• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث " حج: سعى "حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى "
    مد ظله العالى ""
    جلسه چهل و هشتم "
    در مورد آن روايات ظاهر اين است كه راوى محمد بن مسلم است، و سه روايت نيست بلكه دو روايت است، آن وقت مشكل اين است: درست است كه در يكى از دو روايت سؤال از اين شده است كه آيا مى‏تواند سعى بين صفا و مروه را الى الغد تأخير بياندازد؟ و جواب اين بود كه خير، و در روايت ديگر سؤال اين بود: (عبارتهاى سؤال هم يكى است، هيچ تغييرى ندارد غير از آن كلمه الى الغد) آيا كسى مى‏تواند سعى بين صفا و مروه را تأخير بياندازد؟ جواب: نعم، آنوقت چيزى كه موجب اشكال است اين است كه اگر محمد بن مسلم به صورت دو سؤال متوالى و پشت سر هم اين سؤالها را مى‏كرد، جواب اثبات و نفى: (نعم و لا) مانعى نداشت، اما حالا كه دو روايت است، هر دو هم راوى و سائل محمد بن مسلم است، قاعدتاً در دو روايت تقدم و تأخر مطرح است، كدام يك از دو سؤال مقدم بوده است، شما بفرمائيد هردويش امكان دارد، مى‏گوئيم خير اين دو باهم نمى‏خواند چرا؟ براى اينكه اگر آن سؤال كلى اول باشد، سؤال اول فرضاً اين است كه كسى طواف خانه را انجام داده است و خسته شده و حالا مى‏خواهد سعى بين صفا و مروه را تأخير بياندازد، آيا تأخير انداختن جايز است يا خير؟ جواب شنيد بله. خوب لازمه اطلاق، اين است كه هيچ فرقى از نظر محمد بن مسلم نمى‏كرده كه اين تأخير،تأخير "الى ساعة " باشد، تأخير الى الليل باشد، تأخير الى الغد باشد، لذا اگر ما بوديم و فقط همين روايت محمد بن مسلم كه اطلاق دارد از جوابش استفاده مى‏كرديم كه تأخير الى الغد هم مانعى ندارد، براى اينكه سؤال مطلق است و درجواب هم ترك استفصال شده است، يعنى امام نفرموده‏اند كه توى سائل از كدام فرض از مسئله سؤال مى‏كنى، آيا مقصودت تأخير الى ساعت است؟ مقصودت تأخير الى الليل است؟ مقصودت تأخير الى الغد است؟ خوب سؤال اطلاق دارد و در جواب هم استفصال نشده است، اگر ما بوديم و همين صحيحه و همين يك روايت در مسئله و دليل مقابلش وجود نداشت، حكم مى‏كرديم به اينكه " يجوز التأخير ولو الى الغد " آنوقت مشكل اين است كه محمد بن مسلمى كه به صورت اطلاق سؤال كرده است و به صورت اطلاق جواب شنيده است، ديگر مجالى براى اين سؤال دوم (اگر اين سؤال بعداً باشد) نبود، ديگر چه معنائى دارد كه بيايد سؤال كند كه "أ يؤخر الطواف بين الصفا و المروة الى الغد " خوب اگر مى‏خواست سؤال كند بايد سؤال كند كه آن فتوائى كه شما به جواز داديد آيا اين مقدار را هم شامل مى‏شود كه حتى الى الغد هم تأخير جايز باشد يا شامل نمى‏شود؟
    مثل اينكه يك عوامى مى‏آيد از انسان يك مسئله‏اى را مى‏پرسد و انسان هم به صورت مطلق به او جواب مى‏دهد اگر بعد برايش يك شبهه‏اى باشد، مى‏آيد مى‏گويد آقا اين جوابى كه شما گفتيد اين صورت را هم مقصودتان بود يا خير؟ شما يا جواب به اثبات مى‏دهيد يا جواب به نفى.
