• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث " حج: تقصير " حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى‏
    " مد ظله العالى ""
    جلسه شصت و سوم "
    عرض كرديم حلق در عمره تمتع جاى تقصير را نمى‏گيرد، و مجزى از تقصير نيست، و عمره تمتع با وجود حلق هنوز ناقص است، و كامل نشده است. نتيجه اين مى‏شود كه حلق در جاى تقصير به عنوان يكى از محرماتِ احرام مطرح است. و قبلا هم خوانديم كه يكى از محرمات در باب مطلقِ احرام، ازالة الشعر است، منتهى به هر كيفيتى ازاله كند، ولو به صورت نطف هم باشد، به عنوان محرم احرامى مطرح است. و همانجا بحث كرديم كه اگر كسى در حال احرام، حلق الرأس كند، اين كفاره دارد، و كفاره‏اش يك گوسفند است، (به عنوان "لا يبعد "كه فتوى بود در اين رابطه). منتهى در غير مسأله حلق الرأس، اگر ازالة الشعر به غير الحلق بشود، آن ديگر محل بحث بود كه آيا كفاره‏اش گوسفند است يا نه؟ اما در باب حلق الرأس كفاره همان گوسفند است. خوب روى آن مبنا اگر كسى در عمره تمتع قبل از تقصير حلق كند، و ما حلق را نه جائز و نه مجزى بدانيم، و بعد از حلق هم وجوب تقصير به قوت خود باقى باشد، نتيجه اين مى‏شود كه "الحلق وقع فى حال الاحرام و قبل الخروج من احرام عمرة التمتع ". پس محرّم احرامى تحقق پيدا كرده است ، علاوه بر حرمت هم كفاره "دم شاة " بر آن مترتب است.
    آنچه كه عرض كرديم به عنوان يك مسأله كلى و محرّم احرام به صورت كلى بود. اما در خصوص ما نحن فيه هم يك روايت وارد شده است اين روايت ولو مشكلِ سندى دارد، لكن چون مضمونش با همان روايات متطابق است، اين روايت هم مانعى ندارد كه به عنوان مؤيد مطرح شود، تنها يك اشكال دلالتى در اين روايت هست، غير از مسأله سند و اين روايت هم نباشد هيچ مشكلى در ما نحن فيه به وجود نمى‏آيد.
    روايت در باب 4 از ابواب تقصير حديث 3 است. راوى ابو بصير است كه در سندش محمد بن سنان واقع شده است، روى نقل تهذيب، اما مرحوم صدوق هم از ابو بصير نقل كرده در سند صدوق هم باز يك مشكلى هست، در آن على بن ابى حمزه بطائنى (كذاب معروف) واقع شده است. لذا روايت با هر دو طريقش از نظر سند دچار اشكال است."قال: سألتُ ابا عبدالله (ع) عن المتمتع اراد ان يُقصِّر فحلق رأسه " كسى كه عمره تمتع انجام مى‏داد، وقتى به تقصير رسيد، خواست تقصير كند، لكن ظاهرش اين است، اشتباها و خطائا به جاى تقصير حلق الرأس كرد كه در حقيقت تعمّدى در اين رابطه وجود نداشت و مقصود اولى او تقصير بود، و منشأ خطا هم اين بوده كه شايد مثلا اين معمولا سر خودش را هفته‏اى، دو هفته‏اى يكبار حلق مى‏كرده، حالا هم يادش رفته از
    روى خطا و اشتباه، همان حلقى را كه عادت به آن داشته انجام داده است. پس عبارت اين است، "عن المتمتع اراد ان يقصّر فحلق رأسه "، قال: "عليه دم يهريقه "، بايد يك خون بريزد، كه در باب كفارات عرض مى‏كرديم كه وقتى كلمه دم را به نحو اطلاق ذكر مى‏كنند، حداقلش شاة است، درجه بالاتر بقره است، درجه بالاتر بدنه است. لكن اطلاقش مسأله شاة را شامل مى‏شود، ديگر كمتر از شاة در باب كفارات به عنوان دمٌ يهريقه وجود ندارد. قال: عليه دم يهريقه، فاذا كان يوم النحر، خوب حالا اين در تمتع اشتباها به جاى تقصير حلق كرده است، بعدش هم مى‏خواهد محرم شود به احرام حج تمتع و براى عرفات و مشعر و مناسك منى‏ خودش را آماده كند، آن وقت يكى از مناسك منى همان حلق يا تقصير است و فرض هم كنيم حالا يا اين حلق در حج بر او تعيّن دارد يا اينكه دلش مى‏خواهد حلق را انجام بدهد."