• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث " حج: طواف "حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى‏
    " مد ظله العالى ""
    جلسه پنجم "
    بحث در اين بود كه اگر در يك شوط يا بيشتر از داخل حِجر طواف كنند (با قطع نظر از روايات) وظيفه او چيست؟ چهار احتمال مطرح است:
    احتمال اول: طواف او باطل است و بايد از اول شروع كند حتى اگر در شوط هفتم از داخل حِجر گذشته باشد.
    احتمال دوم: آن شوطى كه از داخل حِجر بجار آورده را مجدداً بايد از حَجَر الاسود شروع كند.
    احتمال سوم: از همان نقطه‏اى كه وارد حِجر شد، آن شوط را از خارج حِجر اعاده و تكميل نمايد.
    احتمال چهارم: وظيفه او بين آنجائى كه شوطهاى صحيح او از نصف تجاوز كرده با جايى كه هنوز از نصف تجاوز ننموده فرق مى‏كند يعنى قائل بتفصيل شويم.
    اما بررسى اين احتمالات با توجه به روايات:
    احتمال اخير (چهارم) با توجه به روايات هيچ وجهى ندارد. جز يك تعليل كه از بعضى از روايات بدست مى‏آيد كه آن روايات درباره مسئله ما نيست بايد از مورد روايات به اينجا تعدى داده شود. چون آن پيرامون امر غير اختيارى است (در مورد حدث اكبر و يا اصغر است) اما در ما نحن فيه كه مسئله دخول در حِجر است عمدا و يا سهواً كه يك عمل اختيارى صادر از مكلف است جارى نمى‏شود لذا جايى براى اين احتمال وجود ندارد.
    اما در مورد احتمال اول (همه طواف اعاده شود) در بعضى از روايات مثل صحيحه معاوية بن عمار احتمال دارد كه اطلاق آن ما نحن فيه را شامل گردد، چون در آن روايت احتمالاتى بود، يك احتمال اين بود كه اختصار در طواف در مجموعه اشواط واقع شده باشد و يك احتمال ديگر اين بود كه روايت اطلاق داشته باشد كه حتى يك بار هم اختصار شود را شامل گردد. بنابراين احتمال، ما نحن فيه را شامل مى‏شود و بر حسب اطلاق روايت مجموع طواف بايد اعاده گردد. اما اگر اين احتمال را در صحيحه ابن عمار بدهيم و حتّى اطلاق برايش درست كنيم، چون در صحيحه حلبى تصريح مى‏كند كه "يعيد ذلك الشوط"معنى آن اين مى‏شود كه وجوب اعاده در محدوده همين شوط است و آن اطلاق از بين مى‏رود.
    در روايت دقت كنيد؛ امام مى‏فرمايد:"يعيد ذلك الشوط"و يا در نقل ديگر آمده كه طواف واحد را اعاده كند.
    اينجا دو استظهار مى‏شود
    1- اينكه شوط بايد اعاده شود.
    2- مجموع طواف لازم نيست اعاده گردد. زيرا اگر مجموع طواف اعاده لازم داشت پس چرا امام فرمود "يعيد ذلك الشوط"و يا چرا فرمود: طواف واحد را اعاده كند، لااقل اين كلمه واحد را نمى‏آورد تا روايت اطلاق داشته باشد. اين تعبير يك ظهور عرفى دارد و آن اينكه لازم نيست مجموع طواف اعاده شود. همچنانكه ظهور ديگرى دارد كه منظور از اعاده شود، اعاده تمام شوط است "من الحجر الى الحجر"(پس احتمال سوم هم از بين مى‏رود).
    پس اگر روايت معاوية بن عمار اطلاق هم داشته باشد اختصار در شوط واحد را هم شامل شود و مفاد آن لزوم اعاده مجموعه طواف باشد با اين همه صحيحه حلبى بيش از شوط واحد را شامل نمى‏شود و در مقابلِ روايت معاوية بن عمار مى‏ايستد، در نتيجه دليل بر اعاده مجموع طواف نداريم (احتمال اول كنار مى‏رود) و روايت حلبى صريح است و ظهور مفهوم عرفى بيش از يك شوط را شامل نمى‏گردد، گرچه احتياط در اعاده طواف كلى است. بهر حال دو احتمال اول و چهارم از بين مى‏رود. و دو احتمال باقى مى‏ماند و آن اينكه شوط بايد اعاده شود، آيا تمام آن اعاده شود و يا آن مقدارى كه از داخل حجر رفته؟ ظاهر صحيحه حلبى اعاده مجموع شوط است، از حجر تا حجر كما اينكه روايت معاوية بن عمار هم ما نحن فيه را از جهت "من الحجر الى الحجر"شامل مى‏شود ولى عمده دليل روايت حلبى است كه بر اعاده شوط دلالت مى‏كند.
