• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث " حج: سعى "حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى "
    مد ظله العالى ""
    جلسه چهل و ششم "
    در مسئله 5 مى‏فرمايند "يجب ان يكون السّعى من الطريق المتعارف فلا يجوز الانحراف الفاحش نعم يجوز من الطبقة الفوقانية او التحتانية لو فرضت حدوثها بشرط ان تكون بين الجبلين لا فوقهما او تحتهما و الاحوط اختيار الطريق المتعارف قبل احداث الطبقتين "
    در مسئله 6 مى‏فرمايند "يعتبر عند السعى الى المروة او الى الصفا الاستقبال عليهما فلا يجوز المشى على الخلف او احد الجانبين لكن يجوز الميل بصفحة وجهه الى احد الجانبين او على الخلف كما يجوز الجلوس و النّوم على الصفا او المروة او بينهما قبل اتمام السعى ولو بلا عذر "
    عرض مى‏شود كه در اين دو مسئله كيفيت سعى بين صفا و مروه مطرح شده است، كه به چه صورتى اين سعى تحقق پيدا مى‏كند، مى‏فرمايند واجب است كه سعى به همان نحو متعارف و به كيفيت متعارفه باشد، اگر كسى به اين كيفيت سعى كرد كه فرضاً (خوب دقت به فرماييد) از صفا شروع كرد لكن بجاى اينكه مسعى را طى كند، فرض كنيم بعد از ده قدم و بيست قدم آمد به طرف مسجد الحرام و خانه كعبه، سرى به خانه كعبه زد و از همان جا هم باز حركت كرد رفت به طرف مروه به طورى كه اين فاصله بين صفا و مروه به صورت يك خط منكسرى طى شد. يعنى از صفا شروع شده لكن آمده سراغ خانه كعبه و از آنجا هم حركت كرده و رفته به طرف مروه، خوب اين شروعش از صفا بود و ختم اين سعى و اين شوط هم به مروه بوده است، لكن آيا اين كيفيت براى سعى و به عنوان سعى كفايت مى‏كند؟
    ظاهر اين است كه خير، هم عمل متشرعه بر خلاف اين معناست و هم ارتكازشان بر خلاف اين معنا است، ظاهر اين است كه از همان راه متعارف كه از آن تعبير به مسعى مى‏شود، محل سعى، از همان طريق سعى بين صفا و مروه تحقق پيدا كند، يا اينكه فى زماننا هذا كه ملاحظه فرموديد، در پشت مسعى يك فضاى بسيار بزرگى را احداث كرده‏اند كه زياد هم بزرگ است، حالا اگر كسى از صفا سعى را شروع كند، لكن بيايد در اين فضا و تا آخر برود و بعد از آنجا برگردد به جانب مروه، حالا به صورت خط منكسر باشد يا اينكه خير به صورت يك نيم دايره و خط منحنى باشد، بطورى كه اين سعى كننده در حقيقت يك نيم دايره‏اى را حركت كرده است، لكن نيم دايره‏اى است كه شروع آن از صفا است و ختم آن هم به مروه است، لكن نحوه حركتش به صورت يك نيم دايره است، اينها على القاعده درست نيست، براى اينكه ظاهر اين است كه هم در روايات كه تعبير كرده است به سعى بين صفا و مروه و هم‏
    در آيه شريفه كه تعبير فرموده "فلا جناح عليه ان يطوف بهما " كه مقصود همان سعى بين صفا و مروه است، حالا آدمى كه از صفا شروع كرد به صورت خط منكسر آمد سراغ خانه كعبه از آنجا رفت به طرف مروه اين را عرف نمى‏گويد كه "سعى بين الصفا و المروة " اين يك معناى غير عرفى است. يا در آنجائى كه به صورت يك نيم دايره و خط منحنى اين فاصله را طى مى‏كند عرف نمى‏گويد كه "سعى بين الصفا و المروة "
    لكن در عين حال دقت هم لازم نيست، از دو جهت لازم نيست: يكى آن كه روزهاى قبل عرض كرديم كه كسى اگر از يك نقطه‏اى از صفا شروع كرد بعد در موقعى كه از مروه برمى‏گردد لازم نيست حتماً به آن نقطه خودش را برساند، اين ضرورتى ندارد، كما اينكه اين فاصله بين صفا و مروه را كه طى مى‏كند به همان طريق متعارف و كيفيت متعارف، حتماً لازم نيست كه به صورت يك خط مستقيم هندسى باشد، خير، ممكن است اول كه شروع مى‏كند فرضاً از گوشه صفا شروع كند و وارد مسعى شود، بعد كه به مروه منتهى شود به وسط مروه منتهى شود، اما طريق همان طريق متعارف است، منتهى به صورت يك خط مستقيم هندسى نيست، كه اين به صورت غير خط مستقيم است. اما به همين مقدار كه هر چه هست مربوط به خود مسعى و محل سعى است، لذا اين دقت لازم نيست كه كسى فكر كند بايد به صورت يك خط مستقيمى برود، بطورى كه يك قدم اينطرف و آنطرف انحراف پيدا نكند.