فاذا كان يوم النحر، امرّ الموسى على رأسه "آن تيغ را روى سرش با اينكه تازه حلق كرده امرار كند. اشكال دلالتىِ اين روايت همين است كه براى مورد خطا و اشتباه، اين روايت كفاره ثابت كرده است."عليه دم يهريقه "، با اينكه مورد روايت مسأله خطا و اشتباه است. در مواردى داشتيم كه در خطا و اشتباه هم كفاره بود. لكن موارد بسيار كمى بود، لذا بخواهيم دائره اين را توسعه بدهيم، هيچ مشكلى از نظر روايات ندارد، اما از نظر فتاوى دارد. بلكه در روايات هم هست، كه در غير از مسأله صيد در مورد خطا و اشتباه كفاره‏اى ثابت نيست. مگر اينكه كسى بگويد اين هم يك عموم قابل تخصيص است و ما دليلى نداريم بر اينكه همين عموم هم نمى‏تواند تخصيص بخورد. آن وقت اگر ما در مورد اين روايت كه مسأله خطا و اشتباه است، كفاره را ثابت كرديم، آن وقت به طريق اولى در مسأله تعمد و عدم التفاط به طريق اولى كفاره ثابت است. پس اين روايت هم از اين طريق مسأله كفاره را دلالت مى‏كند، لكن با اين دو مشكلى كه يكى از لحاظ سند، و ديگر از لحاظ دلالت دارد.
    و اما مسأله دوم در باب تقصير مى‏فرمايند "التقصير عبادٌْ، تجب فيه النيْ بشرائطها، فلو اخل بها بطل احرامه، الا مع الجبران ". اصل اين مسأله بحثى ندارد. ما گفتيم كه تقصير به عنوان يك مُحلّل فقط مطرح نيست، تقصير هم مثل سعى است، همانطورى كه سعى از اجزاى عمره است، تقصير هم يكى از اجزاى عمره است. اينطور نيست كه بين تقصير و سعى فرق وجود داشته باشد كه سعى را به عنوان جز العمرة مطرح كنيم، و تقصير را جز عمره ندانيم. به اين عنوان كه كأن اگر كسى دلش خواست از احرام خارج بشود، راه خروج از احرام عبارت از تقصير است، بدون اينكه جز العمره باشد. كما اينكه در طواف نسأ كه بعدا هم بحث مى‏كنيم، مطلب اين است، گفتيم طواف النسأ ليس جزً للحج، جز حج نيست، لكن حلّيت نسأ تتوقف على طواف النسأ. اما تقصير
    جزً، عين سعى و طواف به بيت مى‏ماند، و مخصوصا آن عبارتى كه در آن روايت ملاحظه كرديد، خيلى اين مطلب را به وضوح بيان مى‏كند كه طواف المتمتع، طواف متمتع اين است كه طواف خانه كند، سعى بين صفا و مروه كند و تقصير كند، هيچ فرقى بين تقصير و سعى و طواف به بيت در اين عبارت و روايت قائل نشده است و واقع مسأله هم همين است. لذا خصوصياتى كه در سعى و طواف معتبر است، همه اين خصوصيات در رابطه با نيت در تقصير هم معتبر است. كه ديروز هم اشاره كردم، اول بايد عنوان تقصير را كسى نيت بكند، و الا كسى ممكن است موى سر را به يك هدف و غرض ديگرى كوتاه كند. پس عنوان تقصير آن هم تقصير در عمره تمتع، آن هم مثلا عمره تمتع واجب، بايد مشتملة على قصد القربة باشد، براى خاطر اينكه عبادت است و عبادت بايد داعى و محرك بر اتيانش همان قصد امتثال امر و موافقت دستور خداوند باشد، بطورى كه اگر شائبه‏اى از ريا و امثال ريا درش پيش آمد، (آن خير شريكٍ است)، ديگر به درد خداوند نمى‏خورد. اصل اين مطلب يك مطلب روشن و واضحى