    در مقابل آن روايت حفص است كه در جواب سائل فرمود "يقضى ما اختصر من طوافه"كه بر احتمال اول دلالت مى‏كند.
    اگر در "ما اختصر من طوافه"، "من"را بيانيه بگيريم، چنين معنى مى‏شود كه "يقضى طوافه الذى اختصر فيه."
    لكن يك نكته است كه با توجه به آن با روايت حلبى منافات نخواهد داشت . و آن اينكه بررسى شود كلمه اختصر وصف چيست؟ مثالى مى‏زنيم: فلانى پذيرائى مختصرى كرد، بايد مثلاً دو نوع غذا مى‏آورد، به يك نوع اختصار كرد. اختصار امر وجودى است به زمينه يك امر عدمى، يعنى يك نوع غذا داد و غذاى ديگرى را كه بايد ضميمه مى‏كرد نداد. در چنين مواردى كلمه اختصار بكار مى‏رود يعنى در جائى كه يك امرى وجود دارد و در كنار آن يك چيز ديگر وجود نداشته باشد.
    كسى كه داخل حجر مى‏شود بجاى اينكه از خارج حجر برود در اينجا چه چيزى موصوف اختصار است؟ آن شرط است كه مختصر شده، وجود اين شرط به ضميمه عدم طواف از بيرون حِجر - كلمه اختصاراين را مى‏رساند - و الاّ كسى كه از حِجر شروع نمى‏كرد را نمى‏گفتند "اختصر فى طوافه". چون بايد
    يك امر وجودى باشد. حالا كه امر وجودى را انجام نداد و چون در كنار آن (امر وجودى) يك نقطه ضعف عدمى پيدا كرد اختصار شده و لذا ورود در حِجر اثر ندارد ولى چون ملازم عدم طواف از خارج حِجر است معنى اختصار پيدا مى‏كند، پس امر وجودى موصوف اختصار مى‏باشد به شرط آنكه يك امر وجودى ديگرى باشد. ولى چون آن امر وجودى ديگر نبود مى‏گويند: او اختصار كرد "ما"موصوله و صِلِه‏اش اختصار است، كه وصف مى‏باشد پس بايد قضا كند "ما اختصر"، را كه آن امر وجودى است نه آنچه داخل حجر است آنكه كه طواف نيست "ما اختصر"بايد قضا شود و آن شوط است لذا ظهور روايت اين است كه شوط اعاده شود. ممكن است بگوئيد روايت ابهام دارد، مى‏گوئيم روايت حلبى مشخص نموده است. اين روايت در مقابل روايت حلبى ظهور ندارد و به همين جهت اعتقاد ما بر اين است كه بايد ظهور صحيحه حلبى اخذ شود، ثانياً ابهام را صحيحه حلبى بر مى‏دارد. نتيجه اينكه شوط بايد اعاده شود "من الحجر الى الحجر". امام (ره) در اينجا احتياط فرموده‏اند ولى به نظر ما بر حسب روايت و دقت آن بر حسب فتوى و احتياط بايد شوط اعاده شود. بعلت اينكه روز آخر بحث است مطالبى را به مناسبت ماه مبارك رمضان عرض مى‏كنيم:
    1- در ماه رمضان گذشته ديدم كه جمع زيادى از فضلا مانده‏اند، گرچه از وقت استفاده مى‏كنند، لكن يكى از امتيازات قم از دَه‏ها سال اخير اين بود كه در مواقع تحصيل از تحصيل، و در مواقع تبليغ از تبليغ، استفاده مى‏كردند و اين جز انگيزه خدمت به اسلام و انجام وظيفه شرعى نمى‏تواند باشد و اكنون هم بايد خلأ را پُر كنند و الان با توجه به موقعيت و خصوصياتى كه در آن بسر مى‏بريم بايد به تبليغ رفت. ما اكنون زير سايه حكومت اسلامى و ائمه (ع) و تشييع بسر مى‏بريم و مسئولين حكومت از مقام معظم رهبرى گرفته تا كثيرى از مسئولين درجه اول بحمد اللّه روحانى و جليل القدرند كه همِّشان تبليغ مكتب اهل بيت است. مع ذلك در خيلى از روستاها در ايام تبليغى منبرى و مُبَلِغ وجود ندارد در حاليكه مردم به مسائل علم لَدُنّى كه ندارند، بايد ياد بگيرند. يك روحانى كاروان عمره مى‏گفت: بيشترين كار ما آموختن حمد و سوره به حجاج بود اين جاى تأسف دارد، عمرى را سپرى كرده‏اند ولى حمد را ياد نگرفته‏اند ولى در حج وقتى نماز طواف كه به ميان مى‏آيد و بايد درست خوانده شود، آن هم چون در طواف نسأ گرفتار معصيت مى‏شوند آماده يادگيرى مى‏شوند يعنى اينقدر فاصله مذهبى دارند.
