پنج شنبه 13 ارديبهشت 1403 - 21 شوال 1445 - 2 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب طواف حج (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جلسه 26
متن
درس خارج فقه بحث " حج: طواف " حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى
" مد ظله العالى " "
جلسه بيست و ششم "
در مسئله 24 مىفرمايند: "كثير الشك فى عدد الاشواط لا يعتنى بشكه و الاحوط استنابة شخص وثيق لحفظ الاشواط و الظن فى عدد الاشواط فى حكم الشك" در اين مسئله ايشان دو جهت را مطرح مىفرمايند: يكى اينكه اگر كسى "كثير الشك" شد در عدد اشواط طواف، حكمش چيست؟ مىفرمايند كأنه مثل همان كثير الشك در عدد ركعات نماز مىماند، و ادلهاى هم كه وارد در كثير الشك است حداقل بعضى از آنها اختصاصى به حال نماز ندارد، يك عنوان كلى "لا شك لكثير الشك" كه در باب مسئله حكومت نوعاً به همين مثال، مثال مىزنند كه اين دليل "لا شك لكثير الشك" اين حكومت دارد، بر ادلهاى كه وارد شده در باب شك در ركعات نماز و حكم مىكند به بنأ على الاكثر مثل نمازهاى چهار ركعتى كه پاى عدد يك و دو در ميان نباشد، و ظاهر اين است كه حكومت هم دارد بر ادلهاى كه حكم مىكند كه شك در نمازهاى دو ركعتى مثل نماز صبح موجب بطلان نماز است، شك در نمازهاى سه ركعتى مانند مغرب موجب بطلان است، شك در نمازهاى چهار ركعتى كه پاى عدد يك و دو در كار باشد،اين موجب بطلان است، دليل "لا شك لكثير الشك" بر هر دونوع ادله شكوك حكومت دارد، يعنى كثير الشك در نماز صبح هم "لا تكون صلاته باطلة" در نماز مغرب "لا تكون صلاته باطلة" نسبت به آن ادله شك بين سه و چهار، مثلاً، كه حكم مىكند به بنأ على الاكثر باز آنهم ارتباط به غير كثير الشك دارد، خوب اگر در ادله لا شك لكثير الشك ولو بعضى از اطلاقات وجود داشته باشد كه دارد، اين ديگر اختصاصى براى نماز ديده نمىشود، در باره عدد اشواط طواف هم اطلاق لا شك لكثير الشك پياده مىشود و اختصاصى به اعداد ركعات نماز ندارد و همان معاملهاى كه كثير الشك در رابطه با اعداد ركعات نماز انجام مىدهد، همان معامله را هم در رابطه با شك در عدد اشواط انجام مىدهد، منتهى يك احتياط استحبابى ايشان در اينجا مطرح مىكند كه اين هم در باب طواف نوعاً قابل پياده شدن است، در باب نماز به لحاظ كثرة ابتلأ اولاً، و به لحاظ اينكه در حال نماز انسان حق تكلم ندارد ثانياً، اين معنا كمتر امكانش است، اما درباره طوافى كه در طول عمر كسى موفق شود يكبار حج واجبى انجام دهد يا دو بار يا چند بار، اين امكان دارد. آن اين است كه مىگويد احتياط مستحبى اين است كه انسان كثير الشك يك انسان ديگرى را كه مورد وثاقت كامل باشد از او خواهش كند تبرعاً و يا اينكه استيجارش كند براى اينكه عدد اشواط طواف او را حفظ كند و كنترل كند و مراقب باشد، بشمارد كه اين هفت شوط را انجام داد يا نه؟ لكن كسى
باشد كه موثق و ثقه باشد و قولش براى اين كثير الشك مفيد اطمينان باشد، اما اينهم بصورت يك احتياط مستحبى در كلام ايشان مطرح است، و الا همان دليل "لا شك لكثير الشك" لزوم اين معنا را هم برمىدارد اما موضوع كثير الشك چگونه در طواف محقق مىشود: فرض كنيد يكبار طواف كرد و شك كرد بين شش و هفت و باطل بود و اگر اين كار بار ديگر تكرار شد و باز بار ديگر و باز هم مبتلا شد به شك بين شش و هفت گفتيد باطل است، "صار كثير الشك؟"تكليف او چيست؟ در حقيقت ملاك كثرت همانى است كه در باب نماز است كه حالا دو مرتبه است يا سه مرتبه، در همانجا بحث مفصلى هست، همان ملاك در اينجا هم پياده مىشود.)
