• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث " حج: وقوف در عرفات "حضرت آية الله العظمى‏
    فاضل لنكرانى " مد ظله العالى ""
    جلسه شصت و هشتم "
    بحث در اين بود كه آيا وقوف به عرفات آن مقدارى كه واجب هست، ولو اينكه عنوان ركن نداشته باشد، آيا مبدأ وقوف عبارت از زوال شمس است كه از هنگام زوال شمس بايد به عرفات وقوف كند، با نيت و خصوصياتى كه در نيت ذكر شده. يا اينكه نه مى‏تواند به اندازه نماز ظهر و عصربه صورت جمع به اذانٍ و اقامتين و به اندازه غسلى كه عند الزوال مستحب است، اين وقوف تأخير بيفتد. اينجا دو تا مشكل وجود دارد.
    يك مشكل اين است كه به مشهور اينطور نسبت داده شده كه قائلند به اينكه بايد وقوف من اول الزوال باشد، و طبعا نيتى هم كه مقارن با وقوف است، آن هم بايد اول زوال تحقق پيدا كند. از طرفى در روايات وقتى كه انسان ملاحظه مى‏كند حتى يك روايت كه مبدأ را عبارت از زوال گرفته باشد و دلالت بر اين معنى كند كه بايد "من الزوال "وقوف تحقق داشته باشد، ما نداريم. در ناحيه منتهى كه مسئله غروب است، روايات متعددى هست كه بعد (انشأالله) آنها را ذكر مى‏كنيم، آنها هم تعبيرات مختلفى دارد، لكن مراد از همه آنها همان مسئله غروب شمس و مغرب شرعى است، كه به دنبال او جواز نماز مغرب پيش مى‏آيد. در ناحيه مبدأ ما حتى يك روايت كه عنوان زوال را مبدأ وقوف واجب ذكر كرده باشد، نداريم. بلكه به حسب ظاهر آن رواياتى كه ديروز ملاحظه فرموديد كه شايد مشابه هم باز در بين روايات داشته باشد، در عين اينكه خودشان هم روايات متعدده صحيحه بودند كه بعضى‏هايشان حكايت فعل رسول خدا (ص) را دلالت داشتند و او همان صحيحه معروف معاوية بن عمار كه در جلد 8 حج در وسائل در ابواب اقسام حج، روايت خيلى مفصل است كه تمام خصوصيات حج رسول خدا را در حجةالوداع، مشروعيت حج تمتع، همه اينها را دلالت مى‏كند. خوب در اين روايت عبارتش را ملاحظه فرموديد كه ظاهر قوى در اين معنى داشت كه رسول خدا به "نمره " دستور دادند خيمه ايشان را بپا كردند، بعد زوال شمس كه تحقق پيدا كرد، آمدند در مسجد "نمره "در آنجا نماز ظهر و عصر را به صورت جمع خواندند، بعد از نماز هم يك مقدار مردم را با اوامر و نواهيشان ارشاد و موعظه كردند، بعد هم حركت كردند الى الموقف، بعد از اينها حركت كردند به سوى موقف و محل وقوف به عرفات. روايات ديگر هم كه حكايت فعل رسول خدا نبود، آنها هم يك چنين دستورى را حالا ولو به صورت استحباب يك همچين دستورى را صادر مى‏فرمودند كه تأسيّا به رسول الله (ص) خوب است انسان در نمره پياده شود، نماز ظهر و عصر را آنجا بخواند، بعد از آنجا حركت كند الى موقف،
    براى وقوف و نمره در بعضى از رواياتش تصريح داشت كه "هو دون الموقف و هو دون عرفه ". حالا دون را به هر معنائى شما معنى كنيد، به معناى مغايرت معنى كنيد، به معناى نزديكى معنى كنيد، به معناى حد و مرز معنى كنيد، على اى حال روايت ظاهر در اين معنى است كه نمره غير عرفات، عرفاتى كه موقف اين خارج از نمره است و "نمره ليس جزً لعرفات ". اين يك مشكل در مسئله.
