• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث " حج: طواف " حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى‏
    " مد ظله العالى " "
    جلسه بيست و نهم "
    آخرين مسئله در باب طواف مسئله 27 است، مى‏فرمايند "لا يجب فى حال الطواف كون صفحة الوجه الى القدام بل يجوز الميل الى اليمين و اليسار و العقب بصفحة وجهه و جاز قطع الطواف و تقبيل البيت و الرجوع لاتمامه كما جاز الجلوس و الاستلقأ بينه بمقدار لا يضر بالموالاة العرفية و الا فالاحوط الاتمام و الاعادة" دو سه مطلب در اين مسئله ذكر مى‏فرمايند: اولين مطلب اين است كه در حال طواف همانطورى كه سابقاً ذكر كرديم، اين مقدار لازم است كه انسان خانه كعبه را "على يساره" قرار بدهد و وقتيكه طواف را از حجر الاسود شروع مى‏كند، خانه در طرف چپ اين طواف كننده واقع بشود، اين وقوع در طرف چپ اين به اندازه‏اى اعتبار و دخالتش مسلم بود، كه حتى يك دليل لفظى كه بالمطابقة دلالت بر اين معنا كند وجود نداشت، علت آن اين است كه نيازى به دليل ندارد، همانطورى كه سيره مستمره بين المسلمين، نه اختصاص به شيعه داشته باشد و بلا اشكال اين سيره استمرار دارد،و متصل به زمان رسول خدا صلوات‏الله‏عليه هست استمرار سيره بر اين است كه خانه كعبه على يسار شخص طايف واقع بشود، آيا اين على يسار واقع شدن مستلزم اين است كه اين طواف كننده مجبور باشد، كه صفحه وجه را هم به همين طرفى كه حركت مى‏كند و به نقطه روبرو در تمام حالات طواف باشد، يا اينكه نه، در رابطه با صفحه وجه مى‏تواند در حال طواف رويش را به طرف راست يا به طرف چپ كند، يا اگر امكان دارد، حتى صفحه وجه را به پشت سر برگرداند، در حال نمازاين كار جايز نيست، مخصوصاً اگر صفحة الوجه به طرف پشت به قبله و نقطه مقابل قبله برگردد، و علت آن اين است كه در باب نماز مقاديم بدن، يعنى قسمت جلوى بدن، بايد متوجه به قبله باشد، و از جمله مقاديم بلكه يك مصداق ظاهر و بارز آن خود صورت است، اين صورت به عنوان اينكه من اعضأ مقاديم بدن است در باب نماز بايد مستقبل قبله باشد، بطورى كه اگر كسى در حال نماز رويش را برگرداند بطورى كه پشت سرش را ملاحظه كرد اين نمازش باطل است، "اذا كان عامداً عالما" اما در باب طواف مسئله مقاديم مطرح نيست، آنى كه مطرح است اين است كه بايد خانه كعبه در حال طواف "على يسار الطائف" قرار بگيرد، اين در مقابل اين است كه كسى خانه كعبه را "على يمينه" قرار بدهد، يعنى از حجر الاسود از آن طرف شروع كند، و همين طور در مقابل اين است، مثل بعضى‏ها كه روى احترام به صاحبان مشاهد مشرفه ديده‏ايد كه از حرمها كه ميخواهند خارج شود به حرم پشت نكرده و عقب گرد مى‏كنند، اگر كسى در حال طواف به اين شكل كرد كه تمام‏
    مقاديم بدنش مانند مصلى متوجه خانه كعبه بود و همينطور در حال حركت، يا پشتش به خانه كعبه بود و در حال دوران و حركت بود، اين طوافش بلااشكال باطل است، اما آنكسى كه خانه كعبه را على يساره قرار داده ديگر ضرورت ندارد كه اين قسمت طرف چپ صورت هم بايد مقابل خانه كعبه قرار گيرد، بطورى كه اگر سرش را برگرداند و خانه را ديد بگوييم "هذا يضر بطوافه" يا اگر سر را به طرف يمين متمايل كرد بگوييم هذا يضر بطوافه، نه، آن مقدارى كه معتبر است اين است كه خانه كعبه على يساره باشد، و حركت هم به همين كيفيت ادامه پيدا كند، اما اينكه صفحه وجه به كدام طرف متوجه باشد ديگر ضرورتى ندارد كه صفحه وجه هم به همين جانبى كه دارد حركت ميكند كه عبارت از روبروى اوست در تمام حالات طواف متوجه به او باشد بلكه ممكن است كه كسى سرش را زير بياندازد براى اينكه توجه به خداوند بيشتر داشته باشد، و ديگران را مورد نظر قرار ندهد، اصلاً كاملاً سر را طورى به زير بياندازد كه هيچ جلو را هم نمى‏بيند مگر به مقدار كمى كه مى‏تواند حركت كند، پس يك فرقى بين باب طواف و باب نماز در رابطه با صفحة الوجه وجود دارد و ملاك فرق هم همانى بود كه عرض كرديم، چون در باب نماز مقاديم بايد متوجه قبله باشد، و من جملة المقاديم صفحة الوجه" اما در باب طواف آن مقدارى كه لازم است "وقوع الكعبة فى يسار الطائف" و اين هيچ فرقى نمى‏كند در رابطه با صفحه وجه از نظر جلو يمين و يسار و حتى از پشت سر فرقى ايجاد نمى‏كند.
