• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث " حج: وقوف در عرفات " حضرت آية الله العظمى‏
    فاضل لنكرانى " مد ظله العالى ""
    جلسه هفتادم "
    بالاخره نتيجه اين بحثها و كلمات و رواياتى كه ملاحظه فرموديد اين مى‏شود كه اگر ما بخواهيم "من الزوال " را در رابطه با وقوف به عرفات به همان نحوى كه در باب نماز ظهر و عصر از نظر دخول وقت مطرح است، معنى كنيم، و بگوئيم كه حتماً بايد وقوف به عرفات آن هم در محدوده خود عرفات و حتى در حدود هم نه، براى اينكه حدود عرفات "باجمعها "خارج از محدوده عرفات است. اگر بخواهيم بگوئيم كه حتما بايد وقوف از اول زوال حقيقى تحقق پيدا كند، و حتى حق ندارد يك لحظه تأخير ازاول زوال بياندازد اين يك مطلبى نيست كه دليلى برآن قائم شده باشد. و حتى از نظر فتاوا شهرتى بر وفق اين معنى قائم شده باشد، چنين چيزى نيست.
    فرمايشى كه صاحب مدارك بيان كرده و آن اين است كه به اصحاب نسبت داده، كه من "اول الزوال "را در رابطه با وقوف اعتبار كردند.
    اين به حسب ظاهر يك مطلب غير صحيحى است، براى اينكه صاحب مدارك در رابطه با فتاواى اصحاب جز همين فتاوايى كه شما ملاحظه كرديد، چيز ديگرى در اختيار ايشان نبوده، كتاب فتوايى ديگرى از اصحاب غير از اين كلماتى كه شما ملاحظه كرديد نبوده، و اين كلمات همانى است كه صاحب رياض فرمود كه ظاهر الاكثر اين است كه استيعاب لازم نيست، يعنى لازم نيست كه "من اول الزوال " وقوف تحقق پيدا كند، و همينطور ظاهر روايات را هم اين مى‏داند، و باز غير از صاحب رياض در آن عبارت كشف اللثام كه اولين عبارتى بود كه آن روز خوانده شد كاشف اللثام بعد از آنى كه از شهيد و فخريه نقل مى‏كند كه اينها قائل به استيعاب هستند، مى‏فرمايد "ولم نعرف له مستندا "، مستندى براى اين حرف ديده نشده كه از اول زوال حقيقى حتما بايد وقوف تحقق پيدا كند. لذا بايد كلام صاحب مدارك را به همان نحوى كه دو سه روز قبل ذكر كردم، توجيه كنيم. بگوئيم مقصود از "من الزوال " در مقابل قول آنهائى است كه واجب در وقوف را با ركن يكى مى‏دانند و مى‏گويند كه اگر كسى يك لحظه وقوف به عرفات كرد اختيارا، " ولو فى حال الاجتياز " كه علامه تصريح فرموده بود كه هيچ مانعى ندارد، ابن ادريس هم اين معنى را ذكر كرده بود و ما هم "انشأالله "در يكى دو مسأله بعد اين معنى را مطرح مى‏كنيم، مقصود صاحب مدارك نفى اين معنى است، مى‏خواهد بگويد اينطور نيست كه واجب در وقوف همان ركن باشد، و بين ركن و واجب مغايرتى نباشد، بلكه ركن با يك لحظه تحقق پيدا مى‏كند، اما واجب يك معنائى است خيلى وسيعتر و طولانى‏تر از چيزى كه به آن ركن تحقق پيدا مى‏كند.
