• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث " حج: تقصير " حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى‏
    " مد ظله العالى ""
    جلسه شصت و ششم "
    در مسأله 4 اينطور مى‏فرمايند، "يحل بعد التقصير كل ما حرم عليه بالاحرام حتى النسأ "
    در اين مسأله مى‏فرمايند كه در عمره تمتع چون بحث اصلى راجع به عمره تمتع است، بعد از آن كه تقصير تحقق پيدا كرد، تمام محرمات احرام كه به واسطه احرام حرام شده بود، به واسطه تقصير حلال مى‏شود و ديگر مُحرمى بعد التقصير باقى نمى‏ماند، حتى مسأله نسأ با اينكه در عمره تمتع همانطورى كه قبلا ذكر كرديم و بعدا هم انشأالله اشاره مى‏شود، طواف نسأ وجود ندارد، بلكه طوافِ نسأ مستحب در عمره تمتع است و اگر كسى ترك كند، فقط مستحبى را ترك كرده است. از اينجا معلوم مى‏شود كه خصوصيت عمره تمتع يكى در همين جهت است كه حليت نسأ متوقف بر طواف نسأ نيست به خلاف حج و به خلاف عمره مفرده كه آن چيزى كه مؤثر در حليت نسأ است، در باب حج بانواعه و در باب عمره مفرده طواف نسأ است كه در حليت نسأ نقش دارد، اما در عمره تمتع، آن كه نقش دارد در حليت همه محرمات احرام، حتى نسأ، همان تقصير است.
    و اگر كسى آمد در عمره تمتع طواف نسأ را لاجل استحبابه انجام داد، لكن اين طوافِ نسأ مستحبى هيچ گونه نقشى در حليت نسأ ندارد، مخصوصا با يك نكته‏اى، و آن اين است كه جاى طواف نسأ در عمره تمتع با جاى طواف نسأ در عمره مفرده فرق مى‏كند، در عمره مفرده طواف نسأ بعد التقصير واقع مى‏شود اما در عمره تمتع اگر كسى قائل به وجوب شود يا قائل به استحباب شود، جاى طواف نسأ بعد التقصير نيست، بلكه جايش قبل التقصير است، لذا آخرين عملى كه در عمره تمتع واقع مى‏شود، چه مشتمل بر طواف نسأ باشد و چه مشتمل بر طواف نسأ نباشد، همان تقصير است، تقصير آخرين عمل است و به واسطه تقصير همه محرمات احرام حلال مى‏شود و حليت نسأ هم مربوط به همين تقصير است ولو اينكه قبلش طواف نسأ را انجام داده باشد. پس نتيجةً اين خصوصيت براى عمره تمتع است كه بر خلاف عمره مفرده و بر خلاف حج بانواعه الثلاثة حليت نسائش متوقف بر طواف نسأ نيست، بلكه حليت نسأ هم به سبب همان تقصير كه آخرين جز و آخرين عمل عمره تمتع است، تحقق پيدا مى‏كند. اينجا يك مطلبى است كه در تحرير اشاره‏اى به آن نشده و آن اين است كه: آيا بعد از آن كه انسان عمره تمتعش را به طور كلى انجام داد، تقصير هم تحقق پيدا كرد، حالا از احرام عمره تمتع خارج شده، منتظر حج تمتع است، آيا در اين فاصله بين عمره و حج، حلق الرأس جايز است يا نه؟ آيا
    جايز است كه اين متمتع بعد الفراغ عن العمرة سر خودش را بتراشد؟ يا اينكه حلق الرأس حرمتش باقى است و با خروج از احرام عمره تمتع حلق الرأس حلال نمى‏شود؟ از نظر فتاوى ظاهر اين است كه به واسطه تقصير همه محرمات احرام حلال مى‏شود و يكى از محرمات احرام هم حلق الرأس بود كه در حال احرام كسى حق ندارد كه ازالة الشعر و حلق الرأس كند. فتاوى ظاهرش همين است، لذا در كلام امام بزرگوار هم اشاره‏اى به اين معنى نشده است و فرموده كه همه محرمات احرام به واسطه تقصير حلال مى‏شود كه يكى هم عبارت از حلق الرأس است كه اگر كسى در فاصله بين عمره و حج تمتع بخواهد سر خودش را بتراشد، بنابر فتاوى مانعى ندارد. لكن اين طورى كه صاحب جواهر در ذيل بعضى از بحثهايش بطور اشاره مى‏فرمايد كه بعضى از علمأِ حديث معتقدند كه تقصير در عمره تمتع همه چيز را حلال مى‏كند، الا حلق الرأس را، حرمت حلق الرأس به قوت خودش باقى مى‏ماند، با اينكه از احرام هم خارج شده، لكن در اين فاصله بين عمره و حج، اين حرمت و حلق الرأس به قوت خودش باقيست و قائل به اين حرمت نه تنها خودش اين معنى را فتوى داده و نسبت داده به اينكه ظاهر اصحاب هم حرمة الحلق است، در حاليكه در اين نسبت مثل اينكه يك خلطى شده است.
