• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث "حج: سعى " حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى "
    مد ظله العالى ""
    جلسه چهل و سوم "
    در مسئله دوم، اين طورى مى‏فرمايند، "يجب على الاحوط، ان يكون الابتدأ بالسعى، من اول جز من الصفا فلو صعد الى بعض الدرج فى الجبل و شرع كفى و يجب الختم باول جز من المروة و كفى الصعود الى بعض الدرج و يجوز السعى ماشياً و راكباً، و الافضل المشى "
    عرض مى‏شود كه، بعد از آنكه بحث شد كه لازم است در سعى، فاصله بين صفى و مروه را هفت نوبت، كه شروع آن به صفا است و ختمش به مروه است، اين فاصله را طى بكند، و حركت بكند، حالا اين جا يك بحثى واقع شده، خوب اين بحث را دقت بفرمائيد، زيرا بعضى‏ها درست بحث نكرده‏اند، بعضى‏ها هم روشن بحث نكرده‏اند. بعضى ها هم يك نوع ترديدى از كلامشان استفاده مى‏شود، خوب اين مسئله را دقت بفرمائيد، ما در باب سعى برايمان لازم است، كه فاصله بين صفا و مروه را به تمامه انجام دهيم اين عنوان تمامه اين جا دخالت دارد، فاصله بين صفا و مروة، اين بتمامه طى بشود، اين طور نيست كه كسى احتمال بدهد كه سعى بين صفا و مروه به اين هم كه صدق مى‏كند، كه از پنجاه متر مانده به صفا، شروع بكند، و پنجاه متر مانده به مروة ختم بكند، آن هم صدق مى‏كند، كه سعى بين صفا و مروه است، اگر كسى همين طورى هم درسعى يعنى در آن محل سعى (يك) ده قدم راه رفت، شما مى‏گوئيد، بين صفا و مروه راه رفته است، يك طرفش صفا بوده و يك طرفش مروه بوده، اما پيدا است كه اين مسئله، كفايت نمى‏كند، آنچيزى كه در اين جا معتبر است، اين است كه مجموعه فاصله بين صفا و مروه به تمام اجزأاش، اين بايد داخل در سعى باشد، و سعى فراگير است، اين مجموعه اجزأ، و همه اجزأ باشد، در عين اينكه ما بيش از اين هم، چيزى لازم نداريم، در باب سعى، غير از سعى بين صفا و مروه كه روز اول عرض كرديم، در آيه شريفه از آن تعبير شده " فلا حناح عليه ان يطوف بهما "كه تعبير به طواف شده، آن هم با كلمه "بأ " كه متعلق به طواف مطرح است.
    لكن آن هم چيزِ اضافه‏اى نمى‏خواهد دلالت داشته باشد، مخصوصاً با توجه به روايات و با توجه به عبارات فقهأ، ما در مسئله سعى يك عنوان ديگرى و يك اضافه‏اى غير از سعى بين صفا و مروه، چيزى ديگرى نداريم، كه داخل در عنوان حركت باشد، و جز سعى قرار بگيرد، آن چيزى كه در اين جا مطرح است، "السعى بين الصفا و المروة " منتهى سعى بين صفا و مروه، به اين نحوه است كه: همه اين "بين " سعى بشود، همه اين فاصله، داخل در عنوان سعى و دايره سعى باشد و به تعبير ديگر، استيعاب در اين جا لازم است مثل استيعابى‏
    كه در باب وضؤ لازم است، وقتى آيه شريفه مى‏فرمايد "فاغسلوا وجوهكم " يعنى همه وجه بايد شسته بشود، "و ايديكم الى المرافق " يعنى از مرافق به بعد، همه اجزأ بايد شسته بشود، و در اين مواردى كه، (خوب دقت بفرمائيد) پاى استيعاب مطرح است، و شارع روى عنوان استيعاب تكيه كرده، كسى نمى‏تواند اين جا بيايد، و بگويد كه: ما مراجعه به عرف مى‏كنيم، عرف اگر دو ثلث صورتش را هم، كسى بشويد، مى‏گويند "غسل وجهه " مثل آدمى كه گرمايش شده، مى‏رود يك مقدارى آب خنك پيدا مى‏كند، و يك مقدارى به صورتش مى‏ريزد. بعد هم مى‏گويد، صورتم را شستم