    ماه رمضان موقعيت ارزشمندى است، بهترين فصل توجه به خدا مى‏باشد و همين مسائل شايد براى ما پيش پا افتاده باشد ولى خيلى از مردم نمى‏دانند چه بسا يك جمله يك نفر را متحول و هدايت كند، يك طلبه جوان مى‏گفت: من‏
    قبل از طلبه شدنم در مزرعه مشغول كار بودم از راديو درس نهج البلاغه را (نامه مالك اشتر كه در دفتر تبليغات در 60 قسمت گفته شده) گوش مى‏كردم، بعضى از جملات بگونه‏اى بود كه مرا متحول كرد بطور كه كشت و زراعت را كنار گذاشته و به حوزه روى آوردم، و الان ايشان چند سال است درس خارج مى‏خواند، شايد اين جمله براى من عادى بود ولى در او ايجاد انگيزه مى‏كند چون قابليت خاصى دارد كه او را مبدل به يك روحانى فاضلى نمود. لذا تبليغ امر لازمى است خصوصاً در اين زمان، از يك جهت درست است كه زير سايه حكومت اسلامى به درس و بحث مشغوليم ولى خاطرات گذشته را بخوانيد و بياد بياوريد. در زمان پهلوى اول لعنةالله‏عليه فيضيه روزهاى سياهى را ديد، مرحوم آيت اللّه خوانسارى تهران را به شهربانى قم بردند و الزاماً گفتند كه عمّامه از سر بردارد، ولى الان در نقطه مقابل آن هستيم اما مشكلات ديگرى وجود دارد.
    2- تهاجم به مسلمانان و شيعيان در ابعاد مختلف دامن ما را گرفته است، بايد مقابله كنيم، در روزنامه امروز نوشته بود كه در جنگ بوسنى، صربها يكصد وچهل وچهار هزار ودويست و شصت نفر مسلمان را كشته‏اند كه سلاح اينها اكثراً از اسرائل تأمين شده است. حالا مخالفت اسرائيل با تشيع، و اسلام واقعى در اينجا متبلور مى‏شود جريان چچن را ببينيد كه جرم اينها جز مسلمان بودن چيز ديگرى نمى‏تواند باشد چرا مورد كشتار بى‏رحمانه روسها قرار گرفته‏اند. از طرف ديگر با كشورهاى به ظاهر اسلامى مواجه هستيم و با وعّاظ السلاطينى كه جز تطبيق دين با كارهاى حُكّام فاسد، كار ديگرى ندارند مواجه هستيم، مثل فتواى عبد الله بن باز، در مورد صلح با اسرائيل كه به آيه "و ان جنحوا للسّلم فاجنح لها"،اين كور دل در دنيا و آخرت استناد نموده است. انسان گمان مى‏كند كه اينها با قرآن آشنايند در حاليكه اينها نمى‏فهمند كه "ان جنحوا"مال آنجاست كه طرف مقابل واقعاً آشتى طلب باشد ولى اسرائيل آشتى را براى تجديد قوا و به قول امام رحمةالله‏عليه به اجرا در آوردن تِزِ از نيل تا فرات مى‏طلبد و براى از بين بردن قواى اسلام. آيا قرآن باز هم در اين‏گونه موارد "ان جنحوا"مى‏فرمايد. ما در مقابل چنين فتاوائى قرار داريم كه آيات قرآن را منحرف مى‏كنند و يا جريان مردم شيعه خالص بحرين را بنگريد، اينها حرفى ندارند مگر اينكه: چرا به خارجى‏ها و انگليسى‏ها كار مى‏دهيد ولى جوانهاى ما بيكارند، چرا دست اينها را نمى‏گيريد، حتى گفتند حاضرند نصف حقوق خارجى‏ها را به آنها بدهند آنگاه بجاى جواب مثبت آنها را مى‏كشند و يا جريان افغانستان كه از زير چتر كمونيستى خارج مى‏شود و بجاى آرامش به تحريك خارجى‏ها و وهابى‏ها به درد ديگرى گرفتار مى‏شوند.
    3- نكته ديگر اينكه: وجود بعضى كمبودها در كشور علل جهانى دارد ولى قصه هر جور كه باشد بايد كسر و انكسار كرد و منافع و بركات و ارزشها را در نظر گرفت و در كنار اينها (مشكلات مادّى) معنويّت و حرّيت را محاسبه كرد. مشكل اگر وجود دارد در درجه اول براى حل آن بايد تلاش كرد و در درجه دوم بايد تحمل كرد كه انشأالله برطرف خواهد شد. چه بسا از ثمراتِ مبارك ماه رمضان، علاوه بر تبليغ، از متموِّلين براى رفع مشكلات مردم بتوان كمك گرفت.
    التماس دعا
    پايان