    آن چيزى كه در ذهن من مطرح است مصحح براى سؤال است كه محمد بن مسلمى كه روى اين فرض اول سؤال كرد از تأخير سعى و اين سؤالش هم مطلق بود و جواب به اثبات هم به نحو اطلاق شنيد ديگر چه معنائى دارد كه بيايد ثانياً سؤال كند كه "أ يؤخر الطواف بينهما الى الغد "كما اينكه اگر شما مسئله را عكس كنيد و بگوئيد اول سؤال "الى الغد " را ذكر كرده است در روايت و به حسب زمان، اول آمده سؤال كرده است كه آيا مى‏شود سعى را الى الغد تأخير انداخت جواب شنيد خير، خوب كسى كه اينطور سؤال مى‏كند باز جاى اين اشكال هست كه چه معنائى دارد كه ثانياً بيايد سؤال كند "أ يؤخر الطواف بينهما " به نحو مطلق، بله ثانياً بايد سؤال كند "أ يؤخر الطواف بينهما الى ساعة، الى الليل، الى غير الغد " كه مورد سؤالها مختلف باشد، لذا با توجه به اينكه سائل و راوى دقيقاً محمد بن مسلم است و در آن روايت علأ همانطورى كه صدوق هم ذكر كرده است، علأ مستقيماً روايتى ندارد و بلكه از محمد بن مسلم اين روايت را اخذ كرده است، آنوقت همه حرفها روى محمد بن مسلم تمركز پيدا مى‏كند و بايد به دنبال مصحح براى دو سؤال بگرديم. شما هر يك از دو روايت را و هر يك از دو سؤال را اول فرض كنيد و ديگرى را بعد تقدم و تأخر را روى هر كدام فرض كنيد يك مصحح كامل براى دو سؤال به اين كيفيت نمى‏توانيد پيدا كنيد، از آن طرف هم نه تنها مسئله الى الغد در يكى مطرح است، دون ديگرى، عمده اشكال جواب است، خوب يكى جوابش به نعم است و يكى جوابش به لا است، آنوقت اين اثبات و نفى مانع از اين مى‏شود كه ما قائل به وحدت اين روايات ثلاثه شويم، حالا اگر در جوابها از نظر اثبات و نفى موافق بودند، بالاخره يك طورى قابل توجيه و قابل تصحيح بود، اما بعد از آنكه يك جواب جواب نعم است و دلالت بر جواز مى‏كند و يك جواب جواب لا است، و دلالت بر عدم جواز مى‏كند با اين اختلاف در نفى و اثبات بخواهيم بگوئيم كه روايت، روايت واحده است، اين اشكال هم از اينطرف قصه وجود دارد كه ما نمى‏توانيم مسئله وحدت را مطرح كنيم، لكن اين را به عنوان دقت در اين روايات خواستيم عرض كنيم، اما آنكه حالا به حسب ظاهر ما برايش مستند داريم اين است كه (آنهم يك مستند) نه به فرمايش صاحب جواهر دو روايت، يك روايت است كه سؤال مى‏كند از تأخير سعى الى الغد ولو اينكه حالت خستگى هم پيدا شده است مع ذلك مى‏فرمايد لا، حق ندارد تا فردا تأخير بياندازد، بلكه بايد حداكثر تا آخر شب‏
    سعى بين صفا و مروه را انجام دهد، البته اگر كسى قدرت نداشته باشد، معذور باشد، ديگر نمى‏تواند به هيچ وجه سعى را الى آخر الليل انجام دهد، آن ديگر داخل در مسائل ديگر است، تأخيرش مانعى ندارد، كما اينكه اگر تا آخر نتواند سعى را انجام دهد كه در بعضى از مسائل امروز هم عرض مى‏كنيم مى‏تواند استنابه كند و نايب بگيرد، اين راجع به مسئله قبل.