مسئله مهمتر و فرع ديگرى كه ايشان مطرح كردهاند و درست نقطه مقابلِ مرحوم محقق در كتاب شرايع است،اين بحثدركلام محقق و صاحب جواهر در صفحه 403 در جلد 19 كتاب جواهر آمده است مرحوم محقق يك مسئلهاى را عنوان مىكند، مىفرمايد كه شخص طواف كننده مىتواند اعتماد بكند در عدد اشواط طواف بر حفظ ديگرى و اخبار ديگرى، بر اخبار ديگرى مىتواند اعتماد كند، و بعد هم يك علتى ذكر مىكنند، مىفرمايد "لانه كالامارة" اين حفظ ديگرى براى انسان مثل امارة است، امارة در كلام ايشان غير از آن امارهاى است كه در اصطلاح اصولى ما مطرح مىكنيم و در مقابل اصل عملى امارة را ما ذكر مىكنيم، نه اين امارة همان معناى لغوى را دارد، يعنى يك علامتى هست كه اين علامتها يا نوعاً و يا صد در صد براى انسان افاده مظنه مىكند، نه اينكه افاده علم بكند براى انسان، اگر افاده علم كند كه جاى بحث نيست، مىفرمايد "لانه كالامارة" يعنى "كلامارة التى تفيد الظن غالباً" آنوقت اين سؤال پيش مىآيد كه امارهاى كه افاده ظن مىكند غالباً، و حتى بالاتر اگر ظن شخصى هم براى انسان افاده كند ما چه دليلى بر اعتبار اين ظن شخصى داريم، ظن همانطورى كه در بحثهاى اصولى مطرح است، بايد دليل بر حجيت داشته باشد، و "الا صرف الظن بماهو ظنٌ و لو كان شخصياً لا يكون معتبراً" بله اگر به مرحله اطمينان برسد، اطمينان از نظر عرف "يعامل معه معاملة العلم" اما اگر اطمينانى نيست، فقط شصت درصد احتمال قوى در آن وجود دارد، اين نياز به پشتوانه دارد، اين دليل بر حجيت لازم دارد، در باب ركعات نماز، آنجا دليل قائم شده است كه اگر كسى مظنه پيدا كند در شك بين سه و چهار به احد طرفين، آن ظنش حجت است، ظن در اعداد ركعات نماز "قام الدليل على حجيته" اما در باب عدد اشواط چه دليلى بر حجيت اين مظنه قائم شده است، يكى دو روايت در اين باب است كه اينها از نظر سند هم ضعيف هستند و مسئله هم مسئلهاى نيست كه خيلى مورد بحث در كلمات واقع شده باشد و آنهائى هم كه بحث كردند بصورت منقح بحث نكردند، لذا يك شهرت
محققهاى كه بتواند جابر ضعف سند روايات هم باشد در مسئله وجود ندارد بلكه يك روايتى هست كه اين روايت را در بحث گذشته از آن استفاده كردم، منتهى چون نيازى نبود ما در آن بحث آن روايت را نخوانديم، اما همان روايت به لحاظ يك نكتهاى كه در آن وجود دارد، براى بحث امروز ما مفيد است، حالا اول آن دو روايتى كه در كلمات علما مانند صاحب جواهر مورد استدلال قرار گرفته عرض مىكنيم، بعد آن روايتى كه از نظر سند هم ظاهراً خوب است و از نظر دلالت هم نكته لطيفى از آن استفاده مىشود، آن وقت از آن روايت ببينيم چه استفادهاى مىشود؟ اين روايات در باب 66 از ابواب طواف ذكر شده است، روايت اول كلينى نقل مىكند، راوى سعيد اعرج است كه او مجهول است و وضع او مشخص نيست، "قال سئلت ابا عبد الله عليه السلام ان الطواف ايكتفى الرجل باحصأ صاحبه" آيا طواف كننده مىتواند اكتفأ بكند به شمارش رفيقش، كه رفيقش عدد اشواط او را بشمارد و او اكتفا بكند به شمارش او "فقال نعم" اين از نظر دلالت خوب است، حتى اگر سند اين روايت اشكالى نداشت ما همان حرف محقق را استفاده مىكرديم كه حتى اگر از شمارش رفيقش يك ظن شخصى هم براى طواف كننده پيدا نشود، لكن در عين حال مىتواند اكتفاى به شمارش او بكند، مقيد نيست به اينكه يك ظن شخصى از آن طريق براى او پيدا بشود، اما اين روايت مشكل سندى دارد.