    مطلب دومى كه از روايات هم استفاده مى‏شود، روايات زيادى هست در كتاب قدما هم مطرح شده، صاحب جواهر عليه‏الرحمة هم در شرح شرايع موارد زيادى را ذكر كرده‏اند، آن اين است كه انسان مستحب است در حال طواف با عنواين مختلف، استلام حجر بكند، بعضى از روايات عنوانش اين است كه مستحب است كه ابتدأ طواف و اختتام طواف به استلام حجر باشد، بعضى از روايات مى‏گويد "فى كل شوط" استلام حجر استحباب دارد، بعضى از روايات مسئله را روى خود حجر به تنهايى نبرده‏اند، بلكه كل موضع من مواضع البيت،تقبيلش استحباب دارد، تقبيل بيت، نه خصوص حجر الاسود به تنهايى، حجر الاسود يك خصوصيت بيشتر دارد، اما جميع اجزأ بيت تقبيلش مستحب است، حتى "فى حال الطواف" خوب اين چطور مى‏شود كسى كه مى‏خواهد خانه كعبه را در حال طواف على يساره قرار دهد و از طرفى مى‏خواهد حجر الاسود يا خود بيت را تقبيل و استلام كند، اين جمعش به اين است كه آن مقدارى را كه براى تقبيل و استلام مى‏رود، او ديگر جز طواف نيست، بلكه به تعبير فقهأ انسان مى‏تواند طواف خودش را قطع كند، منتهى قطع به همين مقدار جزيى طواف آن قسمتى را كه حالا منحرف مى‏شود برود
    به طرف خانه كعبه "لتقبيل البيت او لتقبيل الحجر" خوب معمولاً روبروى خانه كعبه واقع مى‏شود و خانه كعبه على يسار او نخواهد بود، پس در اينجا طواف را از همان موضعى كه منحرف مى‏شود، الى البيت او الى الحجر لتقبيله، آنجا را نشانه مى‏گذارد و بعد بيت و حجر را تقبيل مى‏كند و بعد برمى‏گردد از همانجايى كه منحرف شده طوافش را ادامه مى‏دهد، و اين گامهايى را كه روى به خانه كعبه به عنوان استلام يا تقبيل بر مى‏دارد اين ديگر جزئيت براى طواف ندارد و نمى‏تواند هم جز طواف باشد، براى اينكه كسى كه به طرف خانه مى‏رود ديگر خانه على يسار او واقع نيست، لذا بايد اينجورى تعبير كنيم، و اين رواياتى كه دلالت بر استحباب اين عناوين مى‏كند از آن استفاده كنيم كه مقصود اين است كه اين مقدار انسان طوافش را رها كند كه بدون اينكه از دايره طواف بيرون رود، فقط هدفش تقبيل و استلام باشد، اين نه تنها مضر به صحت طواف نيست بلكه يك امر مستحبى هم هست، از آن مستحباتى كه روايات متعدده دلالت بر استحبابش ميكند، اين يك مطلب
