• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث " حج: طواف " حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى‏
    " مد ظله العالى ""
    جلسه هشتم "
    مسئله ما در رابطه با نقصان طواف بود سهواً، كه اگر كسى طواف را كمتر از هفت شوط انجام بدهد از روى سهو و بعد متذكر بشود، آيا اين طواف واقع شده چه حكمى دارد، عرض كرديم كه امام بزرگوار قدس‏سره تَبَعاً للمشهور، اينها اينطور مى‏فرمايند كه اگر تجاوز از نصف كرده، يعنى اگر مقدار ناقص فراموش شده يك شوط يا دو شوط يا سه شوط باشد اينجا طوافى كه انجام داده آن مقدارى كه واقع شده صحيحاً واقع شده و بايد بقيه را اتمام و اكمال بكند، منتهى يك استثنائى در كلام امام بزرگوار بالخصوص هست كه در كلمات ديگر مشاهده نشد، حالا عرض مى‏كنيم كه منشأ اين استثنأ چيست؟ آن اين است كه مى‏فرمايد اگر فعل كثير متخلل شده باشد با تخلل فعل كثير ولو اينكه تجاوز از نصف هم شده، فرض كنيد تنها يك شوط يا دو شوط كمبود دارد لكن اگر فعل كثير متخلل شده باشد، ايشان مى‏فرمايد احتياط وجوبى اين است كه همين طواف قبلى را اتمام بكند و بعد هم اعاده كند، عرض كردم اين تنها در كلام ايشان مطرح است و در كلمات مشهور به يك چنين استثنائى برخورد نكرده‏ايم.
    حالا راجع به اصل مطلب تا به استثنأ.
    فرمودند كه اگر آن مقدار منسى، يك يا دو يا سه شوط باشد، آن مقدارى را كه انجام داده صحيح است و بقيه را اتمام مى‏كند، اما اگر مقدار منسى بيش از سه شوط باشد، چهار شوط را فراموش كرده، يعنى قبل از تجاوز از نصف، پنج شوط را فراموش كرده ؛ اينجا مى‏فرمايند طواف باطل است و بايد اعاده بكند، لكن خوب، يك احتياط مستحبى هم هست كه همين مقدار را اكمال بكند و بعد اعاده بكند، لكن فتوى، روى اعاده اصل طواف است، آنوقت مشكل اين بود كه اين فتواىِ مشهور را ما از كجا استفاده كنيم. روى آنچه كه عرض كرديم ما در اين مسئله دو روايت بيشتر نداريم و اما روايت سومى كه صاحب جواهر ذكر كرده‏اند آن مربوط به مسئله ما نيست، مربوط به كسى است كه يك شوط از طواف را از داخل حجر اسماعيل طواف مى‏كند لذا كلمه "اختصر"در آنجا به كار رفته، اجمالاً آن مورد روايت، به ما ارتباطى ندارد، اما آن كه به ما ارتباط دارد تنها دو روايت بود كه ماآن دو را خوانده‏ايم، لكن چون فاصله شده نمى‏خوانيم، موردش را اشاره مى‏كنيم.