    مشكل ديگرى كه در كلمات ذكر نشده لكن انسان با دقت به اين مشكل پى مى‏برد و آن اين است كه خوب ما در مسائلى كه بين فقهأ شيعه اختلاف باشد، حتى آن مسائلى كه فقط يك مخالف درآن وجود داشته باشد، مثل ابن عقيل، ابن ابى عقيل، اين به عنوان يك مسئله خلافيه و اختلافيه مطرح است، وكتاب مختلف الشيعه علامه كه براى همين منظور نوشته شده، اين مسائل خلافيه را مطرح مى‏كند و بعد علامه نظر خودش را موافق با هر طرفى باشد، ذكر مى‏كند و استدلال مى‏كند. وقتى كه به كتاب مختلف الشيعه علامه انسان مراجعه مى‏كند - كه من مراجعه كردم، ديدم اصلا اين مسئله به صورت يك مسئله خلافيه مطرح نشده، اينطور نيست كه بگويد "مسئلة وقع الاختلاف بين علمأ الشيعه " در اينكه مبدأ وقوف آيا از زوال است و من الزوال وقوف شروع مى‏شود؟ يا اينكه نه جايز است كه مثلا يك ساعت كه در اين يك ساعت نماز و غسل و انجام ذلك انجام مى‏گيرد، مى‏شود تأخير انداخت وقوف به عرفات را؟ اصلا چنين مسئله‏اى در مختلف الشيعه مطرح نشده تا ما بگوئيم كه مشهور اينطور مى‏گويند، غير مشهور آنطور مى‏گويند، مشهور من الزوال مى‏گويند، غير مشهور مى‏گويند نه، تأخير به يك مقدار و يك ساعت ما مثلا مانعى ندارد. اصلا به اين عنوان مسئله در كلمات مطرح نيست. لذا اين هم يك مشكله‏اى است. آيا مسئله خلافى نيست؟ يا خلافى هست؟ اگر اختلافى است، پس چرا در مختلف الشيعه به عنوان يك مسئله اختلافى مطرح نشده و علاوه در مقابل مشهور چه كسانى هستند كه بر خلاف مشهور نظر داده‏اند، اشاره‏اى به مخالفين اصلا نشده. لذا اين يك جهت است كه براى انسان واقعا ايجاد اشكال كرده. به ذهن اينطور مى‏آيد كه البته حالا كلماتى را هم ما مى‏خوانيم كه صاحب جواهر از كشف اللسان و كشف اللسان هم از كتب فقهأ نقل كرده، وقتى كه انسان اين كلمات را ملاحظه مى‏كند و اين خصوصياتى را كه عرض كردم در نظر مى‏گيرد،- حالا ذهن من به اينجا رسيد - كه كلمه من الزوال اينكه ما مى‏گوئيم بايد از زوال شروع بشود، وقوف به عرفات، اين يك وقت مثل زوال نسبت به دخول وقت نماز ظهر و عصر است، كه اين معنايش اين است كه زوال موضوعيت دارد، يك دقيقه قبل از زوال وقت نماز ظهر و عصر داخل نشده و يك دقيقه هم از زوال تأخير ندارد."اذا زالت الشمس دخل وقت نماز
    ظهر و نماز عصر، بدون اينكه يك دقيقه زودتر دخول وقت شده باشد و يا يك دقيقه از زوال تأخير در كار باشد ". يك وقت ما اين زوالى را كه در مبدأ وقوف به عرفات مطرح مى‏كنيم، يك چنين معنائى را مى‏خواهيم از آن اراده كنيم كه خوب ظاهر بعضى از كلمات يعنى كثيرى از كلمات متأخرين همين معنى است، كه بايد وقوف ابتدائش زوال باشد، حتى يك دقيقه زودتر حق ندارد به عنوان وقوف نيت كند، مگر از باب "مقدمه علميه ". يك دقيقه هم ديرتر حق ندارد نيت بكند، وقوف به عرفات را. اين وقتش همان زوال شمس و تحقق نصف النهار است. خوب ما يك وقت كلمه زوال به اين نحو مطرح مى‏شود كه در ذهن من و شما هم ابتدأً وقتى كه با اين مسئله برخورد مى‏كنيم همين مى‏آيد، بايد "من اول الزوال الى غروب شرعى و مغرب شرعى " اين وقوف تحقق