    پس بگوئيم كلمه "من الزوال " با توجه به اينكه به اصحاب ايشان نسبت داده و مسلم اينطور نيست كه اصحاب يك كلمات و عباراتى داشتند و آنها در اختيار صاحب مدارك بوده، اما در اختيار فقهأ ديگر و مؤلفين ديگر هيچ كدام نبوده فقط يك فتاوائى بوده منحصرا در اختيار صاحب مدارك. علاوه خوب ما مى‏بينيم كه اين فقهأ بزرگ مثل شيخ طوسى، مثل صدوق، مثل مفيد در مقنعه، مثل سلار و امثال ذلك تا برسد به فقهأ متأخر نسبتا مثل كاشف اللثام و صاحب رياض و امثال ذلك، اينها اينطور نيست كه در مسأله دو تا فتواى مغاير با هم داشته باشند. خوب ما مى‏بينيم اينها در كتابهايشان طبق همان معنائى كه حكايت شده از رسول خدا (ص) در "حجة الوداع " و طبق رواياتى كه اين نحوه حج رسول خدا را به صورت امر و در قالب دستور درآوردند، آنها اين حرف را مى‏زنند، مى‏گويند كه انسان خوب است از مِنى كه شب نهم مستحبا در منى بيتوته كرده و صبح هم آنجا بوده و نماز صبحش را در منى خوانده، از آنجا مى‏گويند وقتى حركت مى‏كنيد به طرف عرفات، بيائيد در "نمره "نزديك به مسجد "نمره "، آنجا پياده بشويد، آنجا نزول كنيد و منتظر باشيد، زوال شمس كه پيش آمد غسل كنيد، نماز ظهر و عصر را به اذان واحد و اقامتين بخوانيد و از آنجا برويد به جانب موقف و وقوف به عرفات. خوب اين مسأله را خود فقها در اين عباراتى كه يك قسمتش را خوانديم و قسمتهاى ديگرى هم همين معنى را دلالت دارد و توجيه هم ندارد اين كلمات به آن نحوى كه صاحب جواهر خودش را به زحمت انداخته كه اينها را توجيه كند، خوب پس فتاواى اينها براى ما روشن است. آن وقت با وجود اين فتاوى چطور مى‏شود بگوئيم "اعتبر الاصحاب ان يكون الوقوف من الزوال " و "من الزوال " هم به همان معناى ظاهر خودش باشد كه زوال به عنوان يك مبدأ حقيقى كه يك لحظه تأخر از او جايز باشد و يك لحظه تقدم بر او هم مشروع نباشد، مثل وقت نماز ظهر در رابطه با زوال شمس، آيا مى‏شود چنين چيزى را نسبت به اصحاب داد. علاوه كه روايات هم آنچه در اين باب وارد شده همانهائى بود كه ملاحظه كرديد، و حتى در يك روايت كلمه "من الزوال " ذكر نشده كه ما بيائيم اين روايت را معيار و ملاك قرار دهيم، و اينكه صاحب جواهر مى‏فرمايد علت اينكه در روايات متعرض نشدند اين است كه اين مسأله بديهى بوده، اين مسأله معلوم بوده. آيا بديهى بوده و فقهأ خلافش را فتوى دادند؟ آيا بديهى بوده و رسول خدا خلافش را انجام داده؟ آيا بديهى بوده و روايات به صورت امر به همان كيفيتى كه رسول خدا در حجة الوداع انجام دادند ما را مأمور كردند، حداقل به امر استحبابى نه به امر وجوبى. اين يك مطلبى نيست كه انسان بتواند اينجورى بيان كند، لذا هيچ ترديدى در اين معنى نيست كه زوال به معناى حقيقى اين لازم نيست كه مبدأ براى وقوف باشد. تأخير از زوال‏
    مانعى ندارد، حالا چه مقدار تأخير؟ و در چه شرائط تأخير؟ در حج رسول خدا (ص) و همينطور عرض كردم بعضى از رواياتى كه همين كيفيت را متعلق امر قرار مى‏دهند، بدون اينكه مشتمل بر حكايت حج رسول خدا باشند، همان كيفيت را معمول به قرار مى‏دهند. با توجه به اينها، اين مقدار هيچ ترديدى ندارد كه اگر كسى "طابق النعل بالنعل "، به همان صورتى كه رسول خدا عمل كردند عمل كند، اين تأخير از زوال هيچ مانعى ندارد، مثل اينكه قبل از ظهر وارد نمره بشود و در نمره صبر كند تا زوال تحقق پيدا كند و بعد از زوال غسل كند كه غسل در آن روز حين الزوال مستحب است، و بعد هم نماز ظهر و عصر را به صورت جمع به اذان واحد و اقامتين بخواند و بعد به جانب موقف و عرفات حركت كند، اين بلا اشكال از روايات، كلمات، فتاوا، و عبارات استفاده مى‏شود كه اين هيچ مانعى ندارد و كسى نمى‏تواند در جواز اين معنى مناقشه و اشكالى داشته باشد.