    قبلا بحثى داشتيم و آن اين بود كه آيا در عمره تمتع به جاى تقصير، حلق كفايت مى‏كند يا نه؟ بعضى‏ها به صورت احتمال يا بالاتر عقيده شان اين بود كه حلق از تقصير در عمره تمتع كفايت مى‏كند، لكن در عين حال اكثر قريب به اتفاقِ اينها معتقد بودند كه در عمره تمتع، تقصير تعيّن دارد و حلق به جاى تقصير كفايت نمى‏كند و اگر كسى در عمره تمتع سر خودش را تراشيد، اين كافى نيست و بايد براى تقصير فرضا يك مقدار از موهاى لحيه يا شارب و امثال ذلك را بگيرد تا تقصير تحقق پيدا بكند. اين يك مسأله بود، اما مسأله امروز ما اين نيست. مسأله امروز اين است كه در عمره تمتع تقصير حاصل شده، همان كه جز عمره تمتع است كه عبارت از تقصير است، آن محقق شد و مى‏خواهيم ببينيم به دنبال تقصير آيا حلقِ بعدى حلال مى‏شود يا نه؟ نه حلق به جاى تقصير، لذا بعيد نيست كه بعض علمأ الحديث كه اين مطلب را نسبت به ظاهر اصحاب داده، يك خلطى كرده‏اند و ظاهر اصحاب اين است كه حلق، مكان التقصير كافى نيست، نه اينكه ظاهر اصحاب اين است كه حلق بعد التقصير جايز نيست، آن كه ما در آن بحث داريم، الحلق بعد التقصير است، نه الحلق مكان التقصير. ظاهر اصحاب در آن اولى يعنى الحلق مكان التقصير، است كه ليس بجائز، اما در بحث امروز، الحلق بعد التقصير است اصحاب ظاهرشان حليت است براى اينكه استثنأ نكرده و مى‏گويند كل ما حرمه الاحرام با تقصير حلال مى‏شود و از جمله چيزهائى كه احرام حرام كرده بود
    عبارت از حلق بود. حالا به واسطه اين تقصير حلق حلال مى‏شود. لذا يك خلطى در اين استظهارى كه بعض علمأ الحديث از كلمات اصحاب و فتاوى اصحاب دارند، وجود دارد. لكن در عين حال مرحوم محقق بزرگوار نائينى قدس سره در متنى كه راجع به حج نوشتند، و مرحوم آقاى حكيم قدس سره براى اين متن يك شرح مختصرى نوشتند به نام دليلُ الناسك، كه يك كتاب نسبتاً استدلالى و مختصر و جامعى است، مرحوم محقق نائينى در اين متن اشكال كردند و فرمودند نمى‏دانيم كه آيا با تقصير در عمره تمتع، حلق الرأس هم حلال مى‏شود و مى‏تواند در فاصله بين عمره و حج تمتع حلق الرأس كند يا اينكه نه؟ احتمال دارد كه اين حرمت از بين رفته باشد و مثل ساير محرمات احرام اين هم حلال شده باشد و سرّ اين اشكال اين است كه در اينجا دو روايت وارد شده است، كه شايد مفاد اين دو روايت همين معنى باشد، كه در يكى از دو روايت نه تنها حرمت را مطرح كرده، مى‏گويد اگر كسى اين حرام را عالما عامدا انجام بدهد حتى بايد كفاره هم بدهد، حال اين دو روايت را ما بخوانيم كه منشأ اشكال مرحوم محقق نائينى قدس سره وجود اين دو روايت است تا بعد ببينيم نتيجه چه مى‏شود، اين دو روايت در ابواب تقصير است كه يكى از اين دو روايت را هم به لحاظ معناى تقصير و كيفيت تقصير ما خوانده‏ايم لكن جمله‏اى در آن هست كه براى بحث امروز ما مورد استفاده است.
