• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث "حج: سعى " حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى "
    مد ظله العالى ""
    جلسه چهل و يكم "
    بحث ما، راجع به طواف، بحمدالله به اتمام رسيد، اولين مسأله بعدى، سعى مى‏باشد.
    در تحرير الوسيله، مى‏فرمايند، "القول فى السعى "، "مسأله اول "يجب بعد ركعتى الطواف السعى بين الصفأ و المروة و يجب ان يكون سبعة اشواط من الصفأ الى المروة بشوط و منها اليه، شوطٌ آخر. و يجب البدأة بالصفأ، والختم بالمروة. و لو عَكَسَ بطل. و تجب الاعادة، أينما تذكّر، و لو بين السعى."
    يكى از واجبات حج، و نيز واجبات عمره، چه عمره مفرده و چه عمره تمتع، سعى بين صفا و مروه است كه در قرآن كريم هم اشاره به اين معنى گرديده است:"انّ الصفا و المروة من شعائر الله، فمن حج البيت، او اعتمر فلا جناج عليه ان يطّوف بهما."بقرة آيه 158
    تعبير به لا جناح، با توجه به بعضى از مشابهات آن در قرآن، معنايش ترخيص نمى‏باشد. بلكه معنايش وجوب است. مثل آن لا جناح (اى) كه در باب نماز قصر، وارد شده است. لا جناح عليكم " ان تقصروا، من الصلاة "در حالى كه مسئله قصر به صورت ترخيص مطرح نمى‏باشد. بلكه مسئله قصر به صورت عزيمت و وجوب مطرح است. اين لا جناح (اى) هم كه در سعى بين صفا و مروه وارد شده است "فمن حج البيت، اواعتمره، فلا جناح عليه، ان يطوف بهما " اين لا جناح، معنايش، وجوب است و حتماً در حج يا عمره بايد اين چيزى كه در آيه شريفه از آن تعبير گرديده به طواف به صفا و مروه و در لسان فقهأ از آن تعبير به سعى شده است، واجب است، و حتماً در ضمن حج يا عمره بايد تحقق يابد. منتهى در اينجا به جاى كلمه سعى و به جاى تعبير به شوط، كه در كلمات فقهأ مطرح است، تعبير به كلمه طواف شده است."لا جناح عليه ان يطوف بهما " نه "يطوف عليهما " خود "بأِ "در "يطوف بهما "شاهد بر اين است كه مقصود از طوافِ صفأ و مروة، همين است كه انسان، از مثلاً صفا شروع كرده و به مروة برود و از مروة برگردد و خودش را به صفا برساند. حالا اين تعبير به طواف يا روى مسئله مشاكلت با طوافى است كه جز حج عمرة است، و يا اين كه خير خودش هم فى نفسه با توجه به اين كه، يطوف بهما ذكر كرده نه يطوف عليهما مطرح است."يطوف بهما " وقتى كه طواف به دو كوه مطرح شد، كوه صفا و كوه مروة، ظاهرش اين است كه از اين به سراغ آن برود و از آن به سراغ اين بيايد، لكن حالا از نظر فتاواى فقهأ و از نظر روايات وارده در مسئله مسلم است. بلكه مى‏شود گفت كه اين جز مسائل ضرورى بين مسلمين است كه يكى از اجزأ واجبه حج، و همين طور عمرة، عبارت از اين است كه بعد از
    طواف و دو ركعت نماز طواف، انسان خودش را به مسعى‏ برساند و سعى بين صفا و مروة را انجام بدهد. اين يك مطلب بديهى است كه روايات هم به صورت يك مسئله مسلم اين معنى را ذكر كرده‏اند و بيشتر متعرض خصوصيات و فروع شده‏اند كه در هر مسئله‏اى كه ما مى‏بينيم روايات متعرض خصوصيات و فروع مى‏شوند اين دليل بر اين است كه اصل مسئله از نظر روايات مسلم بوده و ديگر نيازى به بيان نداشته است. آن كه نياز به بيان داشته عبارت است از خصوصيات و فروع، كه در روايات مورد تعرض واقع شده است.