براى خاطر گرماى زياد، در باب وضو، جاى اين حرفها نيست، وقتى عرف بفهمد كه مسئله استيعاب را شارع براى آن مدخليت قائل است، لذا نمى‏تواند، بگويد، كه مبناى ما بر مسامحه است، همين كه شما يك مشت آب به صورتت بريزى، صدق مى‏كند، "انك غسلت وجهك " اين حرف نيست لذا مى‏بينيد، فقهأ در رساله‏هاى عمليه خودشان مى‏گويند براى اينكه انسان احراز بكند، كه استيعاب در غسل وجه و غسل الدين حاصل شده از باب مقدمه علميه و لزوم مقدمه علميه، بايد يك مقدار از حواشى در باب صورت و يك مقدار هم از بالاى مرفق شروع بكند، تا يقين بكند كه آن محدوده‏اى را كه شارع غسلش را لازم كرده و استيعاب در غسل را در آن محدوده معتبر دانسته، آن محدوده به اجمع، غسل تحقق پيدا كرده‏است، پس اينكه در ذهنمان هست كه عرف ملاك است، و عرف هم بناى بر مسامحه دارد، اين يك مطلبى نيست كه همه جا، قابل پياده باشد.
    در همان مواردى كه عرف مى‏فهمد كه شارع روى استيعاب تكيه دارد، همان جا هم عرف تسليم است، و مسئله استيعاب را معتبر مى‏داند، "تبعاً للشارع
    ".حالا در باب سعى هم مسئله همين‏است كه چه بسا اگر الزام شارع و بيان شارع و يا استمرار سيره عمليه متشرعة نبوده خود عرف از سعى بين صفا و مروة عنوان را، استيعاب را استفاده نمى‏كرد، اما بيان ائمه (ع) و فقهأ و استمرار سيره متشرعه، عرف فهميد كه اين جا مثل مسئله وضؤ پاى استيعاب در كار است، بايد تمامى اين فاصله بين صفا و مروة اين داخل در دايره سعى و مسعى واقع بشود.
    با توجه به اين معنا، در زمان سابق ما هم يادمان نمى‏آيد، شايد قبل از ما، بوده براى اينكه اولين سفرى كه (من خودم را مى‏گويم) مشرف شدم، سنه 56 ، 18 سال پيش بود، از آن سالى كه ما مشرّف شديم، مثل همين وضع فعلى بوده با يك مقدار كم و زياد تغييراتى، لكن قبلا هم از كلام فقهأ و مورخين استفاده مى‏شود، و آنهائى رفته‏اند و ديده‏اند، (خوب) مسعى يك بازارى بوده و اطرافش هم دكانهاى نوعاً هم عطر فروشى بوده، و خود اين دو جَبَل‏ة كه يكى بنام صفا است كه اين تقريباً دنباله همان كوه ابوقبيس است، و به تعبير صاحب‏
    جواهر اين انف كوه ابوقبيس است، يعنى بينى كوه ابوقبيس است كه به عنوان صفا مطرح شده اين كوه صفا و كوه مروه داراى پله‏هائى بوده پله‏هاى آن هم به حسب، زمانهاى مختلف اين پله‏ها، كم و زياد بوده، گاهى 6 پله، داشته، گاهى 8 پله داشته، و گاهى 12 پله داشته، كمتر مى‏شده، زياد مى‏شده اين پله‏ها، و معمولا هم، براى شروع سعى از صفا، مى‏رفتند بالاى آن پله‏ها، حالا به تفاوت، بعضى‏ها، پله‏هاى بالاتر، مى‏رفتند، و بعضى‏ها، پله‏هاى پائين تر، كه در بعضى از روايات اهل تسنن هست كه رسول خدا(ص) پله چهارم، آن هم نه بطور دائم، گاهى مى‏رفتند، پله چهارم، آن هم وقتى كه با غير شتر، سعى مى‏كردند، چون در حالات رسول‏خدا(ص) هست كه گاهى طواف و سعى را، راكباً انجام مى‏دادند. هم سعى را راكباً و هم طواف را راكباً انجام مى‏دادند، بدون اينكه عذرى و ضرورتى در كار باشد، كما اينكه حالا مى‏گوئيم در مسئله سعى، در حال اختيار، هم بدون هيچ‏گونه اضطرارى، اگر كسى بخواهد، راكباً سعى بكند، هيچ‏گونه اشكالى در صحت سعيش نيست، منتهى بهتر اين است كه، اين فاصله را ماشياً سعى بكند، اما راكباً هم در حال اختيار، مشكلى ندارد.