    (حديث 1 باب 1 از ابواب تقصير)"معاوية بن عمار عن ابى عبدالله (ع) فى حديث السعى " در ضمن مسأله سعى دنباله‏اش اينطور فرموده "قال: ثم قصّر " كه در نسخه بدل "قصر " يعنى بچين و كوتاه كن، "ثم قصّر من رأسك من جوانبه "از جوانب رأس تقصير كن "و لحيتك و خُذ من شاربك و قلّم اظفارك " كه آن وقتى كه اين روايت را مى‏خوانديم، عرض كرديم كه اگر ما باشيم و ظاهر اين روايت، در تقصير همه اينها و اجتماع همه اين امور بايد در كار باشد، لكن دليل خارجى داريم بر اينكه جمع بين اين امور كه هم از رأس تقصير كند و هم از لحيه و هم از شارب و هم "قلّم اظفارك " اينها به صورت جمعى ضرورت ندارد، اين را دليل خارجى دلالت مى‏كند و الا ظاهر اين روايت جمع بين اين مسائل است، اينها را ما براى بحث قبلى خوانديم و استفاده كرديم اما جمله‏اى كه براى بحث امروز ما در اين روايت هست، اين است كه مى‏فرمايد " و ابق منها لحجّك " براى حج خودت كه عرض كرديم اين كلمه "و ابق منها لحجّك " اين دليل بر اين است كه آن جملات قبلى مربوط به عمره تمتع است، براى اينكه عمره‏اى كه بعد از او حج واقع مى‏شود، اختصاصا عبارت از عمره تمتع است. پس اين روايت مى‏فرمايد "و ابق منها لحجّك "(ابق) ظهور در وجوب دارد، يعنى حتما بايد ابقأ كنى از اين موها براى حج خودت و زمينه را
    براى حلق يا تقصير در حج تمتع بايد آماده نگهدارى.
    لقائل ان يقول: كه "ابق منها لحجك " ظهور در وجوب دارد و معنايش اين است كه اين ابقأ واجب است، حال اينجا بعضى نكات وجود دارد، كه كسى ديگر نمى‏تواند توهم كند كه اين روايت دارد تقصير را معنى مى‏كند و در حال تقصير مى‏گويد "ابق منها لحجّك " خود اين مفاد و اين مضمون معنايش اين است كه بعد التقصير هم حق ندارى كه موها را از بين ببرى، بايد ابقأ شود براى حج و ابقأ شدن براى حج تنها به اين نيست كه در حال تقصيرِ عمره تمتع، همه موها را از بين نبرى، بلكه بعد از عمره تمتع هنوز حج واقع نشده، در آن حال هم حق ندارى موها را از بين ببرى. پس كسى اين اشكال در ذهنش نيايد كه اين روايت مى‏گويد در حال تقصير يجب الابقأ، اما نمى‏گويد كه بعد التقصير هم يجب الابقأ، واين ديگر يك مطلبى است كه عرف مى‏فهمد و اگر گفت در حال تقصير يجب الابقأ معنايش اين است كه بعد التقصير هم حق ندارى از بين ببرى و اين بايد باقى بماند براى حج و بقأ براى حج به اين صورت است كه نه در حال تقصير همه را از بين ببرى و نه بعد التقصير از بين ببرى به اينكه مثلا حلق الرأس در فاصله بين عمره و حج انجام بدهى. خوب اين جهتش به اين كيفيتى كه من عرض كردم فهم عرفى هم مساعد با او هست، لكن در عين حال، اين جمله "و ابق منها " ضمير "منها " به چه چيزى برمى‏گردد؟ آنكه محل بحث است و بعض علمأ الحديث ذكر كردند، مرحوم محقق نائينى تصريح مى كند و مى‏گويد على اشكال فى حلق جميع الرأس و مورد اشكال اين حلقُ جميع الرأس است، آن وقت اين ضمير مونث در "ابق منها " مگر به خصوص موهاى سر برمى‏گردد؟ ظاهرش اين است به همه اينها برمى‏گردد من الرأس و من اللحيه و من الشارب، اگر يك مقدار هم بخواهيم جمود كنيم، حتى من الاظفار را هم شامل مى‏شود حالا اظفارش را كنار بگذاريم، اما در رابطه با شَعر كجاى اين روايت دارد كه از موهاى سر "ابق منها لحجك "ظاهرش اين است كه از جميع موها، پس اگر اينطور باشد شما بايد بگوئيد در فاصله بين عمره تمتع و حج تمتع كسى شاربهايش را هم حق ندارد حلق كند و يا اينكه بگوئيم از كلمه " لحجك " اين معنا استفاده مى‏شود آن كه براى يوم النحر و مناسك منى نقش دارد و در مناسك منى بعدا عرض مى‏كنيم، يا تخيير بين حلق و تقصير است، و يا حلق براى بعضى‏ها تعيّن دارد، و براى همه استحباب دارد حتى آنهائى كه در روز من حلق برايشان تعين ندارد، لكن مستحب است. خدا رحمت كند يكى از شهداى بزرگوارمان را كه از روحانيون با ارزش بود، در يك سفر حجى با ايشان بوديم، ايشان در همان روز منى سر خودش را حلق كرد، گفتم مگر سفر اول شماست، گفت نه سفر پنجم يا ششم است، گفتم پس چرا حلق كرديد؟ گفت اين وصيتى است كه پدرم به من كرده كه اگر صد بار هم مكه در ايام حج‏
    مشرف بشوم از حلق تجاوز نكنم و حلق را اختيار بكنم و حلق استحباب دارد، حتى براى آنهائى كه سال چندم حجشان است. آن وقت كسى بيايد با اين تناسب بگويد اين "لحجك " يك قدرى مسأله را توضيح بدهد، بگوئيم آن كه به حج ارتباط دارد، و ابقأ مو براى او منظور است، موى شارب و لحيه و امثال ذلك نيست، بلكه عبارت از موى سر است و آن هم به منظور اينكه زمينه اين استحباب از بين نرود. لذا اين قرينه بشود كه ما ضمير مؤنث "منها " را كه رجوع به يك جمعى مى‏كند، اين را منحصرا عبارت از موهاى سر قرار بدهيم، به لحاظ جوانبى كه در روايت كلمه جوانب ذكر شده است. اين را هم به اينگونه مى‏شود توجيه كرد و لكن يك اشكال اصولى در كار است، و آن اشكال اصولى اين است كه بر فرض اين روايت مى‏گويد ابقأ واجب است و نمى‏گويد حلق حرام است، و بين حرمتِ يك چيز و وجوب ضدش مغايرت است، يعنى ملازمه نيست كه هر چيزى كه واجب شد، خلافش حرام باشد، يا هر چيزى كه حرام شد، تركش واجب باشد، نه! شئ واجب خودش واجب است اما تركش حرام نيست، و شئ حرام هم خودش حرام است، نه اينكه تركش واجب باشد، بطوريكه هر كجا ما يك تكليف وجوبى داشته باشيم، در حقيقت دو تا تكليف باشد، اول ظهر كه مى‏شود، "توجّه الينا تكليفان "يكى وجوب الصلاة يكى حرمت ترك الصلاة، نخير و لم يتوجه الينا الا تكليف واحد و هو وجوب الصلاة. و حرمتى در كار نيست و در مسأله شرب خمر و امثال ذلك نيز لم يتوجه الا حرمة شرب الخمر، بدون اينكه تكليف وجوبى در كار باشد. آن وقت "وابق منها لحجك "يك اشكال اصولى آن اين است كه اين دلالت بر وجوب ابقأ مى‏كند نه دلالت بر حرمت حلق كه ضد است براى ابقأ و آن كه بعض علمأ حديث گفته‏اند و مرحوم محقق نائينى هم در آن اشكال كرده است، بحث روى حرمت و حلق رأس و عدم حرمت حلق رأس است، نه روى وجوب الابقأ و عدم وجوب الابقأ و يك چنين اشكالى در استدلال به اين روايت وجود دارد. اين يك روايتى بود كه خوانديم. روايت دوم در باب 4 از ابواب تقصير حديث 5، روايت صحيحه‏اى است كه مشايخ ثلاثه يعنى فقيه و كلينى و شيخ طوسى روايت كرده‏اند."باسناده عن جميل بن درّاج انه سَألَ ابا عبدالله (ع) عن متمتع حَلِق رأسه بمك‏ة "متمتعى كه سر خودش را در مكه تراشيده است، آيا مقصود از اين سؤال اين است كه بعد الفراغ عن عمرة التمتع "يا "فى حال الاشتغال بالعمرة التمتع " اين كلمه "بمك‏ة " ظهور در اين دارد كه بعد الفراغ عن عمرة التمتع بوده است، براى اينكه اگر هنوز عمره تمتع را تمام نكرده، و مُحرمِ به احرام عمره تمتع باشد در كسى كه در حال احرام است، اين حلق الرأس براى او حرام است، مى‏خواهد در مكه باشد يا مى‏خواهد تازه از مسجد شجره بيرون آمده باشد و كسى كه عمره تمتع را تمام نكرده باشد، يكى‏