    (پاسخ سؤال: ازدحام مفهوم را تغيير نمى‏دهد، حالا اگر ازدحام شود عنوان سعى عوض شود ماهيتش همان ماهيت است، آن چيزى را كه شما شنيديد در بعضى موارد حكم توسعه پيدا مى‏كند، نه اينكه ماهيت عوض شود. ماهيت قابل عوض شدن نيست)
    مسئله‏اى كه الان مورد ابتلأ هست اين است كه خوب در مسعى يك طبقه فوقانيه ايجاد كرده‏اند. احتمال هم دارد به فرمايش ايشان بعدها يك طبقه تحتانيه هم ايجاد كنند كه مسعى سه طبقه شود، يك طبقه معمولى همكف يك طبقه فوقانيه و يك طبقه تحتانيه، منتهى فوقانيه‏اش حالا احداث شده است من الممكن كه بعداً تحتانيه هم احداث شود، يا روى اين فوقانيه يك فوقانيه ديگرى احداث شود، آيا سعى در اين طبقات غير از آن طبقه همكف معمولى اين كفايت مى‏كند يا خير؟ اين فقط اين خصوصيت اگر درش محقق باشد كه عرف بگويد كه سعى سعى بين الجبلين است، نه فوق الجبلين يا تحت الجبلين، مثلاً اگر يك طبقه تحتانيه خيلى عميقى درست كردند كه در حقيقت رفت زير كوه صفا و زير كوه مروه عرف ديگر نمى‏گويد "انه سعى بين الجبلين " عرف بايد بجاى بين كلمه تحت را بگذارد، يا در اين طبقه فوقانيه فوق الجبلين صدق مى‏كند، حالا اگر كسى گفت خير ما رفتيم طبقه فوقانى را
    ديده‏ايم و ديده‏ايم كه كوه از آن طبقه فوقانى هم بالاتر است، آنجا هم صدق مى‏كند عنوان بين الجبلين، مانعى ندارد و اين يك مسئله عرفى است، اگر عرف گفت سعى بين صفا و مروه طبقه تحتانيه هم باشد، فوقانيه روى فوقانيه باشد مشكلى ندارد، ولى بايد اين معنا احراز شود، اگر كسى شك هم داشته باشد كه آن طبقه فوقانيه عنوان بين الجبلين دارد يا خير نمى‏تواند به اين مشكوك اكتفا كند. بايد احراز شود كه اين سعيش سعى بين الجبلين است، نه فوق الجبلين و نه تحت الجبلين
    لكن در عين حال چون مسئله، مسئله خاصى است و آنهم يك عبادتى است كه گاهى بعضيها موفق مى‏شوند، آنهم در طوف عمر بعضيها يكبار نسيبشان مى‏شود، خوب پيداست كه در اين طور عبادات خاصه، رعايت احتياط بيشترى بايد شود. لذا اگر آن طبقه فوقانى و طبقه تحتانى هم عنوان بين داشته باشد لكن احتياط نه احتياط لازم، احتياط اين است كه انسان از همان طبقه معمولى و از همان راهى كه فعلاً متعارف هست و اكثر مردم از آن راه استفاده مى‏كنند، از آن راه استفاده كند، اين يك جهت.
    جهت ديگر اين است كه (البته ايشان ذكر نكرده‏اند ولى پيداست) كيفيت سعى و كيفيت حركت از نه نظر محل حركت بلكه از نظر نحوه حركت.