است. اما امام بزرگوار با كلمه فأ، يك فرضى و فرعى را تفريع بر اين معنى كرده است. مى‏فرمايد: فلو اخل بها، اگر كسى به اين نيت اخلال كرد، خوب در ساير موارد اگر كسى به نيت معتبره در عبادت اخلال كند عبادتش باطل است، اگر كسى نماز را بدون نيتى كه داراى آن خصوصيات انجام بدهد و حتى اگر يكى از آن خصوصيات را رعايت نكند، مى‏گوئيم آقا اين نمازت باطل است، نماز ريائى به درد نمى‏خورد نمازى كه به قصد ورزش كسى بخواند، كه يك وقتى در زمان پهلوى ملعون، اين معنى رايج شده بود كه روشنفكرها و متجددين مى‏گفتند خداوند نماز را فقط به عنوان ورزش امر كرده كه اين بدن يك تحريك و تحرّكى داشته باشد. كسى اگر نماز را به قصد ورزش بخواند، اين به درد همان ورزش و ورزشكارها مى‏خورد، نه به درد خداوند. لكن در نماز باطل تكليف چيست؟ تكليف اين است كه دو مرتبه بخواند، اگر در وقت است، ادأً بخواند، اگر در خارج وقت است، قضائش را بخواند. ديگر مشكل ديگرى پيش نمى‏آيد. عمل ريائى باطل، تجب اعادته فى الوقت او فى خارجه. اين جا هم روى قاعده مسأله اين است، فلو اخل بها، اگر كسى تقصير را بدون آن نيت معتبره در عبادت انجام داد، روى قاعده مسأله اين است كه اين تقصير باطل است و بايد يك تقصير صحيحى انجام دهد. تقصير صحيح اين است كه باز يك مقدار از موى سر را كوتاه كند، "مشتملا على النية المعتبرة فى التقصير ". يا از موى لحيه كوتاه كند، هكذا. قاعدتا تفريعى كه در اينجا هست، يك همچين معنائى است، "فلو اخل بالنية يكون التقصير باطلا " تقصير باطل وجودش كالعدم است، بايد يك تقصير صحيحى انجام بگيرد. اما اين فرمايش را ايشان ذكر نكردند، مى‏فرمايد: "فلو اخل بها بطل احرامه، الا مع‏
    الجبران ". اين يك مشكله‏اى است در كلام ايشان، آن موقعى هم كه من اينجا را حاشيه مى‏كردم، در حاشيه اشكال كردم كه هيچ مقصود ايشان از اين تفريع و از اين عبارت روشن نيست. اولا ايشان مقصودش از بطل احرامه، كدام احرام است؟ آن احرام عمره تمتع باطل است؟ چرا احرام عمره تمتع باطل باشد؟ خوب بگوئيد لم يخرج من احرام عمرة التمتع، اگر تقصير باطل شد، لازمه بطلان تقصير اين است كه انسان از احرام عمره تمتع هنوز خارج نشده است، براى اينكه با تقصير صحيح انسان از عمره تمتع خارج مى‏شود، و اگر تقصير باطل شد، لا يخرج من احرام عمرة التمتع. اگر مقصود ايشان از احرام، احرام عمره تمتع است، كه اين تقصير مربوط به عمره تمتع است، بايد تعبير اينطور بشود، كه لم يخرج من احرام عمرة التمتع، نه اينكه بطل احرامه، و اگر مقصود از احرام، احرام حج تمتع است، كه بعد از آنى كه متمتع از عمره تمتع خارج شد، اين لا محاله حالا به فاصله يك روز دو روز كمتر يا بيشتر، اين محرم مى‏شود براى حجِ تمتع. آيا امام مى‏خواهند بفرمايند كه بطل احرامه، يعنى بطل احرامى كه براى عمره حج بسته؟ احرام حج كه مترتب بر عمره تمتع است، مى‏خواهند بگويند اين احرام باطلا واقع شده است؟ اگر مقصود ايشان اين باشد كه مُحتمل از كلام ايشان است، دو تا اشكال دارد. يك اشكال اين است كه شما در فرض مسأله، فرض نكرديد كه اين مُحرم به احرام حج تمتع شده است، شما فرموديد لو اخل بالنية، مگر كسى كه اخلال به نيت در تقصير مى‏كند، اين هميشه مُحرم به احرام حج تمتع شده است، خوب نه اين دو حالت دارد، يك وقت قبل احرام حج تمتع است، يك وقت بعد احرام حج تمتع است. پس شمائى كه در مورد و در فرع‏تان فرض نكرديد كه اين محرم به احرام حج تمتع شده، پس يعنى چه بگوئيم بطل احرامه؟ اين بطل احرامه مال يك فرض از دو فرض مسأله شما و فرع شما است، اين يك اشكال. اشكال دوم اين است كه مهم اين اشكال دوم است، در مسأله سومى كه ما بعد از اين مسأله دوم انشأالله بحث مى‏كنيم، امام مى‏فرمايند كه اگر كسى آمد در عمره تمتع تقصير را ترك كرد، دو حالت دارد: يك وقت اين است كه عالما عامدا ترك مى‏كند تقصير را در عمره تمتع، يك وقت اين است كه ناسيا ترك مى‏كند تقصيرِ در عمره تمتع را. در فرض اولش كه عالما عامدا ترك كرده است و به دنبال تركِ تقصير رفته محرم شده است به احرام حج تمتع، مى‏فرمايد حجش صحيح است، احرامش صحيح است، منتهى حجش عنوانش تغيير پيدا مى‏كند، "و الا اصل وقوع الاحرام مع كونه متعمدا فى ترك التقصير " اين " يكون صحيحا " منتهى حج را به عنوان حج تمتع شروع كرده است، حالا بر حسب رواياتى كه هست، يصير حجه حج افرادٍ، اين يك انقلاب قهرى به حج افراد پيدا مى‏كند. اين در صورتى كه عالما عامدا كسى تقصير در عمره تمتع را
    ترك كند. اما اگر كسى ناسيا ترك كرد، فراموش كرد كه در عمره تمتع تقصير را انجام بدهد، به خيال اينكه عمره تمتعش تمام شده، رفت مُحرم به احرام حج تمتع شد. اينجا كه هيچ مشكلى ندارد، تعبير ايشان در اين عبارت اين است: صحّت عمرته. اصلا عمره تمتعش هم درست است، حج تمتعش هم درست است، كفاره هم ندارد، لكن يك احتياط مستحبى، حالا يك قدرى هم فرض كنيد بالاتر از مستحبى، اين است كه يك شاتى را فديه بدهد. اما در عمل از نظر عمره و حج، هيچگونه خللى پيدا نمى‏شود. خوب پس دو تا صورت هم كه بيشتر نيست، يكى كسى تقصير را عالما عامدا ترك بكند، يكى ناسيا. اگر عالما عامدا، احرام حجش درست است، منتهى ينقلب حج التمتع الى حج الافراد، كه حالا دليلش را بعد مى‏خوانيم. و اذا كان ناسيا و فى حال النسيان ترك التقصير، هيچ انقلابى هم پيدا نمى‏شود، همان عمره تمتع و حج تمتع، به قوت خودش باقى است. پس امام كه در مسأله سوم هر دو فرض را در رابطه با ترك تقصير مطرح فرموده و در هر دو فرض مسأله صحت احرام عقيب العمره را قائل شدند، چطور اينجا مى‏فرمايند: فلو اخل بالنية بطل احرامه، احرامش اصلا باطل است، آيا كسى كه اخلال به نيت تقصير بكند، اين حكمش بالاتر است از آن كسى كه عالما عامدا ترك مى‏كند؟ بگوئيم آنى كه عالما عامدا ترك ميكند احرامش براى حج درست است، اما آن كسى كه اخلال به نيت معتبره در تقصير مى‏كند، بطل احرامه، اين احرامى كه براى حج تمتع بسته است، اين احرام باطل مى‏شود. لذا در كلمات هم آن مقدارى كه من گشتم، چنين تعبيرى در كلمات ملاحظه نمى‏شد، كه اگر كسى اخلال به نيت در باب تقصير كند، بطل احرامه، چه مقصود از احرام، احرام عمره تمتع باشد، كه معنى ندارد بگوئيم بطل، و چه مقصود احرام حج تمتع باشد، به لحاظ اينكه خود امام در مسأله بعد در هر دو صورت حكم به صحت احرام براى حج را كردند. منتهى با اختلاف در انقلاب و عدم انقلاب، چطور مى‏شود اينجا بطل احرامه، معنايش اين باشد، بطل احرامه لحج تمتع، يكون احرامه كالعدم.
