• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث " حج: تقصير " حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى‏
    " مد ظله العالى ""
    جلسه شصت و چهارم "
    در مسئله 3، اينطور مى‏فرمايند:"لو ترك التقصير عمدا و احرم بالحج، بطلت عمرته، و الظاهر صيرورة حجه افراداً، و الاحوط بعد اتمام حجه، أن يأتى بعمرة مفردة و حج من قابل، و لو نسى التقصير الى أن احرم بالحج، صحت عمرته و يستحب الفدية بشاٍْ بل هى احوط ".
    اگر كسى در عمره تمتع تقصير را ترك بكند، با توجه به آن جهتى كه در اول بحث تقصير گفته شد، كه تقصير نه اينكه فقط تأثير در احلال و خروج از احرام داشته باشد، بلكه يكى از اجزأ و يكى از مناسك عمره تمتع است. عمره تمتع مركب از افعالى است كه در ختامش تقصير واقع شده است. با توجه به اينكه تقصير جز عمره تمتع است و روى قاعده تا يك مركبى به تمام اجزأ واقع نشود، اين مركب تحقق پيدا نكرده نمى‏تواند وارد در عمل بعدى كه مترتب بر اين مركب است بشود، حالا با همه اين خصوصيات، اگر كسى در عمره تمتع تقصير را ترك بكند، اين دو صورت دارد. يك وقت عمدا و با توجه ترك مى‏كند. يك وقت سهوا ترك مى‏كند. هر كدام يك حكم مستقلى دارد. ترك عمدى به چه كيفيت تصور مى‏شود؟ به اين صورت، كه با اينكه تقصير نكرده، وارد احرام حج تمتع بشود و بيايد در مكه، حالا يا در مسجدالحرام يا بيرون ازآن، نيت بكند و محرم بشود به احرامِ حج تمتع، كه حج تمتع مترتب بر عمره تمتع است. و بعد از عمره تمتع واقع مى‏شود. خوب عمدا هم اينكار را كرده. اگر ما باشيم و قواعد، قواعد اقتضأ مى‏كند كه اين چون عمره تمتعش ناقص بوده است و تقصير را عمدا ترك كرده، اين احرامى كه براى حج تمتع مى‏بندد، احرامش باطل است، مثل كسى كه نماز ظهر را تمام نكرده، وارد نماز عصر بشود، خوب اين نماز عصراو،اثرى ندارد. روى قاعده كسى كه تقصيرى را كه جز عمره تمتع است و حتما بايد در عمره تمتع تقصير واقع بشود، لكن اين كار را نكرد و عمداً تقصير را ترك كرد و رفت در مسجدالحرام، قبل التقصير محرم شد به احرام حج تمتع. روى قواعد اين احرامش باطل است. حالا فرض هم آنجائى نيست كه ضيق وقت در كار باشد، روى قاعده اين احرامش باطل است و بايد برگردد تقصير براى عمره تمتع را انجام بدهد، بعد از احرام عمره تمتع بيرون بيايد، بعد هم به احرام حج تمتع مُحرم بشود. قاعده يك چنين اقتضائى دارد. لكن دو روايت در كار است، كه اين دو روايت برخلاف قاعده بعضى از احكام را دلالت دارند آن چه كه هر دو روايت درآن مشترك هستند، عبارت از اين معنى است كه به جاى اينكه احرام حج تمتع را بگويند باطل است، اين دو روايت مى‏گويند كه عمره تمتعش باطل مى‏شود. با اينكه روى قاعده وجهى‏
    ندارد، برخلاف قواعدى كه دست ما هست، روايت مى‏گويد "و كان ليس له متعة " يا "بطلت عمرته "، عمره‏اش باطل مى‏شود و در حقيقت اين دو روايت، دو جهت را دلالت دارد، يكى اينكه عمره باطل و اين احرامِ براى حج صحيح، در حاليكه قاعده با هر دوى آنها مخالف است، احرام را باطل مى‏داند و مى‏گويد عمره ناقص است. خوب عمره ناقص را بايد تكميل كرد. اما اين دو روايت يك چنين معنائى را دلالت مى‏كنند كه بعضى جهات ديگر را هم بايد ببينيم از اين دو روايت چه چيزى استفاده مى‏شود. آن وقت بحث در اين واقع شده است، كه آيا اين دو روايتى كه بر خلاف قاعده است، آيا ما مى‏توانيم به اين دو روايت عمل بكنيم؟ يك مشكل در رابطه با سند اينها است كه بعضى‏ها تضعيف كرده‏اند و بعضى‏ها سند اين دو روايت راتصحيح و توثيق كرده‏اند، اين دو روايت را بخوانيم. اين دو روايت را در ابواب تقصير ذكر نكردند. در باب 54 از ابواب احرام. يكى روايت 5 اين باب است. اين روايت را شيخ طوسى نقل كرده "باسناده عن موسى بن القاسم عن صفوان " تا اينجا مشكلى ندارد، "عن اسحاق بن عمار عن ابى بصير " اينجا روى اين اسحاق بن عمار صاحب مدارك، مناقشه كرده است، ايشان فرموده ما دو اسحاق بن عمار داريم. يكى اسحاق بن عمارِ ثقه است كه همان اسحاق بن عمارِ ساباتى سيرفى فطحى است، يكى هم اسحاق بن عمار ديگرى كه ثقه نيست، و ايشان مى‏گويد چون اين اسحاق بن عمار مردد بين ثقه و غير ثقه است، لذا روايت اعتبار ندارد. حالا يك نكته‏اى اينجا هست كه چرا صاحب مدارك روى اين اسحق بن عمار مناقشه كرده است، در حاليكه ما روايات زيادى داريم كه اسحاق بن عمار نقل كرده و در آن مناقشه نشده است. شايد سرش اين باشد كه آن روايات اسحاق بن عمار مستقيما از خود امام (عليه السلام) روايت كرده است و شايد آن روايت مستقيمش قرينه بر اين است كه آن اسحاق بن عمار، همان اسحاق بن عمارِ ثقه است. اما در اينجا اسحاق بن عمار از ابوبصير نقل كرده است، و راوى اوّلى روايت، كه از امام نقل مى‏فرمايد، ابوبصير است. شايد اين سبب شده است كه براى صاحب مدارك اين شبهه بوجود بيايد. اما جواب را همانطورى كه محققين در علم رجال هم ذكر مى‏كنند اين است كه اسحاق بن عمار عند اطلاقه، اين انصراف به همان اسحاق بن عمار فطحى ثقه دارد و آن ديگرى نياز به قرينه دارد. اينطور نيست كه اطلاق اسحاق بن عمار ترديد بين ثقه و غير ثقه را بوجود بياورد. لذا روايت با توجه به ضوابط رجالى، روايت موثقه است. ابو بصير نقل مى‏كند "عن ابى عبدالله (ع) قال: المتمتّع اذا طاف و سعى " شخص متمتع كه عرض كرديم اين كلمه معمولا در عمره تمتع استعمال مى‏شود، متمتع در حال عمره تمتع، "اذا طاف و سعى‏ " اما تقصير را انجام نداده، "ثم لبىّ بالحجِ قبل ان يُقصر "قبل از آن كه تقصير عمره تمتع را
    انجام بدهد، به احرام حج محرم شد، كه ظاهرش يعنى با توجه، يعنى عامدا، كلمه نسيان و عدم التفات مطرح نيست. اگر يك چنين وضعى را انجام داد، " فليس له ان يُقصّر " ديگر براى تقصير راهى ندارد، گويا اين احرام براى حج تمتع، سدّ بابِ تقصير شد. اين دليل بر اين است كه اولاً راهى براى تقصير نيست، و ثانيا اين احرام براى حجش درست است و الا اگر آنطورى كه قاعده اقتضا مى‏كند، كه احرام براى حجش باطل باشد، چرا "ليس له ان يقصر " براى چه حق تقصير ندارد؟ كسى كه يك احرام باطل براى حج تمتع بسته است و عمره تمتعش هم ناقص است، بايد به او گفت كه برگردد عمره تمتع را تكميل بكند. اينكه مى‏فرمايد:"ليس له ان يقصّر "، اين معنايش اين است كه احرام براى حجش صحيح است، اين الان صار محرماً باحرام الحج، كسى كه محرم به احرام حج شده است، نمى‏تواند در اول احرامش تقصير بكند. تقصير مال اعمال روز منى‏ و بعد از وقوفين و آن هم بعضى از اعمال منى‏ مسئله تقصير مطرح است. پس اين روايت دلالت دارد بر اينكه اين احرام با اينكه در ترك تقصير، اين متعمد بوده است، "يكون صحيحاً و لأجل صحة الاحرام بالحج، ليس له ان يقصّرَ لعمرة التمتع، و الا لو كان الاحرام باطلا "، مسئله‏اى پيش نيامده است. چرا "ليس له ان يقصر "؟ پس ما از اين استفاده مى‏كنيم كه علت عدم جواز تقصير، اين است كه اين احرامش براى حج صحيح است. حالا اين عمره ناقصى كه انجام داده است به چه وضعى مبتلا شده است، مى‏فرمايد "و ليس عليه متع‏ة " كه در كتاب تهذيب دارد، "و ليس له متع‏ة " و صاحب جواهر هم كه روايت را نقل مى‏كند، "ليس له متع‏ة " نقل مى‏كند، و سياق عبارت هم همين معنى را اقتضأ دارد. درست است كه اين به عمره تمتع شروع كرده و وارد شده است، لكن چون عمداً اين كار را كرده است، "ليس له متع‏ة "، يعنى عمره تمتع را ديگر كالعدم فرض بكند، اين گويا عمره تمتع را انجام نداده است. حالا با دقت روايت ديگر را هم بخوانيم، آن وقت از مجموعش بعضى مسائل ديگر هم استفاده مى‏شود. روايت ديگر، (روايت 4 همين باب) آن روايت را على ابن فضيل روايت كرده است، لكن راوى از على ابن فضيل، محمد بن سنان است كه معروف به اشكال است. قال: على مى‏گويد:"سئلته " كه خوب يك اضمار اين نحوى هم در آن است، "سئلته عن رجلٍ متمتّع، طاف " طوافش را انجام داده است و از جمله بعدى استفاده مى‏شود كه هر دو طواف را انجام داده است، هم طواف به بيت را هم طواف بين صفا و مروة را، از جمله بعدى استفاده مى‏شود."عن رجلٍ متمتعٍ طافَ ثمّ اهل "يعنى شروع كرده است، "اهلّ بالحج قبلَ ان يقصّر " كه هنوز تقصير نكرده، شروع به حج كرد، پس معنايش اين است كه سعى بين صفا و مروة را هم انجام داده است، بعد السعى قبل التقصير، ظاهرش هم اين است كه عالماً، متوجهاً اين كار را كرد حال‏
    تكليف چيست؟ "قال ": امام در جواب اينجورى فرمودند: "بطلت متعته " آن متعه‏اش باطل است، كه عرض كرديم اين دليل بر اين است كه احرامش براى حج درست است، براى اينكه اگر احرام براى حج باطل باشد، همانطورى كه قاعده اقتضأ مى‏كند، نبايد بگوئيم عمره تمتعش دچار اشكال شده است، عمره تمتع به قوت خودش باقيست. پس اين "بطلت عمرته "معنايش اين است كه عمره تمتع باطل و احرامش براى حج صحيح است. آن وقت اضافه‏اى كه اين دارد، "هى حجة مبتولة " اين حج را با اينكه اين در احرامش كه ما در ماهيت احرام عرض كرديم كه ماهيت احرام، عبارت از همان نيت الحج يا نيت العمرة است با خصوصياتش. عمره تمتع افراد است، حج تمتع قران و افراد است، همان نيت الحج، بعد هم به ضميمة التلبية اين حقيقت احرام تحقق پيدا مى‏كند، و الا پوشيدن لباسهاى احرام، اين از احكام احرام است. اگر كسى عمدا هم ترك كند، ضربه‏اى به ماهيت احرام نمى‏خورد. نكته‏اى كه اين اضافه دارد، اين است" :هى حجة مبتولة " اين به صراحت دلالت مى‏كند كه اين حجّى را كه محرم به احرامش شده است، و شارع حكم مى‏كند به صحتِ اين حج، عنوان اين حج چيست؟ عنوان اين حج يك حج افراد است. كلمه مبتول يعنى مفرد، كثيرى از موارد حج افراد را ازآن به حج مبتول تعبير مى‏كنند."هى حجة مبتولة "حال كه حجه مبتولة شد، باز يك خلاف قاعده هم اضافه مى‏شود بر آن خلاف قاعده‏هائى كه ذكر كرديم و آن خلاف قاعده اين است: اين آدمى كه قبل التقصير، براى حج مُحرم مى‏شود، براى كدام حج مُحرم مى‏شود؟ در احرام نيت كدام حج را كرده است، اين كه نيامده نيت حج افراد را بكند، اين نيت همان حج تمتع را كرده است. درست است كه تقصير را عمداً ترك كرده، اما حالا كه آمده محرم شده به احرام حج، در اين احرام نيت حج تمتع را كرده است، آن وقت با اينكه احرامش به عنوان حج تمتع شروع شده است، مع ذلك بر خلاف قاعده روايت مى‏فرمايد:"هى حجة مبتولة " اين به عنوان حج افراد شناخته مى‏شود. و يك حج افرادى را بايد تكميل بكند و به آخر برسد. اين هم يك خلاف قاعده‏اى است كه در اين روايت است. آن وقت اين روايت درست است كه از نظر دلالت روشن‏تر از روايت قبلى است، اما خوب در خصوص اين روايت، اشكال سندى وجود دارد و او اشتمال بر محمد بن سنان است. آيا روايت قبلى كه مشكل سندى ندارد، ما از او مى‏توانيم مفاد اين روايت را استفاده كنيم؟ كه اگر كسى روى اين روايت انگشت گذاشت به لحاظ ضعف سند، بگوئيم اشكالى ندارد، مفاد اين روايت را همان روايت ابو بصير دلالت دارد. ظاهر اين است كه بله، ولو اينكه به صراحت اين نيست، لكن همين مفاد را از روايتِ ابوبصير مى‏شود استفاده كرد، چرا؟ براى اينكه روايت ابوبصير به آن تقريبى كه عرض كرديم كه مى‏فرمايد:"ليس له ان يقصّر "دراين "ليس له ان‏
    يقصّر " آيا كسى مى‏تواند اين احتمال را بدهد كه امام مى‏خواهد اينجور بفرمايد، چون دو تا جمله بيشتر نيست در روايت ابو بصير هم. يكى "ليس له ان يقصّر "، يكى "ليس له متعه ". حج تمتعش باطل، عمره تمتعى كه انجام داد، ديگر ناديده بگيرد، اين دسترسى به عمره تمتع ندارد. آيا اين "ليس له ان يقصّر " معنايش اين است كه مى‏خواهند يك عقوبتى به اوبكند؟ بگويند الان كه مُحرم شدى به احرامِ حج، به دنبال عمره، يك احتمال در روايت اين باشد، كه هر دوى آنها باطل است. اين احرامت براى حج باطل است، ديگر حق تقصير هم ندارى،اين عقوبتى است براى تو، تو اصلاً امسال ديگر دستت از مسائل و مناسك حج كوتاه است. آيا يك چنين احتمالى در روايت ابوبصير داده مى‏شود؟ "ليس له ان يقصّر و ليس له متع‏ة " يعنى رها كن و برو، تو محروم شدى از مناسك امسال بجميع انواعه و اقسامه. آيا روايت اين را مى‏خواهد بگويد؟ يا اينكه همانطوركه ما عرض كرديم، و فهم عُرفى و ذوق سليم هم اقتضأ مى‏كند، اين "ليس له ان يقصّر "، براى خاطر اين است كه مى‏خواهد بگويد احرام حج صحيح است، و چون احرام حج صحيح است، ديگر نمى‏توانى برگردى و عمره تمتع را تكميل كنى، و يك سدى بين تو و بين تكميل عمره تمتع بوجود آمد و او ورود در حج و احرام حج است، كه "ليس له ان يقصّر "يعنى بما ان احرامه للحج يكون صحيحاً و قد ورد هذا الشخص فى احرام الحج، ديگر حق ندارد برگردد و عمره تمتع را تكميل كند. پس اگر اين شد معناى "ليس له ان يقصّر " كه مى‏خواهد احرام براى حج او را تصحيح كند، بعد به دنبالش مى‏فرمايد، "و ليس له متع‏ة "ما استفاده مى‏كنيم كه اين حجش هم صحيح است، از "ليس له ان يقصّر "استفاده مى‏كنيم، هم به عنوان حج تمتع نمى‏تواند واقع بشود. پس از "ليس له ان يقصّر " استفاده مى‏كنيم صحت احرام براى حجش را. از "ليس له متع‏ة " استفاده مى‏كنيم كه حجش حج تمتع نيست، براى اينكه حج تمتع، حتما بايد عمره تمتع قبل از او واقع شده باشد. پس اگر عمره تمتع قبل از او واقع نشده باشد، يا اگر واقع شده باشد، باطل شده باشد، اين حجّى كه واقع مى‏شود به عنوان حج تمتع، نمى‏تواند واقع بشود. پس نتيجة اين حج نمى‏تواند حج تمتع باشد. حال شما بفرمائيد حج تمتع نيست، چه دليلى داريد كه اين حجش، حج افراد باشد نه حج قِران. اين علّتش روشن است، براى اينكه كسى كه براى احرامِ حج تمتع، مُحرم مى‏شود، ديگر در اين احرامش مسئله اشعار و تقليد كه در احرام حج قِران معتبر است، اينها هيچ رعايت نمى‏شود و چون رعايتِ اشعار و تقليد نشده، حج هم نمى‏تواند حجِ تمتع باشد، لا محالة يك فرق باقى مى‏ماند و آن عبارتِ از حج افراد است. پس اين روايت ابو بصير هم مُفادش همان روايت على ابن فضيل است، با يك فرق كه او به صراحت مى‏گويد "و هى حجة مبتولة " يعنى حجّش حج افراد است،