    پس، اين كوه صفا و كوه مروه، در زمان سابق، داراى درج و پله‏هائى بوده، البته در زمان ما، در شرايط فعلى از آن وقتى كه من ملاحظه كردم، چنين چيزى وجود ندارد، بلكه قسمتى از كوه صفا، از همان جائى كه وقتى كه در مسعى‏ انسان متوجه كوه صفا مى‏شود، و به نزديكى هاى كوه صفا كه مى‏رسد، آن قسمتى كه بالا مى‏رود، و مرتفع است، اين پيدا، است كه زيرش، كوه واقع شده است و اين قسمت مرتفع به عنوان كوه مطرح است، در جانب مروة هم، همين طور است، لذا اينهائى كه با اين چرخها سعى مى‏كنند، حالا ولو اينكه انسان ، آنجا كه مى‏رسد، ديگر، تمسك به احتياطش، خيلى زياد مى‏شود، و يك حالت، وسوسه‏اى براى انسان بوجود مى‏آيد اما با قطع نظر از ا ين حالت، و با قطع نظر از احتياط اينهائى كه با اين چرخها، سعى مى‏كنند، كه ملاحظه كرده‏ايد، كه اين چرخها، در راهى كه مى‏روند، هيچكدامشان نه وصل مى‏شوند، به اين مقدارى كه از كوه صفا، محسوس است، و نه وصل مى‏شوند به اين مقدارى كه، از كوه مروه محسوس است، اما (خوب) به مناسبت اينكه در تمام همان برآمدگى‏ها، اين‏ها شروع و ختم شان است، پيدا است كه مسئله ارتباط و اتصال به كوه مطرح است، و اين طور نيست كه كسى، بيايد مناقشه بكند در صحت سعى، با اين چرخها، به عنوان اينكه اينها از صفا شروع نمى‏كنند و به مروه هم ختم نمى‏كند، اينها از يك مقدار فاصله از صفا شروع مى‏كنند، و از يك مقدار فاصله با مروة ختم مى‏كنند، (خير) مسئله اينگونه نيست، آن هم شروعشان از صفا است وختمشان هم به همان مروه است.