    از محرمات ازالة الشعر و حلق الرأس است و ديگر مكه خصوصيتى در اين معنى ندارد. پس اينكه در سؤال سائل مى‏گويد عن متمتع حلق رأسه بمكة، معنايش اين است كه عمره تمتعش را انجام داده و از احرام عمره تمتع بيرون آمده و حالا آمده سر خودش را تراشيده، آيا اين تكليفش چيست؟ "قال: ان كان جاهلا فليس عليه شئٌ " اگر جاهل بوده هيچ چيزى بر عهده او نيست، " وان تعمد ذلك " اما اگر عمدا و با علم اين معنى را انجام داد، اين دو صورت دارد:"ان تعمد ذلك فى اول شهور الحج " در اول اشهر حج هم بوده است، اول اشهر حج ماه شوال است، "الحج اشهر معلومات " يعنى شوال و ذيقعده و ذيحجه است، آن وقت عمره تمتع خصوصيتش اين است كه همانطورى كه حج له اشهر معلومات، عمره تمتع هم بايد در همين ماههاى ثلاثه واقع بشود، كسى در ماه رمضان نمى‏تواند عمره تمتع را انجام بدهد."وان تعمد ذلك فى اول شهور الحج " در ماه شوال، حال ماه شوال تا چه زمان ؟ "بثلاثين يوماً " تا سى روز حال سى روز از چه زمان ؟ پيداست سى روز از اول ماه شوال كه اول ماه شوال همان عيد فطر است، تا سى روز "فليس عليه شئٌ " يعنى در حقيقت تا آخر ماه شوال اگر عالما عامدا اين حلق الرأس تحقق پيدا كرد، "ليس عليه شئ " اما "وان تعمد بعد الثلاثين يوما " اگر آمد و در ماه ذيقعده كه بيش از سى روز از اول ماه شوال گذشته است "وان تعمد بعد الثلاثين يوماً، التى يوفَّر فيه الشعر للحج " كه يك ماه از اشهر حج گذشت، حالا ديگر استحباب دارد كه شعر را توفير بكنند و به آن نزنند براى خاطر روز منى و حجى كه در پيش است و اگر بعد از ثلاثين يوما، اين معنى را عالما عامدا انجام داد، "فان عليه دما يُحريقه " بر عهده او يك گوسفند و يك خونى است كه آن خون را اراقه بكند. اين روايت، روايت عجيبى است و خود سؤال هم دليل بر اين است كه متمتع بعد الفراغ عن التمتع از نظر حكم شرعى "لا يجوز له حلق الرأس " منتهى سؤال مى‏كند اگر اين كار را انجام داد، چه كفاره‏اى بر او هست؟ جواب هم ضمن اينكه اين معنى را تقرير و تثبيت مى‏كند، از نظر كفاره تفصيل قائل مى‏شود، يكى بين عالم و جاهل و در عالمش هم بين ثلاثين و بعد الثلاثين تفصيل مى‏دهد اين روايت، روايت خوبى است و از نظر دلالت آن مناقشه‏هائى كه در روايت قبلى عرض كرديم، در اين روايت وارد نيست و سؤالاً و جواباً دليل بر مفروغيت حرمت حلق رأس است بعد الفراغ عن عمرة التمتع، منتهى سؤال از كفاره است و جواب هم متعرض تفصيل در ثبوت و عدم ثبوت كفاره است، لكن اين روايت را از فقهأ ما كسى بر طبقش فتوى نداده است و حتى بعض الاعلام هم كه هيچ اعتنائى به عمل اصحاب و عدم عمل به روايت ندارند، همين جاها هم كه مى‏رسند با مشكل مواجه مى‏شوند و پاى احتياط را در كار مى‏آورند و مى‏بينند روايت صحيحه، يك مطلبى را كاملا
    دلالت دارد، لكن احدى از فقهأ غير از بعض علمأ الحديث بر طبقش فتوى نداده‏اند، لذا ايشان هم از همان مبناى خودش تا حدى دست برمى‏دارد و در حاليكه روى فتواى خودشان بايد به حرمت وبه ثبوت كفاره فتوى بدهند لكن نمى‏شود كه اين معنى پاى احتياط را در كار مى‏كشد، اما روى مبناى ما كه اگر مشهور، آن هم يك چنين شهرت محققه‏اى از يك روايت صحيحه اعراض بكند، آن روايت از حجيت ساقط مى‏شود، لذا بر فرض هم كه اين دو روايت معتبر و تام الدلالة و خالى از اشكال باشند، لكن در عين حال نمى‏شود بر طبق اينها فتوا داد و در فاصله بين عمره و حج تمتع قائل بشويم به اينكه حلق الرأس، يكى از محرمات باقى مى‏ماند و نمى‏شود به اين معنى فتوا داد. والحمد لله رب العالمين.
    پايان