    كما اين كه اين جهت آن هم باز جاى بحث نيست كه سعى بين صفا و مروة شبيه طواف است. همان طورى كه طواف هفت شوط است، و هفت مرتبه حول كعبه و خانه و بيت مقدس بايد طواف واقع بشود در سعى بين صفا و مروة هم همين رقم 7 و عدد 7 مطرح است. منتهى عدد آن به اين كيفيت است خوب در باب طواف وقتى كه ما عدد را حساب مى‏كرديم، با توجه به اين كه شروع طواف از حجر الاسود بود آن وقت ما هر شوطى را عبارت از محاذى حجر الاسود قرار داديم. در حقيقت در هر شوطى مابه همان جائى كه طواف را شروع كرده بوديم، ختم آن شوط هم به همان جائى بود كه شروع شده بود، يعنى از حجر الاسود كه شروع مى‏شد، شوط عبارت از اين بود كه يك دور تمام بزند و به حجر الاسود برسد كه تمامى اجزأ خانه كعبه در طواف واقع شده باشد و حتى در رابطه با خود حجر الاسود هم به لحاظ اين كه حجرالاسود، خودش يك عرض و طولى دارد اين جا هم مثل امام بزرگوار (ره) نظرشان اين بود كه اگر از نقطه اول حجر الاسود شروع مى‏كند ختم هم بايد به همين نقطه اول حجر الاسود باشد كه حالا ما در اين جهت اگر نظرتان باشد يك مناقشه‏اى داشتيم لكن اين مقدار مسئله را با دقت بررسى كردند كه اگراز اولين جز از حجر الاسود شروع بشود در ختم هم بايد به اولين جز از حجر الاسود ختم شود.بالاخره در باب طواف معناى شوط اين است كه يك دور كامل انسان نسبت به كعبه مقدسه داشته باشد. اما در باب سعى بين صفأ و مروة معناى شوط اين نمى‏باشد. معنايش اين نمى‏باشد كه انسان وقتى كه از صفا شروع مى‏كند و سراغ مروة مى‏رود و به جانب صفا برگشت و رسيد به آن اولين نقطه‏اى كه سعى را از آن شروع كرده حالا يك شوط بشود خير مسئله اين گونه نمى‏باشد مسئله اين است كه از صفا كه شروع مى‏كند، به مروة كه مى‏رسد هذا شوطٌ آخر. لذا وقتى كه از صفا شروع مى‏كند و در دور بر مى‏گردد و به صفا مى‏رسد، دو شوط را انجام داده است. يكى از صفا به مروة و يكى هم از مروة به صفا. لذا اين چنين فرقى بين مسئله سعى و بين مسئله طواف وجود دارد، كه شوطها معنايشان با هم فرق مى‏كند. شوط در باب طواف يك طواف كامل يعنى‏
    يك دور كامل است اما شوط در باب سعى دور نمى‏باشد. از هر كدام يعنى از صفا كه شروع كرد و به مروة رسيد "هذا شوطٌ " وقتى برگردد "يتحقق شوطٌ آخر " لذا نتيجه اين طور مى‏شود كه بعد از آن كه هفت شوط تمام شد با اين كه شروع از صفا بوده اما هفتم، تماميتش به مروة است، شروع از صفااست اما تماميت شوط هفتم به مروة تحقق پيدا مى‏كند. لذا آنهائى كه تقصير را مى‏خواهند انجام بدهند و زود هم مى‏خواهند انجام بدهند، در همان شوط هفتم وقتى كه به مروة رسيدند، آن وقت در آن جا شروع مى‏كنند به تقصير، كه آن هم خودش يك عبادتى است و جزئى براى حج و براى عمره مى‏باشد.