    در باب سى‏ودوم از ابواب طواف، همين دو روايت هم بيشتر ذكر نشده است؛ يكى روايت اول بود كه موثقه حسن بن عطيه است، آن روايت موردش اين بود، سؤال سائل اين بود كه يك كسى شش شوط طواف را انجام داده لكن‏
    خيال كرده كه هفت شوط است، بعد امام سؤال كرده‏اند كه چطور شده كه اين شش شوط را خيال كرده كه هفت شوط است سائل گفت علتش اين است كه همان موقعى كه مى‏خواسته شروع بكند مقابل حجرالاسود، رو به حجرالاسود ايستاده و تكبير گفته، همان را يكى حساب كرده بعد كه شوط را شروع كرده و رسيده به حجرالاسود خيال كرده كه اين دو شوط تحقق پيدا كرده، بالاخره وقتى كه به شوط ششم رسيد، خيال كرد كه هفت شوط محقق شده و طوافش را رها كرد، در مورد اين سؤال كه خوب اين تجاوز از نصف شده، براى اينكه منسيَّش عبارت از شوط واحد است،اين طواف يك شوط كمبود دارد، امام فرمودند كه "يطوف شوطا"خوب يك شوطى كه كمبود دارد، اين را اضافه بكند تا طوافش كامل شود، ما عرض كرديم كه ولو اينكه حالا مورد اين روايت شش شوط است و لذا بعضيها هم گفته‏اند كه شايد ما حق نداشته باشيم از مورد روايت تجاوز بكنيم و بعضيها هم در فتوايشان اصلا همين مسئله مورد روايت را مطرح كرده‏اند، لكن صاحب مدارك صريحا، ظاهرا، ايشان مى‏گويد كه اين اختصاص به همين شش شوط دارد يعنى حتى اگر پنج شوط هم انجام داده باشد و دو شوط را فراموش كرده باشد، باز نمى‏شود از اين روايت استفاده كرد، اما خوب اين يك قدرى خلاف انصاف است، اگر ما يك توجهى هم بكنيم به موارد ديگرى كه بين مسئله چهار شوط و كمتر از چهار شوط تفصيل داده شده مثل مسئله حيض در اثنأ طواف يا عروض حدث در اثنأ طواف كه هر دوىِ اينها را مفصلاً ما بحث كرديم اگر به آنها هم ما توجه بكنيم حداقل از اين روايت استفاده مى‏كنيم كه شش شوط، خصوصيت ندارد اگر پنج شوط هم انجام داده باشد، از اين روايت استفاده مى‏شود كه طوافش صحيح است، دو شوط ديگر اضافه كند، حتى اگر چهار شوط هم انجام داده باشد و سه شوط كمبود داشته باشد، از اين روايت مى‏شود استفاده كرد، اما نسبت به كمتر از تجاوز از نصف آن هم با ملاحظه آن مواردى كه بين تجاوز و عدم تجاوز تفصيل قائل شده، بفرمائيد ما نمى‏توانيم از اين روايت القأ خصوصيت كنيم، يعنى از اين روايت نمى‏توانيم استفاده كنيم كه اگر كسى سه شوط انجام داد، خيال كرد هفت شوط انجام داده، بعد متوجه شد طوافى كه انجام داده فقط سه شوط بوده، بگوئيم اين روايت ميگويد چهار شوط تكميل بكند طواف خودش را، اين ديگر مشكل است از اين روايت استفاده كنيم اما نسبت به دو شوط و سه شوطِ فراموش شده، ظاهر اين است كه استفاده از روايت هيچ مشكلى ندارد پس اين روايت موردش آنجائى بود كه سائل سؤال ميكرد از كسى كه "طاف ستة اشواط"و بعد معتقد بوده كه هفت شوط انجام داده، باز بعضى از نكات ديگر در اين روايت هست كه انشأالله برمى‏گرديم.