    و اما مسئله امروز: مسئله 8 است: مى‏فرمايد "السعى عبادة تجب فيه ما يعتبر فيها من القصد و خلوصه و هو ركن و حكم تركه عمداً و سهواً " يا "او سهواً حكم ترك الطواف كما مر "
    در اين مسئله جهاتى را در رابطه با سعى مطرح مى‏كنم، يكى اصل عباديت سعى است كه اين را در باب طواف هم ما ذكر كرديم كه اگر يك عبادتى مركب از اجزائى بود، و اين مجموعه اجزأ اتصاف به عباديت داشت، اين لازمه‏اش اين است كه اجزائش هم عبادت باشند، اين بصورت يك ضابطه كليه است كه اجزأ العباده نمى‏شود عنوان عباديت نداشته باشد، نماز خودش عبادت است، اما اينكه احتمال بدهيم ركوع فاقد وصف عباديت باشد، ركوع عنوان عباديت نداشته باشد، اين امكان ندارد براى اينكه نماز ماحصلى از اين اجزأ نيست، نماز مركب از اين اجزأ است، يعنى اين اجزأ را كه كنار يكديگر چيدند اين مركب و مجموع اجزأ، نماز است، نه اينكه اين مجموع تأثير مى‏كند در حصول يك مسببى و آن مسبب مسماى به صلاة و متصف به عباديت است، خير اينطور نيست، نماز همين اجزائى است كه ما در خارج ملاحظه مى‏كنيم، لذا اگر عنوان صلاة عبادت شد، اقم الصلاة لذكرى، دلالت كرد به اينكه نماز را بايد براى خداوند انجام دهد، معنايش اين است كه همه اجزأ نماز اتصاف به عباديت دارد، آنوقت لازمه اينكه اجزأ يك عبادتى عبادت باشد مخصوصاً در باب حج - كه در باب تقريباً دو خصوصيت است: يكى مسئله طول زمان و اينكه اجزأ حج يا عمره نياز به زمان نسبتاً وسيعى دارد، مخصوصاً در باب حج، و ثانياً اين اختلاف و تنوعى كه بين اجزأ حج وجود دارد، كه هيچ سنخيتى بين اجزأ ملاحظه نمى‏شود، احرام ماهيتش ربطى به ماهيت طواف ندارد، طواف ماهيتش ربطى به سعى ندارد، سعى ماهيتش ربطى به وقوف ندارد، اختلاف ماهوى و نوعى بين اجزأ حج خيلى فاحش و خيلى در سطح بالا است، لذا اين سبب شده است كه اجزأ حج ضمن اينكه جزئيت براى حج يا عمره دارد، در عين حال يك عنوان استقلال و حالت استقلال درشان محفوظ است و لذا است كه شما سراغ هر جزئى كه مى‏آئيد كأن كه داريد كه عبادت مستقله‏اى را انجام مى‏دهيد، يعنى اينكه اولاً بايد آن عنوان را قصد كنيد، كه البته من توضيح اينها را در باب طواف زياد ذكر كردم و نوشته‏ام، و آنجا هم نظرم هست كه بعض الاعلام قدس سره بعضى از مسائل غير قابل قبولى در همين مسئله نيت‏
    داشتند كه مراجعه به آنجا كنيد، لكن واقع مسئله اين است كه: اين انسانى كه مى‏آيد طواف كند و اولين چيزى كه مطرح است بايد عنوان طواف در ذهن او باشد، يعنى وقتى كه هفت شوط را مى‏خواهد انجام دهد مثل يك مهندسى نيست كه بگويد ما دور خانه كعبه مى‏گرديم ببينيم كدام ديوار كج و راست و كجا ارتفاعش بيشتر يا كمتر است، آن مهندس هم ممكن است هفت دور بزند لكن به اين نيت دور خانه كعبه مى‏گردد، اما اين