    چيزى كه در اين جا محل بحث است اولاً اين است كه چه دليلى بر اين معنى قائم است كه بايد شروع اين هفت شوط از صفا بشود؟ و انسان بايد از صفا سعى بين صفا و مروة را شروع نمايد؟
    به نظر قاصر ما ها، فرقى نمى‏كند مثل اين كه يك وقت يك روحانى كاروان كه آشنا به مسائل حج نبوده است از او سؤال كرده بودند، كه در سعى صفا و مروة آيا بايد از صفا شروع بشود يا از مروة شروع شود؟ جواب داده بود كه چه فرق مى‏كند مقصود اين است كه اين فاصله هفت بار طى شود حالا شروع آن از صفا باشد يااز مروة باشد فرقى ندارد. خوب بله به نظر قاصر ما فرق نمى‏كند، اما به نظر آن كسى كه اين فريضه و اين واجب را با اين اهميت براى ما جعل كرده است، كاملاً فرق مى‏كند.
    بسيار خوب حالا از نظر فتاوى‏ ظاهر اين است كه همه علمأ فرقين، من الشيعة و السنة اينها قائلند به اينكه بايد شروع از صفا بشود. لكن دو نيمه قول در اين جا وجود دارد يك تعبيرى مرحوم حلبى، (قاضى ابوالصلاح حلبى) دراين رابطه دارد كه قدرى موهم خلاف شده است. و آن اين است كه ايشان فرموده":
    السنة ان يبدأ بالصفأ و يختم بالمروة "
    تعبير به سنت كرده است، آنگاه ربما يقال كه اين كلمه سنت ظهور در استحباب دارد و معنايش اين است كه اگر شروع سعى هم از مروة بشود، هيچ مانعى ندارد. لكن اين كلمه سنت در اصطلاح ما ظهور در استحباب دارد. اما در كلمات فقهأ، خصوصاً قدمأ از فقهأ، اين گونه نيست كه كلمه سنت ظهور در استحباب داشته باشد. و چه بسا مقصود حلبى اين باشد كه آن روشى كه مأخوذ از نبى(ص) و ائمه معصومين (ع) مى‏باشد در باب سعى، آن روش مأخوذه اين است كه شروع سعى از صفا بشود. خوب اگر مقصودش از سنت يك چنين معنائى باشد مخصوصاً به قرينه ساير كلمات و فتاوى‏ خوب ايشان هم ديگر به عنوان مخالف در مسئله نمى‏تواند مطرح باشد. اما تنها كسى كه به عنوان مخالف مطرح است ابوحنيفه است. كه ايشان تعبير كرده كه خير اصلاً جايز است كه ابتدا از صفا بشود و جايز هم هست كه ابتدأ از مروة بشود و هيچ‏
    ضرورتى ندارد كه شروع سعى از صفا واقع گردد لكن اين هم از نظر خودشان كلام ايشان محجوج است و هم از نظر ما اماميه، از نظر ما كه ما روايات زيادى در اين باب داريم و حتى آن نكته‏اى را كه عرض نمودم، در اين روايات ملموس است. و آن نكته اين است كه مسئله لزوم اين كه بايد ابتدا از صفا باشد اين يك مسئله مسلمى بوده است از فروع آن آمده‏اند سؤال كرده‏اند و گفته‏اند اگر كسى جهلاً، يانسياناً آمد و به جاى اين كه از صفأ شروع كند از مروة شروع كرد چه حكمى دارد؟ كه خود همين سؤال و جواب و همين تعرض براى فروع مسئله، دليل بر اين است كه اصل مسئله مسلم است و بايد ابتداى سعى از صفا باشد و اختتام آن به مروة باشد كه شوط هفتم لا محالة در مروة خواهد بود.
    و اما از نظر خودشان هم كلام ابوحنيفه محجوج است به آن نكته‏اى كه صاحب جواهر (ره) اشاره مى‏كند و آن اين است كه اين يك مسئله اجماعى است هم قبل از ابوحنيفه و هم بعد از ابوحنيفه اجماع بر خلاف ابوحنيفه قائم گرديده است كه در سعى بايد ابتدا از صفا باشد و انسان آزاد نيست كه از هر جا كه دلش خواست شروع نمايد "سوأٌ كان من الصفأ او من المروة "
    روايات را به لحاظ اين كه در يك فرعى كه الآن مى‏خواهيم ذكر نمائيم آنجا مى‏خوانيم، ديگر اينجا روايات را ذكر نمى‏كنيم. از ملاحظه آن روايات مفروقيت اين معنى، براى شما روشن مى‏گردد.