    مطلب سومى كه در اين مسئله ذكر مى‏كنم و از مباحث گذشته استفاده مى‏شد اين است كه اگر پيرمردى مشغول طواف است يا يك آدم مريضى كه قدرت ندارد يكسره طواف را انجام بدهد، اين مى‏تواند در اثنأ طواف به عنوان استراحت يك مقدار بنشيند بلكه نه تنها بنشيند حتى مى‏تواند دراز بكشد به شكلى كه انسان در فراش و رختخواب دراز مى‏كشد، تا يك مقدارى رفع خستگى كند و بعد طواف را از همانجايى كه رها كرده ادامه دهد، لكن بايد مقدار اين استراحت و جلوس و استلقأ به اندازه‏اى نباشد كه به موالات عرفيه لطمه بزند ولى اگر چند ساعت طول بكشد و موالات عرفيه را به هم بزند چون در اصل اعتبار موالات مسئله بصورت احتياط وجوبى مطرح بود، يك دليل محكمى ما نداشتيم بر اعتبار موالات، اگر نظرتان باشد. ولو اينكه بعض الاعلام قدس‏سره الشريف مى‏فرمودند كه طواف عمل واحد است و وحدت عمل متقوم به رعايت موالات است، اگر نظرتان باشد ما همانجا يك نقضى به ايشان كرديم، گفتيم در غسل جنابت آيا غسل جنابت عمل واحد است يا اعمال متعدد است؟ بلا اشكال عمل واحد است در حاليكه هيچ موالاتى هم در غسل جنابت اعتبار ندارد، ممكن است كسى سر و گردن را حالا غسل كند و دو ساعت بعد طرف راست را غسل كند و پنج ساعت ديگر هم طرف چپ را، اينطور نيست كه واحد بودن عمل ملازم با اعتبار موالات باشد، لكن در عين حال احتياط وجوبى در مسئله موالات، اعتبار آن بود آنگاه لازمه آن احتياط وجوبى اين است كه اين كسى كه در اثنأ طواف خود جلوس و استلقأ مى‏كند به مقدارى كه قادح در موالات عرفية است، لازمه احتياط وجوبى در اعتبار موالات اين است كه بگوييم اين آدم هم بايد اين طواف را تمام كند و هم‏
    مجدداً طوافش را اعاده كند تا آن احتياط وجوبى در مسئله اعتبار موالات رعايت شده باشد، اين بحثها بحمد الله درباره طواف تمام شد.
    حالا بحث در رابطه با نماز طواف است، مى‏فرمايند "القول فى صلاة الطواف"
    مسئله 1 - "يجب بعد الطواف صلاة ركعتين‏له و تجب المبادرة اليها بعده على الاحوط و كيفيتها كصلاة الصبح"... در باب نماز طواف جهاتى از بحث وجود دارد كه اين جهات نبايد به هم مخلوط شود.
    يك جهت اين است كه آيا اصولاً بعد از طواف ( فعلاً قدر متيقن طواف واجب ) آيا بعد از طواف واجب، چيزى به نام نماز طواف وجوب دارد يا نه؟ اين يك بحث مستقل است، بعد از آنكه وجوبش مسلم شد آيا مبادرت به اين نماز واجب است يا خير، اين يك بحث، بحث ديگر كيفيت اين نماز واجب مانند چه نمازى است.بحث چهارم اين نماز طواف كجا بايد خوانده شود، اين كجا بايد خوانده شود، اين يك بحث مستقلى است در باب نماز طواف و ربطى به مسائل قبلى نماز طواف ندارد، لذا اينها را بترتيب بايد انشأالله مورد بحث قرار دهيم.
    اولين بحث همين مقدار است كه آيا بعد از طواف واجب مسئله تمام مى‏شود يا اينكه نه، يك نمازى به عنوان نماز طواف وجوب دارد، همين مقدار اجمالاً.