پيدا كند. اما يك وقت اين است كه نه اين كلمه من الزوال در مقابل چيز ديگرى گفته شده، كه وقتى ما آن مقابلش را در نظر مى‏گيريم ديگر معنايش اين نيست كه از اول زوال اين معنى باشد، نيم ساعت بعد از زوال هم مانعى ندارد، يك ساعت بعد از زوال هم مانعى ندارد. حال دو مطلب اينجا هست كه در مقابل من الزوال واقع شده (اين را خوب دقت بفرمائيد) يك مطلب اين است كه بعضى از علمأ عامه و ائمه اربعه عامه، نظرشان اين است كه وقوف در روز عرفه بايد از اول طلوع شمس باشد، يعنى مجموعه روز عرفه كه شروعش از طلوع شمس است، اين مجموعه را بايد به عرفات وقوف كند، كه مبدأ را عبارت از طلوع شمس گرفته، وقتى كه ما "من الزوال " را مطرح مى‏كنيم، هدف ما نفى اين معنى است، مى‏خواهيم بگوئيم "لا من طلوع الشمس ". اما حالا كه " لا من طلوع الشمس "، آيا حتما هم بايد از اول حقيقى زوال باشد؟ نه، اين معنى هم بر حسب اين رواياتى كه ديروز ملاحظه فرموديد، ضرورت ندارد. اما آنكه طرف نظر اين قول است، "نفى كون الوقوف من اول طلوع الشمس "، مى‏خواهند اين را نفى كنند. وقتى كه مى‏گويند "من الزوال، يعنى لا من اول الطلوع الشمس "، كما قال به بعض ائمة اهل السنة. اين يك نكته است كه سبب مى‏شود كه ظهور من الزوال را در اينكه زوال ابتداى حقيقى وقوف به عرفات باشد، اين ازش بگيرد، مقصود اين است كه طلوع شمس دخالتى در مبدئيت ندارد.
    نكته دوم كه اين نكته دقيق‏تر و با كلمات نزديك‏تر است، اين است كه (خوب دقت بفرمائيد!) ما در همين بحث وقوف همانطورى كه اشاره كرديم، قبلا هم گفتيم، لكن بعدا به تفصيل (انشأالله) عرض مى‏كنيم، در وقوف آن مقدارى كه ركنيت دارد، ركنيت يعنى اگر عمدا ترك شود، حج را باطل مى‏كند، او عبارت از يك آن وقوف به عرفات است. يك آن وقوف به عرفات ركنيت دارد، و تصريح هم مى‏كنند كه در اين آن حتى لازم نيست تو عرفات بايستد، اگر كسى‏
    آمد با ماشين از عرفات عبور كرد، اين اخلال به ركن نكرده، البته با نيت. اين آن ركن وقوفى را انجام داده. خوب پس ركن عبارت از يك لحظه وقوف در مابين الزوال الى المغرب الشرعى است، ولو اينكه اين يك لحظه به اصطلاح اينها، مجتازا باشد، يعنى فى حالة العبور و فى حالة الحركة باشد. آن وقت اين سبب شده كه بعضى از فقهأ و علمأ ما من القدمأ و بعض المتأخرين، اينها اصلا تو ذهنشان اين معنى آمده كه خوب وقتى كه يك جز ركن است، ديگر بيشتر از وجوب آن يك جز ما دليل محكمى نداريم، نمى‏خواهم بگويم حرفشان درست است، حرفشان اين است. بيشتر از وجوب آن يك جز ركنى ما اصلا دليلى برآن نداريم. يعنى آدمها اگر عمدا هم بيايند يك لحظه در عرفات وقوف كنند، هم واجبشان انجام شده، هم ركن تحقق پيدا كرده، هيچگونه معصيت و اثم و مخالفت هم تحقق پيدا نكرده. بعضى‏ها اين معنى در ذهنشان است. آن وقت آنهائيكه (اينجا را دقت بفرمائيد!) آنهائى كه تعبير كردند به اينكه وقوف به عرفات من الزوال الى الغروب است، مى‏خواهند اين قول را نفى كنند، بگويند خيال نكنيد كه همانطوريكه جز ركنى عبارت از يك لحظه وقوف به عرفات است، واجب در وقوف هم همين مقدار