    فرعى كه در اين جا مطرح است و قدرى نياز به دقت و تأمل در روايات دارد اين است كه حالا اگر كسى آمد و به جاى اين كه از صفا شروع نمايد از مروة شروع كرد و ابتدأ را به مروة نمود در حالى كه مى‏بايست، شروع سعى از صفا بشود، لا محالة كسى كه اين عمل را انجام مى‏دهد، اين شخص عالم عامد نيست يا بايد جاهل باشد و يا ناسى باشد. و الا اگر كسى عالماً عامداً باتوجه به اينكه بايد سعى از صفا شروع بشود بيايد از مروة شروع كند اين اصلاً قصد قربت از آن تمّشى پيدا نمى‏كند، نمى‏شود اين عمل او اتصاف به صحت داشته باشد. چون چگونه انسان مى‏تواند براى يك عمل باطل قصد تقرب بنمايد؟ و قصد جزئيت للحج او المعمره داشته باشد؟ لذا فرضِ اين مسئله طبعاً در مورد نسيان و در مورد جهل مى‏باشد.
    حالا اگر كسى آمد و به جاى اين كه از صفا شروع كند جاهلاً يا نسياً سعى را از مروة شروع نمود. اينجا دو فرض دارد يك وقت اين است كه از مروة كه شروع كرد و به جانب صفا حركت كرد قبل از آن كه به صفا برسد مقارن با رسيدن به صفا مطلب به دستش آمد و فهميد كه اشتباه كرده است. جهلش مرتفع شد و نسيانش زائل گرديد، اينجا هم بر حسب روايات و هم بر حسب قاعده اين يك شوط يا نيمه شوط را كه انجام داده است محكوم به بطلان است. و بايد آن را كالعدم فرض نمايد. به تعبير روايت آن را الغأ و طرح كند يعنى كنار بگذارد و
    دور بياندازد حالا نيم شوط باشد يا يك شوط باشد. اين فرض، هم روى قاعده و هم روى روايات، اين گونه است.
    انماالاشكال در اين فرض است كه اگر اين شخص به فرض دو شوط را انجام داد، يا سه شوط انجام داد، بعد از دو شوط يا سه شوط يا بيشتر متوجه شد كه شروع سعى‏اش درست نبوده است اين مى‏بايست از صفأ شروع مى‏كرده لكن از مروة شروع كرده است. خوب چيزى كه مورد بحث است اين است كه فرض كنيد اين شخص دو شوط را انجام داده است انسانى كه دو شوط انجام داده است در كجا واقع شده؟ على المروة حالا روى كوه مروة ايستاده و متوجه شد كه دو شوط انجام داده است و شروع سعى‏اش هم از مروة بوده است با اين كه مى‏بايست از صفا باشد بحث اين است كه آيا الان مى‏گوئيم هر دو شوط او باطل است؟ يعنى اين دو شوطى كه انجام داده همه‏اش را كالعدم فرض كند لازمه‏اش اين است كه مى‏بايست زحمت بكشد و از مروة تا صفا بيايد مجدداً قصد سعى بنمايد و عمل سعى را شروع كند. آيا مسئله اين گونه است؟ يا اين خير، بگوئيم آن شوط اولش باطل بوده، اما وقتى كه به صفا رسيد، و شوط دوم را شروع كرد اين شوط دوم را ما شوط اول محسوب مى‏كنيم،لذا اين شخصى كه بر مروة قرار گرفته است از اين جا سعى‏اش را ادامه ميدهد، براى اين كه آن مقدارى كه از صفا تا مروة به عنوان شوط دوم انجام داده، ما آن را به عنوان شوط اول حساب مى‏كنيم آنگاه مى‏گوئيم، بقيه اشواط، كه عبارت از 6 شوط است آن بقيه اشواط را هم ضميمه كند، طبعاً يك سعى كامل واقع مى‏شود. كدام يك از اينها مى‏باشد؟