    (س:...) (پاسخ استاد:) اينجا هم حالا اگر كسى تقصير را ريائا انجام داد باطل است؟ تقصير باطل است، اگر كسى سعى را ريائا انجام داد، شما مى‏گوئيد عمره‏اش باطل است؟ يا مى‏گوئيد سعيش باطل است؟ سعيش باطل است. سعى ريائى به درد نمى‏خورد بايد برود از نو سعى كند. مثل كسى كه خداى نكرده در سعى يك حالت مخصوصى به خودش بگيرد، كه مريدهايش را جذب كند و جلب توجه كند. آيا اين سبب مى‏شود كه عمره‏اش باطل باشد؟ يعنى دوباره برود از ميقات محرم بشود، يا اينكه سعيش باطل است؟ ولو در يك قدم يك چنين كارى بكند و جبران نكند، حداكثر سعيش باطل است. ما كه نمى‏گوئيم تقصير صحيح است، "لو اخل بالنى‏ة " اين تقصير "يكون كالعدم "
    لكن بالاتر از آنجائى نيست كه تقصير را بطور كلى عالما عامدا ترك كرده است. در آنجائى كه عالما عامدا ترك كرده است، شما مى‏گوئيد احرامش براى حج درست است، پس اين بطل احرامه يعنى چه؟ چه مقصود از احرام، احرام عمره تمتع باشد و چه مقصود از احرام، احرام حجى باشد كه به دنبال عمره تمتع واقع مى‏شود، وجهى براى اين بطل احرامه ديده نمى‏شود.
    (س:...) (پاسخ استاد:) مگر آدمى كه ترك كرده تقصير را عالما عامدا، جبران كرده است. خوب بعدش مى‏شود، مثل اينكه گفتم كه يك وقت يك روحانى محترم كاروانى آمده بود مكه پيش ما، مى‏گفت دو تا حاجى زن و مرد داريم، اينها پيرزن و پيرمرد هستند، خوب اينها را آورديم توى مكه، آمدند تو منزل، به آنها مى‏گوئيم بلند شويد برويم مسجدالحرام طواف انجام بدهيم، مى‏گويند به تو چه ارتباط دارد، ما نمى‏خواهيم انجام بدهيم، هر چه به آنها مى‏گويم، مى‏گويند به تو مربوط نيست، ما حال نداريم از خانه بيرون بيائيم، حال مسجد الحرام را نداريم. خوب اين فرضى كه اخلال به نيت حاصل مى‏شود، هر چه شما فكر كنيد، اين از ترك التقصير عالما عامدا متوجها، اين بالاتر در ترك و تقصير نيست، حالا مى‏خواهيد عبارت هم ولو اينكه از نظر حكمى بعد بحث مى‏كنيم. عبارت اين است، لو ترك التقصير عمدا و احرم بالحج، بطلت عمرته و الظاهر صيرورة حجه افرادا، اما احرامش مانعى ندارد. در احرام هيچ اشكالى نيست، منتهى اين به عنوان احرام حج تمتع محرم شده است، لكن دليل مى‏گويد ينقلب الى حج الافراد، بدون اينكه احرام را تجديد كند.
    يك مشكل ديگرى در كلام ايشان هست كه مى‏فرمايند، بطل احرامه الا مع الجبران. اينجا مقصود معلوم نيست. جبران را معمولا با كفاره و در مورد كفاره مسأله جبران را ذكر مى‏كنند، و الا اگر بخواهيم بگوئيم بايد اعاده كند، به اين اعاده را جبران اطلاق نمى‏كنند، خوب كسى كه نمازش باطل است، يجب عليه الاعادة، كسى كه احرامش باطل است، يجب عليه ان يحرم ثانيا، تعبير به جبران يعنى چه؟ آيا مقصود اين است كه احرام را تكرار كند؟ تكرار لا يعد جبراناً. اگر مقصود اين است كه كفاره بدهد، يعنى كفاره احرام باطل را صحيح مى‏كند؟ ما اين همه در موارد كفاره بحث كرديم، در باب محرمات احرام، آيا در جائى چنين چيزى به گوشمان خورد كه كفاره در تصحيح احرام نقش داشته باشد، يعنى احرام باطل باشد و كفاره بيايد تصحيح كند؟
    يك اشكال هم در اين استثنا و در اين تعبيرى است كه ايشان ذكر مى‏فرمايد، " الا مع الجبران " ان كان المقصود بالجبران الاعادة، و الاحرام ثانيا، از احرام ثانياً تعبير به جبران نمى‏شود. و اگر مقصود از جبران كفاره و فديه است، ما جائى را در باب حج سراغ نداريم كه احرام باطل به سبب كفاره جبران و موجب صحت احرامِ باطل بشود، لذا با دقت زيادى كه در كلام ايشان شد هيچ راهى براى‏
    تصحيح آن به نظر نرسيد، حالا در عين حال شما هم دقت بفرمائيد، لعل يك طريقى براى توجيه فرمايش ايشان به ذهن شما برسد، تا مسأله بعد روز شنبه انشأالله.
    پايان