    اما حالا اگر كسى آمد در نمره آنجا قبل از زوال ماند. ماندن هم تا زوال شمس تحقق پيدا كرد، اما بعد از زوال ديگر نه حال داشت كه غسل كند و نه حال داشت كه نماز ظهر و عصر را انجام بدهد، گفت مى‏رويم در عرفات نماز ظهر و عصر را مى‏خوانيم، لكن نيم ساعت به اندازه غسل و نماز ظهر و عصر در نمره ماند و بعد حركت كرد الى الموقف براى وقوف به عرفات. آيا در اينجا هم تأخير از زوال جايز است يا اينكه جواز تأخير اختصاص به آن كسى دارد كه عينا همين دستوراتى را كه در روايات وارد شده پياده بكند؟ اما همينطورى بيايد در نمره منتظر زوال شمس بشود بعد از زوال شمس هم يك نيم ساعت استراحت كند، و بعد حركت كند الى الموقف، بگوئيم ديگر اينجا ما از روايات استفاده نمى‏كنيم. يا اينكه اگر كسى اصلاً از راه "نمره " نخواست وارد عرفات بشود، نه اصلاً از مكه كه حركت كرد جورى حركت كرد كه خودش هم مى‏داند كه نيم ساعت يك ساعت بعد از ظهر وارد عرفات مى‏شود. آيا اين آدم برش جايز است تأخير؟ از نظر مقدار همان مقدار است، اما عامل تأخير و علت تأخير فرق مى‏كند. اين علت تأخيرش اين است كه ديرتر از مكه به جانب عرفات حركت كرده، خودش هم مى‏دانسته، نه اينكه حالا يك امر غير اختيارى سبب شده كه دير به عرفات برسد، نه روى حساب ماشين و جاده و امثال ذلك حساب كرد كه مثلا اگر از اول ظهر يا نيم ساعت به ظهر از مكه حركت كند، نيم ساعت بعد از زوال به عرفات خواهد رسيد، آيا براى اين هم به اين صورت تأخير از اول زوال جايز است يا نه؟ اين بستگى به اين معنى دارد كه ما از روايات چى استفاده كنيم؟ آيا از روايات استفاده مى‏كنيم كه اصولا اين مقدار تأخير مانعى ندارد؟ ولو اينكه حالا تأخير در غير حال اشتغال به غسل و نماز ظهر و عصر باشد، يا اينكه نه از روايات استفاده مى‏شود كه تأخير
    به اين كيفيت مانعى ندارد؟ اگر كسى از روايات استفاده كرد كه تأخير به اين كيفيت مانعى ندارد، لازمه‏اش اين است كه تأخير به غير اين كيفيت مثلا جايز نيست. اما اگر كسى استفاده كرد كه بعيد هم نيست همين معنى استفاده شود كه ما از روايات استفاده مى‏كنيم كه اصولا اين مقدار تأخير مانعى ندارد، حالا در اين تأخير مى‏خواهد اشتغال به غسل و صلاتين داشته باشد، نداشته باشد، مى‏خواهد در نمره قريبا من المسجد نزول كرده باشد، يا اينكه از غير طريق نمره وارد عرفات بشود، فرقى بين اينها نمى‏كند و ظاهر اين است كه از روايات همين معنى استفاده مى‏شود كه زوال اصولا موضوعيت ندارد و تأخير از زوال به اين مقدار مانعى ندارد، حالا اين تأخير به هر كيفيتى و به هر سببى مى‏خواهد تحقق پيدا كند، فرقى نمى‏كند و از عبارت امام بزگوار نيز همين معنى استفاده مى‏شود، براى اينكه تعبير ايشان اين است:"و لا يبعد جواز التأخير بعد الزوال بمقدار صلاة الظهرين، اذا جمع بينهما ". مقدار را مشخص مى‏كند. تأخير به مقدار صلاة ظهرين منتهى نه صلاة ظهرين فى صورة التفريق، اذا جمع