    در زمان ما، مشكله‏اى در رابطه با اين مسئله‏اى كه، امروز مورد بحث ما است،
    وجود ندارد، براى اينكه ، اينهائى كه سعى را شروع مى‏كنند ماشياً معمولا آنهائى هستند كه، از همان وصل به كوه صفا شروع مى‏كنند، اينها را نبايد بنشينيم و يك خورده وسوسه بكنيم، و بگوئيم، وقتى كه رفتيد آن بالا، و خواستيد از كوه صفا، سعى را شروع بكنيد، براى خاطره اينكه اين استيعاب تحقق پيدا كند، يا شما رسماً برويد، بالاى كوه، ولو يكى يا دو قدم، و از بالاى كوه سعى را شروع بكنيد، يا اينكه نه، اگر هم مى‏خواهيد بالاى كوه نرويد و وحشت داريد و خوف داريد بيائيد، اين كارى را كه در كلمات ديگران، در قبلى‏ها، نسبت به آن پله‏ها، و درجه‏ها، مطرح است، آن كار را انجام بدهيد، و آن اين است كه: كسى كه مى‏خواهد از صفا شروع كند، اگر نمى‏خواهد از بالاى كوه شروع بكند با توجه به اينكه لازم است استيعاب در كار باشد "رعايتاً للاستيعاب " بيايد، پشت پاشنه خود، آن هم دو پاى خودشان را، نه يك پاى فقط، پشت پاشنه دو پاى خودش را، در حين شروع سعى، از صفا، اين را بچسباند به كوه صفا، و به پائين كوه صفا، تا يقيين بكند كه شروع از اول صفا حاصل شده عرض كردم كه يك پا هم نه، دو پا به تنهائى، مثل يك آدمى كه در حال نماز مى‏ايستد، بيايد بأيستد، و اين دو پاشنه پا را بچسباند، به كوه صفا، و از آنجا نيت سعى بكند و حركت بكند به جانب مروة و وقتى هم كه بر مروة رسيد، اين انگشتهاى پا به لحاظ اينكه مروه، مقابل او هست، وقتى مى‏رسد به مروه اين انگشتهاى هر دو قدم را، وصل به كوه مروة كند، و بچسباند به كوه مروه، و بعد باز بخواهد برگردد، باز دو پاشنه پا را به كوه مروة بچسباند و حركت را ادامه بدهد، و بيايد و به صفا كه رسيد، باز دو انگشتان پا را بچسباند به كوه صفا، باز كه مى‏خواهد برگردد به همين كيفيت دو پاشنه پا را بچسباند و حركت بكند.
    آيا در آن زمان كه اين پله‏ها وجود داشته، و ابتدأ كوه مشخص بوده، و كسى نمى‏خواسته، و يا قدرت نداشته، بالاى پله‏ها، برود، آيا رعايت يك چنين كيفيتى براى او لازم بوده؟ از بعضى از كلمات استفاده مى‏شود، بله.
    بلكه از صاحب رياض، اين طورى كه، صاحب جواهر از ايشان نقل مى‏كند، ايشان مى‏فرمايد: كه اگر اين معنا نبود، كه اصحاب ما ظاهراً اتفاق بر اين مسئله دارند كه بايد پشت و عقب پا به كوه صفا بچسبد و انگشتان پا، در آمدن به مروه به كوه مروه اتصال پيدا بكند، مى‏فرمايد: اگر اتفاق اصحاب نبود، ما مى‏آمديم اين ضيق را كنار مى‏گذاشتيم، مى‏گفتيم مسئله اين قدرها، مشكل نيست، بلكه مسئله، يك مسئله وسيع ترى است، و آن اين است كه بين صفا و مروه سعى بشود و اين هم يك مطلب عرفى است، و عرف هم، ديگر اين مقدار، ايجاد اشكال و ايجاد ضيق براى انسان نمى‏كند، لذا ايشان مى‏فرمايد: كه نزد بعضى از معاصرين اين دقتها هيچ ضرورتى ندارد، و بايد مسئله را به عرف ارجاع‏
    بدهيم.