    از نظر فتاواى به فرمايش صاحب جواهر يك شهرت عظيمه محققه وجود دارد كه بله نماز طواف يكى از واجبات است و حتماً بايد تحقق پيدا كند، و حتى نقل شده است كه علمأ اهل تسنن هم قائل به وجوب آن هستند كه در حقيقت علمأ مسلمين در مسئله وجوب نماز طواف اتفاق دارند، لكن بعضى از نسبتها وجود دارد، ولو اينكه شخصش هم معلوم نيست، نقل مى‏كنند از كتاب خلاف شيخ طوسى كه ايشان از شافعى نقل كرده است كه شافعى گفته است كه جماعتى از علمأ اماميه قائل به عدم وجوب نماز طواف هستند، لكن صاحب جواهر مى‏فرمايد ما چنين كسى را نديده و اطلاعى بر آن پيدا نكرديم، لكن در بعضى از كلمات و تعبيرات خود علمأ شيعه هست كه مى‏گويند اين نماز طواف را همه قائل به وجوبش هستند، الا من شذ، معلوم مى‏شود يك قائل به استحبابى هم وجود دارد، ولو اينكه حالا آن قائل به استحباب مشخص نباشد، گرچه آن يكى دو روايت مؤيد هم چه بسا همان قول به استحباب است. اما از نظر دليلى كه دلالت مى‏كند بر وجوب نماز طواف يكى اين آيه شريفه است، البته به جهات ديگرش كارى نداريم كه اين نماز طواف كجا واقع شود، آن يك بحث مستقلى دارد كه بعداً انشأ الله بحث مى‏كنيم، لكن راجع به اصل وجوب نماز طواف، اين آيه شريفه "و اتخذوا من مقام ابراهيم مصلى" است براى ما تا دليل بر خلاف قائم نشده باشد، ظاهر حجيت دارد، بايد اتخاذ كنيد يك قسمت از مقام ابراهيم را به عنوان مصلى، يعنى بايد در آنجا نماز بخوانيد،
    وقتى كه يك قسمت را به عنوان مصلى لازم است كه شما اتخاذ كنيد معنايش اين است كه ايجاد صلاة در آن قسمت كنيد، و اقامه صلاة كنيد و خطاب هم خطاب عام است، اينطور نيست كه اختصاص به طايفه‏اى دون الطائفه‏اى داشته باشد، در اينجا بعضى احتمالات داده شده است، يكى از احتمالات اين است كه كسى بگويد چه دليلى داريم كه مقصود از اين مصلى يعنى محل نماز شرعى، احتمال مى‏دهيم كه مقصود از صلاة در اين آيه همان صلاة به معناى لغوى باشد، كه در كتاب معالم هم ميخوانديم كه صلاة به معناى لغوى به معنى دعا است، آيه اين مطلب را دلالت داشته باشد كه بايد يك قسمت از مقام ابراهيم را به عنوان مركز دعا اتخاذ بكنيد، اما ديگر نماز نماز شرعى، اين آيه شريفه دلالت بر آن ندارد، خوب اين احتمال هم خلاف ظاهر است و هم دو دليل بر خلافش است. 1- آيا لازم است كه انسان در كنار مقام ابراهيم دعا كند، حالا مسئله نماز كنار، آيا لازم است كسى در كنار مقام ابراهيم دعا كند؟ چه ضرورتى و كدام فقيهى چنين فتوايى داده كه يكى از واجبات عبارت از اين معناست، و اگر بخواهد اين مصلاى به اين معنا را قرينه قرار دهيد بر اينكه اين و اتخذوا امرش امر وجوبى نيست، آنوقت تازه دو خلاف ظاهر مرتكب شده‏ايد، يكى اينكه امر اتخذوا كه ظهور در وجوب دارد، ميخواهيد حمل بر استحباب كنيد و ديگر اينكه مصلى و محل صلاة شرعى را به معناى محل دعا قرار دهيد، لذا اين احتمال بسيار خلاف ظاهر است.
    ما صلاة به معناى دعا در تمام قرآن نداريم، شما يك جايى پيدا كنيد كه در قرآن كلمه صلاة به معنى دعا استعمال شده باشد، همانى كه شما مى‏گوييد معناى لغوى آن اين است، تازه ما آن حرف را هم قبول نداريم، براى اينكه اصلاً صلاة در تمام شرايع سابقه بوده است، و اينكه مى‏گويند لغتاً به معناى دعأ است اين حرف غير صحيح است، در لسان عيسى بن مريم هست "و امرنى بالصلاة و الزكاة و اوصانى بالصلاة و الزكوة ما دمت حيا."
    سؤال شد: در قرآن صلوا على النبى آمده كه به معنى دعاست؟
    استاد پاسخ دادند: آن صلاة نيست، آن صلاة خداست نه صلاة من و شما، صلاة صادره از من و شما هيچ گاه به معنى دعا در يك موردى از موارد قرآن نيامده است.
