عالماً عامداً وقوف به عرفات را به طور كلى ترك كند و حتى مسماى وقوف را انجام ندهد، اين يكون حجه باطلا، ديگر راهى براى تصحيح او وجود ندارد، حالا بر فرض كه در مشعر دايره حكم اين مقدار توسعه داشته باشد كه اگر يك مقدار از وقوف شب را هم درك كند اين كفايت كند در اصل مسمى و در نتيجه حج باطل نشود، بر فرض كه اين معنى هم درست باشد، اشكال در اين تفريع است، اين چطور مى‏تواند متفرع بر آن مسأله قبل بشود، مسأله قبل اين است كه وقوف مابين الطلوعين واجب است، و ان يكون الوقوف بعد طلوع الفجر يعنى يكى از واجبات وقوف مثل نيت اين‏
    است كه ان يكون الوقوف بين الطلوعين، خوب حالا كه وقوف واجب عبارت از بين الطلوعين است، اين برآن مترتب مى‏شود كه اگر كسى بين الطلوعين وقوف نكرد حجش باطل نيست؟ عدم بطلان متفرع بر وجوب وقوف بين الطلوعين است، اين سنخيت با هم مى‏تواند پيدا كند؟ واجب اين است كه بين الطلوعين وقوف كند. پس اگر كسى قبل طلوع الفجر افاضه كرد و بين الطلوعين وقوف نكرد، حجش باطل نيست. اين تفريع بر اين معنى مى‏تواند بشود. صاحب جواهر آمده اين را مى‏خواهد توجيه كند به اين معنى، بگويد اين كلام ايشان كه مى‏فرمايد "جبره بشاٍْ "، اين جبر يك معناى لازمى دارد، آن معناى لازمش اين است كه گناه محقق شده، معناى گناه اين است كه ترك واجب تحقق پيدا كرده، آن وقت اين حيث ترك واجبى كه موجب تحقق اثم است، و اين اثم نياز به جبر دارد و به عنوان كفاره بايد جبران بشود، اين سبب شده كه يك همچين تفريعى تحقق پيدا كند، در حالى كه آن چيزى را كه اين جمله تفريعيه رويش خيلى عنايت دارد آن جمله اول لم يبطل حجه است، آن يك چيز اشاره‏اى است و جبره بشاٍْ، اگر اين لم يبطل حجه نبود ما مى‏گفتيم اين جمله تفريعيه سيق لبيان وجوب الجبر و معنى الجبر تحقق الاثم و لازم تحقق الاثم وجود التكليف الوجوبى، با اين مراحل برويم يك تكليف وجوبى را درست كنيم، در حالى كه اين جمله تفريعيه آنى كه هدف اوليش هست لم يبطل حجه است، آن وقت لم يبطل حجه چطور مى‏شود متفرع بر اين باشد، اگر من اين جورى تعبير كنم، بگويم آقا واجب در وقوف بين الطلوعين است، پس اگر كسى قبل طلوع الفجر كوچ كرد حجش صحيح است، واجب وقوف بين الطلوعين است، پس اگر كسى بين الطلوعين وقوف نكرد و افاضه كرد قبل طلوع الفجر و ديگر هم برنگشت بدانيم كه آسمان زمين نيامده، حجش هم بجاى خودش صحيح واقع شده، آيا صحيح است كه ما يك همچين تفريعى بر اين معنى داشته باشيم؟ لذا اين توجيه صاحب جواهر نمى‏تواند اين تفريع محقق را تصحيحش كند، اگر عنوان لم يبطل حجه در كلام محقق نبود، خوب با آن هى لازم و ملزوم از اين طرف و از آن طرف مى‏توانستيم يك توجيه تازه توجيه خيلى قابل قبولى نيست داشته باشيم، اما آنى كه اين جمله تفريعيه سيق لبيانه و افادته، او عدم بطلان حجه، عدم بطلان الحج، لا يتفرع على وجوب كون الوقوف بين الطلوعين، در حالى كه اين ترك كرده اين وقوف بين الطلوعين را عالم عامد هم بوده، قبل طلوع الفجر بدون اينكه زن باشد يا خائف باشد يا ناسى باشد، يا كسالتى فرضاً داشته باشد آمد مشعر را ترك كرد الى جانب منى، آيا اين تفريع مى‏تواند درست باشد، اين حالا اشكالى هست كه به كلام محقق وارد است و هر چه هم كه من فكر كردم راهى براى تصحيح اين تفريع پيدا كنم به نظر من راهى نيست، توجيه صاحب جواهر هم تمام نيست.