روايت بعدى روايت سوم است كه آنهم راويش هذيل است و آن هم مثل سعيد اعرج ضعيف است "عن ابى عبد الله عليهالسلام" اين روايت را در جواهر غلط نقل كرده است "عن ابى عبد الله عليه السلام فى الرجل يتكل على عدد صاحبه فى الطواف" در جواهر "صاحبته" نقل كرده، لكن صاحبه است، فى الرجل يتكل على عدد صاحبه فى الطواف، دو رفيقند و با هم طواف مىكنند و وقتى كه طواف را شروع مىكنند يكى به رفيقش مىگويد كه تو بشمار كه چند دور طواف كرديم، من ديگر حوصله شمردن ندارم، آيا اين مىتواند اتكال بر عدد صاحبش در طواف داشته باشد؟ باز تكرار مىكند و اينجا هم يك غلطى در اين عبارت وسائل است "ايجزيه عنها" غلط است "عنهما" صحيح است حتى اگر صاحبته باشد "ايجزيه عنها" غلط است، براى اينكه اگر صاحبته هم باشد يعنى اگر يك شوهرى اتكال كند بر شماره زوجه خودش، آنوقت مورد سؤال چيست؟ مورد سؤال "ايجزيه عنها" نيست، صاحبته كه خود متصدى و مباشر شمردن بوده، بحث در اين اتكال كننده و اين اتكأ كننده بر عدد ديگرى هست، لذا عبارت صحيح اين است كه "ايجزيه عنهما" يعنى اين شمارشى كه يكى از دو رفيق در طواف مىكند، آيا از هر دوى آنها مجزى است يا خير؟ براى اين اتكال كننده "لا يكون مجزياً" "ايجزيه عنهما و عن الصبى" كه فرض كنيد با اينها هست و مشغول طواف است "فقال نعم" فرمود بله و مانعى ندارد، آنوقت
تشبيهى و تنظيرى امام در اين روايت مىفرمايند، مىفرمايند "الا ترى انك تأتم بالامام اذا صليت خلفه" وقتى كه پشت سر امام نماز مىخوانى، ديگر عدد را خود امام حفظ مىكند و شماى مأموم اتكال مىكنيد بر عدد امام، و حتى رواياتى هست كه با حفظ امام براى مأموم ديگر شك منشأ و موضوع اثر نيست، "فهو مثله" اين طواف هم مثل اين نماز جماعتى است كه شما اقتداى به امام مىكنيد و در عدد ركعات نماز همان شمارش امام، امام در نماز جماعت براى شما اعتبار دارد، اين روايت هم خيلى روايت خوبى است، از نظر مفاد جالب است اما به لحاظ اينكه سند سند ضعيفى است و شهرت جابر هم وجود ندارد، نمىشود اين روايت را كسى مورد استناد قرار بدهد، اما در مقابل روايت صحيحهاى است كه صفوان نقل مىكند "قال سألته" بصورت اجمال روايت دوم همين باب است، خوب پيدا است كه اضمار صفوان هم مضر نيست به صحت روايتش "سألته عن ثلاثة دخلوا فى الطواف" سه رفيق با يكديگر وارد طواف شدند "فقال واحد منهم" يكى از اينها گفت "احفظوا الطواف" گفته مىشود طواف را همه شما حفظ كنيد و كنترل كنيد و مراقبت كنيد عدد اشواط را "فلما ظنوا انهم قد فرغوا" وقتى كه به گمان خودشان از طواف خارج شدند، ايستادند مقابل هم و شروع به صحبت كردند "قالوا واحد منهم معى ستة اشواط" گفت آنى كه من شماره كردم شش شوط بيشتر نبوده و در نتيجه يك شوط باقى مانده، خوب، در روايت كلينى در اين "قال واحد منهم معى ستة اشواط" همين مقدار است، لكن شيخ كه اين روايت را نقل كرده است مىگويد چون اينها سه نفر بودند در روايت شيخ اينجورى است كه مىگويد "قال واحد معى سبعة اشواط و قال الاخر معى ستة اشواط و قال الثالث معى خمسة اشواط" يكى مىگويد هفت شوط انجام داديم و يكى مىگويد شش شوط انجام داديم و سومين نفرمىگويد پنج شوط انجام دادهايم، حالا تكليف چيست؟ "قال" امام كه در روايت شيخ يك نكته اضافهاى هم دارد كه مسئله اضمار هم نيست، دارد "قال سئلت ابا الحسن عليهالسلام" كه پيداست مقصود همان صفوان جمال است و سؤالش هم از موسىابن جعفر عليهمالصلاة و السلام است حالا "قال ان شكّوا كلهم" اگر همه اينها در شك هستند آنكسى كه مىگويد "معى سبعة اشواط" احتمال مىدهد كه شش شوط انجام داده، آنكسى كه مىگويد "معى ستة اشواط" روى ستة اشواط جاذم نيست، بلكه شاكّه اينجا "فليستأنفوا" همه بايد طوافشان را هر سه از سر بگيرند و به همين لحاظ هم هست كه اين روايت در بحث گذشته مورد استدلال قرار مىگرفت و در رديف روايات مشهور ذكر مىشد، منتهى چون روايات مشهور زياد بود، ديگر احتياجى به خواندن اين روايت در بحث گذشته نبود ولى در بحث امروز ما نكته دارد و قابل استفاده است، پس تعبير امام اين است "ان شكّوا