    اگر كسى فاصله بين صفا و مروه را به صورت نيم خيز، سينه خيز حركت كند، مثل اين رزمندگانى كه در جبهه‏ها در بعضى‏از مقاطع و موارد مجبورند به صورت سينه خيز حركت كنند، حالا اگر كسى همه سعى را يا قسمتى از سعى را به اين صورت بخواهد حركت كند يا به صورت چهار دست و پا بخواهد حركت كند شبيه حيوانى كه يمشى على الاربع بخواهد اين فاصله را طى كند، پيداست كه اينها خلاف متعارف است و ما نمى‏توانيم حكم به جواز آن كنيم، ظاهر از سعى در باب طوافش هم همينطور است كه اگر كسى بخواهد به صورت سينه‏خيز بخواهد طواف كند يا به صورت مشى على اربع بخواهد طواف كند، اينها كفايت نمى‏كند بايد به نحو عادى باشد، منتهى ما گفتيم حركت مشيى لازم نيست، اگر كسى بدون عذر هم بخواهد سوار آن چرخها شود و با آن چرخها حركت كند، يا اينكه كس ديگرى او را حملش كند و كول كند او را ولو بدون عذر، اين مانعى ندارد و شايد هم بشود اگر يك فرضى تصور كرد اگر كسى فرضاً فى بعض الازمنه آمد با هليكوپتر فاصله بين صفا و مروه را طى كرد بطورى كه عنوان بين الجبلين محفوظ باشد آنهم مانعى ندارد، اينها همه متعارف است، ولى به صورت سينه خيز و عرض مى‏شود چهار دست و پا و حركتهاى اين نحوى اين خارج از آن چيزى است كه عرف از سعى بين الصفا و المروه مى‏فهمد و علاوه ارتكاز متشرع است و سيره عمليه‏شان هم حكايت از اين معنا مى‏كند كه خصوصيت اينچنينى در باب سعى معتبر
    است كه بايد حركت حركت عرفى باشد، حركت معمولى باشد.
    (پاسخ سؤال: طبقه فوقانى را ما گفتيم اگر بين الجبلين باشد درست است)
    (پاسخ سؤال: رسول خدا با شتر هم بين صفا و مروه سعى كردند)
    (پاسخ سؤال: اگر هليكوپتر روى مسجد شجره ايستاد همانجا مى‏شود محرم شد، بحثش را كرده‏ايم.)
    يك مطلب ديگر اين است كه اگر كسى از صفا شروع كرد به حركت، باز اينهم در كيفيت حركتِ به اين نحو آيا اگر اين رويش را به طرف صفا كند و عقب گرد راه برود، شروعش هم از صفا است و با پاها هم راه مى‏رود، لكن به اين كيفيت است، مثل اين مردمى كه در موقع خروج از اين مشاهد مشرفه به عنوان احترام و تجليل از آن صاحب مشهد به عقب برمى‏گردند و راه مى‏روند، حالا اگر كسى در سعى بين صفا و مروه شروع سعيش از صفا است لكن حركتش به اين كيفيت است كه رويش به طرف صفا است و پشتش به مروه است، و وقتى هم كه به طرف مروه مى‏رود رو را به طرف مروه مى‏كند و حركتش به طرف صفا به اين صورت است كه پشتش به جانب صفا است، اين بلا اشكال كفايت نمى‏كند كما اينكه اگر كسى به اينصورت حركت كند كه شانه راستش به طرف صفا باشد و اين طور به تعبير عرفى يكور به جانب مروه راه برود، بطورى كه مثلاً پشتش به طرف خانه كعبه و رويش به طرف آن فضاى بيرون مسعى، لكن شانه راست به طرف صفا و شانه چپ بطرف مروه، اينهم كفايت نمى‏كند، ظاهر اين است كه وقتى مى‏گويند شروع سعى بايد از صفا باشد، لازم است حركت هم بطريق متعارف و به كيفيت متعارفه باشد، ظاهرش اين است كه انسان رويش به طرف مروه باشد و پشتش به جانب صفا و وقتى هم كه از مروه برمى‏گردد به جانب صفا مسئله عكس است، يعنى پشتش به جانب مروه و رويش به جانب صفا، نحوه متعارف حركت و سعى بين صفا و مروه با توجه به اينكه شروع بايد از صفا باشد، به همين كيفيت معمولى و طريق متعارف است، البته يك خصوصيتى اينجا هست كه يك قدرى مسئله را از باب نماز توسعه مى‏دهد، آن اين است كه حالا اگر كسى به همين صورت معمول از صفا به جانب مروه حركت كرد، آيا نمى‏تواند با اينكه رويش به جانب مروه است صورت را به طرف يمين يا يسار برگرداند؟ يا حتى صورت را به طورى منحرف كند كه پشتش را هم ببيند، اين مانعى ندارد، براى اينكه حركت از نظر بدن به اين صورت است كه رويش به طرف مروه است، يعنى جانب راست بدن به طرف مروه است، حالا با دوستش صحبتش مى‏كند و معمولاً انسانى كه صحبت مى‏كند رويش به طرف دوستش مى‏كند يميناً او يساراً و بلكه بالاتر گاهى پشت سر را مى‏بينيد اين موجب بطلان سعى نيست، اما در باب نماز يكى از چيزهائى كه موجب بطلان نماز است، اين است كه انسان در نماز صورت‏
    خودش را طورى به يمين و يسار منحرف كند كه يرى‏ خلفه، اگر پشتش را ديد اين موجب بطلان نماز است، اما در باب سعى مسئله به اين ضيق نيست و مانعى ندارد، چون حركت به جانب مروه است و اين هم خارج از متعارف نيست كه كسى كه از خانه به مدرسه مى‏آيد و سعى مى‏كند بين خانه و مدرسه اگر در راه به كسى برخورد كند و با او صحبت كند و يميناً و يساراً صورتش منحرف شود، اين لطمه‏اى به عنوان سعى بين منزل و مدرسه، و در ما نحن فيه عنوان سعى بين صفاو مروه لطمه نمى‏خورد. حتى اگر كسى تمام بدنش را منحرف كرد به جانب پشت ولى اين مقدارى را كه منحرف كرد جز سعى به حساب نياورد، اين باز مانعى ندارد كه اين مسئله از باب نماز باز جدا مى‏شود. آن چيزى كه لازم است اين است كه اين فاصله و مسعى را حركت كند به نحوى كه طرف مقابل بدن به جانب مروه باشد، و وقتى هم از مروه به طرف صفا مى‏آيد طرف مقابل بدن به جانب صفا باشد و اين حالاتى كه براى صورت پيش مى‏آيد اين ضربه‏اى به صدق و تحقق اين معنا نمى‏زند، آخرين چيزى كه در ذيل مسئله ششم مطرح كرده‏اند اين است كه اگر كسى در بين سعى بخواهد به عنوان استراحت يك مقدارى بنشيند و يا حتى يك مقدارى بخوابد، براى اينكه طهارت هم كه شرط براى سعى نيست، اينجا اگر بخواهد روى خود صفا و روى خود مروه استراحت كند يا يك قدارى بخوابد هيچ مشكلى ندارد، البته با توجه به بعضى‏از چيزهائى كه بعد ذكر مى‏كنيم نبايد طورى باشد كه آن موالات عرفيه بهم بخورد كه بعد اين جهت را عرض مى‏كنيم، اگر روى كوه صفا و مروه بخواهد مقدارى بنشيند يا بخوابد للاستراحة اين هم از نظر فتاوا و روايات هيچ مشكلى ندارد ولى اگر در بين سعى وسط مسعى، اينجا هم اگر خسته شود بطورى كه براى او ادامه سعى بدون استراحت مشقت داشته باشد اينهم بر حسب روايت هيچ مشكلى ندارد، انما الاشكال در اين فرض است كه اگر كسى وسط مسعى مى‏خواهد استراحت كند به آن صورت هم خسته نشده كه ادامه سعى بر او موجب زحمت و مشقت باشد، خير حالا هم اگر بخواهد ادامه دهد مسئله‏اى نيست، لكن مى‏گويد بنشينيم در اينجا و فى الجمله يك استراحتى كنيم، اينكه آيا اين جايز است يا خير؟ از بعضى از روايات يك مقدار استفاده مى‏شود كه اين فرض مشكل است، ولى بعضى روايات ديگر مقتضاى اطلاقشان اين است كه اينهم مانعى ندارد، چون رواياتش مهم نيست، و دوسه تا هم بيشتر نيست، روايت را بخوانيم تا مسئله بعد ان شأ الله.