    و يك مويداتى هم براى اين مسئله ذكر شده يك مويد اين است كه در آن زمان اگر كسى مى‏خواست راكباً سعى بكند، كه رسول خدا(ص) راكباً سعى كردند، (منتهى نه در حجة الوداع ) خوب، سعى راكباً چه گونه مى‏تواند تصور كرد؟ آيا اين كسى كه سوار شتر است، چه گونه مى‏تواند آن ابتدا دقيق صفا را، رعايت بكند؟ آن اختتام دقيق مروة را در يك شوط رعايت بكند؟ آدمى كه سواره است آن هم سوار بر شتر پيدا است كسى كه راكب "على البعير " به هر كيفيتى بأيستد، نمى‏تواند، به آن صورتى كه عرض كرديم، وصل به كوه به صفا بكند. لامحالة يك مقدارى كمى، فاصله با كوه صفا، براى راكب تحقق دارد. لذا ايشان مى‏فرمايد اين "بعض المعاصرين "با استناد به اين معنا گفته‏اند كه اين دقتهائى كه ديگران كرده‏اند، در مسئله سعى بين صفا و مروة اين دقتها هيچ ضرورت ندارد، و مسئله توام با اين اشكال و ضيق نيست لكن (خوب) صاحب جواهر هم، گرچه اين معنا را تأييد مى‏كنند، كه بعض المعاصرين، صاحب رياض، از ايشان نقل كرده اما قبل از آنكه كلام صاحب رياض را ايشان نقل بكنند، خود ايشان هم، در حقيقت در خط همين اهل ضيق و احتياط در كلامشان قرار گرفته‏اند، حتى يك چيزى نقل مى‏كنند كه خيلى مايه تعجب است، مى‏فرمايند: در بعضى از كتابهائى كه پيش من است (اسمش هم، نمى‏برد) من ملاحظه كردم، كه اين مطلب را نسبت داده‏اند، به ائمه معصومين(ع) كدام مطلب را؟ و آن اينكه، ائمه معصومين(ع) وقتى مى‏خواستند سعى بين صفا و مروه، كنند به همين كيفيتى كه من عرض كردم، مى‏آمدند مى‏ايستادند و دو پاشنه پا را وصل مى‏كردنند به كوه صفا، بعد از آنكه به مروة مى‏رسيدند، اين انگشتان دو پا را وصل مى‏كردند به كوه مروة، كه درست اين فاصله بين صفا و مروة عنوان استيعابش محقق پيدا كرده باشد، و تمامى اجزأ اين فاصله طى شده باشد،
    اما عرض كردم كه ايشان حتى از آن كتاب هم اسم نمى‏برند، كه اين كتاب چه كتابى بوده؟ و اين نسبتى كه به ائمه(ع) داده شده، به چه نحوه است؟ در حاليكه در روايات ما هيچ اشاره‏اى به اين معنا، و به اين كيفيت و به اين خصوصيت نشده، و مشكلتر از اين، يك مطلب ديگرى بود كه، من فراموش كردم عرض بكنم. و آن اين است كه: وقتى نقطه‏اى از صفا مثلا دو پاشنه پا را به آن نقطه چسباند و حركت كرد به جانب مروه و بعد برگشت بر جانب صفا، اينها گفتند بايد حالا كه بر مى‏گردد به طرف كوه صفا، اين انگشتان پا را، به آن قسمتى از كوه صفا بچسباند كه از همان قسمت پاشنه‏هاى پا را در ابتداى سعى چسبانده بود، يعنى بايد علامت گذارى بكند، آنجائى كه شروع سعى است در رابطه با صفا، مثل يك مهندس آن جا را علامت گذارى بكند، كه وقتى بر مى‏گردد به همان نقطه‏اى كه پاشنه‏هاى پا، به آن نقطه چسبيده بود، حالا در برگشت‏
    انگشتان پا، به همان نقطه اتصال پيدا بكند، اين هم از بعضى از كلمات ملاحظه مى‏شود. آن وقت با توجه به اين معنا، و با توجه به اين كه عرض كرديم كه ما در باب سعى بين صفا و مروة غير از اين چيزى نداريم كه بايد سعى بين صفا و مروة باشد و اين مقدار هم استيعاب در آن معتبر است، آيا لازمه لزوم استيعاب اين است كه ما اين كيفيت را رعايت كنيم؟ آن هم براى كسى كه بالاى كوه نرود كه خود اين هم، ولو اينكه يك بحثى در آن واقع شده، كه آيا بالاى كوه رفتن واجب است يا نه؟
    از بعضى از كلمات قدمأ استفاده وجوب مى‏شود لكن دليلى بر وجوب قائم نشده الا دو تا دليل، كه هر دو مخدوش است.