بينهما، كه وقتى جمع مى‏شود بين صلاة ظهرين، يكى از آثار جمع اين است كه اذان نماز عصر ساقط مى‏شود. در حقيقت لازمه و خاصيت جمع اذان واحد و اقامتين است، حالا ولو اينكه در كلام ايشان تسريعى به اين معنى نشده، لكن لازمه جمع بين صلاتين سقوط اذان نسبت به نماز دوم است و بعضى‏ها هم احتمال مى‏دهند كه اين سقوط به نحو عزيمت باشد و حق نداشته باشد براى نماز دوم در صورت جمع اذان بگويد، منتهى اشكالى كه به كلام امام (قدس سره) هست چرا ايشان مسأله غسل را مطرح نكردند؟ با اينكه در روايات مسأله غسل مطرح بود، مى‏بايست بفرمايند به مقدار الغسل عند الزوال و صلاة الظهرين اذا جمع بينهما. لكن على اى حال كلام ايشان نه دلالت دارد بر اينكه اين صلاة ظهرين در نمره واقع بشود. صحبتى از نمره در كلام ايشان نيست و نه دلالت دارد بر اينكه خود اين نماز ظهرين را بخواند، حتى اگر نخواند نماز ظهرين را لكن به اين مقدار تأخير بيندازد و ظهرين را در خود عرفات بخواند در اين صورت هم تأخير مانعى ندارد كه لازمه اين بيان همان احتمال دوم است كه بگوئيم مستفاد از روايات اين است كه مى‏خواهند بگويند كه زوال موضوعيت ندارد يجوز التأخير. حالا "لمن يجوز التأخير "در حال تأخير هر كه باشد و به هر علتى تأخير تحقق پيدا كند، هيچ مانعى ندارد. لكن در عين حال براى خاطر اينكه انسان اطمينان قلب پيدا كند و صددرصد انسان يقين كند به اينكه وقوف به عرفات كه يكى از اركان باب حج است و خيلى در باب حج نقش دارد، اگر كسى بخواهد احتياط را رعايت كند، لازمه رعايت احتياط اين است كه وقوفش "من اول الزوال " باشد، و اين شبهه آن وقت پيش نيايد كه چطور مى‏شود كه احتياط در اين است كه وقوف از اول زوال باشد، اما افضل‏
    همانى است كه روايات دستور داده‏اند و شبيه عمل رسول خدا است، چون نمى‏شود افضليت آن معنى را انكار كرد، روايات به صورت امر مطرح كردند، منتهى ما امر را حمل بر استحباب مى‏كنيم، و الا اگر ما دليل خارجى بر اين معنى نمى‏داشتيم، بايد از روايات وجوب استفاده كنيم، اما چون دليل داريم كه در روز نهم لازم نيست كه انسان وارد نمره بشود و تا زوال شمس آنجا توقف كند و بعد نماز ظهرين را در همان جا بخواند، خوب رواياتى كه اين كيفيت را دستور دادند حمل بر استحباب مى‏كنيم، آن وقت نتيجه اين مى‏شود كه مقتضاى احتياط يك معنى است، و استحباب و افضليت يك معناى ديگر است. اين منافات ندارد. مشابه هم فراوان دارد. يك مشابه در مسأله نماز ظهر و جمعه است در روز جمعه. كه خود امام بزرگوار هم در مسأله نماز جمعه اين معنى را ذكر كردند. كه مقتضاى احتياط اين است كه انسان نماز ظهر را بخواند، اما افضل اين است كه انسان نماز جمعه بخواند، احتياط در يك طرف است و فضيلت در طرف ديگر، احتياط در خواندن نماز ظهر است، لكن فضيلت در خواندن نماز جمعه است.
    (س:...) (پاسخ استاد:) حالا اگر نخواستيد جمع كنيد، احتياطش آن طور است، فضيلتش آن طور.