كلهم فليستأنفوا و ان لم يشكّوا" بجاى "لم يشكّوا" اين عبارت را دارد "و علم كل واحدٍ منهم ما فى يديه فاليبنوا" در مقابل شك مسئله علم را مطرح كرده است، مىگويد كه اگر صد در صد حالا علم را يك قدرى دائرهاش را توسعه بدهيم و علم عرفى كه عبارت از اطمينان كامل شخصى است، كه براى انسان پيدا مىشود، آن را هم بگوئيم شامل مىشود، اما ملاك در وجوب بنا و عدم لزوم استيناف را علم قرار داده است، آيا ما از اين روايت استفاده نمىكنيم كه "الظن ليس بحجة" روايت صحيحه است و هيچ مشكل سندى هم ندارد و شك را در مقابل علم قرار داده و از آن استفاده مىشود كه "مطلق عدم العلم و لو كان ظناً" اين موجب عدم ترتيب اثر است، كسى كه مىگويد سبعة اشواط اگر نسبت به سبعة اشواط عالم است، خوب بنأ بر سبعة بگذارد، كسى كه مىگويد ستة اشواط در مورد شخص خودش اگر نسبت به ستة، عالم است بنأ بر سته بگذارد، كسى كه مىگويد "معى خمسة اشواط" اگر نسبت به خمسة اشواط عالم است بنأ بر علم بگذارد هر كسى كه برايش علم پيدا شد علمش براى خود حجت است ولو اينكه ديگرى به خلاف اين علم، داشته باشد، پس نكتهاى كه از اين روايت استفاده مىشود در مقابل آن دو روايت ضعيفهاى كه دلالت مىكرد بر اينكه انسان مىتواند اتكال بر احصأ غير داشته باشد، و حتى ظاهرش اين بود كه اگر مظنه هم براى انسان پيدا نشود مىتواند اتكال بكند اين روايت صحيحه با اين نكتهاى كه عرض كرديم دلالت بر خلافش مىكند، مىگويد كه نه بايد درباب عدد اشواط مبنا علم باشد، حالا علم عقلى نه، علمى عرفى هم كه عبارت از ظن نزديك به علم كه از آن تعبير به اطمينان مىكنيد، خوب آنهم علم، اما اگر كسى شصت درصد از قول ديگرى برايش مظنه پيدا شود و يا بالاتر، اصلاً ظن شخصى هم براى او پيدا نشود، و فقط رفيقش ايستاده و عدد اشواط او را شماره مىكند ما از اين روايت استفاده مىكنيم عدم حجيت را، پس هم دليل بر حجيت نداريم بلكه دليل بر عدم حجيت كه اين صحيحه صفوان است داريم و كاملاً دلالت بر اين مطلب مىكند. (علم شما براى شما حجت است، فرض امام اين است كه كسانى كه هر كدام ادعائى دارند در مدعاى خود شاكند يا عالم، اگر شاكند "فليستأنفوا" هر سه بايد طواف را از سر شروع كنند، اگر هر كدام نسبت به مدعاى خودشان عالمند، چون علم در باب عدد اشواط طواف مبنا است).(امام در اينجا تفصيل مىدهند كه اين نظرها نظرهاى شكى است يا نظرهاى علمى، اگر نظرهاى شكى است همه بايد استيناف كنند و اگر نظرهاى علمى است "كل يعمل طبق علمه" و ما از اين استفاده مىكنيم كه مبنا در باب عدد اشواط از نظر احتمال مبنا علم است، اگر مظنه هم در كار آمد ولو ظنِ شخصى، اگر به مرحله اطمينان نرسد، از اين روايت استفاده مىشود كه حكم شك بر آن مترتب است، لذا همين نظريه امامِ
بزرگوار در تحرير در مقابل صاحب شرايع و صاحب جواهر درست است "و الظن فى عدد الاشواط فى حكم الشرط" همين صحيحه صفوان كافى است براى اثبات اين معنا، گرچه اگر اين صحيحه هم نبود حكم همين بود، براى اينكه مظنه دليل بر اعتبار مىخواهد، اگر دليل بر اعتبار نداشته باشد "يعامل معه معاملة الشرع.)"
پايان
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...