    حالا اصل فرع از كجا آمده؟ (س:...) (پاسخ استاد:) خوب توسعه، بر فرض كه ما فرمايش شما را قبول كنيم، آيا عنوان توسعه با فأ درست مى‏شود، يا عنوان توسعه با بل درست مى‏شود؟ فأ تفريعيه معنايش اين است كه حالا كه اين مطلب مسلم شد، اين اثر بر آن بار است. اين توسعه نيست، توسعه با فأ تفريعيه منافات دارد. فأ تفريعيه معنايش اين است كه اين مطلب را شما مسلم بگيرد، حالا كه اين مطلب مسلم شد، اين نتيجه بر آن بار است، اين اثر بر آن بار است، اگر كسى بخواهد توسعه بدهد، "و ان يكون الوقوف بعد طلوع الفجر بل لا يلزم ان يكون بعد طلوع الفجر "، اگر قبلش هم كوچ كند حجش درست است، منتهى يك تكليفى را مخالفت كرده، با بل بايد مسأله مطرح بشود. پس اين تفريع به هيچ وجه قابل توجيه و قابل تصحيح نيست. اما اصل فرع: اصل اين مسأله كه اگر كسى قبل طلوع الفجر عالماً عامداً از مشعر كوچ كند و برنگردد اين حجش باطل نيست، يعنى ترك وقوف به مشعر نشده و ترك الركن تحقق پيدا نكرده، منتهى مثل همان كسى كه در باب عرفات مى‏گفتيم اگر قبل غروب الشمس افاضه كند، خوب حجش صحيح است، براى خاطر اينكه ركن تحقق پيدا كرده، منتهى حق نداشته كه قبل غروب الشمس از عرفات افاضه كند، حالا كه افاضه كرده بايد كفاره بدهد. آيا در باب مشعر هم در رابطه با قبل طلوع الفجر يك همچين مسأله‏اى مطرح است، كه اگر قبل طلوع الفجر افاضه كرد، آن وقوف ركنى به مشعر تحقق پيدا كرده و در نتيجه حج صحيح است، منتهى چون يك واجبى به عنوان وقوف بين الطلوعين ترك شده، اين يوجب الكفارة، بدون اينكه مسأله بطلان حج به دنبال او باشد. حالا اينها كه اين حرف را زدند مثل مرحوم محقق در شرايع اينها تنها دليلشان يكى از همان دو روايتى است كه ديروز خوانديم، منتهى با استفاده‏اى كه خودشان از آن روايت كردند و با فهم خودشان از آن روايت، در حاليكه آن روايت قابل دقت است و بايد در مفادش كاملا دقت بشود، ببينيم يك همچين معنائى از آن استفاده مى‏شود كه خلاصه كسى كه افاضه كند قبل طلوع الفجر من المشعر مثل كسى است كه در عرفات قبل غروب الشمس افاضه كند، يعنى وقوف ركنى تحقق پيدا كرده، عمل صحيح است لكن به واسطه ترك يك واجبى اين "يجب عليه الكفارة "، پس حالا روايت را با دقت بخوانيم، ببينيم يك چنين معنايى از آن استفاده مى‏شود. روايت در باب 16 حديث اول، همان يك روايت هم بيشتر نيست در اين باب، خوب دقت بفرمائيد! محمد بن على بن الحسين باسناده عن على بن رئاب كه سند صدوق به ايشان صحيح است، عن مسمع عن ابى ابراهيم يا در نسخه بدل ابى عبد الله (ع)"فى رجل وقف مع الناس بجمعٍ "، در مشعر اين آمد وقوف كرد با مردم، در احداث وقوف اين همراه مردم بود و وقوف كرد، اما در حركت از مشعر، "ثم افاض قبل ان يفيض الناس "، در كوچ‏
    كردن از مشعر به جانب منى اين بر مردم سبقت گرفت و قبل افاضة الناس اين افاضه كرد، اين تكليفش چيست؟ قال: امام بر حسب اين روايت اينطور فرمودند: ان كان جاهلا فلا شئ عليه، اگر جاهل بوده هيچ مشكلى براى او نيست، "وان كان افاض قبل طلوع الفجر فعليه دم شاٍْ "، اما اگر افاضه‏اش قبل طلوع الفجر بود، اين يك گوسفند بايد به عنوان كفاره بدهد، خوب حالا كى؟ كى افاض ؟ "قبل طلوع الفجر ".