    (س:...) (پاسخ استاد:) براى همين ذكر كرديم كه شما استبعاد نكنيد. يك مثالى هم بعض الاعلام (قدس سره) ذكر مى‏كنند، مى‏فرمايند در اماكن تخيير بين قصر و اتمام. آن چهار مورد، حالا يا چهار شهر، يا چهار جائى كه تخيير بين قصر و اتمام براى مسافر هست، مثل حالا قدر متيقنش مسجد الحرام يا مسجد النبى (ص) و امثال اينها، در اين اماكن تخيير، ايشان مى‏فرمايد كه كسى اگر بخواهد احتياط را رعايت كند، مقتضاى احتياط اين است كه نماز را شكسته بخواند، اما اگر نماز را تمام خواند، والاتمام افضل. افضليت با اتمام است، لكن احتياط با قصر است. در ما نحن فيه هم يك چنين چيزى پياده مى‏شود، كه مقتضاى احتياط اين است كه اول ظهر انسان وقوف را رعايت كند، اما اگر خواست استحباب را رعايت كند، استحباب به همان كيفيتى است كه در نمره نماز ظهر و عصر را بخواند و از آنجا بيايد به جانب موقف و بعد وقوف به عرفات را شروع كند كه بين مقتضى الاحتياط و الافضل اى المستحب مغايرت وجود دارد و موارد ديگرى هم به عنوان مثال براى اين مغايرت بين احتياط و استحباب وجود دارد كه حالا مجموعا اين سه مورد را ما براى شما عرض كرديم.
    (س:...) (پاسخ استاد:) اولا كه احتياط حالا خيلى معنايش احتياط وجوبى نيست، لذا در مسأله نماز ظهر و نماز جمعه، حكم عبارت از تخيير است و الا اگر مردد باشيد كه لازمه احتياط جمع بين اين دو تا است، در موارد علم‏
    اجمالى شما بايد جمع كنيد، هم نماز ظهر بخوانيد هم نماز جمعه. اين احتياط غير از آن احتياط است، نه حكم عبارت از تخيير است، لكن حالا كدام يك از دو طرف تخيير را من انتخاب كنم، مثل اينكه جواب مى‏دهند، مى‏گويند اگر بخواهى احتياطى كه موجب حصول طمأنينه براى نفس رعايت كنى، برو اول ظهر در عرفات وقوف را اختيار بكن، اما اگر نه، بگوئيد ما كارى به اين دقتها نداريم، مائيم و ظواهر روايات و عمل نبى و دستوراتى كه در اين روايات وارد شده، اين روايات استحباب را به آن كيفيتى كه عرض كرديم بيان مى‏كند، پس در حقيقت هر دوكافى است. اينطور نيست كه يك احتياط وجوبى اين معنى را اقتضا كند و احتياط در كلام ايشان هم وجوبى نيست، اين كه اول فرمودند والاحوط كونه من زوال يوم عرفه، اين ملحوق به فتوى است "و لا يبعد جواز التأخير ". اين لا يبعد حكايت از اين مى‏كند كه آن احتياط احتياط قبلى مقصود احتياط وجوبى نيست. پس اينكه ما بين احوط و بين افضل تفكيك قائل مى‏شويم فى بعض الموارد اين احوطش احوط وجوبى نيست و الا احوط وجوبى مجالى براى مراجعه به استحباب و فضيلت باقى نمى‏گذارد.
    (س:...) (پاسخ استاد:) نه، آن احتياط استحبابى اگر به اين معنى باشد كه دليل بر استحبابش قائم شده باشد نه. اما احتياطى است كه خودتان داريد رعايت مى‏كنيد، رجحانِ از نظر طمأنينه قلب، و الا دليلى ندارد. از نظر طمأنينه قلب به لحاظ اينكه براى شما خيلى مثلا كلمات روشن نشده، خيلى مثلا احتمال مى‏دهيد كه اين توجيه صاحب جواهر درست باشد، براى اينكه طمأنينه براى قلب شما حاصل بشود، اين حصول طمأنينه به اين است كه اول ظهر برويد در عرفات وقوف بكنيد.
    (س:...) (پاسخ استاد:) من كه مواردى براى شما ذكر كردم، اول موارد ديگر را گفتم بعد در ما نحن فيه هم نتيجه گرفتيم اينطور نيست كه منحصر به ما نحن فيه باشد تا شما بخواهيد اين را يك دليل بر خلاف قرار بدهيد.