    عرض مى‏شود كه در باب 20 از ابواب سعى، يكى روايت حلبى است كه روايت اول است و از نظر سند هم صحيح است "قال سألت ابا عبد الله عليه‏السلام عن الرجل يطوف بين الصفا و المروة أ يستريح " آيا مى‏تواند استراحتى كند؟ كه معناى استراحت اين نيست كه اگر استراحت نكند در يك‏
    مشقتى قرار مى‏گيرد گاهى از اوقات مشقت هم وجود ندارد، لكن انسان دلش مى‏خواهد كه يك استراحتى تحقق پيدا كند، به نظر من كلمه استراحت اين ملازم با اين نيست كه اگر استراحت نكند در يك زحمتى قرار مى‏گيرد و در يك مشقتى قرار مى‏گيرد استراحت لغت است، لغت يعنى طلب راحتى، طلب راحتى معنايش اين نيست كه اگر انجام نگيرد در مشقت قرار مى‏گيرد، خير راحت حاصل نشده است، "عن الرجل يطوف بين الصفا و المروة أ يستريح قال نعم " لذا مى‏بينيد در كلام امام عليه‏السلام اين طور ذكر شده است "ان شأ جلس على الصفا و المروة و بينهما فليجلس " اگر بخواهد روى كوه صفا، روى كوه مروه يا بين صفا و مروه جلوس كند بعنوان استراحت مانعى ندارد، روايت دوم هم تقريباً همين معنا را دلالت دارد، روايت سوم و دوم يك روايت است، هر دو هم از معاوية بن عمار است منتهى جوابش فرق مى‏كند.
    در روايت دوم اين طور است كه "انه سأل ابا عبد الله عليه‏السلام ان الرجل يدخل فى السعى بين الصفا و المروة يجلس عليهما "مى‏تواند روى كوه صفا و مروه بنشيند استراحت كند؟ مورد سؤال جلوس روى كوه صفا و مروه است " قال او ليس هوذا يسعى على الدواب " هوذا ظاهراً كلمه واحده است، "هو ذا " نيست كه مركب از دو كلمه باشد، نظيرش يادم است در مكاسب در بيع العنب ممن يعلم انه يجعله خمرا، در بعضى از رواياتش دارد كه هوذا را ائمه فرموده‏اند نحن (حالا روايت درست است يا خير)!"نحن نبيع تمرنا ممن نعلم انه يجعله خمرا " آن كلمه واحده است، در روايت بعى هم همين سؤال است، " يجلس على الصفا و المروة قال نعم " خوب اين روايات همه يك مفاد را دارد، اما روايت چهارم صحيحه عبد الرحمن بن ابى عبد الله عن ابى عبد الله عليه‏السلام است "قال لا يجلس بين الصفا و المروة الا من جهد " اولاً موردش بين صفا و مروه است، اين استثنأ صورت جهد و حكم به عدم جواز مربوط به بين صفا و مروه است، پس آن روايات قبلى كه على الصفا و المروة را به نحوى اطلاق دلالت بر جواز مى‏كرد اين مقابل آنها نيست به هيچ وجه،
    اما آن روايت اول كه هر دو را ذكر كرده بود، "ان شأ جلس على الصفا و المروة و بينهما " اين روايت ظاهرش تقييد آن اطلاقِ بينهما است، يعنى صحيحه حلبى بطور اطلاق دلالت مى‏كرد، بر جواز جلوس بين الصفا و المروة، اين مى‏گويد خير لا يجلس بين صفا و المروة الا من جهد، مگر آنجائى كه به تعب افتاده و ديگر نمى‏تواند عرفاً سعى بين صفا و مروه را ادامه دهد الا اينكه يك مقدارى استراحت كند و بعد آماده شود براى اتمام. لكن خوب در عين حال مسئله اين طور نيست كه حالا كسى از اين استفاده يك حرمتى كند. پيداست كه اين مسئله يك مسئله رجحانى است و يا به تعبير روايت مسئله تنزيهى است، لا يجلس نمى‏خواهد حكم به حرمت جلوس كند، الا من جهد، شاهدش هم اين است‏
    كه اگر حرمت بود اين استثنأ من جهد لازم نبود، خوب همه محرمات در صورت حرج و مشقت حلال مى‏شود، اينكه خودش آمده است مسئله جهد را استثنأ كرده اين پيداست كه مستثنى منه حكم تحريمى نيست، مستثنى منه حكم تنزيهى است، منتهى اين حكم تنزيهى كراهتى اختصاص به صورت عدم جهد دارد، اگر مشقت در كار بود حتى آن كراهت هم با اينكه حكم لزومى نيست، او كنار مى‏رود، پس نتيجتاً فورى آدم چشمش را هم نگذارد و بگويد مسئله اطلاقُ تقييد است، يك قدرى تناسب حكم و موضوع و خصوصيات را ملاحظه كند و اينها گواه بر اين هستند كه حكم، حكم تحريمى نيست بلكه حكم تنزيهى است و بى جهت كراهت دارد انسان بخواهد مسعى را بعنوان محل استراحت قرار بدهد. تا مسأله بعد.
    پايان