    يك فرعى در باب وضو مطرح است. و در بعضى از روايات ما در اينجا يك تشبيهى شده است، مانحن فيه را به همان فرع در باب وضو تشبيه كرده‏اند. در باب وضو در باب غسل يدين، معتبر است كه انسان اول دست راست را با كمك دست چپ غسل بكند، آخر نوبت مى‏رسد به غسل دست چپ كه ترتيب به اين كيفيت است كه ابتدا بايد به غسل "يد يمنى "بشود، و به دنبال آن غسل يد يسرى‏ محقق شود. حالا يك فرعى وجود دارد. اگر كسى اشتباهاً و نسياناً به جاى اين كه اول دست راست را غسل كند اول دست چپ را غسل كرد اينجا هم دو فرض دارد يك فرض آن اين است: كسى كه دست چپ را غسل مى‏كند هنوز وارد غسل دست راست نشده مى‏فهمد كه اشتباه كرده كه اينجا مشكلى نيست، و غسل دست چپ را كالعدم فرض مى‏كند و دست راست را شروع مى‏كند به شستن، بعد از دست راست هم سراغ دست چپ مى‏رود و غسل مى‏كند دست چپ را، اما اگر ما اين طور فرض كرديم كه اين شخص اول دست چپ را غسل كرد در حال نسيان يا جهل، بعد دست راست را غسل كرد بعد از غسل دست راست متوجه شد كه اشتباه كرده در اينجا
    تكليف چيست؟ آيا تكليف اين است كه دو مرتبه بايد دست راست را غسل كند بعد سراغ دست چپ برود؟
    خوب غسل دست چپ كه باطل بوده است، بحث در دست راست است. زوال نسيان و جهلش هم بعد از تماميت غسل دست راست است. حالا كه دست راست را غسل كرد و تمام شد متوجه شد كه اشتباه كرده او مى‏بايست دست چپ را بعد از دست راست غسل نمايد. لكن قبل از دست راست غسل نموده است، خوب در اينجا تكليف چيست؟ آيا تكليف اين است كه مجدداً دست راست را غسل كند بعد برود سراغ غسل دست چپ؟ يا اينكه خير، به هر حال دست راست كه غسل شده است شما هم مى‏خواهيد غسل دست راست قبل از دست چپ باشد خوب بدنبال اين غسل يد يمين، دست چپ را مجدداً غسل مى‏كند و اين ترتيب معتبر در غسل يدين تحقق پيدا مى‏كند. در باب وضو در اين مسئله ظاهر اين است كه هم قبول دارند كه تكرار و تجديد غسل يد يمنى‏ ضرورتى ندارد. اگر بعد از غسل يد يمنى‏ متوجه همين غسل يد يمنى‏ معيار و ملاك قرار بدهد و به دنبال آن دست چپ را غسل كند "يكون وضوه صحيحاً " حالا در بعضى از روايات وارده در مسئله، يك چنين تشبيهى مانحن فيه را به اين مسئله نموده‏اند حالا شما روايات را ملاحظه كنيد و از اين تشبيه صاحب جواهر خواسته‏اند كه همين معنى را استفاده كنند كه ما از اين تشبيه استفاده مى‏كنيم كه اگر كسى دو شوط را انجام داد و الآن على المروة است دو شوط هم انجام داده ما از اين تشبيه استفاده مى‏كنيم كه همان شوط اول باطل بوده اما شوط دومى كه ابتدا آن از صفا واقع شده آن ديگر محكوم به بطلان نيست. لذا اين شخصى كه على المروة است يك شوط صحيح را انجام داده است 6 شوط ديگر را هم ضميمه نمايد يك سعى كامل تحقق پيدا مى‏كند. و مجموعه روايات در باب 10 از ابواب سعى در وسائل ذكر شده كه انشأالله بعداً رواياتش را بحث خواهيم كرد تا ببينيم اين نكته را كه صاحب جواهر از اين روايات و از اين تشبيه استفاده كرده‏اند آيا مى‏شود استفاده كرد يا محل مناقشه است؟
    پايان