طواف نيست، طواف اولاً عنوان طواف آنهم بصورت اينكه مربوط به حج است يا مربوط به عمره تمتع است يا مربوط به عمره مفرده است، بايد همه اين خصوصيات را اگر در لفظ هم نمى‏آورد كه در باب حج مستحب است به لفظ بياورد، لكن اگر در لفظ هم نمى‏آورد بايد در نيت خودش اين معنا را مشخص كند، تا از محاذى حجر الاسود شروع كرد بايد با يك حركت مشخص و معين باشد كه در همان اولين قدم وقتى كه از او سؤال مى‏كنند چه مى‏كنى بگويد طواف حج را انجام مى‏دهم، طواف عمره تمتع را انجام مى‏دهم، طواف عمره مفرده را انجام مى‏دهم همه اين خصوصيات بايد در نيت تعيُّن پيدا كند، چون هيچ راهى براى تعيّن خارجى اين عمل غير از مسئله نيت وجود ندارد، شمائى كه در حال طوافيد، با آن مهندسى كه مشغول مهندسى هست، صورت عملتان يكى است و مشخِص و معيِّن فقط مسئله نيت است، شما نيت طواف حج يا عمره را داريد ولى او داراى چنين نيتى نيست و دنبال مقاصد و اغراض ديگر است، و آن شبهه‏اى كه در باب طواف هم ما ذكر كرديم كه يك شبهه‏اى بلكه بالاتر يك نظرى امام بزگوار در رابطه با نيت الاحرام داشتند كه ما مفصل بحث كرديم كه مى‏فرمودند نيت نمى‏شود به احرام متعلق شود، براى اينكه در ماهيت خودِ احرام مسئله نيت مطرح است، و ايشان تعبير مى‏كردند كه اين معنا غير معقول است ما آنجا عرض كرديم كه هيچ غير معقول نيست بلكه يك امر ممكنى است، لكن برفرض هم كه مطلب ايشان تمام باشد، فقط اين در رابطه با احرام فرمايش ايشان تمام است على فرض التمامية، اما در باب طواف اگر به كسى بگويند "يجب عليك النية الطواف " نيت طواف كه استحاله ندارد، براى اينكه طواف اين حركت و عمل خارجى است و ديگر در ماهيت اين عمل خارجى نيت دخالت ندارد، نيت او را جز حج يا جز عمره مى‏كند و لذاست كه خود ايشان هم در غير از مسئله نيت احرام ديگر چنين فرمايشى را ندارند، در باب طواف بايد نيت طواف شود، در باب سعى هم كه الان مورد بحث ما هست بايد عنوان سعى رانيت كند، كسى كه آمد به مسعى، آمد كنار كوه صفا و حالا به عنوان سعى مى‏خواهد حركت كند بايد با نيت باشد، كه من سعى بين صفا و مروه‏اى كه جز حج يا جز عمره تمتع يا مفرده است را نيت مى‏كنم و شروع كند، و حيث اينكه مسئله عبادى است و در عبادات خلوص و قصد قربت معتبر
    است و بايد خالى از ريا و امثال ذلك باشد پيداست كه اگر كسى كه طواف مى‏كند خداى ناكرده ريائاً طواف كند يا كسى كه سعى مى‏كند ريائاً سعى كند، اين عبادت باطل است، و همانى است كه در روايات ريا وارد شده است كه خداوند مى‏فرمايد به كسى كه ريا مى‏كند: مى‏فرمايد "انا خير شريك " من يك شريك خوبى هستم اين عملى كه براى من و ديگرى انجام دادى من همه‏اش را تحويل ديگرى مى‏دهم و من سهمى در اين عمل تو ندارم، در همه عبادات مسئله به اين كيفيت است.