    اما بايد با يك مقدار دقت اين معنى را ازآن استفاده كنيم و الاّ مفاد اين روايت هم همان مفاد است. پس اگر كسى در سند روايت على مناقشه كند، اينطور نيست كه روايت على يك چيز زائدى را دلالت كرده باشد، و اگر سندش مشكل شد، ما نتوانيم آن چيز زائد را استفاده كنيم. نه از همين روايت ابو بصير، با دقت ما اين معنى را استفاده مى‏كنيم. (س:...) (پاسخ استاد:) امام در مقام بيان ابطال عمره تمتع هستند، كسى كه در مقام بيان ابطال است، بايد بفرمايد "ليس له متعة "يك چيز نفعى را مى‏خواهد از اين جدا بكند. اين زحمتى را كه اين بيچاره كشيده به عنوان عمره تمتع، مى‏خواهد حالا دورش قلم قرمز بكشد. آيا اين را بايد گفت "ليس عليه متع‏ة " يا بايد گفت "ليس له متعة "؟ امام مى‏خواهند بفرمايند كه زحمتش بى‏فايده بوده، اين سبب شده كارى را كه به عنوان عمره تمتع شروع كرده به اين هدفش نرسد، "ليس له متع‏ة " علاوه كه در خود تهذيب كه مصدر روايت است و علاوه صاحب جواهر هم كه روايت را نقل مى‏كند، ايشان "ليس له متع‏ة " روايت را نقل كرده است. يعنى با اينكه تقصير را فراموش كرده، هيچ مشكلى به وجود نيامده، متعه‏اش درست است، حج تمتعش هم درست است، همه مسائل هم درست است. خوب اگر در صورت عمد هم مسئله اينطور بود، بايد بگوئيم "ليس عليه ان يقصرَ " با اينكه تقصير را ترك كرده، لكن چون وارد احرام حج شده است، ديگر اين وظيفه تقصيرى ندارد، عملش هم كما فى السابق هم عمره‏اش درست است، هم حجش درست است، عنوانش هم عنوان تمتع است. اما اين را بخواهيم به روايت تحميل كنيم، خيلى مشكل است كه قابل تحميل باشد. روايت يك معناى روشنى دارد، مخصوصا حالا كه يك روايت هم نيست، دو روايت است، روايت على ابن فضيل هم از نظر دلالت خيلى روشن است. ان "بطلت متعته " دارد، "حجة مبتولة "دارد. منتهى گفتيم او صراحت دارد، ما با دقت از روايتِ ابو بصير هم اين معنى را استفاده مى‏كنيم. حالا با وجود اين يك روايت، و يا يك حرف ديگرى هم بزنيم كه در كلام صاحب جواهر است، چون بر طبق اين دو روايت يك شهرت فتوائيه‏اى وجود دارد، براى اينكه از قدما فقط ابن ادريس مخالفت با اين دو روايت كرده است، ابن ادريس هم اصلا خبر واحدِ معتبر به تمام معنى را هم حجت نمى‏داند و از ابن ادريس به بعد صاحب مدارك مناقشه كرده است كه يك مناقشه‏اش همان بود كه عرض كرديم و جواب داديم، يك مناقشه ديگر صاحب مدارك هم اين است كه ايشان در حجيت خبر، يك صحيح اعلائى را حجت مى‏داند. و الا روايات موثقه محرزه را هم ايشان فاقد حجيت مى‏داند. خوب غير از ابن ادريس و صاحب مدارك از اين نسبتا متأخرين، كسى با مضمون اين دو روايت - با اينكه بر خلاف قاعده است - مخالفت نكرده است. آن وقت مى‏توانيم بگوئيم كه اين دو روايت اگر
    فرضاً هم ضعف سند و مشكل سند داشته باشند، لكن بواسطه عمل اصحاب و استناد مشهور به اين دو روايت، آن هم در يك حكمى كه واضح است كه اين حكم مخالف با قواعد است، لكن مشهور قواعد را كنار گذاشته‏اند و بر طبق اين دو روايت فتوى داده‏اند. نتيجة اگر مشكل سندى هم داشته باشد، به واسطه استناد مشهور به اين دو روايت، ضعف سند اين دو روايت جبران مى‏شود، حال بعضى از تتمه‏هائى كه نسبت به اين مطلب هست، در كلام امام هم وجود دارد است و همچنين در بعضى از كلمات ديگران هم وجود دارد كه براى بعد انشأالله.
    پايان