است. نه، واجب در وقوف بيش از اين مقدار است، كه كلمه من الزوال ناظر به نفى اين احتمال يا قول است كه كسى بگويد حتى لازم نيست كه انسان يك بعدازظهر هم بيايد در عرفات وقوف بكند، بلكه پنج دقيقه به مغرب، اگر خودش را به عرفات رساند و وقوف يك لحظه، يك دقيقه در عرفات تحقق پيدا كرد و صبر كرد كه منتهايش بايد مغرب شرعى باشد، ماند مغرب شرعى شد، از عرفات كوچ كرد به جانب مشعر. بعضى‏ها مى‏گويند اين اصلا حجش صحيح است، در كنار عمل حج هيچگونه مخالفتى هم تحقق پيدا نكرده، آن وقت آنهائى كه من الزوال را مى‏گويند، مى‏خواهند اين حرف را نفى بكنند، بگويند خيال نكنيد اگر كسى پنج دقيقه به مغرب بيايد در عرفات و دو سه دقيقه بماند و بعد هم موقع مغرب كوچ كند، اين واجب شرعيش را به تمام معنى انجام داده، علاوه بر اينكه حجش صحيح است، هيچگونه معصيت و مخالفتى هم در كنار حج صحيح واقع نشده، نه. دائره وقوف واجب اوسع از دائره وقوف ركنى است، وقوف ركنى عبارت از يك لحظه وقوف به عرفات است، اما وقوف واجب حداقل پنج شش ساعت بايد در عرفات وقوف بكند، ولو اينكه مبدأ اين زوال حقيقى نباشد، و به همان نحوى كه رسول خدا و ائمه هدى دستور دادند و رسول خدا عمل فرمودند و امام صادق (ع) حكايت كردند عمل رسول خدا را، تقريبا نيم ساعت سه ربع حداكثر يك ساعت بعد از زوال رسول خدا وارد موقف و عرفات شدند و آماده براى وقوف به عرفات. پس نكته‏اى كه من برآن تكيه دارم و تذكرش را لازم مى‏دانم اين است، كه كلمه من الزوال به دو صورت‏
    مى‏تواند استعمال شود: يك وقت شبيه زوال در دخول وقت نماز ظهر و عصر است، كه آن زوال حقيقى نقش دارد، يك دقيقه زودتر نه، يك دقيقه هم ديرتر نه، با زوال حقيقى اذا زالت الشمس دخل وقت نماز ظهر و نماز عصر. مى‏خواهم بگويم من الزوال يك وقت اينجورى استعمال مى‏شود كه ابتدأً در ذهن من و شما هم همين معنى آمده، اما يك وقت من الزوال در مقابل اين دو مطلب است، يكى مى‏خواهد نفى كند، اينكه مبدأ وقوف، طلوع شمس باشد، كما قال به بعض ائمة اهل السنة، و نفى كند اين معنى را كه واجب در وقوف به عرفات همان ركن در باب وقوف به عرفات است، اينطور نيست كه واجب و ركن از نظر سعه و ضيق دائره‏اشان مختلف باشد. مى‏خواهد اين را نفى بكند. اينكه مى‏گويد من الزوال اشاره به اين معنى است كه اگر پنج دقيقه به مغرب وارد عرفات شد، درست است كه ركن انجام گرفته اما خيال نشود كه واجب در وقوف هم انجام شده، نه ترك واجب شده منتهى ترك واجبى است كه حج را فاسد نمى‏كند، اما استحقاق عقوبت و استحقاق مؤاخذه به دنبال او هست. اگر ما اينطور بيائيم معنى كنيم، هم مشكل روايت حل مى‏شود، چون ما نداريم روايتى كه در مقابل روايات ديروز عنوان زوال را مبدأ قرار داده باشد، و همان مشلكى كه من اشاره كردم حل مى‏شود كه در كتبى كه "وضعت لبيان ذكر مسائل اختلافيه " بين علمأ شيعه مثل مختلف الشيعه علامه اين مسئله به عنوان يك مسئله اختلافيه بين علمأ شيعه از اين نظر مطرح نشده كه يك عده‏اى مثل مشهور بيايند بگويند من الزوال، يك عده‏اى بگويند نه، نيم ساعت بعد از زوال هم مانعى