    يك دليل اين است كه كه رسول خدا(ص) در حجة الوداع، ايشان رفتند، بالاى كوه صفا و آن پله‏ها و حتى دارند كه در پله چهارم رفتند و از آن جا بيت و خانه كعبه را رويت كردند كه يكى از مستحبات در حال سعى، همين معنا است كه انسان برود بالاى كوه صفا بطوريكه خانه كعبه را ببيند و از همانجا يك ادعيه خاصه و يك دعاهاى مخصوصى است كه آنجا جاى استجابت دعا هم، هست (خوب) حالا رسول خدا(ص) در حجة الوداع بالاى پله چهارم كوه صفا رفتند اين كه دليل بر وجوب نمى‏شود، گفته‏اند چون رسول‏خدا(ص) در حجة الوداع فرمودند "خذوا عنى مناسككم "اين دليل بر اين است كه هر عملى كه انجام دادند، لازم الرعاية است (خوب) اين جوابش روشن است، آيا رسول خدا(ص) در سعى هاى قبلى، بالاى كوه نمى‏رفتند!! و احياناً با شتر سعى مى‏كردند و سعى با شتر، امكان ندارد!! كسى، با شتر بالاى كوه برود آيا عملى قبلى رسول خدا "نعوذ بالله " باطل بوده؟ يا عملى قبلى رسول خدا (ص) صحيحه بوده؟ پس صرف اينكه در حجة الوداع رفتند بالاى كوه، و در حجة الوداع فرمودند "خذوا عنى مناسككم "اين دليل بر اين نمى‏شود كه رفتن بالاى كوه واجب است، و هيچ دليل نيست براى عمل خود، رسول خدا(ص) آن هم نه يك نوبت ، بلكه نوبتهاى مكررى كه رسول خدا(ص) عمره مفرده انجام دادند و در هر عمره مفرده لامحالة يك سعى اى واقع مى‏شده آيا در آن سعى رسول خدا(ص) كسى مى‏تواند، احتمال بطلان بدهد؟ يا حكم در حجة الوداع تغيير كرده؟ قبلا اين طور نبوده؟ و در حجة الوداع حكم عوض شده ؟ چنين چيزى ما نشنيديم و احتمالش را هم نمى‏دهيم.
    يك دليلى ديگرى بر وجوب رفتن بالاى كوه است اين را علامه از قول آنها نقل مى‏كند، مى‏فرمايد: اينهائى كه بالاى كوه رفتن را واجب مى‏دانند، دليلشان مقدمه علميه است، مثل باب وضؤ كه انسان حواشى صورت را غسل مى‏كند، براى تحقق يقين و علم، بعد خود علامه از اين مسئله جواب مى‏دهند، مى‏گويند همه جا كه، مقدمه علميه لازمه نيست (خوب) در باب صورت آدم‏
    نمى‏داند، كه آيا آن محدوده وجه، غسل شده يا نه؟ براى اينكه اولا محدوده را آدم درست تمييز نمى‏دهد، ثانياً بر فرض تمييز چون صورت انسان را خود انسان نمى‏بيند مگر اينكه در مقابل آينه قرار بگيرد لذا از راه مقدمه علميه آن را غسل مى‏كند، (در مسئله است هم) انسان گاهى يك احتياطى مى‏كند، براى اينكه نمى‏خواهد به خودش زحمت بدهد، اصلا انسان نگاه نمى‏كند، از يك مقدار بالاتر دستش را انسان مى‏شويد، غسل مى‏كند براى خاطر مقدمه علميه، اما در مسئله كوه صفا، ديگر از كوه چيزى روشن تر نيست، گفتند آقا از اول اين كوه سعى بكن، حالا سعى كردن از اول كوه ، آيا اين توقف دارد كه انسان ، بالاى كوه برود؟! بطورى كه اگر انسان بالاى كوه نرود اين علم حاصل نمى‏كند!! مگر يك چيز غير مخفى است! غير محسوس است براى انسان، كه انسان يقين به آن پيدا نكند!!