    مرحوم محقق و صاحب جواهر و كثيرى از فقهأ روايت را اينجورى معنى كردند، گفتند اين جواب دو تا جمله شرطيه در آن هست، در جمله شرطيه اولى مى‏فرمايد "ان كان جاهلاً فلا شئ عليه "، لازمه مقابله و مغايرت جمله شرطيه دوم با جمله شرطيه اول اين است كه: بگوييم "و ان كان افاض قبل طلوع الفجر " يعنى "ان كان غير جاهل و افاض قبل طلوع الفجر "، چون در شرطيه اولى ان كان جاهلاً دارد، لابد در شرطيه دوم كه بايد مقابل و مغاير با شرطيه اولى باشد، بايد بگوييم و ان كان عالما لكن افاضه اين عالم قبل طلوع الفجر باشد، پس اگر عالم بود و قبل طلوع الفجر افاضه كرد، "فعليه دم شاة "، اين "عليه دم شاة "دو تا حكم را دلالت مى‏كند، يكى را به مدلول مطابقى دلالت مى‏كند، ثبوت الكفاره. يكى را به مدلول التزامى دلالت مى‏كند يعنى حجش باطل نيست، معناى فعليه دم شاة اين است كه دو تا مطلب اينجا هست يكى اينكه كسى خيال نكند كه عنوان ترك ركن در حالى كه وقوف به مشعر از اركان است و اگر كسى عالما عامدا ركن را ترك كند يكون حجه فاسدا، نه ترك ركنى تحقق پيدا نكرده بلكه حجش صحيح است، منتهى در عين حال بايد به لحاظ ترك واجب كه وقوف بين الطلوعين است، بايد يك گوسفندى را به عنوان كفاره بدهد. پس آنچه كه مرحوم محقق و صاحب جواهر و كثيرى از فقها از اين روايت مسمع استفاده كردند اين است كه اين جمله شرطيه دوم ولو اينكه كلمه عالماً در آن وجود ندارد، لكن به لحاظ مقابله با جمله شرطيه اولى كه در جمله شرطيه اولى ان كان جاهلاً دارد، بايد استفاده كنيم كه اگر عالماً قبل طلوع الفجر آمد از مشعر كوچ كرد، نتيجه اين مى‏شود كه حجه صحيح، لكنه يجبره بشاة، پس در نتيجه ركنيت وقوف به مشعر محدود به بين الطلوعين نيست، بلكه اگر يك مقدار از شب را هم در مشعر وقوف كند آن ركن تحقق پيدا كرده، و افاضه قبل طلوع الفجر ملازم نيست با اينكه ركن ترك شده باشد كه يك همچنين مطلب مهمى را از اين روايت با اين نحوى كه اين روايت را معنى كرده‏اند استفاده كردند، لكن تنها كسى كه اين روايت را با دقت معنى كرده، او عبارت از صاحب حدائق قدس سره است، ايشان مى‏گويد روايت معنايش اين نيست كه شما معنى كرديد روايت را، ايشان اينطورى معنى مى‏كند مى‏گويد اولا خود اين مورد را ما بايد در آن دقت كنيم، اينكه مى‏گويد رجل وقف مع‏