    روايت بعديش موثقه اسحاق بن عمار بود، اسحاق بن عمار سؤال كرد از امام، گفت يك كسى در حالى كه مشغول سعى بين صفا و مروه است يادش آمد عنوان اين است "اذ ذكر انه قد ترك بعض طوافه بالبيت"يادش آمد كه يك قسمت از طوافش را به بيت فراموش كرده، و يادش آمد كه انجام نداده، امام فرمودند كه سعيش را رها كند و برگردد بقيه طوافش را انجام بدهد، اگر نظرتان باشد ما آنروز يك نكته‏اى را عرض كرديم، گفتيم كلمه "بعض"يك معناى لغوى دارد ويك معناى عرفى دارد، كلمه "بعض"در يك مركب ذواجزأ، بر آنجائى كه مركب از ده جز باشد بر نُه جز هم لغتاً كلمه بعض اطلاق مى‏شود با اينكه يك جز بيشتر باقى نمانده اما در تعبيرات عرفى كلمه بعض، اطلاق مى‏شود به آنجائى كه حداقل، مركب، بيش از نصف اجزائش وجود پيدا كرده يعنى مركب از ده جز اگر بخواهيم بگوئيم بعضى از اجزايش فراموش شده، عرف اينجا قبول نمى‏كند كه نصف اجزائش فراموش شده باشد، بيش از نصف اجزائش فراموش شده باشد، اما اگر كمتر از نصف اجزائش فراموش شده باشد عرف تعبير مى‏كند كه "نسى بعض اجزأ المركب"اما آنجائى كه مركب ده جز است و نه جزش را فراموش كرده آيا عرف مى‏گويد "نسى بعض اجزأ المركب"، لغتاً درست است، اما عرفاً اين معنا درست نيست، لذا بنظر مى‏رسد كه ما مى‏توانيم از خود همين روايت، مستندى براى مشهور درست كنيم، چون مشكله اساسى در اين مسئله همين است كه اين تفصيلى را كه مشهور ذكر كرده‏اند، و امام بزرگوار هم به تبع مشهور ايشان هم نظر دادند منتهى با يك استثنأ اضافى، اين مستندش چيست از كجا اين مسئله بدست آمده؟ خوب اين دوتا روايت يكى كه "ستة اشواط"دارد يكى هم كه مى‏گويد "اذ ذكر انه قد ترك بعض طوافه"، تازه در هر دو هم دلالت بر صحت مى‏كند دلالت بر لزوم اكمال و لزوم اتمام دارد آنوقت پس مشهور چرا اين تفصيل را قائل شده‏اند، چرا از كجا مى‏گويند كه اگر كسى يادش آمده كه پنج شوط را فراموش كرده اين طواف او باطل است "ما الدليل على البطلان فى هذه الصورة"با اينكه كه مسئله هم، مسئله سهو و نسيان است مسئله عمد و التفات نيست، ممكن است ما از اين راه وارد شويم، بگوئيم اين رواياتى كه دلالت بر صحت آن مقدار طوافِ واقع شده مى‏كند، بيشتر از اين مورد را نمى‏گيرد كه منسى شوط واحد باشد يا شوطين يا ثلاثة اشواط، اما اگر منسى چهار شوط شد، از كدام يك از اين دو روايت مااستفاده كنيم صحت طواف را، سؤال اين است، روايت اول كه شش شوط مى‏گويد، شما مى‏توانيد الغأ خصوصيت كنيد اما تا چه مقدار ميتوانيد الغأ خصوصيت كنيد هر كجا كه دست ما براى الغأ خصوصيت باز شد، معنايش اين نيست كه ديگر بطور كلى الغأ خصوصيت جايز است، نه تاآنجائى كه، ما فكر مى‏كنيم خصوصيت ندارد، ما مى‏دانيم كه شوط واحد خصوصيت ندارد