    لذا مسئله صعود على الجبل نه در رابطه با صفا، نه در رابطه با مروه بلا اشكال وجوب ندارد پس نتيجتاً صعود على الجبال وجوب ندارد بلا اشكال، دليلى كه دلالت بر وجوب بكند قائم نشده، استيعاب اين فاصله هم لازم است، سعى با بعير و اشباه بعير هم مانعى ندارد.
    (خوب) بين اينها، چه گونه مى‏توان جمع كرد؟ آن نكته‏اى كه من عرض كردم، ضميمه كنيد، ما غير از عنوان سعى بين صفا و مروه چيز ديگرى نداريم (اين يك) صعود على الجبل هم واجب نيست، سعى با بعير و اشباه بعير هم جايز است، استيعاب اين فاصله هم لازم است كسى نمى‏تواند بگويد استيعاب لازم نيست 5 مترى كوه صفا شروع كنيد، و به 5 مترى كوه مروه، ختم بكنيد!! به اينكه كلمه بين و عنوان سعى بين صفا و مروة صادق است (خير) استيعاب اين جا لازم است وقبول هم داريم كه در موارد عرف مسامحه نمى‏كند، و شاهدش هم مسئله غسل وجه و يد در باب وضؤ است كه سر سوزنى در آن جا مسامحه ندارد، ولى با توجه به همه اين خصوصيات، آيا لازم است، كه ما به اين كيفيتى كه صاحب رياض، ادعاى اتفاق اصحاب را كرده عمل بكنيم؟ يعنى حتماً بايد پاشنه پا به كوه صفا چسبيده بشود و انگشتان يا "عند وصول الى المروه " به مروه اتصال پيدا بكند، يا اينكه نه در عين اينكه استيعاب لازم است، اين جور دقت ها و ضيق ها و اشكال‏ها در مسئله وجود ندارد.
    و باز هم عرض كردم (چون گاهى حرفهاى انسان براى بعضى‏ها زمينه وسوسه و احتياط را بوجود مى‏آورد) كه اين حرفهائى كه زديم مال زمانى است كه، كوه صفا، ابتداى آن مشخص بود، و دارى دراج و پله‏هائى بود اما "فى زماننا هذا " معمولا اين سعى هائى كه واقع مى‏شود، چه بسا كه بايد بگوئيم از وسط كوه صفا شروع مى‏شود، و به وسط كوه مروه ختم مى‏شود، براى اينكه همان حالت بر آمدگى وحالت ارتفاعى كه در از هفت و هشت، ده متر مانده‏
    بلكه بيشتر به كوه صفا آدم ملاحظه مى‏كند، اين دليل بر اين است كه يك قسمتى از اين كوه در زير وقاع شده و اين سعى كه شروع مى‏شود، تقريباً از وسط كوه صفا شروع مى‏شود و به وسط كوه مروه ختم مى‏شود. لذا فى زماننا هذا هر چه كسى وسواس باشد و احتياط را بخواهد رعايت بكند، ديگر وقتى رفت بالا و رسيد به اول آن سنگها ديگر اين حاجى‏هاى بيچاره را به زحمت نياندازيد و بگوئيد برويد بالاى اين سنگها كه تايقين كنيد كه شروع سعى شما از اول صفا بوده، نه همان قسمتى كه شما شروع مى‏كنيد، اين تقريباً اواسط كوه صفا هست كه شما سعى را شروع مى‏كنيد و هكذا "فى جانب المروة ".
    لكن (خوب) اين مسئله به لحاظ همان كيفيتى كه در سابق براى كوه صفا و مروه بوده به آن لحاظ اين مسئله مطرح شده اما (خوب) در حاشيه‏اش يك جهات....
    (سوال و جواب) بله عرض مى‏شود كه سعى راكباً را هم بعضى از روايات بر آن دلالت دارد و عمل رسول الله(ص) هم دال بر اين مطلب هم هست، تا مسئله سوم انشأالله روز شنبه فردا بنأ گذاشته‏اند به عنوان روز وفات حضرت معصومه(ع) بازار را تعطيل كنند و مجالسى داشته باشند، طبعاً ما هم بايد احترام كنيم.
    پايان