    آخرين چيزى كه در اين مسأله ايشان مطرح مى‏كنند مى‏فرمايند "و لا يجوز التأخير الى العصر ". اين ديگر مسأله احتياط هم نيست، مسأله يك فتواى روشن است كه اگر كسى يك ساعت حداكثر بخواهد بعد از زوال وقوف را شروع كند، اين مشكلى ندارد. براى اينكه يك ساعت بعد از زوال از نظر عنوان، عنوان عصر نيست. اما اگر كسى تأخير بيندازد الى العصر، سه ساعت بعد از زوال، كه سه ساعت بعد از زوال قطعا عنوان عصر دارد، آيا جايز است كه وقوف را به سه ساعت بعد از زوال تأخير بيندازد؟ اينجا است كه ما دليل بر خلافش داريم. براى اينكه آن ادله و رواياتى كه شما ملاحظه كرديد و همينطور كلماتى كه اكثرا از همان روايات اقتباس شده بود و حتى عين عبارت روايات در كثيرى از كلمات بزرگان فقها شما ملاحظه كرديد، آنها همه اين‏
    جهت را ديگر دلالت داشت كه در نمره بعد از آنى كه زوال شمس شد، بعد از آنى كه غسل تحقق پيدا كرد و جمع بين صلاتين به اذان و اقامه تحقق پيدا كرد، " ثم تأتى الى الموقف "، يعنى ديگر معطلى جايز نيست، به مجردى كه نماز ظهر و عصر به اذان واحد و اقامتين تحقق پيدا كرد و شغلى در آن جا ديگر وجود ندارد، "يجب عليكم الاتيان الى الموقف "، اين ديگر "ليس بمستحبٍ "، اين يك امر واجبى است. در حالى كه اين "ثم تأتى الموقف يا تنزى الى الموقف "، در شرائطى است كه عصر هنوز تحقق پيدا نكرده، بلكه حداكثر يك ساعت از زوال بيشتر نگذشته، پس خود همين روايات اين معنى را دلالت مى‏كند كه حتما بايد بلافاصله برويد براى موقف. منتهى يك مقدار تفصيل اين مسأله را ما بايد در رابطه با آن اقوالى بررسى كنيم كه مى‏گويد واجب با ركن در عرفات واحد است، و هو الوقوف قليلاً، كه ابن ادريس و علامه در تذكره و صاحب رياض هم همانطور كه ديروز ملاحظه كرديد در ذيل كلامشان ايشان نفى از اين معنى مى‏كند كه اصلاً واجب عبارت از الوقوف قليلاً ولو لحظة ولو مجتازاً كه اصلاً وقوف به معناى آرامش هم نيست به معناى بودن بهر نحو بودن "ولو فى حال الحرك‏ة "، "ولو فى حال السير "، يك مقدار اين مسأله را آنجا ما بايد بررسى كنيم. اگر در آنجا منتهى شديم كه مشهور هم اين مسلم است كه آنجا قائل هستند به اينكه مسمى به عنوان ركن مطرح است، ولى دائره واجب اوسع از مسمى است. اگر ما آنجا حرف مشهور را اختيار كرديم آن وقت اينجا بايد بگوئيم كه حق ندارد كه شروع وقوف بعد العصر باشد. اشتباه نكنيد يعنى بعد صلاة العصر، بعد عنوان العصر. عنوان عصر به تقريبا دو ساعت، دو ساعت و نيم، سه ساعت بعد از زوال تحقق پيدا مى‏كند. كسى بخواهد وقوف را اختيارا تأخير بياندازد الى العصر، ولو اينكه در نمره باشد، ولو همانجا زوال شمس محقق شده باشد، همانجا نماز ظهر و عصر را و غسل را انجام داده، لكن حق ندارد بعد از نماز ظهر و عصر بگويد يكى دو ساعت در نمره مى‏خوابيم استراحت مى‏كنيم، بعد حركت مى‏كنيم عصر خودمان را به عرفات برسانيم و وقوف را شروع كنيم، بلافاصله به مجرد تماميت اين معانى بايد از نمره حركت كند و براى وقوف به عرفات آماده شود.
    پس اين جمله‏اى كه ايشان در آخر مسأله ذكر مى‏فرمايند:"و لا يجوز التأخير الى العصر "، اين ديگر چيزى نيست كه كسى خيال كند فاقد دليل است، همان روايات كاملا اين روايات را دلالت مى‏كند، تا مسأله بعدى انشأالله روز شنبه.
    پايان