    احتمال ديگرى كه در اين آيه داده شده است، گفته‏اند "و اتخذوا من مقام ابراهيم مصلى" يعنى نمازهاى يوميه خود را خلف مقام ابراهيم قرار بدهيد، همان نكته‏اى كه يك روز هم من اشاره كردم و الان هم استمرار سيره بر همين معنا است كه امام جماعت مسجد الحرام در كنار يا در پشت مقام ابراهيم واقع مى‏شود، براى امامت، يعنى در حقيقت شروع نماز در رابطه با مقام ابراهيم است، ولو اينكه نماز الى الكعبه است اما در عين حال مقام ابراهيم در اين معنا
    نقش دارد، كسى بگويد كه مصلى همان نماز است، محل نماز معمولى است، لكن اين "و اتخذوا من مقام ابراهيم مصلى" يعنى نمازهايى كه به طرف خانه كعبه مى‏خوانيد سعى كنيد كه در رابطه با مقام ابراهيم باشد، يعنى در كنار يا در پشت مقام ابراهيم بخوانيد، خوب اينهم با "و اتخذوا" نمى‏سازد، براى اينكه اگر يك حكمى هم در اين رابطه باشد، اين بالاتر از استحباب نيست، اينطور نيست كه بر انسان واجب باشد كه وقتى وارد مسجد الحرام مى‏شود، و مى‏خواهد نماز ظهر و عصر را بخواند در آن جهتى نماز ظهر و عصر را بخواند كه بين او و بين خانه كعبه مقام ابراهيم فاصله و واسطه شده باشد، لذا از خود آيه استفاده مى‏شود كه مقام ابراهيم لازم است، به عنوان يك مصلى اتخاذ شود، آنوقت حسابهايش را مى‏كنيم، مى‏بينيم مسئله را اگر بخواهيم غير مربوط به طواف انجام بدهيم، به عبارت ديگر "لقائل ان يقول" كه يكى از وظايف انسان اين است كه برود پشت مقام ابراهيم و نماز بخواند و ربطى هم به طواف ندارد، آيه شريفه كه نمى‏گويد "و اتخذوا من مقام ابراهيم مصلى اى بعد الطواف" در آيه شريفه كلمه بعد الطواف وجود ندارد، لذا يحتمل، اينكه اين آيه مى‏گويد مثلاً كسى كه وارد مسجد الحرام مى‏شود، يجب ان يصلى خلف مقام ابراهيم ركعتين، حالا مى‏خواهد طواف كند يا نه، اين هم ما يقين داريم كه چنين حكم وجوبى وجود ندارد، لذا راه حل منحصر مى‏شود به اينكه اين آيه را ما مربوط به طواف بدانيم، يعنى بگوييم بعد از آنيكه شخص از طواف فارغ شود و "صدر منه الطواف يجب عليه ان يتخذ من مقام ابراهيم مصلى" و اين هم معناى ظاهر خود آيه است با توجه به اين قراين و هم بعضى از رواياتى كه در شأن نزول آيه وارد شده است، و صاحب جواهر هم نقل مى‏فرمايد، آنهم تأييد مى‏كند. در بعضى رواياتش اين طور است كه رسول خدا صلوات الله عليه بعد از آنيكه طواف كردند و بدنبال طواف نماز طواف را خواندند بلافاصله اين آيه شريفه را تلاوت كردند "و اتخذوا من مقام ابراهيم مصلى" لكن در بعضى از روايات ديگرش اينطورى وارد شده است كه رسول خدا بعد از آنكه نماز طواف را خواندند اين آيه نازل شد، بلافاصله بعد از خواندن رسول خدا و به مناسبت نماز رسول خدا اين آيه شريفه از طرف خداوند تبارك و تعالى نازل شد "و اتخذوا من مقام ابراهيم مصلى" لذا اگر ما باشيم و رواياتى فرضاً در مسئله وجود نداشته باشد، خود اين آيه را با توجه به حفظ ظواهر آيه و با توجه به بعضى از قرائن خارجية (كه ما يك نماز مستقلى غير مربوط به طواف ما نداريم كه "عند مقام ابراهيم" واجب باشد) لذا مسئله انحصار پيدا مى‏كند به اينكه نماز در رابطه با طواف است و آنوقت آيه شريفه كاملاً وجوب بر اين نماز دارد، و اگر چه فرضاً رواياتى در كار نباشد، لكن روايات متعددة با مضامين مختلفة و در فروع مختلفة وارد شده است و آنها هم با كمال وضوح‏
    دلالت بر اين معنا مى‏كند كه بعضى از آنها را انشأ الله بعداً در روز شنبه ملاحظه خواهيم كرد.
    پايان