    الناس بجمع، يعنى حدوثش به مشعر همراه حدوث وقوف سائرين به مشعر بوده كه معنى كرديم ما كه در حدوث اين همراه مردم بوده، لكن در افاضه از مردم جدا شده و از مردم كناره گرفته، خوب ما بايد ملاحظه كنيم كه آيا مردم وقوفشان به مشعر كى است؟ آن وقوف واجب به مشعر عبارت از بين الطلوعين است و آن كه همه سر و دست مى‏شكنند براى دركش و براى رسيدن به او، عبارت از وقوف بين الطلوعين است، آن است كه عنوان واجب دارد و در كلمات فقها حتى مثل خود محقق هم مى‏گويد و ان يكون الوقوف بعد طلوع الفجر. پس مورد روايت آنجايى است كه شروع وقوف به مشعر همراه با مردم بوده، چون مى‏گويد وقف مع الناس بجمع و اين اصلا مورد آنجايى است كه بعد طلوع الفجر همراه مردم بوده، لذا افاضه‏اى كه در مورد مطرح است، " قبل ان يفيض الناس "، مثلا معنايش اين است نيم ساعت به آفتاب از مشعر كوچ كرد، يك ساعت به آفتاب از مشعر كوچ كرد، اما از نظر حدوث وقوف اين "كان مع الناس بجمع "، حالا جوابش: جواب اول امام مى‏فرمايد "ان كان جاهلاً فلا شئ عليه "، اين مفهوم دارد كه اگر عالم باشد، اين عليه شئ، مفهومش در مقابل اين منطوق نسبت به مورد سؤال و مورد ورود روايت همين جمله اول مفهوماً و منطوقاً حكم را بيان مى‏كند، "ان كان جاهلاً يعنى و افاض قبل طلوع الشمس فلا شئ عليه و ان كان عالما و افاض قبل طلوع الشمس فعليه شئ " همينجا مطلب در رابطه با مورد روايت و مورد سؤال مفهوماً و منطوقاً حكم را بيان مى‏كند. و اما اين مطلب دوم:"وان كان افاض قبل طلوع الفجر "، اين معنايش اين نيست كه "و ان كان عالماً "، نه همين جاهلى كه در جمله شرطيه اولى افاضه قبل طلوع الشمسش را ما حكمش را بيان كرديم، در جمله شرطيه دوم همين جاهل افاضه قبل طلوع الفجر را امام بيان مى‏كند كه اگر جاهلى بطور كلى وقوف بين الطلوعين را ترك كرد كه در حقيقت در جمله شرطيه اولى وقوف را درك كرده، لكن افاضه‏اش قبل طلوع الشمس بوده، اما در جمله شرطيه دوم همين جاهل مورد بحث است، لكن افاضه‏اش قبل طلوع الفجر است، يعنى اگر جاهلى بطور كلى وقوف بين الطلوعين را ترك كرد و قبل طلوع الفجر از مشعر افاض الى منى، اينجا را روايت مى‏گويد "جبر بشاة "و لازمه‏اش عدم بطلان حجش است، پس اينكه شما مى‏گوييد مقابله اقتضا مى‏كند كه ما فقره دوم و شرطيه دوم را حمل بر عالم عامد كنيم، نه مقابله در اين است كه در فرض اول كه افاضه قبل طلوع الشمس است و در فرض دوم افاضه قبل طلوع الفجر است، اين مقدار در مقابله بين الشرطيتين وجود دارد، اما در هر دو همين ان كان جاهلاً مطرح است، اما اين مسأله كه در كلمات ذكر شده كه عالما عامدا قبل طلوع الفجر از مشعرالحرام افاضه كند، اصلا مورد تعرض اين روايت واقع نشده و بايداز ادله ديگر ما حكم اين معنى را استفاده كنيم، حالا
    باز يك مقدار تكميل دارد و يك تأييدى هم بعض الاعلام ذكر فرمودند، اين را فردا انشأالله عرض مى‏كنيم.
    پايان