    مطلب ديگرى كه در همين مسئله بحث است و ما كلّيش را در باب طواف بحث كرديم مسئله ركنيت است، ما ركن را عرض كرديم كه در باب حج عنوان ركن با ركن در باب نماز فرق مى‏كند، ركن در باب نماز آن است كه هم اخلال عمدى موجب بطلان مى‏شود و هم اخلال سهوى موجب بطلان مى‏شود، اما در باب حج مسئله اين است كه اگر اخلال، اخلال عمدى باشد، لكن معناى عمد اختصاص به عالم ندارد، عالم و جاهل، چه جاهل مقصر و چه جاهل قاصر باشد هر دو را مى‏گيرد، فقط در صورت عمد اخلال موجب بطلان است، اما اگر سهواً كسى اخلال كرد، يك آدمى به مكه مشرف شد و بطور كلى سعى حجش را فراموش كرد حتى رجع الى محله ماه ذى حجه هم گذشت و وقت اعمال حج هم از بين رفت، اينطور نيست كه بر حسب رواياتى كه مى‏خوانيم حجش باطل باشد، اخلال سهوى موجب بطلان نيست، يك بحثى هم در باب طواف كرديم كه حالا اشاره ميكنم، و آن اين بود كه در مورد شك در ركنيت و عدم ركنيت آيا مقتضاى قاعده ركنيت است؟ كه در باب اجزأ مشكوكه اصالت الركنية حاكم است؟ يا اينكه در باب اجزأ مشكوكه اصالة عدم الركنية حكومت دارد، اين بحث را ما به صورت تفصيل در اوائل بحث طواف ذكر كرديم و من هم نوشته‏ام و امروز هم مراجعه كرده‏ام و ديدم مفصل در آنجا بحث شده است، خوب اين هم براى مراجعه، حالا آن چيزى كه باقى مانده اين است كه شما مطالبه دليل كنيد، كه "ما الدليل على كون السعى ركناً " چه دليلى بر اين قائم شده است كه سعى ركن است، مخصوصاً با توجه به بعضى از فتاواى علماى اهل تسنن كه صاحب جواهر هم نقل مى‏كند، ابوحنيفه نظرش اين است كه اگر كسى سعى را عمداً هم ترك كند، اين حجش باطل نيست، فقط عليه كفّارة الدم است، اما اگر عمداً هم سعى را ترك كند، اين لا يوجب البطلان، و بالاتر از احمد نقل شده است، كه او در احدى الروايتين اصلاً قائل به اين معنا شده است كه سعى يكى از اجزأ مستحبه حج است، و اصلاً ضرورتى ندارد كسى در باب حج سعى بين صفا و مروه را انجام دهد، لذا ما در مقابل اين فتاوا بايد دليل اقامه كنيم، اولاً بر اينكه اگر كسى سعى را ترك كند عمداً اين "يكون حجه باطلا " اين نياز به اقامه دليل دارد، و باز اين نكته را هم توجه كنيد كه دليل را كه ما
    مى‏خواهيم اقامه كنيم بيشتر روى عنوان جاهلش تكيه داريم و الا عالم عامد اين خيلى نياز به اقامه دليل ندارد، براى اينكه ما در اول بحث سعى عرض كرديم كه جزئيت سعى كأن يك مسئله مسلّم حداقل بين فقهاى شيعه اماميه است، و اگر يك چيزى جزئيت پيدا كرد ديگر نمى‏شود كه جز باشد لكن "عن علم و عمد " هم اگر كسى به او اخلال كند هيچ مشكلى به وجود نياورده، بين او دوتا جمع نمى‏شود، از يك طرف بگوئيم فاتحة الكتاب بگوئيم جز من الصلاة، از يك طرف هم بگوئيم اگر عامداً عالماً هم شما فاتحة الكتاب را ترك كرديد، اين لطمه‏اى به نماز نمى‏زند، خوب پس معناى جزئيت چيست؟ بر جزئيت چه اثرى مى‏تواند بار شود، حداقل اثر جزئيت كه اگر از اين بخواهيم پائين‏تر بيائيم مسئله جزئيت منتفى مى‏شود، حداقلش اين است كه اگر عالماً عامداً كسى اخلال به جز كند، آن عبادت و مركب مجموعى تحقق پيدا نمى‏كند، لذا ما الان كه مى‏خواهيم بيشتر اقامه دليل كنيم، بر آن بخش از عنوان ركنيت است كه در صورت جهل سوأ كان عن تقصير او كان عن قصور، مع ذلك باطل است، يعنى اگر يك جاهلى در عمره يا حج سعى را ترك كند ما چه دليلى بر بطلان حج يا عمره او داريم؟