    شوطين هم همين حكم را دارد، ثلاثة اشواط منسى هم همين حكم را دارد، اما اگر چهار شوط را فراموش كرده، از كجا ميتوانيم از اين روايت "ستة اشواط" الغأ خصوصيت بكنيم و همين طور روايت اسحاق بن عمار هم بگوئيم موردش آنجائى است كه در اثنأ سعى يادش آمد، مثل تعبير عرفى اينجورى كه يك قسمت از طوافش را ترك كرده، خوب ما اين تعبير را كجا مى‏كنيم، اگر كسى آمد از شما سؤال كرد كه يك حاجى در اثنأ سعى، يادش آمد يك مقدار از طوافش را انجام نداده شما در ذهنتان مى‏آيد كه مثلا شش شوط را انجام نداده پنج شوط را انجام نداده، خوب بگوئيم كه اين روايت هم در حقيقت قدر متقين، يا به تعبير ديگر، ظاهر عرفى‏اش مال آنجائى است كه منسى، از نصف كمتر باشد يعنى يك شوط و دو شوط و سه شوط باشد، اما اگر چهار شوط را فراموش كرد يا پنج شوط را فراموش كرد از كجاى اين روايت اسحاق بن عمار بتوانيم بدست بياوريم، پس ما راهى را براى مشهور، كه نه در جواهر ذكر شده و نه در كتابهاى ديگر به اينصورت باز بكنيم، بگوئيم اين دو روايتى كه دلالت بر صحت طواف، در صورت نسيان بعضى از اشواط مى‏كند، اين يا قدر متيقنش يا ظاهرش، مال صورت تجاوز از نصف است اما آنجائى كه منسى چهار شوط باشد منسى پنج شوط باشد و بالاتر منسى شش شوط باشد، يك شوط را انجام داده بعد خيال كرده كه همه طواف واقع شده، از بس كه هواسش پرت بوده و فكر مسائل ديگر بوده به ذهنش آمده كه هفت شوط را انجام داده، آيا از اين دو روايت ما مى‏توانيم استفاده كنيم كه اين يك شوطى كه انجام داده بعد هم رفته دنبال كارش، اين يك شوط صحيح است؟ و حالا بيايد و بقيه‏اش را انجام بدهد، يا اينكه دليلى بر صحت اين يك شوط نداريم بلكه مقتضاى قاعده، لزوم اعاده طواف و استيناف طواف من رأسٍ است، لكن صاحب جواهر قدس‏سره، ايشان مى‏فرمايد كه بعيد نيست كه مستند مشهور در اين تفصيلى كه قائل شده‏اند همان استفاده يك قاعده كليه مخصوصاً از يك روايتى كه در باب حيض وارد شده، كه ما خوانديم آن روايت را كه سؤال شده بود از امام عليه‏السلام كه يك زنى در حال طواف عمره تمتع، بعد از آن كه چهار شوط را انجام داد "صارت حائضا"اين تكليفش چيست ؟ در حال عمره تمتع در حال طواف بعد از تماميَّت اربعة اشواط در همان حال طواف "صارت حائضا"، اينجا تكليف چيست؟ امام مى‏فرمايند هيچ مشكلى نيست ، طواف را رها كند و برود سعى بين صفا و مروه را انجام‏بدهد و بعد هم تقصير بكند و بعد هم حج تمتع را شروع بكند و بعد هم بيايد بقيه طوافش را انجام بدهد كه حالا دوتا احتمال بود در اين عبارت روايت كه بحث كرديم مفصلاً، آن وقت در اين روايت يك علتى ذكر شده بود امام مى‏فرمود هيچ مشكلى ندارد عدول به حج اِفراد هم نميكند عمره به تمتعش هم صحيح است، به تعبير روايت "و متعتها تامة"حج‏
    تمتعش يك حج تمتع بدون عيب و نقص است، بعد يك علتى ذكر فرمودند "لانها زادت على النصف"، اين چهار شوط را انجام داده كه زيادىِ على النصف معنايش همان انجام چهار شوط است، آنوقت بحث در اين است كه آيا از اين تعليل ما مى‏توانيم يك ضابطه كليه بالنسبه الى جميع الموراد استفاده كنيم كه يكى از مواردش هم ما نحن فيه است، كه بگوئيم اگر كسى به علت نسيان يك مقدار از طوافش را فراموش كرد "اذا كان المأتى به زائدا على النصف"اين طوافش صحيح است منتهى بقيه‏اش را تكميل ميكند و انجام مى‏دهد، آيا از تعليل واردِ در مسئله عروض حيض در اثنأ طواف كه با لام تعليل هم امام مسئله را بيان كرده‏اند "لانها زادت على النصف"ما اينقدر مى‏توانيم دايره تعليل را توسعه بدهيم كه بگوئيم عروض حيض خصوصيت ندارد خيلى خوب عروض حدث، حدث غير اكبر، اگر كسى وضو دار بود و مشغول طواف بود و بعد از شوط رابع "صار محدثا بالحدث الاصغر"بگوئيم اين را هم ما از اين روايت "لانها زادت على النصف"استفاده ميكنيم، خوب اين هم را قبول داريم، اما اين قدر دائره تعليل گسترده هست كه مسئله نسيان را هم شامل بشود؟ نسيانى كه موجب كمبود اشواط طواف است، آيا از تعليل اين معنا استفاده مى‏شود؟ صاحب جواهر مى‏فرمايد بله، ما از اين تعليل ما همين معنا را هم استفاده مى‏كنيم، اين يك قاعده كليه دستِ ما مى‏دهد كه آنچه مشكل در رابطه با طواف وجود دارد، در رابطه با قبل از تجاوز از نصف است، اما در رابطه با بعد از شوط چهارم، و به تعبير ديگر بعد از تجاوز از نصف، نه، هيچ مشكلى وجود ندارد، حالا عروض حيض باشد، عروض حدث باشد قطع طواف باشد، نسيان باشد مثل ما نحن فيه يا هر مشكل ديگرى كه در رابطه با طواف از نظر جزئيت و شرطيت مطرح است، صاحب جواهر مى‏فرمايد ما يك چنين استفاده كلى مى‏كنيم و مى‏گوئيم كه مستند مشهور هم، در اين تفصيلى كه ذكر كردند عبارت از اين معناست، لكن خوب انصاف اين است كه تعليل ولو اينكه "تُعَمِّم و تُخَصِّص""يُعَمِّم و يُخَصِّص"اما اين مقدار هم ما بخواهيم دائره تعليل را توسعه بدهيم كه از مسئله شرائط هم سراغ اجزأ بيائيم از مسئله طهارت سراغ كميت و اشواط بيائيم اين يك قدرى مشكل است، لكن در عين حال ما مى‏توانيم اين مطلبى را كه خودمان از اين دو روايت استفاده كرديم به ضميمه اين تعليل، بعنوان يك مؤيد، به اين عنوان روى هم رفته يك دليلى براى حرف مشهور ساخته شود، كه در عين اينكه تك تك اينها مستقلاً اگر بخواهد ملاحظه شود، شايد قابل مناقشه باشد مثل اينكه كسى بگويد من قبول ندارم اين كلمه "بعض"كه شما مى‏گوئيد يك معناى عرفى اَوسع يعنى اضيق از معناى لغوى داشته باشد، اما روى هم رفته كه ما مسئله را حساب بكنيم اين دو روايت را به ضميمه آن تعليلى كه در بعضى از روايات حيض وارد شده مجموعاً آدم‏
    مى‏تواند اطمينان پيدا كند به اينكه اين تفصيل مشهور درست است، و بين آنجائى كه منسى، شوط واحد شوطين و ثلاثة اشواط يك طرف، چهار و پنج و شش طرف ديگر، بين اينها انسان تفصيل بدهد، بگويد در يك صورت بعد از تذكر اكمال و اتمام لازم است، اما در صورت ديگر بعد از تذكر، لازم است كه طواف من رأسٍ استيناف شود، اين مجموعاً مى‏تواند دليل بر فرمايش امام تبعاً للمشهور واقع شود، و الا روى خود تعليل به تنهائى، كسى بخواهد تكيه كند، يا روى اين استفاده‏اى كه من از اين دو روايت مجموعاً كرده‏ام به تنهائى بخواهد استفاده بكند، اين يك قدرى مشكل است، اما ضميمه كه كرديم يك حالت طُمَأنينه‏اى براى انسان پيدا مى‏شود به اينكه حق با مشهور است و بايد اين تفصيل را بدهيم. لكن دو مطلب ديگر در اينجا هست، يكى عرض كرديم، امام بزرگوار يك استثنائى را ذكر كرده‏اند كه اين استثنأ در كلام ديگران ديده نشده، بايد ببينيم منشأ اين استثنأ چيست؟ و ديگر، آن مسئله‏اى است كه اگر كسى بعد از آن كه "رجع الى اهله و الى وطنه"متذكر شد كه يك مقدار از طوافش را انجام نداده، آيا تكليف در اينجا چيست؟ اين دوتا را فردا انشأ الله عرض مى‏كنيم.
    پايان