ندارد. خوب البته فرق خيلى است بين اين دو تا مسئله، اما به اين صورت مسئله لا يكون محل خلاف و اختلاف. (س:...) (پاسخ استاد:) خوب در نماز ظهر و عصر هم بگوئيم، چطور شد كه اينجا عرفى شد آنجا حقيقى شد، خوب آنجا هم همين حرف را بزنيد. (س:...) (پاسخ استاد:) مشروعيتش را كسى ترديد نكرده، ترديدى ندارد كسى در اين معنى، مخالف نيست، اتفاقا اين نكته را خودم مى‏خواستم بگويم، هيچ كسى در مشروعيت نيت وقوف من اول الزوال الحقيقى كسى نكرده، لكن بحث در لزومش است، آيا اين معنى لزوم دارد يا نه؟ اينجا ما دليلى بر لزوم اين معنى نداريم، حالا يك سرى كلمات را كه صاحب جواهر از كشف اللثام نقل كرده و كشف اللثام از كلمات فقهأ نقل كرده، من مى‏خوانم اين كلمات را تا شما ببينيد كه اين برداشتى كه من دارم تقريبا يك برداشت صحيحى خواهد بود. حالا امروز به جاى روايات كلمات را مى‏خوانيم. هنوز ما نتيجه هم نگرفتيم، در كشف اللثام مى‏فرمايد :"و هل يجب الاستيعاب "كشف اللثام هم از آن كتابهاى عجيب و واقعا افتخار براى فقه شيعه و فقهاى شيعه است و خود صاحب جواهر خيلى از كشف اللثام استفاده فرموده، "و هل يجب الاستيعاب حتى ان اخل به فى جز
    منه " كه اگر در جزئى از او اخلال واقع شد، "اثم " لا اقل گناه كرده باشد، "و ان تم حجه " ولو اينكه حجش هم صحيح است، به خاطر اينكه ركن را انجام داده، و چون اخلال به ركن نشده، صحيح است، اما خوب چون ترك واجب كرده، گناه كرده."هل يجب "مى‏فرمايد ظاهر الفخرية ذلك، ظاهر كتاب فخريه كه ظاهرا مربوط به فخر المحققين است، اين معنى است كه بله استيعاب لازم است و صرح الشهيد بوجوب مقارنة النية لما بعد الزوال و انه يأثم بالتأخير شهيد هم يك همچين معنائى را بيان كرده آن وقت ايشان مى‏فرمايد و لم اعرف له مستند، من دليلى بر اين وجوب استيعاب من اول الزوال ايشان پيدا نكردم. وفى السرائر، اينها همان حرفهائى است كه كشف اللثام نقل مى‏كند، مى‏گويد ابن ادريس در سرائر اينجورى فرموده: ان الواجب هو الوقوف به صفح الجبل ولو قليل بعد الزوال، اين همانى است كه ازآن استفاده مى‏شود كه وقوف واجب همان وقوف ركنى است، ديگر بين ركن و بين واجب مغايرتى تحقق ندارد، آنى كه واجب است اين است كه انسان وقوف كند در پائين كوه ولو قليلا، لكن اين وقوفش بايد بعد از زوال باشد، حالا يك ساعت باشد بعد از زوال، چهار ساعت باشد بعد از زوال، از نظر ابن ادريس فرق نمى‏كند. و فى التذكره، علامه در كتاب تذكره اينطور فرموده، فرموده: انما الواجب، خوب تعبيرات را ببينيد، انما الواجب نه انما الركن، انما الواجب، آنى كه واجب از وقوف به عرفات است، اسم الحضور فى جز من اجزأ عرفه، همين كه مسماى حضور و وقوف در جزئى از اجزاى زمين عرفات، مسماى حضور كه تحقق پيدا كند، همان واجب است همان هم ركن است، ولو مجتازا مع النية، البته مى‏گويد بايد نيت داشته باشد، اما مقصود از حضور اين نيست كه آنجا بايستد يا بنشيند، ولو در حال اجتياز و عبور و حركت باشد. بعد مى‏فرمايد و ظاهر الاكثر وفاقا للاخبار الوقوف بعد الصلاة الظهرين، خوب ببينيد اين نسبت به ظاهر اكثر داده مى‏شود، ظاهر اكثر وفاقا للاخبار وقوف بعد صلاة الظهرين است كه صلاة ظهرين را كجا خوانده باشد؟ در غير عرفات و بعد از آن كه نماز ظهر را خواند، آن وقت بيايد وقوف كند به عرفات، ثم قال فى ما لو تجدد، حالا اين بحث اغمأ است بما ارتباطى ندارد فعلا. بعد مى‏آيد مى‏گويد قال ابن بابويه فى الفقيه، صدوق در كتاب من لا يحضره الفقيه، عبارتش اين است، مى‏فرمايد فاذا اتيت الى عرفات، وقتى كه از جانب منى كه مستحب است كه شب نهم را در منى بيتوته كنند، وقتى كه شب نهم را در منى بيتوته كردند و صبح روز نهم حركت كردند به جانب عرفات، ايشان مى‏فرمايد:"فاضرب خباك بنمره قريبا من المسجد "، خيمه خودت را در نمره در نزديكى مسجد نمره به پا كن، "فان ثَمّ ضرب رسول الله (ص) خباه و قبته "، همينجا رسول خدا دستور دادند كه خيمه‏شان را بپا كردند، " فاذا زالت الشمس يوم عرفه " در همين نمره، وقتيكه‏
    روز عرفه زوال شمس تحقق پيدا كرد، " فاقطع التلبى‏ة "، ديگر ظهر روز عرفه تلبيه احرام حج به كلى قطع مى‏شود، "واغتسل و صلّ بها الظهر والعصر باذان واحد و اقامتين و انما يتعجل فى الصلاة " نماز را هم يك قدرى با سرعت و تندى انجام بدهيد، "ويجمع بينهما "، جمع بين صلاتين هم تحقق پيدا بكند، آن وقت "ثم يقف بالموقف " بعد مسئله وقوف به موقف تحقق پيدا مى‏كند، با كلمه "ثم " آن هم بعد از آن كه غسل و دو نماز "باذان واحد و اقامتين " تحقق پيدا كرده، "ليفرق للدعأ فانه يوم دعأ و مسئل‏ة "، "ثم ائت الموقف و عليك السكينة والوقار "، حالا كه آمدى توى عرفات، عرفات يك خصوصيتش اين است كه بعضى از جاهايش وقوفش فضيلت بيشترى دارد، "و قف بسفه الجبل فى ميسرته " در چپ كوه عرفات، آن وقوفش استحباب دارد آيا اين عبارت با توجيهى كه بعد صاحب جواهر مى‏كند، اصلا مى‏خواند؟ دو جا كلمه "ثم "دارد كه بعد از نماز ظهر و عصر سراغ موقف مى‏روى، آن هم با سكينه و وقار برو، لازم نيست كه با عجله و شتاب بروى، در عين حال صاحب جواهر در آخر كلامش مى‏فرمايد كه بعيد نيست آنجائى كه مى‏گويد "و صل بها " از ظهر و العصر باذان واحد و اقامتين، اين ضمير مؤنث "بها " به عرفه برگرده نه به نمره، آيا اين با اين دو تا ثم ها هيچ سنخيت دارد؟ خوب اگر نماز ظهر و عصرش را به عرفات خوانده، ديگر "ثم ائت الموقف و عليك السكينة والوقار " چه معنائى مى‏تواند داشته باشد، لذا اين روايت خيلى ظاهر است در اينكه آن ضمير تأنيث به نَمِره برمى‏گردد، همانطوريكه رسول خدا هم نماز ظهر و عصر را در نمره خواندند و بعد از ارشاد مردم در مسجد نمره آن وقت حركت كردند به جانب موقف و به جانب عرفات .
    اين عبارت، مال صدوق در من لا يحضر است، و نحوه عن المبسوط، شيخ طوسى هم در كتاب مبسوط همين معنى را دارد، حالا عبارات زيادى را ايشان نقل مى‏كند كه الان ديگر وقت نيست، حالا يا فردا بعضى‏هايش را مى‏خوانيم ان شأالله يا اگر هم نه خودتان دنباله اين عبارات را ملاحظه بكنيد، ببينيد آن نكته‏اى را كه من عرض كردم با توجه به اين عبارات و روايات، آيا نكته قابل قبولى هست يا نه؟ و الحمد لله رب العالمين.
    پايان‏