    يك روايت اين معنا را ثابت مى‏كند. روايت در باب 7 از ابواب سعى روايت دوم، روايت صحيحه‏اى است كه اين صحيحه را شيخ در كتاب تهذيب نقل كرده‏است، "عن معاوية بن عمار قال قال ابو عبد الله عليه‏السلام من ترك السعى متعمداً فعليه الحج من قابل " يك روايت سومى هم از همين معاوية بن عمار نقل كرده است كه اين روايت قبلى است، آن روايتش اين است كه امام صادق عليه‏السلام "قال فى رجل ترك السعى متعمداً قال لا حج له " در اين روايت "فعليه الحج من قابل " تعبير شده است، كه اين كنايه از بطلان حج است، و اينكه اين حج امثالش نمى‏تواند به عنوان امتثال امر مولا مورد اجزأ و اكتفأ قرار گيرد، منتهى "من ترك السعىَ متعمداً " كلمه عمد، عمد به معناى قصد است، يعنى از روى قصد و توجه و التفات سعى را ترك كرد، خوب آيا انسان جاهل سوأ كان قاصراً ام مقصراً، اين ترك سعيش از روى تعمد و قصد و اراده نيست، يا اينكه آنهم عن ارادة و عن قصد سعى را ترك كرده است، منتهى منشأ اين ترك اختيارى جهل به حكم الهى بوده است، حالا جهلش، جهل عن قصور باشد، مثل اينكه اين قاطع بوده است به اينكه سعى واجب نيست، يا اينكه عن تقصير بوده است و احتمال مى‏داده و راه هم براى سؤال داشته است، لكن در عين حال سؤال نكرده است و مسئله را نپرسيده است، على اىّ حالٍ، جاهل در مقابل عامد نيست، جاهل در مقابل عالم است و كلمه متعمد و عامد هم جاهل را شامل مى‏شود و هم عالم را شامل مى‏شود، آن كه كلمه متعمد در مقابل او هست او عبارت از ناسى و غير ملتفت است، آدمى كه فراموش كرده‏
    است، آدمى كه غير ملتفت است و يادش رفته است اين "ليس بمتعمد " پس اين روايت كه مى‏گويد "من ترك السعى متعمداً، اى غير ملتفت سوأ كان عامداً ام كان جاهلاً بكلا قسميه، فعليه الحج من قابل "، اين حجش باطل است و بايد در سال آينده حج انجام دهد، در باب طواف هم مسئله همين بود لكن در باب طواف يكى دو روايت بود كه مى‏گفت اگر كسى طواف را از روى جهالت ترك كند فليس عليه شئ كه آن دو روايت هم توجيه شد و نتيجه اين بود كه در باب طواف هم اگر ترك از روى جهل واقع شود اين موجب بطلان حج و موجب بطلان اين عمل مركب است، اين يك بُعد مسئله، بُعد ديگر را كه انشأ الله عرض خواهيم كرد اين است كه آيا در صورت نسيان اگر كسى فراموش كرد حج را انجام دهد، اولاً دليل شما بر صحتش چيست و ثانياً على فرض الصحة، وظيفه اين كسى كه سعى را نسيان كرده است، چيست؟ اين بحثى است كه هم در جواهر متعرض است و هم رواياتى در مسئله وارد شده است كه ان شأ الله عرض مى‏كنيم.
    پايان